راهرو عشق

راهرو عشق کویراست، که دریا بودنش را به آفتاب بخشید،آفتاب هم گرمی اش را نمی تواندبه همه نبخشد!

راهرو عشق

راهرو عشق کویراست، که دریا بودنش را به آفتاب بخشید،آفتاب هم گرمی اش را نمی تواندبه همه نبخشد!

نورپرستش سوی زرتشتیان

نور ، روشنایی و آتـش

 

 

« آتـش» زیبـا ترین پرتو خداوند با تنـی مینـوی ، که انسـان قادر به درک آن با حواس بشری خود میباشد . پـاک ، روشـن ، زندگی بخش در تمـام اشکال خود ، چه کوچک و چه بـزرگ ، چه در زمین و چه در اوج آسمـان و قلب خورشید . فرایندی پاک و فروزان ، زنده و روشن از گـذر ماده که به سوی مینـو می شتابد و تن پوش گیتی را می سوزاند تا چشم بر مینـو بگشـاید . یـار و یـاور انسان و یـادآور او ،که او نیز باید خویشتن را همچون آتش به اشویی یعنی همان منتهای خواسته اهورائی برساند تا روزی بتواند با سر بلندی همچون آتـش پـاک سر به آسمان بساید و گیتی را با همه دلبستگیهای دلفریبش ترک گفته و حتی خویشتن را از بند جهان دوم یعنی گیتی مینـوی (1) نیز برهاند و از دام و دانه او نیز رها گشته و رو بسوی مینوی مقدس اهورائی نماید و در آن جای گیرد . با رسیدن به انسانیت که اوج خواسته اهـورا مـزدا از انسانی ست که او را آفریده سپاسگذاری ، قدرشناسی و لیاقت خود را به اهـورا مـزدا نشان دهد و ثابت نماید که قدرت درک حقیقت راستین هستی را داشته و لایق پاداش و رسیدن به مینوی مقدس اهورائی بوده است . در اینجاست که باز میتوان ژرف بینی آریایی را در اندیشه پیام آور اهـورا مـزدا به وضوح مشاهده کرد و از اینکه اشـو زرتـشت اینچنین مدبرانه اندیشه های انسانی را رهبری کرده و اینچنین هنرمندانه ژرفنای ماهیت گیتی و مینو را دریافته و او نیز همانندهنجار حاکم بر هستی که در آن کل کائنات گرمی آتـش و نور و روشنایی ستارگان را نقطه پرگار زندگی خویش قرار داده اند ، آتـش این پرتو پاک خداوندی را پرستش سوی و نماد نیایش های خود ساخته و در جان آتش پاکی مینوی اهورایی را احساس کرده بی اختیار اندیشه پاک حقیقت جوی به سوی او کشیده میشود تا از این چشمه شراب هزاران ساله جامی آتشین را به کام اندیشه تشنه خویش بکشاند و از گرمی این شراب عارفانه در راز و نیازهای عاشقانه به درک هستی و حقیقت محض دست یابد .

 

یک زرتـشتـی همواره به سوی روشنایی ایستاده و نماز خود را به درگاه اهورا مزدا تقدیم میکند ، چنانکه برای خواندن نماز لزوماً به سمت آتش نمی ایستد بلکه رو به سمت روشنایی خورشید یا مـاه نموده و از روشنایی آنها جهت پرستش سوی برای خواندن نماز و سپاس و ستایش اهورا مزدا استفاده میکند و در صورت نبودن خورشید به طرف نور و روشنایی آتش می ایستد .

 نور ، روشنایی و آتـش پرستش سوی زرتشتیان

 

 

« آتـش» زیبـا ترین پرتو خداوند با تنـی مینـوی ، که انسـان قادر به درک آن با حواس بشری خود میباشد . پـاک ، روشـن ، زندگی بخش در تمـام اشکال خود ، چه کوچک و چه بـزرگ ، چه در زمین و چه در اوج آسمـان و قلب خورشید . فرایندی پاک و فروزان ، زنده و روشن از گـذر ماده که به سوی مینـو می شتابد و تن پوش گیتی را می سوزاند تا چشم بر مینـو بگشـاید . یـار و یـاور انسان و یـادآور او ،که او نیز باید خویشتن را همچون آتش به اشویی یعنی همان منتهای خواسته اهورائی برساند تا روزی بتواند با سر بلندی همچون آتـش پـاک سر به آسمان بساید و گیتی را با همه دلبستگیهای دلفریبش ترک گفته و حتی خویشتن را از بند جهان دوم یعنی گیتی مینـوی (1) نیز برهاند و از دام و دانه او نیز رها گشته و رو بسوی مینوی مقدس اهورائی نماید و در آن جای گیرد . با رسیدن به انسانیت که اوج خواسته اهـورا مـزدا از انسانی ست که او را آفریده سپاسگذاری ، قدرشناسی و لیاقت خود را به اهـورا مـزدا نشان دهد و ثابت نماید که قدرت درک حقیقت راستین هستی را داشته و لایق پاداش و رسیدن به مینوی مقدس اهورائی بوده است . در اینجاست که باز میتوان ژرف بینی آریایی را در اندیشه پیام آور اهـورا مـزدا به وضوح مشاهده کرد و از اینکه اشـو زرتـشت اینچنین مدبرانه اندیشه های انسانی را رهبری کرده و اینچنین هنرمندانه ژرفنای ماهیت گیتی و مینو را دریافته و او نیز همانندهنجار حاکم بر هستی که در آن کل کائنات گرمی آتـش و نور و روشنایی ستارگان را نقطه پرگار زندگی خویش قرار داده اند ، آتـش این پرتو پاک خداوندی را پرستش سوی و نماد نیایش های خود ساخته و در جان آتش پاکی مینوی اهورایی را احساس کرده بی اختیار اندیشه پاک حقیقت جوی به سوی او کشیده میشود تا از این چشمه شراب هزاران ساله جامی آتشین را به کام اندیشه تشنه خویش بکشاند و از گرمی این شراب عارفانه در راز و نیازهای عاشقانه به درک هستی و حقیقت محض دست یابد .

 

یک زرتـشتـی همواره به سوی روشنایی ایستاده و نماز خود را به درگاه اهورا مزدا تقدیم میکند ، چنانکه برای خواندن نماز لزوماً به سمت آتش نمی ایستد بلکه رو به سمت روشنایی خورشید یا مـاه نموده و از روشنایی آنها جهت پرستش سوی برای خواندن نماز و سپاس و ستایش اهورا مزدا استفاده میکند و در صورت نبودن خورشید به طرف نور و روشنایی آتش می ایستد .

 

چرا زرتشتیان مقابل اتش می ایستند ؟

هر یک از آیین گزاران بزرگ برای پرستش خدای یکتا قبله  یا پرستش سویی معین کرده تا در هنگام نیایش با خداوند رو به سوی آن کنند تا اولا هنگام  نماز گروهی قانون و ترتیب خاصی باشد . ثانیا با نگاه کردن به یک سمت و یک نقطه تمام قوای فکری پرستش کننده یکجا متمرکز شده و بدینوسیله بتواند بر خیالات نفسانی غلبه نماید .تعیین قبله از سوی پیامبران به همین منظور بوده در حالی همه میدانیم خداوند یکتا همه جا حاضر بوده و در هر زمان در کنار ما  است . قبله مسلمانان کعبه است و بعلاوه شیعیان مهری را که از خاک تربت است جلو خود می گذارند و به عبادت می پردازند . ساختمان کلیسای عیسویان طوری است که محراب کلیسا رو به مغرب است. در نتیجه عیسویان هنگام نماز در کلیسا رو به شرق و خارج از کلیسا مقابل عکس عیسی و حضرت مریم و یا صلیب مقدس به پرستش می پردازند . کلیمیان نیز هنگام نماز اورشلیم را مکان مقدسی برای تعیین قبله می دانند .

پرستش سو ( قبله ) زرتشتیان نور و روشنایی می باشد بهر شکلی که تجلی نماید خواه این نور از خورشید و ماه باشد یا از شعله آتش و یا چراغ فروزان ، بعلاوه بر زرتشتیان امر شده است که چهار آخشیج را که عبارت از آتش و آب و باد و خاک باشد احترام بگذارند .با این وجود عده ای که از فلسفه مزدیسنا ( زرتشتیان ) آگاهی نداشتند را بر آن داشت که زرتشتیان به خطا آتش پرست خوانده شوند با این تفاصیل از انصاف به دور است که زرتشتیان آتش پرست خوانده شوند ، زیرا زرتشتیان به دستور اشو زرتشت تنها اهورامزدا ( خداوند ) یکتا را سزاوار و شایسته پرستش می دانند .

از رویی دیگر در بینش اشو زرتشت٬ خداوند را باید در روشنایی جستجو کرد. پس هر زرتشتی به هنگام نیایش رو به سوی روشنایی می کند،  هرگونه روشنایی در نماز تفاوتی ندارد . نور خورشید ، ماه ، چراغ که یکی از آنها نیز می تواند روشنایی آتش باشد . از سوی دیگر ایرانیان باستان ، آتش را نماد موجودیت خود یا نمادی از هویت ملی خود می دانستند و به آن افتخار می کردند. زیرا آتش از بین برنده ناپاکی ها و روشن کننده تاریکی ها  است ، گرما و انرژی آتش چرخ های صنعت و پیشرفت را به چرخش می آورد و آتش درونی انسان اندیشه او را به خـردِ  بی پایان اهورایی پیوند میدهد ، پس زرتشتیان به پیروی از نیاکان خود همچنان آتش را در آتشکده ها پرستاری می کنند تا یادآور پویایی روشنایی در هستی باشد.


فردوسی بزرگ در اینباره میگوید:

نگوئی که آتش پرستان بدند             پرستنده پاک یزدان بدند


زرتشت با انتخاب آتش به عنوان نماد کیش زرتشت از پیروان خویش خواسته است که:

۱ـ همچون آتش پاک و درخشنده باشند

۲ـ همانگونه که پیوسته شعله های آتش رو به بالا میرود پیروان وی نیز به سوی بالا یعنی به طرف روحانیت و انسانیت و ترقی و تعالی عروج یابند

۳ـ آتش با هرچه برخورد کند آنرا نیز چون خود درخشان میسازد به همین گونه زرتشتی نیز باید پی از برخورداری از فروغ دانش و بینش دیگر آنرا از فروغ نیکی اشا(بهترین ـ نظام هستی) بهره مند گرداند.

۴ـزبانه های آتش هیچگاه به سوی پایین میل نمیکنند آنها نیز بکوشند تا مجذوب خواهش های نفسانی نشوند و پیوسته آمال بزرگ و معنوی را مدنظر داشته باشند

۵ـ همانطور که آتش چیزهای نا پاک را پاک می کند و خود آلوده نمی شود آنها نیز با بدی بستیزند بی آنکه خود را به ان بیالایند

 

۶ـ آتش منبع زیبایی و اساس حیات فعال و بیقرار است و تا بازپسین لحظه حیات از کوشش باز نمی ایستد انسان نیز باید به مانند آتش باشد و آلودگی ها را از طریق رعایت اصول سه گانه(اندیشه نیک  گفتار نیک پندار نیک) از بین ببرد .........................


چرا آتش در دین اشو زرتشت سپندینه است؟؟؟

  گرامی داشت آتش دردین زرتشتی

                                                                                              

 بوذرجمهر پرخیده

   آتش، از روزگاران بسیار کهن تا به امروز مورد توجه همه اقوام جهان بوده است و هر تمدن و دینی به شکلى آن را ستوده، عزیز و ارجمند داشته و می دارد. آتش پایه  و علت بسیارى از پیشرفت ها، بالندگی ها، آفرینندگی ها و سازندگی های انسان در گذر زمان، برروی زمین، بوده است.
   آتش براى همه دین ها مقدس است. برای نمونه؛ خداوند با پیغمبر خود «موسا» با زبان آتش گفت وگو مى کند و آتش بر «ابراهیم» گلستان مى شود. آتش نزد مردم هند، پروس و لیتوانی، چین، یونان و روم  داراى ارزش بسیاربوده وهست.

   آتش دردین زرتشتی نماد راستی است؛ تنها آتش است که پلیدی را به خود راه نمی دهد وهمیشه به سوی بالا می رود، وخود می سوزد وجهانی را گرما ونـورمی بخشد. مردم راستی جو، همانند آتش درهمه حال یکسان و یکرنگ بوده، خود را به پلیدی ها نمی آلایند ونور، شادی، گرما، وانرژی به جامعه می بخشند.

ایرانیان باستان آتش راداده یزدان؛ و یکى از چهار آخشیج: «آب، باد(هوا)، خاک، آتش»؛ که نباید آلوده شوند، مى دانستند، و شعله اش را یادآور فروغ اهورایی مى خواندند. آتش نمادی است ازفروغ مینوى، که در دل هر کس جاى دارد، براى زندگى و بالندگی است، و انسان را گرما و نور مى بخشد. آتش نشان دلدادگى، دوستى و عشق است، که از فروغ بیکران و روشنایى سرشار بارگاه اهورامزدا سرچشمه گرفته و دردل هرکس نهاده شده است تا زندگی و هستی پاینده بماند.

   فروغ نور و روشنایى، نمادی از نور و روشنایى عالم راستین و مینوی است و در طراوت روح و دل، اثرى بس شگرف دارد. انسان را به تجلی نورخدایى مى رساند. اینکه ایرانیان باستان هنگام نماز به روشنایى و نور رو مى کردند، به این سبب بوده است که روشنایى نماد خداوند است و هر جا روشنایى هست، خرد هست، راستى هست، مهر هست و خدا آنجاست. نورمادى و جهانى، نمونه و نشانى از نور حقیقى است. در آیین زرتشت، آنچه آفریده اهورامزداست براى جهان و جهانیان سودمند است و باید ستوده شود؛ از این رو ایرانیان به آتش وابستگى ویژه اى داشته، آتشدان فروزان در پرستشگاه ها را به منزله مهراب قرارمی داده اند. اگر زرتشتیان رو به سوى نور دارند و آن را پرستش سو مى دانند، براى نزدیک شدن به اهورامزدا، پروردگار و آفریننده کل است که خود سرچشمه همه نورها است. اشوزرتشت خداوند را « شیدان شید» دانسته ودرهمه ذرات هستی در تجلی می بینند.

 

 دل هر ذره که بشکافی

 آفتابی ش در میان بینی

 

  شایسته است بدانیم که آتش در زندگی و در هستی ما؛ از چنان پایگاهی بر خوردار است که هیچ چیز دیگر را نمی توان با آن برابر گذاشت . 

باید به یاد داشته باشیم  که آتش یکی از چهار آخشیج هستی است و در میان آن چهار؛ گرامی ترین آنها است؛ می دانیم که هستی زمینی ما بسته به خورشید است و خورشید چیزی نیست به جز یک سرچشمه بزرگ انژی و سرشار ازآتش؛ و سه آخشیج دیگر یعنی آب و باد(هوا) و خاک؛ هر سه پدید آمده از همان آتش خورشیدند . پرتو خورشید سرچشمه گرما؛  فروغ؛ خوراکی ها؛ سوخت و توانمندی همه جانداران است؛ خورشید درگردش روزانه خود در آسمان به رشد گیاهان یاری می رساند؛ زمین را گرم می کند در پدید آوردن بادها دست دارد و بسیار کارهای دیگری انجام می دهد که همه آنها برای هستی این جهانی ما از ارزش بسیار والایی برخوردارند؛ از اینرو خورشید بن مایه و بن پایه هستی زمینی ما شمرده می شود؛ در ادبیات دینی زرتشتی؛ «آتش» پسر اهوره مزدا نامیده می شود همچنانکه سپندارمذ که پاسبان زمین است؛ دختر اهوره مزداست. ( به یاد داشته باشیم که فرزند خدا بودن در بسیاری از آیین های کهن پیشینه دارد. برای نمونه ؛ در مسیحیت عیسی مسیح «پسر خدا» خوانده می شود ؛ و در مصر کهن ؛ یکی از فراعنه مصر خود را «اخناتون»، یعنی پسر خدای خورشید نامید.

    آتش از دیر زمان تا کنون نماد دین شناخته شده است؛ نه تنها نزد ایرانیان؛ بلکه نزد بسیاری دیگر از مردم جهان نیز چنین بوده است؛ و هر یک از ملت ها به گونه ای ویژه خود آتش را ستوده و هنوزهم می ستایند؛ برای نمونه یونانیان درپرستشگاه های خانگی همیشه آتشی افروخته داشتند که شب هنگام رویش را با خاکستر می پوشاندند و هر بامداد پیش از فراشدن خورشید خاکسترها را پس می زدند و با  چوب های ویژه خوشبو دوباره بر می افروختند وهرگز لاشه یا چیز های نا پاک به آن  نزدیک نمی کردند ؛ برهمنان نیز در خانه خود هنوز هم آتشگاه های کوچکی دارند که شبانه   روز آتش خوشبو در آنها می سوزد؛ برهمنان نیز مانند ایرانیان و یونانیان تنها چوب ها و یا دیگر سوختنی های خوشبو را نیاز آتش می کنند.

   آتش از زمانی در میان آریاها ستوده شد که هنوز نامی از یونانی و ایرانی و هندی و  اروپایی در میان نبوده است و این مردم، همه با هم، زیرنام «آریا» یک گروه  ناپراکنده را تشکیل می دادند . آتشی که در آتشگاه های همگانی و یا آتشگاه های خانگی این مردم می سوخت و هنوز هم می سوزد و گرامی داشته می شود؛ از جنس آتش معمولی به شمار نمی آید؛ سرشت آن چیز دیگری است؛ آتش پاکی است که جز با اجرای آیین های ویژه افروخته نمی شود ؛  یک هستی مینوی است که  افزون بر درخشندگی و گرما بخشی؛ جان و روان و اراده و اندیشه هم دارد و کارها را بسامان می رساند. رویهم رفته می توان گفت که گوهرآتش و گوهرزندگی از هم   جدا نیستند ؛ هرجا که آتش هست زندگی هست و آنجا که آتش نیست نازندگی است. در اوستا به جز یسنا هات 62 بخش ویژه ای به نام آتش نیامده است و آتش نیایشی که؛ امروزه زرتشتیان در نمازهای  روزانه خود می خوانند؛ بر گرفته از همین  یسنا هات 62 است ؛ در بخشی از این سرود؛ آتش با فروزه «درمانگر»  و« پاک کننده » و بسیار سزاوار ستایش نامیده شده است. ایرانیان رویهم رفته به پنج گونه آتش باور داشتند ؛ در یسنا 17 از پنج گونه آتش نام برده می شود و به هر یک جداگانه درود فرستاده شده است. ترتیب آنها چنین است:

(1)آذر برزی سونگهه، (2) آذر وهوفریان، (3) آذر  اوروازیشت، (4) آذر وازیشت، (5) آذر سپنیشت.                        

   در گزارش ( تفسیر) پهلوی؛ سرشت یا ویژگی هر یک از این آتش های پنج گانه به ترتیب زیرآمده است :

نخست ــ آتش برزی سونگهه؛ و آن آتش بسیار سودمندی است که سرچشمه آن در آسمان دانسته شده  و آتش آتشکده ها پرتویی از فروغ آن به شمار می آید.

دوم ــ آذر وهوفریان؛ و آن آتش سرشتی یا غریزی است که در کالبد آدمی و جانور فروزان است ؛ همه جنبش و جهش زندگی مردمان و جانوران بر خاسته از این آتش است.

سوم ــ آذر اوروازیشت؛ و آن آتش سزاوار ستایشی است که در گیاهان و چوب ها و رستنی ها است؛ رویش و بالش همه گیاهان و درختان و رستنی ها از اوست .

چهارم ــ آذر وازیشت؛ آتش آسمانی است همان آذرخش جهنده ای که از گرز ایزد تشتر؛ ایزد باران شراره کشیده و دیو خشکی را هلاک نمود .

پنجم ــ آذر سپنیشت؛ و آن آتشی است بسیار سزاوار ستایش که در سرای درخشان مینو؛ و در پیشگاه مزدا اهورا جاودانه  می سوزد.

     در گزارش پهلوی؛  نخستین آتش و پنجمین آتش کما بیش همانند یکدیگرند؛ اما در فرگرد هفدهم از کتاب بندهش که به گونه ویژه از آتش سخن به میان آمده است؛ آتش برزی سونگهه آتشی است که در سرای  درخشان مینو درپیشگاه اهوره مزدا فروزان است و آذر سپنیشت آتشی است  که در روی زمین به کارمی برند وآتش آتشگاه ها از این آتش دانسته شده است . 

    در اوستا امشاسپند «اشاوهیشتا»؛ در پیوند با آتش شناخته شده وبزرگترین خویشکاری او پرستاری از آتش است.  بر پایه همین پیوند است که زرتشتیان  در روز سوم اردیبهشت ماه که  جشن اردیبهشتگان است به آتشکده ها می روند و نیاز به جای می آورند. در اینجا باید به دو جشن بزرگ ایرانی در پیوند با آتش اشاره کنم؛ یکی جشن بسیار فرخنده و شادی بخش چهارشنبه سوری و دوم جشن سده ؛ که در روز دهم بهمن ماه هر سال برگزار می شود؛ این جشن از زمانی آغاز شد که آدمی شیوه افروختن آتش را فرا گرفت. داستان شیرین این رخداد شادی بخش چنین است که هوشنگ پیشدادی  روزی به همراه تنی چند از یاران به کوه می روند؛ در میانه راه جنبنده ای دراز وسیه رنگ و تیره تن و تیز تازی در برابرشان نمایان می شود؛ هوشنگ پا پیش می گذارد و سنگی به سوی مار پرتاب می کند ؛ سنگ به سنگ دیگری بر می خورد و از برخورد این دو سنگ فروغی پدیدار می گردد که هوشنگ آنرا فروغ ایزدی می نامد و در می یابد که در بر خورد دو سنگ می توان آتش پدید آورد

بگفتا فروغی است این ایزدی   

                                        پرستید باید اگر بخردی       

 شب آمد بر افروخت آتش چو کوه

                                     همان شاه در گرد او با گروه

یکی جشن کرد آن شب و باده خرد             

                                     سده نام آن جشن فرخنده کرد  

   چنانچه پیشتر نیز اشاره کردم تنها ایرانیان نیستند که آتش را می ستایند و زبانه های شادی بخش آنرا گرامی می دارند ؛ بلکه یونانیان و رومیان و هندوها و یهودیان و مسیحیان و بسیاری از دیگر مردمانی که پیشینه تاریخی دارند آتش را می ستایند و ارج می گذارند ؛ در بسیاری از آیینها هر گونه بی آزرمی نسبت به آتش پاد افره  سنگین خواهد داشت ؛ برای نمونه گرشاسب پادشاه ایرانی با اینکه از پایگاه بسیار والایی در این آیین بر خوردار است  با این همه  چون بی آزرمی به آتش کرد و آتش  را خاموش نمود  فر از او گسیخت(فرهنگ نامهای اوستا پوشینه یکم رویه 5). همین جا شایان یاد آوری است که گوهر آتش در اوستا «خره»؛ یا «فر» نامیده شده است و این « فر»؛ شکوه و فروغ ویژه ای است که از سوی اهوره مزدا به پیامبر؛ یا پادشاه و یا برخی از پهلوانان داده می شود؛ در ادب فارسی از این فر بسیار سخن گفته شده است و بیشردرپیکر « فرایزدی»  و« فرکیانی» و «فرشاهنشهی» و یا «فرپهلوانی » وگاه « فرایرانی» از آن سخن رفته است؛ این « فر» گوهر، همان آتش یزدانی است که چنانچه پیشتر گفته شد ؛ از سوی دادار آفریدگار به پادشاهان بهمنش و نیکو کردار داده می شود. اما اگر از بهمنشی و آیین راستی سر بتابند، « فر» از آنان گسیخته خواهد شد، چنانچه از جمشید و گشتاسب گسیخته شد.  این اندیشه از ایران زمین به سرزمین های همسایه؛ و از آیین ایرانیان به آیین های دیگر راه پیدا کرد.

    گرامی داشت آتش در میان آیین های آریایی و دیگر آیین ها آنچنان به هم ماننده اند که انگاری اینان  یکسان و همانند؛ اما دانسته نیست که چرا هیچیک از پیروان این گونه آیین ها « آتش پرست»  نامیده نشده اند؛ و در میان این همه آیین های گوناگون که آتش را گرامی و پاس می دارند تنها و تنها ایرانیان (به کژی) به «آتش پرستی» نامور شده اند؟  پاسخ این پرسش را در دو کرانه می توان جستجو کرد؛ یکی دشمنی و کینه ورزی نسبت به ایرانیان و آیین آنها چه پیش و چه پس از اسلام؛ و دوم ناآگاهی ازچند و چون ارزش آتش نزد ایرانیان و در آیین های کهن ایرانی؛ و ما این هر دو دلیل را گاه با هم و گاه تک تک در میان نوشته های پژوهشگران خودی و بیگانه می بینیم؛ از هرودت یونانی  گرفته تا برسوس بابلی؛ و تا تاریخ نگاران مسلمان؛ همه در این دو کرانه باهم همراه و همسویند. می دانیم که ایران دستکم دو بار مورد تازش ویرانگرانه بیگانگان قرار گرفت؛ یکی در تاخت و تاز اسکندر و دیگری در یورش تازیان؛ وهر دو بار؛ بیشترین بن مایه های  فرهنگی و تاریخی ودینی ایرانیان دستخوش تاراج یا خوراک آتش خشم و کین شدند. از سوی دیگر این نکته بسیار شایان ژرف نگری است که پیروان آیین زرتشت از همان آغاز در اندیشه گسترش آیین خود در میان مردم دیگر و آگاهانیدن  دیگران از چگونگی آیین خود نبوده اند؛ از اینرو آگاهی از چند و چون این آیین همگانی نشد و تنها در میان خودی ها به جای ماند . تنها دستمایه ای  که برای شناخت گوشه هایی از این آیین فرادست همگان جا  گرفت، شاهنامه فردوسی بود؛ و دیگر بن مایه هایی مانند اوستا و دینکرد و بندهش هم در فرادست همگان گذاشته شد. ولی زرتشتیان همچنان درها را به روی خود بسته  نگهداشته وگرایشی به شناساندن پیام زرتشت که گرانبها ترین دستاورد تاریخ تفکر بود از سوی خود نشان ندادند؛ بدین ترتیب بیگانگی با پیشینه فرهنگی ودرونمایه آیین ایرانیان؛ نه تنها سبب شد که ایرانی «آتش پرست» نامیده شود؛ بلکه برخی از نویسندگان به نارواهای بیشتری روی آوردند، که در اینجا سخن از آن ها نمی گوییم.

     آنچه که در زمینه ارج گذاری به آتش؛ ازآموزش های زرتشت می توان بیرون کشید این است که خود زرتشت نه آتش را ستوده است و نه آب را و نه هوا را و نه خاک را؛  زرتشت همه هستی را یکپارچه می بیند؛ در سرود بیست و نهم گاتها؛ از روان جهان سخن می گوید؛ با تندی و خشم در پیشگاه دادار آفریدگار؛ و از دست کسانی که محیط زیست را تباه می کنند خروش برآورده است.

     در چشم انداز با شکوه  هستی شناسی زرتشت؛ جایی برای برتر شماری یک پدیده نسبت به دیگر پدیده های هستی نیست؛ و این سخن نه بدان معنی است که پدیده ها ارزشی برابر دارند ؛ بلکه بدان معنی است که از دیدگاه زرتشت هیچ باشنده ای  جدا سر و ایستاده به خود نیست؛ همه  اجزای هستی از کوچکترین ذره تا بزرگترین کهکشان هایی که هر روز در پی دانش کیهان شناسی و بزرگ نمایی تلسکوپ ها بر شمارشان افزوده می شود؛ همه وهمه وابسته و پیوسته به یکدیگرند؛ و آن بربست ها و قانونمندی هایی که بر سراسر هستی فرمان می رانند بر هر یک از اجزا هستی نیزبه همان ترتیب فرمانروایی دارند؛ و از آنجا که آدمی هم مهره ای است ازمهره های به هم پیوسته گیتی؛ بنا براین آن بربست ها و قانونمندی هایی که زرتشت در زبان گاتهایی خود آن را «اشا» نامیده است؛ بر اندیشه و جان و روان و پیکر آدمی نیز فرمانروایی دارند؛ بنا براین خرسندی و رسایی ازآن کسی است که از راه خرد و اندیشه؛ سامان و هنجار فرمانروای  هستی را بشناسد و اندیشه و گفتار و کردار خود را با آن همسو و هماهنگ کند .

    کوتاه سخن اینکه زرتشت همه آفرینش را با هم و یک جا و در یک پیاله می بیند؛ وآدمی را تکه کوچکی از هستی اینجهانی می شمارد؛ و ازآنجا که آدمی از هوش و خرد برخورداراست؛ خویشکاری هوشمندانه او را به رخ اش می کشد و می گوید که بزرگترین خویشکاری آدمی  پاسداری از همه پدیده های هستی و خرسند کردن روان آفرینش است و به سخن بسیار ساده تر؛  یعنی پاسداری از محیط زیست مادی و مینوی جهان.

   اشوزرتشت با هر گونه خرافه پرستی و واپسگرایی سر ستیز دارد و به جز پیروی از خرد و دانش چیزی را سفارش نمی کند؛ گرانمایه ترین گوهر نزد او خرد است؛  و سپس اندیشه و گفتارو کردار نیک؛ واین هر سه، نه برای رفتن به بهشت، بلکه برای  بهسازی این جهان و پاسداری از داده های نیک هستی؛ مانند آب و هوا و خاک و درخت و گیاه و جانور... و این که هر کسی شادمانی و به زیوی خود را در شادمانی و خرسندی دیگران بداند….و اینکه هر کسی بداند که دروغ فریبنده است و راستی شادی بخش و راهگشا.

    آیین زرتشت آنچنان پاک و ساده و شفاف است که مردمان را از خود می گریزاند!؟ این مردم که ماییم؛ راستی و سادگی را بر نمی تابیم؛ ما به پیچیدگی های تو در تو؛ و پندارهای خرافی وآیین های سخت و پر پیچ وخم؛ به آسانی می توانیم دل ببندیم  و همه چیز حتی زندگی اینجهانی خود را در راه اینگونه ژاژها فرو بگذاریم؛ اما  شفافیت و سادگی پیام زرتشت کششی درما پدید نمی آورد! و آن را برای این جهان و آن جهان خود بسنده نمی دانیم! از اینرو برای اینکه آیین را پر کشش تر کنیم؛ خود به تنیدن پیله به دور خودمان می پردازیم و آیینی پدید می آوریم که به همه چیز همانند است جز به آن پیام خجسته زرتشت. و این جفایی بزرگ است به خودمان. باید سادگی و زیبایی دین اشوزرتشت را بفهمیم و آن را با جان و دل به کار گیریم.

آریایی ها پیش از مهاجرت به ایران و نیزهم زمان با اشوزرتشت، درمناطق شمالی ایران که بسیارسرد وزمستان طولانی داشت، زندگی می کردند وآیین اکثرمردم طبیعت پرستی بوده وچون همه به آتش برای روشنایی و گرم کردن خانه و کاشانه و پختن غذا وغیره نیازمند بودند، وفراهم کردن آتش بسیارسخت و زمان بربوده، آتش را درجایی به نام «آتشکده» همیشه روشن نگاه می داشتند.

    اشوزرتشت، وجود این مکان را برای زندگی، و به نماد بالندگی، بسیارلازم دانست، و با افزودن آتش 16 طبقه اجتماع (آهنگرومسگرو نانوا و... )، مفهومی مینوی به آن بخشید وبه صورت پرچـمی مقدس برای زرتشتیان درآورد.

     آتشکده ها در تاریخ به نام های «درب مهر»، «آدریان» و «آتش بهرام»( ورهرام ) خوانده شده اند و افزون برنیایشگاه برای زرتشتیان، همایشگاه دینی، آموزشی، فرهنگی و اجتماعی نیز بوده اند، و در واقع سنگری برای دانش و بینش. 

    یکی از دیرپا ترین آتشکده ها ی جهان دریزد هنوز روشن است، آتش این آتشکده ازآتش آتشکده کاریان (آتشکده فرنبغ پارس) که یکی ازسه آتشکده بزرگ دوره ساسانیان بود، در سده پنجم میلادی به عقدای یزد آورده شد ومدت هفت سد سال درآنجا روشن بود. درسال 553 خورشیدی ازعقدا به اردکان یزد برده شد، وسی سد سال درآن جا پنهانی نگهداری شد. درسال 1318 خورشیدی، به جای کنونی در شهر یزد آورده شد و تا امروز روشن و پایدارمانده است . پاسداری از آتشکده یزد به اندازه پاسداری از آیین های پاک اشوزرتشت برای زرتشتیان اهمیت دارد. آتش آتشکده های تهران، کرمان، شیراز، اصفهان و... نیز از سرچشمه آتش جاودان باستانی گرفته شده اند.

 

    در اوستا، نامه مینوی دین زرتشتی، بسیاری از داده های اهورایی ستوده شده است. این نیایش ها برای سپاسگزاری از خداوند است. نماز برای هستی نیکویی که برای انسان آورده. «خورشیدنیایش»، «آب نیایش»، «ماه نیایش» و...

    «آتش نیایش»؛ یکی از این نیایش هاست که بسیار زیبا و اندیشه برانگیز است.

    «نیایش»؛ برای هر داده اهورایی ست که به انسان خوبی، شادی و تندرستی می رساند. نیایش به گونه ای نماز به درگاه اهورامزداست و درخواست نیکی های بیشتراز او.

    «آتش نیایش»؛ یکی از این نیایش هاست که برگردان آن را می خوانیم:

 ستایش پاک ترا باشد؛ ای آتش پاک گهر؛

ای بزرگترین بخشوده اهوره مزدا؛

ای فروزه ای که در خوری ستایش را .

می ستایم ترا ؛ که در خانه من افروخته یی ؛

سزاواری ستایش و نیایش را .

برابر تو می ایستم برای نیایش؛

با همه آیین های دین :

به دستی  برسم 

و به دست دیگر چوب خوش بوی خشک؛

که زبانه اش روشن؛

و سوزشش بپراکند بوی خوش را؛

و تو ای سزاوار ستایش؛ بهره مند شوی از درخشندگی آن؛

به هنگام سوختن و بوی خوش آن .

به نگاهبانی تو؛

بایستی پارسایی آراسته و با دانش و فرهنگ گماشته باشد؛

که بسراید برای تو این ترانه را :

تو ای آتش اهورا مزدا؛ تو ای جلوه گاه آن بزرگترین سزاوار ستایش؛

فروزان باش در این خانه؛

همواره پرتوات با زبانه های سرخ فام رخشنده باشد در این خانه؛

همیشه و همیشه تا زمان بی پایان.

تو ای ایزدی که نزدیک ترینی به اهورا؛

کام ها و خواست های ما را بر آورده ساز؛

آرزوهای مان را که از زبان بر می آید؛

با زبانه آسمان سایت هم بستر بساز؛

تا کامیاب شویم .

آرامش و آسودگی راپیشکش ما ساز؛

آسودگی در زندگی؛

فراخی در روزی؛

پاکی و استواری در دین؛

گفتاری رسا و آوایی خوش؛ و از پس آن دانش؛

دانشی که به سوی زندگی خوش و بهتری راهبرمان گردد؛

ببخشای به ما بهترین رفتار و کنش را؛

که دلیر و پیکارنده و نیرومند باشیم؛

که با فرهنگ باشیم؛

که در نور دانش راه سپاریم؛

که در خانه های ما فرزندانی زورمند و زیبا پیکر و گویا و رزمنده در راه کشور؛

با هوش و دانش؛

و اندیشه و گفتار و کردار نیک زاده شوند؛

که دریابند خانه و خانواده و دهکده و کشور ما را .

ای ایزد بزرگ! ما را همواره دریاب؛

ببخشای به ما آنچه را که کامیابی دهد؛

آنچه را که رستگاری دهد و به روزی و بهزیستی آورد؛

بهره مند کن ما را از بهترین زمین ها؛

که در آن خانه های پر آسایش برپا سازیم؛

و دریاب روان ما را که آرامش داشته باشیم ؛

و راه پاک پارسایی را بسپریم .

در مهراب خانواده، در آتشگاه آتشکده؛ آتش روشن و تابنده اهورایی زبانه می کشد

و نیایشگران به درگاهش سرود می خوانند و او خواستار است

تا بهترین چوب خوشبوی خشک را بر بسترش نهند و درودش گویند با برسم در

دست گرفته و هوم آمیخته به شیر.  آنگاه است که نیایش کنندگان؛ به گوش جان

می شنوند آوای آرامش بخش آتش را که:

برخوردار باشید از خواسته و دارندگی؛

دشت هایتان پر باشد از انبوه گله های گاو و گوسپند؛

چونان زمینهایی که بر سینه گاهاشان از درختان و گیاهان، بیشه های انبوه پیدا

شده .

بر خوردار باشید از اندیشه ای روشن؛

و هوشی سرشار و آزادگی و سرافرازی؛

و نیرومندی و دلیری؛

برخوردار باشید از دشت های انبوه و بهره دهنده؛

و از خانه های گسترده و زیبا و پر آسایش؛

که آوای فرزندان دلیر از آنها برخیزد؛

که آرامش بخشد شما را و کشور شما را .

 چون نیایش کنندگان؛ این چنین شنیدند با گوش جان؛ آفرین ایزد بلند پایه را برای

واپسین بار نیایش می کنند:

درود و ستایش به تو؛

ای آتش اهورا مزدا؛

می ستایم این روشنی پاک و درخشان را؛

اینک که به ما آشکاری؛

توان و نیروی مان بخشای

تا بهترین اندیشه و گفتار و کردار را داشته باشیم؛

یاری مان ده که با بدی و زشتی و دروغ پیکار کنیم؛

روان ما را پالوده گردان از بدی و راه بی فرجام؛

تا شایسته پرستش اهورای بزرگ باشیم .

« آذر، آتش، نماد روشنایی و نور » در گات ها


"آن خوشبختی را که با پیروی از منش مینوی و روشنایی آتش

که نماد خرد و روشنگر است،
در پرتو اشا، توازن و دادگری وعده میدهی،
دستور دانستن آن را ای مزدا آنچنانکه گویی از زبان و دهان خودت باشد
برای ما هوادارانت آشکار کن
تا بدانوسیله بتوانم همگان را هدایت کنم و به تو بگروانم

یسنا/ هات سی و یکم  بند سوم"

آتراچا:آتش و روشنایی

"اینک ای اهورا
آتش نیرومند تو را که تمام خرد و جنبش است در پرتو راستی خواهانم،
آنرا که چون شتابان ترین و نافذترین نیروست،
تا برای کسی که پشتیبان توست کمکی آشکار باشم
و همانا در راه تو ای مزدا
گزند و آسیبی را که با دست دشمن آشکار به حرکت آید و نزدیک شود دور کنم.

یسنا/ هات سی و چهارم  بند چهارم"

اَترم:آتش را

"آری تو را چنان می شناسم
که هم نیرومندی، هم پاک و پرهیزگار
ای مزدا هرگاه با آن دست که پاداش ها را نگه می داری
و آنچه هر یک از پیروان دروغ و پیروان راستی سزاوارند با همان دست می بخشی،
آنگاه گرمای آتش تو که از اَشا نیرو می گیرد
و توان اندیشه نیک به من روی می آورد.

یسنا/ هات چهل و سوم  بند چهارم"

آترو:« آتش، آذر » آتش نماد جنبش و خرد است،

هر وابستگی تند احساسی را نیز با آتش همانند می کنند مانند آتش عشق و آتش
خشم. در گاتاها آتش به آن شوق خدایی که در نهاد پاره ای از آدمیان زبانه می کشد
اشاره دارد. آتش ایمان جرقه ایست که روح و قلب باورمندان را روشن می کند که به راه
راست روند و با تاریکی پلیدی ها بجنگند. بنابراین آتش نمادی است انتزاعی از جنبش
دانایی » . و شور و شوق که حالت مادی و فیزیکی آن در نظر نیست. پیوستگی وهومن
و نیز پیوند اهورامزدا با آتش در بندهای « نظام هستی و راستی » . اشا ،« و منش پاک
گاتاها بازگو شده است.
"
ای اهورا مزدا
به راستی تو را سزاوار ستایش شناختم
به سویم فرا آمد « وهومن » آنگاه که اندیشه نیک
پرسید خدمتگزاری که را آرزو داری؟
پاسخ دادم، آتش تو را که نمازم را به او نثار کنم،
و اشا را، تا آن زمان که توان دارم، تیمارش کنم

یسنا/ هات چهل و سوم  بند نهم"

آتر آتش، آذر »آتش، نماد، اشا و حقیقت در گاتاها و اوستای کهن آتش دارای معنا و مفهوم غیرمادی است و اشاره باحترام درونی و روحانی برای اشاست در آ یین مزدیسنا ایزد مقدس و جاویدان و اشاوهیشتا= اردیبهشت، با آتش مقدس معرفی و نموده می شود.

"ای مزدا، چه کسی را پناهدهنده او که همانند من است می گماری.
آن گاه که پیرو دروغ برای آزار من آماده شود.
کس دیگری جز فروغ تو و اندیشه تو (پشت و پناه من) نیست.
این دو ای اهورا با کارآیی خود آئین راستی را پیشرفت می دهند.
آن آموزش را برای (پیشرفت) سرشت و وجدان من آشکار کن یسنا/ هات چهل و ششم  بند هفتم"

آترَسچا:« فروغ، روشنائی، آتش »

"با این گوهر پاک
و در پرتو آتش خود ای اهورامزدا
سهمی را برای هر دو گروه به خوبی و درستی ارزانی داشته ای
آن سهم برابر همبستگی آنها به راستی و پرهیزگاری است.
بدین هنجار
همانا بسیاری از جویندگان و خواستاران به اشا می گروند

یسنا/ هات چهل و هفتم  بند ششم"

آترا:« آذر، آتش، نماد روشنایی و نور »

در این هات سخن از سپنتامئینیو آن گوهر پاک و مقدس است که در نهاد آدمی همراه و
همزاد با انگرمئینیو یا اهریمن است. آن دو گوهر بدون اینکه حرکت، فعالیت و یا خاصیتی
داشته باشند در نهاد آدمی آفریده شده و انسان است که به انتخاب خود میتواند هر یک از
آنها را به حرکت و فعالیت وادار کند.
در این بند آموزش روشنی دیده میشود که هر کس از سپنتامئینیو پیروی کند دارای
سهمی از خوشبختی درستکاری خواهد بود. میزان خوشبختی هر کس برابر و معادل
همبستگی آنها به اشا و آرمئیتی است یعنی هر کس بیشتر با راستی و پرهیزگاری پیوند
داشته باشد سهم بیشتری از خوشبختی، آرامش درونی و نیکنامی خواهد داشت.

سپنتامئینیو نماد اهورامزدا در نهاد آدمی است که آنرا به روان مقدس، گوهر و نفس پا ک
تعبیر می کنند. سپنتامئینیو نشان دهنده شش صفت اهورامزداست و در رأس آنها قرار دارد.
چون بهره مندی هر کس از خوشبختی و رست کاری به میزان پشتیبانی و پیروی او از
صفات اهورامزدا است بسیاری از مردم که خواهان خوشبختی و جویندگان حقیقت هستند
با درک این حقیقت و آشنایی با آموزش های زرتشت در گاتاها دست از پیروی شیوه های
اهریمنی میکشند و برای خوشبختی خود و جامعه خویش به شیوه ای که بر پایه خرد و
اندیشه پاک استوار شده روی می آورند.
باید بر دانش و درستکاری پایه گذاری شده کوشش کرد.

"پاداشی که به هر دو گروه ( بزهکاران و درستکاران) می دهی چیست؟
ای مزدا آتش درخشان تو و فلز گداخته
نشان دهنده ( آن پاداش) در زندگی است
و آن نابودی دروند و رهانیدن درستکار است.

یسنا/ هات پنجاه و یکم  بند نهم"

آترا:« آتش »

جایگاه آتش در ادبیات فارسی و فرهنگ ایرانی بسیار گسترده است ریشه در افسانه ها،
اساطیر، سنتها و باورهای دینی دارد. آتش دارای سه ویژگی است:
1
روشنایی و نور؛
2
گرما و حرارت؛
3
جنبش و تحرک.
نخستین برخورد انسان با این پدیده، پیش از تاریخ، نزد انسانی که رفته رفته اندیشمند
می شد خورشید بود که به او روشنایی و گرما میداد، با برآمدن از کرانههای خاوری و فرو
رفتن در کرانههای باختری نمادی از جنبش و حرکت بود. سپس انسانی که در جستجوی
شوندها و علتهای آفرینش بود این پدیده باعظمت طبیعی و سایر پدیده ها را دارای
نیرویی میپنداشت که در آفرینش دستی دارند و قابل پرستش هستند. همه ملتها و مردم
جهان در قلمرو اندیشه از این مرحله گذر کردهاند تا به درجات برتر درک و دانشمندی
رسیده اند.
پیدایش آتش و بهرهمندی از آن بزرگترین پیروزی برای ادامۀ زیست انسان بود، در
افسانههای ایرانی آن را به هوشنگ نسبت می دهند که با دیدار جرقه ای که از برخورد
سنگی با سنگ دیگر جهیده بود به وجود آن پی برد.در آیین ایرانیان پیش از زرتشت هریک از پدیده های طبیعی ایزدی داشتند از جمله
خورشید که مورد ستایش بود. زرتشت همه ایزدان را نفی کرد و اهور امزدا، نماد خرد را
آفریننده هستی دانست به این معنی که نظام آفرینش بر مدار خردمندی استوار شده که
آن همراه با علم و دانش است.
زرتشت در گاتاها فقط از اهورامزدا و شش فروزه او که همبسته به او و از او جداشدنی
نیستند سخن میگوید. او خدا را بزرگترین نیرویی می دان د که جهان هستی را با
ویژگیهای عقلی و هنجاری پایدار به گردش آورده و اداره میکند. گاتاها آموزش میدهد
که همه چیز در جهان هستی تغییر میکند و این دگرگونی در جهان مادی و طبیعی و نیز
در جهان مینوی و غیرمادی دارای هدف و انگیزة معینی است و آن رسیدن به رسایی و
تکامل است که در گاتاها بارها به آن اشاره شده است. بنیادهای دین زرتشت نیز برگرفتهاز بینش گاتاها است و از سایر بخشهای اوستا گرفته نشده است.
در گردآوری اوستا در زمان ساسانیان، تمام دینها و سنتهای ایرانی را برای از میان بردن
اختلافات اجتماعی و مذهبی در یک کتاب واحد به نام اوستا گردآوری کردند و سنتهای
باستانی و ایزدانی را که زرتشت نفی کرده و از دایرة باورهای مردم بیرون رانده بود در
اوستا جا دادند. در اوستای زمان ساسانیان که آن را اوستای نوین نیز می نامند خورشید
دارای یشت و نیایشی است در احترام و ستایش آن در این ادبیات نیز خورشید به صفت
آفریدگار و خدا معرفی نشده. بلکه با ویژگی او در حال حرکت و جنبش است.
به عنوان تیز اسب از روشنایی و فروغ آن به صفت پاک کنندگی آن ستایش شده. آنچه در
تاریکی و تیرگی شب از پلیدی و گمراهی به وجود آید از روشنایی خورشید در روز پاک
خواهد شد.
ویژگی آتش همان صفات خورشید است. یعنی سرچشمۀ روشنایی، گرما و جنبش است.
انرژی و کارمایه ای که زندگی و آسایش جهانیان را تامین میکند از وجود اوست.
در زمانهای گذشته چون فراهم کردن آتش به آسانی میسر نبود، برای استفاده همگانی
در مکان ساخته شدهای آتش را نگهداری میکردند و هرکس میتوانست برای افروختن
آتش در خانه خود از آن یاری بگیرد، آتشگاه مانند آب انبار محل ذخیره آتش برای مردم
بود رفته رفته این بهرهمندی جنبه سپاسگزاری و ستایش نیز به خود گرفت.به این شکل
که آن را آلوده نمیکردند، زباله و زائدههای مصرفی روزانه را در آن نمیریختند، به همین
ترتیب احترام به تمام دادههای طبیعی که سودمند بودند مانند آب، خاک، هوا و آتش نزدایرانیان مرسوم بود، یعنی حفاظت محیط زیست واکولوژی پاک داری این پدیده ها که خود نوعی ستایش است.
از سنتهای ایرانی سپس از آموزشهای زرتشت در تمام دین ها و تمدن ها رخته کرد. در
همه اماکن متبرکه و نیایشگاهها مانند کنیسه، کلیسا، مساجدو آرامگاه مقدس همۀ
دینها، روشن کردن شمع و طراحی هاله های نورانی در اطراف چهره امامان و پیامبران
رایج شد، ایرانیان مسلمان نیز به هنگام روشن شدن چراغ صلوات میفرستند، به سوی
روشنایی چراغ سوگند می خورند. این احترام به نور و روشنایی حاکی از پرستش نیست. اما
افراد ناآگاه و کسانی که با آیین زرتشت ندانسته دشمنی دارند، احترام آتش را به آتشپرستی تعبیر کردهاند. اگر چنین باشد پیروان ادیان دیگر نیز که نور و آتش را گرامی
داشتهاند آتش پرستند، این شیوه دشمنی و قرضورزی برخی از پارسیان هندوستان را که
باور زرتشتی دارند به یک واکنش غیرمنطقی وادار کرده که گفتهاند، آری، اگر پاک داشتن
و احترام به آب، خاک، هوا و آتش، آتشپرستی است، ما آتشپرستیم.
در گاتها، آتش بیان کنندة احترام درونی و مینوی برای راستی، نیک اندیشی، عشق به
حقیقت و خردمندی می باشد. آتش سمبل خردمندی است، نماد اهورامزدا است که معنی
آن دارنده و سرچشمۀ خرد است. نور و روشنایی که ویژگی آتش است قبله و نیایش سوی
زرتشتیان است هر زرتشتی برای نیایش باید رو به روشنایی و پشت بر تاریکی کند. در هر
دینی قبله گاهی وجود دارد در دین مسیح صلیب را پیشاپیش حمل کرده و به سوی آن
نیایش می کنند در دین اسلام به سوی کعبه، سنگ چهار گوش مکعب حجرالاسود که
خانۀ خدا نام دارد نماز می گذارند و شاید در سایر دینها نیز قبله گاهی نظیر روشنایی
زرتشتیان، کعبه مسلمانان و صلیب مسیحیان وجود داشته باشد ولی نباید آنان را به
آتشپرستی، سنگپرستی و صلیبپرستی متهم کرد.
در گاتاها آتش، نماد جنبش، خرد و روشنگری برای تشخیص خوبی از بدی است. مفهوم
آن غیرمادی و نمادین است. در هشت هات از گاتاها به آتش اشاره شده است:
1 -
هات 31 بند 3: نماد خردمندی و روشنگری
2 -
هات 31 بند 19 : پرتو روشنایی و خرد- هات 34 بند 3: آتش نیرومند تو، یعنی آتش زرتشت که نماد خردمندی و جنبش
است.
4 -
هات 43 بند 4: گرمای آتش تو که از راستی نیرو میگیرد.
5 -
هات 43 بند 9: آتش تو را که نمازم را به او نثار کنم، فروغ اهورا یی که نماد
خردمندی و صفات اوست.
6 -
هات 46 بند 7: کس دیگری جز آتش و اندیشه تو پشت و پناه من نیست. روشنایی
آتش اهورا.
7 -
هات 47 بند 6: در پرتو آتش تو، در پرتو خردمندی و راهنمایی خداوند
8 -
هات 51 بند 9: آتش درخشان توآتش در سنت و فرهنگ ایرانی در تمام زمانها تا به امروز میان دینداران، نویسندگان و به
ویژه شاعران دارای معنا و جایگاه ویژه بوده است. در فرهنگ ایرانی یک تداوم و پیوستگی
تاریخی از لحاظ زبان، سنتها، آداب و رسوم، مفاهیم ادبی در زمینههای دیگر وجود دارد
که ریشۀ همه آنها را میتوان جستجو کرد.
چنان که دیده میشود مفهوم آتش از زبان اوستا و در گاتاها، بیش از سه هزار و هفتصد
سال دارای همان ویژگیها و مفاهیم نمادین است. یعنی خرد، روشنایی، نیرو، جنبش و
گرما که با ضمیرهای ملکی مانند تو، آتش تو ذکر شده است.
در گاتاها به آتش تو یعنی آتش اهورامزدا اشاره شده و اگر در اساطیر ایرانی آتش را پسر
اهورامزدا گفتهاند به این دلیل است که مزدا یعنی خرد و آتش نماد خردمندی است که
ازآن سرچشمه میگیرد.
برای درک مفهوم نمادین آتش در ادبیات و فرهنگ ایرانی که بسیار است، به اشعار حافظ
از برجستهترین سرایندگان سنتهای باستانی و اندیشههای ایرانی را به بهترین صورت
شناخته است نگاه میکنیم.
حافظ در دیوان خود هشتاد و سه بار به آتش اشاره کرده، هم به معنای عنصری که
میسوزاند و جنبه مادی دارد و هم در معانی غیرمادی آن:
آتش سوزنده: ای بسا خرقه که شایسته آتش باشد
آتش عشق: عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
آتش دل: که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماستآتش غم: فکر عشق آتش غم در دل حافظ میسوخت
آتش نمرود: کنون که لاله برافروخت آتش نمرود
آتش مهر: همچنان در آتش مهر تو خندانم چو شمع
آتش طور: مددی گر به چراغی نکند آتش طور
آتش سینه: زین آتش نهفته که در سینه من است – سینه گو شعله آتشکده پارس بکش
آتش زهد: آتش زهد و ریا خرمن دین خواهد سوخت
آتشحرمان و هوس: لاجرم ز آتش حرمان و هوس می جوشم
آتش عقل: در خرمن صد زاهد عاقل زند آتش

آتش هجران: آن کشیدم ز تو ای آتش هجران که چو شمع
به آتش موسی، آتش می، آتش درون و چندین آتش دیگر اشاره دارد که در فرهنگ
بسامدی بانو مهیندخت صدیقیان میتوان جستجو کرد.
در شاهنامه فردوسی بیش از صدبار به آتش در مفاهیم غیرمادی و نمادین اشاره دارد که ازفرهنگ بسامدی ولف بر پایه شاهنامه فردوسی ژولمون میتوان استفاده کرد.از سدهها پیش که آغاز آن روشن نیست آتش، نور و گرما نزد همه ملت ها و در تمام
فرهنگ ها عنصری سودمند بوده است در ایران آتشکده ها محل گردهمایی و نیایش
اهورامزدا آفریدگار یکتاست و هرگز به نیتپرستش آتش نبوده است همانند مسجد و
کلیسا محل دیدار و آموزش است در آتش نیایش که از افزودههای زمان ساسانیان به
اوستا است نیز اثری از پرستش آن دیده نمیشود. در آتش بهرام نیایش چندین بار برای
پرستش اهورامزدا و نیایش زرتشت یاد شده و از آتش به نام پسر اهورامزدا که نماد
خردمندی است و در سه آتشکده معروف در ایران باستان نگهداری میشده نام می برد
آتشکده آذرگشسب درشیز که آتش پادشاه و سپاهیان بود. آتشکده آذرفرن بغ ویژه
پیشوایان دینی در شهر کاریان فارس، و آتشکده آذربرزین مهر در شهر نیشابور ویژه
برزگران و تولیدکنندگان. در بلخ نیز آتشکده نوش آذر در تاریخها آمده که همزمان زرتشت
بوده و در جنگی که میان ایرانیان و تورانیان در گرفته بود، زرتشت به همراه گروهی از
پیشوایان روحانی به روایت شاهنامه در آن محل نیایش میکرده است.
در هیچ زمان به ویژه پس از آموزشهای زرتشت که زمان آن را در حدود سه هزار و
هشتصد سال پیش و بنا به روایتهای دیگر تا شش و هشت هزار سال قبل از این تاریخ
میدانند، آتش پرستش نمیشده، پاک نگهداری آن و سایر عناصر سودمند برای زندگی
همیشه سفارش شده و جزء آداب و رسوم و فرهنگ ایرانی است که اکنون پس از هزار
سال سایر مردم جهان در اندیشه پاکسازی محیط زیست و جلوگیری از آلودگی آب و هوا
به کار رفته است.

برگرفته :گات ها سروده های اشو زرتشت

برگردان 17 هات
همراه با متن اوستایی وگزارش های زبانشناسی
پژوهش و نوشته :دکتر آبتین ساسانفر