راهرو عشق

راهرو عشق کویراست، که دریا بودنش را به آفتاب بخشید،آفتاب هم گرمی اش را نمی تواندبه همه نبخشد!

راهرو عشق

راهرو عشق کویراست، که دریا بودنش را به آفتاب بخشید،آفتاب هم گرمی اش را نمی تواندبه همه نبخشد!

چرا آتش در دین اشو زرتشت سپندینه است؟؟؟

  گرامی داشت آتش دردین زرتشتی

                                                                                              

 بوذرجمهر پرخیده

   آتش، از روزگاران بسیار کهن تا به امروز مورد توجه همه اقوام جهان بوده است و هر تمدن و دینی به شکلى آن را ستوده، عزیز و ارجمند داشته و می دارد. آتش پایه  و علت بسیارى از پیشرفت ها، بالندگی ها، آفرینندگی ها و سازندگی های انسان در گذر زمان، برروی زمین، بوده است.
   آتش براى همه دین ها مقدس است. برای نمونه؛ خداوند با پیغمبر خود «موسا» با زبان آتش گفت وگو مى کند و آتش بر «ابراهیم» گلستان مى شود. آتش نزد مردم هند، پروس و لیتوانی، چین، یونان و روم  داراى ارزش بسیاربوده وهست.

   آتش دردین زرتشتی نماد راستی است؛ تنها آتش است که پلیدی را به خود راه نمی دهد وهمیشه به سوی بالا می رود، وخود می سوزد وجهانی را گرما ونـورمی بخشد. مردم راستی جو، همانند آتش درهمه حال یکسان و یکرنگ بوده، خود را به پلیدی ها نمی آلایند ونور، شادی، گرما، وانرژی به جامعه می بخشند.

ایرانیان باستان آتش راداده یزدان؛ و یکى از چهار آخشیج: «آب، باد(هوا)، خاک، آتش»؛ که نباید آلوده شوند، مى دانستند، و شعله اش را یادآور فروغ اهورایی مى خواندند. آتش نمادی است ازفروغ مینوى، که در دل هر کس جاى دارد، براى زندگى و بالندگی است، و انسان را گرما و نور مى بخشد. آتش نشان دلدادگى، دوستى و عشق است، که از فروغ بیکران و روشنایى سرشار بارگاه اهورامزدا سرچشمه گرفته و دردل هرکس نهاده شده است تا زندگی و هستی پاینده بماند.

   فروغ نور و روشنایى، نمادی از نور و روشنایى عالم راستین و مینوی است و در طراوت روح و دل، اثرى بس شگرف دارد. انسان را به تجلی نورخدایى مى رساند. اینکه ایرانیان باستان هنگام نماز به روشنایى و نور رو مى کردند، به این سبب بوده است که روشنایى نماد خداوند است و هر جا روشنایى هست، خرد هست، راستى هست، مهر هست و خدا آنجاست. نورمادى و جهانى، نمونه و نشانى از نور حقیقى است. در آیین زرتشت، آنچه آفریده اهورامزداست براى جهان و جهانیان سودمند است و باید ستوده شود؛ از این رو ایرانیان به آتش وابستگى ویژه اى داشته، آتشدان فروزان در پرستشگاه ها را به منزله مهراب قرارمی داده اند. اگر زرتشتیان رو به سوى نور دارند و آن را پرستش سو مى دانند، براى نزدیک شدن به اهورامزدا، پروردگار و آفریننده کل است که خود سرچشمه همه نورها است. اشوزرتشت خداوند را « شیدان شید» دانسته ودرهمه ذرات هستی در تجلی می بینند.

 

 دل هر ذره که بشکافی

 آفتابی ش در میان بینی

 

  شایسته است بدانیم که آتش در زندگی و در هستی ما؛ از چنان پایگاهی بر خوردار است که هیچ چیز دیگر را نمی توان با آن برابر گذاشت . 

باید به یاد داشته باشیم  که آتش یکی از چهار آخشیج هستی است و در میان آن چهار؛ گرامی ترین آنها است؛ می دانیم که هستی زمینی ما بسته به خورشید است و خورشید چیزی نیست به جز یک سرچشمه بزرگ انژی و سرشار ازآتش؛ و سه آخشیج دیگر یعنی آب و باد(هوا) و خاک؛ هر سه پدید آمده از همان آتش خورشیدند . پرتو خورشید سرچشمه گرما؛  فروغ؛ خوراکی ها؛ سوخت و توانمندی همه جانداران است؛ خورشید درگردش روزانه خود در آسمان به رشد گیاهان یاری می رساند؛ زمین را گرم می کند در پدید آوردن بادها دست دارد و بسیار کارهای دیگری انجام می دهد که همه آنها برای هستی این جهانی ما از ارزش بسیار والایی برخوردارند؛ از اینرو خورشید بن مایه و بن پایه هستی زمینی ما شمرده می شود؛ در ادبیات دینی زرتشتی؛ «آتش» پسر اهوره مزدا نامیده می شود همچنانکه سپندارمذ که پاسبان زمین است؛ دختر اهوره مزداست. ( به یاد داشته باشیم که فرزند خدا بودن در بسیاری از آیین های کهن پیشینه دارد. برای نمونه ؛ در مسیحیت عیسی مسیح «پسر خدا» خوانده می شود ؛ و در مصر کهن ؛ یکی از فراعنه مصر خود را «اخناتون»، یعنی پسر خدای خورشید نامید.

    آتش از دیر زمان تا کنون نماد دین شناخته شده است؛ نه تنها نزد ایرانیان؛ بلکه نزد بسیاری دیگر از مردم جهان نیز چنین بوده است؛ و هر یک از ملت ها به گونه ای ویژه خود آتش را ستوده و هنوزهم می ستایند؛ برای نمونه یونانیان درپرستشگاه های خانگی همیشه آتشی افروخته داشتند که شب هنگام رویش را با خاکستر می پوشاندند و هر بامداد پیش از فراشدن خورشید خاکسترها را پس می زدند و با  چوب های ویژه خوشبو دوباره بر می افروختند وهرگز لاشه یا چیز های نا پاک به آن  نزدیک نمی کردند ؛ برهمنان نیز در خانه خود هنوز هم آتشگاه های کوچکی دارند که شبانه   روز آتش خوشبو در آنها می سوزد؛ برهمنان نیز مانند ایرانیان و یونانیان تنها چوب ها و یا دیگر سوختنی های خوشبو را نیاز آتش می کنند.

   آتش از زمانی در میان آریاها ستوده شد که هنوز نامی از یونانی و ایرانی و هندی و  اروپایی در میان نبوده است و این مردم، همه با هم، زیرنام «آریا» یک گروه  ناپراکنده را تشکیل می دادند . آتشی که در آتشگاه های همگانی و یا آتشگاه های خانگی این مردم می سوخت و هنوز هم می سوزد و گرامی داشته می شود؛ از جنس آتش معمولی به شمار نمی آید؛ سرشت آن چیز دیگری است؛ آتش پاکی است که جز با اجرای آیین های ویژه افروخته نمی شود ؛  یک هستی مینوی است که  افزون بر درخشندگی و گرما بخشی؛ جان و روان و اراده و اندیشه هم دارد و کارها را بسامان می رساند. رویهم رفته می توان گفت که گوهرآتش و گوهرزندگی از هم   جدا نیستند ؛ هرجا که آتش هست زندگی هست و آنجا که آتش نیست نازندگی است. در اوستا به جز یسنا هات 62 بخش ویژه ای به نام آتش نیامده است و آتش نیایشی که؛ امروزه زرتشتیان در نمازهای  روزانه خود می خوانند؛ بر گرفته از همین  یسنا هات 62 است ؛ در بخشی از این سرود؛ آتش با فروزه «درمانگر»  و« پاک کننده » و بسیار سزاوار ستایش نامیده شده است. ایرانیان رویهم رفته به پنج گونه آتش باور داشتند ؛ در یسنا 17 از پنج گونه آتش نام برده می شود و به هر یک جداگانه درود فرستاده شده است. ترتیب آنها چنین است:

(1)آذر برزی سونگهه، (2) آذر وهوفریان، (3) آذر  اوروازیشت، (4) آذر وازیشت، (5) آذر سپنیشت.                        

   در گزارش ( تفسیر) پهلوی؛ سرشت یا ویژگی هر یک از این آتش های پنج گانه به ترتیب زیرآمده است :

نخست ــ آتش برزی سونگهه؛ و آن آتش بسیار سودمندی است که سرچشمه آن در آسمان دانسته شده  و آتش آتشکده ها پرتویی از فروغ آن به شمار می آید.

دوم ــ آذر وهوفریان؛ و آن آتش سرشتی یا غریزی است که در کالبد آدمی و جانور فروزان است ؛ همه جنبش و جهش زندگی مردمان و جانوران بر خاسته از این آتش است.

سوم ــ آذر اوروازیشت؛ و آن آتش سزاوار ستایشی است که در گیاهان و چوب ها و رستنی ها است؛ رویش و بالش همه گیاهان و درختان و رستنی ها از اوست .

چهارم ــ آذر وازیشت؛ آتش آسمانی است همان آذرخش جهنده ای که از گرز ایزد تشتر؛ ایزد باران شراره کشیده و دیو خشکی را هلاک نمود .

پنجم ــ آذر سپنیشت؛ و آن آتشی است بسیار سزاوار ستایش که در سرای درخشان مینو؛ و در پیشگاه مزدا اهورا جاودانه  می سوزد.

     در گزارش پهلوی؛  نخستین آتش و پنجمین آتش کما بیش همانند یکدیگرند؛ اما در فرگرد هفدهم از کتاب بندهش که به گونه ویژه از آتش سخن به میان آمده است؛ آتش برزی سونگهه آتشی است که در سرای  درخشان مینو درپیشگاه اهوره مزدا فروزان است و آذر سپنیشت آتشی است  که در روی زمین به کارمی برند وآتش آتشگاه ها از این آتش دانسته شده است . 

    در اوستا امشاسپند «اشاوهیشتا»؛ در پیوند با آتش شناخته شده وبزرگترین خویشکاری او پرستاری از آتش است.  بر پایه همین پیوند است که زرتشتیان  در روز سوم اردیبهشت ماه که  جشن اردیبهشتگان است به آتشکده ها می روند و نیاز به جای می آورند. در اینجا باید به دو جشن بزرگ ایرانی در پیوند با آتش اشاره کنم؛ یکی جشن بسیار فرخنده و شادی بخش چهارشنبه سوری و دوم جشن سده ؛ که در روز دهم بهمن ماه هر سال برگزار می شود؛ این جشن از زمانی آغاز شد که آدمی شیوه افروختن آتش را فرا گرفت. داستان شیرین این رخداد شادی بخش چنین است که هوشنگ پیشدادی  روزی به همراه تنی چند از یاران به کوه می روند؛ در میانه راه جنبنده ای دراز وسیه رنگ و تیره تن و تیز تازی در برابرشان نمایان می شود؛ هوشنگ پا پیش می گذارد و سنگی به سوی مار پرتاب می کند ؛ سنگ به سنگ دیگری بر می خورد و از برخورد این دو سنگ فروغی پدیدار می گردد که هوشنگ آنرا فروغ ایزدی می نامد و در می یابد که در بر خورد دو سنگ می توان آتش پدید آورد

بگفتا فروغی است این ایزدی   

                                        پرستید باید اگر بخردی       

 شب آمد بر افروخت آتش چو کوه

                                     همان شاه در گرد او با گروه

یکی جشن کرد آن شب و باده خرد             

                                     سده نام آن جشن فرخنده کرد  

   چنانچه پیشتر نیز اشاره کردم تنها ایرانیان نیستند که آتش را می ستایند و زبانه های شادی بخش آنرا گرامی می دارند ؛ بلکه یونانیان و رومیان و هندوها و یهودیان و مسیحیان و بسیاری از دیگر مردمانی که پیشینه تاریخی دارند آتش را می ستایند و ارج می گذارند ؛ در بسیاری از آیینها هر گونه بی آزرمی نسبت به آتش پاد افره  سنگین خواهد داشت ؛ برای نمونه گرشاسب پادشاه ایرانی با اینکه از پایگاه بسیار والایی در این آیین بر خوردار است  با این همه  چون بی آزرمی به آتش کرد و آتش  را خاموش نمود  فر از او گسیخت(فرهنگ نامهای اوستا پوشینه یکم رویه 5). همین جا شایان یاد آوری است که گوهر آتش در اوستا «خره»؛ یا «فر» نامیده شده است و این « فر»؛ شکوه و فروغ ویژه ای است که از سوی اهوره مزدا به پیامبر؛ یا پادشاه و یا برخی از پهلوانان داده می شود؛ در ادب فارسی از این فر بسیار سخن گفته شده است و بیشردرپیکر « فرایزدی»  و« فرکیانی» و «فرشاهنشهی» و یا «فرپهلوانی » وگاه « فرایرانی» از آن سخن رفته است؛ این « فر» گوهر، همان آتش یزدانی است که چنانچه پیشتر گفته شد ؛ از سوی دادار آفریدگار به پادشاهان بهمنش و نیکو کردار داده می شود. اما اگر از بهمنشی و آیین راستی سر بتابند، « فر» از آنان گسیخته خواهد شد، چنانچه از جمشید و گشتاسب گسیخته شد.  این اندیشه از ایران زمین به سرزمین های همسایه؛ و از آیین ایرانیان به آیین های دیگر راه پیدا کرد.

    گرامی داشت آتش در میان آیین های آریایی و دیگر آیین ها آنچنان به هم ماننده اند که انگاری اینان  یکسان و همانند؛ اما دانسته نیست که چرا هیچیک از پیروان این گونه آیین ها « آتش پرست»  نامیده نشده اند؛ و در میان این همه آیین های گوناگون که آتش را گرامی و پاس می دارند تنها و تنها ایرانیان (به کژی) به «آتش پرستی» نامور شده اند؟  پاسخ این پرسش را در دو کرانه می توان جستجو کرد؛ یکی دشمنی و کینه ورزی نسبت به ایرانیان و آیین آنها چه پیش و چه پس از اسلام؛ و دوم ناآگاهی ازچند و چون ارزش آتش نزد ایرانیان و در آیین های کهن ایرانی؛ و ما این هر دو دلیل را گاه با هم و گاه تک تک در میان نوشته های پژوهشگران خودی و بیگانه می بینیم؛ از هرودت یونانی  گرفته تا برسوس بابلی؛ و تا تاریخ نگاران مسلمان؛ همه در این دو کرانه باهم همراه و همسویند. می دانیم که ایران دستکم دو بار مورد تازش ویرانگرانه بیگانگان قرار گرفت؛ یکی در تاخت و تاز اسکندر و دیگری در یورش تازیان؛ وهر دو بار؛ بیشترین بن مایه های  فرهنگی و تاریخی ودینی ایرانیان دستخوش تاراج یا خوراک آتش خشم و کین شدند. از سوی دیگر این نکته بسیار شایان ژرف نگری است که پیروان آیین زرتشت از همان آغاز در اندیشه گسترش آیین خود در میان مردم دیگر و آگاهانیدن  دیگران از چگونگی آیین خود نبوده اند؛ از اینرو آگاهی از چند و چون این آیین همگانی نشد و تنها در میان خودی ها به جای ماند . تنها دستمایه ای  که برای شناخت گوشه هایی از این آیین فرادست همگان جا  گرفت، شاهنامه فردوسی بود؛ و دیگر بن مایه هایی مانند اوستا و دینکرد و بندهش هم در فرادست همگان گذاشته شد. ولی زرتشتیان همچنان درها را به روی خود بسته  نگهداشته وگرایشی به شناساندن پیام زرتشت که گرانبها ترین دستاورد تاریخ تفکر بود از سوی خود نشان ندادند؛ بدین ترتیب بیگانگی با پیشینه فرهنگی ودرونمایه آیین ایرانیان؛ نه تنها سبب شد که ایرانی «آتش پرست» نامیده شود؛ بلکه برخی از نویسندگان به نارواهای بیشتری روی آوردند، که در اینجا سخن از آن ها نمی گوییم.

     آنچه که در زمینه ارج گذاری به آتش؛ ازآموزش های زرتشت می توان بیرون کشید این است که خود زرتشت نه آتش را ستوده است و نه آب را و نه هوا را و نه خاک را؛  زرتشت همه هستی را یکپارچه می بیند؛ در سرود بیست و نهم گاتها؛ از روان جهان سخن می گوید؛ با تندی و خشم در پیشگاه دادار آفریدگار؛ و از دست کسانی که محیط زیست را تباه می کنند خروش برآورده است.

     در چشم انداز با شکوه  هستی شناسی زرتشت؛ جایی برای برتر شماری یک پدیده نسبت به دیگر پدیده های هستی نیست؛ و این سخن نه بدان معنی است که پدیده ها ارزشی برابر دارند ؛ بلکه بدان معنی است که از دیدگاه زرتشت هیچ باشنده ای  جدا سر و ایستاده به خود نیست؛ همه  اجزای هستی از کوچکترین ذره تا بزرگترین کهکشان هایی که هر روز در پی دانش کیهان شناسی و بزرگ نمایی تلسکوپ ها بر شمارشان افزوده می شود؛ همه وهمه وابسته و پیوسته به یکدیگرند؛ و آن بربست ها و قانونمندی هایی که بر سراسر هستی فرمان می رانند بر هر یک از اجزا هستی نیزبه همان ترتیب فرمانروایی دارند؛ و از آنجا که آدمی هم مهره ای است ازمهره های به هم پیوسته گیتی؛ بنا براین آن بربست ها و قانونمندی هایی که زرتشت در زبان گاتهایی خود آن را «اشا» نامیده است؛ بر اندیشه و جان و روان و پیکر آدمی نیز فرمانروایی دارند؛ بنا براین خرسندی و رسایی ازآن کسی است که از راه خرد و اندیشه؛ سامان و هنجار فرمانروای  هستی را بشناسد و اندیشه و گفتار و کردار خود را با آن همسو و هماهنگ کند .

    کوتاه سخن اینکه زرتشت همه آفرینش را با هم و یک جا و در یک پیاله می بیند؛ وآدمی را تکه کوچکی از هستی اینجهانی می شمارد؛ و ازآنجا که آدمی از هوش و خرد برخورداراست؛ خویشکاری هوشمندانه او را به رخ اش می کشد و می گوید که بزرگترین خویشکاری آدمی  پاسداری از همه پدیده های هستی و خرسند کردن روان آفرینش است و به سخن بسیار ساده تر؛  یعنی پاسداری از محیط زیست مادی و مینوی جهان.

   اشوزرتشت با هر گونه خرافه پرستی و واپسگرایی سر ستیز دارد و به جز پیروی از خرد و دانش چیزی را سفارش نمی کند؛ گرانمایه ترین گوهر نزد او خرد است؛  و سپس اندیشه و گفتارو کردار نیک؛ واین هر سه، نه برای رفتن به بهشت، بلکه برای  بهسازی این جهان و پاسداری از داده های نیک هستی؛ مانند آب و هوا و خاک و درخت و گیاه و جانور... و این که هر کسی شادمانی و به زیوی خود را در شادمانی و خرسندی دیگران بداند….و اینکه هر کسی بداند که دروغ فریبنده است و راستی شادی بخش و راهگشا.

    آیین زرتشت آنچنان پاک و ساده و شفاف است که مردمان را از خود می گریزاند!؟ این مردم که ماییم؛ راستی و سادگی را بر نمی تابیم؛ ما به پیچیدگی های تو در تو؛ و پندارهای خرافی وآیین های سخت و پر پیچ وخم؛ به آسانی می توانیم دل ببندیم  و همه چیز حتی زندگی اینجهانی خود را در راه اینگونه ژاژها فرو بگذاریم؛ اما  شفافیت و سادگی پیام زرتشت کششی درما پدید نمی آورد! و آن را برای این جهان و آن جهان خود بسنده نمی دانیم! از اینرو برای اینکه آیین را پر کشش تر کنیم؛ خود به تنیدن پیله به دور خودمان می پردازیم و آیینی پدید می آوریم که به همه چیز همانند است جز به آن پیام خجسته زرتشت. و این جفایی بزرگ است به خودمان. باید سادگی و زیبایی دین اشوزرتشت را بفهمیم و آن را با جان و دل به کار گیریم.

آریایی ها پیش از مهاجرت به ایران و نیزهم زمان با اشوزرتشت، درمناطق شمالی ایران که بسیارسرد وزمستان طولانی داشت، زندگی می کردند وآیین اکثرمردم طبیعت پرستی بوده وچون همه به آتش برای روشنایی و گرم کردن خانه و کاشانه و پختن غذا وغیره نیازمند بودند، وفراهم کردن آتش بسیارسخت و زمان بربوده، آتش را درجایی به نام «آتشکده» همیشه روشن نگاه می داشتند.

    اشوزرتشت، وجود این مکان را برای زندگی، و به نماد بالندگی، بسیارلازم دانست، و با افزودن آتش 16 طبقه اجتماع (آهنگرومسگرو نانوا و... )، مفهومی مینوی به آن بخشید وبه صورت پرچـمی مقدس برای زرتشتیان درآورد.

     آتشکده ها در تاریخ به نام های «درب مهر»، «آدریان» و «آتش بهرام»( ورهرام ) خوانده شده اند و افزون برنیایشگاه برای زرتشتیان، همایشگاه دینی، آموزشی، فرهنگی و اجتماعی نیز بوده اند، و در واقع سنگری برای دانش و بینش. 

    یکی از دیرپا ترین آتشکده ها ی جهان دریزد هنوز روشن است، آتش این آتشکده ازآتش آتشکده کاریان (آتشکده فرنبغ پارس) که یکی ازسه آتشکده بزرگ دوره ساسانیان بود، در سده پنجم میلادی به عقدای یزد آورده شد ومدت هفت سد سال درآنجا روشن بود. درسال 553 خورشیدی ازعقدا به اردکان یزد برده شد، وسی سد سال درآن جا پنهانی نگهداری شد. درسال 1318 خورشیدی، به جای کنونی در شهر یزد آورده شد و تا امروز روشن و پایدارمانده است . پاسداری از آتشکده یزد به اندازه پاسداری از آیین های پاک اشوزرتشت برای زرتشتیان اهمیت دارد. آتش آتشکده های تهران، کرمان، شیراز، اصفهان و... نیز از سرچشمه آتش جاودان باستانی گرفته شده اند.

 

    در اوستا، نامه مینوی دین زرتشتی، بسیاری از داده های اهورایی ستوده شده است. این نیایش ها برای سپاسگزاری از خداوند است. نماز برای هستی نیکویی که برای انسان آورده. «خورشیدنیایش»، «آب نیایش»، «ماه نیایش» و...

    «آتش نیایش»؛ یکی از این نیایش هاست که بسیار زیبا و اندیشه برانگیز است.

    «نیایش»؛ برای هر داده اهورایی ست که به انسان خوبی، شادی و تندرستی می رساند. نیایش به گونه ای نماز به درگاه اهورامزداست و درخواست نیکی های بیشتراز او.

    «آتش نیایش»؛ یکی از این نیایش هاست که برگردان آن را می خوانیم:

 ستایش پاک ترا باشد؛ ای آتش پاک گهر؛

ای بزرگترین بخشوده اهوره مزدا؛

ای فروزه ای که در خوری ستایش را .

می ستایم ترا ؛ که در خانه من افروخته یی ؛

سزاواری ستایش و نیایش را .

برابر تو می ایستم برای نیایش؛

با همه آیین های دین :

به دستی  برسم 

و به دست دیگر چوب خوش بوی خشک؛

که زبانه اش روشن؛

و سوزشش بپراکند بوی خوش را؛

و تو ای سزاوار ستایش؛ بهره مند شوی از درخشندگی آن؛

به هنگام سوختن و بوی خوش آن .

به نگاهبانی تو؛

بایستی پارسایی آراسته و با دانش و فرهنگ گماشته باشد؛

که بسراید برای تو این ترانه را :

تو ای آتش اهورا مزدا؛ تو ای جلوه گاه آن بزرگترین سزاوار ستایش؛

فروزان باش در این خانه؛

همواره پرتوات با زبانه های سرخ فام رخشنده باشد در این خانه؛

همیشه و همیشه تا زمان بی پایان.

تو ای ایزدی که نزدیک ترینی به اهورا؛

کام ها و خواست های ما را بر آورده ساز؛

آرزوهای مان را که از زبان بر می آید؛

با زبانه آسمان سایت هم بستر بساز؛

تا کامیاب شویم .

آرامش و آسودگی راپیشکش ما ساز؛

آسودگی در زندگی؛

فراخی در روزی؛

پاکی و استواری در دین؛

گفتاری رسا و آوایی خوش؛ و از پس آن دانش؛

دانشی که به سوی زندگی خوش و بهتری راهبرمان گردد؛

ببخشای به ما بهترین رفتار و کنش را؛

که دلیر و پیکارنده و نیرومند باشیم؛

که با فرهنگ باشیم؛

که در نور دانش راه سپاریم؛

که در خانه های ما فرزندانی زورمند و زیبا پیکر و گویا و رزمنده در راه کشور؛

با هوش و دانش؛

و اندیشه و گفتار و کردار نیک زاده شوند؛

که دریابند خانه و خانواده و دهکده و کشور ما را .

ای ایزد بزرگ! ما را همواره دریاب؛

ببخشای به ما آنچه را که کامیابی دهد؛

آنچه را که رستگاری دهد و به روزی و بهزیستی آورد؛

بهره مند کن ما را از بهترین زمین ها؛

که در آن خانه های پر آسایش برپا سازیم؛

و دریاب روان ما را که آرامش داشته باشیم ؛

و راه پاک پارسایی را بسپریم .

در مهراب خانواده، در آتشگاه آتشکده؛ آتش روشن و تابنده اهورایی زبانه می کشد

و نیایشگران به درگاهش سرود می خوانند و او خواستار است

تا بهترین چوب خوشبوی خشک را بر بسترش نهند و درودش گویند با برسم در

دست گرفته و هوم آمیخته به شیر.  آنگاه است که نیایش کنندگان؛ به گوش جان

می شنوند آوای آرامش بخش آتش را که:

برخوردار باشید از خواسته و دارندگی؛

دشت هایتان پر باشد از انبوه گله های گاو و گوسپند؛

چونان زمینهایی که بر سینه گاهاشان از درختان و گیاهان، بیشه های انبوه پیدا

شده .

بر خوردار باشید از اندیشه ای روشن؛

و هوشی سرشار و آزادگی و سرافرازی؛

و نیرومندی و دلیری؛

برخوردار باشید از دشت های انبوه و بهره دهنده؛

و از خانه های گسترده و زیبا و پر آسایش؛

که آوای فرزندان دلیر از آنها برخیزد؛

که آرامش بخشد شما را و کشور شما را .

 چون نیایش کنندگان؛ این چنین شنیدند با گوش جان؛ آفرین ایزد بلند پایه را برای

واپسین بار نیایش می کنند:

درود و ستایش به تو؛

ای آتش اهورا مزدا؛

می ستایم این روشنی پاک و درخشان را؛

اینک که به ما آشکاری؛

توان و نیروی مان بخشای

تا بهترین اندیشه و گفتار و کردار را داشته باشیم؛

یاری مان ده که با بدی و زشتی و دروغ پیکار کنیم؛

روان ما را پالوده گردان از بدی و راه بی فرجام؛

تا شایسته پرستش اهورای بزرگ باشیم .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد