آتش ورهرام : مقدس ترین آتش پس از سه آتش بزرگ آذرگشنسب ، آذرفرنبغ و آذربرزین مهر که برای روشن کردن ، تقدیس و به تخت نشاندن آن از پانزده نوع آتش پیشه وران مختلف به همراه آتش حاصل از صاعقه استفاده میشود و پس از یکسال تقدیس توسط موبدان مراسم به تخت نشاندن آتـش ورهرام صورت می پذیرد ، در حال حاضر در ایران تنها در یزد و کرمان آتش ورهرام روشن میباشد ، آتش ورهرام یزد در زمان ساسانیان تقدیس شده و پس از نقل مکانهای بسیار اکنون در یزد از آن نگهداری میشود . در هند هشت آتش ورهرام وجود دارد که معروفترین آن بنام «آتش ورهرام ایرانشاه» بیش از هزار و دویست سال پیش تقدیس شده است یعنی از زمان مهاجرت پارسیان به هند و از آن در اودواده نگهداری میشود ، یک آتـش ورهرام در نو ساری ، چهار آتش ورهرام در بمبئی و دو آتش ورهرام در سورت تقدیس شده است . در متون دینی تاکید شده که در هر شهری در کنار آتشکده ها و زیارتگاههای دیگر باید یک آتش ورهرام نیز وجود داشته باشد . برای روشن کردن آتش آتشکده های دیگری که در همه شهرها و روستاهای زرتشتی نشین قرار دارند از ده نوع آتش طبقات مختلف و برای تقدیس آن توسط موبدان به یکماه زمان نیاز میباشد و پس از آن مراسم تخت نشینی آتش در آتـشکده انجام می گیرد .
«نیشابور و آتش اهورایی» نوشته احمدرضا سالم. کتاب ماه هنر، آذر و دی 1383، ص 146-152. کتاب ماه هنر نقل مقاله را با ذکر منبع و نویسنده آزاد اعلام کرده است.
پیدایش آتش و زیبایی خیره کنندهی شرارههای آن، سبب شده تا آدمی از دیرباز به دیدهی احترام بدان بنگرد و از گونهای تقدس برخوردار گردد. به ویژه در میان ایرانیان باستان که حتی برای یافتن آن افسانهها ساخته و پرداختهاند. همچنان که فردوسی بزرگ، کشف آتش را طی داستانی به زمان هوشنگ پیشدادی نسبت میدهد.[۱]
ایرانیان که از روزگاران کهن به آتش و نور و روشنی ارج مینهادهاند، در درازنای تاریخ دینی خود همواره این عنصر مفید را میستودهاند. در بخشی از کتاب خرده اوستا به نام «آتش نیایش» چنین میخوانیم:«ستایش پاک تو را باشد ای آتش گهر! ای بزرگترین بخشودهی اهورامزدا که درخوری ستایش را!»
میان ما مسلمانان نیز رایج است که با فروزان شدن چراغ، پیامبر بزرگ خویش با فرستادن صلوات، درود میفرستیم. حتی هنوز در برخی جایها برای روشن نگه داشتن و زنده نگه داشتن آتش، چنین سوگند میدهند: «به صاحب شعله تو را قسم میدهم سوی چراغ را خاموش مکن».[۲] سوگندهای مشهور: «به این سوی مرتضی علی (ع)» یا «به این سوی سلمان» نیز از این دستهاند.
در میان دینهای ایرانی، آتش در کیش زرتشت جایگاه ویژهای دارد. برخلاف آنچه که گروهی زرتشتیان را آتشپرست میدانند، آتش یکی از مظاهر و نشانههای این دین و بطور کلی محور و مرکز مناسک آن به شمار میآید.
مرکزیت آتش در دین زرتشتی، شناختهشدهترین نمود این دین میباشد. فردوسی، خدوندگار حماسهی ایران نیز در این باره چنین میسراید:
به یک هفته بر پیش یزدان بدند | مپنـدار کــــآتشپرستـــــان بدند | |
که آتـــش بدانگـــاه محــراب بود | پرستنـــده را دیــده پـــــرآب بود |
شمار بسیار آتشکدهها[۳] و عبارتهای بسیار در اوستا و دیگر نوشتههای دینی زرتشتیان، این سخن را گواهی میکنند. بنابراین زرتشتیان، ستایشگران آتشاند و نه پرستندگان آن. به هر روی آتشهای مورد ستایش مزداپرستان، گوناگوناند. اگر به لحاظ آفرینش، آنها را مورد بررسی قرار دهیم، پنج گونهاند:
1. برزی سوه: به معنی «بلند سود» است و در پیش اهورامزدا میسوزد. 2. وُهوفریان:در معنی «دوستدار نیکی» است و در بدن مردمان و حیوانها جای دارد. 3. اوروازشت: به معنی «شادمانی بخشندهتر» میباشد و آن اتش است که در گیاهان یافت میشود. مثلا میتوان با مالیدن دو تکه چوب، آن را آشکار کرد. 4. وازشت: «سودمندتر» معنی میدهد و آتشی است که در ابرها وجود دارد. (همان آذرخش است) 5. سپنیشت: به معنی «مقدستر و مینوی» است و آن آتشی است که در جهان به کار میبرند.[۴]
اما اگر بخواهیم آتشها را بر اساس جایگاهی که از آنها سوده برده میشود تقسیم کنیم، سه دستهاند: آتشهای خانگی، آتش مربوط به قبیله و قوم –که آن را «آذران» نامیده اند و آتش ویژهی یک استان یا منطقهای بزرگتر که «آتش بهرام» نام داشته است.
سه آتش بزرگ هم که ریشه در اسطوره دارند نیز در این سرزمین برپا بودهاند که هرسه، گونهای از آذربهرام میباشند. هر کدام از این سه آتش، ویژهی طبقهی خاصی از جامعه بودهاند (منظور از یک طبقهی خاص، طبقات اجتماعی یا جایگاه اجتماعی افراد نیست، بلکه یک طبقهی صنفی است.) مثل آنچه امروز به عنوان هیأت آهنگرها، حسینیهی بزرازها و ... داریم. و چنانکه آذر «فرن بغ» (به معنی دارنده فره ایزدی) که برخی جایگاه آن را در کوه رشن کشور کابل[۵] و گروهی کاریان فارس میدانند و مربوط به موبدان بوده، آذر «گشسب» یا «گشنسب» (به معنی دارندهی اسب نر) در شیز آذربایجان که به شاهان و سپاهیان تعلق داشته و مکان آتشکدهی «برزین مهر» (به معنی آتش مهر بالنده) را که ویژهی کشاورزان یا برزیگران بوده در کوه ریوند نیشابور میدانند.
نکتهی جالب توجه آنکه این سه آتش، در ابتدا وجودی اسطورهای داشتهاند. همچنانکه بنای آذرفرنبغ را به «جمشید»، آذرگشنسب را به «کیخسرو» و آذربرزینمهر را به «گشتاسب» نسبت میدهند.
در «بندهش هندی» هم آمده است که: «این سه آتش را، که آذرفرنبغ، گشنسب و برزینمهر است، اورمزد از آغاز آفرینش چون سه فره آفرید».[۶]
در دورانهای بعد شکلگیری این اسطورهها، این سه آتش نمود و زمینی پیدا میکنند و هر کدام در زمان خود از جایگاه ویژهای برخوردار میگردند بطوری که هر شاه برای نیایش و انجام آیینهای دینی، پیاده به آتشکدهی آذر گشنسب میرفته و یا هدایا و موقوفاتی به این آتشکدهها پیشکش میکرده است. ساسانیان که احیاگر بسیاری از سنتها و رسمهای شاهان پیش از خود بودهاند نیز چنین میکردهاند.
تقدس و اهمیت این آتشها هنگامی روشن میشود که بدانیم به آنها سوگند میخوردهاند. در بخشی از «خرده اوستا» میخوانیم که گناهکار به آتش سوگند یادکره و پتت (پوزش) میخواهد: «آتش بهرام، آذر فرنبغ به یاری برساد! از همهی گناهان پشیمانم و پتت میکنم».[۷]
سنت سوگند خوردن به نور و روشنایی امروز هم از میان نرفته است، همچنان که پیشتر نیز اشاره شد شخص با اشاره به چراغ یا روشنایی، میگوید: «به این سوی مرتضی علی (ع) سوگند!»
انجام آزمایش گذر از آتش برای اثبات بیگناهی «سیاوش» نیز بیانگر اهمیت آتش است.
در بحث اتیمولوژی یا ریشهشناسی، آتش را برگرفته از «آتَر» اوستایی، به معنی آتش و ایزد موکل بر آتش (که در اسطوره، پسر اهورامزدا نیز میباشد) می دانند، بُرزین را که برخی بَرزین نیز تلفظ میکنند به معنی بالیدن و بالندگی و سپس مهر را از ریشهی «میثره» در اوستایی میدانند که «میترا» نیز از همین واژه گرفته شده است.
امروز نیایشگاههای فراوانی را از مهر– که مهرابه نام دارند- در دنیا سراغ داریم. مهرابههایی در بیشاپور فارس ایران، چپل هیل در انگلستان، دیبورگ المان، سان کلمنته و سانتا پریسکا در رم، صوفیهی بلغارستان، اتریش، ایتالیا، پتویوگسلاوی و ....
در کتابهای دینی زرتشتیان، اشارههای بسیاری به مهر شده است. در خرده اوستا، «مهر نیایش» و در یشتها -که یکی از بخشهای اوستاست- «مهر یشت» به ستایش این ایزد پرداختهاند.
با آنکه مهر، ایزدی است مربوط به دورههای پیش از زرتشت و روزگار آریاییها، اما با پدیدار گشتن دین زرتشتی، نه تنها حضور مهر کمتر نشد بلکه بسیاری از آیینهای مربوط به آن وارد مزداپرستی گردید و مهر چون اهورامزدا و البته پس از وی در رأس دیگر ایزدان قرار گرفت. در اوستا نیز این موضوع آمدهاست: «اهورا مزدا به سپیتمان زرتشت گفت: بدان هنگام که من مهر فراخ چراگاه را هستی بخشیدم او را در شایستگی نیایش و برازندگی ستایش، برابر خود که اهوره مزدایم بیافریدم».[۸]
با اینکه بر ما روشن است خورشید و مهر دو عنصر یا دو ایزد جدا هستند اما گمان میکنیم رابطهی بین آنها موجب شده تا آتشکدهی برزینمهر که به پاس ایزد مهر بنا شده در خراسان برپای گردد:
نخست آنکه در «مهریشت» تصریح شده است که: «آن سرور کشور، آن مهر فراخ چراگاه، سواره از سوی راست این سرزمین پهناور گویسان به کرانه بدرآید.»[۹] و این در ایران سرزمینی نیست مگر خراسان.
دیگر، معنای خراسان است که «جای برآمدن خورشید» می باشد.[۱۰] یعنی همان جایی که محل آغاز کار روزانهی مهر است. بدین روی شاید بتوانیم با احتیاط، بین جایگاه جغرافیایی خراسان در ایران (با توجه به معنای آن) و مهر، پیوندی برقرار کنیم که البته این یک گمان بیش نیست.
دورنمایی که اوستا از جغرافیای این آتشگاه، پیش روی ما قرار میدهد، سرزمین است در شمال شرقی ایران و بر این نکته که آتشکده بر روی کوهی بنا شده تکیه دارد.
این ناحیه در اوستا رَئِوَنتَ (به معنی دارای شکوه و جلال) معرفی گردیده که همان «ریوند» است. ریوند در اوستا کوهستانی است مقدس. در همین کتاب آمده است: «ای آذر اهورا مزدا! کوه ریوند مزدا! آفریده! شما را ستایش و خشنودی و آفرین!»[۱۱]
از مواردی که تقدس این سرزمین (ریوند) را هویدا میسازد، همنامی آن با یکی از صفتهای اهورامزدا یعنی ریوند میباشد. حتی میتوانیم گام فراتر نهیم و بگوییم که صفت اهورامزدا برگرفته از نام این سرزمین اهورایی است.
برای بازپیدایی این آتشکده نخست باید ریوند را بیابیم. اما ریوند کجاست؟
میدانیم که در دورههای اسلامی، ریوند یکی از ربعهای چهارگانه نیشابور بوده و تقریبا در غرب شهر واقع میشده است.[۱۲] گرچه گمان میرود که ریوند روزگار باستان باید ناحیهی وسیعتری بوده باشد. در هزار بیت «دقیقی» که فردوسی، آنها را وارد شاهنامه نموده، آنجا که سخن از دین پذیرفتن گشتاسب میباشد، چنین آمده است:
« | نخست آذر مهــــر برزین نهاد/به کشمر نگر تا چه آیین نهاد | » |
اگر ضبط «کشمر» را درست بدانیم –چون در بعضی نسخهها به جای آن «کشور» آمده- میبینیم که دقیقی جای آتشکدهی برزین مهر را در کاشمر میداند و محل غرس سروی را که زرتشت از بهشت آورده، در کنار همین آتشگاه میداند:
« | یکی سرو آزاده بود از بهشت/به پیش در آذر انــــدر بکشت | » |
برخی نسخهها به جای آذر، «کشمر» آوردهاند که تفاوتی در اصل ندارد چون در بیت پیشین ذکر شده که آتشکده در کاشمر بنا شدهاست. با توجه به اینکه دقیقی شاعری است زرتشتی[۱۳] و آگاه، طبیعتا به منابع یا متونی اصیل دسترسی داشته است. بنابراین سخن وی جای اندیشه دارد و نباید آن را به یکباره کنار نهاد. با این توصیف میتوانیم دامنهی ریوند را تا کاشمر ادامه دهیم. وجود روستاهایی به نام ریوند نیز در کاشمر و غرب سبزوار، شاید بتواند حدود این سرزمین باستانی را به ما نشان دهند.
در تاریخ نیشابور «الحاکم» میخوانیم: ربع ریوند از حد مسجد جامع آغاز می شود و تا مزرعهی احمدآباد –اول حدود بیهق- ادامه مییابد.[۱۴] این نکته را تاریخ بیهق ابن فندق نیز تایید میکند و در توضیح ربع اول از ربعهای دوازدهگانهی بیهق، از چند روستا نام میبرد که احمدآباد یاد شده نیز جزو آنهاست و حتی روستای «سنجریدر» یا سنگ کلیدر امروز را هم جزو ربع ریوند میداند.[۱۵]
الحاکم میگوید: «نام هر ربع به قریهای که در آن جانب معمور و بیشتر بود اضافه کردند.»[۱۶] یعنی اینکه در ربع ریوند، روستا یا محلی به همین نام وجود داشته و ادامه میدهد : «ریوند، که ربع به آن منسوب است، قریهی کبیرهی معمورهای بود دارای مسجدی جامع منیع رفیع و خانقاههای بسیار»[۱۷] در ذکر ولایتهای نیشابور نیز دقیقا اشاره میکند که ولایت بیهق بر حدود ریوند قرار دارد.[۱۸] پس چنین دریافت میشود که این ناحیه، سرزمینی بین نیشابور و سبزوار بوده است.
امروز از ریوندی که الحاکم نام برده اثری نیست، فقط نام آن ربع بر یکی از دهستانهای نیشابور مانده است. اما روستاهای ریوند کاشمر و سبزوار هنوز به زندگی ادامه میدهند. نشان دیگری که از برزینمهر داریم، دریاچهی «سوور» است که آن را با «چشمه سبز» یا «سوز» در شمال شرقی نیشابور یکی میدانند: «پس دو چشمه –دریا بر زمین گشوده شدند که چنین خوانده شدند: «چیچست» دریاچهی ژرف نمکین آب بیتازش و بیزندگی که بر ساحلش آذرگشنسب پیروزگر نشیند. دیگر «سوور» که هر بستری را به کرانهها افکند و خویشتن را روشن و پاک دارد. زیرا به مانند چشمی است که هر گردی و هر ریمنی را به کنار افکند. به سبب ژرفایش آنچه اندر دریا شود به بن نرسد. به نزدیکی آن آذر مهر سودبخش برزین مهر نشیند.»[۱۹]
از این دریا در اوستا یادی نشده اما با توجه به نزدیک بودن آن به برزین مهر میبایست در حوالی نیشابور بوده باشد. حال این پرسش پیش میآید که منظور از «نزدیک» بودن آنها به یکدیگر چیست و این فاصله به چه اندازه است؟
در این پریشانی، وجود بنایی در چند کیلومتری شمال ریوند سبزوار، برخی را بر آن داشته تا گمان کنند آتشگاه برزین مهر را یافتهاند و اصرار زیادی بر قبولاندن این مدعا دارند اما به دلایلی این سخن پذیرفتنی نیست:
نخست آنکه روستای «کایف»، که این بنا در حوالی آن است، در هیچ یک از متون، پیوندی با نیشابور نداشته و حتی در تاریخ بیهق، روستاهای همجوار آن مثل «ساروغ» و «فشتنق»، جزو ربع هفتم یعنی «باشتین» میباشند.[۲۰]
البته بنای یاد شده را به نوعی میتوان آتشکده دانست، گرچه به تازگی رسم شده است برخی پژوهشگران، هر کجای این مرز و بوم، بنای دورافتاده و مهجوری مییابند که بر بلندایی قرار گرفته باشد، آن را آتشکده میخوانند. اینگونه بناها را که در اصطلاح «چهارتاقی» مینامند، نوعی آتشکدهاند که به دوران ساسانی تعلق دارند. چهار تاقی، تنها بنایی است که معرف و نمایندهی معماری دینی ایران باستان به شمار میآید.
چهار تاقی «خانهی دیو» که در کوههای شمال روستای کوچک کایف قرار دارد نیز در ردیف همین گونه بناها قرار میگیرد.
دیگر آنکه بعید به نظر میرسد نیایشگاهی همچون برزین مهر که یکی از سه آتش بزرگ بوده، در چنین جای دورافتادهای بنا شده باشد. نگارنده خود از این مکان بازدید نموده و بر دشواری راه و مشکلات رسیدن به آن آگاه است که امروزه با وسایل و امکانات، دسترسی به آن دشوار و از حوصله بیرون است.
به نظر نمیرسد کشاورزی از نیشابور کهن، حاضر باشد تا برای نیایش و برگزاری جشنهای فراوان دینی، به این محل دور و سختگذر بیاید. کوچکی این بنا نیز درخور اندیشه است. آتشکدهای که از آن کشاورزان یک کشور است باید دارای بنایی بزرگتر و باشکوهتر باشد، حال آنکه خانهی دیو با تمام بناهای جانبیاش – که امروز اثر چندانی از آنها نیست- شاید گنجایش پنجاه نفر را هم نداشته باشد.
ممکن است اینگونه به نظر برسد که چون این آتشگاه به سومین گروه جامعه، یعنی طبقهی کشاورزان و برزیگران تعلق داشته، از اهمیت کمتری برخوردار بوده و ساخت آن جدی گرفته نشده استف در صورتی که این آتش در دین زرتشتی بسیار مهم بوده، چنانکه در کتاب روایت پهلوی میخوانیم که هرمزد برای دعوت گشتاسب به دین جدید، سه چیز را به خانهی وی میفرستد: بهمن، اردیبهشت و آذربرزین.[۲۱] حتی اشاره میشود که این آتش بدون هیزم و خود به خود سوزان بوده است. بیشک دقیقی شاعر هم بر این موضوع اگاهی داشته که چنین سروده است:
« | که آن مهر برزین ابی دود بود/منور نه از هیزم و دود (عود) بود | » |
حکایت فروزان بودن آتش بدون هیزم درخور اندیشهی بیشتری است چون نمیدانیم تنها به لحاظ اینکه برای زرتشت، معجزهای در نظر گرفته باشند، آن را بیان میکنند یا خیر. این نکته پژوهشگران را بر آن داشته تا گمان کنند سوخت این آتش از نوعی گاز که در کوههای ریوند موجود بوده فراهم میآمده است. چنین نظریهای در مورد آتشگاه مسجد سلیمان نیز وجود دارد.
ماکسیم سیرو، که در مقالهای که به سال 1937، آتشکدهی مسجد سلیمان را معرفی نموده، معتقد است در نقطهای از بنا گازهای زیرزمینی بیرون میزده و نشست کردن کف بنا ناشی از آن است که مخزن یا انباری برای ذخیرهی گاز، در این مجموعه وجود داشته است.[۲۲]
نکتهی بارز در خصوص «خانهی دیو» آن است که این آتشگاه در اعماق دشتها و در میان تپههای کوچک و بزرگ قرار گرفته و آتش آن از دور قابل مشاهده نبوده، بنابراین میباید آن را آتشکدهای محلی، ویژهی یک منطقهی کوچک دانست. مانند چهارتاقی «بازه هور» که موقعیت و کاربردی اینچنین داشته است.
در کتابهای روایات پهلوی و گزیدههای زاد اسپرم آمده است که بهمن و اردیبهشت و آذربرزین مهر به صورت مادی درآمده بودند و بر گشتاسب وارد شدند. برزین مهر به گشتاسب میگوید: «دین را بپذیر تا همه بر تو آفرین خوانیم، تا فرمانروایی و پادشاهی دراز یابی.»[۲۳] در برخی روایتها نیز گفته شده که زرتشت، آذربرزین مهر را خود از آسمان فرو آورده است. در بخش دیگری از کتاب روایات پهلوی هم چنین میخوانیم که: «هرمزد، آذربرزین مهر را بدان پاداش که گشتاسب به دین آهیخته شد به صورت آتش بهرام به پشتهی گشتاسبان بنشاند.»[۲۴]
در کتاب بندهش هندی نوشته شده است که گشتاسب به کوه ریوند –که پشتهی گشتاسبان گویند- آن (آذربرزین مهر) را به دادگاه نشانید.[۲۵]
در هرصورت نام این آتشکده در ادبیات دینی زرتشتی، همواره با گشتاسب همراه است و از آنجا که این فرد در شرق ایران، حکومتی تقریبا محلی داشته، دور از ذهن نیست که وی را گشتاسپی بدانیم که نامش در کتیبهی «بیستون» ذکر شده است. (با در نظر گرفتن این مساله که گشتاسب بیستون هم حاکمی محلی در مناطق شرقی ایران باستان بود است)
در بسیاری از کتابهای جغرافیایی و متون تاریخی از دو آتش گشنسپ و فرنبغ نام برده میشود اما به ندرت از آذربرزین مهر یاد میگردد. (صرفنظر از آنچه شاعران در برخی تشبیهها و صحنهپردازیهای خویش بهکاربردهاند)[۲۶]
اما دلیل چیست؟
شاید بدین خاطر که برای انتساب دو آتشکدهی یاد شده – حتی از روی حدس و گمان- توانستهاند بناهایی را بیابند اما برای برزین مهر، خیر. شاید ملاحظات دینی مطرح بوده و یا ممکن است بنای برزین مهر به وسیلهی فاتحان مسلمان در نخستین سدههای ظهور اسلام از میان رفته باشد. همچنانکه در تاریخ نیشابور میخوانیم:
عبدالله عامر، هنگام فتح شهر، آتشکدهی قهندز را ویران میکند و به جای آن مسجدی جامع میسازد. سپس به خواهش زرتشتیان شهر، ساخت آتشکدهای دیگر را دور از جامع اجازه میدهد که به «کوچهی آتشکده» معروف میگردد[۲۷]، موضوعی که در نقاط دیگر کشور نیز فراوان سراغ داریم.
آنچه شایان اندیشه میباشد این است که پس چگونه برخی از این آتشگاهها همچون بنای «بازه هور»، آتشکدهی «زُهَرشیر»، «کنار سیاه» و بسیاری دیگر از گزند ویرانی در امان ماندهاند اما آتشکدهای بااهمیت هچون برزین مهر باید از بین برود؟ بدین ترتیب دچار سردرگمی میشویم که نتوانستهایم نشانی از این نیایشگاه مهم بیابیم.
اما آنچه هست ریوند و برزینمهر، هر دو وجود داشتهاند و باید جای آنها رایافت.
با توجه با اوستا و دیگر متون، ریوند ناحیهای میان نیشابور و سبزوار بوده (که البته نیشابور را هم دربر میگرفته است) و چون اشاره به کوهستانی بودن محل قرار گرفتن آتشکده شده، در این منطقه میتوانیم روستای «برزنون» را به عنوان جایگاه این نیایشگاه معرفی کنیم. گرچه شاید دلایل ما سست به نظر رسد اما برای تایید سخن خود لازم میدانیم تا به چند نکته اشاره کنیم:
نخست وضع اقلیمی و جغرافیایی این روستا را بررسی میکنیم، ناحیهای کوهستانی و تپههای بلند و مشرف بر دشتهای وسیع که میتواند جایگاهی مناسب برای بنای یک آتشکده باشد. دیگر آنکه وجود آرامگاه امامزادهای بهنام «شاهزاده علی اصغر» (ع) را در نزدیک این روستا نباید نادیده گرفت که خود بیانگر اعتبار و اهمیت این روستا در گذشته میباشد. همسایگی نیایشگاههای ایرانی با آرامگاهها موضوع جدیدی نیست.
نکتهی درخور اشارهی دیگر، نام این آبادی است که اهالی منطقه آن را «برزنون» تلفظ میکنند. شاید با گذشت زمان «برزین» به شکل «برزنون» درآمده باشد.
به هر روی، تا زمانی که سندی نوشتاری یا نشانهای از این نیایشگاه اساطیری و کهن یافت نشود، گفتهها از روی گمان بوده و هیچ یک، سخن آخر نخواهد بود.
واژه « آتش» در اوستا به
صورت « اتر»، و در زبان پهلوی به صورت « آتور» و « آتر» و « آتش»، و در
زبان پارسی به صورت « آذر» و « آدر»، و در گویش های گوناگون آن به صورت
های « آتیش»، « آدیش»، « تش» و شکل های کم و بیش نزدیک به این صورت ها
آمده و ثبت و ضبط شده است.
ریشه این کلمه در زبان سانسکریت « آدری»
بوده است و مفهوم آن زبانه و شعله آتش است و به عنوان صفت « ایزد آتش» که
« آگنی» نامیده می شده، نیز به کار می رفته است.
کشف آتش یکی از
مهم ترین و حیاتی ترین اکتشافات تاریخ زندگی بشر بوده است و به دلیل اهمیت
حیاتی این اکتشاف، و نقش بسیار مهم و زندگانی بخشی که آتش در حیات بشر
باستانی ایفا می کرده، ستایش و تقدیس آتش از همان دوران باستان رواج و
تداول داشته و آتش در اغلب فرهنگ های اساطیری، موجودی مقدس و متعالی یه
شمار می رفته و ستایش می شده است.
در اساطیر ایران باستان، پیدایش آتش
را به هوشنگ نسبت می دادند. به روایت شاهنامه فردوسی، در یکی از روزهایی
که هوشنگ به شکار رفته بود، ماری بر سر راه دید و چون مار قصد حمله و آسیب
رساندن به او را داشت، هوشنگ به قصد کشتن مار سنگی به جانبش پرتاب کرد.
سنگ به مار برخورد نکرد، بلکه به سنگ دیگری برخورد و از این برخورد، شراره
آتش جهید و آتشی پدید آمد که تا آن روزگار ناشناخته بود.
هوشنگ به
شکرانه و میمنت پیدایش این فروغ ایزدی، آن روز را جشن گرفت و به شادمانی و
تکریم ایزدان آسمانی پرداخت و این همان « جشن سده» است که در آن ایرانیان
باستان به تقدیس و ستایش آتش می پرداختند.
یکی روز شاه جهان سوی کوه
گذر کرد با چند کس هم گروه
پدید آمد از دور چیزی دراز
سیه رنگ و تیره تن و تیزتاز
دو چشم از بر سر چو دو چشمه خون
ز دود دهانش جهان تیره گون
نگه کرد هوشنگ با هوش و سنگ
گرفتش یکی سنگ و شد پیش جنگ
به زور کیانی رهانید ز دست
جهانسوز مار از جهانجو بجست
برآمد به سنگ گران سنگ خرد
همان و همین سنگ بشکست خرد
فروغی پدید آمد از هر دو سنگ
دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ
نشد مار کشته ولیکن ز راز
پدید آمد آتش از آن سنگ باز
هر آن کس که بر سنگ آهن زدی
ازو روشنایی پدید آمدی
جهاندار پیش جهان آفرین
نیایش همی کرد و خواند آفرین
که او را فروغی چنین هدیه داد
همین آتش آن گاه قبله نهاد
بگفتا فروغیست این ایزدی
پرستید باید اگر بخردی
شب آمد برافروخت آتش چو کوه
همان شاه در گرد او با گروه
یکی جشن کرد آن شب و باده خورد
سده نام آن جشن فرخنده کرد
ز هوشنگ ماند سده یادگار
بسی باد چون او دگر شهریار
کز آباد کردن جهان شاد کرد
جهانی به نیکی ازو یاد کرد
در
برخی دیگر از روایت های ایرانی، آفرینش آتش وابسته به پیدایش گیاهان و
روییدنی ها است. شاید اعتقاد به سرچشمه گیاهی و نباتی آتش در اقوام کهن
ایرانی از اینجا ریشه گرفته باشد که چون این اقوام آتش را از سایش دو تکه
چوب به یکدیگر ایجاد می کردند و شعله اش را از این مالش و سایش بر می
افروختند، این باور در آنان ریشه دوانید که سرچشمه آتش، چوب درختان است،
پس آتش منشاء نباتی دارد و روح درخت و گیاه است. این باور کم کم پرورش
یافت و نضج گرفت و به این صورت تکامل یافت که آتش روح طبیعت و هر آن چیزی
است که در طبیعت شکوفا می شود و می بالد، تعمیم این باور چنان گسترش یافت
که آتش روح و روان زندگی و حیات شناخته شد و در طی گذشت سده ها و هزاره
ها، این استنتاج فلسفی و هستی شناسانه به وجود آمد که آتش روح هستی و
آفرینش است. و بر مبنای همین باور ، آتش حرمتی مقدس و آسمانی یافت و پرستش
شد، و چنین بود که با گذشت زمان، آتش بنیانی ایزدی و سرشتی مینوی یافت.
در
اوستا، آتش پسر اهورامزدا و سپندارمذ، و زمین دختر ایشان معرفی شده است.
این عنصر آسمانی و مقدس، نزدیک ترین دوست و خویشاوند، و طبیعی ترین همراه
و یاور بشر تلقی شده، هم چنین به عنوان پیکی میان انسان و ایزدان مورد
احترام بسیار بوده است.
از این رو در ایران باستان آن را مظهر ربانیت،
و شعله اش را یادآور فروغی ایزدی می پنداشتند و برای شعله مقدسی که با چوب
عود و اتر در آتشکده ها، همیشه فروزان نگاه می داشتند احترام و ارزش خاص و
مقدسی قائل بودند.این آتشدان فروزان، در پرستش گاه ها و نیایش گاه ها ، به
منزله محراب پیروان آیین مزدایسنا بوده است.
یکی از دلایل احترام و
تقدس آتش، در ایران باستان، این بوده است که آتش را همانند آب، مولد و
موجد زندگی می پنداشتند و بر این باور بودند که وجود همه چیز به نوعی به
آن وابسته است. بر طبق باورهای اساطیری تخمه و نطفه آدمیزاد از آتش بوده و
آتش سرچشمه زندگی بشری بر زمین بوده است.
زبده و گوهر آتش در اوستا
« فر» یا « فره» نامیده شده است و آن فروغ یا فر و شکوه مخصوصی است که از
طرف اهورامزدا به پیامبران و پهلوانان و صاحبان کی و کیان بزرگ، از سر
موهبت، بخشیده می شده است.
در آیین مزدایسنا چنین آمده است که زرتشت نگاه دارنده و پاس دارند آتش جاودانی بوده است.
اوستا
پنج گونه آتش را نام برده است و بر هر یک درود مخصوص فرستاده است. نخستین
آتش، آتش بزرگ است که به « آتش بهرام» مشهور بوده است و در آتشکده ها
نگاهداری می شده است.
دومین آتش در بدن جانوران و کالبد آدمی پنهان است و « آتش درون» نامیده شده است.
سومین آتش در روییدنی ها و بدنه چوبین گیاهان و درختان جاری است و مولد جیات نباتات و جانداران است.
چهارمین
آتش در ابر ها نهفته است و به صورت برقش یا آذرخش از دل ابر ها بیرون می
جهد و این همان آتش جهنده ای است که از گرز « تشتر» زبانه می کشد و شراره
می گیرد.
پنجمین آتش، آتش ایزدی است که در عرش جاودان و در برابر اهورامزدا قرار دارد.
آتش مقدس زندگی در نهاد تمام فرزندان طبیعت، به امانت گذشاته شده است و به همه موجودات جهان ارمغان داده شده است.
گوهر
زندگی انسان و سایر موجودات زنده و جاندار همین آتش جاودانه درون است،
آتشی که هرگز نمی میرد و مظهر دوام و بقای جان است. این همان آتش درون است
که از آن تعبیر به آتش نامیرای عشق و آتش جاودان جان شده است و گوهر هستی
موجودات زنده، به ویژه آدمیزاده است. ادبیات اساطیری و عرفانی ما سرشار
است از روشنی و شعله این آتش نامیرا.
آتش مینوی نگاهبان و نگه دارنده زدگی جانوران است، و آتش زمینی پاک سازنده و سوزنده پلیدی و پلشتی و گناه است.
رسم
برافروختن آتش در اغلب جشن های آیینی ایران باستان وجود داشته است. از جشن
سده که جشن رسمی ستایش و گرامی داشت آتش بوده است تا جشن چهارشنبه سوری،
از جشن شب یلدا تا جشن مهرگان و جشن آذرگان، و از همه مهم تر جشن نوروز.
در
خانه های ایرانیان باستان، در روز نخست فروردین، پس از آراستن اتاق
برگزاری مراسم نوروز، روی میز مراسم، کوزه ای آب و صراحی شراب و گلدانی گل
و بشقابی شیرینی و کاسه ای نقل و آتشدانی پر از آتش می گذاشتند و آتش را
با چوب صندل و عود و سایر چوب های خوشبو نیرو می دادند و هر کس موظف بود
که با دست خود چوب بر آتش بگذارد و نام درگذشتگان خود را بر شمارد، زیرا
بر این باور بودند که روح آن ها که در گذشته اند در صورت یاد کردن از
ایشان به خانه و کاشانه زمینی خود بر می گردد و از روشنایی آتش شاد دلگرم
و روشن روان می شود و تطهیر می گردد.
آتش نوروزی در تمام مدت جشن های
نوروزی روشن نگاه داشته می شد و به طور مداوم با چوب های معطر عود و صندل
جان تازه و فروغ نو می گرفت و زبانه می کشید.
این آتش پاک کننده بدی ها
و گناهان بود و برکت بخشنده و میمنت بار، و ارمغان آور بهروزی و تندرستی و
شادکامی، در تمام طول سال آینده برای اهل خانه و خویشان آن ها بود و هر چه
مشتعل تر می شد خیر و برکت و میمنت آن افزون تر و بخشندگی آن کریمانه تر
می شد و سرچشمه خجستگی و بهروزی افزون تر می گشت.
نگهبانی و پاسداری
آتش در ایران باستان بر عهده « اردیبهشت» بوده است. اردیبهشت که از
امشاسپندان بوده است در عالم روحانی نماینده راستی و پاکی و تقدس
اهورامزدا است و در عالم مادی، نگهبان همه آتش های روی زمین.
واژه «
آذر» در زبان فارسی شکل دیگری از « آتش» و یکی از قدیمی ترین نام های آن
در زبان های آریایی است. یسنای 62 در ستایش آذر می باشد و « آتش نیایش» که
نماز ویژه آتش است، از این یسنا گرفته شده است. مطابق متن « یشت ها»، «
آذر ایزد» نگهبان خاص آتش بوده است و از میان گیاهان « آذرگون» یا «
آذریون» به ایزد آذر اختصاص داشته است.
نهمین ماه سال و نهمین روز هر
ماه به نام این ایزد و آذر روز از آذر ماه جشن « آذرگان» بوده است، که در
این روز مردم در آتشکده ها، « آتش نیایش» می خوانده اند.
در کتاب « شناخت اساطیر ایران»- نوشته جان هینلز در باره آتر یا آتش چنین آمده است:
«تا
به امروز آتش کانون آیین های هندو و زرتشتی بوده است، اما ریشه های آن به
دوران هند واروپایی باز می گردد... عنصر آتش همچنین در همه جهان پراکنده
است، در خورشید که در آسمان برین است، وجود دارد. آتش در ابر توفان زا
افروخته می شود و به صورت برق به زمین فرود می آید و در اینجا دائماً به
دست مردمان دوباره متولد می شود...
مرکزیت آتش در دین زرتشتی، شاید یکی
از شناخته ترین جنبه های این دین باشد، اما بسیار بد تعبیر شده است. هم
باورها و هم اعمال دینی مربوط به دوران پیش از زرتشت کاملاً رنگ زرتشتی به
خود گرفته اند، و در اسطوره شناسی ایرانی غالباً دشوار است که عقاید قدیم
را از متاخر جدا سازیم. آتش پسر اهوره مزداست و نشانه مرئی حضور او، و
نمادی از نظم راستینش. یکی از پارسیان کنونی می نویسد:
« واقعاً چه چیزی می تواند بیش از شعله پاک و بی آلایش
نماینده طبیعی و والای خدا باشد که خود « نور جاودانی» است؟ »
به
هر حال آیین های زردشتی بسیاری از عقاید قدیمی را حفظ کرده اند . در این
آیین ها آتش مستقیماً مورد خطاب قرار می گیرد و موبد بدو نثار می کند. در
نیایش آتش موبد این سخنان را بر می خواند:
آفرین خوانم بر یزش و نیایش، نثار خوب،
نثار آرزو کردنی و نثار ستایش آمیز که بر تو ، ای آتش
پسر اهوره مزدا، (نثار می شود)
تو شایسته ستایش هستی، شایسته دعا هستی
باشد که تو شایسته ستایش، شایسته دعا باشی
در خانه های مردم.
نیکی باد مردی را
که تو را بپرستد.
در
دین زردشتی کنونی آتش چنان مقدس است که نه اشعه خورشید را باید گذاشت که
بر آن بیفتد و نه چشم کافری آن را ببیند. شاید همیشه وضع چنین نبوده است،
زیرا در دوران های کهن آتشدان ها را بر سر کوه ها می ساختند.
در
باره « آتر» فقط چند اسطوره به ما رسیده است... یکی از این اسطوره ها که
در سرود قدیمی« زامیاد یشت» آمده است، ستیز میان آتر و غول اژی دهاکه را
بر سر فره ایزدی، روایت می کند:
اژی سه پوزه بدآیین که تجسمی است
از هوس ویرانگر برای به چنگ آوردن فره ایزدی بتاخت تا آن را خاموش سازد.
آتر نیز برای به دست آوردن آن شتافت و آن فره دست نیافتنی را نجات داد،
اما اژی که همچنان از پس می تاخت و ناسزا می گفت، فریاد برآورد که اگر آتر
فره را به دست آورد، بر او خواهد تاخت و نخواهد گذاشت که دیگر هرگز روی
زمین بدرخشد. چون آتر دچار تردید شد، اژی تاخت تا فره را به دست آورد. این
بار نوبت آتر بود که زبان به تهدید بگشاید. به دهاکه( ضحاک) هشدار داد:
«
ای اژدهای سه پوز بازگرد، اگر آن فره دست نیافتنی را به چنگ آوری، بر پشت
تو زبانه می کشم و در دهان توشعله افکنم که دیگر هرگز نتوانی بر روی زمین
آفریده اهوره گام برداری».
اژی هراسان خود را پس کشید و فره ایزدی همچنان دست نیافتنی ماند.
این اسطوره بار دیگر نشان می دهد که ایرانیان باستان زندگی را نبردی میان
نیروهای خیر و شر می دیدند. آتر طبعاً برای خیر می جنگید، از این رو، در
یکی از دعاهای زردشتی با عنوان « جنگجوی خوب دلیر» نامیده شده است. ارتباط
قدیمی آتش با عنصر طبیعی در متن متاخر دیگری ظاهر می شود که در آن آتش به
صورت برق، دیوی را که در پی باز داشتن باران است شکست می دهد. اما این
اسطوره ها دیگر نقش مهمی را در عقاید زردشتیان کنونی ایفا نمی کنند، و
چنان که دیدیم در این دین آتش، نماد اهوره مزدا و کانون عبادت های روزانه
آنان است. با این حال، هنوز به آتش « جنگجو» خطاب می کنند، زیرا از مقدس
ترین آتش ها، یعنی آتش بهرام، در خواست می شود که نه با دیوان خشکسالی
بلکه با دیوان مینویی تاریکی نبرد کند.»
مقدس ترین آتش های باستانی
ایران آتش های سه گانه در آتشکده های سه گانه بوده اند. این سه آتش عبارت
بوده اند از « آتش فرنبغ» که بنا به روایتی درآتشکده ای به همین نام، در
کابل افغانستان و بنا به روایتی دیگر در کاریان فارس قرار داشته است. «
آتش گشنسب» که در آتشکده ای به همبن نام در شیز جای داشته و « آتش برزین
مهر» در کوه ریوند نیشابور قرار داشته است. باور آیینی ایرانیان باستان بر
این بوده است که هر سه آتش مقدس بر پشت گاو اساطیری « سریشوگ»، نگهداری می
شده است. تا این که شبی، توفان شدیدی رخ داده و آتش ها از پشت گاو به دریا
افتاده اند و در آن جا به سوختن ادامه داده و در دریا به مردمان روشنی
بخشیده اند. هر یک از این آتش ها با طبقه ای از مردم پیوند داشته است.
فرنبغ آتش مربوط به موبدان بوده، گشنسب آتش جنگجویان، و برزین مهر آتش
کشتگران. این هر سه آتش مقدس، جمشید را در پادشاهی مینوی اش یاری کردند و
جمشید بود که آتش فرنبغ را در جایگاه خاص خود- در آتشکده ای همنام آتش-
قرار داد و هنگامی که فره را از دست داد، باز همین آتش فرنبغ بود که فره
را از دست ضحاک پلشت آیین رهایی بخشید.
آتش برزین مهر تا زمان گشتاسب-
حامی زرتشت- از جهان نگهبانی می کرد و راه را برای گسترش و همگانی شدن
آیین و دین زردشت در طول فرمانروایی این پادشاه بزرگ هموار می ساخت و در
این مدت از این آتش کرامات و معجزات زیادی بروز کرد.
آتش گشنسب نیز
جهان را تا دوران خسرو، شاه بزرگ ساسانی( یا کیخسرو پادشاه کیانی) حفظ
کرده است. هنگامی که او بتکده ها را در هم شکست، این آتش بر یال اسب او
قرار گرفت و تاریکی و تیرگی اهرمن خو را پس راند و وادار به عقب نشینی کرد.
بنا بر باور های باستانی، این سه آتش بزرگ حامیان و رهنمایان و پاسداران انسان در تمام طول تاریخند.
«
سه گروه آتش آیینی وجود دارد: آتش بهرام، آتش آدران و آتش دادگاه. آتش
بهرام شاه پیروزمند آتش هاست. به نام اورمزد این آتش را به یاری می خوانند
و از او می خواهند که در برابر قوای تاریکی آنان را نیرو ببخشد، زیرا فره
او با دروغ می جنگد، و در واقع نمادی است از راستکاری. بهتر است که بگوییم
که آتش را مانند شاه بر تخت می نشانند تا این که بگوییم آن را در جای خود
قرار می دهند، و چوب را به شکل تخت می نهند. بر بالای آن تاجی به نشانه
پادشاهی آتش نیرومند آویزان است. وقتی بدین گونه آتش را بر تخت نشاندند،
چهار موبد، دسته جمعی آن را با پیروزی، مانند شاهی، حمل می کنند ، در حالی
که دیگران سایبانی را بر آن گرفته اند. موبدان با شمشیرها و گرزهای « مهر»
در پیش و پس آن همگی به صورت محافظان شاه حرکت می کنند. پس از آن که آتش
را بر تخت نشاندند، فقط موبدانی که دشوار ترین آیین های دینی تطهیر را
گذرانیده اند، می توانند از آن مراقبت کنند. جز آنان کسی نمی تواند وارد
حرم خاص آتش شود، حتی انان نیز باید دستکش های سفید به دست کنند و از آن
مراقبت کنند. دلیل قداست آن جریان طولانی و دشوار تطهیر آن است. شانزده
آتش از منابع مختلف جمع آوری می شود و انگاه 1128 باز آن ها را تطهیر می
کنند و این جریان یک سال طول می کشد، و هزینه آن هنگفت است. از این رو،
جای تعجب نیست که چنین آتشی بسیار به ندرت بر تخت نشانده شود.
امور
مربوط به آتش های آدران و دادگاه از اهمیت بسیار کمتری برخوردارند. آتش
دادگاه را مردمان غیر روحانی نیز می توانند مراقبت کنند، با این همه هر دو
را با تشریفات نظامی در جای خود قرار می دهند، زیرا آتش های مقدس نمودار
فرمانروایی معنوی روشنی و راستی در نبرد با نیروهای تاریکی هستند، و این
نبردی است که مومنان با همکاری اورمزد و پسرش آتش بدان می پردازند.»
( شناخت اساطیر ایران – جان هینلز)
تطهیر
آتش های گوناگون نشانه و نماد این است که انسان ها ، از هر قشر و طبقه ای،
و با هر مقام و منصبی، باید همانند آتش ها تطهیر شوند. نزدیک شدن به آتش و
نشانه گذاشتن با خاکستر بر پیشانی، نماد این باور است که انسان ها نیز
همانند آتش، سرانجام تبدیل به غبار خواهند شد و خاکستر خواهند گردید.
دعایی که زردشتیان در هنگام انجام مراسم این آیین می خوانند چنین است:
«
بگذار تا پیش از مرگ بکوشیم تا بوی خوش نیکوکاری و اعمال نیک را بگسترانم،
و نور پارسایی و دانش را به نزد دیگران رهنمون شوم.» ( مدی- آیین های دینی
پارسیان)
در اساطیر ایران باستان، آتش، در هفتمین مرحله از آفرینش،
و پس از آفرینش آسمان، آب، زمین، گیاه، گوسپند، و مرد پرهیزگار، آفریده
شده است . بر اساس باورهای کهن ایرانیان، تخمه و اصل همه چیز از آب است،
به جزمردمان و گوسپندان که اصل و تخمه شان از آتش است:
« چنین گوید
به دین که نخستین آفریده همه آب سرشکی بود؛ زیرا همه از آب بود جز تخمه
مردمان و گوسپندان؛ زیرا آنان را تخمه از اصل آتش است. او، نخست، آسمان را
آ فرید برای بازداشتن( اهریمن و دیوان)، باشد که ( آن را) آغازین خوانند.
دیگر، آب را آفرید برای از میان بردن دیو تشنگی. سه دیگر، زمین همه مادی
را آفرید. چهارم، گیاه را آفرید برای یاری گوسپندان سودمند. پنجم گوسپند
را برای یاری مرد پرهیزگار آفرید. ششم، مرد پرهیزگار را آفرید برای از
میان بردن و از کار افکندن اهریمن و همه دیوان. سپس، آتش را( چون) اخگری
آفرید و بدو درخشش از روشنی بیکران پیوست. آن گونه تنی نیکو ( داشت) که
آتش را در خور اوست.»
( بند هش )
«او آتش را در همه آفرینش چنان بپراکند و فراز آفرید به
مانند خانه خدایی که چون در خانه شد، در هیمه زغال سرخ بازنهاد.
او
فرمود به آتش که ترا خویشکاری در دوران اهریمنی، پرستاری مردم کردن و خورش
ساختن و از میان بردن سردی است، هنگامی که ترا چیز برنهند بیرون آی، چون
هیزم برهندن، فراز گیر.»
منبع : به نقل از سایت تبیان