راهرو عشق

راهرو عشق کویراست، که دریا بودنش را به آفتاب بخشید،آفتاب هم گرمی اش را نمی تواندبه همه نبخشد!

راهرو عشق

راهرو عشق کویراست، که دریا بودنش را به آفتاب بخشید،آفتاب هم گرمی اش را نمی تواندبه همه نبخشد!

راهرو عشق


‫روزی اگر بناست که بر تن کفن کنم
من اَن کفن به تن ز برای وطن کنم

سبز و سفید و سرخ نکوتر بود کفن
تا من برای خاطر میهن به تن کنم

...
ایران من ، عزیز من، ای سرزمین من
مرگ است بی تو اگر هوس زیستن کنم

روزی که پای عشق وطن در میان بود
تاریخ گفته است که من چه باید کنم

همچون برق حق بر خرمن باطل درافتم
یزدان صفت مبارزه با اهریمن کنم

دشمن اگر پای بدین سرزمین نهد
کاری که کرد نادر لشگر شکن کنم

(شهریار)‬

رهرو عشق

باز در خاطره‌ها یاد تو، ای رهروِ عشق
شعله سرکش آزادگی افروخته است
یک جهان بر تو و بر همت و مردانگی‌ات
از سر شوق و طلب، دیده جان دوخته است
نقش پیکار تو در صفحه تاریخ جهان
می‌درخشد، چو فروغ سحر از ساحل شب
پرتوش بر همه کس تابد و می‌آموزد
پایداری و وفاداری در راه طلب
چهر رنگین شفق، می‌دهد از خون تو یاد
که ز جان بر سر پیمان ازل ریخته شد
راست، چون منظره تابلوِ آزادی
که فروزنده به تالار شب آویخته شد
رسم آزادی و پیکار حقیقت‌جویی
همه‌جا صفحه تابنده آیین تو بود
آنچه بر ملت اسلام، حیاتی بخشید
جنبش عاطفه و نهضت خونین تو بود
تا ز خون تو جهانی شود از بند آزاد
بر سرِ ایده انسانیِ خود جان دادی
در ره کعبه حق‌جویی و مردی و شرف
آفرین بر تو که هفتاد و دو قربان دادی
آنکه از مکتب آزادگی‌ات درس آموخت
پیش آمال ستمگر ز چه تسلیم شود؟
زور و سرمایه دشمن نفریبد او را
که اسیر ستم مردم دژخیم شود
رهرو کعبه عشقی و در آفاق وجود
با پر شوق، سوی دوست برآری پرواز
یکه‌تاز ملکوتی، که به صحرای ازل
روی از خواسته عشق نتابیدی باز
جان به قربان تو ای رهبر آزادی و عشق
که روانت سر تسلیم نیاورد فرود
زان فداکاری مردانه و جانبازی پاک
جاودان بر تو و بر عشق و وفای تو درود
محمدرضا شفیعی کدکنی

خدای من!!!

خدای من خداییست که ....
اگر سرش فریاد کشیدم ؛
به جای اینکه با مشت به دهانم بزند ،
با انگشتان مهربانش نوازشم می کند ....
و می گوید : میدانم جز من کسی نداری ... !!!