دلم گرفته است
دلم گرفته است
به ایوان می روم و انگشتانم را
بر پوست کشیده ی شب می کشم
چراغ های رابطه تاریکند
چراغهای رابطه تاریکند
کسی مرا به آفتاب معرفی نخواهد کرد
کسی مرا به میهمانی گنجشکها نخواهد برد
پرواز را به خاطر بسپار
پرنده مردنی است .
"فروغ فرخزاد"
پشتگرمی به چه بودت که شکفتی گل یخ؟
وندر آن عرصه که سرما کمر سرو شکست،
نازکانه تن خود را ننهفتی گل یخ!
سرکشی های تبارت را، ای ریشه به خاک
تو چه زیبا به زمستان گفتی، گل یخ!
...
تا سر از سنگ برآوردی، دلتنگ به شاخ،
از کلاغان سیه بال چه دیدی و شنفتی؟ گل یخ!
آمدی، عطر وفا آوردی،
همه افسانه ی بی برگ و بری ها را رفتی، گل یخ!
چه شنفتی تو در این غمزده باغ؟
که چو گل ها همه خفتند، تو بیدار نخفتی، گل یخ؟
راستی را، که چه جانبخش به سرمای سیاه
شعله گون، در نگه دوست شکفتی، گل یخ!
سیاوش کسرایی