راهرو عشق

راهرو عشق کویراست، که دریا بودنش را به آفتاب بخشید،آفتاب هم گرمی اش را نمی تواندبه همه نبخشد!

راهرو عشق

راهرو عشق کویراست، که دریا بودنش را به آفتاب بخشید،آفتاب هم گرمی اش را نمی تواندبه همه نبخشد!

فروهر چیست؟؟؟

فروهر نمادی زرتشتی یا ایرانی

بسیار دیده ایم، افراد و گروه هایی را که بدون برخورداری از درک کامل نسبت به معنای نشانه ها و نمادها، تنها از روی مد گرایی و یا به بهانه زیبایی به استفاده از این نماد ها روی می آورند.

یکی از این نمادها که امروز به راحتی در دسترس عموم قرار دارد نماد فروهر است. شاید تا به حال با این نماد زیاد برخورد کرده و یا در ویترین طلا فروشی ها این نماد را زیاد دیده باشید.

واژه ی فروهر از دو بخش “فر” به معنی “پیش” و “وهربه معنی کشنده و برنده” درست شده است و روی هم به معنی “پیش برنده” است و یکی از نیروهای چهار گانه ی هستی مشیا (انسان) است.

گوشزد: گویش درست آن

این واژه در زبان اوستایی فْـرَوَشی (fravashi)، در زبان پارسی هخامنشی فْـرَوَرتی (fravarti)، و در پارسی میانه (زبان پهلوی) فْـرَوَهْـر (fravahr) خوانده میشود.







نماد میهنی


از دوران پادشاهی مادها و سپس شاهنشاهی هخامنشیان، نگاره فروهر نشانه نماد میهنی بوده و آدمی را در پیکره و سیمای شاهین تیزچنگ و بلندپروازی نشان میدهد که آنرا نماد توانایی، سر بلندی و فر و شکوه میدانستند و پرچمهای خود را به نما و سیمای شاهین میآراستند.

نماد دین زرتشتی


ایرانیان پیرو اشو زرتشت برای این نیروی مینوی که بن مایه آن جنبش و پیشرفت بسوی رسایی، فرامایگی و والایی است، هیچ پیکرهای را بهتر و شایسته تر از شاهین نیافتند و آنچه که در گذشته نشانه فر و شکوه و سر بلندی بود و انگیزه ملی و میهنی داشت با اندک دگرگونی در سر و پای شاهین به سیمای کنونی در آوردند، تا هم بنمایه مینوی را نشان دهد و هم نمودار سر بلندی و سر فرازی ایرانیان باشد.


در نگاره فروهر دو نیروی همیستار مخالفسپنتامینو )نشانه خوبی( و«انگره مینو» (نشانه بدی) نمایان است و آدمی رو به سپنتا مینو دارد و بسوی او میرود به انگره مینو کردهاست و لازم به ذکر است فروهر الگو و سنبل ایرانیان و زرتشتیان است


ویژگیها


۱- چهره فروهر همانند آدمی است، از این رو گویای پیوستگی با آدمی است، او پیری است فرزانه و کار آزموده، نشانه از بزرگداشت و سپاس از بزرگان و فرزانگان و فرا گیری از آنان دارد.


۲- یک دست فروهر کمی به سوی بالا و در راستای سپنتا مینو اشاره دارد که نشان دهنده سپاس و ستایس اهورمزدا و راهنمایی آدمی بسوی والایی و راستی و درستی است.


در دست دیگر گردی (حلقهای) دارد که نشانه وفاداری به عهد و پیمان، و نشانگر راستی و پاک خویی و جوانمردی و جوانزنی است.


۳- دو بال در پهلوها که هر کدام سه پر دارند این سه پر نشانه سه نماد اندیشه نیک، گفتارنیک، کردارنیک که همزمان انگیزه پرواز و پیشرفت است.


۴- یک گردی (حلقه) در میانه بالاتنه فروهر وجود دارد این نشان، جان و روان جاودان است که نه آغاز و نه پایانی دارد.


۵- در پایین تنه فروهر سه بخش، پرهایی بسوی پایین است، که نشانه پندار و گفتار و کردار نادرست و یا پست هستند. از اینرو آنرا، آغاز بدبختیها و پستی برای آدمی میدانند.


۶- دو رشته که در سر هر یک گردی (حلقه) چنبره شدهای دیده میشوند، در کنار بخش پایینی تنه هستند که نماد سپنتا مینو و انگره مینو هستند، که یکی در پیش پای و دیگری در پس آن است. این رشتهها هر یک در تلاش هستند که آدمی را بسوی خود بکشند؛ این نشانه آن است که آدمی باید به سوی سپنتا مینو خوبی پیش رود و به انگره مینو )بدی( نماید.



البته ساختارِ نگارهٔ فروهر ، در زمانها و مکانهای مختلف با هم تفاوت دارند، حتی در تخت جمشید که در یک مکان و تقریبا یک زمان ساخته شده است با چندین گونه از این نگاره روبه رو می شویم!

خیلی ها نماد فروهر (به شکلی که در تصویر فوق به نمایش درآمده است) را یکی از نمادهای ایران باستان تلقی می کنند، اما آنچه از مفهوم این نماد بر می آید این است که بیش از آن که یک نماد ایرانی به معنای نمادی برای معرفی ایران باستان تلقی گردد، نمادی برای پیروان دین زرتشت بوده و به بیان عقاید و منش پیروان این دین می پردازد نه تاریخ و ملیت ایرانی.

به راستی سمبل ما ایرانیان چیست ؟

نگاره فروهر باستانی ایران
از آنجایی که هر کشور و ملتی نشانه و سمبولی ویژه از خود دارند - ایرانیان یکی از کهن ترین مردمانی هستند که سمبولی بسیار شگفت انگیز و سراشر از دانش و فرهنگ و خرد از خود به جای گذاشته اند که با اندوه فراوان بسیاری از ما ایرانیان از آن نا آگاه هستیم . این نشان " فره وشی" یا " فروهر" نام دارد که قدمت آن بیش از 4000 سال تخمین زده شده است .






به راستی سمبول ما ایرانیان چیست ؟

نگاره فروهر باستانی ایران
از آنجایی که هر کشور و ملتی نشانه و سمبولی ویژه از خود دارند - ایرانیان یکی از کهن ترین مردمانی هستند که سمبولی بسیار شگفت انگیز و سراشر از دانش و فرهنگ و خرد از خود به جای گذاشته اند که با اندوه فراوان بسیاری از ما ایرانیان از آن نا آگاه هستیم . این نشان " فره وشی" یا " فروهر" نام دارد که قدمت آن بیش از 4000 سال تخمین زده شده است .

تاریخچه فره وشی یا فروهر به پیش از زایش زرتشت بزرگوار این پیر و فیلسوف خرد و فرهنگ و دانش جهان باز میگردد . سنگ نگاره های شاهنشاهان هخامنشی در کاخهای پرسپولیس و سنگ نگاره های شاهنشاهان ساسانی همه حکایت از آن دارد . نکته بسیار شگفت انگیز این نشان ملی ما ایرانیان آن است که تک تک این نشان دارای مفهوم دانشی نهفته است . اینک به تشریح این نشان ملی می پردازیم :
1 -
قرار دادن چهره یک پیرمرد سالخورده در این نگاره اشاره به شخص نیکوکاری و یکتا پرستی دارد که رفتار و ظاهر مرتب و پسندیده اش سرمشق و الگوی دیگر مردمان بوده است و دیگران تجربیات وی را ارج می نهادند .
2 -
دست راست نگاره به سوی آسمان دراز شده است که این اشاره به ستایش "دادار هستی اورمزد" خدای واحد ایرانیان دارد که زرتشت در 4000 سال پیش آنرا به جهان هدیه نمود .
3 -
چنبره ای ( حلقه ای ) دردست چپ نگاره وجود دارد که نشان از عهد و پیمانی است که بین انسان و اهورامزدا بسته میشود و انسان باید خدای واحد را ستایش کند و همیشه در همه امور وی را ناظر بر کارهای خود بداند . مورخین حلقه های ازدواجی که بین جوانان رد و بدل می شود را برگرفته شده از همین چنبره میدانند و آنرا یک سنت ایرانی میدانند که به جهان صادر شده است . زیر ا زن و شوهر نیز با دادن چنبره ( حلقه ) به یکدیگر پیمانی را با هم امضا نموده اند که همیشه به یکدیگر وفادار بمانند .
4 -
بالهای کشیده شده در دو طرف نگاره اشاره به تندیس پرواز به سوی پیشرفت و ترقی در میان انسانهاست و در نهایت امر رسیدن به اورمزد دادار هستی خدای واحد ایرانیان است .
به خشنودی اورمزد
5 -
سه قسمتی که روی بالها به صورت طبقه بندی شده قرار گرفته است اشاره به سه دستور جاودانه پیر خرد و دانش جهان "اشو زرتشت" دارد . که بی شک میتوان گفت تا میلیون سال دیگر تا جهان در جهان باقی باشد این سه فرمان پابرجاست و همیشه الگو و راهنمای مردمان جهان است . این سه فرمان که روی بالهای فروهر نقش بسته شده همان کردار نیک - گفتار نیک - پندار نیک ایرانیان است .
6 -
در میان کمر پیرمرد ایرانی یک چنبره ( حلقه ) بزرگ قرار گرفته شده است که اشاره به " دایره روزگار" و جهان هستی دارد که انسان در این میان قرار گرفته است و مردمان موظف شده اند در میان این چنبره روزگار روشی را برای زندگی برگزینند که پس از مرگ روحشان شاد و قرین رحمت و آمرزش الهی قرار بگیرد .
7 -
دو رشته از چنبره ( حلقه ) به پایین آویزان شده است که نشان از دو عنصر باستانی ایران دارد . یکی سوی راست و دیگری سوی چپ . نخست " سپنته مینو" که همان نیروی الهی اهورامزدا است و دیگری "انگره مینو" که نشان از نیروی شر و اهریمنی است . انسان در میان دو نیروی خیر و شر قرار گرفته است که با کوچکترین لرزشی به تباهی کشیده می شود و نابود خواهد شد .
پس اگر از کردار نیک - گفتار نیک - پندار نیک پیروی کند همیشه نیروی سپنته مینو در کنار وی خواهد بود و او به کمال خواهد رسید و هم در این دنیا نیک زندگی خواهد کرد و هم در دنیای پسین روحش شاد و آمرزیده خواهد بود .
8 -
انتهای لباس پیرمرد سالخورده باستانی ایران که قدمتی بیش از 4000 سال دارد به صورت سه طبقه بنا گذاشته شده است که اشاره به کردار نیک - گفتار نیک - پندار نیک دارد . پس تنها و زیباترین راه و روش نیک زندگی کردن و به کمال رسیدن از دید اشو زرتشت همین سه فرمان است . که دیده می شود امروز جهان تنها راه و روش انسان بودن را که همان پندارهای زرتشت بوده است را برای خود برگزیده است و خرافات و عقاید پوچ را به دور ریخته است.
این تنها گوشه ای از آثار نیاکان گرامی ماست که امروز وظیفه ماست از آن پاسداری کنیم . به امید روزی که ایرانی به هویت ملی خویش بازگردد . اینجا تنها این آرزوی داریوش بزرگ که در سنگ نبشته های خود به جای گذاشته است به حقیقت می پیوندد :
خداوند این کشور ( ایران ) را از گزند دشمن - دروغ و خشکسالی به دور نگهدارد


http://mikhandi.com

 

سلسله ها ی تاریخ ایران باستان





سال شروع حکومت

 اولین حاکم

نام سلسله

708 قبل از میلاد

دیااکو

مادها

550 قبل از میلاد

کوروش

هخامنشیان

250 قبل از میلاد

اشک

اشکانیان

224 میلادی

اردشیر بابکان

ساسانیان

1 هجری شمسی

معاویه

امویان

92 هجری شمسی

السفاح

عباسیان

165 هجری شمسی

طاهر

طاهریان

219 هجری شمسی

یعقوب لیث

صفاریان

238 هجری شمسی

نصر

سامانیان

276 هجری شمسی

مرداویج

آل زیار

280 هجری شمسی

رکن الدوله (حسن)

آل بویه

358 هجری شمسی

کاکویه

دیالمه

311 هجری شمسی

سبکتکین

غزنویان

329 هجری شمسی

بغراخان

آل افراسیاب

345 هجری شمسی

ابوعلی مأمون

آل مأمون

389 هجری شمسی

طغرل

سلجوقیان

450 هجری شمسی

قطب الدین محمد

خوارزمشاهیان

503 هجری شمسی

محمد بن سوری

غوریان

589 هجری شمسی

اوکتای قاآن

ایلخانیان

676 هجری شمسی

امیر چوپان

چوپانیان

696 هجری شمسی

شیخ حسن

ایلخانیان

689 هجری شمسی

محمود شاه

آل اینجو

696 هجری شمسی

امیر مبارزالدین

مظفریان

612 هجری شمسی

امیر عزالدین عمر

ملکوک کرت

698 هجری شمسی

خواجه عبدالرزاق

سربداران

579 هجری شمسی

یراق حاجب

قراختائیان

550 هجری شمسی

رکن الدین رسام

اتابکان یزد

552 هجری شمسی

ابوطاهر

اتابکان لرستان

503 هجری شمسی

مظفرالدین سنقر

اتابکان فارس

441 هجری شمسی

عمادالدین زنگی

اتابکان شام و دیار بکر

491 هجری شمسی

اتابک ایلدگز

اتابکان آذربایجان و عراق

764 هجری شمسی

امیر تیمور

تیموریان

769 هجری شمسی

قرامحمد

قراقویونلو

769 هجری شمسی

قراعثمان

آق قویونلو

865 هجری شمسی

شاه اسمعیل

صفویه

1108 هجری شمسی

نادر

افشاریه

1123 هجری شمسی

کریم خان

زندیه

1160 هجری شمسی

آغامحمد خان

قاجاریه

1302 هجری شمسی

رضا خان

پهلوی

دلایل شکست هخامنشیان از اسکندر مقدونی|



این پرسش برای همگان پیش می آید که چگونه شاهنشاهی نیرومندی که کورش و داریوش آن را به راستی به گونه‌ آرمان شهری پدید آورده بودند سرنگون شد؛ در این جا کوشیده ایم تا به این پرسش پاسخ دهیم:

نظام استبدادی ...موجب می شد تا شاهنشاه قدرت مطلقه داشته باشد و هر چه می خواهد انجام دهد و نظارت آنچنانی بر کرده های شاهنشاه وجود نداشت (البته ماندگاری نظام استبدادی در روزگار هخامنشیان به جهت اعتماد مردم‌ یعنی پارسیان به شاهنشاهان بزرگی چون کورش بزرگ و داریوش‌یکم بوده است)، این امر دو عامل را سبب می شد؛‌یکی این که اگر شاهنشاه در امور کشوری اهمال می کرد، با وجود همه‌ تمهیدات در نظر گرفته شده از سوی شاهنشاهان تمدن سازی چون کورش و داریوش، کشور دچار بحران می شد و رو به ضعف می نهاد، چنانکه در روزگار داریوش دوم و اردشیر دوم دیده می شود. دوم آنکه قدرت مطلقه که فرمانروایی بر جهان متمدن بود، هرکس که در اطراف آن بود را به سوی خود جلب می کرد؛ در نتیجه در صورت سست شدن فرآیند جانشینی و همچنین تضعیف شخص شاهنشاه، آشوب بر سر رسیدن به مقام شاهنشاهی در می گرفت، چنان که در جانشینی اردشیر دوم (اگر داستان ‌یونانی در این باره درست باشد) و پس از آن، جانشینی اردشیر سوم دیده می شود. نزاع بر سر قدرت درست هنگامی که اسکندر گجسته به کشورهای شاهنشاهی می تاخت، به اوج خود رسید و این عامل شاید مهم ترین عامل شکست ایران بود. اسکندر به خوبی از اوضاع آشفته‌ ایران بهره می برد. در صورت نبود این جنگ درونی در شاهنشاهی اسکندر می دانست که نمی تواند پیروز شود و رفتن او به ژرفای آسیا دیوانگی است.

عامل دیگر را می توان در تضعیف جایگاه ارتش در شاهنشاهی دانست؛ شاهنشاهانی چون داریوش دوم و اردشیر دوم چاره‌ی هرکار را با توجه به ثروت بی کرانی که داشتند، دادن پول می دانستند. در نتیجه جایگاه ارتش تنزل کرده و ارتش در کشورهای خوربری آسیای کهین از سربازان مزدور به ویژه ‌یونانی بهره می بردند، همچنین در چندین مورد همین مزدوران ‌یونانی به ارتش خیانت کردند. مشکل دیگر تعلیم ندیده بودن بخشی از سربازان ارتش بود؛ چون مدت ها بود که در شاهنشاهی لشکرکشی بزرگی پدید نیامده بود و در امور ارتش اهمال می شد و نیروی اصلی ایران در پادگان های کشورهای مختلف پراکنده بود و چون جنگ قدرت نیز وجود داشت، داریوش تنها می توانست به پول گنجینه‌ خود متکی باشد تا آنکه لشکری پدید آورد که سربازان آن تنها فنون آغازین جنگ را بلد باشند، در صورتی که اسکندر گجسته مدت دوسال صرف گردآوری سپاه و همچنین آموزش سربازان سپری کرد که در این مدت دربار آشوب زده‌ ایران آشفته بود.

با این همه شکست های ایران در برابر اسکندر گجسته نباید به منزلهی دلیل و ‌یا حتی علامت معنی دار درهم شکستگی لشکری شاهنشاهی داریوش نگریسته شود. می توان گفت که شاهنشاهی در رکود، آماده‌ برابری با چالش نظامی و استراتژیکی به این اهمیت نبود و از آن هنگام که در برابر پادگان هخامنشی،‌ یک رقیب مصمم به جنگ تام و کامل، پا به سرزمین های آسیای کهین نهاد، راندن وی بی نهایت دشوار شد، چه از آن پس دشمن بود که از مواضع استراتژیک هخامنشی بهره می برد. از بعد روانی جنایت های خاندانی پدید آمده در روزگار اردشیر سوم و پس از آن نیز عاملی در سرنگونی شاهنشاهی است، چنانکه درباره‌ ساسانیان نیز این امر صادق است. کردار ناشایست اردشیر سوم در سرکوب شورش های کشورهای شاهنشاهی در لبنان و مصر نیز دست کم در سرنگونی کشورهای خوربری شاهنشاهی عامل مهمی بوده است.

گذشته از مردم ایران ‌یعنی بخش خاوری شاهنشاهی از دجله به این سو، دیگر مردمان کشورهای شاهنشاهی نیز، شاهنشاه را دوست می داشتند و وی را چون سرپرست نیکی می پنداشتند؛ به همین دلیل شاهنشاهی هخامنشی در روزگار قدرت، تنها نظام جهانی پایدار در تاریخ جهان به شمار می رود. اما بر اثر سستی شاهنشاهانی چون داریوش دوم و اردشیر دوم، شورش هایی در برخی کشورها پدید آمده بود، در نتیجه اردشیر سوم که تندخود نیز بود، در سرکوبی این شورش ها چنان شدت عمل به خرج داد که مردم این کشورها دیگر هخامنشیان را دوست نمی پنداشتند و مردم کشورهایی چون لبنان و مصر در جستجوی کسی بودند تا آنها را از دست هخامنشیان آزاد کند؛ با آمدن اسکندر این مردم او را همچون آزادکننده ای می دانستند (به همین دلیل گرفتن شهرهای لبنان و همچنین مصر به سادگی انجام شد.) غافل از آنکه اسکندر بلایی آسمانی بود که بر سر مردم متمدن جهان آن روز فرود آمد.

در میان دلایلی که برای ناتوانی شاهنشاهی و پیروزی اسکندر آورده اند، تاکید بر بحران ساختاری ناشی از اقتصاد خراجگذاری است که سخت بر اقوام تابع سنگینی کرده، موجب ناخشنودی و رویگردانی از شاه بزرگ شده است و پیشگام آن او مستد است. این نگره نادرست است و عصر هخامنشی موجب تهی دستی در کشورهای گوناگون نشده است. مجموعه ذخایری که اسکندر از پایتخت های بزرگ شاهنشاهی گردآوری کرده، بسیار پایین تر از رقم حاصل جمع فرضی خراج ها از عصر داریوش بزرگ تا داریوش سوم بوده است و نمی توان گفت که باج های دریافتی، دیگر به جامعه بر نمی گشت و آن سبب فقر شد. شاهنشاهی داریوش سوم، دولت محتضر و مردودی نیست که گاهنویسان نمایانده اند، چه در زمینه‌ اقتدار و شوکت شاه بزرگ و چه در قلمروی مالی و نظامی،‌یا تلاش های تولیدی کشورهای گوناگون ‌یا همکاری سرآمدان محلی، هیچ عاملی نشان نمی دهد که قابلیت های درونی و فطری شاهنشاهی از داریوش بزرگ تا سوم در معرض تباهی واقع شده باشد، هرچند که شاید در آنها سستی پدید آمده بود.

http://our-history.blogfa.com