راهرو عشق

راهرو عشق کویراست، که دریا بودنش را به آفتاب بخشید،آفتاب هم گرمی اش را نمی تواندبه همه نبخشد!

راهرو عشق

راهرو عشق کویراست، که دریا بودنش را به آفتاب بخشید،آفتاب هم گرمی اش را نمی تواندبه همه نبخشد!

واژه هایی از گات ها با ترجمه


اهورا یا اهورَه  ahoora:

از ریشه ی « اَه»  به چم: سرور هستی، آفریدگار بزرگ- هستی بخش- و داور هستی است. 

اشو زرتشت دادار آفریدگار را گاه « اهورا» گاه «مزدا» و گاه«اشا» و گاه با همکرد این واژه ها نامیده است .

در اوستا این همکرد آزاد  همیشه به پیکر « اَهورَه مزدا »  آمده و فردوسی بزرگ آن را خداوند جان و خرد نامیده است.

برخی ازپژوهشگران مانند میلزMills  گمان برده اند که« اهورا Ahura»  برآمده از ریشه ی «یهوه Yahovah» است!  ولی برجسته ترین گاتها شناسان جهان این گمان را نادرست شمرده و هیچ پیوندی میان «  اهورا»  و « یهوه»  ندیده اند.

اهورا و « دئوا» یا « دیو»  هر دو در میان تبارهای کهن آریایی گرامی داشته می شدند، دیوپرستان همان کسانی بودند که زرتشت در سرود سی و دوم خود ستیزی سخت را با آنان  آغازکرد و «دیو» را خوار شمرد.

این «دیو» یا (دَئِواDaeva) در زبان گاتهایی  همان است که در زبان سانسکریت (Divas ) - در زبان یونانی   Zeus- در زبان لاتین Deus  یا  Jupiter در زبان ایتالیایی Dio در زبان آلمانی Teus در زبان فرانسوی ِDieu و در زبان انگلیسی The Diety گفته شده است. واژه های « divine   و  divinity» نیز از همین ریشه اند.

گروهی از این دیو یَسنان به هند کوچیدند و تا به امروز دَئِوا یا دیو را می پرستند.

اشو زرتشت در هستی شناسی خود نخست از اهورا (هستی بخش یا سرورهستی) و سپس از مزدا (دانش بزرگ یا همه دانا) سخن می گوید، و سپس شش فروزه و یا گوهر خداوندی را که نگهدارنده و پاسدار هستی اند بترتیب زیر بر می شمارد  و هر یک را در جای خود می ستاید .

1- وهومَنَvohumana  : این واژه از دو بهر «وهو»  به چِم: (خوب- نیکو) و « مَنَه» که سپس تر (مَنِش)گردید پدیدآمده و نزدیک به 140 بار در گاتها بکار رفته است. در گاتها در چِم: میانِ  میان ها   نیک منشی   نیک نهادی   و خردِ هستی بکار رفته است .

این واژه گاه به پیکر «وَهیشتامَنَ» آمده که یک واژه ی دوبهری است، بهر نخست آن «وَه» به چم برترین و والاترین، و بهر دوم « مَنَ»  بچم منش و خرد،  و همکرد این دو می شود والاترین اندیشه و یا برترین مَنِش. وَهیشتامَنَ   گوهر خرد و خرد جهانساز است.

2 اشا -asha :  این واژه بیش از 180  بار در گاتها بکار رفته و تَرزبانان (= مترجمین) هر یک به گونه ای آن را برگردان کرده اند ولی آنچه که بیش از همه مورد پذیرش کارشناسان جا گرفته است:  هنجار هستی ریتم کیهانی   نیروی پیشرفت دهنده ی جهان   بهترین راستی   نیروی سامان بخش جهان و جز اینها است. 

بر بنیاد آموزشهای زرتشت « اشا» همزمان با پیدایش جهان هستی پدیدآمده است، کار اشا این است که  جهش و جنبش آفرینش،  و پویش و بالش جهان هستی را سازماندهی کند.

«اشا» برآمده از دانش مزدا است ولی با مزدا این همان نیست، اشا در مزدا می گنجد ولی مزدا در اشا نمی گنجد. مزدا هستی بخش بزرگی  است که آسمانها و زمین و پُری آنها را از هستی خود پدید آورده و «اشا» را به سازماندهی آنها برگمارده است، درست همانند ساعت سازی که سامان و هنجاری پدید می آورد تا بر جَهِش و جُنبش همه ی تکه های ساعت فرمان براند، تا زمانی که آن هنجار در کار است، ساعت ما زمان درست را نشان خواهد داد، ولی هنگامی که هنجار  شکسته شد، ساعت ما از نشان دادن زمان درست ناتوان خواهد ماند.

نمونه ی دوم چگونگی کار در یک ارکستر بزرگ است. تا زمانی که جَهِش و جُنبش سازها و فراز و فرود نغمه هایی که از سازها بر می خیزد هماهنگ با فرمان رهبر ارکستر باشد، آهنگ دلپذیری ازآن بگوش خواهد رسید، ولی اگر یک یا تنی چند از نوازندگان سراز فرمان رهبر بتابند« اشا»ی این ارکستر شکسته شده  و نغمه ی بد هنجاری از آن بگوش خواهد رسید .

یکی از باشکوه ترین نمونه های کارکرد«اشا» را در هماهنگی اندامهای تن آدمی می توان دید.

می دانیم که بدن ما از اندامهایی مانند دل و مغز و جگر و ریه و روده و کلیه و کبد و جز اینها فراهم آمده و زندگانی ما در گروِ  کار و هماهنگی آنها با یکدیگر است، همه ی این اندامها بی آنکه ما دستی در کار آنها داشته باشیم در یک سامان و هنجاری بسیجیده به کرد و کار خود ادامه می دهند و شادابی و سرشاری ما را پدید می آورند، آنچه که این اندامها را در پیوندی همساز و هماهنگ با یکدگر بکار واداشته همان «اشا» است،  تا زمانی که این اندامها در زیر فرمان « اشایی» که برآنها فرمانروا است بکار خود ادامه دهند ما از تندرستی و شادابی برخوردار خواهیم بود، ولی هنگامی که یکی از این اندامها از فرمان اشا سر بتابد راه را بر بیماری و تباهی باز می کند و چراغ زندگانی ما را در گذرگاه باد می گذارد.  

این اندامها به چیزهایی نیازدارند که برآوردن آن  چیزها خویشکاری ما است مانند هوای پاکیزه خوراک و نوشاک بایسته - پوشاک شایسته - خواب بسنده - ورزش وجز اینها، بنا براین اگر ما «اشا»ی تن خود را بشناسیم و ازخوراک و نوشاک شایسته و پوشاک بایسته بهره برداری کنیم و هوای پاکیزه به ریه های خود برسانیم، و به اندازه ی بسنده (نه کمتر و نه بیشتر) بخوابیم،  و خود را به فروزه های نیک منشی- نرمخویی مهر ورزی بی نیازی دلیری و جز اینها نیز آراسته بگردانیم،  از زندگانی دراز همراه با بهترین شادمانی برخوردار خواهیم گردید، ولی اگر « اشا»ی تن خود را نشناسیم،  هوای ناپاک، وخوراک ونوشاک ناشایست، و دود و دم،  و داروهای زیانبار به بدن خود برسانیم،  و کمتر یا بیشتر از اندازه بخوابیم،  و خود را به فروزه های خشم و کینه و رشک و ترس و زیاده خواهی نیز بیاراییم آنگاه خود را از تندرستی و شادمانی بی بهره کرده ایم چرا که « اشا»ی تن را شکسته ایم. 

نمونه ی دیگر «اشا»ی خانواده است،  در خانواده ای که زن و شوهر در همسری و همسنگی به سر می برند، ارج یکدگر می دانند و با راستکاری و پیمانداری در بناکردن خانمانِ آباد از یکدگر پیشی می گیرند، همه ی هموندان آن خانواده از بهترین شادمانی برخوردار خواهند گردید چرا که «اشا» را بر خود فرمانروا کرده اند، ولی اگر راستکاری و پیمانداری از میان برخیزند و جای خود را به دروغ و خیانت و نامهربانی بسپارند، آنگاه تیره روزگاری رخ نشان خواهد داد و خانواده از هم پاشیده خواهد شد چرا که « اشا» ی خانواده شکسته شده است.  زرتشت در سرود هفدهم گاتها والاترین اندرزها را  برای پاسداری از « اشا»ی خانواده به زنان ومردان جهان داده و آنان را به بهترین شادمانی فراخوانده است:

5/53

این سخنان را به شما می گویم

ای نو عروسان و ای تازه دامادان،

پندم را با اندیشه بشنوید و به یاد بسپرید،

همواره با منش نیک زندگی کنید

و هر یک از شما در راستی

از دیگری پیشی گیرید،

تا از زندگی و خانمان خوب برخوردار گردید.

 

6/53

ای مردان و ای زنان،

این بدرستی بدانید که

در این جهان ، دروغ فریبنده است،

از آن بُگسَلید و آن را مَگُسترانید.

و این بدانید که،

آن خوشی که از تباهی و تیرگی راستی به

دست آید،

مایه ی اندوه است ،

و دروندانی که راستی را تباه می سازند،

زندگانی مینوی خویشتن را نابود می کنند.

 

با آنچه که تاکنون گفته شد دانسته می شود که هر چیزی «اشا»ی ویژه ی خود را دارد، مانند «اشا»ی خانواده، «اشا»ی کشورداری، و«اشا»ی اداری و جز اینها...

این بزرگترین شاهکار زرتشت است. زرتشت در کندوکاو هستی شناسانه ی خود به دو  راز بزرگِ جهان هستی پی برد،  نخست اینکه دانست هیچ باشنده ای جدا سر و ایستاده بخود نیست، همه چیز، از کوچکترین ریزه های نا دیدنی تا بزرگترین کهکشانهایی که همه روزه در پی گسترش دانش کیهان شناسی و بزرگ نمایی تلسکوپ ها بر شمارشان افزوده می شود، همه و همه  پیوسته و وابسته به یکدیگرند.

دوم اینکه سراسر هستی در زیر فرمان هنجاری  بسر می برد که برآمده از یک دانش بزرگ است، هر تکه ی کوچک یا بزرگ تا زمانی می تواند در چنبره هستی بجا مانَد که از این سامان همگانی یا ریتم کیهانی فرمانبرداری کند،  رویش و بالش، و جهش و جنبشِ همه بخشهای این هستیِ بیکران بسته به فرمانبرداری و هماهنگی آنها با آن ریتم کیهانی و هنجار فرمانروای بر هستی است،  هر گاه تکه ای کوچک یا بزرگ از زیر آن  فرمان سر بتابد به یک دم از میان خواهد رفت و جای خود را به بخشهای دیگر هستی خواهد سپرد، درست همانند شَخانه(= شهاب) های آسمانی که دیرزمانی در زیر آن فرمان بسر بردند و توانستند به هستی خود ادامه دهند ولی همین که سر از فرمان بر تافتند در یک دم از گذرگاه خود بیرون رانده شده و با شتابی شگفت انگیز رهسپار نیستی می شوند.

آیین زرتشت بر بنیاد «اشا» شالوده ریزی گردیده است، بدون شناخت «اشا» نمی توان به رمز و راز آیین زرتشت پی برد. شناخت اشا همان است که فردوسی بزرگ در شاهنامه ی کلان خود آنرا رمز توانایی می شمارد و می گوید:

توانا بود هر که دانا بود    ز دانش دل پیر برنا بود

بیشک اشاره ی فردوسی به (دانش پزشکی) یا (دانش مهندسی) یا (دانش سپاهیگری) و دانش های دیگر از این دست نیست ، فردوسی به دانشی والاتر از همه ی این دانش ها اشاره می کند و آنرا پایندان یا ضامن توانایی و بُرنایی می داند، و آن همان شناخت « هنجار» یا «اشا»ی چیز ها است.کسی که هنجار هستی را بشناسد و  اندیشه و گفتار و کردار خود را با آن همسو کند، به توانایی و برنایی خواهد رسید، و کسی که آن را نشناسد زندگانی خود را تباه کرده است. 

«اشا» در اوستا به پیکر «اَشا و هیشتَ Asha Vahishta» یا « اردیبهشت» در آمده و در میان امشاسپندان در پایگاهی پایین تر از «بهمن» جاگرفته  ونگاهبانی و سرپرستی آتش بدست او سپرده شده است. یشت سوم یا (اردیبهشت یشت) بنام او است، در آنجا می خوانیم:

 

7

ای ناخوشیها بگریزید،

ای مرگ بگریز،

ای دیوان بگریزید،

ای پتیارگان بگریزید ،

ای اَشموغِ کینه ور از « اَشَه » بگریز!

8

ای اژدها نژادان بگریزید،

ای گرگ نژادان بگریزید،

ای بد نهادان و گزند رسانانِ دو پا بگریزید،

ای « تَرومَیتی taromaiti» بگریز،

ای « پَیری مَیتیpairimaiti » بگریز،

ای تَب بگریز!

ای دروغزن بگریز!

ای آشوب و نا آرامی بگریز،

ای مرد بد چشم بگریز!

14

اهریمن تبهکار گفت :

وای برمن از دست اردیبهشت!

ناخوش ترین ناخوشیها را براندازد،

با ناخوش ترین ناخوشیها بستیزد ،

تباه ترین تباهیها را بر اندازد،

با تباه ترین تباهیها بستیزد!

دیو ترین دیوان را براندازد،

 با دیو ترین دیوان بستیزد،

پتیاره ترین پتیارگان را بر اندازد ،

با پتیاره ترین پتیارگان بستیزد !

اَشموغِ دشمن اَشَه را بر اندازد،

با اَشموغِ دشمن اَشَه بستیزد،

ستمکارترین مردمان را براندازد،

با ستمکارترین مردمان بستیزد.   (اردیبهشت یشت برگردان جلیل دوستخواه)

 

اگرچه « اشا» در اوستا دگرگونه شد ولی چنانچه دیدیم هنوز هم نیرومندترین هماورد اهریمن است!!. 

در سالشماری ایرانیان باستان، دومین ماه ِ سال و سومین روز از هر ماه «اردیبهشت» نام دارد و روز سوم اردیبهشت ماه جشن اردیبهشتگان است.

نماز اَشِم وُهو و نمازی بنام «اردیبهشت یشت» به ستایش این امشاسپند ویژه داده شده است. کار پرستاری و نگهبانی از آتش بدست او است و در این راه ایزد آذر و ایزد سروش و ایزد ورهرام  یا بهرام او را یاری می رسانند . از میان گلها گل مَرزَنگوش ویژه او است.

 

3 خشترا khshatra:

این واژه که از ریشه ی (خشَیKhshai) به چِم توامندی برآمده و نزدیک به پنجاه و پنج  بار در گاتها بکار رفته است. ترزبانان(= مترجمین) آن را به: فرمانروایی برخویشتن   پادشاهی خداوندی   توانمندی آدمی و فرمانروایی اندیشه   نیروی  اراده و کوشش   کشور بر گزیده ی اهورایی - نیروی سروری   و نیروی هماهنگی  برگردان کرده اند .

این فروزه به هر یک از آرش های یاد شده برگردان شود نشان دهنده نیروی سازندگی و نوشوندگی و پیش برندگی است نه نیروی ویرانگر و تباه کننده، از دیدگاه روانشناسی نشان دهنده منش والا و بزرگواری است نه دُژمنشی و کینه ورزی، و این نشان دهنده ی آن است که اهورا مزدا همچنان که داریوش بزرگ در سنگ نبشته ی خود یاد می کند: خدای بزرگی است که این زمین آفرید، که آن آسمان آفرید ، که مردم آفرید ، و شادی را برای مردم آفرید. 

پس کار اهورا مزدا آفریدن هستی و شادی پراکنی است و نیروی او جز در کار سازندگی و گسترش روز افزن هستی بکار نمی رود.

فرزانه کیخسرو کشاورز در نامه ی ارجمندی بنام: ( مزدا خدا نیست بنیان آفرینش است) آنرا به چم «کردار نیک»  گزارش کرده و می نویسد:

« ... در ترجمه ی مترجمان از خشترا یک معنی یا مفهوم روشن که هماهنگ با سایر واژه های کلیدی در جهت هدف زرتشت باشد دیده نمی شود ، ولی با مراجعه به کاربرد آن در گاتها می بینیم که خشترا پیوستگی و شباهت زیادی به وهومن (= اندیشه نیک) دارد به این صورت که:

یک در میان واژه های کلیدی تنها «مَنَ» = (اندیشه) و خشترا دارای صفت  وهو(= خوب) هستند، بگفته دیگر وهو(= خوب) صفتی است که تنها برای مَنَ (= اندیشه) و خشترا بکار رفته است .

دو در بین واژه های کلیدی تنها مَنَ (= اندیشه) و خشَترا هر کدام چهار صفت دارند، دیگران یا هر کدام یک صفت دارند یا بدون صفت بکار رفته اند .

سه از لحاظ اهمیت و ارزشی که زرتشت برای واژه های کلیدی قائل شده خشترا بلافاصله بعد از وهومن (= اندیشه  نیک) قرار دارد.

چهار   سه نکته ای که در بالا بیان شد بستگی ِ مَنَ (= اندیشه) و خشترا را می رساند، اندیشه چون از مغز بشر سرچشمه می گیرد خشترا نیز که باآن بستگی دارد از وجود بشر سرچشمه می گیرد.

پنج   وهومن (= اندیشه نیک) اگر در مغز بشر باقی بماند در حکم نبود است، برای اینکه بود گردد باید بکار گرفته شود . خشترا چون با وهومن(= اندیشه نیک) بستگی دارد بنابراین کاری است که وهومن (اندیشه نیک) را ظاهر می سازد و آن را به مرحله ی  عمل در می آورد.

با توجه به نکات بالا خشترا کاری است که مبتنی بر وهومن (= اندیشه نیک) می باشد چنین کاری به (کردار نیک) تعبیر می شود.

در ترجمه ی مترجمان از خشترا عبارت (کردار نیک) وجود ندارد ولی مفاهیم آن وجود دارد مانند خدمت به مردم ، خدمت به همنوع ، خدمت به خلق خدا ، آباد سازی و نظایر آنها.

گرچه در گاتها  واژه ای برای کردار هست ولی چون با پیشوند وهو بکار نرفته معلوم می شود که آن کار روزانه است که مبتنی بر اندیشه خوب و بد نمی باشد ، فقط خشترا است که مانند مَنَ (= اندیشه) با پیشوند وهو بکار رفته و کاری است که فقط مبتنی بر وهومن (= اندیشه ی نیک) است. تمام

دکتر علی اکبر جعفری در گزاش « خشَترَ » در « استوت یسن» می نویسد:

«.. واژه ی شهر به معنی آبادی بزرگ که دارای سروسامان تمدن باشد یا به معنی کشور از همین خشَتَر است. در اوستا و سنسکریت به مفهوم شهریاری و فرمانروایی می باشد.

در گاتها این آن شهریاری است که مردم جهان آن را از روی بینش و دانش و فرهنگ و هنر خویش برگزینند و بنیاد گذارند و بگردانند برای همین هم آن را «خشَتَروئیریَه» یا شهریاری بر گزیدنی گفته است...». تمام.

 

خشَترا در اوستا نام سومین امشاسپند از گروه امشاسپندان است. در پهلوی خشَتریور Khshatrivar یا Shatrivar  نامیده شده و در پارسی امروز شهریور گفته می شود. در اوستا نماد توانمندی و فر و شکوه پادشاهی اهورا مزدا است سرپرستی توپالها (= فلزات) بر روی زمین به او سپرده شده است .  

در بندهش که از نامه های کهن ایرانی است از دیوی بنام سئوُروَ Saurva  یاد شده که دیو آشوب و تباهی است و از دشمنان و هماوردان خشَتریوَر می باشد، از سوی دیگر ایزدانی مانند ایزد خور  ایزد مهر ایزد آسمان  از یاران و همکاران او می باشند .

در گاهشمار مزدایی روز چهارم هر ماه شهریور نامیده می شود و برابر آیین، هرگاه نام روز و نام ماه برابر می شد آن روز را جشن می ساختند و به شادمانی و ستایش آفریده های نیک اهورا مزدا می پرداختندو آن روز را شهریورگان می نامیدند.

ابوریحان بیرونی در باره این شادروز  بزرگ ایرانی می نویسد:

« .. شهریورماه روز چهارم آن شهریور است و این روز عید است و چون باز دو نام با هم توافق کردند آنرا شهریورگان نامند و معنا ی این لفظ دوستی و آرزوست و شهریور فرشته ای است که به جواهر هفت گانه که طلا و نقره و دیگر فلزات که قوام صنعت و دنیا و مردم بدان است  موکل است.

زادویه گفته است که این روز را «آذرجشن» می گویند و این روز برای آتش هایی که در خانه های مردم است عید است و این عید در قدیم آغاز زمستان بوده و در این عید آتش های بزرگ در خانه ها می افروختند و عبادت خداوند و ستایش او را زیاد می نمودندو برای  صرف غذا و دیگر شادمانیها برگرد هم جمع می آمدند. می گویند که این آتش را برای رفع سرما و یبوستی که در زمستان حادث می شود می افروختند و می گفتند انتشار حرارت چیزهایی را که برای نباتات زیان آور باشد دفع می کند». تمام 

 

4- سپنتا آرمَئیتی armaiti Spanta:

بهر نخست این واژه (سپنتا) به چم: افزاینده- ستودنی - و مقدس برگردان شده است.

بهر دوم آن (آرمئیتی) بچم: آرامش   هماهنگی - مهربانی - درست اندیشی تراز منشی مهر به هستی   مهر جهانی -  فروتنی خرد ستوده و آرامش گزارش گردیده است.

به باور دکتر علی اکبر جعفری  اگر آرمئیتی از ریشه یa,ram,aiti  دانسته شود چم آن  آرامش خواهد بود، ولی اگر آن را ازبُن  ara,man,aiti  بدانیم آرش آن راست اندیشی و پرهیزکاری خواهد شد ، استاد جعفری خود آرامش را برای آرمئیتی برگزیده و در زیر این واژه در گرامی نامه ستوت یسن می نویسد:

«... عموماً این اصطلاح را ایمان، پارسایی یا درست اندیشی معنی کرده اند . نخستین دو معنی مجازی است ولی درست اندیشی در برابر ترومئیتی به معنی کژ اندیشی پیشینه ی اوستایی دارد ولی آنگاه تلفظ آن بایستی ارمئیتی (بدون الف ممدود) باشد زیرا آن از (اَرَ) به معنی راست و درست رفتن و (مَتی) اندیشه ساخته شده و این واژه که تلفظ آن به سنسکریت اَرَمَتی است از اصطلاحات پیش از گاتها است ولی آرمئیتی از آنِ گاتها می باشد.  این آن آرامش معنوی و مادی است که از راستی و درستی به دست می آید و از پرتوهای خدایی است، آرمئیتی  «آرامش درونی» است. تمام

چکیده ی آموزشهای زرتشت این است که اگر ما بگونه ای پیگیر از وهومن (=اندیشه نیک) برخوردار گردیم و آن را به پیکر وهو خشترا(= کردار نیک) درآوریم، آنگاه می توانیم با آرامشی روز افزون بسوی رسایی و جاودانگی گام برداریم. آرمئیتی پی آیند فرمانروایی « اشا» بر جهان هستی است.

در اوستا آرمئیتی یکی از ایزدان نزدیک به اهورا مزدا بشمار آمده و نگهبانی زمین بدست او سپرده شده است. سپنتا آرمئیتی که آنرا به ستودنی یا (مقدس) برگردان کرده اند در دگرگونیها ی زبانی به پیکر سپندارمذ درآمد و  امروز « اسفند» گفته می شود .

در میان امشاسپندان آرمئیتی تنها ایزدی است که همانندی بسیار با خدایان نخستین هند و ایرانی دارد.  در ریگ ودا  نامه ی دینی هندوان از آرمئیتی همانند یکی از خدایان بزرگ نام برده شده است.

در سالشمار مزدایی، دوازدهمین ماه سال به نام این امشاسپند نامیده شده و پنجمین روز از این ماه جشن اسفندگان برگزار می گردد .

 

5 هه اوروتات haurvatat: 

این واژه از سوی بیشترین ترزبانان(= مترجمین) به رسایی یاکمال برگردان شده است ولی  برخی آن را خودشناسی و تندرستی نیز دانسته اند.

هه اوروتات و امرتات در آموزشهای زرتشت واپسین گامه های رسایی بشمار می روند. نخستین گامه وهومن یا (اندیشه ی نیک) است، در گامه ی دوم وهومن به پیکر وهو خشترا یا (کردار نیک) در می آید، از اینجا به گامه ی آرمئیتی (آرامش روز افزون) می رسیم و با «اشا» که هنجار هستی است هماهنگ و همگام می شویم، هماهنگی با «اشا» ما را به واپسین گامه های رسایی که هه اوروتات و امرتات هستند می رساند و جاودانه می سازد.  

«هه اوروتات» یکی از پرتوهای خدایی بشمار می رود. در اوستا هه اوروتات نام یکی از امشاسپندان است و همیشه در کنار امشاسپند امرتات دیده می شود. این نام در پهلوی خُردات و در پارسی امروز خُرداد شده است. نگهبانی و پاسداری از آب ها بدست او  سپرده شده و روز ششم هر ماه نیز بنام او است. ایزد تشتر و ایزد باد و ایزد فروردین از همکاران نزدیک او بشمار می روند.

  روز ششم خرداد در ماه خرداد  جشن خرداد گان   برگزار می گردد.

6 - امرتات amertat : 

گزند ناپذیری   نامیرایی رستگاری و جاودانگی.

اَمِرتات نیز یکی دیگر ازپرتوهای خداوندی است. کسی که از راه اندیشه و منش نیک خود را به گامه ی هه اوروتات برساند به امرتات می پیوندد و جاودانه می ماند، همچنان که زرتشت به امرتات رسید و به جاودانگی پیوست.

امرتات در اوستا ششمین امشاسپند از گروه امشاسپندان است و همیشه با امشاسپند هَه اوروتات با هم نام برده می شوند. سرپرستی گیاهان بدست او است . روز هفتم هر ماه بنام او و هفتیمن روز در ماه اَمِرداد جشن اَمِردادگان است .

 

7- اَشَوَن ashavan:

پیروان راستین زرتشت،  کسانیکه جَهِش و جُنبِش خود را  در میدان زندگانی هماهنگ با اشا کرده باشند، زرتشت خود یک « اَشَوَن » است ، از همین رو  است که  « اَشو» نامیده می شود .

  

8 درُج droj:

 این واژه به چم های: آزار رسان دروغ   زشتکاری ناراستکاری زیانبارگی ریاکاری دو رویی پیمان شکنی آشفتگی بهم ریختگی نابسامانی غارتگری ستم پیشه گی دزدی آدمکشی پتیارگی- تبهکاری و جز اینها برگردان شده است.

درُج در گاتها تنها بچم سخن ناراست نیست، آرش این واژه بسیار گسترده تر از دروغی است که ما امروزه در زبان پارسی بکار می بریم . 

درُج نماد همه ی ناراستیها و کژیهایی است که از اندیشه ی بد سر چشمه می گیرند، کردارهایی مانند دورویی پیمان شکنی دستیازی به مال مردمان آدمکشی  مردم آزاری دزدی -  آدم ربایی برده داری- ترس آز و نیاز   خشم - کینه و دشمنی- ریاکاری   و جز اینها همه درُج اند.  

 

9 دُروَند durvand  یا درگوند dregvand : پیرو دروغ ناراستکار فریبنده پیمان شکن خونریز چپاولگر ستمکار نا راستکار نا سازگار با اشا شلخته بهم ریخته نا بسامان- کژرفتار- دُژ خو- دُژمنش پتیاره.

 

10- سوشیانت ( سَئوشیانت) Saoshyant در پهلوی سوشیانس:

در اوستا سوشیانت ها پسران آینده ی زرتشت دانسته شده اند که هنوز به جهان نیامده و در سه هزاره ی چهارم که واپسین دوران زندگانی گیتی  بشمار می رود هر یک در پایان هر هزار سال پا به هستی خواهند گذاشت تا جهان را از چنگال اهریمن  رها سازند.

در هستی شناسی و تاریخ دینی مزدیسنان،گیتی تنها دوازده هزار سال به پیکر هستی خواهد بود، این دوران دوازده هزارساله به چهار دوره ی سه هزار ساله بترتیب زیر بخش بندی شده است:

سه هزاره ی نخست دوران فروهران و هستی مینوی جهان بوده و هیچ باشنده ای هنوز به پیکر گیتی در نیامده بود.

دومین دوران سه هزار ساله دوران آفرینش گیتی و گذران بی گزند و خوش زندگانی بود. هنوز اهریمن از مغاک تاریک سر برون نیاورده و آفرینش مزدا را میدان تاخت و تاز اهریمنی رایات  خود  نکرده بود.

هزاره ی سوم دوران شهریاری شهریاران است، در این دوران است که اهریمن سر از مغاک تاریک برون می کشد و بر آفرینش مزدا یورش می برد و جنگ جهانگیر نیک و بد آغاز می گردد. 

 شمار سالیانی که سه هزاره ی دوران سوم را پدید می آورند چنین است:

کیومرس سی سال زندگی کرد و در پی خیزش اهریمن و دیوان کشته شد، تخمه اش چهل سال در زمین بماند تا آنکه از آن تخمه مَشیَه Mashya و مَشیانَه Mashyana  نخستین زن و مرد به پیکر گیاهی از زمین رویدند.

این زن و مرد نخستین تا زمان زاده شدن هوشنگ پنجاه سال زیستند و نود و سه سال و نیم پس از زاده شدن هوشنگ درگذشتند. پس ازآن  هوشنگ چهل سال و تهمورس سی سال زندگی کردند و سپس نوبت به جمشید رسید که شش سد و شانزده سال و نیم شهریاری کرد و پس از گُسَستَنِ فره یک سد سال پنهان ماند و سرانجام بدست ضَحاک کشته شد. از زمان کیومرس تا تاپان دوران جمشیدی درست می شود هزار سال.  این نخستین  هزاره از دوران سوم است.

هزاره ی دوم این دوران با شهریاری اَژی دَهاکِ سه کله یِ سه پوزه یِ شش چشمِ دارنده یِ هزار چستی (ضحاک) آغاز می شود و تا پایان دومین هزاره از دوران سوم فرا می رود.

هزاره ی سوم از دوران سوم با روی کار آمدن فریدون آغاز می شود  و با روی کار آمدن چند پادشاه دیگر تا میانه ی دوران ویشتاسب ادامه می یابد، که اینهم درست هزار سال است. 

اشو زرتشت درست در آغاز هزاره ی نخست از دوران چهارم زاده می شود. دراین واپسین دورانِ گیتی، در پایان هر هزار سال که جهان به ژرفای زشتی و تباهی فرو می افتد یکی از پسران زرتشت زاده می شود تا جهان را از پلشتی ها بپالاید.

سه پسران آینده ی زرتشت بترتیب: (هوشیدر) و(هوشیدرماه) و(سوشیانت)  نامیده شده اند.

بر بنیاد افسانه های دینی تخمه ی زرتشت در دریاچه ی هامون که در خاور ایران است ریخته شده و بدستیاری999/99 فروشی نگاهداری می شود.

پس از پایان هزاره ی دهم (نخستین هزاره از دوران چهارم) دوشیزه ای  برای تن شویی به این دریاچه درآمده و از تخمه ی زرتشت بار بر می دارد و هوشیدر را بجهان می آورد. در پایان یازدهمین هزاره باردگر جهان دچار تباهی می گردد و زمین میدان تاخت و تاز ضحاک ها و افراسیابهای زمانه می شود، پس دگر باره دوشیزه ای پاک تن در آب دریاچه خود را شستشو داده و از تخمه ی زرتشت بار برمی دارد تا (هوشیدر ماه) دومین پسر زرتشت را بجهان آورد.

سپس نوبت به سومین رهایی بخش بزرگ خواهد رسید تا در واپسین  هزاره برخیزد و جهان مزدا آفریده را از درد رهایی بخشد. او (سوشیانس) است و این هنگامی است که دوازدهمین هزاره بپایان می رسد.

در پاره ی شست و دوم ازکرده ی بیستمِ یشتِ سیزدهم، برگردان دکتر جلیل دوستخواه می خوانیم:

فَرَوَشی هایِ نیکِ توانایِ پاکِ اَشَوَنان را می ستاییم که 999/99  تا از آنان تخمه ی سِپیتمان زَرتُشتِ پاک را نگاهبانی می کنند.  

در زامیاد یشت که از زیباترین و دلکش ترین سرودهای رزمی ایرانیان است  سوشیانسها چنین ستوده می شوند:

فر کیانی نیرومند مزدا آفریده را می ستاییم،

آن فر بسیار ستوده،

زبر دست، پرهیز کار، کار آمد و چالاک را،

 که برتر از دیگر آفریدگان است،

فری که از آن اهورا مزدا است،

 که اهورا مزدا بدان آفریدگان را پدید آورد،

 فراوان و خوب،

 فراوان و زیبا،

 فراوان و دلپذیر،

 فراوان و کار آمد،

 فراوان و درخشان .

تا آنان گیتی را نو کنند، گیتی پیر ناشدنی، نا میرا، تباهی ناپذیر،  نا پژمردنی، جاودان زنده، جاودان بالنده و کامروا،

در آن هنگام که مردان دگر باره برخیزند و بی مرگی به زندگان روی آورد، سوشیانت پدیدار شود و جهان را بخواست خویش نو کند.

پس جهانی که فرمانبردار راستی است،

نیستی ناپذیر شود،

 دروغ،

 دگر باره بدان جایی رانده شود،

 که از آنجا از برای گزند راستی پرست و نژاد و هستی وی آمده است،

 تباهکار نابود خواهد گردید،

 و فریفتار رانده خواهد شد.

 

در وندیداد نیز از سوشیانت سخن بمیان آمده و آن هنگامی است که پیکاری سخت میان زرتشت و اهریمن درگیر است و اهریمن دیوان را بر می انگیزد تا زرتشت را از میان بردارند ولی زرتشت دیوان را می راند و برآن می شود تا آفرینش را یکسره از تاخت و تاز اهریمن رها سازد، اهریمن که با همه ی پس دانشی نابودی خود را نزدیک دیده است بزاری می کوشد تا دل زرتشت را نسبت بخود نرم کرده و او را از این کار بازبدارد!! ولی زرتشت در پاسخ می گوید:

ای اهریمن تبهاهکار!

من آفرینش دیو را فروکوبم.

من (نسو)ی دیو آفریده را فروکوبم.

من پری (خَنَثَی تی Khanasaiti) دیو آفریده را فرو کوبم .

تا بدان هنگام که سوشیانت پیروز دیوافکن از دریای کیانسیه از سرزمین نیمروز پا به پهنه ی زندگی بگذارد.   (پاره ی پنجم - فرگرد نوزدهم برگردان دکتر جلیل دوستخواه)

 

رویهم رفته آنچه که ما ازیشت سیزدهم و فرگرد نوزدهم وندیداد و بندهش در باره ی (سوشیانت) در می یابیم، کما بیش همان چیزی است که دستمایه ای برای مسلمانان شد تا از آن«مهدی» و « امام زمان» و « باب» و« بها» و دیگرپیامبران آخرالزمانی  را بسازند و موریانه وار خرد مردمان را بجوند!!. 

زرتشت با اینگونه خرافه باوریها و یاوه پنداریها یکسره بیگانه است، او هرگز از رهایی بخش بزرگی که در آینده ای دور بیاید و آفرینش پاک اهورایی را از پَلَشتی ها بپالاید سخن به میان نیاورده است.

واژه ی سوشیانت دستکم شش بار در سرودهای زرتشت بکار رفته ولی در همه جا یک فرنام(= عنوان) همگانی است و برای کسانی بکار رفته است که در راستای نوسازی و بهسازی جهان می کوشند. با اندکی ژرف نگری در سرودهای زرتشت با آن گروه از ترزبانان همراه خواهیم شد که واژه ی «سوشیانت» را به آرشهایی مانند:  نیروی پیش برنده   سود رسان - کسی که جهان را بسوی بهتری پیش می راند   کسی که در خرم کردن جهان می کوشد  و جز اینها برگردان کرده اند. 

از این دیدگاه زرتشت خود یک«سوشیانت» است، چنانچه خودش هم در گاتها خود را سوشیانت نامیده و همه پیروان راستین خودرا سوشیانت بشمار آورده است، به سخن دیگر سوشیانت کسی است که از راه خرد و اندیشه و همگام با « اشا» جهان را بسوی بهتری پیش می راند، به نمونه های زیر نگاه می کنیم:

 

13/34

ای مزدا اهورا

این راهی که به من نمودی،

راه اندیشه ی نیک و دستور و آموزش

سوشیانس ها است ،

وآن چنین است که

تنها کردار نیک در پرتو راستی

به شادمانی می انجامد ،

آن پاداشی که تو به دانایان می بخشی .  

در اینجا واژه ی سوشیانس  برای کسانی  بکار رفته است که در پرتو راستی که همان (اشا) است، و با اندیشه و کردار نیک،  خود را به گامه ی شادمانی که پاداش مزدا اهورا است  می رسانند .

                                    

11/45

مزدا اهورا،

برای کسی که،

دیویسنان و پیروان آنان را دشمن می دارد،

و راهش از آنکه،

مزدا اهورا را خوار می شمارد و زشت می انگارد،

جدا است ،

و در باره ی مزدا اهورا نیک می اندیشد،

و سوشیانسهای دانا و یاوران آیین را،

بدرستی می شناساند،

چونان دوست و برادر و پدر خواهد بود .

در اینجا بازهم سخن از بس بسیاران در میان است، همه ی کسانی که راه خود را از راه دیو پرستان و بدکُنشان جداکرده و نیک منشان و خوبان را یاری می رسانند و آیین بهی را گسترش می دهند  سوشیانس نامیده شده اند.

 

3/46

ای مزدا اهورا،

کی سپیده دم آن روز فراخواهد رسید ،

که راستی برای نگاهداری جهان بدرخشد؟

کی سوشیانسها،

با آموزشهای فزاینده و بخردانه می آیند؟

و اندیشه ی نیک چه کسی را یاری می کند؟

ای مزدا،

من تنها آموزش و آیین ترا بر می گزینم.

در اینجا سخن از آموزگارانی درمیان است که با آموزشهای فزاینده ای که با  خرد و اندیشه ی نیک همراه باشد جهان را بسوی بهتری راهنمایی کنند.

 

9/48

ای مزدا،

چگونه بدانم که

تو برپایه ی راستی،

بر همه ی ما و بر آنان هم که در پی آزار من اند،

فرمان می رانی؟

چگونگی روش اندیشه ی نیک را نیز،

بدرستی بمن بنمای،

و سوشیانس را نیز،

از پاداش کارش آگاه فرما.

در اینجا واژه ی  سوشیانس اشاره به خود زرتشت است که می خواهد از پاداش این کوله بار رنجی که بر دوشِ خود دارد آگاه گردد .

 

12/ 48

ای مزدا،

سوشیانسهای کشورها،

کسانی خواهند بود که،

با پیروی از اندیشه ی نیک ،

بایسته ی خود را به انجام رسانند.

کردارشان برپایه ی راستی و آموزشهای تو است،

و بدرستی برای چیرگی و برافکندن خشم،

گمارده شده اند.

باز هم واژه ی سوشیانس  همه ی کسانی را در بر می گیرد که به پیروی از اندیشه ی نیک بایسته های خود را آنچنان که برابر آموزشهای مزدا است به انجام می رسانند.

 

2/ 53

و اینچنین

 با اندیشه و گفتار و کردار،

مزدا را نیایش کنید،

و برای خشنودی او بکوشید،

و کار نیک را برگزینید.

کی گشتاسب هواخواه زرتشت

و فرشوشتر با اندیشه ،

راه راست دینی را برگزیده اند.

که اهورا به سوشیانس آشکار کرده است.

در اینجا به روشنی پیدا است که برنام سوشیانس برای خود اشو زرتشت بکار رفته است و دیگران را در بر نمی گیرد.

 

11 دئنا   Daena: 

 

دین وجدان   بینش درون   چشم خورشید گونه ی درون نگر- نیروی شناخت شایست و ناشایست.

این یکی از بنیادی ترین آموزه های زرتشت است و از آنجا که بیخ و بن این واژه درست شناخته نشده است گفتگوهای بسیاری را بر سر زبانها انداخته و این پرسش را پیش کشیده است که زرتشت را باید  یک دین گذار نامید یا یک آموزگار؟.

برای دست یافتن به یک پاسخ درست، نخست باید بدانیم که «دین» چیست و دین گذار کیست. 

دکتر محمد معین در فرهنگ فارسی زیر واژه ی«دین» می نویسد:

این واژه میان زبانهای ایرانی و سامی هنباز(= مشترک) است،

1- در زبان اکدی با گویش: denu  یا dinu به چِم:  قانون و حق و داوری راه و روش.

2- درزبان اوستایی : daena  و در  پهلوی din  در چِم:  کیش و وجدان.

پس دانسته شد که این واژه،  هم در زبانهای سامی بکار رفته است و هم در زبانهای ایرانی مانند زبانهای اوستایی و پهلوی، و دانستیم  که در زبان اکدی (که یکی از سرچشمه های بزرگ زبانهای سامی است)  در چِم حق و داوری است و در زبان پهلوی در چِم کیش و وجدان،  به سخن دیگر برونمایه این واژه در هر دو جا یکی است ولی درونمایه آنها هیچ هم سرشتی  و هم گوهری ندارد،  هردو به یک گونه گفته و نوشته می شوند ولی آرِش آنها یکی نیست.

 

محمد حسین خلف تبریزی در برهان قاطع زیرواژه ی«دین» آورده است:

نام فرشته ای است که بمحافظت قلم مامور است و نام روز بیست و چهارم از ماههای شمسی است و نیک است در این روز به مکتب فرستادن و نکاح کردن! و در عربی بمعنی راه و روش و کیش و عادت و فرمانبرداری و شان و شوکت و مرتبه است.

 دراینجا هم بروشنی دیده می شود که آن «دین ِ» برآمده از زبان عربی هیچ  هم سرشتی با «دینِ» برآمده از زبان پهلوی ندارد. دین عربی به چِم: عادت و فرمانبرداری است و دین ایرانی در چِم (بینش و وجدان). 

بر گرفته از

زرتشت چه می گوید ؟

زبان گات ها


زبان گات هایی  از زبانهای کهن هند و ایرانی و از خویشاوندان نزدیک زبان سانسکریت است و از این رو « گات هایی » نامیده می شود که بجز گات های زرتشت چیز دیگری از این زبان برجای نمانده است.

پس از زرتشت این زبان اندک اندک از میان رفت و واژه ها و کارمایه های آن به فراموشی سپرده شدند.

از سوی دیگر باید بیاد داشت که زندگی مردمان دارای خم و چم های امروزی نبود و زبان  بدور از پیچیدگیهای زندگی امروزی کارمایه ای بود برای دریافت نیاز و پیام یگدیگر، از این رو به آسانی می توان دریافت که هیچیک از زبانهای کهن دارای گنجینه ای از واژه ها ی گوناگون نبودند و گاه یک واژه را با آرِش های بسیار گوناگون بکار می بردند. هر چه میدان زندگی فراخ تر شد بر فراخی و گنجایش زبانها نیز افزوده گردید، از این رو دریافت برخی از واژه ها که در زبانهای کهن مانند زبان گاتهایی بکار رفته اند برای زبانشناسان کار آسانی نیست بویژه زبان گات ها که بنمایه های دیگری از آن بر جای نمانده تا بیاری آنها بتوان به درونمایه اینگونه واژه ها پی برد. از همین رو است که گونه ای ناهماهنگی درمیان برگردانهای گوناگون گاتها دیده می شود .

گات ها

گاتها دارای پنج سرود است،

هریک از این پنج بخش بنام نخستین واژه ی بند نخست آن  سرود  بترتیب زیر نامگذاری گردیده  است:

1 اهنود گات  این گات که سرود نیایش یزدان  است رویهم رفته دارای هفت سرود و یک سد بند است:   از یسن 27 تا یسن  34 .

2-  اشتود  گات یا  اُشتَوئیتی گاثا که سرود خود شناسی است از چهار سرود و 66 بند فراهم گردیده، از یسن 43 تا 46 .

3- سپنتمد گات  (سپنتامئینو گاثا ) خردِ افزاینده -   چهار سرود و 41 بند دارد از یسن 47 تا 50.

4 وهوخشتر گات  که سرود شهریاری نیک است  تنها یک سرود و بیست و دو بند دارد. یسن 51

5 وهشتوایشت گات ( وهیشتو ایشتی گاثا) یا بهترین آرزو. یک سرود و 9 بند دارد. یسن 53

در سرآغاز اهنود گات یک بند افزوده هست که بسیاری از گاتها شناسان آن را از خود زرتشت نمی دانند.

هر یک از این سرودهای پنجگانه دارای یک یا چند « هائیتی haiti » یا بزبان پهلوی « هات»  است که در پارسی امروز (فصل) ویا بخش یا بند  می گوییم.