راهرو عشق

راهرو عشق کویراست، که دریا بودنش را به آفتاب بخشید،آفتاب هم گرمی اش را نمی تواندبه همه نبخشد!

راهرو عشق

راهرو عشق کویراست، که دریا بودنش را به آفتاب بخشید،آفتاب هم گرمی اش را نمی تواندبه همه نبخشد!

راهرو عشق

مژده ای دل سوی جانان میرویم

سوی ان سرخیل خوبان میرویم

در هوایش سالها پر می زدی

سر به هر دیوار و هر در میزدی

اینک ای دل با من امشب یار باش

سوی جانان میروی بیدار باش

می خزم یا می دوم یا می پرم

من ترا تا کوی جانان میبرم

بال بکشا ای عقاب تیز پر

تا ببوسیم استانش تیز تر

بال بکشا تا به ان وادی رسیم

از خرابی ها به ابادی رسیم

وادی عشق است ان زیبا مقام

سنگ سنگش بوسه گاه خاص و عام

اندر انجا خفته مولانای ما

ابروی دین ما دنیای ما

ان سر و سرخیل عاشق پیشه گان

ان چراغ محفل روحانیان

بزم او تصویر باغ معرفت

نظم او نور چراغ معرفت

باز کن چشمانت ای دل میرسیم

انک انک ما به منزل میرسیم

ما کجا و ان بهشتی بارگاه

او فروزان مهر و ما چون خاک راه

ما کجا و استان افتاب

این به بیداریست ای دل یا به خواب

خانقاه عشق مولانا ببین

در طوافش قدسیان بالا ببین

بر در و دیوار میرقصد شعاع

صوفیان در شور وجدند و سماع

عاشقان را بین میان انجمن

پا بپای شان ملایک چرخ زن

شمس پوشیده یکی پشمین کلاه

میدرخشد اندران بالا چو ماه

با ضیاالحق حسام الدین نگر

ایستاده عارفی نزدیک در

انطرف تر حضرت ویس قرن

صوفیانه خرقهی کرده به تن

بایزید اندر سر سجاده است

در کنارش بوسعید ایستاده است

خواجه ی انصار مصروف دعاست

قامتش خم در حضور کبریاست

از نشاپور امده عطار نیز

از گل وحدت وجودش مشک بیز

با حکیم غزنه اندر گفتگوست

قصه های دوست میگوید به دوست

رودکی زانسوی امو امده

مرغ جانش در هیاهو امده

بسته پل بر روی جوی مولیان

تا بیاید نزد یار مهربان

مهربان یارش جناب مولویست

در کنار او کتاب مثنویست

مولوی در مجمع فرزانگان

چون چراغی دور او پروانگان

چرخ چرخان می فشاند استین

حلقه دورش صوفیان راستین

خشت خشت خانقه در جنب و جوش

مطرب و چنگ و دف و نی در خروش

نی حدیث راه پر خون میکند

قصه های عشق مجنون میکند

دف زن استادانه میکوبد به دف

پیر چنگی چنگ را دارد به کف

مطرب از دیوان ان مست ازل

همصدا با ساز خواند این غزل

« روز وصل دوستداران یاد باد

یاد باد ان روزگاران یاد باد »

« کامم از تلخی غم چون زهر گشت

بانگ نوش شادخواران یاد باد »

من کنار در نشسته بر زمین

تا بخاک پای شان مالم جبین

سینه پر غم ، دیده پر نم ، لب خموش

گشته ام از پای تا سر چشم و گوش

گرچه امشب یار از من دور نیست

لیک چشم و گوش را ان نور نیست

تا ببیند دیده ام دیدار دوست

تا نیوشد گوش من گفتار دوست

تندیس زرتشت، اثری از ادوارد سی پاتر

تندیس زرتشت، اثری از ادوارد سی پاتر

By roshan هنرهای تجسمی from www.farhangreader.com

بندیس  تمام قد از زرتشت پیامبر ایرانی اثر ادوارد سی پاتر در مقابل دادگاه استینافی نیویورک در میدان مدیسون از سال 1950م به عنوان نماد قانون پارسی قرارداده شده است.
در ادامه مطلب عکس این مجسمه را از نظر می گذرانید.
Prophet_Zoroaster_by_Edward_C_Potter.jpg