راهرو عشق

راهرو عشق کویراست، که دریا بودنش را به آفتاب بخشید،آفتاب هم گرمی اش را نمی تواندبه همه نبخشد!

راهرو عشق

راهرو عشق کویراست، که دریا بودنش را به آفتاب بخشید،آفتاب هم گرمی اش را نمی تواندبه همه نبخشد!

دستور آذرکیوان

دستور آذرکیوان      

سرگروه خداشناسان ، روشن روانان و اولیای متاخرین و فرزانگان زرتشتی در پایان سده دهم هجری ،حضرت دستور آذرکیوان می باشد. می گویند که از سروشاورزان کوچ نشینهای دلپتان نادیدنی است که برای تعلیم بشریت قدم از اعتکاف بیرون نهاده است . نسب او بدینگونه است .

آذرکیوان بن آذر زردشت بن آذر برزین آذر خورین بن آذرآیین بن آذرساسان بن خرد داراب بن بزرگ داراب بن بهمن بن اسفندیار بن گشتاسب بن لهراسب بن اروند بن کی نشین بن کیقباد بن زاب بن نوذربن منوچهر بن ایرج بن فریدون بن آبتین از نژاد جمشید بن تهمورث بن هوشنگ بن سیامک بن کیومرث .مادر دستورآذر کیوان شیرین نام داشت و از نژاد انوشیروان دادگر بود.

در صحت شجره نامه فوق جای بسی تردید است زیرا که طبق آن چهاردهمین پشت دستور آذر کیوان به داراب آخرین پادشاه سلسله کیانی می رسد که طول زمانش تا تولد حضرت دستور که بنا بقولی در سال 1042 هجری و یا یکهزار یزدگردی[1] بوده است در حدود دوهزار سال بالغ می گردد. علما طول زمان هر نسلی را بین 25 و 40 سال قرار داده اند یا بعبارت دیگر در طی مدت یک قرن 3 نسل تولید می گردد بنابراین منطق اگر باز ما دست بالا را گرفته و طول مدت هر یک از یشتها را 45 سال حساب کنیم یعنی پدر هر نسلی را 45 ساله تصور نماییم ، 13 پشت دستور آذر کیوان مساوی می شود به 585 سال و یک فاصله تقریبا 1500 سال بین سترگ آذرساسان پشت سیزدهم و خرد داراب پشت چهاردهم باقی می ماند که در حدود سی و پنج پشت می شود.

می گویند دستور آذرکیوان از پنجسالگی به کم خوری و شب زنده داری عادت داشت و هنگام ریاضت وزن خورش او به یک درم رسید . سنایی فرماید:

گرخوری بیش پیل باشی تو                                            کم خوری جبرییل باشی تو

انکه بسیار خوار باشد او                                                دان که بسیار خوار باشد او

مولانای رومی در مورد کم خوری فرماید:

چون جنین بد آدمی خونخوار بود                            بود او را بود از خون تار و پود

از فطام خون غذایش شیر شد                                 از فطام شیر لقمه گیر شد

از فطام لقمه لقمانی شود                                       صاحب اسرار سلطانی شود

دستور آذرکیوان از اهل استخر و شیراز بود . 28 سال در خم نشست[2] و به ریاضت مشغول بود . در اواخر عمر خویش به هندوستان مسافرت و پس از مباحثه و مناظره در خصوص دین و مذهب با دستوران و موبدان پارسی سورت و نوساری ،به عظیم آباد پتنه رهسپار و در آن دیار مرکز روحانیت در 85 سالگی درسال 1027 هجری به گروثمان خانۀ سرود مزدا شتافت .

دستور آذرکیوان از دانشمندان معروف ایران بوده اوستا ،پهلوی ،فارسی  ،ترکی ،هندی و تازی را نیکو می دانست . فرزانه بهرام در شارستان می نویسد :

چون اذر کیوان را آهنگ سلوک در سر پیدا شد حکمای بزرگ یونان و هند و پارس را در خواب دید و اقسام حکمت و دانش از آنان فرا گرفت . به قول مؤلف دبستان روزی در مدرسه که طلاب علوم مذهبی و شیخ به مباحثه و تدریس مشغول بودند اذر کیوان وارد شد و مسائل غامضه حوزه درس را که شیخ عاجز از حل بود روشن ساخت و معماهای آنها را حل نمود. مشایخ آن دوره چون فضل خود را در برابر آذرکیوان هیچ می دیدند او را ذوالعلوم می خواندند . در کتب متاخرین و معاصرین از او بعنوان ذوالعلوم صحبت می شود.

از عارف نامی سید حسن شیرازی منقول است که گفت « دو تن از صوفیان آذرکیوان را دیدند و علو مقام او را انکار و از حیث کمال کامل نشمردند . مرشد ایشان سیدی عامل و دانشمند بود شبی بیخود گردید و در عالم سکر جمال نورانی رسول الله صلعم را دید که به او فرمودند ای فرزند مریدان خود را بگو که به تایید حکیم حقیقی و قادر مرید ،آذرکیوان مردیست کامل و رسیده و در مقامات ولایت از اطوار سبعه قلبیه و انوار متنوعه غیبیه و مشاهدات و معاینات و تجلیات از افعال و صفات و ذات ،فانی از لاهوت باقی به جبروت ،متصف به مظهریه و به کلیه عارف و موحد به حقایق اشیاء عیانانه ،قانع به استراق سمع و مرشدیست کمل سالکان به خدمت و عزلت و خلوت و صحبت و آنچه لایق و درخورد احوال باشد از سایر سیاسات و ریاضات ،حکیم حق و طبیب خلق ،عالم آداب طریقت و تربیت سالکان و تعبیر واقعات و تلقین ذکر وار شاه طالبان ،مجد در تزکیه نفس ،ممد تصفیه قلوب انسان ،مجتهد در شریعت ،مجاهد طریقت واصل حقیقت به علم الیقین و عین الیقین و حق الیقین ،موقن در اصول و فروع آن ،مؤید به تایید الهی ،او را بد نگویند و بزرگ دانند و خدمت او را از مغتنمات شمارند و تو نزد او شو و مراسم دلجویی بجا آر. مرشد چند مرتبه ستایش مذکور را بر زبان راند. پس من مذکورات او را نوشتم. چون آن صاحب حال از بیخودی بر آمد مرا برانگیخت و گفت آذرکیوان در این شهر کیست که رسول خدا او را به غایت ستود و فرمود به نزد او شوم.

گفتم در این روزها از سوی استخر آمده است . فرمود مرا نزد او بر .مرافقت به جای آوردم اما خانه او نمی دانستم . چون لختی را ه سپردیم ،فرهاد نامی از مریدان آن حضرت بیامد بما گفت خداوند یعنی حضرت آذر کیوان شما را می خواند مرا فرستاد تا رهنمونی کنم .چون به نزد او شدیم مرشد با خود قرارداده بود که در سلام بر او سبقت جوید. اما پیشی نیارست جستن . آذرکیوان زودتر به پارسی زبان درود در داد و به عربی لب گشاد ما فرو ماندیم و رویایی را که مرشد در عالم سکر دیده بود به ما بازگفت . پس فرمود پرده از این راز برمیفکنید . چون بازگشتیم مرشد دو مرید ناقص خود را بخواند و از کمال آذر کیوان ایشان را خبرداد و از سرزنش منع فرمود[3].

مؤلف شارستان از قول دستور اذرکیوان می نویسد که نسبت وی با بدن چون نسبت بدن با پیرهن بود. هر گاه می خواست به اختیار خویش روح را از بدن خارج و به گردش می رفت و چون می خواست باز به بدن آخشیجی بر می گشت . خود حضرت آذرکیوان راجع به مشاهدات و معاینات و گردش روح خویش که ذکرش گذشت در مکاشفات آذر کیوان آورده است .

چو ز اندامها بر گذشتم روان                                  رسیدم سوی پاک فرخ روان

روانها بدیدم به چشم روان                                    روان بد میان روانها روان

بهر چرخ و استاره دیدم روان                                جداگانه با هریکی شان روان

چنین بر سه فرسنگ دیدم روان                              که بودند در یکدیگر شان روان

بدانستم از بودنیها همه                                         شدم با سروش بزرگ رمه

در او چون بسی برتری یافتم                                 فروغی ز یزدان همی تافتم

چو بفزود پرتو برفت این منی                                سروشی نپایید و اهریمنی

خدا بود از من نشانی نبود                                     فراموش و یاد روانی نبود

همه را ز خود سایه ای یافتم                                  بهوش سروشان همی تافتم

ز هوشان همی تافتم بر روان                                 چنین تا به اندامها نیز خوان

توانا و دانای یزدان بدم                                        چنین تا از این پایه زیر آمدم

بدان ره که رفتم شدم سوی تن                                به صد ایزدی و فراز انجمن

خداوند را پایه زان برتر است                                که آمیزش بنده را درخوراست

به شیدش خرد چون زمین و خور است                     ز آمیزش بندگان برتر است

روان گر فروغی پذیرد از او                                 ز خود رفت و دور است بس گفتگو

ز دریای هستیش گیتی نمی                                   نم نم بگو چیست بودش همی

نم نم نه یی از نمان هم همی                                  ندانم چگونه کز آن هم کمی

ز مهر او نوازش کند بنده را                                  که برداشتن شاید افکنده را

گدا را توانگر کند مهر او                                     جهان پرتوی از خور چهر او

مرا رایگان گفت و کردار داد                                 فر ایزدی را به من در نهاد

مر او را جز او کس نیارد ستود                              که او در نیاید به گفت و شنود

یکی از دستور آذرکیوان پرسید که در چه عقیده باشم ؟ گفت در این عقیده باش که خدای تا کنون آنچه خواست کرد و از این پس هر چه پسندد کند. به قول فرزانه بهرام صاحب شارستان دستور آذر کیوان نه تنها به فارسی بلکه به عربی نیز شعر می گفتی . موبد سروش یکی از مریدانش قصیده عربی وی را در مجلس عالمان و مشایخ اسلام و عرب قرائت نموده همگی از فصاحت و بلاغت آن درشگفت ماندند.

روزی در مجلسی که عارفان زرتشتی و عالمان در حضور دستور آذر کیوان به بحث و استدلال مشغول بودند ،یک نفر این بیت را خواند.

پای استدلالیان چوبین بود                                     پای چوبین سخت بی تمکین بود

میر محمد باقر داماد در جواب گفت

پای استدلال خواهی آهنین                                    نحن ثبتناک فی افق المبین

حضرت دستور آذر کیوان فورا جواب داد :

پای استدلال کی باشد متین                                    موریانه می زند بر آهنین

به قول صاحب شارستان ،فرزانه اردشیر از مریدان حضرت اذر کیوان چنین نقل می کرد:

«شیخ مقتول[4] را به خواب دیدم در غیبت بسیار حکما را می ستود من این قول را اعاده کردم گفت آری چنین دیدم هم در آن مجلس ارسطو را مشاهده کردم دیدم تکرار ستایش افلاطون می کرد. گفتم در باب ذوالعلوم چه می گویی . گفت ما یه او به غایت ارفع است او را به افلاطون مساوات و حکما را به وجود او مباهات ».

صاحب شارستان در تعریف دستور آذرکیوان می نویسد:

« از حضرت ذوالعلوم بسیار دیده شده که از خانه در بسته که اندرون بوده بیرون آمده و داخل می شد و به راه دور چون نزدیک می رفت و باز می آمد[5] و نوبتی برای امتحان یک ماه در زیر آب بود و از شاگردان ایشان نیز این حالت بسیار دیده شده و اسفار ایشان نیز اکثری چنین بوده و اکثر پارسیان به تخصیص گروه والاشکوه آذریان صاحب این فره اند و در براهمه هنود و در جوکیان و سنیاسان این علوم موسوم است به جوک ».

به قول صاحب شارستان بسیاری از بزرگان پیروان مانی پس از آنکه به فیض ملاقات حضرت دستور آذر کیوان نایل گشتند شیفته او شده و در زمرۀ مریدانش داخل شدند . و همان مأخذ از قول دستور آذر کیوان در تعریف مخالفت نفس می نویسد :

«مخالفت نفس آنست که از خواب بسیار و خوراک و عقیده و تعصب خویش و دشمنی دشمن دورباشی و آزار به جاندار نرسانی و صمت و جوع و سهر و ذکر را رفیق گردانی نه آنکه از کیشی به کیش دیگر روی ، هندو زن گذاری و دختر مسلمان گیری و زنار بهلی و سبحه شماری . گوشت خوک نخوری و همت براکل لحم گاو گماری و از بتخانه برگردی و را ه مسجد برداری».

حضرت دستور آذر کیوان با اهل دنیا کم آمیزش می کردی و از ظاهرپرستان و خود نمایان برحذر بودی تنها مریدان و حق پژوهان را در مجلس خویش راه می دادی و خود را به مردم آشکارا نمی ساختی. یکی از فقهای اسلام از آن حضرت پرسید که چرا پیروان خویش را از خوردن گوشت و کشتن جاندار و آزردن حیوان ممانعت می نماید . پاسخ داد خدا پژوهان را اهل دل گویند و دل کعبه حقیقی است . پس آنچه بر حرم کعبه آب وگل حرام است بر حرم کعبه حقیقی به طریق اولی روانیست که خوردن گوشت و کشتن جانور باشد.

دستور آذر کیوان می فرمود اگر خواهید آیین خود را در همه جا نهان دارید از همکیشان خویش بپوشانید که این گروه برای ثبوت حقیقت طریق خویش شما را به مردم می شناسانند. و نیز می فرمود معرفت فانی معرفت نیست اما شبیه به آنست چنانکه سراب مانند آب به نظر می رسد ولی جویا را از آن جز تشنگی بهره ای نیست.

به قول شاه سبحان :

مردان می معرفت به اقبال کشند                             نی چون جهلا دردی اشکال کشند

علمی که به درس و فهم معلوم شود                          آبیست که از چاه به غربال کشند

شخصی نزد دستور آذرکیوان رفت و گفت آهنگ آن دارم که درویشی پیش گیرم و بند جهان بگسلم فرمود نیکو فکری است . پس از چند روز برگشت و گفت در پی فراهم آوردن ژند و کلاه و کشکول و اسباب آن هستم . ذوالعلوم جواب داد درویشی از همه گذشتن و اسباب گذاشتن است نه فراهم آوردن . جمعی از او پرسیدند با بسا کوشش حضرت صدیق اکبر و فاروق اعظم و ذوالنورین در راه دین و ابزار مساعی در تبلیغ آیین چرا طایفه شیعه با آنها دشمنند. پاسخ داد عوام گرفتار زمان و مکانند بر خلاف تحقیق کیشان . باید دانست آیین شیعه را ایرانیان از این پسندیدند که چون  آن حضرات آتشکده های این گروه برافکنده و دین سابق ایشان را از میان برداشته لاجرم آن بغض و حسد در دلهای این طایفه مانده است[6].

بین دو دانشمند مسلمان در تفضیل علی مرتضی بر سه نفر خلفای راشدین مناظره واقع شد . داوری پیش حضرت دستور آذر کیوان بردند فرمودند:

هر چار ،چار بنای پیمبری                                   هر چار چار عنصر ارواح انبیا

تمیز در میان این والامنشان دشوار چه دو کس به کوس پدر زن بودن ،صاحب ناموس عرب خسروی پژوه  و دو تن به دامادی وخشور تازی آماده شکوه . اما چون جمیع اشیاء مظهر حق اند حضرت اسدالله مرتضی علی مظهری کامل بود از ظاهر الهی .

لیکن گروهی از اسلامیان را عدم هدایت و جهل بر آن برد که او را به خدای پرستیدند تا آنکه آن جناب انکار این معنی نمود و در امامت و خلافت حضرت ابوبکر و عمر و عثمان جمعی را ضلالت بر آن داشت که منکر ایشان گشتند . تا آنکه آن هادیان صادق دعوی این مراتب می کردند [7]

صاحب دبستان در ضمن تعریف کنفرانس مذهبی (عبادتخانه ) که اکبر شاه گورکانی شاهنشاه مغول منعقد ساخت در مورد دستور آذرکیوان می نویسد :

« و نامه ها به آذر کیوان که سرکرده یزدانیان و آبادیان بود نبشتند و او را به هند طلبیدند .

آذر کیوان از آمدن عذر خواست و نامه ای از تصانیف خود فرستاد در ستایش واحب الوجود و عقول و نفوس و سموات و کواکب و عناصر و در نصایح پادشاه مشتمل بر چهارده جزو . هر اول سطر آن پارسی بحت دری بود و تصحیف آن می خواندند عربی می شد . چون قلب می کردند ترکی بود چون تصحیف آن می خواندند هندی می گشت . نواب علامی شیخ ابوالفضل اعتقادی تمام به آذرکیوان داشت ».

نواب صمصام الدوله شاهنواز خان می نویسد:

« و فرمانی به طلب آذرکیوان که سرآمد مجوسیان ایران دیار بود رقم پذیرفت او عذر خواست و نامه از مولفات خود که مشعر ستایش مجردات و کواکب و متضمن نصایح و حکم بود فرستاد مشتمل بر چهارده جز هر سطرش پارسی بحت بود و تصحیف آن عربی و چون قلب می کردند ترکی و باز مصحف آن هندی می شد و شیخ ابوالفضل می گفت که این نامه افصح است از قرآن.

مولانا شبلی نعمایی علامه و مورخ دانشمند هندی راجع به فرزانگان زرتشتی در یکی از مقالات خویش به زبان هندوستانی در تحت عنوان موبدان مجوس درمجله الندوه جلد 2 شماره 6 مورخه سپتامبر 1905 می گوید : « بسیاری از سرمایه تاریخی مسلمانان از بین رفته و یا در شرف از بین رفتن است . به علاوه خسارت عظیم مذکور ،خسارت بزرگتری نیز متوجه عالم اسلام شده و آن تولید و ازدیاد بدگمانیها و سوء ظن ها و اشتباهات جهانیان نسبت به مسلمانان می باشد ،به مرتبه ای که خود آنها (مسلمانان ) نیز به چنین اشتباهات دچار شده و می شوند و مراسم و عقایدی را که به واسطه فقدان معلومات در طی صد سال گذشته بین آنها مرسوم و رواج گشته حقایق مذهبی می پندارند.

«مردم اروپا وقایع یک عصر را علت و معلول یکدیگر می دانند و چون در صفحات تاریخ مشاهده می کنند که پس از ظهور اسلام فرهنگ و ادبیات ایرانیان برباد فنا رفت به طور قطع یقین می نمایند که وقوع آن نتایج طرز سلوک اسلام بوده است. بدینطریق چون دیده می شود که در تاریخ اسلامی هندوستان از معابد پارسی پیشوایان مذهبی ،تالیفات ،تلقینات آنها ذکری به میان نیامده به یقین می توان گفت که سلاطین هند یا آنکه به واسطه تعصب آنها را در قلمرو خویش راه نداده و یا آنکه طوری در تحت فشار واقع بوده که فرصت ترقی نیافته اند . بنابراین نمی توان راجع به آنها اطلاعاتی به دست آورد.

«اما حقیقت علت اینگونه تصورات کم مایگی از اطلاعات تاریخی است . من در این مقاله به اختصار راجع به داستان پیشوایان مذهبی پارسیان صحبت می دارم که معروف به موبد و مقیم این کشور و اینکه تالیفات و تصنیفات آنها کاملا بین اهل علم و فرهنگ توسعه داشت  از آنجایی که مولفات مسلمانان مأخذ اطلاعات ماست به این حقیقت می توان پی برد که رفتار پیروان اسلام در هندوستان نسبت به فرهنگ سایر مذاهب خالی از غرض و نیک بوده است [8]

اولین خبری که از موبدان به ما می رسد از زمان اکبر شاه از سلسله تیموریه می باشد. اکبرشاه هنگام انعقاد کنفرانس مذهبی ،پیشوایان هر گروه و مذهب را از راههای دور و دراز دعوت نمود ،با ایران نیز مکاتبه کرد. آذرکیوان پیشوای کل پارسیان ایران در آن زمان از آمدن عذر خواست ،اما یک کتاب عجیب و شگفتی از تألیفات خویش به خدمت سلطان فرستاد.

از محاسن این کتاب آن بود که فارسی خالص بود با تحریف عربی می شد و چون قلب می کردند ترکی می گشت و بار تصحیف آن هندی می شد . اگر چه این صنعتی است ناممکن و من بر صحت این قول اطمینان ندارم اما در هر حال این خبر ثبوتی است که آذرکیوا ن از تالیفات خویش به هند فرستاده است ».

شبلی پس از تعریف مقامات آذرکیوان و یازده نفر از شاگردان او مقالۀ خود را بدینطریق خاتمه می دهد . « آیا از عدم تعصب مسلمانان ثبوتی بیش از این لازم است که بسیاری از دانشمندان و فضلای اسلام در زمره شاگردان و مریدان آذرکیوان داخل گشته و مباهات می کردند ؟ و چون آذرکیوان موحد و صوفی صافی مشرب و عالیمقام بود مراتب سلوک را نزد او به پایان رساندند مردم از استماع این خبر نیز متحیر خواهند شد که دانشمند بزرگی چون شیخ بهاء الدین عاملی از صحبت آذرکیوان استفاضه ها حاصل نموده است . آری چه حقیقتی است بجا :

هیچ گه ذوق طلب از جستجو بازم نداشت        دانه می چیدم من آن روزی که خرمن داشتم

دستور آذرکیوان تالیفا ت زیادی داشته از آن جمله است : پرتو فرهنگ ،مکاشفات آذرکیوان ،آئینه گیتی نما ،تخت طاقدیس و آئینه اسکندری . مؤلف شارستان بارها از آنها به ویژه کتاب اخیر نقل قول می نماید. متاسفانه نسخه های آن به غیر از مکاشفات آذرکیوان تا کنون به نظر نگارنده نرسیده است . رساله مکاشفات آذر کیوان منظومه ایست فلسفی متضمن مکاشفات دستور آذرکیوان و از حکمت اشراق سخن می راند . چون فهم معانی آن خالی از اشکال نیست موبد خداجوی آن را شرح و توضیح می دهد .

حضرت دستور آذرکیوان از حکمای اشراقی بود و مریدان بسیار داشت .گروه فراوانی از زرتشتی ،مسلمان ،هندو ،کلیمی و نصاری از زمرۀ شاگردان و مریدان او و یا خلفایش بودند  خوارق عادات بسیاری از او در کتب معاصرین و متاخرین نقل شده . ذکر همه موجب اطناب است سلسلۀ دستور آذرکیوان به آبادیان و پارسیان معروف می باشد.

دستور آذرکیوان فرزندی به نام کیخسرو اسفندیار داشت که در خردسالی از فیض تربیت پدرمحروم گشت . لیکن به واسطه توجه و تربیت فرزانه بهرام بن فرهاد و موبد هوشیار از مریدان آذرکیوان ،مراتب دانش ومراحل عرفان را طی و یکی از بزرگان سلسله خویش گشته به جای پدر به ارشاد خلق می پرداخت و چندین کتب پهلوی را به توسط مریدان به پارسی ترجمه ساخت.

حضرت دستور آذرکیوان را چنانکه گفتیم شاگردان و مریدان بسیار بود. گروهی از آنها به برکت نفس مرشد مراحل سلوک را طی و به مدارج بلند پایه رسیدند .

 

 

[1]  . در صحت این قول تردید است زیرا که اکبرشاه گورکانی دستور آذرکیوان را برای شرکت در مباحثات عبادتخانه دعوت نموده بود و وی نیامد اما کتاب خود را فرستاد و دستور مهرجی رانا دعوت شد و او در سال 947 یزدگردی از طرف پارسیان در مباحثات شرکت کرده و کرامات بنمود.

[2]  . این موضوع ما را به یاد پر شد گو خمبیان که در بند هشن ذکرش آمده و یا فرذخشی خنبیه فروردین یشت می اندازد که در خم پرورش یافته بود.

[3]  . رجوع شود به دبستان المذاهب

[4]  . شیخ شهاب الدین سهروردی معروف به شیخ اشراق

[5]  . شیخ عارف حسینی به قول صاحب منتخب التواریخ از حجره  مقفل به طریق نقل اشباح به در می آمد و در جای دیگر ظاهر می شد.. دستور بندار یزدی در سال 724 یزد گردی هنگامی که فرماندار یزد او را با دو نفر دستور دیگر در زندان حبس نموده بود ، چون بعد از سه روز زندانبان برای احضار آنها می رود محبس مقفل را از ایشان خالی می بیند پس از تفحص زیاد می بیند که در خانه خویش به عبادت مشغولند.

[6]  .  به دبستان المذاهب رجوع شود.

[7]  . ایضا  دبستان المذاهب

[8]  . مندرجات فصل تجاهل مورخان و تعصب مسلمانان نادرستی بیان مولانا شبلی را به ثبوت می رساند.

      آذر کیوانیان Azar Kayvanian

شاگردان دستور آذر کیوان :
 موبد هوشیار The Alert Chief-Magian
 موبد خداجوی The God-Seeking Chief-Magian
 فرزانه موبد کیخسرو Kaykhosro's Wise Chief-Magian
 فرزانه خراد
 فرزانه اردشیر
 فرزانه فرشید ورد
 فرزانه بهمن
 فرزانه خردمند
 موبد سروش
 فرزانه یزدان ستای
 موبد خوشی
 فرزانه داد پویه
 فرزانه بهرام فرهاد
 موبد پرستار
 فرزانه بهرام کوچک
 فرزانه کیشمند
 موبد پیشکار
 فرزانه شیدوش
 موبد هوش
 موبد مهراب و موبد ماه آب
 حکیم کامران
 فرزانه مهر آذر
 موبد افراسیاب
 فرزانه اسپندیار
 فرزانه هیربد
 فرزانه بهرام و ساسان آذری
 دستور حکیم
 درویش بهرام
 فرزانه شیداب پارسی
 فرزانه داور هوریا
 فرزانه شیدوش 3
 فرزانه آزاد سرو
 فرزانه ساسان بنده
 فرزانه فرهاد
 فرزانه بهرامشاه
 فرزانه رستم
 فرزانگان دیگر
 فرزانه جمشید
 مریدان غیرزرتشتی دستور آذر کیوان و خلفای او
 فرزانه محمد علی
 سید محمد سعید
 فرزانه عاشور بیک قرامانلو
 فرزانه محمد بیک
 فرزانگان موسی و هارون
 انتون بشویه و اورج
 فرزانه رام بهت
 فرزانه رامچند کهتری

بازگشت به صفحه نخست
نویسنده: رشید شهمردان        تاریخ انتشار:     ۱۳۸۹/۲/۱۳ ۱:۱۸:۵۵

مرجع: تاریخ زرتشتیان - فرزانگان زرتشتی

نشان فروهر چه مفهومی دارد؟

نشان فروهر چه مفهومی دارد؟
این نقش که درتخت جمشید و سردر برخی ساختمان‌های زرتشتیان می بینیم، فروهر است. هر پرچمی وهر نمادی بار مینوی در بردارد که بایستی برای درک مفاهیم آن به جزییات بیشتر توجه کرد. پرچم ما وایتالیایی ها یکی است، سه رنگ سبز و سفید و قرمز دارد. در پرچم ما ایرانیان، سبز بالا و سفید میان وقرمز پایین است. ما ایرانیان به جهانیان اعلام می‌کنیم که نخست سبزکه نماد سرسبزی و شادی و آبادی و خرم کردن است را دوست داریم، سپس رنگ سفید را (که نماد بهمن و نیک‌منشی و آشتی و دوستی می‌دانیم)، می‌خواهیم و در پایان اگر مجبور شدیم، به رنگ قرمز یعنی اسلحه برای دفاع از کیان ملی و فرهنگی خویش روی می‌آوریم. ولی ایتالیایی‌ها این سه رنگشان عمودی است یعنی میگویند برای آبادانی کردن و صلح و جنگ به یک نسبت ارزش می‌گذارند.
«فروهر» هم یک نماد باوری زرتشتیان است. در باور بهدینان همه موجودات از ذره‌ای از نورهای بی‌پایان اهورامزدا برخوردار هستند و این نیروی اهورایی که «فروهر» نامیده می‌شود، به انسان به میزان بسیار شایسته‌تری بخشیده شده است. فروهر به چم فره پیش برنده است که به روان انسان نیروی خارق‌العاده، شناخت قوانین اشا و ابداع واختراع و یاری رسانیدن به اهورامزدا در دگرگونی و پیشرفت جهان را می‌بخشد.
پادشاهان هخامنشی هم باور داشتند که ازفروهر ویژه‌ای برخوردار هستند که آن را «فره‌شاهی» می‌نامیدند و توان زیاد خود را به سبب برخورداری از این نیرو می‌دانستند که در سنگ‌نوشته ها، بارها یادکرده اند. آن‌ها دستور دادند که نگارگران و نقاشان بر پایه این باور، نگاره ای بکشند تا نشان هخامنشیان شود. نخست این نگاره به گونه شاهینی بود که بدنی از انسان هخامنشی داشت. سپس بال و دم و سایر بخش‌های این پرنده نیز بر پایه باورهای زرتشتیان کامل شد و بدین‌گونه مهر رسمی داریوش و سایر پادشاهان هخامنشی شده، درهمه‌جای تخت‌جمشید و نقش رستم و سربرگ همه سنگ‌نوشته‌ها در همه‌جای کشور پهناور ایران آن روز به عنوان نماد دولت هخامنشی بر سینه کوه‌ها و صخره‌ها وکاخ‌ها وحتی گورها حک شد. این نگاره مانند صلیب برای عیسویان یا کعبه برای مسلمانان یا ستاره داوود برای یهودیان، آرم و نشان زرتشتیان جهان است. بسیاری از مفاهیمی که اشوزرتشت آموزش داده را در آن می‌بینید. این مفهوم‌ها را همگی باید بدانند و از این پیام‌های زیبا واندیشه‌برانگیز و انسان‌ساز بهره گیرند و به امید خدا موجب یکپارچگی وهم‌بستگی بیشتر همه ایرانیان شود تا در ساختن ایرانی آباد وآزاد، کامیاب باشند.
این نگاره، انسانی را در شکل پیرمردی با لباس آراسته نشان می‌دهد که با قامت برافراشته ایستـاده و با سری پوشیده رو بسوی خاور دارد و به شکل پرنده‌ای باشکوه و پرتوان با بـال‌های گشاده درحال پرواز و درحال عبور از حلقه ایست که درمیان دارد. آن، حلقه مهر(عهد وپیمان ) را در دست چپ گرفته و با دست راست درحال نیایش اهورامزدا است. این نگاره بسیار پرمعنی، شاید یکی از نخستین نقاشی‌های سور‌رئالیستی(دربردارنده مفاهیمی فلسفی) درجهان باشدکه آشکارا، مفاهیم آرمانی یک زرتشتی راستین را به تصویرمی‌کشد، وبه صورتی فشرده به بیننده نشان می‌دهد:
1- پیر سالخورده با قامتی برافراشته ، نشان دهنده دانش و تجربه فراوان است .
2- نگاره با سری پوشیده، رو بسوی خاور با دست راست خود درحال نیایـش اهورامزدا است. درفرهنگ زرتشتی نور و روشنایی نماد« اشـا»(راستی وپاکی) وطلوع نماد امید و شادی است.
3- حلقه مهر، در دست چپ که باور بر این است که به دل نزدیک‌تراست، آن سوی این حلقه کسی نیست، یعنی پیمان‌بستن با خدا را نشان می‌دهد(درآیین مهر پرستی که پیش از اشوزرتشت در ایران رواج داشت، حلقه مهر، نشانه‌ای ازگردی خورشید و نماد مهر و پیمان بود، که توسط زرتشتیان نیز پذیرفته شد و درکتیبه‌های باستانی ایران دو نفر را درحال بستن پیمان با حلقه مهر می‌بینید. بعدها این حلقه توسط همه مردم جهان با همان مفهوم به‌کارگرفته شد وکوچک شده، ویژه پیمان ازدواج شدکه همسران به انگشت دست چپ همسر خود می نمایند.)
4- بال‌های برافراشته، دو دست پرنده را نشان می‌دهدکه دارای سه ردیف بال بوده وبا تمام وجود درحال پرواز است و نشان می‌دهدکه هر زرتشتی بایستی همیشه با بال‌های برافراشته هومت و هوخت وهورشت(اندیشه وگفتار و کردار نیک) خود را درحال پرواز نگاه داشته، از افتادن به کاستی‌ها وکژی‌ها دور نماید. همه انسان‌ها توانایی اهورایی زیستن را دارند، ولی اینگونه پرواز پیوسته، تنها کار شایسته جویان است که آموزش و تجربه و تمرین می‌خواهد.
5- حلقه‌ای که این انسان سالخورده را در میان می‌گیرد، نشان‌دهنده این جهان خاکی است که هیچکس راچاره‌ای جز عبور از آن نیست(ایرانیان باستان به گرد بودن زمین پی برده بوده‌اند). شایسته است که انسان با این همه توان فردی و اجتماعی که خداوند به او بخشیده است، بتواند برای خود و دیگر مردم، بهترین جهان مینوی یا «وهیشتم مینیو» را سازنده باشد و با انسانـی‌ترین روش مـمکن زندگی کرده از این حلقه فانـی بگذرد.
6- دُم پرنده نیز دارای سه ردیف است که نشانده دُژمت ودُژوخت و دُژورشت یا اندیشه و گفتار وکرداربد است که هرچند انسان را از آن گریزی نیست وبا این اندیشه‌ها به دنیا می‌آید و از جهان درمی‌گذرد و در پرواز او نقش بازی می‌کند، ولی یک انسان آرمانی زرتشتی بایستی بدی‌ها را به زیرانداخته و از رفتارهای ناشایست تا می‌تواند، دوری کند.
7- دو پای پرنده بصورت دو نوارگرد است که نشان دهنده سپنته‌من وانگره‌من است که در نهاد همه مردم نهاده شده است. این دو در باور اشوزرتشت، گوهر و همزاد هستند و انسان تنها موجودیست که به سبب برخورداری از منه(خرد) و دَ اِ نو(وجدان)، با اراده و اختیار کامل، می‌تواند همه سپنته‌من‌ها را برگزیند و با انگره‌من‌ها، درحال نبرد همیشگی باشد.
امید است همه ایرانیان بویژه جوانان، بیش از پیش به این نگاره بسیار بامفهوم که شـاید یکی از بزرگ‌ترین هنر نیاکان با فر و شکوه‌مان بوده است، توجه ویژه‌ای داشته، باخودشناسی وخود‌باوری به فرهنگ پربار و پر از افتخار و سراسر زیبای ایرانیان پی برده و چنان زندگی کنیم که پیام‌های این نگاره پر از راز و رمز از بیندگانش خواستار است. باورهای اهورایی نیاکان را پایه زندگی اندیشمندانه خود قراردهیم.
به کوشش انجمن موبدان تهران

مقدمه ای بر تاریخ ایران تا شروع سلسله‌ی هخامنشیان

•  اقوام آریایی :
آنچه واضح است اینکه روزگاری این اقوام مختلف در یک جا زندگی می کرده اند و به یک زبان مشترک سخن می گفته اند. مطالعه در زبان این مردم وجود کلمات مشترک در این زبانها، این حقیقت را روشن می کند.
این دوران زندگی مشترک در حدود چهار هزار سال بوده است. اما این دوران سپری شده ولی معلوم نیست این مردم به چه علتی از یکدیگر جدا شده اند و هر یک به طرفی رفته اند. این پراکندگی موجب شد که زبان و آدات و رسوم و اعتقادات مذهبی آنها از یکدیگر جدا شود و کم کم به جایی رسد که دیگر زبان یکدیگر را متوجه نشوند.
آریاییها از طوایف سفید پوست و از خویشاوندان خود متمدن تر بوده اند. آثاری که از این قوم پیدا شده بسیار قدیمی است. در حالی که آثار اقوام یونانی و ایتالیایی جدید تر از آثار سایر اقوام هند و اروپایی است. اقوام آریایی پس از چندی دچار پراکند گی شدند و دسته ای از آنها که اجداد هندیان میباشند از طریق کوههای هندوکش به دره ی پر آب پنجاب را یافتند و دسته ای دیگر فلات ایران را برای اقامت برگزیدند. و عده ای هم با نام سکاها در جنوب سیبری و شمال شرق فلات ایران و جنوب غربی اروپا سکنی شدند. و قسمتی از آنان زندگی صحرا نشینی را اختیار کردند. سکاها تمدن زیادی بدست نیاوردند و هیچ اثر مکتوبی از آنها وجود ندارد.

•  اقوام هند و اروپایی را به چند دسته بزرگ تقسیم کرده اند:
آریاییها , یونانیان ,ارامنه ,آلبانی ( ارناوت ها ) ,ایتالیاییها جرمنها ( شامل مردمان آلمان , اتریش , انگلستان ) , سلت ها ( ساکنین اروپای غربی ) , اسلاوها ( شامل مردم اتحاد جماهیر شوروی و ممالک بالتیک ) مانند لیتوانی لتونی و استونی.

• ایـران :
در تقسیمات قومی , ایرانیان از اقوام هند و اروپایی از طوایف سفید پوست هستند. شعبه ی دیگر از این طوایف «سامیها » میباشند که شامل اقوام کلدانی ,آشوری فینیقی ها و بنی اسرائیل هستند. اصطلاح اقوام هند و اروپایی چنانچه از اسم انها بر میاید, شامل کلیه ی مردمانی می باشند که از هندوستان تا سواحل اقیانوس اطلس سکونت دارند. به استثنای مردمانی که در قرن اخیر خواه بر اثر مهاجرت و خواه به دلیل جنگها و هجوم ها در این منطقه ی عظیم راه یافتند.

• شروع ایـران :
دو هزارو پانصد سال تاریخ مدون ایران فراز و نشیب های بسیاری داشته است. برای نسل امروز و نسل بعد که آینده ی ایران به آنها تعلق دارد شناسایی این فراز و نشیب ها ضروری است. زیرا این فراز و نشیب ها تاریخ ملتی کهنسال و در حقیقت گذرگاه آینده است .

• سلسله ی هخامنشیان
کورش بزرگ بنیان گزار شاهنشاهی ایران, از چهره های ممتاز تاریخ بشری است. او نه فقط بنیان نخستین امپراطوری بزرگی را که ایرانیان را بیش از دویست سال به قدرت جهانی تبدیل کرد استوار ساخت, بلکه اقدامات او تاثیر فرهنگی شگرفی بر زندگی و تمدن بشر نهاد . او جانشین کمبوجیه که مدت کوتاهی حکومت کرد نبشته چندانی باقی نگذارده اند تا شخصیت کاملتری از آنها به دست دهد.
اما در مورد داریوش مطلب به گونه ی دیگر است. او گزارشگر ماهری است. او حتی برای ایجاد امکان ارتباط ملی فرمان به ایجاد خط ملی داد. تا از قوانین و اصول جهانداریش سخن گوید. و سایه ی ابهامی در آن نگذارد.

  منبع:« http://www.Bastan.persiangig.com