راهرو عشق

راهرو عشق کویراست، که دریا بودنش را به آفتاب بخشید،آفتاب هم گرمی اش را نمی تواندبه همه نبخشد!

راهرو عشق

راهرو عشق کویراست، که دریا بودنش را به آفتاب بخشید،آفتاب هم گرمی اش را نمی تواندبه همه نبخشد!

بنیاد بهترین زندگی در این جهان چگونه است؟

این را از تو میپرسم ای اهورا به راستی برای من آشکار کنی.
بنیاد بهترین زندگی در این جهان چگونه است؟
آیا کسی که آنها را بخواهد و برای به دست آوردن آنها تلاش کند
میتواند دور از گزند بماند؟
او با پیروی از اشا به راستی مردی پاک و پاسدار مرده ریگی است »
.« که برای همگان است
ای مزدا او درمان بخش زندگی و همبسته با گوهر مینوی تو خواهد بود.


یسنا سرود 44 بند 2

انگهه اوش:« هستی، زندگی، وجود مادی »

در گاتاها به دو گونه هستی اشاره شدهاست

1-هستی مادی با استه ویتی :مربوط به جسم انسان و جهان مادی.

2-هستی ذهنی یا مر نگهو :مربوط به جهان اندیشه و روان انسان است که عامل اساسی یا پئو ریا و تعیین کننده روش و رویه او در سه بعد اندیشه و گفتار و کردار است .

در تعریف اهو به معنی هستی آنچه مربوط به فعالیت جسمی و روانی است وبه اندیشه مربوط است است مننگهو و آنچه مربوط بهجهان مادی انگهئوش می باشد.

در هات 31 بند 8 واژه شیئوتنا به معنی کار و فعالیت انسان در جهان مادی است و در
« اهو» هات 53 بند 5 اندیشه و گفتار را مربوط به وجود ذهنی و آن را نیز به اهو
نسبت میدهد.

آفرینش انسان در تاریخ اساطیری ایران

آفرینش انسان در تاریخ اساطیری ایران

ویژگی عمده اساطیر ایران ثنویت است . این موضوع در تاریخ دوازده هزار ساله اساطیری ایران بخوبی نمایان است ،در طی این دوران ما با اورمزد و اهریمن ،ایزدان،ودیوان،وپیش نمونه های گیتی ،نخستین زوج انسان ،فرمانروایان وقهرمانان اساطیری ،اسطوره زندگی زرتشت و سرانجام با روایت پایان جهان ورستا خیز اشنا می شویم .

افرینش از دید گاه اساطیر ایران :

افرینش بنا بر باور ایران باستان در محدوده 12 هزار سال اساطیر انجام می گیرد .این دوازده هزار سال به چهار دوره سه هزار ساله تفسیم می شود .

1 در دروران نخستین ،عالم،مینُوی و در دورانهای بعد مینُوی و گیتی (مادی ،جسمانی ،ملموس ،این جهانی ) است .در سه هزار سال اول جهان   مینُوی است و هنوز نه مکان هست نه زمان ،و جهان فارغ از ماده وحرکت است .از دو هستی سخن به میان می آید :

یکی جهان متعلق به اورمزد که پر از روشنایی ،نور زندگی دانایی زیبایی خوشبویی شادی وتندرستی است و مجموعه ای است از هر انچه ذهن می تواند راجع به جهان خوبی بیندیشد .

دوم جهان بدی متعلق به به اهریمن  که تاریک است وزشت ومظهر نابودی وبدبویی بیماری و غم و مجموعه ای است از هرچه ذهن می تواند راجع به دنیای بدی بیندیشد .در نوشته های زرتشتی به اصل ان اشاره ای نمی شود .در گاهان (بخش کهنتر اوستا ) سپِند مینو(روح مقدس و جلوه اورمزد )واَنگِرَه مینو (روح خرابکار، اهریمن ) چون 2 همزاد به شمار می روند و سپس اور مزد مستقیماً در برابر اهریمن قرار می گیرد .

بعد ها در باور زروانی (احتمالاً از دوره هخامنشی به بعد ) اصل این دو را یکی می دانند .

زروان در نوشته های پهلوی خدای زمان به شمار می رود ، اما بنا بر ایین زروانی زروان خدایی است که در زمانی که هیچ چیز وجود ندارد نیایشهایی به جا می آورد تا پسری با ویژگی های آرمانی اور مزد داشته باشد که جهان را بیافریند .در پایان هزار سال اول زروان در اینکه این نیایش به ثمر برسد شک می کند و در همان هنگام نطفه اورمزد واهریمن در بطن او بسته می شود .

اورمزد ثمره نیایش وصبر او واهریمن میوه شک اوست .زروان دران هنگام پیمان می بندد که پسری را که نخست زاده شود فرمانروای جهان می کند.اهریمن از این نیت اگاه می شود و سعی می کند نخست به دنیا آید .بدین ترتیب اهریمن الوده وبد بو در برابر زروان ظاهر می گردد و اورمزد ،پاکیزه وخوشبو وپر از نور و روشنایی پس از او زاده می شود .زروان برای التزام به پیمانش مجبور می شود اهریمن را برای دورانی از نه هزار سال باقی مانده فرمانروا کند ،با اطمینان به اینکه در پیکاری که در پایان جهان میان دو همزاد رخ خواهد داد اورمزد پیروز خواهد شد و به تنهایی و تا ابد فرمانروایی خواهد کرد .بنابراین کل افرینش زروانی در دوازده هزار سال انجام خواهد گرفت

اسطوره وضرب المثل

در زبان فارسی ضرب المثل هایی رایج است که، گذشته از دشواری های خاصی که در علم بیان در بررسی ضرب المثل ها وجود دارد، بدون پیوند ارتباطی آنها با اسطوره ها، درک معنای آن ها دشوار است. در اینجا به دو ضرب المثل اشاره می شود که بیشتر در اصفهان رایج است:

1 «خود را قاطی هشت تایی ها کردن» (گونه دیگر آن «خود را قاطی شش تایی ها کردن»)

 2 باران می آید مثل دم اسب

ظاهرا این دو نمونه الگوی با اسطوره و آیین های مربوط به آن پیوند دارد. ضرب المثل نخست دلالت  بر آن میکند که فردی ناآزموده و خام خود را در جرگۀ پختگان و افرادِ مجرب می پندارد و خود را در شمار دسته «هشت تایی» ها میانگارد. این هشت تایی ها چه افرادی هستند؟ اصلا چرا هشت تایی؟ چرا «هشت تایی» بر افراد مجرب میکند؟

پاسخ این پرسش ها به زمانی برمی گردد که اسطوره ها و آیین های مربوط به این دسته ضرب المثل ها رایج و شناخته شده بوده و به رغم منسوخ شدنِ  آن آیین ها، آن ضرب المثل همچنان به کار میرود . باید توجه داشت که از لحاظ محتوایی این گروه از ضرب المثل ها با گروه ضرب المثل هایی از ردۀ «بزک نمیر بهار می یاد، خربزه با خیار می یاد» متفاوت است و معنای آن ها به هیچ عنوان از خود عبارت به دست نمی آید، بلکه به صورت حسی در ذهن ناخودآگاه درک می شود.

الگوی« هشت تایی» الگویی کاملا شناخته شده در فرهنگ هند و اروپایی است و با انجمن مردان سر و کار داشته است. حتی سال نزد ژرمن ها به هشت بخش می شد و ستارۀ هشت پر نشانی است از این باور بر اساسِ جهان نگری اسطوره ای اقوام هندو اروپایی جهان نیز دارای هشت بخش بود و  در ناف زرد هشت گوشه جهان درختی سترگ با هشت شاخه روییده بود گذشته از این در اوستا  هم (یشت دهم، مهریشت بند 45) به «هشت تن» از یاران مهر اشاره میشود  که به عنوان چاکران او همواره در کنار اویند این الگوی انجمنی در  ایران نیز گویا رایج بوده و مهمترین نشانه آن را در ساختار زورخانه های هشت ضلعی که نشان از دسته های هشت نفری است، می توان دید. الگوی شش ضلعی زورخانه و به تبع آن رواج گونه دیگر این ضرب المثل، یعنی خود را قاطی «شش تایی ها» کردن الگویی متاخر در معماری است. با توجه به چنین پیشینه ای شاید بتوان درک روشن تری از ضرب المثل «خود را قاطی هشت تایی ها کردن» داشت

صورت دوم بر خلاف صورت نخست، از لحاظ فرم، تشبیه است که در آن باران به دم اسب تشبیه شده است و برخلاف صورت نخست از لحاظ معنایی قابل درک است. اما شباهت باران و دم اسب در چیست؟ چرا شباهت باران با دم حیوانی دیگر برقرار نمی شود؟ این تشبیه وقتی قابل فهم می شود که در نظر گیریم تیشتر ایزد باران آوری در اوستا که یشت هشتم به او اختصاص دارد، به صورت اسبی ظاهر می شود و با اپوش نماد خشکی، که او هم به صورت «اسب سیاهِ گرِ گوش‎گرِ، گرِ پشت‎گرِ (یال‎گر) گرِ دم‎گر با یراقی ترسناک» پدیدار می شود، می جنگد و باعث باران می شود. از این رو، در این نمونه نیز بدون برقرار ساختن پیوند میان ضرب المثل و اسطوره نمی توان معنایی روشن از آن به دست داد. به عبارتی دیگر، انگشت نهادن بر روی بی یال و دم بودن اپوش، نماد خشکی و تاکید بر روی زیبایی یال و دم تیشتر  است و نشان از باوری دارد که در آن باران در فرهنگ ایرانی بی هیچ شباهت صوری، با ایزدی که به سان اسب تصور می شده، شبیه دانسته می شده است

آفرینش انسان

فلسفۀ زرتشت بر اساس انسان مداری و سمت و جهت آن به سوی رسایی و تکامل آدمی
است. ابرمرد زرتشت انسانی است خردمند و دانا که باید توانا و توانگر باشد تا بتواند
خوشبختی خویش و جامعه را با پارسایی، صلح جوئی و سازندگی و نوسازی تأمین کند.
چنین انسان نیرومندی که با خشترا و توان اهورایی همراه شود میتواند بر تمایلات ناپسند
و مخرب خود چیره شود و با اهریمن که سرچشمه شر و پلیدی است بجنگد. این جنگ
آدمی با نفس پلید و گوهر ناپاک یک جنگ همیشگی است و در تمام لحظه های زندگی
انسان بر سر دو راهی انتخاب خوب از بد قرار دارد. ممکن است برای گزینش ها ک ردار و
رفتار خود دچار تردید و دو دلی شود. نباید وسوسه های اهریمن بر او چیره شود، در این
نبرد دایمی که در نهاد آدمی جریان دارد در سر هر دو راهی تردید آدمی باید با خرد
خویش مشورت کند و به سپنتامئینیو که نماد صفات اهورایی است متوسل شود.
سپنتامئینیو نماد شش صفت اهورامزدا یعنی راستی، اندیشه نیک، توانایی، پارسایی، رسایی
و پایندگی است. این صفات، مجرد و وابسته بخود هستند هر اندازه انسان به آنها نزدی ک
شود به اهورامزدا، خدای بی همتا نزدیک میشود و این نزدیکی به خدا برای انسان مقید و
محدود نیست که در این راه انسان میتواند آنقدر بکوشد تا همجوار اهورامزدا شود.

انسان فقط میتواند آن قوانین و روابط میان پدیده های طبیعی را با پیشرفت های علمی و
بر اساس معیار و مقیاس خود کشف و درک کند. ولی در روابط اجتماعی و میان انسان ها
قوانین باید به دست خود انسان و بر حسب نیاز او وضع و ایجاد شود و هر ق انونی را
میتوان فسخ و باطل کرد و قوانین دیگری بوجود آورد ولی قوانین مربوط به نظام کاینات
از حدود دخالت و تصور انسان خارج است. قوانین عالم هستی در نظام کاینات بر مدار خرد
استوار شده که سرچشمۀ آن اهورامزدا خدای واحد و یگانه است که رقیبی ندارد ولی در
نهاد انسان آن دو گوهر، دشمن و رقیب یکدیگرند و انسان با گزینش هر ی ک از آنها
میتواند صفت آفرینندگی داشته باشد. آفریننده خوبی، شادمانی، آبادانی و خوشبختی باشد
یا آفرینندة پلیدی، خشم، ویرانگری و بدبختی شود.