راهرو عشق

راهرو عشق کویراست، که دریا بودنش را به آفتاب بخشید،آفتاب هم گرمی اش را نمی تواندبه همه نبخشد!

راهرو عشق

راهرو عشق کویراست، که دریا بودنش را به آفتاب بخشید،آفتاب هم گرمی اش را نمی تواندبه همه نبخشد!

زندگی اشو زرتشت


در روزگار باستان، مردی پاک سرشت و خردمند از میان آریایی­های بدوی ایریانه ویجه (شمال افغانستان امروزی) برخاست و به دین کهنی که از زمانهای پیش میان این قوم معمول بود، خرده گرفت و راه روشی نو در پرستش خدای یکتا بنیان نهاد.

این مرد زرتشت نام داشت. هرچند آگاهیهای تاریخی و واقعی درباره زندگی او بسیار اندک است و آنچه در منابع کهن آمده است، بیشتر جنبه­ی اساطیری دارد. ولی با این هم، می­توان چکیده­ی زندگی راستین او را از لابلای منابع زیر خوشه­چین کرد :

نخست، گاتاها که سروده­های خود زرتشت است. گذشته از آنکه زبان گاتاها گواهی می­دهد زرتشت از مردم شمال افغانستان بوده، حاوی قراین و اشاراتی در مورد خانواده و حوادث زندگی او نیز است.

دوم، اوستای متأخر که به دوره­ی پس از زرتشت تعلق دارد. در آن اسم شخصیت­های عمده­ی گاتاها تکرار می­شود و چند نفر بر حلقه­ی خانوادگی زرتشت افزوده می­شوند. اما در این سرودها، به جز حوادث اندک، از زندگی­نامه­ی خود زرتشت هیچ خبری نیست؛ ظاهراً به این دلیل که این­گونه آگاهی ربطی به ادعیه، که تنها بخشی بازمانده از اوستا است، نداشته است و آن را در متن­های جداگانه با نامهای «اسپند نسک» و «چهرداد نسک»، که به زندگانی زرتشت اختصاص داشتند، آورده بودند. این متن­ها، که قدمت آنها مجهول مانده، نیز مدت­ها است ناپدید شده­اند. اما بخش­های مهمی از کتابهای موجود پهلوی یعنی دینکرد و گزیده­های زادسپرم وامدار این دو متن و حاوی نقل و قول­های صریح از آنها است و سرانجام عبارت­های مختصرتر در این باره که در کتابهای دیگر پهلوی پراکنده­اند.[۱]
مجموعه­ی متن­های فارسی میانه، نیز سومین منبع آگاهی از زندگی زرتشت است، که همراه با اوستای متأخر، سنت موجود را تشکیل می­دهند.[٢]

در برخورد با این سنت، لازم است میان واقعیت و افسانه­ای که در اوستای متأخر ساخته و پرداخته شده، فرق گذاشت. در اوستای متأخر داستان زرتشت چنان بازگو می­شود که او بازیگر آن نمایشنامه هیجان­انگیز نهایی است، که خود وی آن را وصف کرده بود. شاخ و برگهایی از توانایی مافوق طبیعی و حوادث معجزه­آسا بر زندگی­نامه­ی او بافته­اند، که در ادبیات پهلوی مقام شامخ یافته است و در بیشتر شرح احوال­های عامه­پسند وی، نقل می­شوند.[۳]

اما آنچه قریب به یقین در مورد زندگی زرتشت، از سه منبع یاد شده برمی­آید، این است که : زرتشت از خاندان اسپیتمان یا اسپنتمان بود[٤] که در شمال افغانستان در کنار رود جیحون می­زیست.[۵] پدرش پوروشسپ و مادر دوغدو نام داشت و نوشته­اند که چون زرتشت به دنیا آمد به جای آنکه مانند همه­ی نوزادان گریه کند، لبخند زد. ظاهراً «به پیامبری که تعلیم می­داده خنده و شادی اهورایی و گریه و اندوه اهریمنی است، نسبتی بهتر از این نمی­شد داد»[۶] هیچیست از اسلاف نزدیک­تر اوست که سنت می­گوید نیای پدری او بوده است.[٧] «این اسم­ها برای مردمی که به طور سنتی گله­داری می­کرده­اند، جور می­آید. اسم خود او که در اوستا زرتوشتره آمده احتمالاً معنای «شتردار» را می­رسانده است؛ پیشه­ای که در میان مردم گله­دار خالی از اعتبار و احترام نبوده است. اسم پدر وی همانند دیگر نزدیکان و از جمله نیای پدری او ترکیبی است با واژه­ی «اسپه» به معنای اسب. معنای پورشسپ، «صاحب اسبان خاکستری رنگ» است و معنای دوغدو، اسم مادر او معادل «کسی که شیر می­دوشد» است.[٨] این اسم­های سنتی خانواده زرتشت دلالت بر مشخصات وضع مدنی جامعه­ی او می­کند.

به روایت زادسپرم[٩]، او دو برادر بزرگتر و دو برادر کوچکتر از خود داشت و خود فرزند میانی از پنج پسر پورشسب بود.[۱۰] اسامی برادران او در متن­های پهلوی آمده است؛ «اما به سبب ابهام خط پهلوی چگونگی دقیق تلقظ آن­ها روشن نیست.»[۱۱]

مطابق گاتاهای اوستا، پیدایش زرتشت در عصر کی­گشتاسپ، پادشاه کیانی، اتفاق افتاده است.[۱٢] درباره­ی زمان زایش زرتشت نظرهای مختلفی ابراز شده است «تا آنجا که یکی او را به اعماق اسطوره­های ماقبل تاریخ می­برد و دیگری بر پایه­ی همنامی ویشتاسپ کیانی پسر لهراسپ با وشتاسپ هخامنشی، پدر داریوش بزرگ، او را معاصر داریوش می­داند. اما از این جهت خاص، هرگز موشکافی نشده است که سروده­های زرتشت – یعنی گاتاها – در چه دورانی می­تواند سروده شده باشد.»[۱۳]

امروزه، بیشتر پژوهشگران بنابر شواهد زبانی و قراین تاریخی به این نظر هستند که زرتشت در فاصله­ی زمانی بین حدود ۱۰۰۰ تا ۱٨۰۰ پیش از میلاد مسیح می­زیست و به گفته­ی آقای دکتر علی­اکبر جعفری «در آغاز بهار ۱٧۵۵ سال پیش از میلاد به دنیا آمده»[۱٤] است.

زادگاه زرتشت نیز، سبب مشاجرات بسیاری در میان محققان شده است. اما بیشتر آنها تقریباً بر این نکته اتفاق نظر دارند که زرتشت از خراسان بزرگ گذشته برخاسته است. محلی که زرتشت را بدان منتسب می­کنند، می­بایست در شمال افغانستان کنونی واقع شده باشد. احتمالاً آن ناحیه، روستای راغ در ولایت بدخشان است. اکنونی در بلخی­بودن زرتشت تردیدی نیست؛ زیرا در دوران کیانیان، بلخی­ها سراسر شمال افغانستان را در اختیار داشته­اند.

از پدر و مادر زرتشت جز نام آن­ها چیزی نمی­دانیم. پیشه­ی پورشسپ هرچه می­خواهد بوده باشد، ظاهراً، زرتشت را از کودکی می­خواسته است که در سلک روحانی درآید. در گاتاها، زرتشت خود را «زوتر» یعنی سرودخوان مذهبی می­خواند.[۱۵] در اوستای متأخر اصطلاح جامع­تر «اَثروان» برایش به کار رفته که به معنای مطلق روحانی است.

از روی ظرافت سبک گاتاها آشکار است، تنها کسی می­توانسته این چنین، با موفقیت اندیشه­های نو و برانگیخته را، در قالب­های ادبی دشوار سنتی بریزد و از عهده به نظم کشیدن این سرودها برآید که آموزش­های حرفه­ی پی­گیر دیده باشد.[۱۶] آنچه به احتمال می­توان حدس زد، آن است که آموزش ابتدایی زرتشت از حوالی هفت سالگی آغاز شده بود و از آن لحظه به بعد، به سبب وسعت آنچه که می­بایست فراگیرد، شب و روز به یاد گرفتن می­گذارنید. پس از آموزش­های بنیادین، که همه داوطلبان سلک روحانیت واجب بود فراگیرند، زرتشت می­بایست دربارة مسایل ژرف دینی مطالعه و تفحص نموده باشد. از سرودهای باشکوه زرتشت برمی­آید که استعداد ذاتی او را فراسوی مطالعات نظری جذب کرده است. «قصیده­ی غرا و شکوهمند یسنای ٤٤ را در سبکی می­سراید که تنها الهامات را با آن می­توان ابراز کرد و قدمت آن، به گونه­ی ناگسسته، به روزگار هند و آریاییان می­رسد. با آن که در یکتایی و بی­نظیری اندیشه­های دینی زرتشت تردید روا نیست، اما آشکارا از عقاب و اسلاف صاحبدلان و اولیایی است که کرامات ادبی و معنوی آنان را نسل­های بی­شمار آدمی در بُعد زمان، حامل و ناقل بوده­اند».[۱٧]

تاریخ­گذاری روی داده­های زندگی زرتشت را تنها در آثار سنتی می­توان یافت. از آنجا که در فاصله­های ده سال به ده سال ذکر می­شوند، آشکار است تصنعی می­باشد.[۱٨]

سنت می­گوید: «در سن پانزده سالگی دانش­های زمان خود را فراگرفته بود. از همان زمان بود که، در درستی باورهای کهن آریایی و پرستش خدایان گوناگون، تردید کرد و به جستجوی حقیقت برخاست»[۱٩] و در بیست سالگی بی­رضایت پدر و مادر، خانة پدری را ترک گفت، تا به سیر آفاق و انفس بپردازد. این روایت باید کم و بیش درست باشد، زیرا فرصتی کافی می­دهد تا زرتشت دوره­ی آموزش فشرده و مطالعات خویش را، پیش از آن که در جستجوی حقیقت به گشت و سیاحت بپردازد، به پایان رساند. سرانجام، پس از سال­ها «بررسی و تفکر درباره­ی آفرینش، و موشکافی در آنچه که آموخته بود، بینش زرتشت به آنجا رسید که بداند خدایان پنداری نادرست است، و تنها یک آفریننده وجود دارد که همه هستی جهان از اوست»[٢۰] و چون به سی سالکی رسید، به وی مکاشفه دست داد و مقام نزول وحی گردید. پس اهورا مزدا، خدای بزرگ، بر او پدیدار شد و فرمان داد که در راستی بر دروغ بکوشد. اشاراتی که در یسنای ٤٢ به چگونگی این امر شده است، در آثار پهلوی گسترده و برجسته می­نماید. [اما، من نه تنها در درستی نزول وحی بر زرتشت تردید دارم، بلکه حتی قبول این روایت دروغ از زبان کسی که او همواره دروغ را پدیده­ی اهریمنی می­دانست، برای من دشوار است!]

دو سال پس از آن که اهورامزدا اسرار دین را بر او آشکار کرد، باز «بدو فرمان داد که پیامبری دین مزدیسنا و رسالت خود را اعلام دارد!»[٢۱]زرتشت به راهنمایی مردم پرداخت. اما کرپنان، اوسیگها و کویان که بزرگان و پیشوایان دین کهن آریایی و فرمانروایان محلی بودند «به دشمنی با او برخاستند و برای نابودی او به تکاپو افتادند.»[٢٢]

دکتر علی­اکبر جعفری می­نویسد: «لجبازی و دشمنی پیشوایان مذهبی و سران قبیله برای این بود که سودهای بی­شمار خود را در خطر می­دیدند، اما بی­پروایی و ناشنوایی مردم از روی نادانی آنان بود و زرتشت [به تجربه] دریافت که با لجبازان و نادانان سخن گفتن بیهوده است.»[٢۳]

پس از سالیان دراز و دلسرد از سخت دلی اطرافیان، زرتشت تصمیم به هجرت گرفت. در سیاهی نا امیدی روحش فریاد برآورد که[٢٤]: «به کدام سرزمین روی آورم، به کجا روم، [از که] پناه جویم؟ از آزادگان و یاورانم دور می­دارند. برزگران و فرمانروایان دروند سرزمین [دهیو] خوشنودم نمی­کنند.»[٢۵]
زرتشت زمانی که چهل ساله بود، ناچار از زادگاه خود به سوی بلخ گریخت. در آنجا کی­گشتاسپ فرمانروایی داشت. زرتشت به نزد شهبانوی آن دیار هوتوسا، یکی از معدود زنانی که در اوستا از او با عزت یاد شده، راه یافت. دیری نگذشت که هوتوسای نیک و بزرگوار را بر آن داشت تا همواره «دینی بیندیشد و دینی سخن گوید و دینی رفتار کند و به دین مزداپرستی بگرود و آن را دریابد و در انجمن زرتشت مایة آوازة نیک شود».[٢۶] چه بسا هوتوسا سبب شد تا به توصیه او، شوهرش کی­گشتاسپ نیز به پیروی از آموزه­های زرتشت بپردازد.

با این وصف، گرویدن کی­گشتاسپ به کیش زرتشت، سبب شد که تمام طایفه­ی گشتاسپ نیز به پیروی از او به دین نو بگروند و بدین­سان، اولین جامعه­ی زرتشتی در بلخ پدید آید، و رشد و گسترش یابد. در این میان، گشتاسپ، مبلغان دینی به اطراف و اکناف فرستاد تا بشارت دین نو را به گوش طوایف مجاور و همسایه نیز برسانند. آشکار است که همه جا از این مبشرین با آغوش باز استقبال نمی­شد و روایت است که ارجاسپ، شاه توران، کوشید تا آیین جدید را با خشونت لگد مال کند:[٢٧]

[وقتی] دیو خشم خبر گرویدن گشتاسپ را به دین نو به ارجاسپ رسانید، ارجاسپ برآشفت و می ­نوشید و در عالم مستی خیونان را بر آریاییان برانگیخت.[٢٨]بدین ترتیب، گشتاسپ ناگزیر می­شود تا با حکمرانان همجوار خویش که از پیدا شدن آیین نو سخت دل­آزرده شده بودند، به جنگ بپردازد. «نام برخی از این فرمانروایان مخالف زرتشت در آبان یشت (یشت ۵، بند ۱۰٩) آمده است که از میان آنها ارجاسپ تورانی از همه نامورتر بود.»[٢٩] یاوران گشتاسپ در این نبردها برادرش «زیری ویری» (در پهلوی زریر) که بر «هومیکه»ی دیوپرست غلبه کرده است[۳۰] و پسر زریر «بست ویری» (در پهلوی بستور)[۳۱] و جاماسپ[۳٢] بوده­اند. اما قهرمان برجسته این درگیری­ها «اسپنتوذاته» (در پهلوی سپندیاد، و در دری اسفندیار) بوده که وصف دلاوری­های او در شاهنامه فردوسی آمده است؛ همان­گونه که «شرح ستیز ارجاسپ با گشتاسپ را نیز در رساله­ی یادگار زریران و شاهنامه می­توان دید.»[۳۳]

با این حال، اشاره دیگری در اوستا حکایت از این می­کند که از آن پس نشر و پیشرفت زرتشتگری نه با شمشیر، بلکه با کوشش و تقلای مبلغان و مبشران آن کیش به دست آمده است، در بخشی از نیایش یسنا که با گویش کهن گاتایی سروده شده می­گوید: «بازگشت اثربانان را می­ستاییم، آنان که به سرزمین­های دور رفته­اند؛ به سرزمین­های دیگر که [آموزش] اشه را خواسته­اند.»[۳٤]

بدین­سان، این کیش در آغاز کم کم در سراسر افغانستان رواج یافت و بعدها دامنه­ی آن ایران کنونی نیز گسترده شد؛ چنان­که ظاهراً آخرین شاهان هخامنشی هم آن را پذیرفته بودند. اما این محرز نیست.

از همین جاست که به یقین می­توان گفت که «کیش زرتشت یگانه دین مبتنی بر ایمان یکتاپرستی می­باشد که پس از پیدایش، صدها سال بدون اتکا بر متون مکتوب، پا بر جا بود.»[۳۵]

به هر تقدیر، اوستا و منابع پهلوی از وابستگان و پیروان بزرگ زرتشت نیز نام می­برند. بنا بر سنت، زرتشت سه بار ازدواج می­کند. از نخستین همسر خود که نامش جایی ذکر نشده است، پسری داشت با نام «ایست واستره» (آرزومند چراگاه) و سه دختر که «فرینی» و «ثریتی» و «پورچیستا» (پر چیست = پر دانش) نامیده می­شوند. در یسنای ۵۳ ازدواج پورچیست، جوان­ترین دخترش ستایش شده است. از زوجه دومش، که نام او هم ضبط نشده است، دو پسر پیدا می­کند به نام­های «اوروتت نره» (مردسالار) و «هورچیثره» (خورشید چهر). از زن سومش «هووی» ظاهراً صاحب فرزند نشده است. این زن از خاندان قدرتمند و با نفوذ «هووگوه» (دارنده­ی گله­های خوب) بود. «جاماسپه» (جاماسپ) و «فرشوشتره» (فرشوشتر)، که در گاتاها از هر دو با نیکی یاد شده است، نیز از همین خاندان بودند. «بر طبق سنت، هووی دختر فرشوشتر بود[۳۶] و جاماسپ وزیر خردمند گشتاسپ داماد زرتشت و شوهر پورچیست شد و رابطه دو خاندان با این وصلت­ها استوارتر گردید».[۳٧]

نام هفت نفر شاگردان زرتشت که در گاتاها آمده است، «میدیوی مانگهه» (در پهلوی میدیوماه)، یعنی نخستین کسی که به او ایمان آورده بود و نامش در فروردین یشت (یشت ۱۳، بند ٩۵) ذکر شده و در گزیده­های زادسپرم پسر عموی او به­شمار آمده است، پورچیست، فرشوشتر، جاماسپ، «فریانه» که از خاندان تورانی بود، کی­گشتاسپ و هوتوسا می­باشند.

در مورد سالهای آخر زندگی زرتشت که ظاهراً با عزت و احترام در دربار گشتاسپ بسر می­برد، هیچ­گونه اطلاعی دقیق در دست نداریم. در اوستای به جا مانده سخنی در باره­ی سرانجام زرتشت نیامده است. اما در یکی از عبارات زند با فحوای کلامی معمولی و مؤدبانه از مرگ او چنین یاد می­شود:

درباره معجزاتی که از هنگامی که گشتاسپ دین را پذیرفت تا رفتن زرتشت - که فروهر او ستوده باشد - به سوی برترین جهان آشکار شد. هنگامی که درگذشت هفتاد و هفت سال از زایش او گذشته بود.[۳٨]

سنت مرگ آرام زرتشت دوام آورد. در متن متأخر صد در بندهشن آمده است، پس از آن که گشتاسپ دین را پذیرفت و آن را در سراسر گیتی رواج داد، زرتشت به ایرانویج بازگشت.[۳٩] از این عبارت تلویحاً چنین استنباط می­شود که زرتشت به مرگ طبیعی در آنجا از دنیا رفته است.[٤۰]اما روایات تراژیک دوره های بعد می­سرایند که زرتشت در هنگام یورش ناگهانی قبایل تورانی در بلخ به دست یک تن از آنها کشته شد.[٤۱]

چنان­که در منابع پهلوی، مانند کتاب پنجم دینکرد، بندهشن، زند و هومن یسن، و دادستان دینک به این رویداد و قاتل فرضی زرتشت که نامش را به صورت­های گوناگون نوشته اند، اشاره­هایی تلویحی و صریح شده است. از جمله در روایات پهلوی و دادستان دینک، اهورامزدا خطاب به زرتشت پیشگویی می­کند: «تور برادروش، آن کس است که اهریمن برای کشتن تو آفرید.»[٤٢]

به هر حال، اگر روایات موجود را بپذیریم، زرتشت عمر دراز داشت و هفتاد و هفت سال زندگانی کرد. سر انجام، در سن کهولت «در آتشکده­ی بلخ به دست قاتلی تورانی»[٤۳]، که احتمال می­دهند کرپ یا کرپن (یعنی از روحانیون مخالف کیش زرتشت) بوده باشد، کشته شد. در کتاب­های پهلوی نام قاتل او «توربرادروش» (یا برادرورش) یاد شده است.


منبع

برگرفته از: مجموعه مقالات «پیامبری از یاد رفته»، ملحقات کتاب «افغانستان مهد آیین زرتشت»، نوشته­ی مهدیزاده کابلی، مشهد: نشر نوند، چاپ اول - ۱۳٨۱ ، صص ۱٢٩-۱٤٧

جُستارهای وابسته

امیر حسین خنجی، پیدایش ایران، گفتار دوم: زرتشت و دین ایرانی، سایت تاریخ و فرهنگ ایران زمین
پرفیسور یوسف‌شاه یعقوب اف، زادگاه زردشت در کجاست؟ افغان‌پدیا
زرتشت کیست؟، سایت زرتشت و ایران باستان
د کتر بهرام ورزا، کیش و فلسفه زرتشت، سایت زرتشتر نت
فرهنگ و اندیشه، پایگاه جواد مفرد کهلان
ایران باستان
اثر: مهدیزاده کابلی

گفته های اشو زرتشت

گفته های اشو زرتشت


http://up.daniyalonline.com/images/84l3g1brrh8gsrtrkvjs.jpeg

کسی که بر قلب خود غلبه نکرد بر هیچ چیز غالب نخواهد شد. زرتشت
.
.
.
.

رفتار کن با دیگران همانطوری که توقع داری که دیگران با تو رفتار کنند.زرتشت

.
.
.
.

آنچه را گذشته است فراموش کن و بدانچه نرسیده است رنج و اندوه مبر .زرتشت
.
.
.
.

کسی را فریب مده تا دردمندنشوی زرتشت

.
.
.
.

با مردم یگانه باش تا محرم و مشهور شوی زرتشت

.
.
.
.

کسی که بر قلب خود غلبه نکرد بر هیچ چیز غالب نخواهد شد. زرتشت

.
.
.
.

رفتار کن با دیگران همانطوری که توقع داری که دیگران با تو رفتار کنند.زرتشت

.
.
.
.

آنچه را گذشته است فراموش کن و بدانچه نرسیده است رنج و اندوه مبر .زرتشت
.
.
.
.

کسی را فریب مده تا دردمندنشوی زرتشت

.




ادامه مطلب ...

زمان پیامبری اشو زرتشت

زمان پیامبری اشو زرتشت

 زمان پیامبری اشو زرتشت
دکتر آبتین ساسانفر

        زمان همه دین آوران بزرگ و تاریخ زندگی آنها با کمی زیر و رو روشن است ،تنها زمان زرتشت است که با از دست رفتن نوشته ها در پرده ابهام افتاده و جنبه رازآمیز به خود گرفته است ، به طوری که در روایات تاریخ نویسان در این مورد اختلاف زیادی به چشم می خورد.یکی از علل پیدایش این اختلاف ان است که درباره ظهور پیامبران و پادشاهان سایر حوادث مهم جهان پیشگویی هایی به زرتشت و جاماسب نسبت داده شده است . برای آنکه ظهورها و حوادث در زمان معینی که پیشگویی شده است صدق نکند، زمان زرتشت از سوی کسانی که نسبت به ان ظهورها و حوادث حساسیت داشتند گاهی جلوتر و گاهی عقب تر برده شده است . بنابر روایاتی زمان زرتشت در حدود قرن ششم پیش از میلاد وبنابر روایاتی دیگر در حدود هجده تا بیست قرن و نیم پیش از میلاد و حتی زمان های بسیار دورتر یعنی شش تا هشت هزار سال پیش از میلاد ذکر شده است . درباره زمان زرتشت تعصبات دینی نیز نقشی داشته و چون بنا به تحقیق و تأکیدبیشتر دانشمندان و تاریخ نویسان زرتشت نخستین پیامبر یا آموزگاری بود که شیوه یکتاشناسی را درآفرینش هستی و اندیشه ثنویت و دو- گانگی را در اخلاق و فلسفه بنیان نهاد و از اندیشه ها و تعلیمات او همه دین های بزرگ یهودی، مسیحی و اسلام و همه مکتب های فلسفی پیش از سقراط و پس از سقراط بدون اشاره به منبع ، استفاده کرده اند لذا پیروان آن مذاهب در لوث کردن اندیشـه های زرتشـت و زیر و رو کردن زمان او نقش اساسـی داشـته اند 


 کمتر پژوهشگری است که در تاریخ ادیان و فلسفه و زبان شناسی کار کند و درباره زمان زرتشت اظهارنظری نکرده باشد که اگر قرار باشد نام آنها ذکر شود به تحقیق از یکصد نظریه فراتر خواهد رفت . با مراجعه به کتاب نیولی که از سـرشــناســان مـکـتـب ایـتــالـیــا است به نام «زمــان و مـوطــن زرتــشـــت» ، Zoroaster,s Time and Homeland , Naples , 1980  می توان اجمالاً به وسعت اینگونه نظریات پی برد و چون ورود در این مسئله به بحثی جداگانه نیاز دارد و ما را از تحقیق اصلی دور می کند بهتر است به نظر ذبیح بهروز که در اثر با ارزش وی به نام تاریخ و تقویم ایران در شماره دهم از انتشارات ایران کوده ذکر شده و در حال حاضر مورد تایید و پذیرش همگان است ، توجه شود.

        بهروز پس از بررسی دقیق تمام سال شمارهای باستانی و مطابقت آنها با یکدیگر و آنچه در منابع کلاسیک یونانی ، منابع سنتی(زادسپرم،ارداویراف نامه،بندهش و بیرونی) و منابع تاریخی مستند دیده می شود، اشاره می کند که در روایات تاریخی امده که زرتشت خود منجم بود و کبیسه ها را مرتب کرده و مبداء حساب به دست داده و باید نخستین طالع از آن وی و مربوط به زمان او باشد و در شاهنامه فردوسی بیتی هست که در بخش اعمال افراسیاب آمده و آن طالع چنین است :

               همی تافتی بر جهان یکسره         به اردیبهشت آفتاب از بره                 

       یعنی زمانی که آفتاب از آخرین درجه اردیبهشت (ثور) به نخستین درجه

حمل (بره) می رفته است . با توجه به اینکه آفتاب تقریباً 26000سال منطقه البروج و تقریباً 2165 سال هر برج را طی می کند و اکنون تقریباً 1535 سال در حوت است ، برای اینکه در آخرین درجه ثور(اردیبهشت) و نخستین درجه بره باشد، باید از حوت به حمل (بره) برویم و از حمل به انتهای ثور که می شود:

        تعداد سال ها از آخرین درجه حوت تاکنون(1978)          1535

        تعداد سالهایی که آفتاب در حمل بود                             2165

       مجموع دو رقم 3700 سال است که قدمت زرتشت را نشان می دهد . اگر سال محاسبه که 1978 است از آن رقم کسر شود1722 پیش از میلاد به دست می آید، دیده می شود که این محاسبه دهه سوم قرن هجده پیش از میلاد را نشان می دهد، یعنی گشتاسب حامی زرتشت در حدود 30-1720 پیش از میلاد به تخت پادشاهی نشـسـته است . در روایات سنتی ایران قدیم عمر جهان را به هزاره ها تقسیم کرده بودند که دوازده هزار سال آن در آثارمزدیسنا مثل بندهش و نوشته های اسلامی به نام دوازده برج خوانده شده است و هزاره زرتشت هزاره جدی (هزاره دهم) است ،باتوجه به اینکه مدارکی وجود دارد که تولد مانی را دقیقاً در نقطه ای از هزاره حوت (هزاره دوازدهم) به دست می دهد (الملل و النحل شهرسـتانی) و بر اسـاس محاسـبات متـکی به آن مدارک به نـتـیجه زیر می رسیم:

    زرتشت در هزاره دهم(آغاز هزاره) زاده شده است .
    فاصله زرتشت و مانی در حدود دو هزار سال است .
    اول هزاره دهم در قرن هجدهم قبل از میلاد است .

          زرتشت 42 سال داشته که دعوی رهبری(پیامبری) کرده است .باید بپذیریم که هرگاه همین موقعیت مهم نجومی را همراه با تصحیح حساب ها و ایجاد دوره های کبیسه برای ابراز پیام خود غنیمت شمرده باشد تولد او برابر است با 1767= 42 + 1725 پیش از میلاد.

         بنابر این اشو زرتشت :

    در تاریخ دوشنبه 20 ربیع الاول مطابق خرداد روز ششم فروردین ماه سال 2400 تاریخ مشهور به یزدگردی برابر با روز دوشنبه 6 فروردین 1767 پیش از میلاد دیده به جهان گشود.

        2- هنگامی که شاه گشتاسب را به دین خواند سی سال داشت .

           3- پس از اینکه چهل و دوسال و پنجاه روز از عمرش گذشته بود شالوده رصد تازه را استوار کرد و کبیسه را ایجاد نمودو تاریخ های قدیم را تصحیح و تنظیم کرد.رصد تازه ممکن است به دستور کی گشتاسب پشتیبان زرتشت انجام شده باشد .

          4- سه شنبه خورشید روز یازدهم دی ماه خورشیدی شب چهارشنبه هشتم رجب مطابق شب اول فروردین یزدگردی در سال 35 رصد جهان را بدرود گفت . در این هنگام هفتـاد و هفت سال یزدگردی پنج روز کم،  از عمرش گذشته بود که می شود 28100 روز.

        محاسبة ذبیح بهروز متکی به تمام دلائل و مدارک تاریخی و نجومی که تاکنون موجود است به عمل آمده و از میان دهها فرضیه که از سوی خاور- شناسان ارائه شده وهمه آنها بی پایه وتصوری است مسـلماً قطعی تر و درست تر است به ویژه که با تحقیقات جدید تاریخی و زبان شناسی که در فرصت مناسبی باید از آنها یاد شود تمام بررسی ها درباره زمان زرتشت می رسد به پیش از 1700 سال قبل از میلاد .چون نظریه استاد بهروز همراه با مطالب نجومی است و به طور فشرده نوشـته شده که اسـتفاده ازآن مشکل به نظر می رسد،توصیه می- شود به مقاله آقای دکتر علی حصوری درباره زمان زرتشت که در دو شماره از ماهنامه پیک مهر در وانکوور منتشر شده است ، مراجعه شود که در این مورد و نظریه استاد بهروز توضیحات روان و سودمندی در بر دارد.

        منظور اصلی از این پژوهش آن است که فاصله زمانی میان یشت ها و گاتاها از یک سو و تفاوت اصول فلسفی و اندیشه های اخلاقی که در آنها وجود دارد از سوی دیگر روشن شود.بدیهی است برای شناختن این تفاوت ها و جدا کردن محتویات گاتاها از یشت ها و سایر ادبیات دینی پهلوی باید شرایط اجتماعی و تاریخی آنها در نظر گرفته شود که در مطالعات بعدی توضیحات بیشتری در این مورد فراهم خواهد آمد