راهرو عشق

راهرو عشق کویراست، که دریا بودنش را به آفتاب بخشید،آفتاب هم گرمی اش را نمی تواندبه همه نبخشد!

راهرو عشق

راهرو عشق کویراست، که دریا بودنش را به آفتاب بخشید،آفتاب هم گرمی اش را نمی تواندبه همه نبخشد!

دوست

او هر چند خود و خلق را در خالق محو می‌دید اما در سلوک خویش از هر فرصتی برای شکستن دیوارهای تفرقه قوم گرایی و هرنوع برتری انسانی بر انسان دیگر استفاده کرده‌است و طریق وصول به خالق را خدمت به خلق معرفی کرده‌است . زیبایی مکتب شیخ در این است که انسان‌ها را می‌بیند و خدمت می‌کند اما برای آنها در برابر حق تعالی موضوعیتی قایل نیست بلکه چون به وحدت خالق و مخلوق معتقد است، و خدمت به خدا و برتر از عبادات ظاهری می‌شناسد. او به انسان‌ها خدمت می‌کند و غمخوار آدمیان است نه به خاطر عبادت نه برای رسیدن به بهشت موعود و گریز از جهنم بلکه به خاطر نفس انسانیت، او که چنین صمیمانه می‌سراید :

آن دوست که دیدنش بیاراید چشم
بی دیدنش از گریه نیاساید چشم
مارا ز برای دیدنش باید چشم
گر دوست نبیند به چه کار آید چشم

با همین چشم که غیر از دوست را نمی‌بیند از شیخ پرسیدند که جوانمردی چیست؟ گفت آن سه چیز است اول سخاوت دوم شفقت بر خلق سوم بی نیازی از خلق .و اوج این انسان دوستی شعاری است که گویند در خانقاه شیخ نوشته بود:

هر که در این سرا درآید نانش دهید و از ایمانش مپرسید چه آنکس که به درگاه باریتعالی به جان ارزد البته بر خوان بوالحسن به نان ارزد

ابوالحسن خرقانی


راهرو عشق عطار

 هفت وادی عشق عطار

گفت ما را هفت وادی در ره است

چون گذشتی هفت وادی،درگه است

وا نیامد در جهان زین راه کس

نیست از فرسنگ آن آگاه کس

چون نیامد باز کس زین راه دور

چون دهندت آگهی ای ناصبور؟

چون شدند آن جایگه گم سر به سر

کی خبر بازت دهد ای بی خبر؟

هست وادی طلب آغاز کار

وادی عشق است از آن پس ، بی کنار

پس سیم وادی است آن معرفت

پس چهارم وادی استغنا صفت

هست پنجم وادی توحید پاک

پس ششم وادی حیرت صعبناک

هفتمین وادی فقر است و فنا

بعد از این روی روش نبود تو را

در کشش افتی روش گم گرددت

گر بود یک قطره قلزم گرددت

 

وادی اول:طلب

 

ملک اینجا بایدت انداختن

ملک اینجا بایدت درباختن

در میان خونت باید آمدن

وز همه بیرونت باید آمدن

چون نماند هیچ معلومت به دست

دل بباید پاک کردن از هرچه هست

چون دل تو پاک گردد از صفات

تافتن گیرد ز حضرت نور ذات

 

وادی دوم:عشق

 

کس درین وادی بجز آتش مباد

وان که آتش نیست عیشش خوش مباد

عاشق آن باشد که چون آتش بود

گرم رو و سوزنده و سرکش بود

عاقبت اندیش نبود یک زمان

درکشد خوش خوش بر آتش صد جهان

 

وادی سوم:معرفت

 

چون بتابد آفتاب معرفت

از سپهر این ره عالی صفت

هر یکی بینا شود بر قدر خویش

بازیابد در حقیقت صدر خویش

سر ذراتش همه روشن شود

گلخن دنیا بر او گلشن شود

مغز بیند از درون نه پوست او

خود نبیند ذره ای جز دوست او

 

وادی چهارم:استغنا

 

هفت دریا یک شَمَر اینجا بود

هفت اخگر یک شرر اینجا بود

هشت جنت نیز اینجا مرده ای است

هفت دوزخ همچون یخ افسرده ای است

 

وادی پنجم:توحید

 

رویها چون زین بیابان درکنند

جمله سر از یک گریبان برکنند

گر بسی بینی عدد، گر اندکی

آن یکی باشد درین ره در یکی

چون بسی باشد یک اندر یک مدام

آن یک اندر یک ، یکی باشد تمام

 

وادی ششم:حیرت

 

مرد حیران چون رسد این جایگاه

در تحیر ماند و گم کرده راه

گر بدو گویند"مستی یا نه ای؟

نیستی گویی که هستی یا نه ای؟

در میانی یا برونی از میان؟

برکناری یا نهانی یا عیان؟

فانیی یا باقیی یا هردویی؟

یا نه ای هردو ، تویی یا نه تویی؟"

گوید:"اصلا می ندانم چیز من

وان "ندانم" هم ندانم نیز من

عاشقم اما ندانم بر کیم

نه مسلمانم نه کافر پس چیم

لیکن از عشقم ندارم آگهی

هم دلی پر عشق دارم هم تهی"

 

وادی هفتم:فقر و فنا

 

بعد از این وادی فقر است و فنا

کی بود اینجا سخن گفتن روا

عین وادی فراموشی بود

گنگی و کری و بیهوشی بود

 

بهترین آرزوی زرتشت اسپنتمان

"بهترین آرزوی زرتشت اسپنتمان برآورده شده،
زیرا اهورا مزدا
برای او پاداش ها و زندگی شایسته ای در سراسر زندگانی ارزانی داشته است.
و همچنین برای آنانکه گفتار و کرداری را
که از آیین نیک او سرچشمه گرفته

آموخته و به کار بسته اند."

یسناسرود پنجاه وسه  بند اول

زرتشت آرزوهای خود را برای آموزش گفتار و کردار نیک و رهایی جامعه از فساد و دروغ
برآورده میداند. با این پیروزی پاداش خود را دریافت کرد و همچنین پیروان او نیز به
پاداش و زندگی شایسته دست یافته اند که عبارتند از کی گشتاسب، فرشوشتر، پسرش و
سایرین که در بند بعدی به آن اشاره می کند.

"به پیروانش:
بهترین ( خوشبختی و نیکی) برای او خواهد بود،
برای دانایی که پیام راستین را بازگو کند ( آشکار کند و بپراکند)،
پیام زندگی رسایی، راستی و جاودانگی را. مزدا آن توانایی را دارد
که ( خوشبختی و نیکی را) بهوسیله وهومن برای او بیافزاید."

یسنا سرود سی ویک  بند ششم

زرتشت به پیروانش یادآوری میکند که بهترین نعمت و سعادت نصیب آن مرد دانایی
خواهد بود که پیام خدایی و آموزشهای زرتشت را بازگو کند و بپراکند. هر کس که آن
آموزشها را تبلیغ کند و مردم را از گمراهی به سوی دانایی و رستگار ی رهبر ی نماید
اهورامزدا با توانایی خود، به وسیله وهومن و نیک اندیشی ، خوشبختی و سعادتمند ی او را
افزون خواهد کرد.
«
بشنو تا برای خرسندی مردان و زنان، برای خرسندی منش نیک، انجمن دوستی آرزو شده، پدید آید، تا وجدان هرکس به پاداش خود برسد خواست و آرزویم پاداش راستی است، و این آرزویی است که مزدا، خدای دانا، می پسندند»

یسنا سرود54 بند1

و این نماز و نیایشی بود از برای گسترش برابری و برادری میان همه ی مردم، یارانش در چشمان درخشان او نور پیروزی و خرسندی می دیدند و دریافته بودند که تنها خواست و آرزویش، نزدیکی و دوستی با اهورامزداست. خوشبختی، شادی، آسایش و خرسندی را برای همه ی مردم می خواهد، چه اینکه می داند می داند اگر همه ی مردم در خرسندی، شادی و آسایش باشند، همه، نزدیکی به خدا را به چشم خواهند دید.
دست به نماز ایستاده بودند که؛ ای اهورامزدا! ما را از دروغ و اهریمن برهان، ما را توانایی ده تا بتوانیم بر دشمنان درونی و بیرونی خود که همانا ناراستی و بدکرداری است چیره شویم. ای اهورامزدا! ما خواهان تازه گردانیدن جهانیم، توان ما را در رسیدن به این آرزو دوچندان کن ... نماز که به پایان رسید، اشوزرتشت و یارانش نتوانستند از یورش بیگانگان جان به دربرند و همگی، پیش از آنکه از آمدن دشمن آگاهی یابند و خود را در برابر تازش آنان آماده کنند، کشته شدند. دریغا، دریغا. خورشید فردا که برآید، دیگر او چشم نخواهد گشود و مردم دیگر او را در میان خود نخواهند دید.
اما پیامش تا به امروز مانده است. اشوزرتشت خندان به جهان آمد، جهان را شادی و خرسندی بخشید و انوشه روان شد. آموزشگاه اشوزرتشت نزدیک به چهار هزار سال است که برپاست. پیام و یاد و اندیشه ها و گفتارش هنوز هم، به مانند روز نخست، زنده است و تازگی دارد. در این هزاره ها، هزاران هزار، دانش آموخته ی این آموزشگاه آمده اند و رفته اند و جهان را تازگی بخشیده، به پیشرفت مینوی و مادی رسانده اند.

منابع:http://forum.hammihan.com

ترجمه گات ها دکتر آبتین ساسانفر