راهرو عشق

راهرو عشق کویراست، که دریا بودنش را به آفتاب بخشید،آفتاب هم گرمی اش را نمی تواندبه همه نبخشد!

راهرو عشق

راهرو عشق کویراست، که دریا بودنش را به آفتاب بخشید،آفتاب هم گرمی اش را نمی تواندبه همه نبخشد!

فرهنگ ملی‌مان را دریابیم


بایستگی شناخت هویت ایرانی
فرهنگ ملی‌مان را دریابیم
برگرفته از امرداد
بوذرجمهر پرخیده :

نیاز امروز ایران، بازشناسی و به کارگیری فرهنگ غنی خود است. این نیاز در تمام سرزمین بزرگ فرهنگی ایران احساس می‌شود و همین فرهنگ است که سبب همبستگی ملی همه ایرانیان از هر قومی می‌شود. فرهنگ ملی ایران، امروز، شایستگی پراکنده شدن در گستره ایران و حتا جهان را دارد. همچنین ایرانیان که همواره به میهن خود عشق می‌ورزند، چه در ایران و چه در سرتاسر جهان، خواهان شناخت این فرهنگ پویا و غنی هستند. نشانه‌های این دوستداری در هر گوشه‌ی ایران به چشم می‌خورد.
بنیان نهادن تشکل‌های مردمی ــ ملی، پدید آمدن نشریه‌های ملی، فیلم‌ها و سریال‌هایی با زیربنای فرهنگ ملی ایرانی و نیز برگزاری همایش‌های ایران‌شناسی و بزرگداشت بزرگان ایران، هر چند در سطحی کوچک و محدود، نشان‌دهنده عشق روزافزون مردمان این سرزمین پهناور به فرهنگ باستانی و پربار خود است. و بی گمان اگر جلوگیری‌های بی مورد نباشد و مشکلات از جلوی پا برداشته شود و وسایل کار فراهم باشد، کارهای بی‌مانندی از زیر دست ایرانی هوشیار و نوآور بیرون خواهد آمد.
جهان امروز با اینکه ادعای تمدن و پیشرفت دارد، ولی از دامنه اندیشه و خرد و معنویت دور شده و این خطر بزرگی است که مردم و زندگی فرهنگی مردم سرتاسر جهان را زیر پرسش برده و نگران آینده کرده است. از سوی دیگر بزرگان اندیشه و فرهنگ جهان در یک گزینش بی‌مانند بر آنند که فرهنگ پر بار و پویای ایرانی می‌تواند جای خالی معنویت و آزادگی در میان ملت‌های گوناگون دنیا را پر کند.
فرهنگ ایرانی از یک سو در داخل مرزهای فرهنگی خود در گوشه فراموشی و دور از دسترس بهره‌برندگان راستین خود قرار گرفته و از سوی دیگر در جهان، آن‌چنان مورد توجه است که در غرب، اندیشه‌های اشوزرتشت  پایه فرهنگی و فکری بسیاری از بزرگترین اندیشمندان جهانی قرار گرفته است. شاهنامه آنچنان در دل و اندیشه‌شان نفوذ کرده که برگردان‌های شاهنامه از پرفروش‌ترین‌ها در آمریکا شده است. مولوی و اندیشه‌هایش در اروپا و آمریکا از پرخواهان‌ترین کلاس‌های فرهنگی شده است.
جای دارد در برنامه‌ریزی‌های فرهنگی در داخل ایران، از سوی بزرگان و دست اندرکاران، گوشه چشمی هم به فرهنگ ملی ایران بشود و چاره‌ای اندیشیده شود تا دست کم از ستیز با این فرهنگ کاسته شود. چاره‌ای اندیشیده شود تا این فرهنگ بلندپایه، دست‌خوش سواستفاده‌های ابزاری نشود.
و بدانیم که بالا بردن فرهنگ ملی به معنای بالا بردن دین و آیین خاصی نیست و نه تنها به فرهنگ‌های دیگر آسیب وارد نمی‌کند، بلکه جایگاه تفکر و اندیشیدن در جامعه را بالا می‌برد و انسان‌هایی پرورش می‌دهد میهن‌دوست و خواهان آبادی و سربلندی ایران.
امروز، ایران به شبکه‌ای از تلویزیون نیازمند است که به تمامی در خدمت فرهنگ و آیین‌های پر مغز و اندیشه‌برانگیز ایرانی باشد. ایران ِ امروز به روزنامه و نشریه‌هایی نیازمند است که همه نوشته‌هایش ملی و در سوی ملی‌گرایی باشد. به فیلم‌هایی نیاز دارد که غرور ملی را برانگیخته کند. ایرانی امروز به سخنان جاودانه اندیشه نیک، گفتارنیک و کردار نیک نیاز دارد تا بتواند زندگی نوین خود را بر پایه ایرانی آباد و شایسته نام ایران پی‌ریزی کند. به زبان دیگر، ایرانی امروز به بازسازی هویت درخشان خود نیاز دارد تا به این باور برسد که ایران سرزمینی است اهورایی و مردم این سرزمین شایسته است شاد زیوند، تندرست زیوند و تا زیوند به کامه زیوند.  

بهشت کجاست؟؟؟؟؟



به نام اهورامزدا

بهشت چگونه است؟؟؟

اشوزرتشت بهشت را پر از نور وسرود برای روان میداند

ولی چه خوش گفته است:

ستیز من تنها با تاریکی است و برای ستیز با تاریکی، شمشیر به روی تاریکی نمی کشم، فانوس می افروزم.


وبرای ستیز با نادانی ،دانایی را باید آموزش داد.

وتلاش در جهت آباد کردن وپشرفت بشر داشت.

جدا کرده‌!!!


ای مرا یک بارگی از خویشتن کرده جدا
گر بدآن شادی که دور از تو بمیرم مرحبا
دل ز غم رنجور و تو فارغ ازو وز حال ما
بازپرس آخر که: چون شد حال آن بیمار ما؟
شب خیالت گفت با جانم که: چون شد حال دل؟
نعره زد جانم که: ای مسکین، بقا بادا تو را
دوستان را زار کشتی ز آرزوی روی خود
در طریق دوستی آخر کجا باشد روا؟
بود دل را با تو آخر آشنایی پیش ازین
این کند هرگز؟ که کرد این آشنا با آشنا؟
هم چنان در خاک و خون غلتانش باید جان سپرد
خسته‌ای کامید دارد از نکورویان وفا
روز و شب خونابه‌اش باید فشاندن بر درت
دیده‌ای کز خاک درگاه تو جوید توتیا
دل برفت از دست وز تیمار تو خون شد جگر
نیم جانی ماند و آن هم ناتوانی، گو بر آ
از عراقی دوش پرسیدم که: چون است حال تو؟
گفت: چون باشد کسی کز دوستان