زیب غزل کردم این سه بیت ملک را
تا غزلم صدر هر مراسله باشد
«ده دله از بهر چیست عاشق معشوق
عاشق معشوق به که یکدله باشد
با گله خوش نیست روی خوب تو دیدن
دیدن رویت خوش است بی گله باشد
طاقت و صبرم نماندهست دگر هیچ
در شب هجرم چه قدر حوصله باشد»
دوست نشاید ز دوست در گله باشد
مرد نباید که تنگ حوصله باشد
دوش به هیچم خرید خواجه و ترسم
باز پشیمان از این معامله باشد
راهرو عشق باید از پی مقصود
در قدمش صد هزار آبله باشد
تند مران ای دلیل ره که مبادا
خسته دلی در قفای قافله باشد
موی تو زد حلقه بر میانت و نگذاشت
یک سر مو در میانه فاصله باشد
آن که مسلسل نمود طرهٔ لیلی
خواست که مجنون اسیر سلسله باشد
با غزل شاه نکته سنج فروغی
من چه سرایم که قابل صله باشد
فروغی بسطامی
من میدانم در نیایش کیست
که از روی راستی بهترین پاداش برای من نهفته است
او اهورامزداست ( با فروزه های جاویدانش)
که همیشه بوده اند و خواهند بود
آنها را با نامشان نیایش می کنم
و با دلدادگی به سویشان می روم.یسنا سرود 52 بند 21
اهورامزدا خدای زرتشت نماد خردمندی است. هستی را بر پایۀ دانایی و مهر آفرید. او
بزرگترین نیروئیست که هستی را بر هنجار و قانون ابدی نظم داده و به گردش درآورده
است. برای آنکه آدمی آن بزرگترین نیرو را بشناسد و بیندیشد، شش فروزه و صفت او را
اشا، ) « نشان داده است: راستی، اندیشه نیک، نیرومندی، پرهیزگاری، رسایی، جاودانی
وهومن، خشترا، آرمئیتی، هئوروتات، اَمرِتات) این صفات را امشاسپندان، پاکان جاویدان و
نامردنی مینامند که از ذات اهورامزدا سرچشمه میگیرند و با او همبسته و یک ی هستند.
هر کسی آنها را نام برد و نیایش کند، اهورامزدا را نیایش کرده. در نهاد آدمی گوهری پاک
و ستودنی نهفته است که نشان و نماد اهورامزدا است. آن گوهر مینوی پا ک
سپنتامئینیوست که در رأس اشاسپندان قرار دارد انسان پارسا باید بکوشد خود را به آن
صفات بیاراید و با آنها همبسته شود، هر اندازه در این راه پیش رود به خدا نزدی کتر
میشود.