دکتر ابراهیم پورداوود |
پورداوود در آدینه بیست بهمن 1264 ش ، بیست و هشتم جمادی الاولی 1303 ق
در سبزه میدان رشت در خانواده ای ملاک ، دیده به جهان گشود . پدرش حاجی
داوود از بازرگانان رشت بود و مادرش از خاندان مجتهدان بزرگ . در کودکی به
مکتب میرزا محمد علی رفت . خود می گوید: « شاید پنج یا شش ساله بودم که به
مکتب سپرده شدم . در آن روزگار ، در رشت ، دبستان و دبیرستان نبود ، به
ناچار بایستی به مکتب رفت . . . پدرم پهلوی خانه ی خود ، دبستان عنصری
امروزی ، مکتبی از برای پسران خود باز کرد و آخوندی را برای آموزش به آن ها
گماشت . آرامگاه استاد پور داوود در کوی حاجی داوود رشت
![]() دکتر بهرام فرهوشی در مرگ استاد مینویسد: "... تا اینکه بامدادى
پگاه- روز یکشنبه ۲۶ آبان ماه ۱۳۴۷ - خدمتگزار او به من تلفن کرد که استاد
سخت بیمار است، باران تندى مىبارید. خود را به شتاب به بالینش رساندم. وى
شبها در کتابخانه خود بر روى نیمتختى مىخفت، همچنان پرشکوه در میان
انبوه کتابها بر تخت خفته بود و کتابى گشوده، در کنارش بود. دست وى را به
دست گرفتم، هنوز گرم بود، ولى دیگر زندگى در آن نبود. شب هنگام دو بار
برخاسته بود، چراغ افروخته و کتاب خوانده بود و سپس آرام چشم از جهان فرو
بسته بود." |
هجدهم
آبان 1250پشوتن جی دوسابای مارکاردر خانواده پارسی دیده به دنیا گشود،
پدرش دوسابائی و مادرش دین بانو دخت دینشاه شراف بود. تحصیلات مقدماتی را
در بمبئی پشت سر گذاشت. عشق به ایران و دین زرتشت را در کودکی از پدر و
مادر آموخت، همراه با فرزندان پارسیان دیگر در مکتب کارآموزی دینشاه
ایرانی سیلیستر پرورش یافت و به علت علاقه به ایران، زبان فارسی را فرا
گرفت،
زبان انگلیسی را هم به خوبی می دانست ولی به زبان گجراتی سخنرانی
می کرد. پس از پایان تحصیلات مقدماتی به کسب و تجارت پرداخت اما فکر تعلیم
و تربیت به نوباوگان ایرانی لحظه ای او را رها نمی کرد.
پارسیان که
از نابسامانی، فشارهای تعصب مذهبی، بی سوادی و فقر در جامعه زرتشتی آگاه
شده بودند با تشکیل انجمن های اکابر پارسیان هند و زرتشتیان ایرانی- بمبئی
به کمک همکیشان خود در ایران زمین شتافتند و یکی از کسانیکه به ایران
فرستادند پشوتن جی دوسابایی مارکار بود تا به وضعیت زرتشتیان سر و سامان
دهند. اگر چه بیشتر خدمات این نفرات به بهدینان یزد و کرمان اختصاص داشت،
ولی تهرانی ها نیز مورد توجه پارسیان بودند.
پشوتن جی مارکار
دهشمند و بزرگوار خدمات بزرگ و ماندنی برای زرتشتیان انجام داد. با ساختن
دبستان پسرانه مارکار در بهمن 1306 اولین گام برای با سواد کردن کودکان
یزدی برداشت و دبیرستان پسرانه مارکار هم در شهریور 1312 تاسیس و در سال
1313 با افتتاح مجموعه آموزشی به ساختمان اصلی انتقال یافت، مارکار با
ساخت پرورشگاه، برج ساعت مارکار یزد و مجسمه فردوسی تهران در سال
1313توانست علاقه خود را با گسترش فرهنگ در ایران نشان دهد. پرورشگاه این
مجموعه برخلاف اذهان عموم، خوابگاهی شبانه روزی برای اسکان دانش آموزان
اطراف شهر و بی بضاعت با همه امکانات، بدون پرداخت شهریه بوده است. استفاده
ازاین امکانات نه تنها برای زرتشتیان نیست، بلکه هزاران تن از هممیهنان
غیر زرتشتی ما نیز ازدهشهای این بزرگوار بهره بردهاند.
ساخت
پرورشکاه مارکار در یزد، ساخت دبستان پسرانه مارکار در یزد، ساخت دبیرستان
پسرانه مارکار در یزد، ساخت دبستان دخترانه مارکار در یزد، ساخت دبیرستان
دخترانه مارکار در یزد، بنگاه ورزشی پشوتن جی دوساباهی مارکاردر بمبئی،
اختصاص سرمایه برای ادامه تحصیل شاگردان زرتشتی برتر مدارس مارکار در
دانشگاه تهران، اختصاص سرمایه برای انتشارات دینی تحت سرپرستی انجمن
زرتشتیان ایرانی بمبئی، که از جمله آن کتابهای ترجمه گاتها و یشتها توسط
استاد پورداوود است، بخشش سرمایه برای انتشار نوشته ها و متن سخنرانیهای
سودمند، ساخت آموزشگاه پسرانه و دخترانه در وسو هندوستان بمبئی، ساخت برج
فردوسی (گاهنمای فردوسی) در یزد و خرید و آبادسازی زمین ها در یزد و تهران
پارس تهران بسیاری دیگر که بیان و توضیح آن در اینجا نمی گنجد.
خیر
اندیش کسی است که علاوه بر بخشش به مستمندان، در راه آموزش و پرورش و
راهنمائی حتی تعیین شغل مناسب به دیگران کمک نماید. اکنون شاهدیم عده ای
راهنما برای افراد می شوند که ترک وطن نمایند و در آنجا با سرگردانی سر
نمایند و بعضاً کمک یا احوالپرسی هم ندارند.
پشوتن جی مارکار
مجموعا" سه بار[1303،1313،1328] برای سرکشی و مشاهده پیشرفت و بررسی وضعیت
مؤسسات خیریه تحت حمایت خویش، به ایران مسافرت نمود. خوشبختانه دولت وقت
ایران به نحو شایسته ای از خدمات این رادمرد نیکوکار قدردانی نمود. چه در
سال1313 در دومین سفر خویش به یزد از سوی وزارت فرهنگ وقت به دریافت نشان
درجه اول علمی سرافراز شد. در سال 1326 نیز به دریافت نشان همایون مفتخر
گردید و در واپسین سفر خویش به ایران در سال1328 به دریافت نشان درجه اول
سپاس ملی سرافراز و به دیدار با شاه وقت ایران دعوت شد.
سرانجام در تاریخ هیجدهم مهرماه1344 پشوتن جی دوسابائی مارکار چشم از گیتی فرو بست. روانش شاد و بهشت برین جایگاهش باد.
میرزا
سروش لهراسب سرپرستی این مدارس و مووسسات را تا مدت ها به عهده داشت. پس
از چندی طبق یک آیین نامه اجرایی وکالت تملک تمام مایملک و موسسات مارکار
به انجمن زرتشتیان تهران واگذار می شود. این آیین نامه با امضای سروش
لهراسب و به تاریخ 27 آذرماه 1353 خورشیدی است.
آقای هورمزد فرخانی
به عنوان اولین مدیر در سال 1301 و آقای خدابخش منیری به عنوان دومین مدیر
از سال 1303 تا 10 سال آموزشگاه پسرانه مارکار را مدیریت نمود.
اسفندیارمرادیان نیز که دانش آموز سال 1322 این آموزشگاه بوده است، بعد از
فراغت از تحصیل، سمت سرپرستی و مدیریت پذیرشگاه و پرورشگاه را بعهده گرفت و
اکنون این مدارس، جزو مدارس دولتی شهر یزد می باشند.
پرورشگاه
مارکار، اکنون پردیس دانش مارکار نام گرفته، امید است با همت هیات امنا و
یاری انجمنها و سازمانهای زرتشتی دوباره به جایگاهی که در شان این مجموعه
است باز گردد.
و سخن آخر اینکه، ایکاش انجمن زرتشتیان تهران وکیل
تمام مایملک وموسسات مارکار در ایران، برای اطلاع رسانی به جماعت زرتشتی
درسالگرد تولد ایشان از وضعیت مدارس، زمینها، موسسات و... اطلاعیه ای دقیق
صادر می نمود و نشان می داد که شاگرد خوبی برای آن مدارس بوده . چون از
روانشاد مارکار نقل است ایشان بجای استفاده از مترو پیاده می رفت تا با
پولش به آن دانش آموزعزیز ایرانی کمک کند.
جمشیدیان
، ارباب جمشید، تاجرِ بنام، نخستین نماینده زردشتیان در مجلس شورای ملی و از بنیانگذاران بانک ملی ایران. وی در ۱۲۶۷ در یزد بهدنیا آمد. پدرش، بهمن، از زردشتیان یزد بود (اشیدری، ج ۱، ص ۳۷۸؛ بامداد، ج ۱، ص۲۸۰). ارباب جمشید در یازده سالگی در شعبه تجارتخانه ارباب رستم مهر در بروجرد مشغول به کار شد (شهمردان، ص ۴۳۳) و تا بیست سالگی در آنجا کار کرد، سپس تجارتخانه کوچکی در بروجرد و بندرعباس ایجاد نمود و به تجارت پارچه و پوشاک پرداخت و با رونق یافتن کارش، فعالیتهای خود را به سمت شمال کشور و بهویژه تهران گسترش داد (مهرفر، ۲۰۰۶).
او در تهران، در سرای مشیرخلوت، به تجارت و صرافی پرداخت (اشیدری،
همانجا) و در ۳۵ سالگی شعبههای متعددی در بازار تهران دایر کرد. با
اینکه بازار تهران مرکز تجاری انحصاری مسلمانان محسوب میشد، وی بهسبب
حسن شهرت و رفتار مناسب توانست به کار خود ادامه دهد (مهرفر، ۲۰۰۶).
او بهتدریج از تجار عمده و بنام شد و شعبههایی از تجارتخانه خود در
اصفهان، بم، بندرعباس، بوشهر، رشت، رفسنجان، سیرجان، شیراز، قزوین،
قم، کاشان، کرمان، همدان و یزد دایر کرد و بعدها شعبههایی در بغداد،
بمبئی، کلکته و پاریس نیز تأسیس نمود (شهمردان؛ اشیدری، همانجاها؛
بانک ملی ایران، ص ۵۱).
استخدام
زردشتیان و مشغول کردن آنان به تجارت، بهمنظور کاهش وابستگی آنان
به کشاورزی سنّتی، از اهداف اولیه ارباب جمشید در ایجاد مراکز تجاری
بود؛ از اینرو، وی مدتی مهاجرت زردشتیان را به پایتخت تسهیل نمود. در
اوج فعالیتهای او، ۱۵۰ زردشتی در شرکت مالی و تجاریاش کار میکردند
(مهرفر، ۲۰۰۶).
کارمندان ارباب جمشید یکی از نخستین محلههای زردشتی نشین تهران را در اطراف خانه وی ایجاد کردند و بعدها زردشتیان دیگر نیز به آن محله رفتند. وی در ملک شخصی خود مدرسهای برای زردشتیان بنا کرد که تحصیل در آن رایگان بود (همانجا؛ نیز رجوع کنید به جکسون، ص ۴۲۷). در آن زمان خریداری و تملک زمین کاری پر سود بود؛ ازاینرو، ارباب جمشید املاک بسیاری، بهویژه در تهران و خراسان و فارس، خرید (بانک ملی ایران، همانجا). او مالک پانزده یا شانزده روستا بود (شهمردان، ص ۴۴۳).
ارباب جمشید، با کمک رئیس حسابداری خود، دفاتر حسابداری ویژهای تهیه کرده بود که روش جدیدی در بازرگانی آن زمان محسوب میشد (همان، ص ۴۳۳). وی در صرافی خود به امور مالی درباریان و دولتمردان نیز میپرداخت و با بسیاری از آنها، مانند میرزاعلیاصغر خان اتابک اعظم، دوستی داشت. بسیاری از رجال آن زمان، بهویژه فرماندار یزد و کرمان، از او وام میگرفتند و چون مدیون او بودند به وضع زردشتیان آن شهرها رسیدگی میکردند، حتی محمدعلیشاه (حک : ۱۳۲۴ـ۱۳۲۷)، و خانوادهاش نیز از تجارتخانه جمشیدیان مبالغ هنگفتی قرض میگرفتند که بازپرداخت آن برعهده عدهای از تجار و ملاکین بود (همان، ص۴۳۴، ۴۴۱؛ فرهنگ مهر، ص ۹؛ شاهرخ، ص ۷۳؛ جستارهایی از تاریخ معاصر ایران ، ص ۱۵۵).
ارباب جمشید، بر اثر حسن شهرت، در حدود ۱۳۰۸ـ ۱۳۰۹ به دربار ناصرالدینشاه (حک : ۱۲۶۴ـ۱۳۱۳) راه یافت (اشیدری، ج ۱، ص ۳۷۸) و از این تاریخ به بعد تا پایان حکومت قاجار (۱۲۱۰ـ۱۳۴۴) با دربار مراوده داشت ( رجوع کنید به ادامه مقاله). وی در دربار مظفرالدینشاه (حک : ۱۳۱۳ـ۱۳۲۴) خدمات بسیاری کرد. جمشیدآباد (جمالزاده کنونی) از املاک شخصی وی و تفرجگاه شاه و اهل حرم بود و هرگاه شاه به آنجا میرفت ارباب جمشید به وی سینی اشرفی تقدیم میکرد (همان، ج ۱، ص ۳۸۲؛ اسنادی از زرتشتیان معاصر ایران، ص ۹۳). در پی این خدمات، مظفرالدینشاه در ۱۳۲۱ لقب «رئیسالتجار» را به وی اعطا کرد (اشیدری، ج ۱، ص ۳۷۸؛ فرهنگ مهر، همانجا). ارباب جمشید، در پی گسترش دامنه فعالیتهای تجاری خود، در ۱۳۱۱ بانک جمشیدی را تأسیس نمود (فرهنگ مهر، ص ۱۵). وی همچنین ریاست مخزن دولتی را بهعهده داشت و لباس قشون، اعم از قزاقخانه و سربازخانه، را تأمین میکرد (شهمردان، ص ۴۴۱؛ «ارباب جمشید جمشیدیان»، ص۱۰).
مقارن نهضت مشروطه، او کمک مالی بسیاری به مشروطهخواهان کرد؛ تنها یک فقره از کمکهای او، پرداخت بیست هزار تومان بود ( رجوع کنید به امیرخیزی، ص ۴۷۹؛ اشیدری، ج ۱، ص ۲۴۱؛ افشار، ص ۴۵۱ـ۴۵۲). همچنین در اوج درگیریهای مشروطهخواهان، اسلحه و مهمات را در عدلهای پارچه و پنبه جاسازی میکرد و از بوشهر به تهران میفرستاد. این کالاها، به سبب حسن شهرت ارباب جمشید، از دستبرد راهزنان مصون میماند و در اختیار مبارزان تهران قرار میگرفت (شهمردان، ص ۴۳۲؛ اشیدری، ج ۱، ص ۲۴۳؛ فرهنگ مهر، ص ۱۳). ارباب جمشید در زمان تحصن تجار در سفارت انگلیس برای حمایت از مشروطه ( رجوع کنید به تحصن * )، به واسطه حاجمحمدتقی بنکدار * هشت هزار تومان برای تأمین هزینههای تحصن پرداخت (کاتوزیان تهرانی، ص ۲۰۹ـ ۲۱۰).
پس از آنکه مظفرالدینشاه در ۱۳۲۴ فرمان مشروطیت را امضا کرد، موضوع ورود اقلیتهای مذهبی به مجلس شورای ملی مطرح شد. ارمنیان و کلیمیان دفاع از حقوق خود را بر عهده آیتاللّه سیدمحمد طباطبائی و آیتاللّه سید عبداللّه بهبهانی گذاشتند، اما زردشتیان خواستار کسب یک کرسی در مجلس شدند (ناظمالاسلام کرمانی، بخش ۱، ج ۳، ص ۵۸۳؛ شهمردان، ص ۴۳۵؛ شاهرخ، ص ۷۲). به همین منظور در ۱۵ شعبان ۱۳۲۴، مطابق با سالروز تولد حضرت مهدی عجلاللّهتعالی فرجهشریف، زردشتیان به ریاست ارباب جمشید برای عرض تبریک به منزل علمای تهران، سیدمحمد طباطبائی، شیخفضلاللّه نوری و سیدعبداللّه بهبهانی رفتند و ضمن قرائت خطابه تبریک، خواستار گرفتن یک کرسی در مجلس شدند، که با آن موافقت شد و زردشتیان ارباب جمشید را به نمایندگی بر گزیدند (ناظمالاسلام کرمانی، بخش ۱، ج ۳، ص ۵۸۳ـ۵۸۴؛ کاتوزیان تهرانی، ص ۲۲۶ـ ۲۲۸؛ «فارسیان ایران»، ص ۲۲۵۲ـ ۲۲۵۳). در دوره دوم مجلس، ارباب جمشید به سبب گرفتاری تجاری و بیماری، حاضر به پذیرش وکالت مجلس نشد و میرزاکیخسرو شاهرخ (بعدها مشهور به ارباب کیخسرو) را به جانشینی خود معرفی کرد و زردشتیان نیز، به پیروی از وی، به کیخسرو رأی دادند (شهمردان، همانجا).
در ۱۰ شوال ۱۳۲۴ تجار عضو مجلس و خارج از آن، در اطلاعیهای قصد خود را برای تأسیس بانک ملی ایران اعلام کردند و قرار شد تا زمان تأسیس بانک، مردم پولهایشان را به چند فرد مشخص (از جمله ارباب جمشید) تحویل دهند و رسید دریافت کنند. ارباب جمشید خود از سهامداران عمده و از مؤسسان بانک ملی ایران بود (ناظمالاسلام کرمانی، بخش ۲، ج ۴، ص ۱۹ـ۲۰؛ کاتوزیان تهرانی، ص ۳۶۳ـ۳۶۴؛ اوراق تازهیاب مشروطیت ، ص ۳۹۶). صرافان و تجار بزرگ از رقبای اصلی بانکهای شاهنشاهی انگلیس و استقراضی روس در ایران بودند و با تأسیس بانک ملی، این دو بانک مصمم به بیرون راندن آنها از عرصه اقتصاد ایران شدند. چون ارباب جمشید در حدود سیزده میلیون تومان از بانک استقراضی و دو میلیون تومان از بانک شاهنشاهی وام گرفته بود (بانک ملی ایران، ص ۵۲)، این بانکها دستاویز مناسبی پیدا کردند؛ ابتدا بانک استقراضی و سپس بانک شاهنشاهی خواستار وصول مطالباتشان شدند و همزمان به جمعآوری مطالباتشان از بازاریان پرداختند. ارباب جمشید، که قادر به پرداخت سریع بدهیهایش نبود، اعلام ورشکستگی کرد و از ترس روسها در خانه علاءالسلطنه، نخستوزیر، متحصن شد. بانکها نیز اموال و املاک وی را توقیف کردند، که از آن جمله تجارتخانههای وی در اصفهان و کرمان و پارک اتابک بود (شاهرخ، ص ۷۴؛ فرخ، ص ۲۱۴؛ «ضبط املاک و مستغلات ارباب جمشید به دلیل بدهیهای وی به بانکهای شاهنشاهی و استقراضی»، سند مورخ ۱۲۹۹ ش، ش ۲۳۰۰۰۰۶۱۲؛ «مطالبات بانک استقراضی و یکی از اتباع انگلیسی از ارباب جمشید و تشکیل کمیسیونی جهت رسیدگی به آن و تقاضای رفع توقیف املاک ارباب جمشید»، سند مورخ ۱۳۳۱ ش، ش ۲۴۰۰۱۰۸۹۹؛ «اعلام ورشکستگی ارباب جمشید و تشکیل هیئت تصفیه اموال جهت تأدیه بدهیهای وی و رسیدگی به شکایات وراث نامبرده»، سند مورخ ۱۳۰۹ ش، ش ۲۹۸۰۰۱۴۱۰). در ۱۳۳۳، دولت توقف فعالیتهای تجارتخانه جمشیدیان را اعلام کرد و برای جلوگیری از تعلق املاک آن به مؤسسات خارجی، به موجب قرار ۱۳ شعبان ۱۳۳۴ که به امضای ارباب جمشید رسیده بود، پرداخت تمامی دیون وی را به عهده گرفت («تصویب هیئت وزرا در خصوص تأدیه بدهی ارباب جمشید به دولت»، سند مورخ ۱۳۳۴ ش، ش ۲۴۰۰۰۵۳۹۹؛ بانک ملی ایران، همانجا؛ کاتوزیان تهرانی، ص ۱۰۱۸ـ۱۰۱۹). گرفتاریهای مالی ارباب جمشید، چه از نظر امور ملکی و چه از لحاظ مشکلات مالی، با افراد گوناگون، از جمله آصفالدوله، بسیار زیاد بود ( اسنادی از زرتشتیان معاصر ایران ، ص۱۱۰ـ ۱۳۸؛ «تشکیل کمیسیون حل اختلاف به ریاست مخبرالسلطنه در مورد واگذاری املاک خمسه ورثه آصفالدوله به ارباب جمشید»، سند مورخ ۱۳۳۰ ش، ش ۲۴۰۰۰۵۵۷۹).
ارباب جمشید، پس از اعلام ورشکستگی، فاضل عراقی را به وکالت خود انتخاب کرد و به منظور معوق ماندن پرونده، مبالغی رشوه داد؛ اما، با افزایش شکایتها، دولت مجبور به رسیدگی شد و دادگاه در ۱۱ دی ۱۳۰۲ وی را محکوم به پرداخت مطالبات مردم کرد و او و وکیلش را به جرم پرداخت رشوه بازداشت کردند. فاضل عراقی پس از دو ماه آزاد شد، اما ارباب جمشید مدتی در بازداشت به سر برد (صفائی، ج ۱، ص ۶۴۴ـ۶۴۵). گفته شده است که بهائیان در ورشکستگی ارباب جمشید نقش داشتهاند ( رجوع کنید به نیکو، ج ۲، ص ۱۷۶).
ارباب جمشید، پس از آزادی، تقریباً تمام ثروتش را از دست داده بود. وی در ۱۶ دی ۱۳۱۱ درگذشت. رسیدگی به مستمندان، اطعام فقرا، ساخت آبانبار و حمام و سقاخانه و مدرسه برای زردشتیان، کمک مالی به مراسم عزاداری سیدالشهداء علیهالسلام و تعمیر تکایا و پرداخت هزینه سفر کربلا و مشهد به علاقهمندان، آبرسانی به مناطق جنوب تهران در تابستان و به طور کلی خیرخواهی و بخشندگی ارباب جمشید در منابع مختلف گزارش شده است ( رجوع کنید به شاهرخ، ص ۳۸؛ اشیدری، ج ۱، ص ۳۸۲؛ شهمردان، ص ۴۳۳ـ۴۳۴، ۴۴۴ـ ۴۴۵؛ «ارباب جمشید جمشیدیان»، ص ۱۱، ۱۴؛ زارع، ج ۲، ص۲۵۰؛ مهرفر، ۲۰۰۶؛ بوذرجمهر مهر، ص ۱۲۶).
منابع: علاوه بر اسناد مذکور در متن، موجود در آرشیو سازمان اسناد ملی ایران؛ «ارباب جمشید جمشیدیان»، مهنامه زرتشتیان، ش ۷ (فروردین ۱۳۵۲)؛ اسنادی از زرتشتیان معاصر ایران ( ۱۲۵۸ـ ۱۳۳۸ ش )، به کوشش تورج امینی، تهران: سازمان اسناد ملی ایران، ۱۳۸۰ ش؛ جهانگیر اشیدری، تاریخ پهلوی و زرتشتیان ، ج ۱، [ تهران ] ۱۳۵۵ ش؛ ایرج افشار، «مخارج تحصن در سفارت عثمانی»، آینده ، سال ۶، ش ۵ ۶ (مرداد شهریور ۱۳۵۹)؛ اسماعیل امیرخیزی، قیام آذربایجان و ستارخان ، تبریز ۱۳۳۹ ش؛ اوراق تازهیاب مشروطیت مربوط به سالهای ۱۳۲۵ـ۱۳۳۰ قمری ، چاپ ایرج افشار، تهران: جاویدان، ۱۳۵۹ ش؛ مهدی بامداد، شرححال رجال ایران در قرن ۱۲ و ۱۳ و ۱۴ هجری ، تهران ۱۳۴۷ـ۱۳۵۱ ش؛ بانک ملی ایران، تاریخچه سیساله بانک ملی ایران: ۱۳۰۷ـ۱۳۳۷ ، تهران ۱۳۳۸ ش؛ جستارهایی از تاریخ معاصر ایران ، در ظهور و سقوط سلطنت پهلوی ، ج ۲، تهران: اطلاعات، ۱۳۷۰ ش؛ اردشیر زارع، خاطرات، (منتشرنشده، موجود در کتابخانه اردشیر یگانگی)؛ کیخسرو شاهرخ، خاطرات ارباب کیخسرو شاهرخ ، بهکوشش شاهرخ شاهرخ و راشنا رایتر، ترجمه غلامحسین میرزاصالح، تهران ۱۳۸۲ ش؛ رشید شهمردان، فرزانگان زرتشتی ، تهران [ ۱۳۴۰ ش ]؛ ابراهیم صفائی، رهبران مشروطه ، ج ۱، تهران ۱۳۶۳ ش؛ «فارسیان ایران»، تربیت ، سال ۹، ش ۴۱۷، ۲۹ شعبان ۱۳۲۴، در [ دوره کامل ] تربیت: نخستین نشریه روزانه و غیردولتی ایران ، ج ۳ (ش ۳۵۴ـ۴۳۴)، تهران: کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران، ۱۳۷۷ ش؛ مهدی فرخ، خاطرات سیاسی فرخ ، تهران [ ۱۳۴۵ ش ]؛ محمدعلی کاتوزیان تهرانی، مشاهدات و تحلیل اجتماعی و سیاسی از تاریخ انقلاب مشروطیت ایران ، تهران ۱۳۷۹ ش؛ بوذرجمهر مهر، «زرتشتیان معاصر ایران» (مصاحبه)، گفتگو از مرتضی رسولی، تاریخ معاصر ایران، ش ۲۸ (زمستان ۱۳۸۲)؛ فرهنگ مهر، سهم زرتشتیان در انقلاب مشروطیت ایران، [ تهران ۱۳۴۸ ش ]؛ محمدبن علی ناظمالاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان ، چاپ علیاکبر سعیدی سیرجانی، تهران ۱۳۷۶ـ۱۳۷۷ ش؛ حسن نیکو، فلسفه نیکو در پیدایش راهزنان و بدکیشان ، ج ۲، تهران ۱۳۰۷ ش؛
Abraham Valentine Williams Jackson, Persia past and present: a book of travel and research , New York 1906; Khosro Mehrfar, “Jamshid Bahman Jamshidian”, in Vohuman, Spring 2006. [Online]. Available: http://www. vohuman.org. [16 May 2006].
/ حمیرا رنجبرعمرانی /