راهرو عشق

راهرو عشق کویراست، که دریا بودنش را به آفتاب بخشید،آفتاب هم گرمی اش را نمی تواندبه همه نبخشد!

راهرو عشق

راهرو عشق کویراست، که دریا بودنش را به آفتاب بخشید،آفتاب هم گرمی اش را نمی تواندبه همه نبخشد!

روانشاد ارباب کیخسرو شاهرخ

ارباب کیخسرو شاهرخ دومین نماینده زرتشتیان در مجلس ملی


زاده شدن در کرمان، در خانواده ای تاجر وبا اصل و نسب منجم
در یادداشت هایش به زایش و اصل و نسب خود اشاره می کند: در تاریخ 7 تیر ماه 1254 خورشیدی در کرمان به دنیا آمد. پدرش شاهرخ، فرزند اسکندر و مادرش فیروزه دختر خسرو سندل بود. پدر کیخسرو پیش از زایش او در گذشت. شاهرخ، پدر کیخسرو تجارت می کرد و در نجوم هم دست داشت. جد پدری اش به منجم های دوره صفویه می رسید.
کیخسرو و برادر بزرگترش رستم، در مکتب خانه ای که پسرعموی پدرشان به نام ملا مرزبان (او هم از منجمان زمان خود بود) در کرمان تاسیس کرده بود ، دروس ابتدایی را می آموزند. و هنگامی که به سن 12و14می رسند، مادرشان با پسرعموی خودش ازدواج می کند. رستم و کیخسرو خانه کوچکشان را در کرمان ترک می کنند، و به تهران پیش عموی دیگرشان می روند. دو برادر، 4 سال در مدرسه آمریکایی ها در تهران درس می خوانند. کیخسرو در کنار درس خواندن در بیمارستان آمریکایی ها هم به کارمی پردازد.
کیخسرو در خاطرات خود آورده است: در جوانی در مدرسه آمریکایی ها روزهای یکشنبه به کلیسا سپرده می شدند و کشیش اصول دین مسیحی رابرای آنها تدریس می کرده، یک روز تعدادی از روحانیان مسلمان برای دیدن "عشاء ربانی" به مدرسه می روند. در بین مراسم، شخصی به نام شیخ یحیی (منسوب حاج ابو جعفر ملا) حضور داشت، پس از مراسم، پسری به نام کیخسرو را می بیند که در فکر فرو رفته؛ از دین او می پرسد؛ کیخسرو می گوید: زرتشتی است، ولی از دین زرتشتی چیزی نمی داند. از دین مسیحی چیزهای زیادی یاد گرفته است. شیخ می گوید: بهتر است تو بروی و دین خودت را که اولین دین یکتاپرستی در دنیاست، مطالعه کنی. شیخ به کیخسرو می گوید دین زرتشتی اصول خود را با سه دستور ساده و کامل :«اندیشه نیک،گفتار نیک،کردارنیک»، به جهانیان اعلام داشته و اغلب آموزش های دین های دیگر مثل کلیمی و مسیحی از دین زرتشتی گرفته شده. شیخ یحیی می گوید : او مسلمان است ، ولی چون مطالعات دینی دارد، می تواند اصول دین زرتشتی را برای او بگوید و مدتی برای او و چند دانش آموز دیگر اصول دین زرتشتی را بیان می کند. سخنان او در کیخسرو تاثیر زیادی به جای می گذارد و نقطه عطفی می شود برای زندگی آینده او. کیخسرو می نویسد که شیخ یحیی بعدها چند دوره نماینده مجلس می شود. اوهیچ گاه توصیه های شیخ یحیی را فراموش نکرده و به روان او درود می فرستد. در 16 سالگی به بمبیی می رود و یک سال بعد به علت بیماری به تهران برمی گردد . در 18 سالگی با فیروزه کریمدادفرهی ازدواج می کند. حاصل این ازدواج 7پسر و 4دختر بوده است. دو پسرش در کودکی می میرند و یک پسر دیگرش به نام شاهرخ، که جوان تحصیل کرده ای بوده، به اصرار خودش برای تحصیلات عالی با شخصی به نام پرنسس ارفع عازم اروپا می شود. ولی در راه شیرازبه دلیل نا امنی در حمله به کاروانش، با تیر قشقایی ها کشته می شود. پسران دیگر کیخسرو به نام های افلاتون، منوچهر، شاه بهرام، شاه بهمن و دخترانش فرنگیس- هما و پروین بودند. همسر کیخسرو به نام فیروزه پس از چندی فوت می کند و کیخسرو پس از چند سال با خانم کتایون قباد ازدواج کرده و از او صاحب دو فرزند دیگر به نام های فریدون و داریوش می شود.
در زادگاه خودش- کرمان- آبادانی های بسیار پدید می آورد. ازآن جمله بنیان گزار مدرسه های متعددی در کرمان بوده است. این مدارس با کمک مالی خیراندیشان زرتشتی و به همت و تلاش ارباب کیخسرو ساخته شده است.

ارباب کیخسرو در تهران
میرزا کیخسرو رویهم 11 سال در کرمان خدمت کرد و بعد به تهران آمد. ساخت آتشکده زرتشتیان از نخستین کارهای او در تهران است که با تلاش و پشتکار بی نظیری به انجام می رسد. ودر خاطراتش از آن یاد می کند: برای ساختن آدریان مشکلات زیادتر بود؛ از جمله این که مخارج آن زیادتر می شد و مشکلات دیگری هم بود که از ذکر آن خودداری می شود.
ناچار از زرتشتیان تهران، یزد، کرمان وکاشان استمداد شد و همچنین از شادروان مهربان خداداد مهر تقاضا شد که به شهرستان ها مسافرت و جلب مساعدت زرتشتیان را بنماید. مبالغ کافی گردآوری شد و به علاوه پارسی پنجایت پارسیان و همچنین جمشید مهربان کرمانی هم کمک کردند و بالاخره در سال 1296 خورشیدی آدریان و مدرسه دخترانه ایرج در کنار آن ساخته شد. در سال 1310 خورشیدی «بهرام جی بیکاجی» از پارسیان هند، به تهران آمد. این بزرگوار هم پسری داشت که پس از پایان تحصیلات به هنگام برگشت از انگلستان و جنگ بین الملل اول در اثر اصابت اژدر به کشتی اش در سال 1295 خورشیدی، غرق شده بود.
پس از گفتگوهای ارباب کیخسرو و بهرام جی ، این پارسی خیراندیش مبلغی برای ساختمان دبیرستان فیروزبهرام به انجمن زرتشتیان اهدا کرد، سنگ بنای مدرسه فیروزبهرام در زمان وزارت نیرالملک هدایت گذاشته شد و در سال 1311 خورشیدی افتتاح شد. پس از آن قرار شد مدرسه بزرگی هم برای دختران ساخته شود. در مسافرتی که اردشیر جی ریپورتر به هندوستان نمود، ازبانو«راتن بایی بامجی تاتا» برای تاسیس دبیرستان دخترانه تقاضای مساعدت کرد.
ارباب کیخسرو به وسیله اردشیر جی ریپورتر، با بانو تاتا مذاکره و موافقت او را جلب کرد. خانم راتن بایی بامجی تاتا، به دنبال تقاضای ارباب کیخسرو، انجمن زرتشتیان تهران و مذاکراتی که اردشیرجی کرده بود، مخارج ساختمان را تعهد و پرداخت نمود. مدرسه دخترانه به نام پدراین بانوی نیکوکار(انوشیروان تاتا) به نام انوشیروان دادگرنامیده شد. برای آرامگاه زرتشتیان، قسمتی از خالصه جات رضاشاه را نصف به پول خود ونصف بقیه را از کمک های مردم می خرد و آن را وقف جامعه زرتشتی می کند.

کتاب های ارباب
ارباب کیخسرو به مسایل فرهنگی جامعه توجه زیادی داشت. فارسی سره نویسی را در مجلس رواج داد واز کسانی بود که نامه نگاری در مجلس را به سوی فارسی نویسی برد. دو کتاب به نام های « آیینه آیین مزدیسنی» (به فارسی سره) و «فروغ مزدیسنی» نوشت.این کتاب ها از اولین کتاب هایی ست که به فارسی به طور علمی اندیشه های زرتشت را تفسیر و بیان می کند.

انجمن زرتشتیان تهران
نخستین بار کیخسرو خان صاحب نماینده ی دوم انجمن خیریه زرتشتیان بمبیی ــ در زمان ناصرالدین شاه ــ انجمن های تهران، یزد، کرمان را بنیان نهاد. این انجمن ها به نام «انجمن ناصری» نامیده مدتی هم ارباب دینیار کلانتر خدماتی انجام داد. مظفرالدین شاه قاجار در سال 1285 خورشیدی فرمان مشروطیت را صادر کرد و به واسطه خدمات دینیار کلانتر به زرتشتیان، به او لقب «امین الفارسیان» داد. پس از درگذشت ارباب دینیار تا بازگشت ارباب کیخسرو از کرمان به تهران، مدتی انجمن های زرتشتیان تهران، یزد و کرمان تعطیل بود. پس از تصویب قانون اساسی ایران در مجلس موسسان، انجمن های زرتشتیان تهران، کرمان و یزد لازم بود که دوباره تشکیل شود. ارباب کیخسرو در سال 1286 خورشیدی عده ای از زرتشتیان ساکن تهران را در کاروانسرای مشیر خلوت جمع کرد و 12 نفر برای مدت دوسال به عنوان اعضای انجمن زرتشتیان تهران انتخاب ونخستین دوره انجمن را به طور رسمی تشکیل داد. ارباب کیخسرو به عنوان رییس انجمن زرتشتیان انتخاب شد و تا پایان زندگی ریاست انجمن را به عهده داشت.

کارهای ارباب کیخسرو در مجلس
نخستین نماینده زرتشتیان در مجلس شورای ملی، ارباب جمشید جمشیدیان از بانک داران و تجار بزرگ ایران بود. او با نفوذی که در ایران داشت و با کمک های فراوانی که به مشروطه خواهان کرده بود، توانست برای زرتشتیان یک کرسی نمایندگی فراهم کند، در صورتی که دیگر دین های رسمی نماینده ای در مجلس نداشتند.
در دوره اول مجلس، هنگامی که ارباب جمشید نماینده مجلس بود، دولت لایحه ای به مجلس برد که در آن نوشته بود :« در مقابل قوانین مصوبه مجلس همه مسلمانان مساوی الحقوق هستند. »، وقتی این لایحه در روزنامه ها چاپ شد، کیخسرو که کارمند ارباب جمشید بود، اعتراض کرد و لایحه ای نوشت که: همه ایرانیان در مقابل قوانین مصوبه مجلس دارای حقوق مساوی هستند و از آن قوانین بهره می برند، و لایحه اصلاحی را به نظراحتشام السلطنه رییس و نواب رییس و سایر نمایندگان مجلس رساند و به اتفاق عده ای از زرتشتیان پیش رییس و نمایندگان مجلس رفتند و بالاخره موفق شدند که اصلاحات را به تصویب مجلس برسانند و در قانون منظور نمایند.
مجلس شورای ملی در سال 1287 خورشیدی موفق شد محمد علی شاه را که مجلس را به توپ بسته بود، از سلطنت خلع کند. انتخابات دوره دوم مجلس برگزار شد و در این دوره ارباب کیخسرو به نمایندگی زرتشتیان برگزیده شد.
در سال 1312 خورشیدی قانون مدنی کشور در مجلس مورد بحث بود. کیخسرو شاهرخ به اتفاق نمایندگان ارامنه و یهودیان (که از این دوره تازه دارای نماینده شده بودند.) پیشنهاد کردند که دادگاه ها به هنگام قضاوت موظف باشند قوانین مذهبی آنها را در موارد ازدواج، طلاق وارث رعایت کنند و بر اساس احوال شخصیه آن ها رای صادر نمایند. کلیات این پیشنهاد مورد موافقت قرار گرفت، ولی می بایست موازین قانونی نوشته، منظم و برای تصویب فرستاده شود. ارباب کیخسرو نامه هایی را در این مورد به انجمن های یزد، کرمان نوشت، ولی پاسخی دریافت نکرد؛ به ناچارچند روزه و از روی مطالب قابل دسترس پیش نویسی شامل 77ماده تهیه و تقدیم انجمن های زرتشتیان شهرها نمود و ضمنا با آقای محسن صدر وزیر دادگستری مشورت و بعدا با دکتر متین دفتری وزیر دادگستری و آقای جمال الدین فرزند حاج سید نصراله تقوی( یا اخوی) رییس شعبه عالی دیوان عالی تمیز مشاوره نمود و اصلاحاتی را منظور و بالاخره به تصویب مجلس می رساند.
در فاصله میان دوره اول و دوره دوم مجلس شرکت سهامی کل تلفن ایران وضع بدی داشت و تشکیلات اداری منطقی نداشت. در این شرایط از طرف محمود شیبانی( محاسب الممالک )، ارباب کیخسرو به عنوان مدیر عامل شرکت تلفن انتخاب شد. ارباب کیخسرو از سال 1295 خورشیدی کارخود را آغاز کرد و برای اداره ای که فقط یک حسابدار یک انبار دار و یک مستخدم داشت و دفتر و حساب و کتاب منظمی نداشت، تشکیلات اداری منظمی برقرار کرد.
قحطی سال های 1296 و1297 خورشیدی
جنگ جهانی اول پس از ترور ولیعهد اتریش، از صربستان شروع شد. در ایران هم اوضاع به هم ریخت و کشور دچار قحطی شد. این اتفاق در شش سال فترت مجلس شورای ملی روی داد. نخست وزیر در این موقع حسن وثوق الدوله بود. حسن مشیرالدوله وزیر دارایی بود.نخست وزیر از ارباب می خواهد تا به وضع گندم و غلات سر و سامان دهد، او هم می پذیرد ولی در مدت کوتاهی به واسطه عدم همکاری مسوولین استعفا می دهد. در سال 1297 خورشیدی به واسطه اصرار وثوق الدوله دوباره مسوولیت را قبول می کند، ولی وثوق الدوله در این زمان استعفا می دهد و مستوفی الممالک نخست وزیر می شود. ارباب کیخسرو از مجدالدوله و سردار کل غلات می خرد. در بازار آزاد گندم خیلی گران شده بود.مردم در سختی بودند، تیفویید هم در تهران شیوع یافته بود.
احمد شاه در این هنگام انبار گندم بزرگی داشت. ارباب ناچار به او مراجعه می کند.احمد شاه گندم انبار خود را خرواری حدود 90-100 تومان قیمت گزاری می کند، ولی ارباب به زحمت و خواهش والتماس زیاد از احمد شاه به این عنوان که گندم را برای رعایای پادشاه می خرد، نه برای خودش، بالاخره انبار گندم شاهزاده رابه قیمتی ارزان خریداری می کند. در این موقع چند وزیر دارایی ــ ماننداسفندیاری، حاج محتشم الدوله و بعد از او ممتازالدوله ــ استعفا دادند.
مستوفی الممالک نخست وزیر هم استعفا داد و عین الدوله نخست وزیر شد. بعد او هم استعفا داد وصمصام السلطنه بختیاری نخست وزیر شد. ولی ارباب کیخسرو حاضر نبود برای گندمی که برای مردم خریداری می شود، مبلغ گران بپردازد.او پس از چند باراستعفا، بالاخره گندم را برای مردم بیشتراز خرواری 5/37 تومان نخرید. و سرانجام در زمان صمصام السلطنه کار را خاتمه داده و استعفا می دهد.

تاجگذاری احمد شاه
هنگام که سلطان احمد میرزا 18 ساله شد و می توانست تاج گذاری کند،عده ای از بزرگان برای برگزاری مراسم تاجگذاری اش مامور شدند، ولی هیچ کدام به درستی از عهده بر نیامدند. بعد از شکست های پی درپی در برگزاری مراسم تاجگذاری، خود احمدشاه از ارباب خواست که کار را به عهده بگیرد. بنا بود به مناسبت بر تخت نشستن و تاجگذاری، سی تاق نصرت بر پا شود وشهرچراغانی شود. شاه برای تاج گذاری به تهران آمد و در مقابل نمایندگان مجلس قسم خورد. ارباب کیخسرو قیم نامه را به او می دهد که امضا کند؛ امضا کرد. پس از برگزاری مراسم، از ارباب صورتحساب خواستند و او گفت فقط 12600تومان خرج کرده. نخست وزیر وقتی صورتحساب را دید گفت حتما اشتباه شده، شاید 126000تومان خرج شده. ارباب کیخسرو می گوید خیر همان 12600 تومان خرج کرده ام. ارباب در خاطراتش می نویسد؛ دو روز بعد نخست وزیر و محتشم الدوله اسفندیاری که در کمیته برگزاری مراسم بودند به ملاقات اش رفتند، تشکر شاه و نخست وزیر را ابلاغ کردند و خواستند به دستور شاه یک انگشتر الماس، یک مدال درجه یک و فرمان به او بدهند، ولی او می گوید کار مهمی نکرده فقط وظیفه خود را انجام داده و انگشتر و مدال و فرمان را هم قبول نمی کند.

ساختن آرامگاه فردوسی
در سال 1305 خورشیدی انجمن آثار ملی برای یافتن مقبره و ساختن آرامگاه فردوسی دست به کار می شود. کمیسیونی برای این کار تشکیل شد که چهار نفر در آن عضو بودند: محمدعلی فروغی نخست وزیر،ارباب کیخسرو، هرتسفلد آلمانی وگدار فرانسوی. ارباب کیخسرو به خراسان (توس)می رود و پس از تحقیقات کافی می گوید: فردوسی را در قبرستان عمومی به خاک نسپردند و جنازه او را به دخترش سپردند و او هم در باغ متعلق به پدرش به نام «باغ قایم مقام» جسد را دفن کرده است.
پس از یافتن محل دفن فردوسی، از هرتسفلد و گدار می خواهند نقشه ای برای آرامگاه فردوسی بکشند و همچنین برای مخارج آرامگاه، ارباب کیخسرو پیشنهاد می کند ده هزار تومان از طرف صرفه جویی هایی که از حقوق نمایندگان جمع شده، بپردازند و بقیه را از لاتاری تهیه کنند. نقشه را ابتدا گدارتهیه می کند که در ساخت دچار مشکل می شود و ارباب از استاد طاهرزاده، نقشه می خواهد که مورد قبول قرار می گیرد. ارباب کیخسرو مسوولیت ساختن این بنا را می پذیرد. کنترل کار دیگران و مخصوصا صورت مخارجی که می دادند اغلب بد و بیشتر از مخارج واقعی بود و قبول یا عدم قبول آن سخت ومشکل بود. هنگام جشن هزاره فردوسی، شاه، نخست وزیرفروغی (ذکاء الملک)، اعضای انجمن آثار ملی و بزرگترین شخصیت های کشوری حضور داشتند و از زحمات ارباب کیخسرو تشکر کردند.

بنیان گزاری کتابخانه مجلس شورای ملی
شرح خدمات ارباب کیخسرو در مجلس شورای ملی و ریاست مباشرت مجلس که تا سال 1319 خورشیدی ادامه داشت، بسیار مفصل است و باید درباره آن کتابی نوشت، به ویژه خدمات او در مورد توسعه ساختمان مجلس و توسعه کتابخانه مجلس قابل توجه است.
کتابخانه مجلس در دوره اول دارای 51 جلد کتاب بود. در دوره دوم به کوشش حاج سید نصراله تقوی 202 جلد کتاب از طرف میرزا عبدالحسین جلوه به کتابخانه اهدا شد. بعد آقای مخبرالسلطنه 1090 جلد کتابهای فارسی وبه زبان های دیگر به کتابخانه مجلس اهدا کرد. سپس 50 جلد کتاب دیگر خریداری شد و تعداد کتاب ها به 1394جلد بالغ شد. در دوره دوم مجلس شورای ملی، ارباب کیخسرو روی اصول مدرن روز کتابخانه ای را در مجلس پایه گزاری کرد که اکنون نیز برجاست.

سرانجام کار ارباب
ارباب در خاطرات خود می نویسد:« ... حرفه من بعد از مدرسه رفتن مدیریت مدرسه و معلمی بوده و بعد در تجارتخانه ارباب جمشید سمت دبیری و سردبیری و سپس نمایندگی مجلس و شرکت تلفن ـــ در زندگانی خود عشق و علاقه به تجارت هیچ نداشتم. میل مفرط من اولا در خدمت معارف و تاسیس مدارس ثانیا سیاست و انجام خدمات عمومی، ترتیب کاراداری و از حیث شغل عمل فلاحت را بر هر چیز دیگر رجحان میداده ام ـــ چنانکه در قسمت فیروزبهرام (منظور ده فیروزبهرام است) و سعیدآباد و هاشم آباد که بدبختانه برای خودم نماند طوری به آبادانی پرداختم که ضرب المثل شده...»
ارباب کیخسرو به راستی از عهده همه کارهایی که مورد علاقه اش بوده به خوبی بر می آید و قدرت و توانایی او درمدیریت و به سرانجام رساندن کارها شگفت انگیز است.
در پایان دوره قاجار و آغاز دوره رضاشاه در هر جایی که کار لنگ می شد و کسی از عهده مدیریت قاطع وپیشبری کار بر نمی آمد، کار را به ارباب کیخسرو می سپردند و کار به درستی و پاکیزگی تمام می شد. در بسیاری از این خدمات، ارباب نه تنها وجهی و دیناری دریافت نمی کرد، بلکه متضرر هم می شد. می نویسد: «... اعلیحضرت در نهم آذر 1309شمسی مرا احضار و امر فرمودند ریاست نظارت راه آهن را بر عهده داشته باشم و بعد ماموریت عقد قرارداد تجارتی با سوئد را دادند دراین پانزده ماهه دیناری به عنوان حقوق یا مدد معاش نگرفتم و حتی قریب 6-7هزار تومان متضرر شدم...»
با همه این از خود گذشتگی ها، رضاشاه دستور قتل او را صادر می کند! در زمان جنگ جهانی دوم، یکی از پسران ارباب ( گویا شابهرام ) که از قدرت بیان بسیار بالایی هم برخوردار بوده، در رادیوهای خارجی (گویا رادیو کلن) به بد گویی از رضاشاه می پردازد و او را دیکتاتور و خائن به وطن می نامد. چندین باررضاشاه به ارباب تذکر می دهد، ولی کار با شدت بیشتری هم چنان دنبال می شود. این موضوع شاه را بسیار خشمگین می کند، چرا که این برنامه در میان ایرانیان بسیار پرشنونده بوده، و پسر ارباب، در گفتارهایش مردم را برای قیام برعلیه دیکتاتوری رضاشاه تحریک می کرده است. رضاشاه هم از پدر انتقام می گیرد.
در شب یازدهم تیرماه که ارباب در یک جشن عروسی شرکت داشته، عباس مسعودی، مووسس روزنامه اطلاعات، ارباب را صدا می کند و به او می گوید که در بیرون کسانی با او کار دارند ( بر مبنای گفتگوی نگارنده با دکتر بوذرجمهر مهر ـــ دکتربوذرجمهر مهر آخرین نماینده زرتشتیان در مجلس شورای ملی بوده است. او فرزند مهربان مهراست. مهربان مهر سال ها کارگزار و حسابدار مجلس بوده و زیر نظر ارباب کیخسرو در مجلس کار می کرده و با ارباب همسایه بوده. به طوری که وقتی از ارباب تا دیر وقت شب خبری نمی شود، همسر ارباب، اول به مهربان مهر تلفن می زند و از او مکان ارباب را جویا می شود و او شرح را می گوید). ارباب پس ازخارج شدن ازمراسم دیگر برنمی گردد، وگویا با آمپول هوای پزشک احمدی کشته می شود و جسدش را صبح روز بعد در نزدیکی خانه اش در خیابان کاخ پیدا می کنند و چگونگی قتلش سر به مهر می ماند.


برداشت از: تاریخ معاصر زرتشتیان (بوذرجمهر پرخیده ) دانشپایه سوم انجمن موبدان تهران جزوه دوم

ادامه مطلب ...

روانشاد استاد ذبیح بهروز

به مناسبت یکصد و بیست و یکمین سال تولد استاد ذبیح بهروز 


●     پژوهنده ژرف بین روزگار ما

    


علی قلی اعتمادمقدم :


پیام من اینست سوی جهان         مباشید جاوید جز راد و شاد
به نزد مهان و به نزد کهان              ز من جز به نیکی مکنید یاد
ذبیح بهروز در بیست و ششم تیرماه 1269 خورشیدی چشم به جهان گشود و در یکشنبه بیست و یکم آذرماه 1350 هنگام شب رخت بربست.
دودمانش از ایل شاملو بودند که در منطقه ای به نام شامات یا شامه در نیشابور سکنی داشتند. نیاکانش در روزگار پادشاهی صفویان در خدمتگزاری ایران بودند. ابوالفضل ساوجی پدر بهروز از پزشکان نامی  و پژوهندگان بنام دوره ناصرالدین شاه بود که آثار همکاری هایش را در کتاب های پرارزشی چون نامه دانشوران می بینیم.
محمدحسن خان مقدم (اعتمادالسلطنه) وزیر انطباعات ناصری در بزرگداشت آن دانشمند کوتاهی نمی کرد و با یکدیگر همکاری بسیار نزدیک داشتند. ابوالفضل ساوجی یکی از خوش نویسان آن زمان بود و کتاب ها و نامه ها و کتیبه هایی از او برجای مانده است که استادی او را در خوشنویسی می نمایاند.
بهروز در دوران کودکی پدر گرانمایه اش را از دست داد و در برنایی از ایران به بیرون رفت و چندین سال در مصر بود و زبان عربی را نیکو آموخت و سپس در دانشگاه الازهر به تدریس پرداخت. گمان نمی رود که کسی در روزگار ما بهتر از او به زبان عربی و تاریخچه آن آگاهی داشت. وی از مصر به انگلستان رفت و با پروفسور ادوارد براون آشنا شد و پس از آن دانشگاه کمبریج با او همکاری کرد و مدتی سمت معاونت او را داشت. پروفسور براون در کتاب تاریخ ادبیات فارسی اش از همکاری "بهروز جوان" به نیکی یاد می کند.
بهروز مانند پدرش فریفته دانش و فرهنگ ایران بود و نتوانست با اندیشه ها و نظریات ناجور دانشمندان و تاریخ نویسان معاصر اروپایی درباره میهنش سرسازگاری داشته باشد. سخنان پروفسور برکت انگلیسی استاد بزرگ دین شناسی و نقطه ضعف هایی که او درباره دین های ایرانی از خود بروز می داد آن رادمرد را برانگیخت تا واکنشی سخت از خود نشان دهد و به همه گفتارهای تاریخ نویسان غربی با نظر شک بنگرد.
بهروز با آنکه از لحاظ زندگی و هزینه آن در انگلستان با حقوقی که دریافت می کرد رنج نمی برد و نگرانی نداشت از نظر روحی و معنوی سخت ناراحت شده بود و دیگر تاب شنیدن سخنان آن استادان را در خود نمی دید و ناچار به ترک محیط دانشگاهی شد.
وی از انگلستان به آلمان رفت. در هنگام اقامتش در برلن با پروفسور مارکوارت آشنا شد و طرز اندیشه او درباره فرهنگ ایران با دیگر اروپاییان تفاوتی نداشت. چندی نگذشت که بهروز به میهن خود بازگشت و با آهنگی استوار به انتقاد نظریه های اروپاییان درباره ایران و گذشته اش پرداخت و توانست با نشان دادن تاریخ خط و سپس تدوین کتاب پرارج "تقویم و تاریخ در ایران" مچ دروغگویان مزور و جعل کنندگان تاریخ را بگیرد.
وی همیشه می گفت که می توان در برابر عقاید و اندیشه ها مخالف گو یی کرد، ولیکن با ریاضی نمی توان شوخی کرد; چون اعداد بی رحم هستند و به دلخواه کسان نمی توان در ماهیتشان تغییری داد. اگر در تمام کتاب ها بنویسند که فلان بخش ریاضی یا نجوم را فلان آدم کشف کرده است چنانچه در عمل، ارقام با آن ها درست در نیاید پشیزی ارزش ندارد و تنها ضعف نسبت دهنده پدیدار می شود.
گفتار و کردار بهروز تا اندازه ای جوانان و پیران را از خواب بیدار کرد و راه بررسی تاریخ را به آنان نشان داد. وی برای بهتر نمایاندن این منظور نمایشنامه های کوتاهی نوشت که معروف ترین آنها داستان پروفسور شل کن  هایم و پروفسور سفت کن برگ است.
بررسی و تاریخ
بهروز درباره طرز بررسی تاریخ می گوید: "دو مثل معروف است: یکی آنکه در هر چیزی احتمال صدق و کذب می رود. دیگر آنکه شهرت بی اصل بسیارست."
تاریخ را باید علم و تجربه و منطق تصدیق و تاکید کند. "زمان" خود یکی از چشمان تاریخ است. در مباحث نجومی  و سالماری (کرنولژی) اگر صد روایت و سند از بزرگ ترین منجمان و ریاضی دانان روایت شود و با رصد و حساب درست درنیاید، ابدا ارزش ندارد. صحت هر روایت و سندی پذیرفته است که رصدهای جدید و محاسبه دقیق صحت رصدها و روایت های قدیمی  را تایید کند.
برای بررسی تاریخ و میزان تمدن و فرهنگ ملتی، معتبرتر و گویاتر از "زبان" نیست ... زبان جز در پرتو اجتماع و دولت و دین، در سرزمینی پر برکت و پهناور و در مدتی طولانی ممکن نیست تحول و تکامل پیدا کند ... از بررسی زبان می توان به سوابق فرهنگی و طرز تفکر ملت ها پی برد و قدمت کتب تاریخی و عصر تالیف قصه ها و روایات جعلی را تشخیص داد و تقریبا تعیین کرد. استرابون مورخ و جغرافیدان معروف می گوید: "حقیقت اینست که به افسانه های هزیود و هومر درباره هنرنمایی قهرمانان و همچنین به افسانه های شعرای تراژیک بهتر می توان اعتماد کرد تا به روایات کتزیاس و هردوت و سایر نویسندگان قدیم."
"در دوره بنی عباس افسانه های شگفتی ساخته شده است می گویند مامون علوم یونانی را به عربی ترجمه کرد. هنوز چند سالی از آوردن کتب ریاضی از بیزانس نگذشته که ابوموسی خوارزمی  معلم مامون از برکت آن کتاب ها علم جبر را که در یونانی سابقه نداشت اختراع کرد و ارقام هندسی را که یونانیان هرگز به استعمال آن پی نبرده بودند در کتاب خود بکار برد. در همین عصر مامون که سراسر آن از 20 سال تجاوز نمی کند در بغداد رصدخانه ساختند و رصد کردند و زیج نوشتند و یک درجه از دایره عظمیه زمین را با دقت اندازه گرفتند"، "در عصر بیزانس رفتن عیسویان برای تحصیل علوم به قسطنطنیه از هر نقطه اروپا اشکالی نداشت. نمی دانیم چرا طلاب علوم پیش از اینکه به کتب علمی  عربی و فارسی دست پیدا کنند به قسطنطنیه نرفتند تا از آنهمه علوم و افکار عالی یونانی استفاد نمایند!"
"اروپاییان به هوش خود می بالند و خود را بالاتر از ملل دیگر می شمارند. اگر چنین است پس چرا تا دو سه قرن پیش چیزی از فکرشان تراوش نکرده بود درصورتی که قرن ها در آغوش افکار درخشان یونان درعصر عیسویت خفته بودند."
بهروز درباره قصه حمله اسکندر و فتوحاتش می گوید: "این قصه یا هر قصه و ادعایی نظیر آن وقتی صحت دارد که امکان آن در عمل مسلم باشد وگرنه شهرت جهانی و روایات متواتر ارزشی نخواهد داشت. مخصوصا اینکه با کمال یقین بدانیم که پیش درآمد و دنباله های آن برای این ساخته شده که پرده تاریکی روی عصر ظهور دین مهر در دولت اشکانی بکشند"، "هواداران قصه اسکندر می گویند که مقدونیان به اندازه ای به خود مغرور بودند که نمی خواستند نام های شهرهای باربارها را در نوشته های خود بیاورند. از اینقرار بایستی نام یک شهر چه در ایران چه در هند و مصر و سواحل مدیترانه و آفریقا در نوشته های یونانی ذکر نشده باشد درصورتی که چنین نیست ... آیا ممکن است تصور کرد که فاتحی از مسافت دور آنهم با وسایل راهپیمائی قدیم برای تسخیر و ویرانی کشور دیگری لشکرکشی کند و در یک حمله برق آسا پایتخت آنرا بگیرد و بسوزاند و ثروت های بی پایانش را به غارت ببرد و نام آن شهر را نداند."
"نام پرسپولیس را که بر تخت جمشید گذاشته اند در متن های یونانی نیست. چه می شد که تاریخ نویسان اسکندر نام اصلی آن را می نوشتند و بعد شرح می دادند که چون اسکندر از نام های باربارها خوشش نمی آید نام مقدونی بر آن گذاشته است."
بهروز و زبان شناسی
بهروز به بررسی زبان ها بطور اعم از نظر آموزشی و استعداد گسترش جهانی آنها پرداخت. این بررسی بسیار شایان توجه بود ولیکن هنوز نظریات آن استاد چاپ و منتشر نشده است و برخی اشارات از آن در دیباچه فرهنگ کوچک عربی به فارسی شده است. وی می گوید: "اروپای نوخاسته با آنهمه پیشرفت های مادی هنوز زبانش در بند مذکر و مونث و نوتر و آرتیکل ... و املا و آکسان و نقص خط گرفتارست و کتاب های لغت از روی کمال احتیاج انباشته از کلمات زبان هایی است که به اصطلاح خودشان آن ها را مرده نامیده اند ...
زبان فارسی در ظرف چند هزار سال پس از پیمودن چند مرحله از مراحل سخنگویی در یک سرزمین پهناور و پرجمعیتی در پرتو دین و دولت و صنعت بدین صورت سهل و ساده درآمده و همه آثار این مراحل در دستت ... در قرن هشتم میلادی دامنه زبان فارسی از اواسط آسیا تا کنار مدیترانه کشیده می شده و اکنون هم یک نفر سمرقندی و بخارایی و کابلی و کشمیری و کرمانشاهی با وجود بعد مسافت با لهجه مخصوص خود می توانند همدم و همنشین یکدیگر باشند. همچنین هیچ لهجه و زبانی در این سرزمین های وسیع آسیای غربی یافت نمی شود که در سبک و اصطلاحات دینی و علمی  و دیوانی آن تاثیری از فارسی و دست ایرانی نبینیم .... یک کودک یا یک بیسواد فارسی زبان چند برابر یک کودک یا یک بیسواد زبان های دیگر کلمه برای ادای معانی در اختیار دارد ... همچنین می بینیم که بیسوادان و کم سوادان فارسی زبان در جمله بندی غلط های صرفی و نحوی که در زبان های دیگر عادی و شایع است نمی کنند... خلاصه مشکلات زبان فارسی فقط از نظر کلمات جعلی است که فرق باطنی آنهم در نثر فارسی به کار برده اند و مربوط به ساختمان زبان نیست و به آسانی می توان زبان را ازین آلودگی مصنوعی پاک کرد. اینکه زبان بی رویه مشکل و کلمات جعلی باعث تلف شدن عمر گرانمایه و مانع پیشرفت فکر انسان است نظر تازه ای نیست.
بهروز به علم معنی بسیار اهمیت می داد و برای ساختن واژه که با معنایش جور باشد بیش از هر چیز توجه داشت و چه بسا بر واژه های تازه ای که غربی ها وضع کرده بودند ایراد فنی و علمی می گرفت و فارسی آن را باتوجه به علم معنی می ساخت.
بهروز در ترجمه مهارت فراوان داشت چون ریشه و بنیاد واژه ها را می شناخت و ازینرو در بکار بردن واژه ها استادی به خرج می داد. کتاب ادب الکبیر .... از عبدالله مقفع را به فارسی برگرداند و نامش را آئین بزرگی نهاد. نثری که در آن به کار رفته بی گفت وگو نمونه ای زیبا از نثر فارسی بشمار می رود. بهروز کتاب دیگری را به نام تاجداران یمن ترجمه کرده که امید است به همت فرزندانش به چاپ برسد. از نمایشنامه های بنام او "شاه ایران و بانوی ارمن" است که در آن شکوه دربار خسرو پرویز و داستان عشقی پاک به چشم می خورد. این نمایشنامه را طوری تنظیم کرده که به کار فیلمبرداری در سینما بخورد.
در نمایشنامه "جیجک علیشاه" انتقاد سخت از دربار قاجاریه شده است.
در نمایشنامه "شب فردوسی" صحنه و گفتاری که ردوبدل می شود انسان را خیره می کند.
در نمایشنامه "در راه مهر" که بی گفت وگو شاهکار جاودانی او بشمار می رود زندگانی خواجه شیراز با چم وخم هایش به نمایش گذاشته شده و روح عرفان ایرانی از آن تراوش می کند. واژه هایی را که برای این نمایشنامه با هم ترکیب کرده و نثری شگرف از آن ساخته آدمی را مبهوت می کند.
بهروز در نظم و نثر فارسی دبستانی ویژه خود دارد و چون اهل معرفت با روح پرطنز و شوخ و استوار او آشنا هستند اینست که نیازی به گفت وگو درباره آن نداریم.
در مصاحبه هایی که مجله نگاران و روزنامه نویسان با او در مدت بیش از 40 سال کرده اند مطالبی پرمعنا پاسخ داده است که باید آن ها را یکجا گردآورد و از نو به چاپ رسانید.
ریاضیات و روش آموزشی آن
بهروز برای آموختن ریاضی به کودکان روش بسیار تازه ای داشت ومعتقد بود که یک کودک 12 ساله باید به اندازه یک لیسانسیه ریاضی به طور کلی اطلاعات در این رشته داشته باشد. او می گفت که سن مقتضی برای آموختن ریاضی نباید دیرتر از 12 سالگی باشد و کودک هرچه دیرتر یاد بگیرد خیلی دیرتر به مقصود می رسد یا آنکه از این دانش حقیقی بیزاری پیدا می کند.
بهروز زبان خاصی برای آموزش ریاضی از خود اختراع کرده بود و اصطلاحات ریاضی را به فارسی برگردانده تا شاگرد درک کند که چه می خواهد یاد بگیرد. بهروز در حین بازی های کودکانه به بچه ها جمع و تفریق و مثلثات و معادلات جبری را با روش بسیار شگفتش می آموخت. هندسه و مسائل آن را عملا یاد می داد و کمتر به کاغذ و مداد و فرضیه ها می پرداخت. حتی یاد دارم که معادلات جبری را به وسیله ترازو می آموخت. در حدود سال 8-1324 روزی در قهوه خانه فردوسی در خیابان اسلامبول با استاد نشسته بودم. همراه وی کودکی 12-10 ساله بود که خواهرزاده همسرش بود (و امروز مهندس بیژن شامبیاتی است) او را با خود آورده بود تا به یکی از ریاضی دانان بنمایاند که روش آموزشی او چگونه است. مهندس به سر میز ما آمد و نشست و با لحنی تمسخرآمیز به بهروز گفت که این بچه می خواهد معادله سه مجهولی حل کند و بهروز او را پاسخ داد که آری. مهندس مسئله ای را طرح کرد و به دست کودک داد. بیژن مداد رنگارنگی را که مال مهندس بود از روی میز برداشت و با آن شروع به بازی کرد و رنگ های گوناگونش را بر روی کاغذ آزمایش کرد. مهندس نیشخندی به بهروز زد و از اینکه بیژن به کاغذ و مداد کاری نداشت، خنده اش را سرداد. پس از چند دقیقه کودک پاسخ مسئله را زبانی داد که ناگاه مهندس مشت بر میز کوبید که فنجان های چایی به لرزه درآمد و بر روی میز ریخت و گفت "که این کار نشدنی است" و رفت که رفت.
واژه سازی
ذبیح بهروز در حدود سال 1308 انجمنی کوچک به نام انجمن زبان ایران بنیاد گذاشت. این انجمن نخست به بررسی فرهنگ های فارسی به ویژه برهان قاطع پرداخت. در این انجمن دوستداران زبان فارسی که در تهران بودند گرد آمدند و صمیمانه همکاری کردند.
ذبیح بهروز پس از چند سال دیگر انجمنی به نام "انجمن ایرانو یج" را بنیاد گذاشت که در آن دانشمندانی چون دکتر محمد مقدم استاد زبان شناس، اوستا و فارسی باستان در دانشگاه تهران و دکتر صادق کیا استاد پهلوی در دانشگاه تهران عضویت داشتند و به نشر مجله فرهنگی "ایران کوده" پرداختند. افسوس که بیش از 18 شماره از ایران کوده به چاپ نرسید و پژوهش های بسیار گرانبها در نهفت ماند(1).
 پاورقی
(1) نوشته های بهروز در "ایران کوده" به شرح زیر است: "در راه مهر" ، "دبیره"، "خط و فرهنگ"، "تاریخ و تقویم در ایران"، "تقویم نوروزی شهریاری (شمسی قمری فرسی)".
انتشارات دیگرش: "فرهنگ کوچک عربی به فارسی"، "آیین بزرگی" که هر دوی اینها چندین بار به چاپ رسیده  است.
نمایشنامه هایش: "جیجک علیشاه"، "حکیم باشی"، "تنها"، "حاجی علی اصفهانی"، "شاه ایران و بانوی ارمن"، "در راه مهر"، "شب فردوسی" و "خویشتن" است.
باسپاس از امرداد

مانکچی لیمجی هاتریا وباسوادی جامعه ایرانی زرتشنی

مانکجی

نماینده یان هند در 31 مارس 1854 م. (برابر 1233 خ. ) برای بررسی و پژوهش در زندگی زرتشتیان ایران و تغییر و بهبود در وضعیت آنان به ایران سفر کرد. او نماینده انجمن اکابر یان بود. مانکجی ضمن کارهای زیادی که برای بهبود وضع زرتشتیان در ایران انجام داد، آنها را به تشکیل انجمن (پنجایت) برای رسیدگی به امور جاری و فرهنگی تشویق نمود.

در این گفتار به کوتاهی چگونگی تشکیل انجمن ها و مووسسات را آورده ایم.
انجمن کرمان
مانکجی در سفری که به کرمان کرد، به هنگام تجدید بنای درمهر قدیمی کرمان، که در زمان شاه عباس صفوی (1024خ.) به وسیله دستور رستم پور بندار پور مهرگان در محله شهر کرمان ساخته شده بود، در سال 1238خ. در چگونگی استفاده از محل آتشکده، بر سنگ نبشته این آتشکده، در بند پنجم آن آورده:
« برای فراهم آمدن و همداستان شدن کسان پنجایت و انجمن زرتشتی گروه و آراستن بزم نوسیره در هر سکه دین زرتشتی »...(اردیبهشت ماه قدیم 1228 یزدگردی برابر با 14 ماه اکتبر سال 1858م.)
به طوری که در بند پنجم دیده می شود، پایه تشکیل انجمن زرتشتیان کرمان در آن سال ریخته شد و انجمن ناصری زرتشتیان کرمان، بر پایه همین انجمن در سال 1272 خورشیدی در زمان کیخسروجی خانصاحب بنا نهاده شد.
چند سال بعد مانکجی در روز دی به آذر و خرداد ماه 1245 خ، اعضای انجمن به سرای دولاب سهراب خان، محلی که به وسیله وکیل الملک حکمران کرمان برای مانکجی در نظر گرفته بود، فراخواند، و در امور زرتشتیان و وظایف همگان سخنرانی کرد. صورت مذاکرات این جلسه و جلسه های بعد در دفتری ثبت و در بنگاه خاور شناسی خورشید جی کاما در هند نگه داری می شود.
مانکجی در این جلسه گفت: «...نام اعضای پنجایت یا بزرگان در دفتر نوشته نمی شود، بلکه نام کسانی نوشته می شود که زیادتر برای جماعت زحمت کشیده و از کیسه خود خرج کلی و بیشتر نموده و در راه دین عقیده درست داشته و بی ریا و از ته دل برای گروه کوشش نمایند...حاصل دنیا هم همین است که اسم شخص به نیکویی بلند و تحصیل آخرت شود. اگر صد هزار تومان از شخص باقی بماند، حاصلی ندارد، به جز همین نام نیکو که در میان خلایق برده شود. »
نام اعضای این انجمن که دوازده نفر بودند:1- دستور جهانگیر مرحوم دستور رستم (جد خدایار هرمزدی)
2- ملا بهروز ملا اسکندر(عموی ارباب کیخسرو شاهرخ) 3- ملا گشتاسب دینیار 4- ملا اورمزدیار خسرو 5- ملا دینیار اورمزدیار 6- ملا ظهراب گشتاسب 7- استاد آدرباد اورمزیاد 8- ملا خسرو مرحوم فولاد 9-ملا رشید شهریار مهربان شهریار 10- ملا بهمن جمشید 11- استاد مهراب خداداد بهمن 12- ملا خداداد خسرو صندل. دستور جهانگیر رییس انجمن بود و ملا گشتاسب تحویلدار و ملا بهروز اسکندر منشی.
مانکجی در همین جلسه معین کرد که: سالی شصت تومان برای مصارف مدارس کرمان معین شود. دو مدرسه در شهر یکی پای آتش ورهرام و معلم آن هم دستور رستم ولد دستور جهانگیر باشد با سالی 24 تومان، دیگری در محله پرموتن و ملا شاهرخ پسر ملا اسکندر (پدر ارباب کیخسرو) معلم آنجا باشد، او هم سالی 24 تومان. یک مدرسه در قنات غسان پای آتش آدریان، با معلمی موبد جهانگیر موبد مرزبان (جد پدری تیمسار جهانگیر اشیدری) با سالی 12 تومان.(در سال1245خ.)
(به صفحات 255 تا265 کتاب تاریخ پهلوی و زرتشتیان مراجعه کنید.)
انجمن یزد
انجمن ناصری یزد، در روز باد ایزد و شهریور ماه قدیم 1261 یزدگردی(1271خ.) به همت روانشاد کیخسرو جی خانصاحب و در حضور وی تشکیل شد. کیخسرو خانصاحب در یک دیباچه و 46 ماده اساسنامه این انجمن را برای زرتشتیان یزد یادآور شد و همه اعضای آن را انتخاب و به تصویب رساند.
به طور کلی 28 نفر برای اداره انجمن انتخاب شدند که هییت رییسه آن عبارتند بودند از: سرنشین (رییس) انجمن: دستور شهریار، نایب رییس: دستور تیرانداز، امین اداره: ملا دینیار کلانتر، دفتر یار و دبیر اداره: استاد جوانمرد و استاد کیومرس و مستشار القوانین آیین بهی: ماستر خدابخش.
این انجمن طبق وقف نامه ها، تمام اماکن مقدسه زرتشتیان را در دست داشت.
وقف نامه اول – شامل تمام معابد و در مهرهای زرتشتیان چه در یزد و چه در دهات یزد.
وقف نامه دوم – شامل زیارتگاه ها و اماکن مقدسه مانند پیرسبز و پیرخاتون بانو، پیرنارستانه و ....
وقف نامه سوم – دادگاهها به انضمام خیله ها و توابع آن.
انجمن خیرخواه زرتشتیان یزد
برابر آیین نامه ای 70 ماده ای و یک سوگند نامه انجمنی در یزد به نام انجمن خیرخواه زرتشیان یزد (به غیر از انجمن ناصری) تشکیل شد. تعداد اعضای این انجمن 63 نفر بوده است. از چگونگی تشکیل این انجمن و اینکه چه انگیزه ای سبب شد تا با وجود انجمن ناصری مبادرت به تشکیل آن شود، آگاهی نداریم، ولی با توجه به اینکه در ماده 12 اساسنامه آن، لزوم احترام به انجمن ناصری را مورد نظر و دقت قرار داده است، می توان دریافت که اختلاف نظری در بین بوده است، اما نه به اندازه ای که انجمن ناصری را نفی نماید.
دراینجا باید از انجمن دیگری به نام انجمن حق گوی یزد نام برد که اعضای آن از متعصبین زرتشتی بودند. گویا قتل ماستر خدابخش از کارهای این انجمن بوده است.
انجمن زرتشتیان تهران
چون در آن روزگاران، تعداد زرتشتیان تهران محدود و از یکصد نفر تجاوز نمی نمود، لذا مانکجی در منزل خود و نزدیکی آن، جایی را به نام وکالت خانه یان تعیین کرد که به امور زرتشتیان رسیدگی، و مدرسه زرتشتیان نیز ابتدا همانجا بود، و یک نفر متعمد از زرتشتیان نیز به نام «وکیل الرعایا» تعیین شد که به کارهای زرتشتیان رسیدگی نماید. این وضع ادامه داشت تا زمانی که شادروان ارباب کیخسرو شاهرخ شالوده انجمن زرتشتیان تهران را در سال 1286خ. به شرح زیر پایه ریزی کرد:
زرتشتیان تهران در تاریخ چهارشنبه زامیاد ایزد اسفند ماه باستانی 1276 یزدگری در کاروانسرای مشیر خلوت که مرکز تجارت زرتشتیان تهران بود، گرد آمده، 14 نفرنمایندگان انجمن را از طرف خود برگزیده و تا دوسال که تجدید انتخاب می شود، بر کلیه خیر و اصلاح حال در امور زرتشتیان به هر قسمی که مقتضی و مصلحت دانند، مختار و مسلط نمودند و نظامنامه داخلی انجمن را که مشتمل بر 45 ماده بود، تصویب نمودند.
در تاریخ جمعه انارم ایزد اسفندماه 1276 یزدگردی برابر 29 جمادی الاخر1325 قمری، تمامی 14 نفر در وکالت خانه یان تهران با حضور اردشیرجی صاحب (سومین نماینده انجمن اکابر یان) حاضر شدند و هییت رییسه به شرح زیر برگزیده شد:
میرزا کیخسرو شاهرخ: رییس انجمن – موسیو اردشیر مهربان: نایب رییس – میرزا شهریار خدامراد: دفتر دار و میرزا جمشید مهربان: دبیر.
تعداد زرتشتیان تهران در آن سال (1287خ.) 543 نفر بود.
در ابتدای مشروطیت، انجمن های بسیاری تشکیل گردید که کسروی و اسماعیل رایین ــ تاریخ نگاران مشروطیت ــ تعداد آنها را تا 1200 انجمن می نویسند. برخی از این انجمن ها با انجمن زرتشتیان تهران در مکاتبه بودند و برای شرکت در جلسات یکدیگر، همدیگر را دعوت می کردند.
شرح اقدامات انجمن تهران بسیار مفصل است و هر دوره برای خود تاریخی دارد که باید توسط انجمن تهران برای آگاهی عموم منتشر شود. از عمده کارهای گردش های نخستین انجمن تهران، تاسیس آتشکده در تهران و مدارس بوده است
Hamed
13th August 2009, 13:13
انجمن برادری یان تهران
یکی دیگر از انجمن های زرتشتیان تهران است که نظامنامه و مرامنامه جداگانه داشته است. نظامنامه، پس از مقدمه، در هفت فصل و 43 ماده و یک قسم نامه تنظیم شده بود. این انجمن 12 عضو داشت. انجمن برادری یان تهران از نوروز 1290خ. شروع به کار نمود و طبق اساسنامه در آغاز هر سال تجدید انتخابات می کرد.
موبد اشیدری، در کتاب «تاریخ پهلوی و زرتشتیان» علت تشکیل این انجمن را چنین می نویسد:
« در آن موقع، عده ای به نام گماشته یا نوکر – یا کارگر دکان و نظایر آن در حجره های بازرگانان و تجارتخانه های زرتشتیان در سرای مشیر خلوت و تیمچه صاحب الدوله و دالان امین الملک کار می کردند و گویا برخی ارباب ها به آنها ظلم و بیرحمی می نمودند و به طوری که گزارش شده یکی از آنها در اثر کتک اربابش از بین می رود و شاید تشکیل این انجمن بدان سبب باشد که بتوانند از حقوق خود دفاع نمایند و یا آنکه از حاشیه، منبع تقویتی در بین بوده که آنها را نیرو می بخشیده تا قدرتی در برابر ارباب شان باشند » (به نوشته فریدون رشیدی در شماره 6 هوخت سال 1342 رجوع شود.)
انجمن شیراز
در نظامنامه این انجمن آمده است: «....ما زرتشتیان شیراز از امروز که روز جمعه رشن ایزد شهریور ماه باستانی سنه 1279 یزدگردی می باشد، در عمارت باغ وقفی مسافرخانه ملت زرتشتیان در شیراز جمع گردیده،....از حالتحریر الی مدت دو سال که تجدید انتخاب شود، به کلیه خیر و اصلاح حال و امور زرتشتیان به هر قسمی که مقتضی و مصلحت دانند مختار و مسلط نمودیم.»
اساسنامه این انجمن در 43 فصل به تصویب رسیده بود. باغ معبد و مسافرخانه زرتشتیان شیراز در سال 1323 قمری خریداری شده است و در سنگ نوشته آن نام های : ارباب رستم شاهجهان، خسرو شاهجهان و برادران، رشید خداداد فرامرزیان، خدابنده کیخسرو، هوشنگ اردشیر، خدابخش فریدون، ارباب جمشید جمشیدیان، خدارحم هرمزدیار، سروش اردشیر، منوچهر خداداد، بمان هرمزدیار، بهرام بهمن جمشید، کیخسرو ظهراب، رستم بهرام آدر، اردشیر خداداد نارنجی، رشید موبد بهرام، کیخسرو اسفندیار مریم آبادی، رستم اردشیر، رستم شهریار، رستم نوشیروان، کیخسرو مهربان خورسند، مهربان فولاد تیرانداز آمده است.
دیگر موسسات زرتشتی
مووسسات زرتشتی بسیارند و هر کدام شرح ویژه خود را می خواهد. در این جا به اختصار از موسسات زرتشتی تنها نام برده شده:
· آتشکده یزد، کرمان، تهران و...: شرح تاسیس آتشکده تهران در گفتار دوم به طور مفصل آمده است
· آتشکده تهران : که به کوشش ارباب رستم گیو ساخته شده.
· دخمه تهران، یزد، کرمان و...
· شاه ورهرام ایزد در تهران و شهرهای دیگر.
· مدارس تهران و شهرستان ها که تعداد آنها بسیار زیاد است. بیشتر مدرسه ها در شهرستان ها و روستاهای یزد از سوی یان هند بنیان نهاده شد. در تهران هم به کوشش ارباب کیخسرو شاهرخ و با سرمایه یان مدرسه های دخترانه و پسرانه تاسیس شد که هر کدام تاریخچه مفصلی دارند. برای نمونه سرگذشت دبیرستان دخترانه انوشیروان دادگر در گفتار سوم آمده است.


انجمن های موبدان یزد، کرمان و تهران از قدیمی ترین انجمن های روحانی جامعه زرتشتی هستند.
کتابخانه اردشیر یگانگی، کتابخانه هورشت به کوشش دکتر صرفه در یزد و کتابخانه های دیگر.
بیمارستان های و درمانگاه ها در تهران و شهرستان ها : درمانگاه سررتن تاتا، زایشگاه بهمن، بیمارستان گودرز در یزد، بیمارستان منوچهردادی در کرمان، درمانگاه خداداد مهرابی در کرمان، درمانگاه اردشیر یگانگی در تهران و ....
تالار های پذیرایی مانند: تالار ایرج، بهمن، خسروی و در شهرستان ها تالارهای گوناگون.
ورزشگاه: اردشیر همتی در کرمان، باشگاه زرتشتیان در یزد، فروهر در تهران و....
آرامگاه قصر فیروزه: به کوشش ارباب کیخسرو و جمع آوری پول از زرتشتیان خریداری شد که در اطراف آن به یاری دیگر خیراندیشان سالن هایی ساخته شد. تاریخچه خریدن و وقف آرامگاه و زمین های اطراف آن برای جامعه زرتشتی، بسیار مفصل است که باید در جزوه ای جداگانه به چاپ برسد.
آب انبارها: تعداد زیادی آب انبار در یزد و روستاهای زرتشتی نشین به کوشش خیراندیشان ساخته شد. از جمله آب انبار رستم گیو در شهر یزد و یا آب انبار پیرهای مختلف.
مسافرخانه و پذیرشگاه: زرتشتیان در شهرهایی که نیاز داشتند؛ مانند کاشان، کرمان، یزد، شیراز و بندرعباس، زاهدان و اهواز و...با کمک مالی خیراندیشان و دهشمندان پذیرشگاه هایی را ساخته اند.
زیارت گاهها: در شهرهای مختلف زرتشتی نشین زیارتگاه هایی وجود دارد. از همه بیشتر در یزد و اطراف آن زیارت گاههایی وجود دارد که برای زرتشتیان بسیار مقدس است، مانند: پیر سبز، پیر هریشت و....که هر کدام تاریخچه ویژه خود را دارند.
پرورشگاه، تاسیسات و مدرسه های مارکار در تهران و یزد: پشوتن جی دو سابایی مارکار نیکوکاری که سرمایه اش را وقف امور زرتشتیان کرد؛ مووسساتی را بنا نهاد که بسیار گسترده است. چگونگی خرید و ساخت و واگذاری این مدرسه ها وموقوفات شرحی مفصل می خواهد و هر کدام کتابی را می طلبد.
بنیاد های خیریه: تعداد بسیار زیادی بنیادهای خیریه در تهران و شهرستان های زرتشتی نشین به وجود آمده است که توسط اشخاص خیراندیش پایه نهاده شده است.
سازمان ها: سازمان ها وباشگاه های گوناگون در تهران و شهرستان ها ایجاد شد. از جمله می توان از سازمان فروهر، باشگاه مزدیسنان، سازمان زنان، کانون دانشجویان،...نام برد.
تفریحگاه و کوشک: مانند کوشک ورجاوند کرج و....

*شایسته است پژوهشگران تاریخ و فرهنگ زرتشتی، درباره تاریخ این مووسسات کار بنیادی و اساسی انجام دهند.
http://forum.funpatogh.com/archive/index.php/t-9529.html?s=2fb99def911cebdad5c8b3c9d309d264 ادامه مطلب ...