راهرو عشق

راهرو عشق کویراست، که دریا بودنش را به آفتاب بخشید،آفتاب هم گرمی اش را نمی تواندبه همه نبخشد!

راهرو عشق

راهرو عشق کویراست، که دریا بودنش را به آفتاب بخشید،آفتاب هم گرمی اش را نمی تواندبه همه نبخشد!

فرهنگ واژه های پهلوی(زتا م)


«ز»تا

«م»



r http://www.loghatnaameh.org

«ز»



زَئیریچ= zairich نام دیوی از پیروان اهریمن
زَئینی گاو= zaini gãv نام یکی از نیاکان زهاک (نادرست: ضحاک)
زابزِبا= zãbzebã آفتاب، خورشید
زات= zãt زاده شده
زاتان= zãtãn زاده شدگان
زات سْپَرَم= zãt sparam (= ویزیدَگیها ایی زادسْپْرَم) نام مَتیانی (= کتابی) است با 19000 واژه به زبان پهلوی که آن را زادسپرم، موبد سیرجانی در سده ی نهم ژانگاسی (= میلادی) نوشته شده و در باره ی چهار چیز است: آفرینش، دین، مانو (= انسان) و روان، رستاخیز و پایان جهان
زاتَک= zãtak فرزند، اولاد، بچه، زاده شده
زاتَن= zãtan زادن، زاییدن، به دنیا آوردن
زاتِنیتار= zãtenitãr پدر و مادر، والدین
زاتیسپَرهَم= zãtisparham زات سپرم، زاد سپرم
زاد= zãd زاده ـ متولد شد
زادَگ= zãdag فرزند، اولاد، بچه
زادَن= zãdan زادن، به دنیا آوردن
زاد هیند= zãd hind زاده ـ متولد شدند
زادیتَن= zãditan درخواست ـ زاری ـ التماس ـ استغاثه ـ دعا ـ نیایش ـ جستجو کردن
زادیشنیْه= zãdishnih التماس، استدعا، استغاثه، دعا، زاری، تضرع
زارِن= zãren برادر وَلگاش شاه ساسانی
زارهونَد= zãrhunad خلق ـ ایجاد ـ تولید می کند، می آفریند
زاریک= zãrik زاری، تضرع
زاز= zãz ـ 1ـ ژاژ، علف هرز، خارشتر 2ـ دانگ، بخش، قسمت، سهم
زاز دراییتَن= zãz drãyitan ژاژخاییدن، بیهوده گویی کردن، حرف مفت زدن
زازرا= zãzrã صاف، خالص، بی غل و غش
زازرونتِریا= zãzrunteryã پرنده
زاغ= zãq این، آن
زاک= zãk ـ 1ـ تولید، توالد 2ـ این، آن
زاکِئو= zãkeo واتا (= معنی) ناشناخته
زاکیا= zãkyã عرق تن
زاکیج= zãkij این، آن
زاکیْه= zãkih فرزند، اولاد، توالد
زالوک= zãluk زالو
زالوگ= zãlug زالو
زام= zãm زمین
زامدات= zãmdãt (= زامیاد)
زامیات= zãmyãt (= زامیاد)
زامیاد= zãmyãd گاهنما، سالنما، تقویم، سررسید، نام بیست و هشتمین روز هر ماه
زامین= zãmin ـ 1ـ اعزام، گسیل، رهسپار، مأموریت 2ـ راهنمایی، هدایت
زامینیدَن= zãminidan ـ 1ـ فرستادن، اعزام ـ مأمور کردن، گسیل داشتن 2ـ راهنمایی ـ هدایت کردن
زانا= zãnã تخم، بذر، ژن، جرثومه، نطفه، ذره
زانگروتا= zãngrotã پیل (= فیل) خشمگین
زانوک= zãnuk زانو
زانوگ= zãnug زانو
زاوَر= zãvar (اوستایی: زاوَرِ) زور، نیرو، توان، قدرت، انرژی
زاوَلیستان= zãvalistãn زابلستان
زاوول= zãvul زابل
زاهَک= zãhak عنصر
زاهَگ= zãhag عنصر
زای= zãy ـ 1ـ (ریشه ی زَستن) خواست، درخواست، تقاضا، طلب 2ـ (ریشه زایش) 3ـ سلاح، آلت
زایاکیْه= zãyãkih استعلام، استفسار، استفتا
زایَک= zãyak فرزند، نسل، اولاد
زایِنیتار= zãyenitãr زاینده، زایاننده، عامل تولید
زایِنیتاران= zãyenitãrãn زایندگان، زایاننده ها، والدین، عوامل تولید
زاییت= zãyit زائید
زاییچ= zãyich زایچه، طالع
زاییچَک= zãyichak زایچه
زاییچَگ= zãyichag زایچه
زاییستَن= zãyistan (= زَستَن) خواستن، درخواست ـ تقاضا ـ طلب ـ سؤال کردن
زاییشْن= zãyishn زایش، تولید
زاییشْن اومَند= zãyishn umand متولد، زایشمند
زاییشْنومَند= zãyishnumand متولد، زایشمند
زاییشْنیک= zãyishnik زاده شده، هستی ـ وجود یافته، موجود
زاییشْنیگ= zãyishnig (= زاییشْنیک)
زاییشْنیْه= zãyishnih وضع حمل
زْبا= zbã تن، پیکر، کالبد، اندام، بدن، جسم، هیکل
زَبا= zabã زر، طلا
زِبا= zebã کتاب، رساله
زُبا= zobã دزد، سارق
زْبار= zbãr (اوستایی: زْبَر)1ـ در رهبری کجروی کردن, از راه مردم منحرف شدن، مردم را فریب دادن 2ـ آدم بد 3ـ تاختن، حمله ـ تک ـ آفند کردن 4ـ آکری (= نوعی) اسب
زَبار= zabãr نام کوهی در ری که رودخانه ی درجیک از آن سرچشمه می گیرد و خانه ی پدر زرتشت کنار این رود بوده است
زَباییتَن= zabãyitan خواندن، تلاوت ـ دعا ـ نیایش ـ استغاثه ـ التماس کردن
زَباییشْن= zabãyishn خواندن، تلاوت، دعا، نیایش، استغاثه، التماس
زُباییشْن= zobãyishn دزدی، سرقت
زَبرون= zabrun فوت، رحلت، وفات، ممات، مرگ، موت، درگذشت
زَبرونَتَن= zabrunatan فوت ـ وفات ـ رحلت کردن، مردن، درگذشتن
زَبرونَم= zabrunatam فوت ـ وفات ـ رحلت می کنم، می میرم
زَبرونید= zabrunid فوت ـ وفات ـ رحلت کرد، مرد، درگذشت
زِپاک= zepãk غلط، نادرست
زُپِمان= zopemãn قرض، وام، بدهی، دِین
زَت= zat ـ 1ـ زد 2ـ زده شده، مضروب، مقتول، کشته شده
زَتار= zatãr زننده، ضارب، قاتل
زَتار کامیْه= zatãr kãmih سادیسم، میل به خونریزی، قساوت قلب
زَتار کامَکیْه= zatãr kãmakih میل به زدن ـ کشتن
زَتاریْه= zatãrih زنندگی، ضرب و شتم، قتل عام، کشتار
زَت اَفزاریْه= zat afzãrih خلع سلاح
زَت بْریهیْه= zat brihih محکوم به بدبختی، تقدیر ـ سرنوشت بد داشتن، زده ی سرنوشت بودن
زَت خْوَر= zat xvar کسی که فره ی ایزدی (= نور الهی) از او رفته باشد
زَت خْوَرّه= zat xvarrah (= زت خور)
زَت خْوَرّهیْه= zat xvarrahih بی فرهی، دور ماندگی از نور الهی
زَتَک= zatak ـ 1ـ صمغ 2ـ زده ـ کشته شده، مقتول، مضروب
زَتَکیْه= zatakih زدگی، قتل، بدبختی
زَتَن= zatan زدن
زَتوک= zatuk (= زَتَک) صمغ
زِچ= zech (= زیچ) زایچه
زَخم= zaxm زخم، جراحت
زَدار= zadãr زننده، نابود کننده، مخرب
زَدَکارتا= zadakãrtã آنتَر (= مرکز) دِویپ (= منطقه) گرگان در زمان اسکندر که نزدیک استرآباد بود (پارسی باستان)
زَدَن= zadan زدن، کشتن، تنبیه ـ مجازات کردن
زَدوگ= zadug ژد، صمغ
زَدونَـتَن= zadunatan خریدن
زَدونَم= zadunam می خرم
زَدونید= zadunid خرید
زَدی= zadi سؤال، پرسش
زَدیتَن= zaditan سؤال کردن، پرسیدن
زَر= zar زر، طلا
زَّر= zarr طلا، زر
زَرآسوفتَک= zar ãsuftak زراندود، براده زر
زَرآشوفت= zar ãshuft (= زرآسوفتک)
زَرآگین= zar ãgin زرگون، زرین، زرآگین
زَرآپَت= zar ãpat نام جایی
زَرآگین پَتکَر= zar ãgin patkar زرگر
زَرئومَند= zar umand ـ 1ـ زرین، زرمند 2ـ نام دریاچه ای بوده پیرامون همدان
زَرّئومَند= zarr umand (= زرئومند)
زَرئی= zari زرداب، زهره، صفرا، تلخی
زِرا= zerã دریا (= زراه)
زَر اومَند= zar umand (= زرئومند)
زْراه= zrãh (پارسی باستان: دْرَیاه؛ اوستایی: زْرَیَنَ zrayana) دریا
زَرپین= zarpin زمستان
زَرت= zart زرد
زَرت آلوک= zart ãluk زرد آلو
زَرت اوشنوک= zart ushnuk زرد زانو
زَرت چوپَک= zart chupak زرد چوبه
زَرتَک= zartak زرده تخم مرغ
زَرت گوش= zart gush زرد گوش
زَرت موی= zart muy زرد موی، مو طلایی
زَرتوخشت= zartuxsht زرتشت
زَرتوخشت ایی سْپیتامان= zartuxsht i spitãmãn زرتشت از تبار سپیتام
زَرتوخشت روک تومان= zartuxsht ruk tomãn بزرگ ترین رهبر دینی زرتشتی
زَرتوشت= zartusht (اوستایی: زَرَثوشتْرَzara sushtra= دارنده ی شتر زرد) زرتشت؛ کسی با سیروم (= عنوان) پیامبری در ایران باستان. این نام در پهلوی: زَرتوشت، زرتوهشت و زَرتوخْشت آمده و در فرهنگ های پارسی: زرتشت، زردشت، زره تشت، زراتشت، زردهشت، زره دشت و مانند این ها نوشته شده است. در باره ی زادگاه وی میان میژوناس ها (= مورخان) آنیات (= اختلاف) هست. برخی زادگاه او را آذربایجان (اورمیه)، برخی بلخ و برخی ازبکستان می دانند. در باره ی زمان هاتینار (= تولد) او نیز ویژید (= اختلاف) بسیار است و آن را از 600 تا 6000 سال پیش از ژانگاس (= میلاد) می دانند؛ ولی میژوناس های (= مورخان) امروزی از روی دانش زبانشناسی، هاتینار او را میان 900 تا 1700 سال پیش از ژانگاس می دانند. نام پدر زرتشت پوئورو شَسْپ (= دارای اسب های بسیار) و نام مادرش دوغذووا duqzuvã (= شیردوشنده) بوده است. در پیراپ (= کتاب) های: «بوندهیشن»، «دینکرت»، «زات سپرم» و «چرکرت دینیک»، نیاکان زرتشت نوشته شده و با اندکی آیوزیش (= اختلاف) با آنچه مسعودی در «مروج الذهب» آورده، هماهنگ است؛ نیاکان وی چنین است: 1ـ مَنوش چیهر (اوستایی: مَنوش¬چیثرَ= منوچهر، دارای روی بهشتی) 2ـ دوراسرَو (اوستایی: دورَ ئِسروتَهِ dura esrutahe = مرد بلند آوازه ـ سرشناس ـ معروف ـ مشهور ـ در همه ی زمان ها) 3ـ نَیازِم (اوستایی: نَیازَیِن= سفت بستن) 4ـ وَئِدیشْت (اوستایی: وَئِذیشْتَ= دانشمند، حکیم، عالم) 5 ـ سْپیتامَ (اوستایی: سْپیتامَ= سپید ـ درخشان ـ روشن کننده) 6ـ هَردار (اوستایی: هَرِتَر= نگهبان، پاسدار، نگهدارنده، مراقب، ناظر، محافظ) 7ـ اَرجَذرَشن (اوستایی: اِرِزَتوفْرْشْنَ= سیمین کلاه، جنگجویی با کلاهخود نقره ای) 8 ـ پاتر اسپ (اوستایی: پاتَر اسپَ= نگهدارنده ی اسب) 9ـ چَخشنوش (اوستایی: چاخشْنی) 10ـ هَئَچَتَسپ (اوستایی: هَئِچَت اَسپَ) 11ـ اوروگَذَسپ (اوستایی: اورو گَد اَسپَ= جستجوگر اسب بزرگ) 12ـ پَتیریتَرَسپ (اوستایی: پیتَر اَسپَ= پدر اسب، کسی که از اسب چون فرزند خود نگهداری می کند) 13ـ پوئوروشَسپ (اوستایی: پوئورو شَسْپَ= دارای اسب های بسیار). نام نیای مادری زرتشت فْرَهیم رَوا و نام جاپوی (= عموی) زرتشت، آراستی و پسر جاپوی او مِدیوماه medyumãh نام داشته است؛ مدیوماه نخستین کسی بوده که دین زرتشت را پذیرفته است. زرتشت چهار برادر دارد که دو تا به نام های: رَتوشتَر و رَنگوشتَر از وی بزرگ تر و دو تا به نام های: نوتَریگا و نیوِتیش از وی کوچک تر بوده اند. زرتشت سه بار ازدواج کرده که نام زن های اول و دوم او در جایی نیست ولی نام همسر سوم وی هْووئی hvui بوده که دختر فْرَشَئُشْتْرَ frashaostra بوده است. پدر سومین زن زرتشت، برادر جاماسپ مانتین (= وزیر) گشتاسپ و زنی بیوه بوده است. زرتشت از نخستین زن خود پسری به نام ایستَ واشتْرَ و سه دختر به نام های: فْرِنی، ثریتی و پوئوروچیستا puuru chistã داشت و چیستا را بسیار دوست داشت. زرتشت از همسر دوم خود دو پسر به نام های: هْوَرِچیثْرَ hvare chisra (خورشید چهره) و اورْوَت نَرَ urvatnara داشت که او نخستین کشاورز روی زمین بوده است؛ ولی بر پایه دین زرتشت، از همسر سوم زرتشت در آینده سه پسر زاده خواهد شد و اوژدات uždãt (= نطفه) آن ها در دریاچه ی هامون در سیستان نگهداری می شود و سه هزار سال پیش از پایان جهان، از دوشیزگانی که در این دریاچه شنا می کنند، به دنیا می آیند. در هزاره ی سوم پیش از رستاخیز، پسری به نام هوشیدَر (اوستایی: اوخْشْیَت اِرِتَ uxshyat ereta) از مادری به نام سْروتَتْ فِذری srutat fezri زاده می شود. در هزاره ی دوم پیش از رستاخیز، پسری به نام اوخْشْیَت نِمَنْگْهْ uxshyat nemangh از مادری به نام ونگهوفذری زاده می شود و در پایان هزاره ی اول پیش از رستاخیز، پسری به نام سوشیانْت sushyãnt از دختری به نام اِرِدَت فِذری eredat fezri زاده می شود که مرگ او آغاز رستاخیز است. زرتشت برای رَواگ (= رواج) دین خود به دربار ویشتاسپ (= گشتاسپ) شاه کیانی روی آورد و او را به دین خود خواند. بدخواهان از او نزد شاه بدگویی کردند و شاه او را به زندان انداخت؛ ولی او پِرژوهایی (= معجزاتی) نشان می دهد و از زندان آزاد می شود و شاه و همسرش دین او را می پذیرند و از آن پس دین وی گسترش می یابد.
زَرتوشتان= zartushtãn از تبار زرتشت
زَرتوهْشت= zartuhsht زرتشت
زَرتیْه= zartih زردی، صفرا
زَرد= zard زرد
زَردآلوک= zard ãluk زرد آلو
زَرد آلوگ= zard ãlug زرد آلو
زَرد چوبَک= zard chubak زرچوبه
زَرد چوبَگ= zard chubag زرچوبه
زَردَک= zardak زرده تخم مرغ
زَردَگ= zardag زرده تخم مرغ
زَردوشت= zardusht زرتشت
زَردوشتان= zardushtãn آساتیک (= منسوب) به زرتشت
زَردوخْشت= zarduxsht زرتشت
زَردیْه= zardih زردی
زَرغون= zarqun زرگون، سبز، تر و تازه
زَرغونیْه= zarqunih زرگونی، سبزی، تر و تازگی
زَرفاک= zarfãk ژرفا، گودی، عمق
زَرکَر= zarkar زرگر
زَرکَریْه= zarkarih زرگری
زَرگَر= zargar زرگر
زَرگَریْه= zargarih زرگری
زَرگون= zargun سبز، تازه، نوبر
زَرگونیْه= zargunih سرسبزی
زَرمان= zarmãn پیر، فرتوت، کهنسال، قدیمی
زَرمان مِنیشْن= zarmãn menishn دارای گردن بند زرین، آویل (= صفت) کرکس است
زَرمانیْه= zarmãnih (اوستایی: زَئُروئی) پیری، فرتوتی، کهنسالی، کهنگی، ضعف، قدیمی، اسقاطی
زَرمانیْه کَرتار= zarmãnih kartãr پیر کننده
زَرمی= zarmi بهار
ــ میتوک زَرمی= mituk zarmi وسط بهار، نام گاهنبار نخست
زَرمَیو= zarmayo زرین، نام روغن یا نوشیدنی که پاکان پس از مرگ و رسیدن به آسمان از آن می خورند
زَرمیهر= zarmihr زرمهر، نام فرمانده سپاه فیروز شاه ساسانی که در نبود فیروز به ارمنستان لشکرکشی کرد
زَرَنکَ= zaranka زرنج، سیستان (پارسی باستان)
زْرَنگ= zrang زرنج، نام باستانی سیستان تا پیش از آمدن سکاها
زْرَنگَکان= zrangakãn زرنجیان، سیستانیان
زْرَو= zrav (= اَزروفتن) 1ـ بیرون رفتن، خارج شدن 2ـ خاموش ـ ساکت شدن
زَروان= zarvãn ـ 1ـ پیری، فرتوتی، کهنسالی 2ـ خدای زمانه
زَرواندات= zarvãndãt آفریده ی زروان، پسر میهرنِرسی یکی از دو موبدی که سَمواد (= امور قضایی) را در زمان ساسانیان دارا بودند
زَروانداد= zarvãndãd (= زرواندات)
زْروفتَک= zruftak متفرق، پراکنده، متلاشی
زْروفتَکیْه= zruftakih تفرقه، پراکندگی
زْروفتَن= zruftan (= اَزروفتن، زْرَو) 1ـ بیرون رفتن، خارج شدن 2ـ خاموش ـ ساکت شدن
زَرومَند= zarumand (= زرئومند)1ـ زرین، زرمند 2ـ نام دریاچه ای بوده پیرامون همدان
زْرِه= zreh ـ 1ـ زره 2ـ دریا، دریاچه
زْرِه اَخْو= zreh axv سرور دریاها، اقیانوس
زْرِه ایی فْراخْو کَرت= zreh i frãxv kart دریای بزرگ، اقیانوس
زْرِه پَتموخت= zreh patmuxt زره پوش، مسلح
زَرهَم= zarham نام باستانی شهرستان جهرم
زَرهون= zarhun زایش، تولید، وضع حمل
زَرهونَتَن= zarhunatan زاییدن، تولید ـ وضع حمل کردن
زَرهونَم= zarhunam می زایم، تولید ـ وضع حمل می کنم
زَرهونَید= zarhunid زایید، تولید ـ وضع حمل کرد
زَریتون= zaritun حفر، عمق
زَریتونَتَن= zaritunatan حفر ـ عمیق کردن
زَریتونَم= zaritunam حفر ـ عمیق می کنم
زَریتونید= zaritunid حفر ـ عمیق کرد
زَریچ= zarich نام دیوی بوده است
زِریچ= zerich (= زَریچ)
زَریر= zarir نام پهلوان افسانه ای ایرانی و برادر گشتاسپ شاه که در جنگ با ارجاسپ تورانی کشته شد
زَریران= zarirãn تبار زریر
ــ اَیاتکار ایی زَریران= ayãtkãr i zarirãn نام پیراپی (= کتابی) با سه هزار واژه به زبان پهلوی که دربرگیرنده ی ایتاس (= حماسه) زریر است
زَریستَن= zaristan زن سینه یا پستان زرین
زَریک= zarik زاری، شیون، غم، غصه، اندوه، ماتم
زَریک اومَند= zarik umand زارمند، غمگین، اندوهگین، دلگیر، ناراحت، گرفته
زَریکَر= zarikar زرگر
زَریکومَند= zarikumand (= زَریک اومند)
زَریکین= zarikin غمناک، غمگین، اندوهگین
زَریگ= zarig (= زَریک)
زَریگ اومَند= zarig umand (= زَریک اومند)
زَّرین= zarrin طلایی، زرین
زَرین= zarin زرین، طلایی
زَرین پِسیت= zarin pesit زرنگار، طلاکاری شده، زرآگین
زَّرین پوسِن= zarrin pusen دارای گردنبند زرین
زَّرین سْروک= zarrin sruk زرین شاخ
زَّرین کَرت= zarrin kart ساخته شده از زَرـ طلا
زَّرین گون= zarrin gun طلایی رنگ، زرین گونه
زَریومَند= zaryumand زار، پریشان، سوگوار، غمگین، ناراحت، اندوهگین
زْریْه= zrih ـ 1ـ دریاچه 2ـ زره
زَریْه= zarih (= زْریْه)
زُزان= zozãn سکه، پول، اعتبار
زَس= zas درخواست، تقاضا، طلب
زَسپان= zaspãn نادرست، غلط، اشتباه
زَستَن= zastan خواستن، درخواست ـ تقاضا ـ طلب کردن
زِشت= zesht زشت
زِشت خْوَتاییْه= zesht xvatãyih زشت فرمانروایی، حکومت نامشروع
زَغ= zaq زاغ، کلاغ زاغی
زَغیک= zaqik زاغی
زَفا= zafã ابر بارش زا
زِفان= zefãn اشتباه، بیهوده
زِفانیْه= zefãnih اشتباهی، بیهودگی، نادرستی
زَفر= zafr (اوستایی: زَفَرِ) دهان، پوزه
زَفَر= zafar دهان اهریمنی
زَکتون= zaktun ضربه
زَکتونَتَن= zaktunatan زدن
زَکَر= zakar نَر (این واژه در عربی ذکر نوشته می شود)
زِگوئِر= zeguer ارزان
زَلوک= zaluk زالو
زَم= zam ـ 1ـ زمستان 2ـ تیر انداختن، روانه کردن
زَمان= zamãn زمان، هنگام، وقت
ــ اَندَر زمان= andar zamãn در زمان، بی درنگ، فوراً، بلافاصله
ــ پَت هَم زَمان= pat ham zamãn در همان زمان
ــ دِرَنگ زَمان=derang zamãn زمان دراز، مدت طولانی
ــ دَگر زمان= dagr zamãn دیر زمان، تأخیر، تعویق
ــ هَم زَمان= ham zamãn (= اندر زمان)
زَمان اومَند= zamãn umand زمان دار، زمان بر
زمان ایی اَکَنارَک=zamãn i akanãrak زمان بی کران، ابدیت
زمان ایی دِرَنگ خْوَتای=zamãn i drang xvatãy زمان درنگ خدا، زمان معین از سوی خدا
زمان ایی کَنارَک اومَند= zamãn i kanãrak umand زمان محدود
زَمان برین سْپیهْر= zamãn brin spihr زمان برین سپهر، صبر فلک
زَمانَک= zamãnak زمانه، دوره، زمان، عصر
زَمان کَرتاریْه= zamãn kartãrih تعیین وقت
زَمان کَرتَن= zamãn kartan وقت ـ زمان تعین کردن
زَمانَک زَمان= zamãnak zamãn گاه بگاه، بعضی وقت ها
زَمانَکیْه= zamãnakih زمانگی
ــ وَت زَمانَکیه= vat zamãnakih خارج از زمان
زَمانَگ= zamãnag زمانه، دوره، زمان، عصر
زَمانومَند= zamãn umand (= زمان اومند) زمان دار، زمان بر
زَمان هَنداختَن= zamãn handãxtan طالع بینی ـ فالگیری کردن
زَمانیک= zamãnik زمانی، وقت معین
زَمانیگ= zamãnig (= زمانیک)
زَمانیْه= zamãnih زمانی
ــ اَکَنارَک زَمانیْه= akanãrak zamãnih ابدیت
ــ اَکَنارَک زَمانیْها= akanãrak zamãnihã به طور ابدی
زَمب= zamb آکری (= نوعی) بازی است
زَمرِرون= zamrerun زمزمه، نغمه، شعر
زَمرِرونَتَن= zamrerunatan سراییدن، زمزمه کردن، نغمه سر دادن، شعر گفتن، آواز خواندن
زَمرِرونَم= zamrerunam می سرایم، زمزمه می کنم، نغمه سر می دهم، شعر می گویم، آواز می خوانم
زَمرِرونید= zamrerunid سرایید، زمزمه کرد، نغمه سر داد، شعر گفت، آواز خواند
زَمِستان= zamestãn زمستان
زَمون= zamun زمان، وقت، هنگام
زَمون وِهیچَکیک= zamun vehichakik زمان وهیزکی، سَمیانی (= ساعاتی) که در سال کبیسه افزوده می شود
زَمیستان= zamistãn (= دَمیستان) (زم= زمین + ایستان= باز ایستادن از نفس کشیدن) زمستان
زَمیستانیک= zamistãnik زمستانی
زَمیک= zamik زمین
زَمیک پَتمانیْه= zamik patmãnih هندسه
زَمیک پَیمانیْه= zamik paymãnih هندسه
زَمیک توهمَک= zamik tuhmak موجود خاکی ـ زمینی
زَمیک چیهرَک= zamik chihrak ـ 1ـ زمین چهره، دارای گوهر خاکی، مادی 2ـ نام دسته ای از ستارگان
زَمیک سْرَتَکان= zamik sratakãn ستارگانی (= کراتی) که مانند زمین هستند
زَمیکیک= zamikik زمینی، خاکی، مادی
زَمیکین= zamikin زمینی، خاکی
زَمیکیْه= zamikih زمینی، خاکی، مادی
زَمیگ= zamig زمین
زَمیگ پَیمانیْه= zamig paymãnih هندسه
زَمیگ توهمَگ= zamig tuhmag (= زمیک توهمک)
زَمیگیْه= zamigih زمینی، خاکی، مادی
زَمینیتَن= zaminitan بردن، هدایت ـ راهنمایی ـ رهبری کردن، فرستادن، اعزام کردن
زَن= zan ـ 1ـ زن، همسر 2ـ زننده، ضارب، کشنده، قاتل، ویران کننده، مخرب 3ـ نوع، قِسم
ــ میترو زن= mitro zan پیمان شکن
زِن= zen (= زین) 1ـ سلاح 2ـ زین اسب
زِن اَفزار= zen afzãr (= زین افزار) 1ـ ادوات جنگی 2ـ وسایل سوارکاری 3ـ مسلح، مجهز
زِن اَفزاریْه= zen afzãrih ـ 1ـ ادوات جنگی داشتن 2ـ وسایل سوارکاری داشتن 3ـ مسلح ـ مجهز بودن
زِناوَند= zenãvand (= زیناوند؛ اوستایی: زَئِنَنگْهْ وَنت) زرنگ، زیرک، هوشیار
زِناوَندِنیتَن= zenãvandenitan مسلح ـ مجهز ـ تجهیز کردن
زِناوَندیْه= zenãvandih فعالیت، مراقبت، هوشیاری، تسلیح
زِناوَندیها= zenãvandihã چابکانه، هوشیارانه
زن ایی پاتیخشاییها=zan i pãtixshãyihã پادشاه زن
زن ایی چَگَر= zan i chagar چاکر زن، خدمتکار زن
زن ایی دَشتان= zan i dashtãn زن حائض
زن ایی کاران=zan i kãrãn خدمتکار زن
زَنتا= zantã نام باستانی شهری در آذربایجان که ویدیک (= معلوم) نیست در سِتومیک (= جمهوری) آذربایجان بوده یا در آذربایجان ایران و در زمان نِرسی هفتمین شاه ساسانی، امپراتور روم واگذاری آن جا و نیز اِیبری (گرجستان) به روم را بَسگ (= شرط) رانْژ (= صلح) با نرسی ویاسیت (= تعیین) کرد
زَنجیر= zanjir ـ 1ـ زنجیر 2ـ آکری (= نوعی) وادیا (= آلت موسیقی)
زَنجیر واچیک= zanjir vãchik 1ـ زنجیر بازی 2ـ نواختن آهنگ با ساز زنجیر
زَند= zand ـ 1ـ تفسیر، توضیح، تبیین، تعبیر، معنی، شرح 2ـ ناحیه، منطقه، محله، حوزه 3ـ قبیله، طایفه، خاندان 4ـ ژند، نیرومند، پرتوان، توانمند، توانا، قوی، بزرگ
زََنَد= zanad (اوستایی: زَئَندَ) می زند
زَند آکاسیْه= zand ãkãsih ـ 1ـ آوید (= تفسیر) اوستا، آگاهی از آموزه های دینی 2ـ نام دیگر پیراپ (= کتاب) بوندهیشن
زِندان= zendãn (زِن یا زین= ذهن، هوش + دان) زندان، جای هوشیاری
زِندان پان= zendãn pãn زندان بان
زِندانیک= zendãnik زندانی
زَند ایی وَهمَن یَسن= zand i vahman yasn تفسیر «بهمن یَسن» یا «بهمن یَشت». پیراپی (= کتابی) است با 60 واژه ی اوستایی و 350 واژه ی پهلوی. در این پیراپ، رویدادهای آینده در خواب به زرتشت نمایان می شود. نگارش این پیراپ در سده های نخست پس از اسلام انجام گرفته و یاژ (= نثر) آن ساده است
زَندبید= zandbid بزرگ ـ رئیس قبیله
زَندپَت= zandpat رئیس قبیله ـ طایفه
زَندپیل= zandpil ژنده پیل، فیل بزرگ
زَندَپیل= zandapil ژنده پیل، فیل بزرگ
زَند چاشیتار= zand chãshitãr طلبه
زَندروت= zandrut زندرود، رود بزرگ، نام رودخانه ای است
زَندَک= zandak ـ 1ـ زنده 2ـ بزرگ، عظیم، کبیر 3ـ شایع، متداول
زَند کَران= zand karãn ملحدان، مانویان
زَندَگ= zandag ـ 1ـ زنده 2ـ بزرگ، عظیم، کبیر
زَندیک= zandik ـ 1ـ زندیغ (نادرست: زندیق) کسی که از دین زرتشت به مانوی گرائیده است 2ـ ایالتی، ناحیه ای، منطقه ای، محلی
زَندیکیْه= zandikih زندیغی
زَندیْه= zandih ـ 1ـ زندی، تفسیری، توضیحی، تشریحی 2ـ دانایی، خرد، عقل
ــ هو زَندیْه= huzandih عقل برتر
زَنَک= zanak زَنَخ، چانه، فک
زَن کامَکیْه= zan kãmakih زن کامگی، هوگْر hugr (= میل) فراوان به آمیزش با زنان
زَنگ= zang قوزک پا، ساق پا
ــ چهارزنگ= chahãrzang چهارپا
ــ چهارزنگ توخمَک= chahãrzang tuxmak از راسته ی چهارپایان
ــ دوزَنگ= duzang دوپا
ــ دوزَنگ توخمَک= duzang tuxmak از راسته ی دوپایان
زَنگ واچیک= zang vãchik زنگ نوازی، آکری (= نوعی) وادیا (= آلت موسیقی)
زَنگیک= zangik زنگی، سیاه پوست
زَنگیگ= zangig زنگی، سیاه پوست
زَنگیْه= zangih پایی
ــ سْتینیک زَنگیْه= stinik zangih ثبات قدم، استقامت، پایداری، ثابت قدمی
زِنِنیتَن= zenenitan پاییدن، مراقبت ـ نظارت کردن
زِن واچیک= zen vãchik زِن بازی، آکری (= نوعی) بازی بوده است
زِن وان= zen vãn اسلحه خانه
زَنوک= zanuk آرواره، چانه، فک
زِنومَندیْه= zenumandih مسلح بودن
زِنهار= zenhãr ـ 1ـ فرمانبرداری، اطاعت 2ـ پشتیبانی، حمایت
زَنیشْن= zanishn زَنِش، ضربه، کشتار، قتل عام، صدمه، آزار، تنبیه
زَنیشْن اومَند= zanishn umand درخورـ سزاوار ـ لایق ـ مستحق زدن ـ تخریب ـ نابودی ـ تنبیه ـ مجازات
زَنیشْن تَر= zanishn tar کسی که بیش تر سزاوار کشتن ـ زدن ـ تنبیه ـ مجازات است
زَنیشْنومَند= zanishn umand (= زنیشن اومند)
زَنیشنیْه= zanishnih زنِشی، ضربه ای
ــ هَم زَنیشنیْه= ham zanishnih هم زنِشی، کشتن و کشته شدن، مقابله، مقاتله، مضاربه، زد و خورد
زِنیک= zenik مسلح
زِنی گاو= zeni gãv نام یک مرد تازی
زَنینیتَن= zaninitan ویران ـ خراب ـ تخریب ـ نابود ـ منهدم کردن، آسیب ـ صدمه زدن
زَنیْه= zanih زنی، زن ـ همسر بودن، اَروسی (نادرست: عروسی)
ــ پَت زَنیْه خْواستَن= pat zanih xvãstan خواستگاری کردن
ــ پَت زَنیْه داتَن= pat zanih dãtan دختر شوهر دادن، به زنی دادن
زوئیش= zoish نیای مادری زرتشت
زوئیشان= zoishãn از خانواده ی نیای مادری زرتشت
زوت= zut ـ 1ـ (اوستایی: زَئُتَر) موبد بزرگ در آئین یسنا خوانی، موبدی که یسنا را برای دیگران از بر می خواند 2ـ زود، تند
زوتیْه= zutih ـ 1ـ جایگاه زوت 2ـ تندی، سرعت، شتاب
زود= zud زود
زودیْه= zudih سرعت، شتاب
زور= zur ـ 1ـ زور، نیرو، توان، انرژی، قدرت 2ـ دروغ، فریب، نیرنگ، کلک، خدعه، حیله، مکر
زور اومَند= zur umand زورمند، نیرومند، قوی، توانا
زور اومَندیْه= zur umandih زورمندی، نیرومندی، قدرت، توانایی
زور اومَندیها= zur umandihã زورمندانه، نیرومندانه، قدرتمندانه، توانمندانه
زور ایی آهنجاک= zur i ãhanjãk نیروی جاذبه
زور ایی سْپوزاک= zur i spuzãk نیروی دافعه
زور ایی گوهاراک= zur i guhãrãk نیروی هاضمه
زور ایی گیراک= zur i girãk نیروی بازدارنده
زورتاک= zurtãk غله، حبوبات
زور زَت= zur zat به ستم ـ ظالمانه کشته شده
زورگوکاسیْه= zur gukãsih گواهی دروغ
زور گوکای= zur gukãy کسی که گواهی دروغ می دهد
زور گوگای= zur gugãy (= زور گوکای)
زور گوگاییْه= zur gugãih گواهی دروغ دادن
زور میتوختیْه= zur mituxtih دروغ گویی، فریب، اغفال
زوروان= zurvãn زمان، ایزد نگهدارنده ی زمان
زوروان ایی اَکَنارَک=zurvãn i akanãrak زمان نامحدود
زوروان ایی کَنارَک اومَند=zurvãn i kanãrak umand زمان محدود
زوروان دِرَنگ خْوَتای= zurvãn derang xvatãy زمان درنگ خدا
زوروانیک= zurvãnik زوروانی، معتقد به ایزد زمان
زورومَند= zurumand دروغگو، فریبکار
زوریک= zurik زورمند، نیرومند، توانمند، قوی
زوریک اومَند= zurik umand زورمند، قوی، نیرومند
زوریگ= zurig زورمند، نیرومند، توانمند، قوی
زوز= zuz نام پول نقره در زمان ساسانیان
زوزَک= zuzak (بروجردی: ژِژو) خارپشت، جوجه تیغی
زوزَگ= zuzag (= زوزَک)
زوش= zush ـ 1ـ محبت، علاقه, عشق، دوست داشتن 2ـ نغز، خوش، دلربا، جذاب، گیرا
زوشَک= zushak نام زنی
زوشیست= zushist گرامی ـ عزیزترین
زوفاک= zofãk گودی، ژرفا، عمق
زوفاک= zufãk گودی، ژرفا، عمق
زوفاکیْه= zufãkih گودی، ژرفا، عمق
زوفان= zufãn زبان
زوفای= zofãy گود، ژرف، عمیق
زوفایَک= zufãyak گودی، ورطه
زوفاییک= zofãik گودی، ژرفا، عمق
زوفاییْه= zofãih گودی، ژرفا، عمق
زوفْر= zofr (اوستایی: جَفْرَ) گود، ژرف، عمیق
زوفْرای= zofrãy گودی، ژرفا، عمق
زوفْر پایَک= zofr pãyak ژرف پایه، دون پایه
زوفْر پایَگ= zofr pãyag ژرف پایه
زووان= zuvãn زبان
زووانیْه= zuvãnih زبانی
ــ چَرپ زووانیْه= charp zuvãnih چرب زبانی، چاپلوسی، تملق
زوهْر= zuhr ـ 1ـ زور، نیرو، توان، انرژی، قدرت 2ـ نذر
زوهْر بَران= zuhr barãn هاندی (= ظرفی) که آب مقدس در آن ریخته می شود
زوهْرَک= zuhrak آب مقدس
زِه= zeh ـ 1ـ بچه، جنین 2ـ زه کمان
زَها= zahã گودی، عمق، ژرفا
زَهابَک= zahãbak زَهاب، چشمه
زَهابَگ= zahãbag زَهاب، چشمه
زَهاپ= zahãp زاب، رود، رودخانه، نهر
زَهاپَک= zahãpak چشمه، زِه آب
زَهار= zahãr آلت تناسلی
زَهاک= zahãk ـ 1ـ جوان ترین، آخرین 2ـ بارنده، بارش زا 3ـ زاده، فرزند، اولاد، نسل، بچه، خانواده، تبار، دودمان 4ـ گودی، عمق 5 ـ عنصر
زَهاکان= zahãkãn عناصر اربعه (باد، خاک، آتش، آب)
زَهانَک= zahãnak زن، زنیکه، زنک
زَهر= zahr زهر، سم
زَهر اومَند= zahr umand زهردار، سمی
زَهر پوشیشْن= zahr pushishn کیسه صفرا
زَهرَک= zahrak زهره، زرداب، صفرا
زَهر کَرتار= zahr kartãr زهر ساز، تولید کننده ی سم
زَهرَگ= zahrag زهره، زرداب، صفرا
زَهرومَند= zahrumand زهردار، سمی
زَهَک= zahak (= زَهاک)1ـ جنین 2ـ فرزند، بچه، اولاد 3ـ نسل 4ـ عنصر، ماده
ــ هَم زَهَک= ham zahak هم نسب، از یک خانواده
ــ هو زَهَک= hu zahak نجیب ـ اشراف ـ شریف زاده
زَهَک اومَند= zahak umand ـ 1ـ خانواده دار، عیالوار 2ـ باردار، آبستن، حامله
زَهَکومَند= zahakumand (= زهک اومند)
زَهَگ= zahag فرزند، بچه، اولاد
زَهَگ اومَند= zahag umand (= زهک اومند)
زَهَگومَند= zahagumand (= زهک اومند)
زَهیا= zahyã گودی، ژرفا، عمق
زَهیائی= zahyãi گودی، ژرفا، عمق
زَهیاد= zahyãd گودی، ژرفا، عمق
زَهیتَن= zahitan زاییدن، بچه آوردن، فارغ شدن
زَهیْه= zahih گودی، عمق، ژرفا
زَهییْه= zahyih گودی، عمق، ژرفا، گنجایش، ظرفیت، وسعت، پهنا، مساحت
زی= zi پسر، پور، وَند
زَی= zay سلاح، ابزار، وسیله
زَیاک= zayãk فرزند، اولاد، خلف
زیاک= zyãk زیان، ضرر
زیان= zyãn زیان، ضرر، خسارت، صدمه
زیان آوَریشْن= zyãn ãvarishn زیان آوری، ضرر زدن
زیان اومَند= zyãn umand زیانبار، مضر
زیانَک= zyãnak زن جوان
زیان کار= zyãn kãr زیانبار، مضر
زیان کاریک= zyãn kãrik زیانکار، مضر، مخرب
زیان کاریْه= zyãn kãrih زیان کاری
زیانَگ= zyãnag زن جوان
زیان گار= zyãn gãr زیانبار، مضر
زیان مَندیْه= zyãn mandih زیان مندی
زیان مَندیْها= zyãn mandihã زیان مندانه، مضرانه
زیانومَند= zyãnumand (= زیان اومند) زیانبار، مضر
زیانیْه= zyãnih متضرر شدن، زیان دیدن
زیاهیناتَر= zyãhinãtar زیانمندتر
زیبال= zibãl اسب تندرو، سریع السیر، قطار
زَیت= zayt زیتون
زیت= zit شما
زَیتان= zaytãn زیتون (همچنین زیتون نام چند دِویپ (= منطقه) در هندوستان بوده است؛ پس این واژه ریشه ای هندی دارد و نه اَرَبی. از سوی دیگر، در پهلوی زیتان خوانده می شده و نه زیتون؛ پس اگر از اربی آمده بود، می بایست زیتون خوانده می شد)
زیچ= zich زایچه، تقویم، جدول نجومی
زیرَک= zirak زیرک، دانا
زیستَن= zistan (= زیویستَن) زندگی کردن
زیش= zish او، وی
زیشت= zisht زشت
زیشتیْه= zishtih زشتی، کراهت
زیشتیها= zishtihã به زشتی، زشتانه
زیشَک= zishak نام کسی است. دکتر بهرام فره وشی نوشته که نام یکی از نیاکان زرتشت است ولی چنین واژه ای یا مانند آن در اوستا نیست. همچنین در پهرستی که ایشان از نیاکان زرتشت نوشته، نام چنین کسی دیده نمی شود
زیشمَند روت= zishmand rut رودخانه ای است در سغد
زیفان= zifãn نادرست، غلط
زیک= zik ـ 1ـ زیگ، زیج، زیچ، تقویم، سالنما 2ـ نخ
زیکِرتو= zikertu نام گروهی از ایرانیان پیش از مادها در آذربایجان (پارسی باستان)
زیگا= zigã باد، توفان
زیل= zil سنج
زیل واچیک= zil vãchik سنج زدن
زیم= zim ـ 1ـ زمان، وقت، مدت 2ـ زمستان 3ـ سال 4ـ من، خودم
زین= zin ـ 1ـ زره، سلاح 2ـ زین 3ـ ذهن (امروزه نیز در زبان لری به ذهن زِین گفته می شود؛ از این رو واژه ی ذهن پارسی است و نه عربی) 4ـ زیان رساندن 5 ـ بزرگ
زین اَبزار= zin abzãr (= زِن افزار) 1ـ ادوات جنگی 2ـ وسایل سوارکاری 3ـ مسلح، مجهز
زین اَبزاریْه= zin abzãrih ـ 1ـ ادوات جنگی داشتن 2ـ وسایل سوارکاری داشتن 3ـ مسلح ـ مجهز بودن
زین اَفزار= zin afzãr (= زن افزار، زین ابزار)
زِن اَفزاریْه= zen afzãrih (= زن افزاریه، زین ابزاریه)
زیناوَند= zinãvand زرنگ، زیرک
زیندان= zindãn زندان، زین (= ذهن، هوش) + دان، جای هوشیاری
زیندان بان= zindãn bãn زندان بان
زیندان پان= zindãn pãn زندان بان
زیندانیک= zindãnik زندانی
زیندانیگ= zindãnig زندانی
زیندَک= zindak زنده
زیندَکَّر= zindakkar زندگی بخش
زیندَک کَّر= zindak kar زندگی بخش
زیندَکیْه= zindakih زندگی، عمر
زیندَگ= zindag زنده
زیندگیْه= zindagih زندگی، عمر
زینِن= zinen آسیب، زیان، صدمه
زینِنیتَن= zinenitan آسیب رساندن، صدمه زدن
زینِنیدَن= zinenidan آسیب رساندن، صدمه زدن
زینهار= zinhãr زِنهار، امان
زین هایود= zin hãyud بزرگ می کنند
زینیک= zinik مسلح، مجهز
زینیگ= zinig مسلح، مجهز
زینین= zinin نگهداری، پاسداری، مراقبت، محافظت، حفظ، محافظت، مواظبت، حراست، صیانت
زینینیدَن= zininidan نگهداری ـ پاسداری ـ مراقبت ـ محافظت ـ حفظ ـ محافظت ـ مواظبت ـ حراست ـ صیانت کردن
زیوا= zivã زندگی، عمر
زیوات= zivãt زندگی کناد، عمرش دراز باد
زیوِدَر آپوش دیناوِرها= zivedar ãposh dinãverhã قانون شناس، وکیل
زیوَستَن= zivastan زیستن
زیوِشْن= ziveshn زندگی، حیات
زیوَنَد= zivanad (اوستایی: زِئیمِنو) زنده، جاندار
زیوَنَد دَخشَک= zivanad daxshak نشان زندگی، علامت حیات
زیوَنَدَک= zivanadak زنده، موجود
زیوَنَدَکیْه= zivanadakih زندگی، هستی، وجود
زیوَنَدَگ= zivanadag زنده، موجود
زیوِنیتَن= zivenitan زنده کردن، زندگی بخشیدن
زیوِنیتار= zivenitãr زنده کننده، زندگی ـ حیات بخش
زیوِنیتاریْه= zivenitãrih زنده کنندگی، زندگی ـ حیات بخشی
زیوِنیدَن= zivenidan (= زیونیتَن)
زیوید= zivid زندگی کند
زیویستَن= zivistan زیستن، زندگی کردن
زیویشْن= zivishn زندگی، حیات
زیویشْن اومَند= zivishn umand زنده، دارای زندگی
زیویشْن اومَندیْه= zivishn umandih حق زندگی داشتن
زیویشْنومَند= zivishnumand زنده، دارای زندگی
زیویشْنیْه= zivishnih زنده بودن
زیویک= zivik زنده، موجود
زیوین= zivin زندگی، حیات
زیْه= zih زِه کمان
زییشْن= ziyshn (= زیویشن) زندگی، حیات


«ژ»



ژَتار= žatãr زننده، ضارب، کشنده، قاتل
ژَتاریْه= žatãrih ضرب، کشتار، قتل
ژَتَن= žatan زدن، کشتن
ژَمان= žamãn زمان، وقت، موقع، مدت، فصل، سن
ژَمانَک= žamãnak زمانه، وقت، فصل، سن
ژَمان کَرتاریْه= žamãn kartãrih تعیین وقت
ژَمانیک= žamãnik ـ 1ـ در زمان، در وقت، به موقع 2ـ زمانی، وقتی، مدت دار
ژَمانیْه= žamãnih زمانی، مدتی، فصلی، سنی
ژَمیک= žamik زمین
ژَمیک ویتَرک= žamik vitark پل صراط، پل چینوت، پل گذشتن از زمین به سرای دیگر
ژَن= žan ـ 1ـ زن (در برابر مرد) 2ـ بزن
ژَنیشْن= žanishn زَنِش، ضربه
ژَنیْه= žanih زنی، زن بودن
ژو= žu ـ 1ـ بلع، هضم 2ـ ترک 3ـ غفلت 4ـ وراجی، پرحرفی
ژوتاریْه= žutãrih بلع
ژوتَن= žutan ـ 1ـ بلعیدن، هضم کردن 2ـ ترک کردن 3ـ غفلت کردن 4ـ وراجی ـ پرحرفی کردن
ژورتاک= žortãk گندم، دانه، غله
ژوزَک= žuzak ژِژو، خارپشت، جوجه تیغی
ژوفاک= žurtãk ژرفا، گودی، عمق
ژوفْر= žufr ژرف، گود، عمیق
ژوفراک= žufrãk ژرفا، گودی، عمق
ژوی= žuy ریشه ی ژوتن، ببلع
ژوییشْن= žuyishn خوردن، آشامیدن، صرف کردن
ژَه= žah درخواست، آرزو، تقاضا، طلب


«س»


سِ= se سه
ساتاسپِ= sãtãspe نام کسی که خشایارشاه او را به مرگ دیستیک (= محکوم) کرد؛ ولی به او پیشنهاد کرد که اگر آفریقا را بگردد و گزارشی برای شاه بیاورد، آزاد می شود. (پارسی باستان)
ساتونَتَن= sãtunatan رفتن، تشریف بردن
ساتونَم= sãtunam می روم
ساتونید= sãtunid رفت، می رود
ساردَک= sãrdak احمق، ابله
سارگائی= sãrgãi نام یکی از قبیله های شمالی ماد (پارسی باستان)
ساروِش نَدیْه= sãrveshnadih سه ضلعی، مثلث
ساسان= sãsãn نیای ساسانیان که یکی از موبدان زرتشتی اِسپادانایی (معبدی) بوده که در شهر استخر برای آناهیتا ساخته شده بود
ساکا= sãkã نام مردمی آریایی نژاد که سَکا نیز خوانده شده اند (نگاه کنید به: نجیانا)
سال دْرَهنا= sãl drahnã به طول ـ در طول ـ طی یک سال
سِ ایک= se ik یک سوم
سْبیج= sbij (= سْپیت)
سْپاکو= spãku سگ ماده (پارسی باستان)
سْپاکور= spãkur نام استانداری که شاپور دوم شاه ساسانی پس از گرفتن گرجستان بر آن جا گماشت
سُپال= sopãl نام باستانی شهری بر کرانه کِنداب (= خلیج) پارس که جای امروزی آن روشن نیست
سْپاهان= spãhãn اردوگاه سپاهیان، اصفهان (= اَسپَدانای) این شهر پیش از اسلام جزو استانی به نام پَریتَکان (فریدن امروزی) بوده و 26 روستا داشته که یکی از آنها گَبَی (= گَی که بعدها جی شد) بوده است.
سْپَرایِن= sparãyen نام باستانی شهرستان اسفراین که در زمان ساسانیان یکی از روستاهای نیشابور بوده است
سْپِردا= sperdã نامی که کوروش بزرگ بر بخش باختری ارمنستان نهاد (پارسی باستان)
سْپَردَ= sparda شهر سارد (در باختر آسیای صغیر)
سْپَنتومِن گاس= spantumen gãs (اوستایی: سْپِنتامَئینیوگاثا spentã mainyu gãsã) نام سومین گات از گات ها که بندهای آن با سپنتامئینیو آغاز می شود و نیز نام یکی از 5 روز سال (سی و یکمین روز ماه های اردیبهشت تا شهریور)
سْپَندمَت دام= spandmat dãm مخلوق سپنت آرمئیتی
سْپِنتوداتَ= spento dãta اسفندیار
سْپوزاک= spuzãk دافعه
سْپَهبَت= spahbat سپهبد، وزیر جنگ در زمان ساسانیان
سْپیت = spit نام باستانی شهری در استان سیستان و بلوچستان که امروزه روستایی است به نام اِسپِه speh در 240 کیلومتری رَپیت (= جنوب) زاهدان (= اِسبیذ، سْبیج)
سْپیتامَ= spitãma سپید ـ درخشان ـ روشن کننده، نام یکی از نیاکان زرتشت و پسر وئدیشت
سْپیتامِن= spitãmen نام فرمانده سواره سادین (= نظام) ایران در سمرقند و بخارا در زمان اسکندر (پارسی باستان)
سْتار= stãr (اوستایی: سْتارَ) ستاره
سْتاران= stãrãn ستارگان
سْتَدَن= stadan ستدن، ستاندن، گرفتن، اخذ کردن
سَتِز= satez ستیز، جنگ، کشمکش، کارزار، پیکار، درگیری، نزاع، دعوا
سَتَکوش= satakush پنجاب (شهری در پاکستان)
سْتَمبَکیْه= stambakih دیکتاتوری (≠ خْوَتای فْرَزانَکیْه= شایسته سالاری)
سَت وَد= satvad فرمانده ـ رئیس سد (نادرست: صد) تن
سَتور= sator ستور، دام، چهارپایان
سْتور پِزِشک= stur pezeshk دامپزشک (برای اسب های جنگجویان)
سْتینیک زَنگیْه= stinik zangih ثبات قدم، استقامت، پایداری، ثابت قدمی
سُخَن= soxan سخن، گفتار، صحبت، حرف
سِدیگوئَر= sediguar سه دیگر، سومین
سَرئوبون= sarobun از سر تا پا، کاملا
سَربوش= sarbush سخن، گفتار، حرف، صحبت، کلام
سْرَتَک= sratak ستاره، سیاره، کره آسمانی
سِرَز= se raz سیسد (نادرست: سیصد)
سَروئیتَن= saruitan سرائیدن، سرودن، شعر گفتن، آواز خواندن
سَروئیدَن= saruidan (= سروئیتَن)
سَروئید= saruid می سراید
سَروئیشْن= saruishn سرایش
سَروئینَم= saruinam می سرایم
سْروش دْرون= srush drun در آئین زرتشتی، نانی که به نام ایزد سروش داده می شود
سْروش یَشت هادُخت= srush yasht hãdoxt (اوستایی: سْرَئُشَ یَشتَ هَذَئُختَ) نام یَشت یازدهم اوستا که در 700 واژه به زبان پهلوی برگردانده شده است.
سْروک= srukشاخ
سَرَوُم= saravom پَستو، نهانگاه، مخفیگاه (پارسی باستان)
سَکَ= saka سکستان، سرزمین سَکاها، سیستان امروزی (پارسی باستان)
سَکَّ= sakka نام باستانی شهر سقز در زمان مادها. این نام، نام مردمی به نام سَکاها بوده که بخشی از آنها در لرستان ماندگار شدند و امروزه نام پولکاسی (= طایفه، قبیله) در این استان سَکوند است که بازماندگان همان سکاها می باشند. (پسوند وَند در زبان پارسی به ژیمیگ (= معنی) پور یا زاده است؛ و چون گفته می شود سَکوند، ایتی (= یعنی) نوادگان سکاها؛ و یا مانند خداوند که به واتای (= معنی) زاده ی خود است؛ ایتی از کسی زاییده نشده است) (پارسی باستان)
سَکاتییَ تَرَ دَریا= sakãtiya tatadaryã سکاهای آن سوی دریا
سَکاتیگرَ خودا= sakãtigra xudã سکاهای آن سوی سیهون
سَکاهومَ وَرکَ= sakãhuma varka سکاهای آن سوی سیهون
سَکِستان= sakestãn سرزمین سَکاها (نگاه کنید به: نجیانا)
سْکودْرَ= skudra مقدونی
سَنَدروگ= sanadrug نام دهمین شاه اشکانی که پس از مهرداد دوم در سال 77 پیش از میلاد به تخت نشست
سِنِکاپان= senekãpãn پیشخدمت، خدمتکار
سَنیکُنیتَن= sanikonitan ضربه زدن، زدن
سَنیکُنید= sanikonid می زند، ضربه وارد می کند
سَنیکُنیدَن= sanikonidan ضربه زدن، زدن
سَنیکُنَم= sanikonam می زنم
سَنیکُنیشْن= sanikonishn ضرب، زنش، زدن
سود= sud سود، نفع، منفعت، فایده
سودخَستَک= sudxastak گنجینه، دفینه، خزانه، محل گنج
سورِنا= surenã نام یکی از سرداران اُرُد چهاردهین شاه اشکانی که سپاه روم را در میانرودان (بین النهرین) شکست داد
سوسیا= sosyã اسب
سوگودَ= suguda (اوستایی: سوغدَ) سُغد (سمرقند و بخارا) (پارسی باستان)
سوغودیانو= suqudyãno یکی از پسران خشایارشاه (پارسی باستان)
سوگدیانا= sugdyãnã سُغد (سمرقند و بخارا) (پارسی باستان)
سی روچَک بِزورگ= si ruchak bezurg سی روز بزرگ، نام یکی از بخش های «خرده اوستا» و نیایشی که در سی امین روز کسی که درگذشته برای او می خواندند. همچنین در سی امین روز ماه شهریور و اسفند برای مردگان خوانده می شود. این نیایش در 650 واژه به زبان پهلوی ترگوم (= ترجمه) شده است.
سی روچَک کوچَک= si ruchak kuchak سی روز کوچک، نام یکی از بخش های «خرده اوستا» و نیایشی که در سی امین روز ماه شهریور و اسفند برای مردگان خوانده می شود. این نیایش در 530 واژه به زبان پهلوی برگردانده شده است.
سی روزَک بِزورگ= si ruzak bezurg (= سی روچک بزورگ)
سیسامِس= sisãmes نام دادستانی که در زمان کمبوجیه رشوه گرفت و شاه او را کشت و سپس دستور داد
پوست او را کندند و روی سَندلی (نادرست: صندلی) که دادستان روی آن می نشست، انداختند.
سیسی= sisi شش (6)
سِ یِک= se yek یک سوم
سیکَیَ هُواتیش= sikaya hovãtish نام دژی که بردیای دروغین در آن جا به دست داریوش بزرگ کشته شد. (پارسی باستان)
سینَک وَر= sinakvar قفسه سینه
سُیورینیْه= sourinih سرین، کپل، باسن
سُیوکینیتَن= soyukinitan ضربه زدن، زدن
سُیوُکینید= soyukinid می زند، ضربه وارد می کند
سُیوکینیدَن= soyukinidan ضربه زدن، زدن
سُیوکینَم= soyukinam می زنم
سُیوکینیشْن= soyukinishn ضرب، زنش، زدن


«ش»


شاتوروان= shãturvan نام سدی که شاپور یکم شاه ساسانی به دست سیتان (= اسیران) رومی در شوشتر ساخت
شاتیمان= shãtimãn پشت، عقب
شاک= shãk شاخ
شام= shãm شان (پسوند، اوپادِ (= ضمیر) باهوت (= جمع) اَبرینِ (= متصل) کُنیکی (= مفعولی). مانند: نام شان) (پارسی باستان)
ــ اَدَم شام خشایَثی یَ آهَم= adam shãm xshãyasiya ãham من شاه شان هستم
شامروت= shãmrut (سنسکریت: سارچیت؛ اوستایی: شامروتَ) تکرار
شاه پوهْر= shãhpuhr شاپور، پسر شاه
شاییست نی َشاییست= shãyist ni shãyist شایست نشایست. نام پیراپی (= کتابی) به زبان پهلوی با 13700 واژه و دارای پَرگ (= شرح) اوپمَندی (= جامعی) در باره ی هَرگان (= وظایف) دینی و پِراتیش (= مراسم) آن و برخی آژیتان (= موضوعات) دینی دیگر است
شَترتاران= shatrtãrãn پادشاهان دست نشانده در زمان ساسانیان
شَرکَری= sharkari (= شیرکری) (پارسی باستان)
شُسِر= shoser ـ 1ـ شاش، جیش، پیشاب، زهراب، ادرار 2ـ نطفه
شَش= shash شش (6)
شَشُم= shashom ششم
شْکَستَن= shkastan شکستن
شْکَستید= shkastid شکست، خورد کرد
شَکُمبون= shakombun شکم
شْکَند گُمانیگ ویژار= shkand gumãnig vižãr (= شْکَند گومانیک ویچار ـ ویزار)
شْکَند گومانیک ویچار= shkand gumãnik vichãr گزارش گمان شکن. نام مَتیانی (= کتابی) بوده به زبان پهلوی که به زبان اوستایی برگردانده شده (پازند) و پس از چندی پنج هات (= فصل) آن بار دیگر به پهلوی نوشته شده است. این متیان در باره ی دین ها و بحق بودن زرتشت است و نوشته ی مردان فرخ پسر اورمَزداد است که پِرایِن (= احتمالا) در پایان سده ی نهم ژانگاسی (= میلادی) می زیسته است. متیان دارای دو بخش است: هاتان یک تا ده آن پرسش و پاسخ های مهریار پسر مهماد است که در باره ی سادان (= اثبات) دوئیتا (= ثنویت) می باشد. بخش دوم آن از هات یازده تا شانزده در اَرْپ (= رد) اسلام، یهود، مسیحیت و مانوی است. در این متیان کوشیده شده تا در سَمَرا (= مبارزه) با دین های دیگر آنودگری (= استدلال) به کار برده شود و کم تر به افسانه ها پرداخته شود.
شْکَند گومانیگ ویزار= shkand gumãnig vizãr (= شْکَند گومانیک ویچار)
شْکَند گومانیگ ویژار= shkand gumãnig vižãr (= شْکَند گومانیک ویچار ـ ویزار)
شْکیند= shkind شکست، می شکند
شَگوست= shegust افتتاح، بسط
شَگوستَن= shagustan باز ـ افتتاح ـ منبسط کردن
شَگوستید= shagustid باز ـ افتتاح ـ منبسط می کند، گشایش می دهد، می گشاید، بسط می دهد
شِناسنیشنیْه= shenãsnishnih شناساندن، تعریف ـ معرفی کردن
شِناه= shenãh می شناسد، می فهمد، درک می کند
شَنچان= shanchãn نام باستانی شهرستان لاریجان در استان مازندران
شوتروک ناخونتا= shutruk nãxuntã نام یکی از شاهان ایلام (1190 پیش از ژانگاس = میلاد) (پارسی باستان)
شَهربَراز= shahrbarãz (زیور کشور) نام یکی از سرداران نامی ایران در زمان خسرو پرویز شاه ساسانی که برای گرفتن مصر فرستاده شد
شَهرِستانیها ایی ایران= Shahestãnihã i iran شهرستان های ایران. سیپاری (= رساله ای) که نویسنده ی آن ناشناخته است و دارای پِهرِستی (= فهرستی) از شهرهای ایران در سده ی سوم کوژینی (= هجری) می باشد. بیش تر نوشته های آن افسانه ای و در باره ی زمان های دور است. در این سیپار از شهرهای پِراچی (= شرقی)، روژاپی (= غربی)، رَپیتی (= جنوبی)، پِدیمی (= شمالی) نام برده شده و در باره ی بیش تر شهرها، از سازندگان، به پایان رسانندگان، بازسازی کنندگان و رویدادهای آن شهرها سخن گفته شده است.
شیاتیم= shyãtim شادی (پارسی باستان)
شیدچاگوئین= shid chãguin تابان ـ درخشان ـ نورانی چون ماه
شیر= shir (اوستایی: خْشِم) شیر
شیرَکان= shirakãn نام باستانی شیروکندی در رَپیت (= جنوب) اورمیه (نادرست: ارومیه؛ زیرا اور به واتای شهر می باشد مانند: اورشلیم، اورکلدانیان و میه به ترکی به واتای آب است؛ پس اورمیه، ایتی شهر کنار آب)
شیرکَری= shirkari نام باستانی شهری در کناره های کویر نمک پیش از مادها که شاید سمنان باشد (پارسی باستان)
شیرینِش= shirinesh شیرین، لذیذ، خوشمزه، خوشایند، مطبوع
شیل خاکین شوشیناک= shil xãkin shushinãk نام یکی از شاهان ایلام (1170 پیش از ژانگاس (= میلاد) (پارسی باستان)


«ف»


فارناس= fãrnãs نام پسر مهرداد دوم، یازدهمین شاه اشکانی
فْثاسُوارسا= fsãsovãrsã نام یکی از پسران غَباد شاه ساسانی (= کیوس)
فْرابَرَ= frãbara بخشید، داد، اعطا کرد (پارسی باستان)
فْراچ بْریهینیتَن= frãch brihinitan مقدر ـ تقدیر ـ مقررـ حکم کردن
فْراچ بورتَن= frãch burtan ـ 1ـ استعمال کردن، به کار بردن 2ـ پیش آوردن
فْراچ پورسیتَن= frãch pursistan در باره ی چیزی پرسیدن، از چیزی پرسیدن ـ سؤال کردن
فْراچ دَخشَکیْه= frãch daxshakih اخطار پیش از انجام دادن کاری
فْراچ دوواریستَن= frãch duvãristan حمله کردن
فْراچ رَسیتَن= frãch rasitan فرا رسیدن، جلو آمدن
فَراچ رفتن= farãch raftan پیش رفتن
فْرادَئَسپَ= frãdaaspa (= پرئسپا)
فْرارون= frãrun خوب، درست، صحیح
فْرارونیْه= frãrunih خوبی، درستی، صحت
فْراز= frãz ـ 1ـ فراز 2ـ نزدیک، قریب
فْرازکَردَن= frãz kardan فرستادن، رهسپار کردن، گسیل داشتن، اعزام نمودن
فْرَتَخشت ایی خومبیکان= frataxsht i xumbikãn فرتخشت خومبیکان، نام کسی
فْرَتوم دام= fratum dãm آفریده ی نخستین، مخلوق اولیه
فْرَدُم= fradom اول، نخست، ابتدا، شروع، آغاز
فْرَزَفت= frazaft پایان ـ خاتمه یافت، تمام شد
فْرَزَفتَن= frazaftan پایان ـ خاتمه یافتن، تمام شدن
فْرَزَند= frazand فرزند، ولد، اولاد
فَرزَنیْه= farzanih علم، دانش
فْرَسَنگ= frasang فرسنگ، فرسخ
فْرَشگیرْد= frashgird آرمانشهر در پایان جهان
فْرَگان= fragãn شالوده، پایه، بُن، ریشه، بنیان، بنیاد، اساس، اصل
فْرَمان= framãn فرمان، دستور، امر، حکم
فْرَمان بورتار= framãn burtãr فرمانبردار، مطیع
فْرَمان بورتاریْه= framãn burtãrih فرمانبرداری، اطاعت
فْرَمان بوردار= framãn burdãr فرمانبردار، مطیع
فْرَمان بورداریْه= framãn burdãrih فرمانبرداری، اطاعت
فْرَمود= framud فرمود، دستور داد، امر ـ حکم کرد
فْرَمودَن= framudan فرمودن، دستور دادن، امر ـ حکم کردن
فْرَناباز= franãbãz نام یکی از فرمانروایان داریوش دوم در آسیای کَسو (= صغیر) (پارسی باستان)
فَرنبَغ= farnbaq (= فروبی)
فْرِنس پِس= frens pes نام پدر زن کوروش (پارسی باستان)
فَرّوبَی= farrubay فرنبغ، یکی از آتش های بزرگ، آتش موبدان
فْرود= frud فرود، نزول
فْرَوَرتیش= fravartish نام پدر دیاکو و نیز نام پسر وی (پارسی باستان)
فْرَهاد= frahãd فرهاد. نام پنج تن از شاهان اشکانی
فْرِه دَهیشنیْه= freh dahishnihافزون بخشی
فْرَهَرَوَم= fraharavam روی هم، سر جمع، در کل، من حیث المجموع، به طور کلی (پارسی باستان)
فْرَهَنگ ایی اوئیم اِوَک= frahang i oim evak واژه نامه ای اوستایی ـ پهلوی است و چون این واژه نامه با واژه ی اوستایی اویم= یک آغاز شده و آویکان (= معادل) پهلوی آن اِوَک نوشته شده، آن را اویم اِوَک نام نهادند. این واژه نامه به کَرپ (= شکل) آژیتی (= موضوعی) دسته بندی شده است
فْرَهَنگ پَهلَویگ= frahang pahlavig نام فرهنگی است با 1300 واژه به زبان پهلوی که در آن هُزوارِش ها (واژه هایی که به زبان آرامی می نوشتند ولی به پهلوی می خواندند. برای نمونه می نوشتند: مَلْکا ولی می خواندند: شاه) و آویکان (= معادل) پهلوی آنها نوشته شده است. همچنین گونه های گویشی برخی واژه ها و نیز واژه هایی که نگارش آنها دشوار بوده و یا اِکارتای (= مترادف) پهلوی واژه های پهلوی که برای پهلوی زبانان ناآشنا بوده، در این فرهنگ نوشته شده است.
فْرَهیست= franãbãz بیشتر، اضافه
فْرَیاپیت= frayãpit به گفته ی اشکانیان او پدر ارشَک یکم بوده و آنها با این کار می خواستند نژاد خود را به هخامنشیان برسانند.
فْرَیاد= frayãd فریاد
فْرین= frin نام مادر زرتشت
فَشوی= fashvi چیزی


«ک»


کَ= ka زمانی ـ هنگامی ـ وقتی ـ موقعی که
کادیک= kãdik دادستان کل، قاضی القضات. این نام که نشانگر یکی از ویژگی های شاه بود، در زمان ساسانیان روی پول ها نوشته می شد
کار= kãr کار، پیشه، شغل
کار اود دادِستَن= kãr ud dãdestãn کارها، امور
کارداگ= kãrdãg مسافر، رهرو
کارنامَک ایی اَردَخشیر ایی پابَکان= kãrnãmak i ardaxshir pãbakãn کارنامه ی اردشیر بابکان. این پیراپ (= کتاب) به زبان پهلوی با 5600 واژه، که شاید در آنتیان (= اواخر) ساسانیان نگاشته شده باشد، ویستاری (= تاریخی) است آمیخته با افسانه. بابک از سوی اردوان شاه اشکانی فرمانروای پارس است و ساسان که از تبار دارا (= داریوش) می باشد، برای او چوپانی می کند. بابک در خواب می بیند که ساسان از تبار کیست و دخترش را به او می دهد و از ساسان و دختر بابک اردشیر زاده می شود. این پیراپ (= کتاب)، داستان آژات (= تولد) و به فرمانروایی رسیدن او و آژات پسرش شاپور است. یاژ (= نثر) پیراپ بسیار ساده و هَنود (= تأثیر) زبان پارسی در سراسر کتاب دیده می شود.
کارنامَک ایی اَرتََخشیر ایی پابَگان= kãrnãmak i artaxshir pãbagãn (=کارنامَک ایی اَردَخشیر ایی پابَکان)
کارنامَک ایی اَردَشیر ایی پابَگان= kãrnãmak i ardashir pãbagãn (=کارنامَک ایی اَردَخشیر ایی پابَکان)
کارنامَگ ایی اَردَشیر ایی پابَگان= kãrnãmag i ardashir pãbagãn (=کارنامَک ایی اَردَخشیر ایی پابَکان)
کاریاندا= kãryãndã نام جایی در کرانه ی دریای عمان که شاید کنارک باشد
کاریزار= kãrizãr کارزار، نبرد، جنگ، پیکار، درگیری، مبارزه
کاریگ= kãrig جنگی، رزمی، نظامی
کاساندان= kãsãndãn نام همسر کوروش بزرگ (پارسی باستان)
کاستار= kãstãr کاهنده، تقلیل دهنده
کاستاریْه= kãstãrih کاهش، تقلیل
کافْت= kãft تکه، پاره، قطعه
کال= kãl کانال، آبراه (پارسی باستان)
کالبد= kãlbod کالبد، پیکر، اندام، تن، لاشه، جسم، جسد، هیکل، بدن
کامبادِن= kãmbãden نام باستانی کرمانشاه (پارسی باستان)
کامَگ= kãmag اشتها، میل، گرایش
کامیْه خُدا= kãmih xodã کامخدا، میل پادشاه
کاندَتوم= kãndatom بسیار کوشا ـ فعال
کاندِران= kãnderãn کسانی که انجام می دهند، کنشگران، فعالان
کانیتون= kãnitun ای تو
کایوسان= kãyusãn نام پسر کاووس
کَباه= kabãh قبا
کَتَپَتوکَ= katapatuka نامی که کوروش بزرگ بر بخش خاوری ارمنستان (آسیای صغیر) نهاد (پارسی باستان)
کُدام= kodãm کدام
کَرپ کَرتار= karp kartãr نیکوکار. این واژه را در زمان ساسانیان بر روی پول می نوشتند تا نشانگر نیکوکاری شاه باشد
کَرتَم= kartam کرده ـ انجام شده (پارسی باستان)
کَرخا= karxã نام شهری بزرگ و پایتخت دولت نیرومندی به همین نام که ویرانه های آن در نزدیکی شهر تونس پایتخت کشور تونس می باشد.
کَرد= kard کرد، انجام داد
کَرد اِستید= kard estid کرده شده است، انجام داده شده است
کَردَن= kardan کردن، انجام دادن، ساختن
کَرشَ= karsha نام پول نقره در زمان ساسانیان
کَرکا= karkã (= کرخا)
کَرکیهَنین= karkihanin کَهرُبایی، مغناطیسی
کُرمان= kormãn نام باستانی کرمان در زمان ساسانیان
کُرمانای= kormãnãy نام باستانی شهر کرمان در زمان هخامنشیان (پارسی باستان)
کَرمَپَدَ= karmapada نام فروردین در سالنمای هخامنشی (پارسی باستان)
کَرنا= karnã شیپور جنگی
کِریرشَ= kerirsha نام یکی از خدایان ایلامی (پارسی باستان)
کَس= kas کس، شخص، فرد
کِش کارَک= kesh kãrak کار ـ عمل خاص
کَشکَر= kashkar نام یکی از استان های باختری ایران در زمان ساسانیان که شهر بعقوبه عراق و سرزمین های پیرامون آن بوده است
کَم= kam کم، اندک، ناچیز، قلیل
کَمار= kamãr سَر
کَمبوجَیَ= kambujaya (اوستایی: کَمبوجیو؛ سنسکریت: کامبوجیو) کمبوجیه نام پدر و پسر کوروش (پارسی باستان)
کِنا= kenã ـ 1ـ دو جهان ـ سرا ـ عالم 2ـ چه قدر، چه میزان
کِنادو= kenã du هر دو، زوجی
کَنار= kanãr کنار
کَند= kand انجام داد، کرد، اقدام ـ عمل کرد
کَندَن= kandan کندن
کَنگ= kang ـ 1ـ نام شهری (= کنگ دیز) 2ـ دست از انگشتان تا شانه 3ـ بال پرنده 4ـ شاخه ی درخت
کَنگ دیز= kang diz
کَنیند= kanind کَنَند، بکنند، گود ـ حفر کنند
کو= ku که
کَوات= kavãt غَباد (یکم) پسر فیروز شاه ساسانی و بیست و دومین شاه ساسانی (487 ـ 498)
کَوادان= kavãdan سَمیوجیک (= منسوب) به کواد یا قباد پدر انوشیروان
کوخشیشْن= kuxshishn ستیز، کشمکش، نزاع
کودورنان خوندی= kudurnãn xundi نام یکی از شاهان ایلام (2280 پیش از میلاد) (پارسی باستان)
کوروش= kurosh (اوستایی: کوئیریس= زیور، گردنبند، زره، جوشن؛ سنسکریت: کوروه) کوروش (پارسی باستان)
کوست= kust ناحیه، منطقه
کوستَگ= kustag (= کوست)
کوستَگ کوستَگ= kustag kustag مناطق مختلف
کوشک= kushk کاخ، قصر
کوشیا= kushyã حبشه
کوف= kuf کوه، کوهستان، بلندی، ارتفاع
کوفان= kufãn کوهان
کوفیها= kufihã کوه ها، کوهستان ها، بلندی ها، ارتفاعات
کومِش= kumesh نام باستانی سرزمین قومس در باختر استان سمنان است از شاهرود به ایگ (= بعد). هیتان (= حدود) کومش از رود شاهرود (خاور شهر شاهرود) است که از کوه های پر برف شاه کوه سرازیر می شود. واژه ی کومِش (لری: کُمیش) به واتای (= معنی) چاه کن است و چون به لانچ (= دلیل) کم آبی دِویپ devip (= منطقه)، مردم کاریز می کنده اند، از این رو، این سرزمین را کومش (چاه کن) و مردم آن جا را کومشی می گفتند. نام کومش تا سده ی دهم ژانگاسی (= میلادی) نیز در مَتیان (= کتاب) های پِراجینی (= جغرافیایی) مانند «حدودالعالم» آمده است
کون مَرز= kun marz بچه باز، همجنس باز، فاعل، لواط کار
کونیشْن= kunishn کنش، عمل، فعل
کونیشْنومَند= kunishn کنشمند، کننده، عامل، فاعل
کَوی= kavi کِی، شاه، فرمانروا. این نام را در افسانه های ایران باستان جلوی نام شاهان کیانی می نوشته اند؛ مانند کی خسرو، کیکاووس؛ و در زمان ساسانیان آن را بر روی پول می نوشتندتا نشان دهند که آن شاه، ویژگی شاهان کیانی را دارد.
کَی= kay کی، سارود (= عنوان) شاهان کیانی مانند کاووس کی
کید= kid پیشگو، فالگیر، رمال
کیرب= kirb شکل، صورت، هیأت
کیربَگ= kirbag ثواب، اجر
کیرینید اِستید= kirinid estid تخم شیطان است
کیرینیدَن= kirinidan آفریدن (اهریمنی) حرام تولید کردن
کیشتَن= kishtan کشت کردن، کاشتن
کیشیسم= kishism نام روستای سیَلک (نزدیک کاشان) زمانی که پیش از مادها شهر شد (پارسی باستان)
کین= kin کین، دشمنی، خصومت
کیوس= kyus نام یکی از پسران غَباد شاه ساسانی (= فْثاسُوارسا)
کَی هوسرَو= kay husrav کیخسرو


«گ»


گَئوبَرووَ= gaobaruva نام رهبر یکی از شش خانواده ی بزرگ هخامنشی که برای کشتن بردیای دروغین با داریوش همدست شده بود. (پارسی باستان)
گَئوماتا gaumãtã کسی که خود را بردیا پسر کوروش خواند و به او بردیای دروغین گفته اند. او یکی از مغ ها (روحانیون) بود. (پارسی باستان)
گائوبَرودَ= gãobarvda نام یکی از سرداران کوروش در گرفتن بابل (پارسی باستان)
گام= gãm گام، قدم
گاما= gãmã سوپان (= واحد) اندازه گیری دَرگ (= طول) برابر یک گام یا 32 سانتیمتر
گاو= gãv گاو
گاه= gãh ـ 1ـ گاه، زمان، وقت 2ـ جا، مکان، تخت
گاهانبار= gãhãnbãr جشن های فصلی
گاهانیک= gãhãnik زمانی، فصلی
گاهانیگ= gãhãnig زمانی، فصلی
گاهنامَک= gãhnãmak نام دفتر بزرگی در زمان ساسانیان که نام همه ی کارگزاران دولتی در آن نوشته می شد
گُبریاس= gobryãs یکی از مشاوران داریوش (پارسی باستان)
گَچ= gach گچ
گِدرُزی= gedrozi نام باستانی بلوچستان در زمان اسکندر (پارسی باستان)
گرامیک= grãmik گرامی، عزیز، محترم
گرامی کِنیتَن= grãmi kenitan گرامی ـ عزیز ـ محترم داشتن
گرامیگ= grãmig گرامی، عزیز، محترم
گرامی گِنیدَن= grãmi genidan (=گرامی کِنیتَن)
گَران= garãn گران، سخت
گِرد= gerd گرد، دایره ای، حلقه ای
گَردَن= garden گردن
گُرژان= goržãn (= ورژن)
گُرگسار= gorgsãr نام باستانی مازندران
گِرَم= geram خشم، عصبانیت، خشونت، قهر
گَرمَکان= garmakãn نام یکی از استان های باختری ایران در زمان ساسانیان که استان کرکوک کنونی بوده است
گریستَن= gristan گریستن، گریه کردن، اشک ریختن
گرییند= griynd گریند، گریه کنند
گُشناسپ بَردَه= goshnãspbardah نوه ی هرمز چهارم شاه ساسانی
گُفت= goft گفت، بیان ـ اظهار داشت
گُند= gond گنده، فربه، تُپُل، چاق
گَناک مینوک= ganãk minuk اهریمن، شیطان
گَناگ مینوگ= ganãg minug اهریمن، شیطان
گِنتار= gentãr بو، رایحه
گَندارَ= gandãra قندهار (پارسی باستان)
گَنزَک= ganzak نام باستانی شیز یا تخت سلیمان در استان آذربایجان خاوری
گو= gu بگو
گوپت اِستید= gupt estid گفته شده ـ منقول است
گوپتَن= guptan گفتن
گوجَستَک اَبالیش= gujastak abãlish ابالیش ملعون. نام نوشته ای است به زبان پهلوی با 1200 واژه که در آن پَرگ (= شرح) هم ویژاری (= مناظره) زرتشتی مسلمان شده ای به نام ابالیش و آذر فرنبغ پیشوای زرتشتیان در برابر مأمون آنتَرمند (= خلیفه) عباسی است.
گودَرز= gudarz نام یکی از پسران اردَوان سوم یا اشک هژدهم شاه اشکانی
گورْد gurdگُرد، دلاور، پهلوان
گورْگ= gurg گرگ
گوزیترون= guzitarun گردوی تازه
گوسپَند= guspand گوسفند
گوش اومَند= gush umand مستمع، شنونده
گوشنَسپ= gushnasp نام یکی از آتش های بزرگ، آتش ارتشتاران
گوشومَند= gushumand مستمع، شنونده
گوفت اِستید= guft estid گفته شده ـ منقول است
گوفتَن= guftan گفتن
گوکاسیْه= gukãsih گواهی، شهادت
گوگاییْه= gugãih گواهی، شهادت
گوگیرد= gugird گوگرد
گومارد= gumãrd گُمارد، گماشت، مأمور کرد
گوماردَن= gumãrdan گُماردَن، گماشتن، مأمور کردن
گومان= gumãn گمان، حدس، ظن
گومانیْه= gumãnih از روی گمان، حدسی، به طور ظن
گومیخت= gumixt آمیخت، مخلوط ـ ممزوج کرد
گومیخت اِستاد= gumixt estãd آمیخته ـ مخلوط ـ ممزوج شده
گومیختَن= gumixtan آمیختن، مخلوط ـ ممزوج کردن
گومیزَکیه= gumizakih آمیختگی، اختلاط
گومیزَگیه= gumizagih آمیختگی، اختلاط
گومیزیشْن= gumizishn آمیختگی، اختلاط
گوند= gund (لری: گُن) خایه، بیضه
گووید= guvid گوید
گوویشنومَند= guvishnumand صاحب سخن
گوهْر= guhr گوهر، جوهر، جواهر
گوهْر پِسیت = guhr pesit آرایش ـ زینت ـ تزئین شده با گوهر، غرق در طلا
گوهْل= guhl (= گوهْر)
گوی= guy گوی (چیزی که گرد است)
گُویشْن = govishn سخن، صحبت، حرف
گُویشنیه= govishnih گفتن، صحبت کردن، حرف زدن
گِهان= gehãn کیهان، عالم
گیراک= girãk مانع، بازدارنده
گیرْد= gird گِرد، دایره
گیلیستَک= gilistak لانه جانوران اَرداک (= موذی)
گیلیستَگ= gilistag (= گیلیستَک)
گیواک= givãk جا، مکان
گَیومَرد= gayumard کیومرس


«ل»



لارِز= lãrez نام باستانی روستای کنونی لرزجان در استان گیلان
لاگرِمین= lãgremin پا
لَب= lab لب
لَلا= lalã طول، درازا
لَلا خونسَند= lalã xunsand عزیز، گرامی، دوست داشتنی، مطبوع، دلنشین، خوشایند
لِلیا= lelyã شب (واژه ی عربی لیل= شب نیز برگرفته از همین واژه ی پهلوی است)


«م»


ما= mã نه، نا؛ پیشوند نفی یا نهی (پارسی باستان).
مااَجَمی یا: نیاید
ماتاهان= mãtãhãn روستا، ده بزرگ
ماتیانا= mãtyãnã (استرابون: ماتیانِر) نام مردمان ایران باستان که در آذربایجان می زیسته اند
ماتیکان ایی ماه فْرَوَرتین روچ ایی خْوَردَت = mãtikãn i mãh fravartin ruch i xvardat پیتاری (= جزوه ای) است با 760 واژه و با یاژی (= نثری) ساده و دارای دو بخش می باشد: در بخش اول به رویدادهایی که در روز خرداد (= روز ششم) از فروردین پیش آمده می پردازد و در بخش دوم آنچه را در این روز روی خواهد داد نوشته شده است. پِرایِن (= احتمالاً) این دیپ (= متن) در آنتیان (= اواخر) ساسانی نوشته شده باشد.
ماتیگان ایی گوجَستَک اَبالیش= mãtigãn i gujastak abãlish (= گوجستک ابالیش) ابالیش ملعون. نام نوشته ای است به زبان پهلوی با 1200 واژه که در آن پَرگ (= شرح) هم ویژار (= مناظره) زرتشتی مسلمان شده ای به نام ابالیش و آذر فرنبغ پیشوای زرتشتیان در برابر مأمون آنتَرمَند (= خلیفه) عباسی است.
ماد= mãd مادر، مامان
مادَ= mãda سرزمین ماد (پارسی باستان)
مادَر= mãdar مادر، مامان
مادریگ= mãdrig باران
مادَیان ایی گوجَستَک اَبالیش= mãdayãn i gujastak abãlish (= ماتیگان ایی گوجَستَک اَبالیش)
مادَیان ایی ماه فْرَوَردین روز ایی خُرداد = mãdayãn i mãh fravardin ruz i xordãd (= ماتیکان ایی ماه فْرَوَرتین روچ ایی خْوَردَت)
مادَیان ایی ویزاریشْن چَترَنگ= mãdayãn i vizãrishn chatrang چترنگ نامه، شترنج نامه، تینویی (= جزوه ای) است با 820 واژه در باره ی پیدایش شترنج و ساخت نرد مارگِن (= توسط) بزرگمهر.
مادَیان ایی هَزار دادِستان=mãdayãn i hazãr dãdestãn قانون مدنی پارسیان در زمان ساسانیان، پیراپی (= کتابی) به زبان پهلوی با 24000 واژه که روداپ های(= قضیه های) ویشنوسی (= حقوقی) بسیاری را در بر دارد و هزار نشانگر فراوانی است. نویسنده ی آن، فرخ مرد پسر بهرام نام دارد و شاید پیراپ را در زمان پادشاهی خسرو پرویز، اوتامین (= آخرین) شاهی که نامش در پیراپ آمده، نوشته باشد ولی مانند بسیاری دیگر از پیراپ های پهلوی، مَنژوس (= تدوین) آن در سده ی سوم پَواسی (= هجری) انجام یافته باشد. روداپ های آمده در کتاب، بیش تر در باره ی ساسناهای (= قوانین) زَنتوگان zantugãn (= مدنی) می باشد. مانند: دِواژین (= ازدواج)، جیماپ (= ارث)، گَئونتا gauntã (= مالکیت)، ایدیات (= اجاره) و ...
مادیس= mãdis نام پسر پارتاتوا که پیش از مادها بر آذربایجان فرمانروایی می کرد (پارسی باستان)
مادیگان چَترَنگ= mãdigãn chatrang (= مادَیان ایی ویزاریشْن چَترَنگ)
مادیگان گوجَستَک اَبالیش= mãdigãn gujastak abãlish (= گوجستک ابالیش، ماتیگان گوجستک ابالیش)
ماردونیجا= mãrdunijã داماد داریوش بزرگ (پارسی باستان)
مازارِس= mãzãres نام یکی از سرداران کوروش (پارسی باستان)
ماسبَذان= mãsbazãn (= ماسپتان)
ماسپَتان= mãspatãn (= مَسپَتَن، ماسبَذان، ماهبَذان) یکی از استان های باختری ایران در زمان ساسانیان (از ملایر تا خوزستان)
مانای= mãnãy نام باستانی کردستان پیش از مادها (پارسی باستان)
ماندا= mãndã حرف، صحبت، سخن، گفتار
ماند اِستینْد= mãnd estind مانده اند، ماندگار شده اند، اقامت کرده اند
ماندا شِناس= mãndã shenãs شنوا
ماندَن= mãndan ماندن، اقامت کردن، ماندگار شدن
ماندانا= mãndãnã نام مادر کوروش هخامنشی (پارسی باستان)
ماند هیند= mãnd hind ماندند، اقامت کردند، ماندگار شدند
مانید= mãnid اقامت کنند، بمانند
ماه= mãh (اوستایی: ماوَنگهَ)1ـ ماه، برج، سی روز 2ـ نام کسی
ماه ایی دَدْو= mãh i dadvدی ماه
ماهبَذان= mãhbazãn (= ماسپتان)
ماه دْرَهنا= mãh drahnã به طول ـ در طول ـ طی یک ماه
ماه نیاییشْن= mãh nyãyishn ماه نیایش، سومین نیایش از پنج نیایش در «خرده اوستا» می باشد که کاندان (= مطالب) آن از ماه یَشت گرفته شده و به زبان پهلوی برگردانده شده است. این نیایش سه بار در ماه خوانده می شود: شب اول ماه، شب چهاردهم و شب پایانی که باردیگر ماه تیغه ای می شود
ماه یَشت= mãh yasht (اوستایی: ماوَنگهَ یَشت) نام هفتمین یَشت از یَشت های اوستا که در 400 واژه به پهلوی ترگوم (= ترجمه) شده است
مَت= mat اندیشه، فکر
ــ دوشمَت dushmat فکر بد
مَچیا= machyã لیبی (نام های کهن: بُرقَه، سیرنائیک)
مِد= med نام سردار سپاه داریوش که در جنگ با یونانی ها در دِویپ (= منطقه) ماراتُن از آنها شکست خورد. (پارسی باستان)
مَدآم= madãm دو سرا ـ جهان ـ عالم
مَدام جِکنِمونید= madãm jeknemunid او در بالاست
مَد جِکنِمونید= mad jeknemunid آمده است
مِرِئُئِه= mereoe نام همسر کمبوجیه پسر داریوش بزرگ (پارسی باستان)
مَرتیا= martyã نام کسی
مَرتییَم= martiyam انسان، آدم، بشر (پارسی باستان)
مَرد= mard مرد
مَردوم= mardum مردم
مَردونیا= mardunyã نام پدر گِئوبَرودَ (پارسی باستان)
مَرغَزَنَ= marqazana بهمن ماه در سالنمای هخامنشی (پارسی باستان)
مَرَّک =marrak قسط، نوبت، مرحله
مَرگان= margãn نام بهمن ماه در سالنمای هخامنشی (پارسی باستان)
مَزدَک= mazdak پسر بامداد از مردم نیشابور و بنیانگذار آیین مزدکی
مَزون= mazun نام ایرانی و باستانی دریای عمان
مَسمَغان= masmaqãn عالم ترین روحانی، اعلم علما
مَغان اَندَرز بَذ= maqãn andarz baz مدرس علوم دینی
مُغِستان= moqestãn نام مجلسی در زمان اشکانیان که اعضای آن روحانی (مغ) بودند و بر کارهای شاهان نظارت می کردند
مَکَ= maka مِکران یا بلوچستان (پارسی باستان)
مَکیا= makyã ترابلس پایتخت لیبی (نام های کهن: بُرقَه، سیرنائیک)
مَلکی= malki مَلَک، شاه
مَن= man ـ 1ـ من. لَکاپ (= ضمیر) اول یانس (= شخص) ایتوم itum (= مفرد) 2ـ پسوندی که پِسَن (= صفت) یاتیکی (= مفعولی) می سازد. مانند: ریم= چرک. ریمَن= چرکین
مَنا= manã (اوستایی: مَنَ؛ سنسکریت؛ مَمَ) از من، مال من (پارسی باستان)
مَناپیتا= manãpitã پدر من، پدرم (پارسی باستان)
مَنخُرشادشیا= manxorshãdshyã نام کسی (پارسی باستان)
مُنِزِس= monezes نام یکی از سرداران پارتی در زمان فرهاد چهارم، پانزدهمین شاه اشکانی (37 پیش از میلاد)
مَنوش چیهر= manush chihr (اوستایی: مَنوش چیثرَ= منوچهر، دارای چهره ی بهشتی) نام نیای بزرگ زرتشت
موبَذان موبَذ= mubazãn mubaz رئیس روحانیون، رئیس موبدان
مودْرایَ= mudrãya مصر (پارسی باستان)
موسَسیر= musasir نام باستانی شهر سلماس (آذربایجان باختری) پیش از مادها (پارسی باستان)
مِهبود= mehbud نام مانتین (= وزیر) غَباد شاه ساسانی که در شاه شدن خسرو انوشیروان نیکار (= نقش) ویژالی (= مهمی) بازی کرد
مَهیشْت= mahisht بزرگ ترین، نامی که از سوی شاهان ساسانی بخشیده می شد.
میا= myã آب
میابُردار= myãbordãr موبدی که در آئین نیایش، آب وَرجاوند (= مقدس) می آورد
مِیبَذ= meybaz ساقی شاه، آبدارچی دربار
میتراداد= mitrãdãd (آفریده ی میترا) مهرداد نام داماد داریوش سوم (پارسی باستان)
میترو زن= mitro zan پیمان شکن
میتروک دْروج= mitruk druj پیمان شکن، مهر دروغ
میتوک= mituk وسط، میان، مرکز
مَیشون= mayshun نام باستانی دشت میشان یا سوسنگرد در استان خوزستان
مینوک دامَک= minuk dãmak روح مخلوقات
میهراگاوید= mihrãgãvid نام یکی از موبدان زرتشتی در زمان بهرام پنجم ساسانی
میهران= mihrãn مهران، نام پسر شاپور یکم پادشاه ساسانی که استاندار گرجستان شد
میهرشاپوهْر= mihrshãpuhr مهرشاپور. نام یکی از موبدان زرتشتی در زمان بهرام پنجم ساسانی
میهرَکان کَتَک= mihrakãn katak نام یکی از استان های باختری ایران در زمان ساسانیان که دربرگیرنده ی استان های ایلام، کرمانشاه، و خاور و پِدیم (= شمال) بغداد بوده است
میهرنِرسی= mihrnersi نام یکی از بزرگ زادگان ایرانی در زمان بهرام گور و سردار سپاه ایران در همان زمان
میهروَراژ= mihrvarãž نام یکی از موبدان زرتشتی در زمان بهرام پنجم ساسانی


«ن»



نائیریکان= nãirikãn زنان، بانوان
نا اَفسینیشْن= nã afsinishn تخریب ـ منهدم ناشدنی، انحطاط ـ زوال ـ اضمحلال ـ تجزیه ناپذیر
ناگدَرید= nãgdarid توجه ـ اقدام ـ اجرا می کند
نامَ= nãma (اوستایی: نَنمَ؛ سنسکریت: نامَ) نام، اسم (پارسی باستان)
نامَگیها ایی مَنوچیهر= nãmagihã i manuchihr نامه های منوچهر. سه نامه است به زبان پهلوی در اَرپ (= رد) نوآوری های برادرش زادسپرم در باره ی پاتیاب (= غسل) زرتشتی. زادسپرم بر این باور بوده که این آیین دارای پِراکریس (= تشریفات) بسیاری است و بهتر است ساده تر شود؛ و منوچهر در سه نامه ای که یکی به مردم سیرجان و دیگری به زادسپرم و سومی را به بهدینان ایران می نویسد، مردم را از پیروی از سَمژودان (= اصلاحات) زادسپرم باز می دارد.
نامیْه= nãmih نامی، مشهور، معروف، شهیر
نانایَ= nãnãya نام دین ایلامیان که خدایش کِریرشَ بوده و تا زمان پارت ها سَمتان (= ادامه) داشته است. (پارسی باستان)
ناویا= nãvyã ناو، کشتی، سفینه (پارسی باستان)
نای پَزد= nãypazd نی نواز، نوازنده ی نی
نَپا= napã نوه (پارسی باستان)
نُتاتْرَج= notãtraj (= نوهاتر)
نَجیانا= najyãnã نام زْرَنک یا زَرَنکَ یا زَره یا سیستان در زمان هخامنشیان و آغاز اشکانیان و پیش از ماندگار شدن سَکاها در آن سرزمین. سکاها که گروهی آریایی بودند در زمان اشک هفتم که همان فرهاد دوم، هفتمین شاه اشکانی است در سال 125 پیش از ژانگاس (= میلاد) در سیستان ماندگار شدند و از آن پس آن سرزمین را سَکِستان (سرزمین سَکاها) خواندند و رفته رفته سیستان شد. (پارسی باستان)
نَد= nad ضلع
نَدواک= nadvãk ناب، خالص
نَدواک روبیشنیْه= nadvãk rubishnih مخلِص، کسی که خالصانه رفتار می کند، پاکدل
نَدیْه= nadih ضلعی
نَر= nar نر
نَرسَهی= narsahi نام برادر جمشید شاه افسانه ای ایران
نِرسی= nersi (رومی: نارسیس)1ـ یکی از استاندارن اشکانی که در شَواو (= اسارت) رومی ها در شهر هَران (= حَران) (شانی یورفا در ترکیه) بود که با آنسات (= خیانت) دختر پادشاه هران، شهر به دست شاپور افتاد 2ـ نام هفتمین شاه ساسانی که پس از بهرام سوم در 282 ژانگاسی (= میلادی) به تخت نشست.
نَساپاک= nasãpãk مردارـ مرده پز، کسی که گوشت مرده یا مردار بپزد
نَست= nast نیست، نابود، منهدم، خراب، ویران
نَشایی= nashãi نام باستانی سرزمینی در رَپیت (= جنوب) نهاوند پیش از مادها (پارسی باستان)
نُمایشنیْه= nomãyshnih نمایش ـ نشان دادن، در معرض دید گذاشتن
نَمود= namud نمود، نشان داد
نَوَمَ= navama نهمین (پارسی باستان)
نون= nun اکنون، اینک، الآن، حالا، فعلا
نُوَوَهارا= novavehãrã نوبهار، نام آتشکده ی بلخ
نوهاتِر= nuhãter نام باستانی شهری و استانی باختری در ایران زمان ساسانیان در استان موصل
نوهُرمَزد اَرتَخشیر= nuhormazd artaxshir نام باستانی شهرستان نَرمشیر یا نرماشیر در استان کرمان. در گذشته، نرماشیر به بخش رستم آباد از لَمبیتان (= توابع) بم در 95 کیلومتری رَپیت (= جنوب) خاوری شهرستان بم گفته می شد. بعدها نام آن رستم آباد شد؛ و نرماشیر به آویستامی (= منطقه ای) گفته می شد که روستاهای خاوری بم را در خود داشت. تا اینکه در سال 1377 با بَسانی (= موافقت) نیکایای (= هیأت) راژیا (= دولت)، بار دیگر نام باستانی نرماشیر بر بخش رستم آباد نهاده شد و به شهرستان ویگار (= تبدیل) شد.
نُه= noh نه، 9
نَیازِم= nayãzem (اوستایی: نَیازینَ= سفت، محکم) نام یکی از نیاکان زرتشت و پسر دوراسرو
نید= nid راهنمایی، رهبری، امامت، هدایت
نیدَن= nidan راهنمایی ـ رهبری ـ هدایت ـ امامت کردن
نیرَنگیستان= nirangistãn پیراپی (= کتابی) است درهم از زبان های پهلوی و اوستایی در باره ی دات های (= قوانین) جیانینی (= اجرایی) دین زرتشت. این پیراپ دارای 5000 واژه ی اوستایی می باشد که با 22600 واژه ی پهلوی ترگوم (= ترجمه) و آوید (= تفسیر) شده است
نیسای= nisãy نام سرزمینی از مادها (پارسی باستان)
نیشانیند= nisãnind نشانند
نیشَست= nishast ـ 1ـ نشاند، نشانید 2ـ نشست،جلوس
نیشَستَن= nishastan نشستن
نیشینیند= neshinind نشینند
نیکایا= nikãyã نام باستانی شهر کابل در زمان اسکندر (پارسی باستان)
نیم روچ= nim ruch نیمروز، ظهر
نیوَک روویشْنیْه= nivak ruvishnih نیکو روشی
نیهات= nihãt نهاد، ذات، سرشت، طبیعت، طینت، فطرت
ــ دوش نیهاتیک= dush nihãtik بد ذاتی، بد طینتی، بدسرشتی، پست فطرتی
نیهاد= nihãd نهاد، ذات، سرشت، طبیعت، طینت، فطرت
نیهاد اِستید= nihãd estid نهاده است
نیهادن= nihãdan نهادن
نیهان رَویشْنیْه= nihãn ravishnih نهان ـ پنهان روشی، پنهانکاری، مخفی کاری
نَیید= nayid راهنمایی ـ رهبری ـ هدایت ـ امامت کرد یا می کند


«و»



وَئِدیشت= vaedisht (اوستایی: وَئِذیشْتَ= دانشمند، حکیم، عالم) نام یکی از نیاکان زرتشت و پسر نیازم
واتَفرَدات= vãtafradãt نام یکی از استانداران اشکانیان
وارازتاد= vãrãztãd نام یکی از شاهزادگان اشکانی
واردان= vãrdãn نام یکی از پسران اردَوان سوم یا اشک هژدهم شاه اشکانی
واستْری یوشان= vãstri yushãn کشاورزان. نام چهارمین آسرَم (= طبقه اجتماعی) در زمان ساسانیان
واستْری یوشان بَذ= vãstri yushãn baz ژیراس (= رئیس) آسرم کشاورزان یا مانتین (= وزیر) دارایی در زمان ساسانیان
والیشْن داتار= vãlishn dãtãr عزت بخش ـ دهنده
والیشْن دَهیشنیْه= vãlishn dahishnih بالندگی ـ حاصلخیزی ـ رشد ـ توسعه دادن
وانان= vãnãn یا اشک هفدهم که پس از اُرُد شاه اشکانی شد (سال 16 ژانگاسی = میلادی)
وانگ= vãng بانگ، آوا، فریاد، صدا
وَت زَمانَکیه= vat zamãnakih خارج از زمان
وَتلون= vatlun می گذرد ـ عبور می کند 2ـ راه، جاده
وَدُذَ= vadoza و از
وَرتیشنیْه= vartishnih گردش ـ حرکت ـ فعالیت کردن
وَرد= vard بگرد، گردش کن، بچرخ
وَردیشْن= vardishn انجام، اجرا، اقدام
وَردیشْنار= vardishnãr انجام دهنده، اقدام ـ اجرا کننده، مجری
وَردیشنیک= vardishnik انجام ـ اجرا ـ اقدام شده
وَردیشنیْه= vardishnih انجام دادن، اجرا ـ اقدام کردن
وَرژان= varžãn (= ورژن)
وَرژَن= varžan نام باستانی گرجستان (= وَرژان، گُرژان)
وَرکانا= varkãnã نام شهر گرگان در زمان هخامنشیان (پارسی باستان)
وَرمان= varmãn او
وَرموشان= varmushãn ایشان، آنها
وَرمونیشان= varmunishãn او، آنها، ایشان
وَرهْرام= varhrãm (اوستایی: وِرِثْرَغنَ) بهرام
وَرهرام یَشت= varhrãm yasht (اوستایی: وِرِثْرَغنَ یَشت) بهرام یَشت. نام چهاردهمین یَشت اوستا که در 2000 واژه به پهلوی ترگوم (= ترجمه) شده است
وَرَهران= varahrãn (اوستایی: وِرِثرَغنَ= پرچمدار اهورامزدا) بهرام
وَرَهران چوپین= varahrãn chupin بهرام چوبین، نام سردار سپاه هرمز چهارم جانشین انوشیروان که در جنگ ترکستان دشمن را شکست سختی داد (سال 589 ژانگاسی = میلادی)
وَریک= varik گریز، فرار، نام یکی از اینیتان (= مجازات ها) در ایران باستان؛ این گونه که گِهاتیک (= متهم) را وادار می کردند از میان دود و آتش بگذرد؛ اگر آروژا (= سالم) بیرون می آمد، آنریا (= تبرئه) می شد.
وَزَرکَ= vazarka بزرگ (پارسی باستان)
وَزورکان= vazurkãn بزرگان، این نام و نیز آزاتان، نام کسانی بود که در زمان ساسانیان پِرایوت (= اداره) کشور را بر آروپ (= عهده) داشتند. می توانستند شاه را برکنار کنند.
وَزورک فْرَماتار= vazurk framãtãr بزرگ فرماندار، وزیر اعظم، نخست وزیر
وَزورگ میهر= vazurg mihr بزرگمهر مانتین (= وزیر) دانای انوشیروان شاه ساسانی
وَزرونیشنیْه= vazrunishnih بودن، به وجود آمدن، شدن
وَس= vas بَس، بسیار، هنگفت، سرشار، فراوان، خیلی، کثیر، زیاد
وِسپَ= vespa (= ویسپَ)
وَست= vast (= هیت) است، می باشد
وَسَخت= vasaxt سخت، محکم، سفت، غُرس
وَس دَهیو= vas dahyu همه ی کشورها (پارسی باستان)
وَسنا= vasnã (اوستایی: وَسنَ) خواست، آرزو، خواهش، اراده (پارسی باستان)
وَسنا اَئورَمَزداهَ= vasnã auramazdãha با خواست اهورا مزدا (پارسی باستان)
وُسیش= vosish حاصلخیز
وَشت= vasht واشت. نام باستانی شهرستان خاش در استان سیستان و بلوچستان
وَشتَن= vashtan گشتن
وَفِرون= vaferun ناب، خالص
وَکَد= vakad مؤنث، ماده، مادگی، آلت تناسلی زن یا جانور ماده، کس، فرج
وَلگاش= valgãsh بَلاش، پسر یزدگرد دوم و بیست و یکمین شاه ساسانی (483 ـ 487 ژانگاسی = میلادی)
وِندیداد= vendidãd (اوستایی: وی دَئِوو داتِم) دات های (= قوانین) ایب (= ضد) دیو. یکی از پیراپ (= کتاب) های اوستا که دست نخورده مانده و با 48000 واژه ی پهلوی ترگوم (= ترجمه) شده است.
وِه اَنتیوک= veh antiuk (بهتر از انتاکیه) جندی شاپور. شهری بوده که شاپور اول در خاور شوش، رَپیت (= جنوب) خاوری دزفول و اودیژ (= شمال) باختری شوشتر در خوزستان ساخت. شاپور سیتان (= اسیران) رومی را درساخت آن به کار گمارد و آن شهر از آغاز، کانون دانش و دانشمندان گردید. امروزه از این شهر بزرگ ساسانی پَدانی (= آثاری) بر جای نمانده و مانده های اندکی از ویرانه های آن در نزدیکی رود کارون و هژده کیلومتری رَپیت خاوری دزفول در جایی به نام شاه آباد را به سختی می‌توان دید. (پارسی باستان)
وِه دائیتیک= veh dãitik رود دائیتی
وِه دین= veh din (= ویهدین) به دین، بهترین دین
وَهریز= vahriz نام فرمانده سپاه انوشیروان که برای گرفتن یمن فرستاده شد
وَهمَن= vahman (اوستایی: وَهْمْنَ، وَهومَن) بهمن، شایسته، نیکو، سزاوار
وَهمَن یَشت= vahman yasht بهمن یَشت، نام یکی از یَشت های اوستا که در 4200 واژه به پهلوی ترگوم (= ترجمه) شده است
وَهوبُرز= vahuborz نام یکی از استانداران اشکانیان
وُهوخْشَتْر= vohuxshatr (اوستایی: ووهوخْشَثْرَ vuhu xshasra نام گات های چهارم به نام ووهوخَشتهَرَ که ساده ترین بخش گات هاست) پادشاهی ـ فرمانروایی ـ شهریاری ـ حکومت ـ ریاست خوب
وَهوخِشَثرَ= vahuxeshasra نام یکی از استانداران زمان اشکانیان
وَهوکا= vahukã نام پدر اردومَینِش و نام یکی از پسران خشایارشاه (پارسی باستان)
وهومَن دام= vohuman dãm آفریده ی بهمن
وَهیزدات= vahizdãt نام کسی که در زمان داریوش بزرگ، خود را بردیا آتْمان (= معرفی) کرد (پارسی باستان)
وَهیزَک= vahizak کبیسه
وَهیشتو ایشت گاس= vahishtu isht gãs (اوستایی: وَهیشتوئیشتیvahishtu ishti نام گات پنجم) بهترین آرزو، نام یکی از 5 روز سال (سی و یکمین روز ماه های اردیبهشت تا شهریور)
وَهِیَ ویشداپای= vaheya vishdãpãy نام کسی (پارسی باستان)
ویچیر= vichir (اوستایی: ویچیرا) 1ـ رأی، حکم، فتوا، تصمیم، قضاوت 2ـ درمان، علاج
ویچیرکَرت= vichirkart رأی، حکم، فتوا
ویچیرکَرت ایی دینیک= vichirkart i dinik حکم ـ فتوای دینی، نام پیراپی (= کتابی) تفسیری که بخشی از دیستان (= احکام) دینی زرتشت را که با 890 واژه ی اوستایی نوشته شده، در 18400 واژه ی پهلوی ترگوم (= ترجمه) و آوید (= تفسیر) کرده است.
ویچیرکَرت ایی دینیگ= vichirkart i dinig (= ویچیرکَرت ایی دینیک)
ویَخنَ= vyaxna اسقند ماه در سالنمای هخامنشی (پارسی باستان)
ویدار= vidãr معبر، گذرگاه، محل عابر
ویدَرد= vidard عبور کرد، گذشت
ویدَردَن= vidardan عبور کردن، گذشتن
ویدَرنا= vidarnã نام رهبر یکی از شش خانواده ی بزرگ هخامنشی که برای کشتن بردیای دروغین با داریوش همدست شده بود. (پارسی باستان)
ویرائی= virãi باشعور، فهمیده، فهیم
ویراست= virãst منظم ـ مرتب ـ ویرایش می کند
ویزِند= vizend گزند، آسیب، زیان، ضرر، خسارت
ویزیدَگیها ایی زادسْپْرَم= vizidagihã i zãdspram نام مَتیانی (= کتابی) است به زبان پهلوی که آن را زادسپرم، موبد سیرجانی در سده ی نهم ژانگاسی (= میلادی) نوشته شده و در باره ی چهار چیز است: آفرینش، دین، مانو (= انسان) و روان، رستاخیز و پایان جهان
ویسپَرَت= visparat (اوستایی: ویسپَرَت: زیر و رو کردن) یا ویسپرد، یا ویسپرذ، نام یکی از بخش های اوستا با 24 کرده که ترگوم (= ترجمه) پهلوی آن دارای 33000 واژه ی پهلوی است. در این پیراپ (= کتاب)، همه ی پیشوایآن مینوی و جهانی و نمایندگان هر یک از آفریدگان خوب اهورا یاد شده و به آنان درود فرستاده شده است. ویسپرت از یَسنا فراهم آمده و بیش تر در آئین های دینی و جشن های گاهنبار خوانده می شود
ویسپوهْران= vispuhrãn نام برخی از خانواده های پادشاهی در زمان ساسانیان
ویستاخْم= vistãxm ویستام، بیستام، نام استاندار خراسان در زمان هرمز چهارم که بر او شورید و هرمز را دستگیر و کور کرد و سپس کشت
ویسپَ= vispa همه، کل، تمام، جمله
وَیَسیارَ= vayasyãra نام پدر ویندفرنا (پارسی باستان)
ویشتاسپَ= vishtãspa ویشتاسب پدر داریوش بزرگ (پارسی باستان)
ویشتاسپَهیا پیتـا= vishtãspahyã pitã پدر ویشتاسب درگذشته (پارسی باستان) (نگاه کنید به: هیا)
ویشتاسپ یَشت= vishtãsp yasht ترگومی (= ترجمه ای) است به پهلوی از یکی از یَشت های سومین بخش اوستا به نام یَشتی (= یَشت ها). از این ترگوم، جز اندکی با 5200 واژه نمانده است.
ویشودَگ= vishudag فرزند بد
ویشوفتَن= vishuftan آشفته ـ بی نظم کردن، بر هم زدن
وَیَم= vayam ما (پارسی باستان)
ویمار= vimãr بیمار، مریض، ناخوش
وَیَم هَخامَنیشییا ثَهیامَهی= vayam haxãmanishiyã sahyãmahy هخامنشی خوانده (نامیده) می شویم (پارسی باستان)
ویناک= vinãk ناظر، بیننده، تماشا ـ مشاهده کننده
ویندَفَرنا= vindafarnã نام رهبر یکی از شش خانواده ی بزرگ هخامنشی که برای کشتن بردیای دروغین با داریوش همدست شده بود. (پارسی باستان)
وینیشْن= vinishn بینش، بصیرت
وینیشنَم= vinishnam می بینم، مشاهده ـ تماشا می کنم
وینیشنیتار= vinishnitãr بیننده، مشاهده ـ تماشاگر، ناظر
وینیشنیتَن= vinishnitan دیدن، مشاهده ـ تماشا کردن
وینیشنید= vinishnid می بیند، تماشا ـ مشاهده می کند
وینیشْنیک= vinishnik پیدا، روشن، آشکار، نمایان، پدیدار، معلوم، ظاهر، هویدا، مرئی، قابل دیدن، واضح، صریح، مبرهن، بدیهی
وینیشْنیگ= vinishnig (= وینیشنیک)
وینیشْنیْه= vinishnih حس بینایی
ویْهدین= vihdin بهترین دین
ویهَند= vihand هست، می باشد


«ه»


هائو= hãu بعد، سپس، پس از
هائوو= hãuv که (پارسی باستان)
هادُخت نَسک= hãdoxt nask (اوستایی: هَذَئُختَ نَسک) نام یکی از بخش های اوستا که در 1530 واژه به پهلوی برگردانده شده است.
هارپاگ= hãrpãg نام یکی از سرداران کوروش بزرگ که در جنگ با یونانیان به وی پیشنهاد کرد که برای دنبال کردن سپاه یونان و گرفتن آن کشور، بار شتران را بر زمین بگذارند و مردان جنگی پیاده را بر آنها سوار کنند. (پارسی باستان)
هامات= hãmãt فرد، شخص، کس
هامویِن= hãmuyen همه، کل، مجموع
هاویر= hãvir زیر، پایین، تحت
هاویشت= hãvisht شاگرد، طلبه، دانشجو
هَپت= hapt (اوستایی: هَپتَ) هفت
هَپتَن= haptan هفت
هَپتَن یَشت= haptan yasht هفتن یَشت، نام دومین یَشت اوستا که در 700 واژه به پهلوی ترگوم (= ترجمه) شده است
هَچا= hachã (سنسکریت: سَچا) از (پارسی باستان)
هَچامَ= hachãma از من، از سوی ـ طرف ـ جانب من (پارسی باستان)
هَخامَنیش= haxãmanish بنیانگذار سلسله ی هخامنشی در سده ی هشتم پیش از میلاد (پارسی باستان)
هَخامَنیشییَ= haxãmanishiya هخامنشی (پارسی باستان)
هَدَخییَ ثَدَث= hadaxiya sadas نام کسی (پارسی باستان)
هَدیش= hadish حرمسرا، کاخ آسْداریک (= خصوصی) یا درونی در تخت جمشید (پارسی باستان)
هَر= har هر
هَرَئووَتیس= harauvatis رخج، آراخوزی (جایی در رَپیت (= جنوب) افغانستان) (پارسی باستان)
هَرَئیوَ= haraiva (اوستایی: هَرَئِوَ) 1ـ نام باستانی شهر هرات 2ـ نام مردمی که پیش از مادها در رَپیت خراسان ماندگار شدند (پارسی باستان)
هَرای وَ= harãyva هرات
هَردار= harder (اوستایی: هَرِتَر= نگهبان، پاسدار) نام یکی از نیاکان زرتشت و پسر سپیتام
هرچند= harchandهر چند، با اینکه، علیرغم
هَرَخو واتیش= haraxu vãtish (اوستایی: هَرَخوائیتی) هرات
هُرمَزد اَرتَخشیر= hormazd artaxshir هرمز اردشیر، نام باستانی شهر رامهرمز در استان خوزستان (پارسی باستان)
هْروم= hrum روم
هَرویسپ= harvisp همه، سراسر، سراپا، کل، مجموع، تمام
هَرویسپ آگاه= harvisp ãgãh علیم، آگاه از همه چیز
هَرویسپ گوهْر= harvisp guhr سراپا آرایش ـ زینت ـ تزئین شده با گوهر، غرق در طلا
هَزارپَت= hazãrpat سرور هزار تن، نامی که از سوی شاهان ساسانی به کسانی که کارهای برجسته ای می کردند، داده می شد
هَزارفَت= hazãrfat (= هزارپت)
هَزارمَرت= hazãrmart هزارمرد؛ مردی که با هزار مرد برابر است. نامی که از سوی شاهان ساسانی به کسانی که کارهای برجسته ای می کردند، داده می شد
هُزید= hozid بزرگ شد، رشد ـ نمو کرد
هَشت= hasht (سنسکریت: اَشتَن) هشت 8
هَشتُم= hashtom هشتم، هشتمین
هَفت= haft هفت
هَفت سالَک= haft sãlak هفت ساله
هَفت سالَگ= haft sãlag هفت ساله
هفت سَد= haft sad هفتسد (نادرست: صد)
هَفتُم= haftom هفتم، هفتمین
هَلائی= halãi پاک، خالص، ناب
هَلائیچ= halãich پاک، خالص، ناب
هَلیلَک ایی پَروَرتَک= halilak i parvartak هلیله ی پرورده
هَم= ham هم
هَماتا= hamãtã (سنسکریت: سَماتا) از یک مادر (پارسی باستان)
هَماتْنو شوییک= hamãtnu shyik متأهل
هَماک بوتیْه= hamãk butih هستی جاوید، وجود ابدی
هَماگ= hamãg همه، عموم، تمام، کل، مجموع
هَماگ خْواریْه= hamãg xvãrih دارای همه آکر (= نوع) خوشی
هَماگ دین= hamãg din دین کامل
هَماوَند= hamãvand بزرگ، والاتبار
هماوَندیْه= hamãvandih بزرگی، کرامت
هَمبار= hambãr انبار، زاغه، سیلو
هَمباز= hambãz امباز، شریک، سهیم
هَمبْراتیْه= hambrãtih رفاقت، دوستی، محبت
هَمپورسیتَن= hampursitan مشورت ـ شور ـ رایزنی کردن
هَمپورسیم= hampursim مشورت ـ هم اندیشی کنم
هَمپورسیْه= hampursih مشورت، شور، رایزنی، هم اندیشی
هَمَ پیتا= hamapitã از یک پدر (پارسی باستان)
هَم چیمراد= ham chimrãd به این علت ـ خاطر ـ دلیل ـ سبب
هَم داتَستان= ham dãtastãn اتفاق نظر
هَم داتَستانیْه= hamdãtastãnih همداستانی، اتفاق نظری، هم عقیدگی
هَم داتَن= ham dãtan روی هم چیدن
هَم دْواریشْنیْه= ham dvãrishnih گرد هم آمدن زیویکان (= موجودات) اهریمنی
هَم دوواریستَن= ham duvãristan با هم حمله کردن ـ دویدن
هَمزمان= hamzamãn فوراً، بی درنگ، فی الفور
هَم زَنیشنیْه= ham zanishnih هم زنِشی، کشتن وکشته شدن، مقابله، مقاتله، مضاربه، زد و خورد
هَم زَهَک= ham zahak هم نسب، از یک خانواده
هَمَک دین= hamakdin (کسی که دینش لاپ (= کامل) است؛ همه ی داتان (= قوانین) دینی را می داند و آنها را در زندگی خود پیاده می کند) نامی که از سوی شاهان ساسانی به ایپاتان (= علما) دین زرتشت داده می شد
هَمگونَک= hamgunak همان گونه، همچنان که
هَمگونَگ= hamgunag (= همگونک)
هَموی= hamuy برابر، تراز، میزان، هم سطح
هَمی= hami همی، همیشه
هَمی رَویشْنیها= hami ravishnihã با حرکت دائمی، با روشی پیوسته
هَمیستَکان= hamistakãn برزخ
هَمیستَگان= hamistagãn برزخ
هَنجَمَن= hanjaman انجمن، شورا
هَنجَمَنیْه= hanjamanih گردآمدن زیویکان (= موجودات) ایزدی
هَندوخ= handux ذخیره، پس انداز
هَندوخت اِستید= handuxt estid ذخیره ـ پس اندازـ اندوخته است
هَندوختَن= handuxtan اندوختن، ذخیره کردن
هَنگار= hangãr ـ 1ـ فکر، عقل، خرد 2ـ بیان، اظهار، تکلم
هَنگارت= hangãrt ـ 1ـ فکر کرد، اندیشید 2ـ گفت، برزبان آورد، بیان کرد، اظهار داشت
هَنگارتَن= hangãrtan ـ 1ـ فکر کردن، اندیشیدن 2ـ بیان کردن، گفتن، بر زبان آوردن، اظهار داشتن
هَنگارد= hangãrd (= هَنگارت)
هَنگاردَن= hangãrdan (= هَنگارتَن)
هَنگام= hangãm هنگام، موقع
هَنگوشیدَک= hanguxhidak مانند، مثل، همچون
هَنگوشیدَگ= hanguxhidag مانند، مثل، همچون
هَنینایا= haninãyã دشمن، خصم (پارسی باستان)
هوتانا= hutãnã نام پدر زن بردیای دروغین و بزرگ یکی از شش خانواده ی بزرگ هخامنشی که برای نابودی بردیای دروغین با داریوش بزرگ همدست شده بود. (پارسی باستان)
هوتوخْش= hutuxsh صنعتگر
هوتوخْشان= hutuxshãn صنعتگران، تولید کنندگان. نام چهارمین آسرَم (= طبقه اجتماعی) در زمان ساسانیان
هوتوخْشان بَذ= hutuxshãn baz ژیراس (= رئیس) آیانکاران (= صنعتگران) در زمان ساسانیان
هوچَشمیْه= huchashmih حسن ظن، خوش بینی
هوچیهر= huchihr خوش چهره ـ صورت، زیبا
هودین= hudin خوب دین، بهدین، دین راستین
هورئید= hurid نام کسی
هوزارَک= huzãrak کم، اندک، ناچیز، قلیل
هوزارَگ= huzãrag (= هوزارَک)
هو زَندیْه= huzandih عقل برتر
هو زَهَک= hu zahak نجیب ـ اشراف ـ شریف زاده
هوزید= huzid خوب می بیند
هوسازَگیْه= husãzagih سازگاری، توافق، موافقت
هوسَخوَن= husaxvan خوش ـ شیرین سخن
هوسرو= husro (اوستایی: هوسرَو husrav) خسرو، نام چند تن از شاهان ایرانی. این نام، نخستین بار در افسانه های ایران برای کیخسرو پسر سیاوش و نوه ی کیکاووس به کار برده و سپس در ویستار (= تاریخ) برای یکی از شاهان اشکانی پسر پاکُر به کار برده شد که در سال 107 ژانگاسی (= میلادی) شاه شد و پس از آن، نام شش تن از شاهان ساسانی بود
هوسرو اَنوشَک رووان= husro anushak ruvãn خسرو انوشیروان (شاهی که دارای روان جاویدان است) (531 ـ 579 ژانگاسی)
هوسرَو اود ریدَک= husraw ud ridak (= خوسرو اود ریدَک/گ) خسرو و ریدک. نوشته ای است به زبان پهلوی با 1770 واژه که در آن پسر جوانی به نام خوش آرزو که از والاتباران بوده، به پرسش های خسرو در باره ی بهترین خوراکی ها، نوشیدنی ها، سرودها، زن ها، اسب ها و... پاسخ می دهد.
هوسرَویْه= husravih خسروی، خوشنامی
هوسْمند= husmand آزمون، آزمایش، امتحان
هوسمنداک= husmandãk آزمایش ـ امتحان کننده، ممتحن
هوسمود= husmud آزمایش ـ امتحان ـ تجربه می کند
هوم= hum نام گیاهی است
هوماناک= humãnãk همانند، شبیه، مثل
هوماناکیْه= humãnãkih همانندی، شباهت
هوماناگ= humãnãg همانند، شبیه، مثل
هوماناگیْه= humãnãgih همانندی، شباهت
هوم دْرون= hum drun در آئین زرتشتی، نانی که به نام ایزد هوم داده می شود
هونَر= hunar هنر
هونیدَن= hunidan فشردن، پرس کردن
هووارزمییَ= huvãrazmiya خوارزم (پارسی باستان)
هووَجَ= huvaja نام باستانی سرزمین ایلام (پارسی باستان)
هووَخشَتَرَ= huvaxshatara پسر فرورتیش و نوه ی دیاکو پادشاه ایلام (پارسی باستان)
هونسَندیْه= hunsandih خرسندی، خشنودی، رضایت، قناعت
هوی= huy چپ
هویاچَکیه= huyãchakih کوشش ـ تلاش ـ فعالیت خوب ـ مثمر
هَویر= havir کویر، پایین، پست، سفلی
هی= hi ایی؛ مانند: بودی؛ اوپاد (= ضمیر) اَبرین (= متصل) دوم یانس (= شخص) ایتوم (= مفرد)
هیا= hyã (سنسکریت: هیَس) دیروز، درگذشته، مرحوم، شادروان (پارسی باستان)
ــ ویشتاسپَهیا= vishtãspahyã مرحوم ویشتاسپ، شادروان ویشتاسپ، ویشتاسپ درگذشته (پارسی باستان)
هَیا= hayã که (پارسی باستان)
هیت= hit است، می باشد
هیدارْن= hidãrn نام یکی از سرداران خشایارشاه در جنگ با یونانی ها (پارسی باستان)
هیدالو= hidãlu نام باستانی جایی پیرامون شوشتر در زمان ایلامیان (پارسی باستان)
هیلوناد= hilonãd آزادانه، داوطلبانه
هیربَذان هیربَذ= hirbazãn hirbaz یِتالیت (= رئیس) آسرَم (= طبقه) آسرَوانان (= روحانیون) در زمان ساسانیان
هیم= him ام؛ اوپاد (= ضمیر) اَبرین (= متصل) اول یانس (= شخص) ایتوم (= مفرد)
هیند= hind اَند؛ مانند: هستند؛ اوپاد (= ضمیر) اَبرین (= متصل) سوم یانس (= شخص) چیوان (= جمع)
هیندوس= hindus سِند
هیندوک= hinduk هندو، هندی
هیندوگ= hindug هندو، هندی
هیندوگان= hindugãn هندوستان


«ی»


یَئونا= yaunã یونان (پارسی باستان)
یَئوناتَکَ بَرا= yaunã taka barã یونانی های سپردار (ترکیه کنونی)
یارسا= yãrsã شهری که تخت جمشید نام گرفت
یاکَند= yãkand یاقوت
یاکَندین= yãkandin یاقوتی
یِتالیت= yetãlit رئیس
یَتَک= yatak ـ 1ـ قسمت، سهم 2ـ حالت، کیفیت 3ـ سبب
یَثا= yasã (اوستایی: یَثا؛ سنسکریت؛ یَثا) آنگاه، پس، سپس، همان گونه (پارسی باستان)
یِدِمان= yedemãn دست (واژه ی یَد در عربی نیز از همین واژه است)
یزدان= yazdãn ایزدان، خدایان
یَزدکَرت= yazdkart یزد گرد، نام سه تن از شاهان ساسانی
یَزیشْن= yazishn ستایش، عبادت، حمد، تمجید
یَسن= yasn (اوستایی: یَسنَ) 1ـ ستایش، پرستش، مدح, عبادت 2ـ جشن، عید 3ـ یَسنا، نام نخستین بخش اوستا با 72 هات. پیراپی (= کتابی) که در 39000 واژه به پهلوی تَرگوم (= ترجمه) شده است.
یوت= yut ضد، ضدیت، مخالفت
یوت دیویْه= yut divih ضد بودن با دیو
یوت داتَستان=yut dãtastãn روایت ـ نقل قول مختلف در باره ی یک چیز، اختلاف نظر
یوشت ایی فْریان اود آخت= yusht i fryãn ud ãxt یوشت فریان و آخت. تینویی (= جزوه ای) به زبان پهلوی با 3000 واژه که پَرگ (= شرح) هم ویژاری (= مناظره) میان یوشت فریان و آخت جادوگر می باشد که در اوستا از آن سخن به میان آمده است. آخت سی و سه پرسش از یوشت می کند که او به همه پاسخ می دهد. شاید این تینو در آنتیان (= اواخر) ساسانیان نوشته شده باشد؛ زیرا نشانه هایی از پارسی دری در آن دیده می شود.
یَوَه= yavah سوپان (= واحد) اندازه گیری دَرگ (= طول) برابر 5/4 میلیمتر. هر شش یَوَه برابر یک انگستَ (27 میلیمتر) و هر 20 انگستَ برابر یک آرشِن (66/53 سانتیمتر) و هر 360 آرشِن برابر یک اَسپَرسا (193 متر) و هر 31 اسپرسا برابر یک پَرثنها (6 کیلومتر) بوده است (پارسی باستان)
یوزوان= uzvãn (= زوروان) زمان، ایزد نگهدارنده ی زمان
یَویا= yavyã کانال، آبراه (پارسی باستان)

اَپاریک (=ادامه) دارد...


«شناسنامه واژه های برگزیده یا ساخته شده در برابر واژه های بیگانه که در ویچار (= توضیح) واژه ها به کار رفته اند:»


«آ»
آثار: (عربی) پَدان (سنسکریت: پَدا + پسوند چیوان (= جمع) ان)
آخِر: (عربی) آنتیا (سنسکریت: اَنتیا)، آندیا، آندی (سنسکریت: اَنتیا) آنتیم (سنسکریت: اَنتیما)، آنتیما (سنسکریت: اَنتیما)، اوتام (سنسکریت: اوتَّمَ)، پاژات (سنسکریت: پاسچاتّیَ)
آخرین: (عربی - پارسی) اوتامین، آندیمین، آنتیمین
آدم (= نخستین انسان) مَشیگ (پهلوی)، مَنوژا (سنسکریت: مَنوجَ)
آدم (= انسان، بشر): (عربی) پومان، جانتو jãntu (سنسکریت)، مانوشیا (سنسکریت)
آلت موسیقی: (عربی) وادیا (سنسکریت)
«ا»
اتاق: (ترکی) سیان (سنسکریت: سَیَنَگْرْهَ)
اتهام: (عربی) ایرَنگ (پهلوی)، باشا (اوستایی: باشَ)، پَریواد (سنسکریت: پَریوادَ)، گِهات (سنسکریت: گْهَتّ)
اثبات: (عربی) سادان (سنسکریت: سادْهَنَ)
اثر: (عربی) پَدا (سنسکریت)
اجتماع: (عربی) لُکاس (سنسکریت)
احتمال: (عربی) پیواب (کردی: پیوابوون)، ویتَر (سنسکریت: ویتَرکَ)، غَنیات، لِگین، شیمانه (کردی)، لِوانیگ (کردی: له وانه یه)
احتمالا: (عربی) پِرایِن (سنسکریت: پْرایِنَ)
اختلاف: (عربی) آیوزیش (پهلوی: اَیوزیشْن)، ویروپ (سنسکریت: ویروپَ)، تارَت (سنسکریت: تارَتَمیَ)، ویپَریت (سنسکریت: ویپَریتَ)
اختیار: (عربی) هِلیژار (کردی)، ویکال (سنسکریت: ویکَلپَ)، ویباژ (سنسکریت: ویبهاشا)
اخلاط: (= اوپ خلط؛ مایع غلیظ سر و سینه): (عربی) دوژان، دوژاس (دوژ= خلط؛ اوستایی + «ان، اس»)، زوئیژان، زوئیژاس (زوئیژ از اوستایی: زوئیژدَ= خلط + «ان، اس»)، مَنیان، مَنیاس (مَنیا= خلط؛ سنسکریت + «ان، اس»)
اخلاق: (عربی) نیزات (اوستایی: نیذاتَ)، هَئِم (اوستایی)، پِرایا (سنسکریت: پْرایَ)، آیوژیت (سنسکریت: اَیوچیتیَ)، وَستو (سنسکریت)
اداره (= گرداندن): (عربی) اوپَدیس (سنسکریت: اوپَدیش)، پِرایوت (سنسکریت: پْرَیوج)، سَماشَد (سنسکریت)
اداره (سازمان، جای کار کردن): (عربی) آتیکار (سنسکریت: اَدهیکارَ)، پِرایوتان، اوپَدیسان
ادامه: (عربی) اَپاریک (پهلوی)، سَمتان (سنسکریت: سَمتانَ)، پَربَن (سنسکریت: پرَبَندهَ)
ادب: (عربی) سیتاچ، سیستاچ، سیتاژ (سنسکریت: سیستاچارَ)، داژین (سنسکریت: داکشیناتیا)
ادغام: (عربی) آگون (سنسکریت: آکونچَنَ)، گونچان (سنسکریت: کونچَنَ)، سَموار (سنسکریت: سَموارَ)
اَذیت: (عربی) کِلیژ (سنسکریت: کْلیش)، پَریپ (سنسکریت: پَریپیدا)، یاتَن (سنسکریت: یاتَنا)، ویغات (سنسکریت)، پَریکْل (سنسکریت: پَریکلِشَ)، پَریتاپ (سنسکریت: پَریتاپَ)
ارتباط: (عربی) سَمپَر (سنسکریت: سَمپَریوج)
ازدواج: (عربی) اودْواگ udvãg (سنسکریت: اودواهَ)، پاریگ (سنسکریت: پَریگرَهَ)، پانیگ (سنسکریت: پانیگرَهَ)، وَهات (سنسکریت: وَهَتو)، ویواد (سنسکریت: ویواهَ) دِواژین (اوستایی: دْواچینَ)
اسارت: (عربی) داسیا (سنسکریت: داسیَ)، شَواو (سنسکریت: شَوَوْرْتّی)، بَندین، ویشتی (سنسکریت)
اساس: (عربی) آدیو ãdyu (سنسکریت: آدَئو)، آگَم (سنسکریت: آگَمَ) پَریجا (سنسکریت)، اوستام ustãm (پهلوی)
استدلال: (عربی) آنودگَری (سنسکریت: اَنودیتَ + گری)
اسم: (عربی) سابْد (سنسکریت: سابدَ)، سَمژ (سنسکریت: سَمجنا)، ناما، نامان (سنسکریت: نامَ، نامَن)
اسم خاص: (عربی) ناما وائیس
اسم عام: (عربی) ناما پراک
اسم فاعل: (عربی) ناما کُناک
اسم مفعول: (عربی) ناما کُنیک
اسیر: (عربی) سیتا (سنسکریت: سیتَ)
اسیری: (عربی - پارسی) داسیا (سنسکریت: داسیَ)، شَواو (سنسکریت: شَوَوْرْتّی)، بَندین، ویشتی (سنسکریت)
اشاره: (عربی) آماژه (کردی)
اشتباه: (عربی) بِرانتی (سنسکریت: بْهْرانتی)، مودات (سنسکریت: مودهَتوَ)، لَژا (سنسکریت: لَجّا)، ویبرام (سنسکریت: ویبهْرَمَ)، ویریدیت (سنسکریت: ویریدیتَ)
اَشیاء: (عربی) ژانْسان (ژانْس از اوستایی: زانثَ= شیء + «ان»)، دِراپان (دراپ از سنسکریت: دْراوْیَ= شیء + «ان»)، تِنکاس (تِنک از کردی: ته نه ک= شیء + «اس»)
اصل: (عربی) آگْم (سنسکریت: آگَمَ)، پَهْو pahv (سنسکریت: بَهْو)، جَنْم (سنسکریت: جَنمَن)، بِنیژ (کردی: بِنیچه)، بُنیم (اوستایی)، فَرهیس (پهلوی: فْرَهیست)، بن، بنیاد، بنیان
اصالت: (عربی) بونیش (پهلوی: بونیشتیْه)
اصطلاح: (عربی) لاگژان (سنسکریت: لاکشَنَ)، یاکشَن (سنسکریت: لاکشَنا)
اصلاح: (عربی) سَمژود (سنسکریت: سَمشودهَنَ)
اصلاحات: (عربی) سَمژودان
اطمینان: (عربی) آستاریت (اوستایی: اَستَرِتَ)، پِرانیا (سنسکریت: پْرَنَیَ)، ویشرام (سنسکریت: ویشرَم)
اعتماد: ایشتیوان (اوستایی: ایشتی وَنت)، ویشواس (سنسکریت: ویشوَسیتَ)، سَمْرات (سنسکریت: سَمپْرَتی)
اعطا: (عربی) تیاگ (سنسکریت: تیاگَ)، دَکسین، دَکسینا (سنسکریت: دَکسینا)، دانَستو (سنسکریت: دانَستوتی)، نیسَرگ (سنسکریت: نیسَرگَ)، پِرادان (پْرَدانَ)، راتی (سنسکریت)، سَمَرپان (سنسکریت: سَمَرپَنَ)، سَمرَدان (سنسکریت: سَمپْرَدانَ)
اقامت: (عربی) آدیواس (سنسکریت: اَدهیواسَ)، آواچ (سنسکریت: آوَسَ)، کِژیا، کِشیا (سنسکریت: کْشیَ)، نیواس (سنسکریت: نیواسَ)، نیویش (سنسکریت: نیوِشَ)، وِسان (سنسکریت: وِسَنَ)، سِپان (سنسکریت: سِوَنیَ)
امر: (عربی) راشَن (اوستایی)، آژْن (سنسکریت: آجنَپتی)، آدیژ (سنسکریت: آدِشَ)
امنیت: (عربی) شارمَن (سنسکریت: شَرمَن)
امور قضایی: (عربی) سَمواد (سنسکریت: سَموادَ)
انسان: (عربی) ماناپ (سنسکریت: ماناوَ)، مانو (سنسکریت)، مارتیا (سنسکریت)
انکار: (عربی) نیراگ (سنسکریت: نیراکْر)
اواخر: (عربی) آنتیان، آنتیاس، آندیان، آندیاس (سنسکریت: اَنتیا= آخر + پسوند «ان، اس»)، آنتیمان (سنسکریت: اَنتیما= آخر + پسوند «ان»)، اوتامان (سنسکریت: اوتَّمَ = آخر + پسوند «ان»)، پاچاتان (سنسکریت: پاسچاتّیَ = آخر + پسوند «ان»)
اول: این واژه از پهلوی اَوِّلا avvelã به عربی رفته و پارسی است و گویش درست آن مانند اصفهانی هاست: اَوِل
اهمیت: (عربی) وَهاک (پهلوی)
ایالت: (عربی) دیژه diže (سنسکریت: دِشَ)
«ب»
باعث: (عربی) (انگیزاننده، محرک) ویهان (پهلوی)، توداک (سنسکریت: تود = انگیزش + پسوند کناکی (= فاعلی) اک)، نُداک (سنسکریت: نُد = انگیزش + پسوند کناکی اک) تِژاک (تِژا از سنسکریت: تِجَت = انگیزش+ پسوند کناکی اک)، جیویتاک (سنسکریت: جینویتَ = انگیزش + پسوند کناکی اک)
باقیمانده: (عربی ـ پارسی) پَرچانیک (پهلوی)
بدعت: (عربی) اَهلوم (پهلوی: اَهلومویِیْه)
بدن: (عربی) کِهرِپ (اوستایی: کِهْرْپ)، تِنوم tenum، توتا totã (اوستایی)، آتَم (سنسکریت: آتمَن)، کِژَر (سنسکریت: کْشَر)، نارینِه (پشتو)
برزخ: (عربی) میسوان (اوستایی: میسوانَ)
برکت: (عربی) رِوات (سنسکریت)، اودریک udrik (سنسکریت: اودرِکَ)، پورَم (سنسکریت: پورَمدْهی)، پَهونام (سنسکریت: بَهونَم)
بشر: (عربی) ناهوس (سنسکریت)، ویژات (سنسکریت: دْویجاتی)، ژَریر (سنسکریت: شَریرَ)
بعد: (عربی) اَدَک، ایگ (پهلوی)، اَنو (سنسکریت، اوستایی) آتَز (اوستایی: آتَتچَ)، آسَت (اوستایی: آثَت)، اَئیت (اوستایی: اَئیتی)، آپاس (اوستایی: اَپاثَ)، اَپاز (اوستایی: اَپاذَ)، اَگات (اوستایی: اَذات)، تَزا (اوستایی: تَذَ)، تَتَس، پَسچات (سنسکریت)
بعدازظهر: (عربی ـ پارسی) پَراهْنا (سنسکریت: پَراهنَ)
بعدها: (عربی ـ پارسی) اَدَکان، ایگان، اَنوها، آتَزان، آسَتان، اَئیتان، آپاسان، اَپازان، اَگاتان، تَزاها، تَتَسان
«پ»
پرانتز: (فرانسه) تُران (سنسکریت: تُرَنَ)
پلان: (فرانسه) پَریوگ paryug (سنسکریت: پْرَیوگَ)
«ت»
تاریخ: (عربی) پَرتان (سنسکریت: وَرتانت)، ویستار (سنسکریت: ویستارینَ)، رِتان (سنسکریت: وْرْتّانتَ)، دیروک (کردی)، میژوپ (کردی: میژوو)
تاریخچه: (عربی ـ پارسی) ویستارَک
تأکید: (عربی) نیربَن (سنسکریت: نیربَندهَ)
تبدیل: (عربی) ویگار (سنسکریت: ویکارَ) پَرینام (سنسکریت: پَرینامَ) ویکریا (سنسکریت) ویوات (سنسکریت: ویوَتَ)
تبرئه: (عربی) آنریا (سنسکریت: آنْرْنیَ)
تبیین: (عربی) دایاژ (اوستایی: داتاش)، دوکان (پهلوی)، اوپانیس (سنسکریت: اوپَن یَس)، ماتیکان (پهلوی)
تدوین: (عربی) مَنژوس (سنسکریت: مَنجوسَ)، سامْوید sãmvid (سنسکریت: سامَوِدَ sãmaveda)، بانداگ (سنسکریت: بْهانداگارَ)
تربیت: (عربی) دایان (اوستایی: دایَنگْهْ) وینایا (سنسکریت: وینَیَ)
ترجمه: (معرب) ترَگوم (پهلوی: ترگومان، تَرگَمان)، ویوار (سنسکریت: ویوَرَنَ)
ترکیب: (عربی) نیمان (سنسکریت: نیرمانَ)
تشخیص: (عربی) نیواپ (اوستایی: نیوَوَئیتی)، ویچین (پهلوی)، ماسین (کردی: ناسینه وه)، آنوهاپ (سنسکریت: اَنوبْهاوَ)، اَبهین (سنسکریت: اَبهینی وِشَ)
تشریح: (عربی) آزیَن (اوستایی: آزیَئینتی)، اوپیس (سنسکریت: اوپَن یَس)، نیواچ (سنسکریت: نیروَچَنَ)تشریفات: (عربی) پِراکْریس (سنسکریت: پْرَکری یا)
تصحیح: (عربی) شیستی (سنسکریت: شاستی)
تصغیر: (عربی) تَریمان (اوستایی: تَرِمَن)
تعجب: (عربی) ویسْما (سنسکریت: ویسمَیَ)
تعلیم: (عربی) سیندا sindã، سَستَر (اوستایی)، فَرسیش (اوستایی: فْرَسیش)، ساوَنگ (اوستایی: ساوَنگْه)، فَردَش (اوستایی: فْرَدَخش)، اوپیان (اوستایی: اوپَ یَنَ)
تعیین: (عربی) پِراکْش (سنسکریت: پْرَتیَکشَ)، اوهْسا (سنسکریت: اوتساهَ)، وینیس (سنسکریت: وینیسچَیَ)، نیرمَل (سنسکریت: نیرمَیَ)، آنوهاب (سنسکریت: اَنوب هاوَ)، ویاسیت (سنسکریت: ویَوَسیتَ)
تفسیر: (عربی) آوید (اوستایی)، پَرکاس (سنسکریت: پْرَکاسی)، پَروپ (سنسکریت: پْرَروپَنَ)، آنوپاد (سنسکریت: اَنووادَ)
تقدس: (عربی) پهلُمی (پهلوی: پهلُمیْه)
تقریباً: (عربی) کالپا (سنسکریت: کَلپا)، ویاوَت (سنسکریت: ویاوَرتَ)
تقسیم: (عربی) ویاس (سنسکریت: ویاسَ)، ویباج (سنسکریت: ویبهَج)، شاکها، ژاگها (سنسکریت: شاکها)، ویروگ (سنسکریت: ویپرَیوگَ)، ویوگیت (سنسکریت: ویوگیتا)، ویلِس (سنسکریت: ویشلِسَ)، ویاتیر (سنسکریت: وی یَتیرِکَ)
تقوا: (عربی) اَهلاب (پهلوی: اَهلاویْه) اَهراد (پهلوی: اهرادیْه)
تکرار: (عربی) پَبید (پهلوی: پْبید)، آمرِد ãmred (سنسکریت: آمرِدا)، آنْوا ãnvã (سنسکریت: آنوواهَ)، سَبدال (سنسکریت: سَبدالَمکارَ)، شامروت (پهلوی)
تمنا: (عربی) ایژا (اوستایی: ایژَ)
توابع: (عربی) لَمبیتان (سنسکریت: لَمبیتَ= تابع + پسوند چیوان (= جمع) ان)
توجه: (عربی) ویاپ (سنسکریت: ویَپِکش)، پَریکش (سنسکریت) آدَر (سنسکریت: آدَرَ) ساوادا (سنسکریت: ساوَدهانَتَ) آنون (سنسکریت: اَنونَیَ)
توسط (= به دست): (عربی) مارگِن (سنسکریت: مارگِنَ)، نابیژ (کردی: ناوبِژی)
توسط (= به وسیله، به کمک): (عربی) سَمسیات (سنسکریت: سَمسرَیات)، مولاب mulãb (سنسکریت: مولابَندهَ)
توصیف: (عربی) اِستوت (سنسکریت: سْتوتی)، ویاگ (سنسکریت: ویاکَرَنَ)
توضیح: (عربی) ویچار (پهلوی: ویچاریْه)، گوکان (پهلوی)، روبیژ (کردی: رونبیژی)، پَریب (سنسکریت: پَریب هاشَنَ)
تولد: (عربی) آژات (سنسکریت: آجاتی)، پَراوَس (سنسکریت: پْرَوَسَ)، سوتاک (سنسکریت: سوتَکَ)، هاتینار (کردی: هاتِنه ئارا)
تهمت: (عربی) دوژیت (سنسکریت: دوشیتَ)
تهیه: (عربی) سَمْس (سنسکریت: سَمسکارَ)، اَبگار، پَساچ (پهلوی)، یوچان (سنسکریت: یوجَنَ)، سَمبار (سنسکریت: سَمْبهارَ)، پَرَهی (اوستایی)، اودیوگ udyug (سنسکریت: اودیوگَ)، رَچَنا (سنسکریت)
«ث»
ثروت: (عربی) خَویپ (اوستایی: خْوَئِپَئیثْیَ xva epaisya) باگا (اوستایی: باگَ) پارین (اوستایی: پارِندی) بِرِس (اوستایی: بِرِثَ) وَستا (اوستایی: وَستَ) رَوَنگ (اوستایی: رَوَنگْه)گِرامَک (پهلوی)
ثنویت: (عربی) دوئیتا (سنسکریت: دْوَئیتَ)
«ج»
جامع: (عربی) اوپمَند (اوپ از سنسکریت: اوپَدهی= جمع + «مند»)، چیوانمند (چیوان از اوستایی: چینوَنت= جمع + «مند»)، بومَن وَر (بومَن از سنسکریت: بْهومَن= جمع + «ور»)، باهوتمَنند (باهوت از سنسکریت: باهوتْوَ= جمع + «مند»)
جسم: (عربی) کایا (سنسکریت: کایَ)، گَتَس (سنسکریت: گْهَتَستْهَ)، پوگال (سنسکریت: پودگَلَ)
جغرافی، جغرافیا: (عربی) پِراجین (سنسکریت: پْرَجینا = دانش + جیوا = زمین؛ چون در پارسی، واک «ن» به «و» ویوات (= بدل، تبدیل) می شود، از این رو، جینا و جیوا در یکدیگر آگون (= ادغام) شد و پْرَجینا شد؛ سپس برای ساده سازی، الف انداخته شد)
جلد: (عربی) (مانند جلد 1 یا در دو جلد) آمْش (سنسکریت: اَمشَ)
جمع: (عربی) اوپ (سنسکریت: اوپَدهی)، چیوان (اوستایی: چینوَنت)، بومَن (سنسکریت: بْهومَن)، باهوت (سنسکریت: باهوتْوَ)
جمله: (عربی) کَلاب (سنسکریت: کَلاپَ)، سَماس (سنسکریت)، واکیا (سنسکریت: واکیَ)، سَرواس (سنسکریت: سَروَسوَ)، بَرویت barvit (سنسکریت: بْرَویتی)
جمهوری: (عربی) سِتومیک (ستوم از سنسکریت: سْتُمَ= اکثریت + پسوند پهلوی «یک»)
جناح (= سمت، طرف، پهلو): (عربی) دیسان (سنسکریت: دِسَنا)، پَکشا (سنسکریت)، گَروت (سنسکریت)، پَترین (سنسکریت: پَتَترینی)
جناح (= حزب ـ گروه سیاسی): (عربی) ژارْت (سنسکریت: سارتهَ)، جانیا (سنسکریت: جانیَ)
جنوب: (عربی) رَپیت (پهلوی: رَپیتوین rapitvin)، راژیر (کردی)
جنین: (عربی) اَزات (پهلوی)
«ح»
حافظ: (عربی) (نگهدارنده): پَرَناک (اوستایی: بَرَنَ= حفظ + پسوند کُناکی (= فاعلی) اک)، یَتاراک (پهلوی: یَتاریْه= حفظ + پسوند کُناکی اک)، پَرماک (پَرم از پهلوی: وَرْم= حفظ + پسوند کُناکی اک)، بوژاک (بوژ از اوستایی: بوج= حفظ + پسوند کُناکی اک)، پاسْراک (پاسرا از اوستایی: پاثرَ= حفظ + پسوند کُناکی اک)، پاتَر (اوستایی)
حاکم: (عربی) دیستاک (دیست از سنسکریت: دیشتَ= حکم + پسوند کناکی (= فاعلی) «اک»)، بَهگاک (بَهگ از سنسکریت: بْهَکتی = حکم + پسوند «اک»)، نیرداک (نیرد از سنسکریت: نیردِشَ= حکم + پسوند «اک»)، اَسَنتاک (اَسَنت از اوستایی: اَسانسْتَ= حکم + پسوند «اک»)، دَژیماک (دَژیم از اوستایی: دَسِمَ= حکم + پسوند «اک»)، دیتیاک ditiyãk (دیتیاز اوستایی = حکم + پسوند «اک»)، یاشناک (یاشن از اوستایی: راشَن= حکم + پسوند «اک»)، ویداناک (ویدان از سنسکریت: ویدْهانَ= حکم + پسوند «اک»)، آگناک (آگنا از سنسکریت: آجنا= حکم + پسوند «اک»)، وَچَناک (وَچَن از سنسکریت: وَچَنَ= حکم + پسوند «اک»)
حال: (عربی) (اکنون) سامپَر (سنسکریت: سامپرَتَم)، هِنوک، فیگاف (کردی)
حالت: (عربی) اِستیش (پهلوی: استیشن)
حامی: (عربی) پاتار، پان (پهلوی)، اَیارمَند (پهلوی: اَیار اومَند)، اوپَستا (اوستایی)، پایو (اوستایی)، سَراتَر (اوستایی: ثْراتَر)، پالَنی (سنسکریت)، آسریاک (آسریا از سنسکریت: آشرَیَ = حمایت + پسوند کناکی (= فاعلی) اک)، گوپاناک (گوپان از سنسکریت: گوپَنَ= حمایت + پسوند کناکی اک)
حجم: (عربی) گاهْن (سنسکریت: گْهَنَ)
حد: (عربی) هیت (اوستایی: هیتَ)، هیتو (اوستایی)، کَرَن (اوستایی: کَرَنَ)، ویمَز (اوستایی: وی مَئیذیَ)، اَنْت (سنسکریت: اَنتَ)، اَویهار avihãr (سنسکریت: اَوَدهار)، پالاگال(سنسکریت: پالاگَلَ)، مَریاد (سنسکریت: مَریادا)
حدود (= اوپ حد، مرزها، حیطه ها): (عربی) هیتان، مَریادان، اَویهاران، ویمَزان، کَرَن ها، اَنتان، هیتُوان
حدود (= نزدیکی؛ مانند: حدود سه هزار توان): (عربی) پاری (سنسکریت)
حرف (= سخن): (عربی) سَژ (اوستایی: سَچی)، وَژَس (سنسکریت: وَچَس)، ویاه (سنسکریت: ویاهْر)، پاراپ (کردی: پاراو)، پَرباس (سنسکریت: پْرَبهاس)، آژَک (سنسکریت: آچَکْش)، آگیا (سنسکریت: آکْهیا)
حرف (= هر یک از نشانه های الفبا): (عربی) لیپ (سنسکریت: لیپی)، واک (پارسی امروز)
حرف بی صدا: (عربی ـ پارسی) موکا (سنسکریت)
حروف بی صدا: موکان
حشره: (عربی) میروپ (کردی: میروو)، ویای (گیلکی)، پاتام (سنسکریت: پاتامگَ)
حفظ: (عربی) پَرَن (اوستایی: بَرَنَ)
حفاظت: (عربی) رَکس (سنسکریت: رَکسَ) رَکشیت (سنسکریت: رَکشیتَ)
حقوق (علم): (عربی) ویشنوس (سنسکریت: ویشنوسْمْرْتی)
حکم: (عربی) دیست (سنسکریت: دیشتَ)، بَهگ (سنسکریت: بْهَکتی)، نیرد (سنسکریت: نیردِشَ)، اَسَنت (اوستایی: اَسانسْتَ)، دَژیم (اوستایی: دَسِمَ)، دیتی diti (اوستایی)، یاشَن (اوستایی: راشَن)، ویدان (سنسکریت: ویدْهانَ)، آگنا (سنسکریت: آجنا)، وَچَن (سنسکریت: وَچَنَ)
حل: (عربی) سونیت (سنسکریت: سونیتَ)، پَرال (سنسکریت: پْرَلَیَ)
حَلوا: (عربی) مُدکا (سنسکریت: مُدَکَ)، خاندَب (سنسکریت: خاندَوَ)
حماسه: (عربی) ایتاس (سنسکریت: ایتیهاسا)، هَسواچ (اوستایی: هَثوَچَ)
حمله: (عربی) آپات (سنسکریت: آپاتَ)، پَتروت (پهلوی)، دِوانس (اوستایی: دْوانْس dvãns)، اَسگات (اوستایی: اَسگَتَ)، فَرئَش (اوستایی: فْرَئَش)، آهَنتی (سنسکریت)، پَهیکاف (پهلوی)
حیاط: (عربی) آنگان (سنسکریت: اَنگَنَ)، کَگشا (سنسکریت: کَکشَ)
حیوان: (عربی) آژِل (کردی)، پَشو، وَهین (سنسکریت)، پِرانین (سنسکریت: پْرانین)، ویال (سنسکریت: ویالَ)، وَناچَر (سنسکریت: وَنَچَرَ)«خ»
خالی: (عربی) ریکتا، شونیا (سنسکریت)، ریناک، رینات (سنسکریت: رینَکتی)، رِچات (سنسکریت: رِچَیَتی)
خصوص: (عربی) آسْدار (سنسکریت: اَسَدهارَنی)، مارمیک (سنسکریت: مارمیکا)
خصوصی: (عربی) آسداریک، مارمیکی
خط: (عربی) پالی (سنسکریت)
خلاصه: (عربی) لَگیده lagide (لَگ از سنسکریت: لَگهو= کوتاهی + «یده»)، اِسوالیک، اِسوالیت (اِسوال از سنسکریت: سْوَلپَ= اختصار + «یک، یت»)
خلیج: (عربی) کِنداب (کردی: کِنداو)
خلیفه: (عربی) تانتَرمَند (تانتر از سنسکریت: تانترَ= خلافت + مند)، آنوپومند (آنوپو از سنسکریت: آنوپوروَ + مند)
خواص (= خاصیت ها): (عربی) یَتیشان (یَتیش از پهلوی: پَتیشْن= خاصیت + پسوند «ان»)، گاتیشان (گاتیش از پهلوی: گَتیشْن= خاصیت + «ان»)، پارْمیتان pãrmitãn (پارمیت از سنسکریت: پارَمیتَ= خاصیت + «ان»)، دِراویناس derãvinãs (دراوین از سنسکریت: دْراوینَ= خاصیت + «اس»)
خیانت: (عربی) آنسات (اوستایی: آنسْتَ)، چادمَن (سنسکریت: چْهَدمَن)
«د»
داخل: (عربی) گَرب (سنسکریت: گَربهَ)، نِندَر (پهلوی)، سامیا (سنسکریت: سَمَیَ)، مَدیا (سنسکریت: مَدْهْیَ)
دعا: آپرین (پهلوی: آفْرین)، آفری، آزبا، یِشتی (اوستایی)، اَزبا (پهلوی: اَزبای)، خِشنوم (پهلوی: خْشنومَن)، زَبایِش (پهلوی: زَباییشْن)، ژَئوس (اوستایی: زَئُثرَوَچ)، زَوا (اوستایی: زَوَ)، یَسا (اوستایی: یَسَ)، یَسنا (اوستایی: یَسنَ)، سانسَن (اوستایی: سان سَنگهْ)، سَتوسوا (اوستایی: سْتَ ئُثوَ)
دفاع: (عربی) یَتا (سنسکریت: یَتَّ)، ژَمب (سنسکریت: جَمبهَ)، اِتران (سنسکریت: تْرانَ)، دَمژ (سنسکریت: دَمشْتْرَ)، نیشدَن (سنسکریت: نیشِدهَنَ)
دقت: (عربی) ویاپ (سنسکریت: ویَپِکش)، پَریکش (سنسکریت) آدَر (سنسکریت: آدَرَ) ساوادا (سنسکریت: ساوَدهانَتَ) آنون (سنسکریت: اَنونَیَ)
دکتر: (فرانسه)آنام (پارسی باستان: اَنام: اعلی، معظم، برتر)
دلیل: (عربی) (راهنمای شناخت چگونگی پدید آمدن چیزی یا رویدادی، نشانه) لانْچ (سنسکریت: لانچهَنَ)، وایون (سنسکریت: وَیونا)، فَرنود (پارسی دری)، ریوین rivin (کردی: رینوین)، رابِر (کردی)
دوره: (عربی) آهْنا (سنسکریت: آهنَ)، سوران (کردی)
دولت: (عربی) راژیا (سنسکریت: راجَیَ)
«ذ»
ذِکر (= دعا، حمد): (عربی) یَجْن (سنسکریت: یَجنا)، سومنا (سنسکریت: سومنَ)، سوکتا (سنسکریت: سوکتَ)
ذِکر (= گفتن، بیان، اشاره): (عربی) جالْپ jãlp ، پِراه (سنسکریت)، آچَکس (سنسکریت)
ذِکر (= یادآوری، تذکر): (عربی) بِهاس (سنسکریت)، اَبیسَم (سنسکریت: اَبهیسَمسارَیَتی)، سِماریت (سنسکریت: سْماریتَ)
«ر»
رئیس: (عربی) یِتالیت (پارسی باستان) راچان (سنسکریت: راجَن) ژیراس (سنسکریت: سیرَس)، نایْکا (سنسکریت: نایَکَ) ویناگ (سنسکریت: ویناییکَ)
رابطه: (عربی) سَمپَر (سنسکریت: سَمپَریوج)
رایج: (عربی) پَراسَر (سنسکریت: پْرَسَر)
ربط: (عربی) آپْت (سنسکریت: آپتی)، سَمپ (سنسکریت: سَمپَریوج)
رَحِم: (عربی) پوسدان (پهلوی)
رد: (عربی) اَرْپ (سنسکریت)
رساله: (عربی) سیپار (کردی: سیپاره)، پاگْژا (سنسکریت: پَکشا)
رسم: (عربی) ایوین ivin (پهلوی)
رسمی: (عربی) نیوگین (سنسکریت)، نیوجی (سنسکریت: نیوجیَ)
رعایت: (عربی) آنوشتان (سنسکریت: اَنوشتهانَ)، چَریا (سنسکریت: چَریَ)، چاریت (سنسکریت: چاریترَ)، نیاما (سنسکریت: نییَمَ)، وینیا (سنسکریت: وینَیَ)، پَرارَن (سنسکریت: پْرَرَنَ)
رعد: (عربی) گریناک، تانیت (سنسکریت: تَنیَتی)، پانت (سنسکریت: دْوانتَ)، هَراگ (سنسکریت: هْرادَ)
روح: (عربی) آتین (سنسکریت: آتینْدْرییَ ãtindriya) آتمَن، مَتی (سنسکریت) چِتَن (سنسکریت: چِتَنَ) مانْس، ماناس (سنسکریت: مانَسَ) رُهَک (سنسکریت: رُهَکَ، رُهَکا؛ واژه ی روح نیز از همین واژه است)
روایت: (عربی) هیوال (کردی: هه وال)، سورون (اوستایی: سورون وَنت)، اَیوچیت (سنسکریت: اَیوچیتَ، اَیوچیتیا)، آمْنیا (سنسکریت: آمنایا)
روحانی: (عربی) (آخوند) آسرَوان (اوستایی: آثرَوَنَ) آسْرون (پهلوی)، ایرپات (پهلوی: ایرپَت)
ریاست: (عربی) پِراشاس (سنسکریت)
«س»
ساعت: (عربی) ژورآیو (اوستایی: زْروآیو)، سَمیا (سنسکریت: سَمَیَ)، فاسَر (سنسکریت: واسَرَ)
ساکن (= حرف بی حرکت): (عربی) سانتاک (سنسکریت: سانتا = سکون + پسوند کناکی (= فاعلی) اک)
ساکن (کسی که در جایی زندگی می کند): (عربی) آواسین (سنسکریت: آواسینی)، نیواژین، نیواشین، نیواسین (سنسکریت: نیواسین)، سِویتا، وَسین (سنسکریت)، آژیت (سنسکریت: آشریتَ)
سالم: (عربی) آروژ، آروژا (سنسکریت: اَروجا)، آروگ (سنسکریت: اَرُگیَ)، اَرهَت (سنسکریت)، اَویناش (سنسکریت: اَویناشیتَ)، پونیا (پونیَ)
سبب: (عربی) (وسیله ـ ابزار پدید آمدن چیزی یا رویدادی، فراهم کردن زمینه ی پیدایش چیزی یا رویدادی) ویهان (پهلوی)، پِرار (پِرار از سنسکریت: پْرَرَت= فراهم کردن + پسوند کناکی (= فاعلی) ار که این پسوند با «ار» پایان واژه یکی شد) اَجیتار (اَجیت از سنسکریت: اَرجیتَ= فراهم کردن + پسوند کناکی ار)، یَماک (سنسکریت: یَم = فراهم کردن + پسوند کناکی اک)، سَنو (سنسکریت: سَن= فراهم کردن + پسوند کناکی او)
سفرنامه: (عربی ـ پارسی) سَمشار (سنسکریت: سَمسارَ)
سفیر: (عربی) دوتیک dutik (سنسکریت: دوتیکا)
سِقط: (عربی) اَواپ (اوستایی: اَوَپَت)
سقف: (عربی) فِرانش (اوستایی: فْرانش)
سکنه: (عربی) سایوب (سنسکریت: سَیوویوَ)، جاناپ (سنسکریت: جَنَپَدَ)، راشت (سنسکریت: راشتْرَ)
سکون: (عربی) سانتا (سنسکریت)
سکونت: (عربی) آدیواس (سنسکریت: اَدهیواسَ)، آواچ (سنسکریت: آوَسَ)، کِژیا، کِشیا (سنسکریت: کْشیَ)، نیواس (سنسکریت: نیواسَ)، نیویش (سنسکریت: نیوِشَ)، وِسان (سنسکریت: وِسَنَ)، سِپان (سنسکریت: سِوَنیَ)
سلسله: (عربی) ایتادی (سنسکریت: ایتیادی)
سُنت: (عربی) نِریت (کردی: نه ریت)، ریچکا (کردی: ریچکه)
«ش»
شاکی: (عربی) گَرهاک (سنسکریت: گَرْه = شکایت + پسوند کناکی (= فاعلی) اک)
شباهت: (عربی) ماناکی (پهلوی: ماناکیْه)
شخص: (عربی) یانْس (اوستایی)، پْرانْت prãnt (سنسکریت: پْرانَبهْرْت)
شخصی= یانسیک
شرح: (عربی) گوکان، ماتیکان، دوکان، ویچار (پهلوی)، اوپان (سنسکریت: اوپَن یَس)، کاتا (سنسکریت: کَتها)، نیروک (سنسکریت: نیروکْتا)، نیواچ (سنسکریت: نیروَچَنَ) پَریب (سنسکریت: پَریب هاشَنَ)، پَرک (سنسکریت: پْرَکَرَ)
شرط: (عربی) مَرج (کردی)، بَسگ (گیلکی: بَسَّه)
شرق: (عربی) پِراچ (سنسکریت: پْراچی)، اوشا (اوستایی)، اوشاس (اوستایی: اوشَس)
شعر: (عربی) اَفش (اوستایی: اَفْشْ مَن) ویچَست (پهلوی)، دِراناک (پهلوی: دْراناک)، گیتا (سنسکریت)، گایات (سنسکریت: گایَترَ)
شکایت: (عربی) ویراپات (سنسکریت: ویلَپَتَ)
شکل: (عربی) کَرپ، نیکاس (پهلوی)، اَدوین (پهلوی: ادوینَک)، آنوس (اوستایی: اَنوسَچ) آگار (سنسکریت: آکارَ) آکْریت (سنسکریت: آکْرتی)، نیروپ (سنسکریت: نیروپَنَ) واپوژ (سنسکریت: وَپوس)
شمال: (عربی) پِدیم (کردی: به دیوم)، لاچیپ (کردی: لای چه پ)، اودیژ (سنسکریت: اودیچی)، اوتَر (سنسکریت: اوتَرا)
شهوت: (عربی) شَنکا (سنسکریت) آژ (اوستایی) آبیلاش (سنسکریت: اَبیلاشَ)
«ص»
صد: سَت (اوستایی)؛ واژه ی صد پارسی است و برای اینکه با سد (= بند) لَژا (= اشتباه) نشود، با ص نوشته شد.
صراط: (عربی) چینوات (پهلوی: چینوَت)
صغیر: (عربی) کَسو (اوستایی)
صفت: (عربی) پِسَن (کردی)، آویل (کردی: آوِه لناو)،کِتَن (سنسکریت: کِتَنَ)، اَپیژاک (پهلوی: اَپیچَکیْه)، وارنیا (سنسکریت)
صفت تفضیلی: (عربی) کِتَنوَن (سنسکریت: کِتَن= صفت + اوستایی: وَن= تفضیل)
صفت توصیفی: (عربی) پِسَن اِستوت estut (پِسَن= صفت + اِستوت از سنسکریت: سْتوتی)
صفت عالی: (عربی) پِسَن اَپَر
صفحه (= برگه): (عربی) وَلگ valg (پهلوی) پوتا (سنسکریت: پوتَ)، لاپِر (کردی: لاپه ر)
صلح: (عربی) رانْژ (سنسکریت: رانجَنَ)، اِکژِم (سنسکریت: کْشِم)، اوپاگ (سنسکریت: اوپَگرَهَ)، اوروات (اوستایی: اوروائیتی)، آواهیش (اوستایی: اَوَهیشتی)
صنعت: (عربی) آیان (اوستایی: اَیَنگه)
صنعتگر: (عربی ـ پارسی) آیانکار، آیانگر
صورت: (عربی) نیکاس (پهلوی)
«ض»
ضد: (عربی) یوت (پهلوی)، ایب (پهلوی: ایبگَت)، پرَتی prati (سنسکریت)
ضربت: (عربی) پاتا (سنسکریت: پاتَ) آهَت (سنسکریت: آهَتی) پِراهار (سنسکریت: پرَهارَ)
ضربه: (عربی) پاتا (سنسکریت: پاتَ) آهَت (سنسکریت: آهَتی) پِراهار (سنسکریت: پرَهارَ)
ضرورت: (عربی) ایکان (سنسکریت: اِکانتَ) آواس (سنسکریت: آوَسیِیکَ) نیات (سنسکریت: نییَتی)
ضمیر: (عربی) اوپاد (سنسکریت: اوپادْهی)
«ط»
طالب: (عربی) مارگاک (سنسکریت: مارگَ= طلب + پسوند کناکی (= فاعلی) اک)، یاچْناک (سنسکریت: یاچنَ + پسوند کناکی اک)، یاچیتار (سنسکریت: یاچیتَ= طلب + پسوند کناکی ار) پِرَسناک (سنسکریت: پرَسنَ= طلب + پسوند کناکی اک)
طب: (عربی) مَد (اوستایی)، دُروپ (اوستایی: دْروو druv)، کایاژ (سنسکریت: کایَچیکیتسا)، آیور yurã (سنسکریت: آیوروِدَ)، وَگید (سنسکریت: وَئیدیَکَ)
طبقه: (عربی) آتو ãtu (سنسکریت)، سِرِل (پشتو: سره لارم)، پولین pulin، نِهوم nehum (کردی)
طبقه اجتماعی: (عربی) آسرَم (سنسکریت: آشرَمَ)
طبیعت (= ماهیت؛ ویژگی ساختاری چیزی): (عربی) آتمَن، نیایا، سَتوا (سنسکریت)، تَسات (سنسکریت: تَثاتا)
طبیعت (= آن بخش از جهان که ساخته ی دست مردم نیست؛ مانند رود، کوه...): لانوژا (سنسکریت: مانوشَ)، پِراکْتی (سنسکریت: پراکرْتی)، واسْتو (سنسکریت)
طبیعت (= منش، خوی): (عربی) مانوش (سنسکریت: مانوشَ)، سَمسان (سنسکریت: سَمستْهانَ)، تَتوا (سنسکریت)
طراح: (عربی) پَریوگار (سنسکریت: پْرَیوگَ+ پسوند کُناکی(فاعلی) ار)
طرح: (عربی) پَریوگ paryug (سنسکریت: پْرَیوگَ)
طلا: (عربی) واسو، واژو (سنسکریت: وَسو)، کاژا (سنسکریت: کَرشا)، سُوارنا، ژُوارنا، سُوان، ژُوان، ژُبان (سنسکریت: سووَرنا)
طلب: (عربی) مارگا (سنسکریت: مارگَ)، یاچنا (سنسکریت)، یاچیت (سنسکریت: یاچیتَ)پِرَسنا (سنسکریت: پرَسنَ)
طول: (عربی) دَرگ darg (اوستایی: دَرِگَ)
«ظ»
ظرف: (عربی) پیگال (پهلوی)
ظهور: (عربی) بْراز (پهلوی)، پَشتان (کردی)، اولاژ ulãž (سنسکریت: اولاسَ)
«ع»
عالِم: (عربی) ایپات (پهلوی: ایرپَت)
عالی: (عربی) اَپَر، پَهروم، بَرین، اَپَرَک (پهلوی)، بورژاک (پهلوی: بورزاک)، هوپَن (اوستایی: هَوَپَنگْه)
عدد: (عربی) ساگ (پهلوی)
عروج: (عربی) آتاژ (اوستایی: آتَچ) اوساژ (اوستایی: اوس اَش) دِواگ (اوستایی: دْوَگ)
عضو: (عربی) آنگا (سنسکریت: آنگَ)
عطا: (عربی) تیاگ (سنسکریت: تیاگَ)، دَکسین، دَکسینا (سنسکریت: دَکسینا)، دانَستو (سنسکریت: دانَستوتی)، نیسَرگ (سنسکریت: نیسَرگَ)، پِرادان (پْرَدانَ)، راتی (سنسکریت)، سَمَرپان (سنسکریت: سَمَرپَنَ)، سَمرَدان (سنسکریت: سَمپْرَدانَ)
عقل: (عربی) ژیت (سنسکریت: چیتَ)، سِپان (اوستایی: سْپانَ)، ویژنات (سنسکریت: ویجناتَ)، جینان (سنسکریت: جْنیانَ)، مَنیشا (سنسکریت)، ویون vyun (سنسکریت: وَیونَ)
علاقه: (عربی) اُژَنگ (اوستایی: اُچَنْگْه)
علاوه: (عربی) اوپَری، پَرَم (سنسکریت) آدیک (سنسکریت: آدهیکیَ)
علت: (عربی) (= آنچه یَماک (= سبب) نابودی یا پیدایش آک (= عیب) در چیزی یا پدید آمدن رویداد ناگواری می شود) پِریل peril، روگا، رَپَس (سنسکریت)، آنیا (سنسکریت: آنَیَ)، سِمید (کردی: سه مه د)، بیانوپ (کردی: بیانوو)
عِلم: (عربی) مَیا، وید، ویستی، ویدیشا (اوستایی) ویزیا (اوستایی: ویذیا) وَئیسا (اوستایی: وَئِثا) وَئیزا (اوستایی: وَئِذَ) وَئیزَن (اوستایی: وَئیذَن)
علما: (عربی) ایپاتان ایپات (= عالم) + پسوند اوپ (= جمع) ان
عمو: (عربی) پیترو (سنسکریت: پیترویَ)
عمومی: (عربی) سَروا (سنسکریت)
عنوان: (عربی) اَدیکار (سنسکریت: اَدهیکارَ)، سَبدا (سنسکریت: سَبدَ) سیروم (سنسکریت: سیرُمَنی) سارود (سنسکریت: سارُدّهارَ)، سیکال (پهلوی)
عهده: (عربی) آروپ (سنسکریت)، نیوگا (سنسکریت: نییوگَ niyoga)
«غ»
عیب: (عربی) آک (پهلوی)، آیوک (پهلوی: آهوک)، ویابیچار (سنسکریت: ویَبهیچارَ)، ویاسَن (سنسکریت: ویَسَنَ)
غذا: (عربی) ژاگْد (سنسکریت: جاگْدهی)، هوژان (سنسکریت: بْهوجانَ)، واسان (پهلوی)، پیهان (پهلوی: پیهَن)، پیتو (اوستایی)، خادیک (سنسکریت: خادیکا)
غرب: (عربی) پَسم، پَژیم (سنسکریت: پَسچیما)، روژاپ (کردی: روژاوا)، دَئوش (اوستایی: دَئُشتَرَ)، پَرتیج (سنسکریت: پْرَتیچی)
غسل: (عربی) پادیاب (پهلوی)، پاتیاب (پهلوی: پاتیاپ)
غیر: (عربی) وینا (سنسکریت)
غیر عمد: (عربی) اَمَنت (سنسکریت: اَمَنتو)
«ف»
فاعل: (عربی) کُناک (پارسی امروزی کُن + پسوند پهلوی اک)، یاتاک (یات از اوستایی: یاتَ= فعل + پسوند «اک»)
فایده: (عربی) پِراپ (سنسکریت: پْراپْتی)، اوپیگ upig (سنسکریت: اوپَیُگَ)، ویتی (سنسکریت)، سیوک syuk (اوستایی: سَئُکَ)
فساد: (عربی)آژاب (کردی: آژاوه)، لِزین (کردی: رِزین)، پَواپ (کردی: پَواوی)
فصل: (عربی) هات (اوستایی)
فطرت: (عربی) مانوش (سنسکریت)
فطیر: (عربی) گوژَک (پَشتو: گوجَکی)، هِلینات (کردی: هه لنه هاته)
فعل: (عربی) ساتو sãto (اوستایی: ثاتو)، یات (اوستایی: یاتَ)
فقیر: (عربی) آرتین (سنسکریت: اَرتهین)، آکیم (سنسکریت: اَکیم چَنا)، آدْنیا ãdnyã (سنسکریت: اَدهَنیا)، کیناش (سنسکریت: کیناشَ)، نیرار (سنسکریت: نیرَرتهَ)
فکر: (عربی) مانْز (اوستایی: مانز دَزوم)، مَئیت (اوستایی: مَئیتی)، چینتا (سنسکریت)، مانیژ (سنسکریت: مانیشا)
فلز: (عربی) داتو (سنسکریت: دْهاتو)
فلسفه: (عربی) آنویک nvikã (سنسکریت: آنویک شَکَ)، میماش (سنسکریت: میمَمشا)
فواید (اوپ فایده): پِراپان، پراپاس (پراپ از سنسکریت: پْراپْتی= فایده + «ان، اس»)، اوپیگان upigãn، اوپیگاس upigãs (اوپیگ از سنسکریت: اوپَیُگَ= فایده + «ان، اس»)، ویتیان، ویتیاس (ویتی= فایده؛ سنسکریت + «ان، اس»)، سیوکان syukãn، سیوکاس syukãn (سیوک از اوستایی: سَئُکَ= فایده + «ان، اس»)
«ق»
قابل: (عربی) اَتوک (پهلوی: اَتّوک attuk)
قابلیت: (عربی) تون tun، سَچ (اوستایی)، یِسنیت (اوستایی: یِسنْیَتَ)، آتاوی (پهلوی: آتاویْه)، اَتوکی (پهلوی: اَتوکیْه)، هونَرتات (اوستایی: هونَرِتات)، نَنائو nanão (اوستایی: هَنگْه نَنائو)
قاعدگی: (عربی ـ پارسی) (= خونریزی ماهانه زن) آهیتی (اوستایی)، دَشتان (پهلوی) اَپاوی (اوستایی: اَپاوَیَ) دریوی (اوستایی: دْریوی drivi) پَوائیت (اوستایی: پَوَئیتی) باژین (اوستایی: بَجینَ) آیوژدی (اوستایی: اَئیئوژدی)
قافیه: (عربی) سِروا (کردی)
قانون: (عربی) دات (پهلوی)، یاسا (کردی)، خَشرَت (اوستایی: خْشَثرَتا)
قانونی: (عربی) داتیک (پهلوی)، یاساک (کردی)، خَشرَتیک
قبیله: (عربی) گَنا (سنسکریت: گَنَ) کولا (سنسکریت) پولکاس pulkãs (سنسکریت: پولکَسَ) خاندان
قدرت: (عربی) ایسان (اوستایی: ایسانَ)، یاتا (اوستایی)، تِویش tevish (اوستایی: تِویشی)، سِتین (کردی)
قدیم (= زمان گذشته): (عربی) پیژوب (کردی: پیشوو) لِمیژ، لِمیژین (کردی: له میژینه)، کیونار (کردی: که ونارا)
قرن: (عربی) سَتیار (اوستایی: سَتیَارِ)
قرنطینه: (عربی) ژاگْران (سنسکریت: جاگْر + پسوند جیواک (= مکان) ان)
قسمت: (عربی) بخش، باگ (پهلوی)
قضاوت: (عربی) اَشتات (اوستایی: اَرْشْتات)، تَرگ (سنسکریت: ترک)، تول (سنسکریت)پَرپَس (سنسکریت: پْرَپَس)، پَریچ (سنسکریت: پَریچهید)
قطعات: (اوپ قطعه) (عربی) فینْداس (فیند از سنسکریت: پیندَکَ= قطعه + «اس»)، پارَکان، پارَکاس (پارَک = قطعه؛ پهلوی + «ان، اس»)، گِراوان gerãvãn، گِراواس gerãvãs (گراو از سنسکریت: گْراوَن= قطعه + «ان، اس»)، ساکالان، ساکالاس (ساکال از سنسکریت: ساکَلَ= قطعه + «ان، اس»)
قطعه: (عربی) فینْد (سنسکریت: پیندَکَ)، پارَک (پهلوی)، گِراو gerãv (سنسکریت: گْراوَن)، ساکال (سنسکریت: ساکَلَ)
قلعه: (عربی) کَریتاک (پهلوی)، دژ، کَلات (سنسکریت: کَلَترَ) دورگا (سنسکریت)، سَتهان (سنسکریت: سْتَهانَ)
قله: (عربی) کاکود (سنسکریت: کَکود) پَروات (سنسکریت: پَروَتاگرَ) پِراگْرا (سنسکریت: پْراگرَ) ویشتاپ (سنسکریت: ویشتَپَ) سِکار (سنسکریت: سِکهَرَ)
قیامت: (عربی) آخْزیش (پهلوی: آخزیشْن)، آکاستین (اوستایی: آکاستِنگ)، یوتان (سنسکریت: یوتّهانَ)، سَمجیوان (سنسکریت: سَمجیوَنَ)، ژَمود (سنسکریت: سَمود بْهَوَ)، اوسْراش (اوستایی: اوسرارَیاو)
«ک»
کامل: (عربی) سِپوریک (پهلوی: سْپوریک)، لاپ (کردی)، پَریاپ (سنسکریت: پَریاپتَ)، نیگیل (سنسکریت: نیکهیلَ)، ویسوا (سنسکریت)
کتاب: (عربی) پیراپ (کردی: په راو)، نوسْراپ (کردی: نووسراو)، مَتیان (پهلوی)، کوراس (پهلوی: کوراسْک)، سَروَنگ (اوستایی: سْرَوَنگْهْ)، تاتْوا (سنسکریت: تَتّوَ)، گِرانتا (سنسکریت: گْرَنتهَ)، پوشکا (سنسکریت: پوسَکَ)کتیبه: (عربی) لِپیب (سنسکریت: لیپیوَر)، نوسْراب (کردی: نووسراو)
کلمه: (عربی) پیاف (کردی: په یف)، ماریک (پهلوی)
کنایه: (عربی) اِشتُپ (گیلکی: اِشتُو eshtov)، پَستاپ (سنسکریت: پْرَستاوَ)، پراتیم prãtim (سنسکریت: پراتیما)، پراتیک prãtik (سنسکریت: پراتیکَ)، روپَک (سنسکریت: روپَکَ)
«ل»
لایق: (عربی) اَتوک (پهلوی: اَتّوک attuk)
لباس: (عربی) ژامَک (پهلوی: جامَک)، ژولاه (پهلوی: جولاه)، پاپیا، تَسی (پهلوی)، کانژوک (سنسکریت: کانچوکین)، آمسو ãmsu (سنسکریت: آمسوکَ)، واسَس (سنسکریت)، پاموگ (پهلوی: پَتموگ)
لذت: (عربی) ناندا (سنسکریت: نَندَ)، رَپَک (اوستایی)
«م»
مال: (عربی) خَویپ (اوستایی: خْوَئِپَئیثْیَ xva epaisya) باگا (اوستایی: باگَ) گِرامَک (پهلوی) دارایی
مالیات: (عربی) گَژیت (پهلوی: گَزیتَک؛ واژه ی عربی جزیه نیز از همین واژه ساخته شده است)، پارتیاس (سنسکریت: پرَتیایَ)
مأمور: (عربی) آژْنیک (آژن از سنسکریت: آجنَپتی = امر + پسوند کنیکی (= مفعولی) «یک»)، راشنیک (راشَن از اوستایی= امر + «یک»)، آدیژیک (آدیژ از سنسکریت: آدِشَ= امر + «یک»)
ماهر: (عربی) کایوشار، کایوشاک (کایوش از سنسکریت: کایوشَلیَ= مهارت + «ار، اک»)، ژاتوراک (ژاتور از سنسکریت: چاتورَ= مهارت + «اک»)، نایپوناک، نایپونار (نایپون از سنسکریت: نائیپونیَ= مهارت + «اک، ار»)
مایع: (عربی) آپیک (پهلوی)
مایل: (عربی) ویاک (سنسکریت: وی (تمایل)+ پسوند اک)
مبارزه: (عربی) سَمَرا (سنسکریت: سَمَرَ)
مُتَبَحر: (عربی) پاتوتار، پاتوتاک (پاتوت از سنسکریت: پاتوتوَ= تبحر + «ار، اک»)، لاگْوار lãgvãr لاگْواک lãgvãk (لاگوا از سنسکریت: لاگهَوا= تبحر + «ار، اک»)، سومیتار، سومیتاک (سومیت از سنسکریت: سومیتَ= تبحر + «ار، اک»)
متداول: (عربی) پَراسَر (سنسکریت: پْرَسَر)
مترادف: (عربی) اِکارتا (سنسکریت: اِکارته)
متصل: (عربی) اَبْرین abrin (پهلوی)
متعدی: (عربی) اَویگات (پهلوی: اَویگَت)
متولد: (عربی) سوتا (سنسکریت)
متهم: (عربی) ایرَنگیک (پهلوی)، پَریوادیک (سنسکریت: پَریوادَ= اتهام + پسوند کنیکی «یک»)، گِهاتیک (سنسکریت: گْهَتّ= اتهام + پسوند کنیکی «یک»)
مجازات: (عربی) اینیت (اوستایی: اینیتی)، اَکویا (اوستایی)، پاتیراس (پهلوی: پاتفراس)، آوینِش (پهلوی: آوینیشْن)
محافظ: (عربی) پَرَناک (اوستایی: بَرَنَ= حفظ + پسوند کُناکی (= فاعلی) اک)، یَتاراک (پهلوی: یَتاریْه= حفظ + پس

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد