ابو اسماعیل عبدالله پسر ابو منصور محمد انصاری هروی در جمعه دوم شعبان 396
ه.ق و به قولی 395 ه.ق در کهندژ هرات از پدری هراتی و مادری بلخی زاده
شد>.
دودمانش نسب به ابو ایوب انصاری ( وفات 52 ه.ق ) ، صحابی معروف رسول اکرم(ص) میرسد.
ابراهیم پورداود (زادهٔ ۲۰ بهمن ۱۲۶۴، رشت - مرگ ۲۶ آبان ۱۳۴۷، تهران) ایرانشناس معاصر، اوستاشناس، نخستین مترجم فارسی اوستا و استاد فرهنگ ایران باستان و زبان اوستایی در دانشگاه تهران.
نام پدرش داوود بود و در ۲۰ بهمن ۱۲۶۴ خورشیدی (۲۸ جمادیالاولی ۱۳۰۳ قمری) در رشت، در محلهٔ سبزهمیدان در خانوادهای ملاّک و بازرگان به دنیا آمد. در پنج یا شش سالگی به مکتب میرزا محمدعلی رفت که محل آن اکنون آرامگاه پدر و برادران و خود اوست. سپس تحصیلات مقدماتی فارسی و عربی را در مدرسه حاجی حسن رشت به مدیریت سید عبدالرحیم خلخالی انجام داد. زمانی که در مدرسهٔ حاجیمیرزاحسن در سلک طلاب درس میآموخت، به مرثیهگویی پرداخت و دوستانش به وی تخلص «لسان» دادند. در ۱۲۸۴ خورشیدی، در ۲۰ سالگی، به همراه برادر و استادش عبدالرحیم خلخالی به تهران رفت و به آموختن طب قدیم پرداخت و از محضر محمدحسینخان سلطانالفلاسفه بهره برد.
در سال ۱۲۸۷ از راه قم، سلطانآباد (اراک امروزی)، کرمانشاه، بغداد و حلب به لبنان رفت. در بیروت در مدرسهٔ لوئیک [۱] به فراگرفتن زبان و ادبیات فرانسه پرداخت و و در همانجا نام پورداوود را بر خود نهاد (برادرانش نامهای داوودزاده و داوودی را برگزیدند). پس از دو سال و نیم اقامت در بیروت برای دیدار خانواده به رشت بازگشت و پس از مدتی در شهریور ۱۲۸۹ راهی فرانسه شد. در همانجا بود که با سید محمدعلی جمالزاده (متوفی ۱۳۷۷) آشنا شد. سپس به ایران بازگشت و پس از اقامتی کوتاه در رشت، در رمضان ۱۳۲۸، از راه باکو و وین به فرانسه رهسپار شد و نخست در دبیرستان شهر بووه نامنویسی و خود را برای ورود به دانشکده حقوق آماده کرد، آنگاه در رشته حقوق دانشگاه پاریس به تحصیل پرداخت و از محضر درس شارل ژید و پلانول استفاده کرد.
در جمادیالاولی ۱۳۳۲ با یاری محمد قزوینی نشریه ایرانشهر را منتشر ساخت که در شعبان همان سال، پس از نشر سه شماره آن و آغاز جنگ جهانی اول، تعطیل شد. شش ماه نخست از دوره جنگ را در پاریس به سر برد ولی بر اثر شور جوانی و میهندوستی و تبلیغات آلمانی، بر آن شد که پاریس را ترک کند. در ۱۳۳۳ به بغداد رفت و در ۲۹ رمضان همان سال تا ۲۹ جمادیالاولی سال بعد به یاری محمدعلی جمالزاده روزنامه رستخیز را منتشر کرد. با پیشروی انگلیسیها و تسخیر کوتالعماره، پورداود راهی کرمانشاه شد و چند ماهی آنجا ماند؛ و چون آن شهر به دست روسها افتاد، شبانه به قصر شیرین رفت و به بغداد بازگشت و در آن هنگام ترکان عثمانی از انتشار رستخیز جلوگیری کردند. ناگزیر وی از آنجا به حلب و سپس به استانبول رفت و چون در آنجا از خروج او ممانعت کردند پس از مدتی به قصد اقامت در سوییس، از راه بالکان به برلین رفت. آلمانیها نیز از خروج وی از کشورشان ممانعت کردند و او تا پایان جنگ جهانی اول و مدتی پس از آن در آنجا ماند.
در سال ۱۲۹۵ در دانشگاه برلین، و سپس در دانشکدهٔ ارلانگن به ادامهٔ تحصیل در رشتهٔ حقوق پرداخت. در آنجا با سید حسن تقیزاده آشنا شد و در نشر مجلهٔ کاوه با او همکاری کرد. همکاری با تقیزاده و نیز با محمد قزوینی و آشنایی با خاورشناسان آلمانی از جمله یوزف مارکوارت تأثیری ژرف بر اندیشهٔ او نهاد و او را بیش از پیش به تحصیل و تحقیق دربارهٔ ایران باستان علاقهمند ساخت. در شهریور ۱۲۹۹ با دختر یک دندانپزشک آلمانی ازدواج کرد و در تیرماه ۱۳۰۱ یگانه فرزندش پوراندخت به دنیا آمد. پورداود در ۱۳۰۳ به همراه خانواده به ایران بازگشت. در مهر ۱۳۰۴ به دنبال دعوت پارسیان هند به هندوستان رفت و دو سال و نیم در آنجا ماند و به انتشار بخشی از ادبیات مزدیسنا و گزارش اوستا پرداخت و چند سخنرانی دربارهٔ تمدن ایران باستان از جمله شرح آتش بهرام، پیشوایان دین مزدیسنا، تقویم و فرق دین مزدیسنا، زبان فارسی، فروردین، دروغ، و ایران قدیم و نو ایراد کرد.
در ۱۳۱۱ به دنبال درخواست رابیندرانات تاگور از سوی دولت ایران برای تدریس فرهنگ ایران باستان به هند رفت و در دانشگاه ویسوبهارتی به تدریس پرداخت. در ۱۳۱۲ در هفتمین کنگرهٔ شرقی هند در گروه اوستاشناسی عضویت یافت و ریاست شعبهٔ عربی-پارسی را نیز به عهده داشت و خطابهای با عنوان «مراجعاتی چند دربارهٔ بودا در ادبیات و تاریخ ایران» به زبان انگلیسی ایراد کرد. زرتشتیان هند بسیار به او ارادت داشتند، تا جایی که به هنگام مراسم مذهبی مزدیسنا که به آن یزشن میگویند و بجز زردشتیان فرد دیگری را به آن مراسم راه نمیدهند، از پورداود دعوت کردند و او پس از خاورشناس آمریکایی، جکسن؛ خاورشناس آلمانی هاوگ، و بانوی خاورشناس فرانسوی منان، چهارمین غیر زردشتی بود که تا آن روز به چنان مراسمی دعوت میشد.
در ۱۳۱۲ از بمبئی به آلمان رفت و به ادامه کار ترجمه و گزارش اوستا پرداخت. سرانجام در ۱۳۱۶ به ایران بازگشت و در دانشکدهٔ حقوق و دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران به تدریس پرداخت. در ۱۳۱۷ عضو پیوسته فرهنگستان ایران شد. به مناسبت شصتمین سال تولد پورداود، مجلس جشن باشکوهی در تالار اجتماعات دانشسرای عالی تهران با حضور استادان و دانشمندان و دانشجویان و شخصیتهای کشور برپا گردید و به همین مناسبت در شانزدهم مهر ۱۳۲۵ یادنامهای در دو مجلّد تدوین و طبع شد، یکی به فارسی با مقالهای مفصل از محمد معین درباره پورداود و دیگری حاوی مقالات خاورشناسان به زبانهای بیگانه.
پورداود به سبب مقام بلند علمی به عنوان نمایندهٔ دانشگاه تهران به بسیاری از کنگرههای فرهنگی و ادبی دعوت میشد و از اعضای اصلی بسیاری از انجمنها و مؤسسههای ادبی و فرهنگی بود و به احترام وی محافل بزرگداشت بسیاری برگزار میشد. وی مدت ۴ سال ریاست انجمن روابط فرهنگی ایران و آلمان را برعهده داشت و از اعضای شورای فرهنگی سلطنتی ایران و نیز از اعضای هیئت امنای کتابخانهٔ بزرگ پهلوی بود. در ۶ مهر ۱۳۲۴ پورداود انجمن ایرانشناسی را دایر کرد که تنها انجمن غیردولتی آن زمان بود. در ۱۳۳۹ به عنوان رئیس هیئت نمایندگی ایران به همراه استادانی چون سعید نفیسی، محمد معین و مجتبیٰ مینوی در بیست و پنجمین کنگرهٔ خاورشناسان که در مسکو تشکیل شده بود شرکت جُست و از آنجا به فنلاند، سوئد و هلند سفر کرد.
پورداود در ۱۳۴۲ از دانشگاه تهران بازنشسته شد و در ۱۳۴۶ عنوان استاد ممتاز دانشگاه را به دست آورد. از زمان بازنشستگی به بعد، اوقات خود را به مطالعه و پژوهش گذراند و کمتر در مجامع دیده شد و سرانجام در بامداد ۲۶ آبان ۱۳۴۷ درگذشت و با تشریفات بسیار در رشت، در آرامگاه خانوادگی خود به خاک سپرده شد. پس از درگذشت وی مجالس بزرگداشت و یادبود بسیاری در کشورهای آلمان، هند، پاکستان، فرانسه و در شهرهای مختلف ایران از جمله در تهران، رشت، شیراز، اصفهان و کرمان برگزار شد و بزرگان علم و ادب از دانش، بزرگواری، خدمات علمی و تلاشهای این دانشمند در شناساندن فرهنگ ایران باستان تجلیل کردند.
ادامه مطلب ...
ارباب جمشید و بنیانگذاری تجارتخانهی جهانیان |
شانزدهم دیماه،سالروز درگذشت نخستین نمایندهی زرتشتیان در مجلس
١٦ دیماه سالروز، درگذشت ارباب جمشید جمشیدیان است. نوشتار زیر به این مناسبت به قلم دکتر بوذرجمهر مهر، واپسین نمایندهی زرتشتیان در مجلس شورای ملی نوشته شده است.
بوذرجمهر مهر که خود پنجمین نمایندهی زرتشتیان در مجلس بوده است، از نخستین نمانیدهی زرتشتیان در مجلس شورای ملی یعنی ارباب جمشید جمشیدیان نوشته است.
ارباب جمشید از بازرگانان نیکوکار و درستکار زرتشتی ایرانی و نمایندهی زرتشتیان در دورهی نخست مجلس شورای ملی مشروطیت بوده است
ارباب جمشید جمشیدیان و بنیانگذاری تجارتخانهی جهانیان
ارباب جمشید در سال ١٢٢٩
خورشیدی در شهر یزد زاده شد. کودکی را در خانوادهی خودش در یزد گذراند و
دانشهای نخستین را در همان شهر آموخت. از ١١ سالگی در حجرهی «ارباب
مهربان» در یزد به کار سرگرم شد.
پس از چندی خودش حجرهای در یزد بنیان گذارد و به تجارت پرداخت. در آغاز پارچههای دستبافت، گیوه و همانند آن را بستهبندی میکرد و به تهران، کرمان، اصفهان و شهرهای دیگر میفرستاد. اما پس از مدتی تصمیم گرفت به تهران مسافرت کند. در تهران در سرای مشیرخلوت حجرهای گرفت و به تجارت سرگرم شد.
در اثر پشتکار، درستی و امانت به زودی مشهور شد و توانست کارهای تجاری و صرافی را گسترشدهد و همچنین به کار کشاورزی هم دست زد و آن را هم با پیگیری بسیار انجام داد. در١٢٧٧ خورشیدی (١٢٩٨ میلادی) با اردشیر زارع و میرزا دینیار شهریارْْ تجارتخانه جمشیدیان را تاسیس کرد و درشهرهای بزرگ ایران همانند اصفهان، کرمان، یزد، رفسنجان، بم ، سیرجان، قم، کاشان، شیراز، بندرعباس، بمبئی درهندوستان، کلکته ، پاریس شعبههایی تاسیس کرد و بهواسطه درستی وپشت کار اعتماد مردم ودولت را جلب نمود.
او توانست به اندازهای دراثرخدمت و درستکاری به کار تجارت و صرافی خود رونق دهد که حتا بانک استفراضی روس و بانک تجارت (ایران) که بانک ملی انگلیسی بود از رونق افتادند ومردم ازهر طبقه اجتماعی – بازاریان و حتا درباریان برای کارهای تجارتی خود به ارباب جمشید مراجعه میکردند. موفقیت او به قدری بود که در دربار ناصرالدینشاه هم شناخته شد و بعدها در زمان مظفرالدینشاه قاجار درسال ١٢٨٢ خورشیدی (١٩٠٣ میلادی) به لقب رییس التجار زرتشتیان ودریافت نشان – حمایل – جبه و فرمان همایونی نایل آمد.
پرفسور جکسن تاریخ نویس مشهور در سفرنامهی خود نوشته است که ارباب جمشید تاجر بلند آوازه ونیکنامی است که به واسطه درستی وخدمت به مردم و بذل و بخشش مورد احترام همه طبقات مردم است و به واسطهی احترامی که دردربار شاهی کسب کرده میتواند جلو سوءاستفاده بعضی مردم نادان نسبت به زرتشتیان را بگیرد چون میتواند اطلاعات را به شاه برساند ورفع ظلم کند.
این تاجر ایرانی زرتشتی ویزدی با بذل وبخشش و راستی و درستی وخدمت به مردم ازهرطبقه با هردین ومسلکی درحقیقت پیرو دستور دینی خود یعنی اندیشه – گفتار وکردار نیک بوده وبه آنها رفتار میکرده است.
ارباب
جمشید کمکم با گسترش کارهای خود در تهران وشهرهای دیگر آغاز به خرید
املاک و آبادانی کرد. در تهران در جمشیدآباد(جمالزاده کنونی) و امیرآباد
ساختمانهای زیادی بنا کرد. از اینرو شاید بتوان گفت که پس از سقوط
ساسانیان نخستین زرتشتی بود که به این درجه از اعتبار و ترقی رسید.
همچنین باید گفت که از آغاز مشروطیت زرتشتیان برای داشتن یک کرسی در میان نمانیدگان مجلس کوشش میکردند. آقایان سیدعبدالله بهبهانی و سید محمد طباطبایی باور داشتند که خود آنها میتوانند نمایندگی اقلیتها را بر دوش گیرند ولی زرتشتیان بر آن شدند که خودشان یک نماینده در مجلس داشته باشند.
به این کوششهای بسیاری که ارباب جمشید و ارباب کیخسرو شاهرخ انجام دادند یک کرسی هم به اقلیت زرتشتی دادند.
ارباب
جمشید کارهای تجاری و اقتصادی فراوانی داشت، و به فعالیت در مجلس کمتر
میرسید. افزونبر آن ارباب جمشید طبیعت سلیم و آرامی داشت و دنبال
جنجالهای سیاسی نمیرفت. محمدعلیشاه در زمان استبداد صغیر فرمانی صادر
کرد و به او ماموریت داد که ملزومات قشون را تهیه کند.
اعتبار
و توانایی اقتصادی ارباب روزبه روز بیشتر میشد. به اندازهای که شماری
دیگر هم مانند ارباب(بهمن – بهرام- فرودین) ادارهی چاپارخانه را به دوش
گرفتند. ارباب شهریار ساسانی – ارباب کیخسرو کرمانی ارباب جهانیان – ارباب
فرامرزیان تجارتخانههایی تاسیس کردند. و همهی آنها هم با تجارتخانه
ارباب جمشید به داد وستد مشغول شدند.
بسیاری از اوقات براتها را به تجارتخانه ارباب جمشید حواله میدادند و آن تجارتخانه معتبر هم براتها را پرداخت میکرد. اعتبار ارباب جمشید حتا تا بدانجا انجامید که بانکهای روس و انگلیس هم برای انحلال تجارتخانههای تازهگشایشیافته و تجارتخانهی ارباب جمشید دست به فعالیت زدند.
سربازان محمدعلی شاه هم به تجارتخانههای جدید حمله بردند و اختلال و اغتشاش در بازار پیدا شد .
تجارتخانههای جدید که خود را در خطر ورشکستگی می دیدند براتهای متعددی به تجارتخانه ارباب جمشید حواله میدادند که تجارتخانه ارباب جمشید پرداخت میکرد. چندی قبل ازین ماجرا بانک روس به میل وسیاست خود( نه بادرخواست ارباب جمشید) دومیلیون وسیصدهزارتومان به تجارتخانه ارباب جمشید اعتبار داده بود ولی به یکباره و به طور ناگهانی وبا فشار زیاد به تجارتخانه فشار آورد و پول را مطالبه کرد و به تقاضای مهلت ارباب جمشید ترتیب اثر نداد و تجارتخانه را مهروموم کرد .
طلبکاران هم بدون درنظر گرفتن خدمات ارباب جمشید به اقتصاد و تجارت ایران طلب خود را مطالبه میکردند چون پول نقد تجارتخانه سوخت شده بود ارباب دچار مضیقه وناراحتی شدیدی شد با وجوداین که دارایی واملاک ارباب به مراتب بیش از بدهی او بود و بسیاری از اشخاص واشراف هم به او بدهکار بودند در این موقع سختی از پرداخت بدهی خودشان به ارباب جمشید خودداری میکردند و ارباب جمشید را به وضعیت بسیار دشواری دچار ساختند.
ارباب جمشید شخص درست کار مردم دوست بزرگوار وخیرخواه مردم بود. دبستان جمشید جم را تاسیس وبه انجمن زرتشتیان اهدا کرد.
اوگفته بود: ناراحت هستم که فرزندانم به طور خصوصی درمنزل از بهترین معلمها استفاده کنند وفرزندان خانوادههای دیگر ازتحصیل بازبمانند. به این جهت دبستان جمشیدجم را اهدا کرد وفرزندان خانوادههای بیبضاعت بدون پرداخت شهریه میتوانستند دردبستان به تحصیل دانش بپردازند.
برای
تشریح کارهای خیریه او که دراین مختصرنمیگنجد باید کتاب مفصلی نوشت. آن
شادروان به تمام کارمندان خود که درتجارتخانه کارمیکردند ناهار و شام
میداد. مخارج پزشکی کلیه کارمندان خود وخانواده آنها را میپرداخت.
درراههای بین تهران، یزد، کرمان، بوشهر، بندرعباس چندین آب انبار ساخته بود. درآن هنگام آب تصفیه شده نبود وبرای آشامیدن آب تمیز مردم مشکلات زیادی داشتند ارباب جمشید از قناتهای جمشیدآباد و امیرآباد آب تمیز و مجانی به جنوب تهران میفرستاد. اوبه عروس ودامادها درآغاز تشکیل خانواده کمکهای بلاعوض میکرد.
درایام ماههای محرم وصفر تعدادی درشکه واسب وقاطر مجانی دراختیار علماء اسلامی قرارمیداد. این اندکی ازخدمات آن بزرگوار به مردم ایران وجامعه خودش بود. نامبرده درشانزده دیماه ١٣١١ درسن ٨٢ سالگی درتهران درگذشت وبه ابدیت پیوست
منبع همازور