راهرو عشق

راهرو عشق کویراست، که دریا بودنش را به آفتاب بخشید،آفتاب هم گرمی اش را نمی تواندبه همه نبخشد!

راهرو عشق

راهرو عشق کویراست، که دریا بودنش را به آفتاب بخشید،آفتاب هم گرمی اش را نمی تواندبه همه نبخشد!

دسترسی به شادی در زندگی!!!

شادی در زندگی جاری است

دستیابی به شادی و آرامش یکی از آرزوهای دیرینه انسان است. به نظر می رسد با بروز انواع بیماری های روانی و شیوع افسردگی، انسان بیش از هر زمان دیگری به شادی نیاز دارد. آن چه باعث شده است این موضوع به عنوان یکی از پردامنه ترین مباحث در روان شناسی مطرح شود، این است که سال ها مباحث روان شناسی منحصر به درمان اختلالات روانی بود و تنها برای درمان روان های بیمار و مریض تلاش می شد؛ غافل از این که حوزه روان شناسی این قابلیت را داراست که زندگی بهتری برای همه انسان ها ترسیم کند. طی سالیان متمادی راه های رسیدن به خوشبختی، رضایت، موفقیت، ازدواج موفق و زندگی شاد در این حوزه مطرح شد. ممکن است تا به این جا بحث تکراری به نظر برسد اما قصد داریم طی سلسله مباحثی به طور ویژه به بحث شادی و ضرورت آن بپردازیم. در این باره با هدی برازنده کارشناس ارشد روان شناسی بالینی گفت وگو کرده ایم.


وی درباره ضرورت پرداختن به مفهوم شادی در روان شناسی به خراسان چنین می گوید: «مارتین سلیگمن» یکی از روان شناسان برجسته عصر حاضر پس از 40سال تحقیق روی افسردگی اندیشید که روان شناسی فقط نباید به فکر درمان اختلالات روانی باشد بلکه باید تلاش کند به جنبه مثبت زندگی بیشتر بپردازد؛ به عبارت دیگر روان شناسی طی نیم قرن گذشته به موضوع بیماری های روانی، افسردگی، اضطراب، اسکیزوفرنی و... به اندازه کافی پرداخته است و تلاش برای رهایی از آنچه زندگی انسان را تخریب می کند، باعث شد از آن چه زندگی را ارزشمند می کند، غافل شود.


پژوهش ها در زمینه شادی نشان می دهد شادی را می توان افزایش داد و انسان این قابلیت را دارد که نقش های سازگارانه مثل اخلاق، همکاری، نوع دوستی و خوبی را در خود پرورش دهد و در کنار آن قابلیت تبدیل شدن به یک دزد یا قاتل را نیز دارد. به گفته روان شناسان شادی اصیل از شناسایی و رشد عمیق ترین و اساسی ترین توانمندی ها و فضیلت های انسانی و کاربرد روزانه آن ها در زندگی سرچشمه می گیرد.






تعریف شادی




فرمول شادی از نظر علمی شامل تاثیر ژن ها به علاوه شرایط زندگی و عواملی است که در کنترل فرد قرار دارد. اگر بخواهیم به این 3بخش بپردازیم، باید بگوییم که تاثیر عامل ژنتیک بر میزان شادی فرد تقریبا 50درصد است. این بدان معناست که تقریبا نیمی از میزان شادی که در زندگی تجربه می کنید، تحت تاثیر عوامل ارثی است. بعضی افراد به صورت ارثی شاد و اجتماعی هستند و برخی تلخ و منزوی. اما باید در نظر داشت که تاثیر ژن ها قطعی نیست و با عوامل دیگر مداخله می کند. ژن ها به بیشتر مردم قابلیت متوسطی برای تجربه شادی می دهد و فقط شمار کمی از مردم ژن های افسرده ساز یا شادی آور قطعی دارند. عامل دیگری که باعث می شود بسیاری از تجربه های تلخ یا شاد زندگی تاثیر بلندمدتی نداشته باشد، عامل سازگاری است. اثر سازگاری باعث می شود همه انسان ها به شرایط خود عادت کنند و با گذر زمان همه چیزهای خوب و جذاب زندگی برایشان عادی و تکراری می شود. هرچه افراد سعی کنند بیشتر به دست آورند بعد از مدتی داشته ها برایشان عادی و تکراری می شود و هیجان چندانی را ایجاد نمی کند. البته اثر سازگاری باعث می شود انسان ها با سختی ها و دردهای عظیم زندگی نیز کنار بیایند و بقای خود را ادامه دهند ولی تاثیر هیجان انگیز خرید منزل یا خودرو و هر هیجان مثبت دیگری را گذر زمان از بین می برد.به گفته برازنده عامل سازگاری باعث می شود افراد ثروتمند به تدریج به ثروت خود عادت کنند و تحقیقات نشان داده است افراد ثروتمند فقط اندکی از افراد فقیر شادتر هستند. از طرفی جذابیت فیزیکی برای فرد عادی می شود و طبق تحقیقات هیچ تاثیری بر شادی ندارد، حتی رویدادهایی مثل اخراج یا ارتقای شغلی بعد از 3 ماه تاثیر خود را از دست می دهد، البته باید متذکر شد که سه رویداد در زندگی تاثیرات منفی چندین ساله دارد که شامل فوت همسر، فوت فرزند و فقر شدید است.همچنین شرایط زندگی تاثیر چشمگیری بر شادی دارد. روان شناسان دریافته اند تا زمانی که میانگین درآمد شهروندان برای هر فرد در یک کشور سالانه زیر 8 هزار دلار باشد، بین قدرت خرید و رضایتمندی از زندگی رابطه وجود دارد و کشورهای فقیر در کل میزان شادی کمتری دارند. اما بین کشورهایی که میانگین درآمد برای هر فرد بیش از 8 هزار دلار است، هیچ رابطه ای بین قدرت خرید و رضایتمندی از زندگی وجود ندارد.


ژاپنی ها که قدرت خرید بسیار بالایی دارند، میزان شادی شان کمتر از مردم چین که قدرت خرید بسیار پایینی دارند، در حد قابل ملاحظه ای کمتر است، مردم برزیل و آرژانتین با وجود درآمد بسیار پایین تقریبا به اندازه آمریکایی ها که بالاترین درآمد را در کلیه کشورهای جهان دارند، شادند. به طور کلی سلیگمن نتیجه می گیرد که میزان اهمیت پول برای افراد بیش از خود پول بر شادی تاثیر دارد و به نظر می رسد مادی گرا بودن، شادی را کاهش می دهد. از دیگر عوامل موثر بر شادی باید به ازدواج، میزان تجربه هیجانات منفی در زندگی، جنسیت و سن اشاره کرد. تحقیقات نشان داده که در کل افراد متاهل از افراد مجرد شادترند و افراد بسیار شاد معمولا در یک رابطه موفق به سر می برند. هم چنین بین میزان تجربه هیجان های منفی در زندگی با میزان شادی رابطه ای وجود ندارد و زنان بیشتر از مردان هیجانات شدید اعم از شادی یا غم را تجربه می کنند ولی به طور کلی جنسیت با شادی رابطه ندارد. در مجموع تغییر شرایط زندگی موثر بر شادی گاه دشوار و غیرممکن است و در کل 8 تا 15 درصد بر میزان شادی تاثیر دارد لذا بهتر است به تغییر عوامل درونی و مسائلی که تحت کنترل ماست، بپردازیم. برای شناسایی بهتر این عوامل باید هیجانات منفی و مثبت را باز تعریف کنیم و آن ها را مورد ارزیابی قرار دهیم.


هیجانات منفی مثل ترس و خشم و غم به ما هشدار می دهد که ما در یک جریان که یک طرف آن امکان برنده شدن و یک طرف دیگر امکان شکست خوردن و بازنده شدن است، قرار داریم این در حالی است که هیجان های مثبت مثل اعتماد، امید و شوق به ما می گوید در یک جریان که هر دو طرف رابطه از آن سود می برند، قرار گرفته ایم، یک فرآیند برنده- برنده. هیجانات مثبت زندگی اجتماعی غنی و پربارتری برای افراد به ارمغان می آورد طبق تحقیقات شادترین افراد جامعه، اجتماعی ترین آن ها بودند و هیجانات مثبت رابطه فرد را با دنیای پیرامونش بسیار زیبا و جذاب می کند.






شادی در زمان حال



برازنده در توضیح تجربه شادی در زمان حال چنین می گوید: تجربه شادی در زمان حال دو نوع است لذت و رضایت . لذت به تجربه ای اطلاق می شود که عنصر حسی قوی شامل دیداری، شنیداری، لمسی ، بویایی و چشایی در آن دخیل است. این نوع تجربه ناپایدار است و با تکرار از میزان هیجان مثبت آن کم می شود و عنصر شناختی و فکری کمی در آن دخیل است. همه انسان ها به صورت تکاملی گرایش شدیدی به چنین لذت هایی دارند اما با چند تکنیک می توان خاصیت آن ها را حفظ کردو می توان مانع از روزمرگی و تکرار آن ها شد تا تازگیشان حفظ شود. از طرفی باید همواره توجهی هوشیارانه و عمیق به محیط اطراف داشته باشیم.



مثلا در یک روز بهاری اندکی درنگ کنیم، هوای تمیز را استنشاق کنیم، جلوه های بهاری طبیعت را هرچند محدود و کمرنگ دریابیم و اجازه ندهیم بالارفتن سرعت زندگی امکان تجربه چنین لذت های بزرگی را از ما بگیرد. واقعیت این است که لذت در زندگی جاری است و این ما هستیم که با غفلت از زندگی، فرصت لذت بردن را از دست می دهیم. در این مسیر به تکنیک ذهن- آگاهی نیاز داریم. همه ما به علت درگیری در زندگی روزمره شهرنشینی گرفتار یک «ذهن سبقت جو» شده ایم به این معنا که در حال زندگی نمی کنیم و به آینده و یا گذشته بیشتر می اندیشیم. به همین علت لذت بردن از زمان حال و آن چه در حال رخ دادن است را فراموش می کنیم و مدام به فکر لذت از آینده ای هستیم که مشخص نیست چقدر با پیش بینی ما منطبق باشد.



ذهن- آگاهی باعث می شود در محیط آگاهانه حضور داشته باشیم و به حس ها و ادراک های مختلف خود توجه کنیم. این روش، تمرین و تکرار نیاز دارد و به خودآگاهی عمیقی نیز نیاز دارد.



از طرفی رضایت از مولفه های اصلی لذت در زمان حال است.این واژه که معادل(Gratification) است درگیری در فعالیتی که ذهن و فکر فرد به تمامی به کار گرفته شود و فرد مشغول استفاده از مهارت و توانمندی خویش است می باشد. به عبارت دیگر هرکس در هر کاری که با مهارت و توانمندی اش مرتبط است می تواند رضایت را تجربه کند.



فرد در لحظه انجام کار احساس خاصی ندارد اما شادی حاصل از تجربه انجام کار تاثیر بلندمدت دارد. این تجربه برای فرد عادی و تکراری نمی شود چون توانمندی فردی را می توان هر روز به نوعی جدید و در عرصه ای متفاوت به کار گرفت.



تجربه های لذت بخش نشان دهنده ارضاء نیازهای زیستی فرد است و تجربه های رضایت بخش نشان دهنده رشد روان شناختی است.در پایان ذکر این نکته ضروری است که رضایت واقعی ناشی از لذت های آنی به دست نمی آید و لذت های آنی برای کسب شادمانی اصیل و زندگی رضایت بخش کافی نیستند.به همین دلیل است که مردم در کشورهای ثروتمند که بدون هیچ تلاش و کوششی انواع لذت ها را تجربه می کنند به پوچی و بیهودگی می رسند و هرگز احساس رضایت ندارند، در واقع لذت به این معنا، مانند لذت ناشی ازخوردن یک غذا یا پختن غذاست.



لذت ناشی از خوردن آنی است اما کسی که مهارت آشپزی دارد هر روز با پختن یک غذای متنوع و خاص، لذت می برد، لذتی که هیچ گاه تکراری نمی شود و تازگی اش را حفظ می کند به همین دلیل است که رضایت بیشتری را نیز تجربه می کند.

با سپاس از سایتhttp://hoseinshishechi.parsiblog.com

طنز

در سالهای اخیر درباره طنز تصوراتی رایج شده است که بر اثر تکرار برای بسیاری از علاقه‌مندان طنز و حتی طنزنویسان به صورت اصول پذیرفته شده طنزنویسی مطرح است. در این نوشته درباره این تصورات و برخی نکته‌های دیگر در عالم طنزپردازی تأملاتی خواهیم داشت.
***
1ـ وقتی یک مسابقه پرهیجان فوتبال برگزار می‌شود میلیونها چشم به صفحات تلویزیون خیره می‌شوند و دهها هزار نفر در استادیوم به هیجان می‌آیند و فریاد می‌زنند و پایین و بالا می‌پرند. شاید از میان تماشاگران و علاقه‌مندان میلیونی فوتبال کمتر کسی به این نکته بیندیشد که آنچه در زمین چمن روی می‌دهد، برد و باخت و کسب عنوان، اصل قضیه نیست، اصل قضیه همان تابلوهای تبلیغاتی کنار زمین است، همان تبلیغات روی لباس بازیکنان است، همان آگهی‌های زیرنویس تلویزیونی است و تمام بازیها برای آن است که این آگهی‌ها در معرض چشم و گوش میلیونها نفر باشد.
طنزپرداز در همه بازیهای پرهیجان دنیا، چه بازیهای ورزشی و چه بازیهای سیاسی و علمی و فلسفی و حتی عاطفی و عاشقانه، با خونسردی و هوشمندی به حاشیه‌ها و کناره‌ها خیره می‌شود تا اصل قضیه را کشف کند و با زبانی شیوا درباره آن حرف بزند. بنابراین اگر در میان تماشاگران میلیونی انواع بازیها کسی را دیدید که هیجان‌زده نیست و فریاد نمی‌زند و بالا و پایین نمی‌پرد و تنها اخم کرده یا لبخند ملایمی بر لب دارد احتمال دارد که طنزپرداز باشد.
2ـ وقتی در عالم بازیهای سیاسی تعارفات معمول کنار می‌رود و افشاگری و بی‌پروایی و تیترهای جنجالی به میدان می‌آید آیا مجالی برای کنایه و بیان ضمنی و حاشیه‌پردازی می‌ماند؟ و اگر قرار باشد که تیتر درشت روزنامه صریح و بی‌پرده معایب و کاستیهای رقیب را عیان کند آیا دستمایه‌ای برای طنز نوشتن و نیش و کنایه زدن باقی می‌ماند؟ این نوع پرسشها معمولاً برای طنزپردازانی مطرح است که گمان می‌کنند طنزنویسی یکی از روشهای مؤثر در مجادلات سیاسی است و طنزپرداز مانند یکی از اعضای احزاب و جناحهای سیاسی عمل می‌کند و هنر خویش را به خدمت می‌گیرد تا اندیشه سیاسی مطلوب خود را ترویج کند و کاستیهای رقیب را باز گوید و به هر حال در این بازی پرهیجان او باید طرف آبی باشد یا قرمز.
باری اگر طنزپرداز از منظری فراتر به جهان نگاه کند درمی‌یابد که دغدغه اصلی او انسان است، انسان فارغ از رنگها و طبقات و شاخصه‌ها و تمایزات معمول، بنابراین به سادگی برای ورود به بازیهای معمول مجاب نمی‌شود. طنزپرداز شرایط موجود زیستن را با شرایط مطلوب و کمالی انسان قیاس می‌کند و در قیاس خویش بازیها و بازیچه‌ها و سرگرمیهای ساده‌لوحانه انسانهای به ظاهر جدی و متشخص و اتوکشیده را درمی‌یابد و بیان می‌کند و همگان را به تماشا دعوت می‌کند تا بر این غفلت بزرگ انسان لبخند بزنند.
3ـ خط قرمز از کجا می‌آید و طنزپرداز در برابر آن‌چه باید بکند؟ برخی از طنزنویسان هیجان زده گمان می‌کنند که اگر طنزپرداز در اطراف خط قرمز حرکت کند با انواع ترفندها و هنرنماییها از آن عبور کند و یا بتواند همواره در آن‌ سوی خط قرمز بایستد، خیلی باهوش و نکته‌سنج و جسور است. بارها امتحان کرده که وقتی از خط قرمز عبور می‌کند مخاطبان به هیجان می‌آیند و تشویقش می‌کنند و نوشته‌اش را چون برگ زر روی دست می‌برند.
به این ترتیب مسیر اندیشه طنزنویس را خط قرمز و ترسیم‌کنندگان آن تعیین می‌کنند گویی خط قرمز ریسمانی است که به پای طنزنویس بسته شده و او را به این سو و آن‌ سو می‌کشاند.
حال آنکه طنزنویس می‌بایست متکی بر بینش و شناخت خویش باشد و بر این اساس مسیر اندیشه و حرکت خود را بیابد وگرنه تابع سلیقه خوانندگان عزیز و از آن خنده‌دارتر تابع سلیقه متولیان ترسیم و نگهبانی خطوط قرمز خواهد بود.
4ـ طنزپرداز خوب کسی است که مستقیماً به اصل مطلب بپردازد و در بیان حرفهایش از پرده‌پوشی و تعارف و کنایه بپرهیزد. شیوه طنزنویسی گل‌آقایی حاصل هراس از سانسور است و مقداری رودربایستی و تعارف، جوان طنزپرداز امروزی که قلمی توانا دارد و دلی چون شیر و سری بی‌باک به راحتی و با صراحت همه چیز را می‌نویسد و افشا می‌کند و از هیچ‌کس نمی‌ترسد و به هیچ‌کس باج نمی‌دهد و با هیچ‌کس تعارف ندارد. بلدوزری است که آمده است تا بناهای کلنگی را ویران کند. جوان شجاع! دوست هیجان‌زده و بی‌باک! نویسنده شیردل و ضد سانسور! اگر طنزپرداز باشی باید این نکته ساده را دریابی که در این جهان پرتلاطم هیچ حادثه‌ای «اصل مطلب» نیست. اصلاً برای طنزپرداز اصل مطلب آن‌قدر جالب توجه نیست که به آن بپردازد. او در گوشه‌ای نشسته و با آرامش و خونسردی جنب و جوش و تکاپو و هیجان‌زدگی انسانها را تماشا می‌کند و گاهی در میان این‌ همه دعوا و جنجال و زد و خورد با مهربانی به طرفین دعوا می‌گوید که: لطفاً نگاهی به کفشهایتان بیندازید آیا آنها نیاز به واکس ندارند؟ همین اصل مطلب است، همین حاشیه بی‌اهمیت و بی‌خطر اصل مطلب است.
5ـ طنزپرداز مصلح اجتماعی است، طنزپرداز منادی اخلاق و عدالت است، طنزپرداز فیلسوف انسان‌دوست است، طنزپرداز چشم بیدار جامعه است، طنزپرداز... از این نوع احکام و انتصابات فراوان دیده‌ایم و خوانده‌ایم اما اگر نیک بنگریم طنزپرداز هنرمندی است که نیک می‌نگرد و به نیکویی حاصل نگرش خویش را بیان می‌کند و اگر قدر این مرتبت بداند همه پسوندها و انتصابات دیگر را با همه ارجمندی‌شان، پیرایه‌ای دست و پاگیر خواهد یافت. از آن‌رو که در هر زمانه‌ای فقدان آن نگرش نیکو و آن بیان نیکو هیچ جایگزین شایسته‌ای نخواهد یافت و همگان را بدان نگرش هوشمندانه حاجت فراوان است. بنابراین گزافه نیست اگر بگوییم که طنزپردازی هنری بی‌بدیل و یگانه است.
6ـ طنز نقطه مقابل جدّ است، بسیار شنیده‌ایم که در معرفی طنزپردازان می‌گویند البته ایشان شعرها و نوشته‌های جدی هم دارند. اگر «جدی» به معنای رسمی و مطابق موازین و هنجارهای معمول باشد شاید بتوان پذیرفت که طنز در برابر جد است زیرا طنزپرداز به هر حال در چارچوب موازین و هنجارهای رسمی محدود نمی‌ماند اما اگر جدیت معطوف به اهداف اثر طنز باشد باید گفت که طنز از نظر اهداف بسیار جدی است و به نسبت اهداف انتزاعی و فانتزی که در سایر شاخه‌های هنری دیده می‌شود در هنر طنز کمتر نشانی از تفنن و جدایی از اهداف کاربردی و جدی دیده می‌شود.
آنچه نقطه مقابل جد است، فکاهه و مطایبه است که عمده هدف آن انبساط خاطر و شادمانی است.
برای این ادعای خود فعلاً دلیل محکمی ندارم اما به نظر من طنز نقطه مقابل تزویر و فریب است و طنزپرداز دقیقاً رو در روی شیطان و در مصاف با اوست.
7ـ طنز دانشجویی یعنی گلایه از وضعیت سلف‌سرویس دانشگاه و استادان سختگیر و انتظامات سنگدل که نمی‌گذارد عواطف و احساسات جوانی بارز شود.
طنز سیاسی یعنی تبعیت از جدالهای جناحی و حزبی و تکرار برنامه‌ها و شعارهای سیاسیون.
طنز اجتماعی و صدا و سیمایی یعنی حرف‌زدن درباره امور بی‌خطر ازلی و ابدی مانند آلودگی هوا و ترس از مادرزن و اتوبوس و حقوق ناچیز کارمندان و خواستگاری و از این قبیل.
طنز باکلاس یعنی تکرار اصطلاحات فلسفی و اسامی فیلسوفان و کتابها و نظریه‌های آنان.
طنز خانوادگی یعنی بازنویسی متنهای روانشناسی نظیر خانواده خوشبخت و مهربانی با همسران و از این قبیل.
طنز روزنامه‌ای یعنی دنباله‌روی از موجهای خبری و تبلیغاتی که می‌آیند و افکار را با خود به این سو و آن سو می‌برند و محو می‌شوند.
اگر طنزپرداز با همه این شیوه‌ها آشنا باشد و ضمن شناخت ذائقه مخاطبان بداند که طنزنویس با تبعیت از پسند دیگران و حتی اکتفا به پسند هنری خویش توفیقی نخواهد داشت آن‌گاه برای یافتن مناظری بدیع و مضامینی دیگرگون تلاش خواهد کرد.

در واقع هنر طنزپرداز در آنجا نمایان می‌شود که از میان همین عناصر و مفاهیم شناخته شده و تکراری به دنیایی متفاوت و تماشایی راه بگشاید و مخاطبان خود را به تماشا و تأمل این چشم‌انداز جدید دعوت کند.

http://tarannnom.blogfa.com


از بهشت تا دوزخ


از آغاز آنچه کردم ، بی ثمر بود

همه سودم درین سودا ضرر بود

چه حاصل بردم از این بازی بخت

که انجامش از آغازش بتر بود

نه هرگز تن به راحت آشنا شد

نه هرگز دل ز شادی با خبر بود

بد و خوب آنچه گفتم ، بی اثر ماند

شب و روز آنچه کردم بی ثمر بود

بهار زندگی زودم خزان گشت

که عمرم چون نسیمی تیزپر بود

به هر در ، حلقه ای کوبید و کوچید

مرا قسمت گدایی دربه در بود

گمان را از یقین برتر شمردم

که چشم و گوش عقلم کور و کر بود

به کار دیگران خندیدم از کبر

ز بس اندیشه ی بکرم به سر بود

به شعر آویختم ، چون برگ در باد

ندانستم که باد آشوبگر بود

بنای هستی ام را واژگون کرد

که اینم گوشمالی مختصر بود

حریفان ، خانه ها بنیاد کردند

مرا خشت قناعت زیر سر بود

رفیقان نعره ی مستی کشیدند

مرا فریاد خونین از جگر بود

به بیدردان سپردم خوشدلی را

که نوش دیگرانم نیشتر بود

بسا شب ها که از آشفته حالی

چو سر بر آسمان کردم ، سحر بود

بسا ایام کز شوریده بختی

دل غمگینم از شب تیره تر بود

بهشت شادخواران ، جای من نیست

مرا از آتش دوزخ گذر بود

گرم برگشت ممکن بود ازین راه

و یا در طالعم راهی دگر بود

بدینسانش نمی پیمودم ای مرد

که در این راه پیمودن ، خطر بود

برین عمر به باطل رفته ، نفرین

خدایا ! بس کن این بیداد ، آمین

" نادر نادرپور "