راهرو عشق

راهرو عشق کویراست، که دریا بودنش را به آفتاب بخشید،آفتاب هم گرمی اش را نمی تواندبه همه نبخشد!

راهرو عشق

راهرو عشق کویراست، که دریا بودنش را به آفتاب بخشید،آفتاب هم گرمی اش را نمی تواندبه همه نبخشد!

علی کوچیکه


علی کوچیکه

علی بونه گیر

نصفه شب از خواب پرید

چشماشو هی مالید با دس

سه چار تا خمیازه کشید

پا شد نشس

چی دیده بود ؟

چی دیده بود ؟

خواب یه ماهی دیده بود

یه ماهی انگار که یه کپه دوزاری

انگار یه طاقه حریر

با حاشیه منجوق کاری

انگار که رو برگ گل لاله عباسی

خامه دوزیش کرده بودن

قایم موشک بازی می کردن تو چشاش

دو تا نگین گرد صاف الماسی

همچی یواش

همچی یواش

خودشو رو آب دراز می کرد

که بادبزن فرنگیاش

صورت آبو ناز می کرد

بوی تنش بوی کتابچه های نو

بوی یه صفر گنده و پهلوش یه دو

بوی شبای عید و آشپزخونه و نذری پزون

شمردن ستاره ها تو رختخواب رو پشت بون

ریختن بارون رو آجر فرش حیاط

بوی لواشک

بوی شوکولات

انگار تو آب گوهر شب چراغ می رفت

انگار که دختر کوچیکه شاپریون

تو یه کجاوه بلور

به سیر و باغ و راغ می رفت

دور و برش گل ریزون

بالای سرش نوربارون

شاید که از طایفه جن و پری بود ماهیه

شاید که از اون ماهیای ددری بود ماهیه

شاید که یه خیال تند سرسری بود ماهیه

هر چی که بود

هر کی که بود

علی کوچیکه

محو تماشاش شده بود

واله و شیداش شده بود

همچی که دس برد که به اون

رنگ روون

نوره جوون

نقره نشون

دس بزنه

برق زد و بارون زد و آب سیا شد

شیکم زمین زیر تن ماهی وا شد

دسه گلا دور شدن و دود شدن

شمشای نور سوختن و نابود شدن

باز مث هر شب رو سر علی کوچیکه

دسمال آسمون پر از گلابی

نه چشمه ای نه ماهی ای نه خوابی

باد توی بادگیرا نفس نفس می زد

زلفای بید و می کشید

از روی لنگای دراز گل آغا

چادر نماز کودریشو پس می زد

رو بندرخت

پیرهن زیرا و عرق گیرا

میکشیدن به تن همو حالی به حالی می شدن

انگار که از فکرای بد

هی پر و خالی می شدن

سیرسیرکا

سازارو کوک کرده بودن و ساز می زدن

همچی که باد آروم می شد

غورباقه ها از ته باغچه زیر آواز می زدن

شب مث هر شب بود و چن شب پیش و شب های دیگه

اما علی

تو نخ یه دنیای دیگه

علی کوچیکه

سحر شده بود

نقره نابش رو می خواس

ماهی خوابش رو می خواس

راه آب بود و قرقر آب

علی و کوچیکه و حوض پر آب

علی کوچیکه علی کوچیکه

نکنه تو جات وول بخوری

حرفای ننه قمر خانوم

یادت بره گول بخوری

تو خواب اگه ماهی دیدی خیر باشه

خواب کجا حوض پر از آب کجا

کاری نکن که اسمتو

توی کتابا بنویسن

سیا کنن طلسمتو

آب مث خواب نیس که آدم

از این سرش فرو بره

از اون سرش بیرون بیاد

تو چارراهاش وقت خطر

صدای سوت سوتک پاسبون بیاد

شکر خدا پات رو زمین محکمه

کور و کچل نیستی علی سلامتی چی چیت کمه ؟

می تونی بری شابدوالعظیم

ماشین دودی سوار بشی

قد بکشی خال بکوبی

جاهل پامنار بشی

حیفه آدم این همه چیزای قشنگو نبینه

الاکلنگ سوار نشه

شهر فرنگو نبینه

فصل حالا فصل گوجه و سیب و خیار و بستنیس

چن روز دیگه تو تکیه سینه زنیس

ای علی ای علی دیوونه

تخت فنری بهتره یا تخت مرده شورخونه ؟

گیرم تو هم خودتو به آب شور زدی

رفتی و اون کولی خانومو به تور زدی

ماهی چیه ؟ ماهی که ایمون نمی شه نون نمی شه

اون یک وجب پوست تنش واسه فاطی تنبون نمی شه

دس که به ماهی بزنی از سر تا پات بو می گیره

بوت تو دماغا می پیچه

دنیا ازت رو می گیره

بگیر بخواب بگیر بخواب

که کار باطل نکنی

با فکرای صدتا یه غاز

حل مسائل نکنی

سرتو بذار رو نازبالش بذار به هم بیاد چشت

قاچ زین و محکم چنگ بزن که اسب سواری پیشکشت

حوصله اب دیگه داشت سر می رفت

خودشو می ریخت تو پاشوره در می رفت

انگار می خواس تو تاریکی

داد بکشه آهای زکی !

این حرفا حرف اون کسونیس که اگه

یه بار تو عمرشون زد و یه خواب دیدن

خواب پیاز و ترشی و دوغ و چلوکباب دیدن

ماهی چیکار به کار یه خیک شیکم تغار داره

ماهی که سهله سگشم

از این تغارا عار داره

ماهی تو آب می چرخه و ستاره دس چین می کنه

اونوخ به خواب هر کی رفت

خوابشو از ستاره سنگین می کنه

می برتش می برتش

از توی این دنیای دلمرده چاردیواریا

نق نق نحس ساعتا خستگیا بیکاریا

دنیای آش رشته و وراجی و شلختگی

درد قولنج و درد پرخوردن و درد اختگی

دنیای بشکن زدن و لوس بازی

عروس دوماد بازی و ناموس بازی

دنیای هی خیابونا رو الکی گز کردن

از عربی خوندن یه لچک به سر حظ کردن

دنیای صبح سحرا

تو توپخونه

تماشای دار زدن

نصف شبا

رو قصه اغابالاخان زار زدن

دنیایی که هر وخت خداش

تو کوچه هاش پا میذاره

یه دسه خاله خانباجی از عقب سرش

یه دسه قداره کش از جلوش میاد

دنیای که هر جا میری

صدای رادیوش میاد

می برتش می برتش از توی این همبونه کرم و کثافت و مرض

به آبیای پاک و صاف آسمون می برتش

به سادگی کهکشون میبرتش

آب از سر یه شاپرک گذشته بود و داشت حالا فروش میداد

علی کوچیکه

نشسته بود کنار حوض

حرفای آبو گوش میداد

انگار که از اون ته ته ها

از پشت گلکاری نورا یه کسی صداش می زد

آه می کشید

دس عرق کرده و سردش رو یواش به پاش می زد

انگار می گفت یک دو سه

نپریدی ؟ هه هه هه

من توی اون تاریکیای ته آبم به خدا

حرفامو باور کن علی

ماهی خوابم به خدا

دادم تمام سرسرارو آب و جارو بکنن

پرده های مرواری رو

این رو و اون رو بکنن

به نوکرای باوفام سپردم

کجاوه بلورمم آوردم

سه چار تا منزل که از این جا دور بشیم

به سبزه زارای همیشه سبز دریا می رسیم

به گله های کف که چوپون ندارن

به دالونای نور که پایون ندارن

به قصرای صدف که دربون ندارن

یادت باشه از سر راه

هفت هشت تا دونه مرواری

جمع کنی که بعد باهاشون تو بیکاری

یه قل دو قل بازی کنیم

ای علی من بچه دریام نفسم پاکه علی

دریا همونجاس که همونجا آخر خاکه علی

هر کی که دریا رو به عمرش ندیده

از زندگیش چی فهمیده ؟

خسته شدم حالم به هم خورده از این بوی لجن

انقده پا به پا نکن که دوتایی

تا خرخره فرو بریم توی لجن

بپر بیا وگرنه ای علی کوچیکه

مجبور میشم بهت بگم نه تو نه من

آب یهو بالا اومد و هلفی کرد و تو کشید

انگار که آب جفتشو جست و تو خودش فرو کشید

دایره های نقریه ای

توی خودشون

چرخیدن و چرخیدن و خسته شدن

موجا کشاله کردن و از سر نو

به زنجیرای ته حوض بسته شدن

قل قل قل تالاپ تالاپ

قل قل قل تالاپ تالاپ

چرخ می زدن رو سطح آب

تو تاریکی چن تا حباب

.

.

.

علی کجاس ؟

تو باغچه

چی می چینه ؟

آلوچه

آلوچه باغ بالا

جرات داری ؟ بسم الله

                    " فروغ فرخزاد "

نیکی در دین اشو زرتشت



برخورداری جهان از نیکی راه رستگاری در گیتی است               نیکی در دین اشو زرتشت 

         امید جلال دوست - نیکی که واژه اوستایی آن «هو» است از صفاتی به شمار می‌رود که در سراسر فرهنگ دینی ستوده شده و دارای چنان پایگاهی است که در توصیف از اهورامزدا بارها چنین گفته شده «اهورامزدا سرچشمه نیکی است.

 

در ‌یسنای هات ١٢بند-١ چنین آمده: «من اهورامزدا را آفریننده‌ی همه چیز می‌دانم و استوارم بر اینکه او نیکی و راستی است، مقدس است، فروغمند است، دانا و تواناست، همه نیکی‌ها از اوست، هنجار (نظام) هستی که در سراسر گیتی دیده می‌شود، از او به وجود آمده است و کرات درخشنده از فروغ بی‌پایان او درخشانند.

 

همچنین در بسیاری از بندهای گاتها اهورامزدا را سرچشمه منش نیک و نیکی خوانده و به هنگام ستایش از اهورامزدا تصریح شده است که با اندیشه‌نیک، گفتارنیک، و کردارنیک اهورامزدا را پرستش می‌کنیم و نماز می‌بریم. اما نیکی در این فرهنگ به هنگامی سزاوار ستایش دانسته شده است که برای دیگران هم بهره نیک داشته باشد و شخصیتی نیکوکار خوانده می‌شود که نتیجه کار و رفتار آن کس در راه بهره بخشی به دیگران باشد.

 

در این باره در نیایش همازور دهمان همه‌جا به نیکی و به نیکوکاری تاکید شده است و می‌افزاید: همه نیکوان همیار و یگانه باشید، فزون توانا باد نیک اندیش، و دانای راد نیکخواه، فزون توانا باد نیک منشان جهان و زندگی شان دراز باد مردمان نیک و نیک رسان، فزون توانا باد نیکویی در گیتی و مینو، درود و نیایش فراوان باد بر نیکوکاران و کارنیک و دهش نیک اشوداد که در هفت کشور زمین باشد،

 

 شادی و آرامش در زندگانی پر از آسایش بهره کسی است که در اندیشه‌نیک و در گفتار و کردارنیک و نیکی‌اش به همه رساد. از آسمان نیک باراد. از زمین نیک رویاد و نیکان و مردمان از آن بهره‌مند شوند. بد اندیشان از آن بهره نیابند، مگر نیکوکار شوند. ای اهورا نیایش ما را بپذیر، باشد که از زمره نیکان باشیم.

 

دیرزیویم- درست زیویم- شادزیویم- کامروا زیویم – گیتیمان به کام تن باد و مینومان به کام روان – از نیکان و نیکوکاران و همیار با همه پاکان باشیم.

 

از این جهت است که در این فرهنگ تنها نیک بودن بسنده نیست؛ بلکه باید این نیکی پرتوافکن بر دیگران باشد و دیگران هم از نیکی بهره برگیرند. در این آموزش‌ها بهترین نماز و نیایش هنگامی پذیرای درگاه اهورامزدا است که همراه با نیکی و نیکوکاری نسبت به خود و دیگران باشد.

 

در یسنا ٢٩ بند ٤ در تقرب به اهورامزدا چنین آمده است: «ای اهورامزدا با اندیشه‌نیک و گفتارنیک و کردار راست و با نیکوکاری و پرهیزگاری می‌خواهیم به آستان تو نزدیک شویم و به تو رسیم.» بنابراین همان‌طور که در پیش گفته شد در فرهنگ زرتشتی نیکی آنگاه ستوده می‌شود که برای خود و دیگران نیکی به بار آورد و سود و بهره نیک داشته باشد.

در اینجا در خوربازگویی است که واژه «هو» همان‌گونه که در اوستا نیک و نیکی معنی می‌دهد، در فرهنگ عرفانی نیز واژه «هو» در سرلوحه‌ی گفتارها و نوشته‌ها جای گرفته است بسیاری از اشعار و سروده‌ها با این کلمه آغاز  و در ردیف حق آورده می‌شود آن چنان که در ترجیع‌بند عزلی چنین آمده «هو حق مددی، مولا نظری»

 

کوتاه سخن آنکه یک زرتشتی واقعی برای شناسایی اهورای یکتا باید در راه نیکی گام نهد. نیکی ببار آورد و دیگران را از نیکی بهره‌مند سازد و در این صورت است که اهورامزدا را شناخته و در راه تقرب به او گام برداشته است.

 

پس برای استحکام پایه‌ی اخلاقی نونهالان شایسته است که پدران و مادران در خانه و خانواده این بنیاد اخلاقی را از زمان کودکی به فرزندان خود بیاموزند و پایه‌ی اندیشه و گفتار و کردار آنها را بر نیکی و بهره‌بخشی به دیگران استوار دارند. زیرا از این راه است که در زندگانی اجتماعی خود را دوست و به یار جامعه و افراد دانسته و عضوی سودمند و سودبخش خواهد بود.

 

بنابراین نیکی راستین آن است که بهره‌ی آن به خود و دیگری ارزانی شود. و این آموزش عالی را همواره باید در نظر داشت که

«شادی و خوشبختی هنگامی پایدار می‌ماند که نیکی و نیکوکاری به آفریدگان اهورامزدا برسد و جهان و جهانیان از نیکی و شادی برخوردار باشند. این است راه رستگاری در گیتی و مینو»


 

امید آنکه در راه نیکی گام برداریم و از نیکی خود دیگران را هم بهره‌مند سازیم.

 


نوشته:  اردشیر جهانیان

منبع: کتاب بیست‌و‌یک