معروف است که زردشت دو درخت سرو کاشت که یکی در فریومد و دیگری در کاشمر بود سرو کاشمر را متوکل عباسی از سر بغض برید و به خواهش زردشتیان توجه نکرد اومی خواست از تنه آن کاخی در بغداد برای خود بسازد ولی پیش از رسیدن درخت به بغداد از جهان رفت. . امروزه اما درخت سرو هزار ساله ای در ابرکوه پابر جاست که مورد توجه اهالی است و در میراث فرهنگی نیز ثبت شده است.
تقدس
درخت سرو مربوط به اعتقادات مهرپرستى است. بنابه آثار به جا مانده و
نوشته هاى تاریخى در کاشمر، سرو مشهورى وجود داشته که زرتشتیان آن را مقدس
مى شمردند و پاى آن محل نیایش بوده و برخى زرتشتیان معتقد بودند که مقبره
زرتشت در آنجا بوده است. فردوسى در این باره مى گوید: «پیامبر زرتشت یک
درخت سرو شگفت که سرشتى مینوى و اندازه اى بسیار بزرگ داشت از ناحیه کاشمر
در آتشکده برزین مهر بر زمین نشاند...»روایت دیگر آن است که چون
ایرانیان همیشه به نیایش و ستایش در پیرامون آن مى پرداختند به دستور
متوکل عباسى، آن سرو را از ته بریدند تا دیگر یادگارى از دین و آیین ایرانیان به جا نماند. آتشکده اى را که در اطراف آن بود نیز ویران کردند که هم اکنون آثارش به جا مانده است.
در فرهنگ ایران باستان هم سرو نشان اهورا مزدا و نیلوفر نماد آناهیتا است. بنا براین کاشت درخت مقدس بوده است . پاره ای می گویند که آن نخلی هم که امروزه در بخشهای مرکزی ایران به هنگام عزای امام حسین بلند می کنند شکلی ار سرو است که سخن در اطراف آن فراوان است و جای پژوهش دارد. ایرانیان همه ساله در روز خور با خدای خود پیمان می بستند که تا سال دیگر یک سرو خواهند کاشت زیرا سرو نماد مقاومت در برابر سرما هم بود.
مانی نیز در آموزه های خود از دو درخت پاکی و مرگ سخن می گوید . او سه چهارم جهان را یعنی خاور ، باختر و شمال را جزو قلمرو درخت زندگی و بخش نیمروزی جهان را محل ریشه دوانیدن درخت تاریکی می دانست .براساس اعتقادات مانوی در بخش نیمروزی نیز درخت زندگی یا پاکی وجود دارد ولی ناپیداست .
خانم سمیه مزرعه در تارنمای علمی پژوهشی فرش ایران می نویسد:
جستجو در قالیچههای بلوچی نشان میدهد که تمامی شواهد و آثاری که در
روایات تاریخی از درخت سرو کشمیر ذکر شده است که در این قالیچهها به وضوح
و باکمترین تغییر قابل بررسی است. برخی از این تصاویر درختی را نشان
میدهد که در لابهلای شاخهها و برگهای آن پرندگان و حیوانات مشخصاً در
اطراف درخت قرار گرفتهاند و یا در حاشیه اصلی فرش، دور تا دور آنها را
احاطه کردهاند
مطالعه نمونههای بیشتر نشان میدهد که برخی از این
قالیچهها به طور آشکار دارای دو درخت در طرح اصلی میباشد که در واقع
انطباقی است با همان رویداد تاریخی کاشتن دو درخت سرو توسط زرتشت، اما بدون
تردید نمونههای نادری که دارای 3 درخت میباشد، نوعی ذوق آزمایی از سوی
بافندگان برای رسیدن به طرحی جدید است به طور کلی بافته شدن اعضای طرح درخت
با چنین جزییات و شواهدی که شرح آن داده شد برروی مقدسترین قالیچههای
بلوچ که بهنام سجادهای شهرت دارند، خود تأیید دیگری است از خاستگاه و
اعتقادی و نمادین درخت برروی این گروه فرشهای شرق ایران که هیچ گاه عنوان
مهراب در این مناطق برای این طرح جایگاهی نداشت.
طرحهای درختی بلوچ
خراسان و بعضاًٌ سیستان باید مفهومی عمیقتر و قداستی بیش از برگ درخت بید
یا خود درخت داشته باشد. به همین دلیل باید برای دست یافتن به خاستگاه اصلی
این طرح باز هم در مسیر تاریخ و رخدادهای تاریخی به عقب باز گردیم. در این
مطالعه در مییابیم که ظهور زرتشت درایران شروعی بزرگ برای برانداختن آیین مهر و مهردینان ایران باستان بوده است. روایت ظهور مهر چنین است که تولد او از دوشیزهای که در آب دریاچه هامون بارور میشود انجام میپذیرد. دومین حادثه پس از ظهور مهر، کشته شدن یک گاو است. با کشته شدن گاو به دست مهر، نماد اساسی و اولیه این آیین که در تمامی مهرابههای آنان که بیشتر
در اروپا و خارج از مرزهای ایران هستند دیده میشوند. به هر جهت مهر بعد
از جنگ و گریزهای متعدد، موفق به کشتن گاو میشود. پس از کشته شدن گاو است
که شگفتانگیزترین ماجرای میترا روی میدهد. در کالبد گاو گیاه سودمندی
میروید که زمین رافرا میگیرد.از فروریختن خون گاو بر زمین اولین درخت در زمین روییده میشود که درخت انگور یا تاک است.
معروف است که زرتشت دو شاخه از بهشت آورد و بدست خودش یک از آنها را در کاشمر و دیگری را در فارمد از قرای طوس کاشت . این دو قلمه به مرور زمان بی اندازه بزرگ و کهن می شوند و مردم به آنها معتقد بوده اند . می گویند که مرغان بی شمار بر شاخه های آن آشیانه داشته اند و در سایه آن جانوران بسیار می چریده اند . شهرت این درخت که به گوش خلیفه متوکل عباسی می رسد حکمی به طاهربن عبدالله که در آن زمان حاکم خراسان بوده می نویسد که درخت سرو کاشمر را که در بست نیشابور بوده بریده بر گردونه ها نهند و شاخه های آن را در نمد گرفته بر شتران بار کرده به بغداد بفرستند.
دسته ای از زرتشتیان که این حکم می شنوند پنجاه هزار دینار به طاهر وعده می دهند که این درخت را نبرد ولی طاهر درخت را می اندازد و به قول نگارنده تاریخ جهان نمای از مدت عمر آن درخت تا سنه دویست و سی و دو هجری هزار و چهارصد و پنجاه سال گذشته بود... وچون آن درخت بیفتاد در آن حدود زمین بلرزید...چون این درخت به یک منزلی مقر خلیقه رسید ، غلامان ترک ، شب هنگام بر سر متوکل علیه اللعنه ریخته تن او را پاره پاره کردند.(به نقل از فرهنگ انجمن آرا).»
در شاهنامه آمده است:
یکی شاخ سرو آورید از بهشت
به دروازه شهر کشمر بکشت
گویند که در زمان زرتشت و به فرمان گشتاسب کاشته شد. متوکل به عامل نیشابور نوشت تا آن را بکندند و در نمد پیچیدند و به بغداد آوردند. در آن وقت هزار و چهارصد و پنج سال از عمرش گذشته بود. در خت بر هزار و سیصد شتر بار کردند و در یک منزلی جعقریه بود که خلیفه را غلامانش کشتند. و سرو در آنجا تکه تکه شد و این در سال 246 بود.
سرو فریومد:
در کنار سرو کاشمر و به فرمان زرتشت، سرو دیگری کاشتند که سرو فریومد باشد. این سرو تا سال 537 زنده بود و امیر ترک خوارزمشاهی بفرمود تا آتش زنند. در تاریخ بیهقکاشت آن به زرتشت نسبت داده شده است. پس از آتش زدن اما این سرو تا سال 551 نیز زنده ماند.
چنار امامزاده صالح- صادق
هدایت در باره ی این درخت می نویسد:می گویند در قدیم تجریش ده کوچکی بوده و
پیرزن فقیری از اهالی آن جا با بچه های زیاد زندگی می کرده است . شب نوروز
همه ده چراغانی بوده و همه بچه ها لباس نو پوشیده بودند و خوراکی های خوب
داشتند مگر خانه آن پیرزن که سوت و کور بود . یکی از بچه ها از پیرزن لباس
نو می خواهد . پیرزن برای اینکه دل بچه نشکند می گوید غصه نخور فردا برای
شما هم می آورند . دست بر قضا پیرمرد همسایه شان از روی بام می شنود ، دلش
می سوزد و می رود مقداری شیرینی و پارچه می آورد و در دالان خانه پیرزن می
گذارد . همین که پیرزن آنها را می بیند دعا می کند که انشاالله هرکس اینها
را آورده هزارسال عمر بکند . آن پیرمرد در همان روز یک قلمه چنار در خانه
اش کاشته بود ، سال ها می گذرد و آن قلمه بزرگ می شود و بعد خود آن مرد هم
به مسافرت می رود . روزی یکی از اهالی تهران در خانه او مهمان بوده از
تجریش و چنار بزرگ آنجا صحبت به میان می آید آن پیرمرد اقرار می کند که آن
چنار را او کاشته است و از دعای پیرزن او و درخت هزارسال عمر خواهند کرد .»
درخت چنار مقدس روستای «زرآباد» همه ساله میزبان خیل عظیمی از زایران و مشتاقانی است که برای زیارت و عزاداری، گرد هم میآیند.
به
گزارش ایرنا، بر پایه یک سنت دیرین، هر ساله مردم روستای زرآباد و هزاران
زایر در قالب دستههای عزاداری، شب عاشورا گرداگرد درخت چنار خونباری
که در صحن این امامزاده روییده، حلقه زده و ضمن عزاداری و سینهزنی، در
اولین دقایق صبحگاه عاشورا، شاهد چکیدن مایعی سرخفام از شاخسار این درخت
میشوند.
به اعتقاد اهالی این روستا و بنا بر روایات منقول، درخت کهنسال و مقدس زرآباد، در روز عاشورای سال 61 هجری که خون امام، دشت کربلا را گلگون کرد، میزبان یکی از مرغانی بود که از سوی خداوند مأمور شده بودند تا با آغشته کردن خود به خون،
پیام کربلا را به سراسر جهان برسانند. یکی از آن مرغان به این دیار آمده
و با پرهای خونین خود بر روی شاخسارهای درخت چنار روستای «زرآباد»
نشست.
درخت کاج:
روزی اسکندر کبیر برای یافتن آب حیات به راه افتاد .میدانست هفتاد سال باید جهان را بگردند تا آنرا بیابند.چند جوان نیز باخودهمراه کرد.پس از سالهای زیاد به غارظلمات رسیدند.درتاریکی اسبهابسختی حرکت میکردند .یکی از همراهان پیش میرفت و کاه می پاشید واسبان به بو و رنگ آن پیش میرفتند.در پایان غار چند چشمه می جوشید.اسکندر ماهی خشکیده ای به آب انداخت و ماهی جان گرفت.آب حیات را یافته بودند ولی وقتی اسکندر خم شد تا آب را بنوشد یک جوجه تیغی در کنار آب به او گفت:منهم چون تو انسانی بودم و آب حیات مرا به این شکل جاودانه کرد.اسکندر آب را ننوشید و آنرا به پای درختان کاج ریخت.از آن زمان کاجها همیشه سر سبزند و برگها یشان هرگز خزان نمیکنند.
درخت نخل:
درخت نخل، نخستین درختی است که قانون شامل حالش شده است. بلوچ ها آن را شجره وفاداری می نامند. در سه هزار سال پیش و در زمان همورابی، ششمین شاه بابل، چند ماده قانون در باره کسانی که نخلی را ببرند و موادی نیز در باره کارگر و مالک نخلستان آمده است.
در ایران در زمان ایلامیان و نزدیک شوش، نخلستان هایی از شش هزار سال پیش بوده است.
سرو خرم بهار:
در گرشاسپ نامه اسدی توسی، شهری است به نام خرم بهار. در این شهر بت خانه ای است و در میان آن درختی است:
میانش درختی چو سرو سهی
که از بار هرگز نگردد تهی
هم از بیخ او خاستی کیمیا
بدی برگ او چشم را توتیا
سرو های ابرکوه:
ابرکوه
از شهرهای قدیمی و باستانی ایران است و در دل کویرقرار دارد . این شهر در
قدیم دارای چندین درخت سرو کهنسال بوده که اکنون از هفت سرو باستانی این
شهر تنها دو سرو باقی مانده و همچنان بر شهر سایهگستری میکنند. یکی از
این دو سرو در مرکز شهر قرار دارد و شهرداری این منطقه مدعی است تلاش
بسیاری را برای حفظ و نگهداری این گنجینه کرده است .
طبق
تخمین «الکساندراف» دانشمند روسی، عمر این درخت در حدود 4000 تا 4500 سال
است ولی کارشناسان دیگر عمر آن را تا 8 هزار سال هم تخمین میزنند. این
درخت در سال 1382 توسط شورای عالی حفاظت محیط زیست کشور به عنوان اثری ملی و
طبیعی اعلام شد.
کارشناسان محیط زیست ایرانی و خارجی معتقدند این درخت قدیمیترین و کهنسالترین درخت زنده دنیاست.
سرو طبس:
از مهمترین درختان مقدس به درخت سرو خرو در شهرستان طبس، چنار باجگان بافق، سرو جم در تفت، سرو و چنار چکچک در اردکان، چنار کرخنگان در شهرستان خاتم و درختان کهنسال بنه و زبانگنجشک در نقاط مختلف دیگر میتوان اشاره کرد.به عنوان مثال، درخت سرو خرو در شهرستان طبس با قدمتی حدود 4 هزار سال از تقرب خاصی نزد اهالی برخوردار است و اهالی محل شبهای جمعه در آن چراغی میافروزند و به آن پارچه بسته و مراد خود را طلب میکنند.
http://www.mahmoodkavir.com
|
|
||
|
گویند زرتشت ، چون موسم اسپند به ابرکو رسید ، با دست خود بذر سرو بر این دشت فشاند و بر مردمان نوید داد که درختی در آن میان بماند تا ببیند درفش ، فرزندش ، بهرام ، پادشاه صبح دم رستاخیز را کویر ابرکوه را که درمی نوردی ، به پیرترین ساکن کویرهای جهان خواهی رسید. سرو 5هزار ساله ابرکوه را اگر مسن ترین موجود زنده جهان بنامیم ، چندان به بیراهه نرفته ایم.
در ایران باستان ، کاشتن درخت از
اهمیت بسیار بالایی در طبقات مختلف جامعه برخوردار بوده است. در نگاره ها و آثار
باستانی مانند حجاری های دوره هخامنشی در تخت جمشید، نماد درخت و به طور خاص ، سرو
آورده شده است. http://iauiranian.blogfa.com | ||
پویان پشوتنی
در
جهان شاهنامه و اندیشهی فردوسی، درخت جایگاهی بلند و نمادین دارد و سرشار
از راز و رمزهاست. تا بدانجا که نام ۵۷۰ درخت سرافراز را در شاهنامه
میتوان یافت. درخت در شاهنامه نماد پایداری و ایستادگی و سربلندی است.
افزون بر آنکه رمز بالندگی و پیشرفت نیز هست. در فرهنگ ایرانی، درخت
پدیدهای خجسته و سپند و اهورایی است. آنچه در اینجا به آن اشاره میشود
برپایهی پژوهش گستردهای است که دکتر مهدخت پورخالقی دربارهی «درخت
شاهنامه» انجام داده است.
آیینهایی که با درخت پیوند دارند
در شاهنامه شمار فراوانی از آیینها را میتوان یافت که پیوندی
نمادین با درختان دارند. یک نمونهی آن، آیین درختکاری به پاس برآورده شدن
آرزوها و خواستههاست. هنگامی که اسفندیار راهی جنگ با ارجاسب تورانی است،
از خداوند میخواهد که او را در این نبرد یاری کند تا او به نشانهی
سپاسگزاری، درخت بنشاند و آتشکده برپا کند و ده هزار چاه آب بسازد:«به گیتی
صد آتشکده نو کنم/ جهان از ستمکاره بیخو کنم؛ کنم چاه آب اندرو ده هزار/
نشانم درخت از بر کوهسار».
یک نمونهی دیگر آیینهای درختی شاهنامه، نهادن تخت شهریاران ایران در زیر
درختان است. بزمها و جشنهای شاهنامه نیز در زیر درختان پُر برگ و بار و
در باغها برگزار میشده است. در آنجا بود که تخت شاهی را در زیر
انبوهترین درخت مینهادند:«درختی زدند از بر گاه شاه/ کجا سایه گسترد بر
تاج و گاه؛ بیامد نشست او به زرینه تخت/ به سر برش ریزنده مشک از درخت».
چنین آیینی از آنرو بود که درخت، نماد سر سبزی و شادکامی و سرخوشی دانسته
میشد.
آیین خاکسپاری مردگان در زیر درخت نیز در شاهنامه نمونه دارد. پیکر رستم را
در باغ به خاک میسپارند و بر روی آن دخمهای بلند میسازند. اسفندیار نیز
آرزو میکند که ایکاش میتوانست پیکر بی جان برادرش- فرشیدورد- را در جایی
به خاک بسپارد که درخت سر برآورده باشد.
در جهان شاهنامه، گاه بر درختان بارور و میوهدار نیز خراج مینهادند که خود آیینی دیگر بود.
برخی از درختان شاهنامه
درخت سرو: درخت سرو در شاهنامه نمودی برجسته دارد. سرو نماد و رمز
جاودانگی و نامیرایی است و در میان درختان از ارزش اساتیری بیشتری
برخوردار است. سویهای مینوی و سپند نیز دارد و نماد آزادگی و راستی و
دادگستری نیز هست. سرو را «درخت ایران» نامیدهاند. هنگامی که گشتاسب کیانی
دین میپذیرد، درخت سروی را که اشوزرتشت از بهشت آورده بود، در برابر
آتشکدهی مهربرزین کاشمر میکارد و بر آن سرو بلند مینویسد که: گشتاسب دین
بهی را پذیرفت:«نخست آذر مهر برزین نهاد/ به کشمر نگر تا چه آیین نهاد؛
یکی سرو آزاده بود از بهشت/ به پیش در آذر آن را بکشت؛ نبشتی بر آن زاد سرو
سهی/ که پذرفت گشتاسب دین بهی؛ گوا کرد مر سرو آزاد را/ چنین گستراند خرد
داد را».
درخت نارون: تابوت جهان پهلوان شاهنامه، رستم، از درخت نارون ساخته شده است.
درخت ساج: در شاهنامه، از این درخت نیز کرسی و تخت و تابوت میسازند. ساختن مهرههای شطرنج نیز از چوب درخت ساج است.
درخت ترنج: در شاهنامه درخت ترنج و میوهی آن نماد پیروزی و شکوه و غرور و
سربلندی است و به نشانهی پیروزی، میوهی آن را در دست میگیرند. در یکی از
داستانها- داستان «رستم و اسفندیار»- رستم، ترنج به دست بر کرسی زر
مینشیند:«بیامد بر آن کرسی زر نشست/ پُر از خشم و بویا ترنجی به دست».
درخت سخنگو: درختی نمادین در شاهنامه است که اسکندر با آن سخن میگوید و
درخت سخنگو، آیندهی او را پیشگویی میکند. درخت سخنگوی شاهنامه، دو بُن
دارد و نرینه و مادینه است. سخن گفتن درخت، ریشه در اندیشهی جاندار پنداری
مردمان باستان دارد. آنها درخت را همانند انسان دارای شعور و فهم
میدانستند و موجودی زنده گمان میبردند. پس در نگاه آنان سخن گفتن یک
درخت، چندان شگفتآور نبود. این جاندار پنداری(آنیمیسم) در دیگر عناصر
طبیعت نیز در دیده میشود. چنینان باستان نیز باور داشتند که درخت سرو، سخن
میگوید.
دیگر درختان شاهنامه: در شاهنامه به درختان فراوان دیگری اشاره شده است.
همانند:صنوبر، زیتون، توت، سنجد، عناب، آبنوس، خدنگ، گز، بید، سیب، خرما،
شمشاد، نارون، چنار، صندل، بادام و بسیارانی دیگر.
سوزاندن درختان
نمونههایی از سوزاندن درختان در شاهنامه دیده میشود که سرانجامی
تخ و ناگوار در پی دارد. فرامرز به کینخواهی رستم، چناری را که شغاد-
کشندهی رستم- در درون آن پناه گرفته بود، آتش میزند: به کردار کوه آتشی
برفروخت/ شغاد و چنار و زمین را بسوخت. اما فرامرز، سرانجام، به دست بهمن
به دارآویخته میشود و زندگیش پایانی ناگوار مییابد. فریدون نیز در
سوگواری فرزندش ایرج، درختان سرو را میسوزاند: گلستانش برکند و سروان
بسوخت/ به یکبارگی چشم شادی بدوخت. فریدون نیز بینایی چشمانش را از دست
میدهد. این کار او، ریشه در آیین سوکواری بسیار کهنی دارد.
یارینامه
در این نوشتار، افزون بر پژوهش دکتر پورخالقی به نام «درخت
شاهنامه»(۱۳۸۱)، از جستار «نگاهی به جایگاه درختان و گیاهان مقدس در
شاهنامهی فردوسی» نوشتهی دکتر بهناز پیامنی(کتاب ماه- شماره پیاپی ۱۵۱) و
کتاب «نمادها و رمزهای گیاهی در شعر فارسی» نوشتهی دکتر حمیرا
زمردی(۱۳۸۷) بهره برده شده است.
تارنمای امرداد