راهرو عشق

راهرو عشق کویراست، که دریا بودنش را به آفتاب بخشید،آفتاب هم گرمی اش را نمی تواندبه همه نبخشد!

راهرو عشق

راهرو عشق کویراست، که دریا بودنش را به آفتاب بخشید،آفتاب هم گرمی اش را نمی تواندبه همه نبخشد!

آریو برزن دلاورانه در برابر اسکندر از ایران دفاع کرد


 آریو برزن، دلاوری که طعم شکست را به اسکندر چشاند.

آریوبرزن یکی از سرداران بزرگ تاریخ ایران است که در برابر یورش اسکندر مقدونی به ایران زمین، دلیرانه از سرزمین خود پاسداری کرد و در این راه جان باخت و حماسه‌ی «در بند پارس» یا «دروازه پارس» را از خود در تاریخ به یادگار گذاشته است.
«اسکندر مقدونی» در سال 331 پیش از زادروز، پس از پیروزی در سومین جنگ خود با ایرانیان «گوگامل» (Gaugamele) [پیشتر به اشتباه آن را اربیل (Arbela) می‌خواندند] و شکست پایانی ایران، بر بابل و شوش و استخر چیرگی یافت و برای دست یافتن به پارسه، پایتخت ایران روانه این شهر گردید.

اسکندر برای فتح پارسه سپاهیان خود را به دو پاره بخش کرد: بخشی به فرماندهی «پارمن یونوس» از راه جلگه «رامهرمز و بهبهان» به سوی پارسه روان شد و خود اسکندر با سپاهان سبک اسلحه راه کوهستان (کوه کهکیلویه) را در پیش گرفت و در تنگه‌های در بند پارس (برخی آنرا تنگ تک‌آب و گروهی آن را تنگ آری کنونی می‌دانند،) با مقاومت ایرانیان روبرو گردید.
در جنگ دربند پارس آخرین پاسداران ایران با شماری اندک به فرماندهی «آریوبرزن» دربرابر سپاهیان پرشمار اسکندر دلاورانه دفاع کردند و سپاهیان مقدونی را ناچار به پس نشینی نمودند. با وجود آریوبرزن و پاسداران تنگه‌های پارس، گذشتن سپاهیان اسکندر از این تنگه‌های کوهستانی امکان‌پذیر نبود. ازاین رو اسکندر به نقشه جنگی ایرانیان درجنگ «ترموپیل» (Thermopyle) متوسل شد و با کمک یک اسیر یونانی از بیراهه و گذر از راه‌های سخت کوهستانی خود را به پشت نگهبانان ایرانی رساند و آنان را در محاصره گرفت.
آریوبرزن با ۴۰ سوار و ۵۰۰۰ پیاده و وارد کردن تلفات سنگین به دشمن، خط محاصره را شکست و برای یاری به پایتخت به سوی پارسه (Persepolis) شتافت. ولی سپاهیانی که به دستور اسکندر از راه جلگه به طرف پارسه رفته بودند، پیش از رسیدن او به پایتخت، به پارسه (تخت جمشید) دست یافته بودند. آریوبرزن با وجود واژگونی پایتخت و در حالی که سخت در تعقیب سپاهیان دشمن بود، حاضر به تسلیم نشد و آنقدر در پیکار با دشمن پافشرد تا گذشته از خود او. همه یارانش از پای درافتادند و جنگ هنگامی به پایان رسید که آخرین سرباز پارسی زیر فرمان آریوبرزن به خاک افتاده بود.
یوتاب (به معنی درخشنده و بی‌مانند) خواهر آریوبرزن نیز فرماندهی بخشی از سپاهیان برادر را برعهده داشت و در کوه‌ها راه را بر اسکندر بست. یوتاب همراه برادر چنان جنگید تا هر دو کشته شدند و نامی جاوید از خود برجای گذاشتند.
اسکندر پس از پیروزی بر آریوبرزن آن اسیر یونانی را هم به جرم خیانت کشت.

ایستادگی آریوبرزن یکی از چند ایستادگی انگشت شمار در برابر سپاه اسکندر بود. او در نبرد با اسکندر شجاعانه جنگید و او یکی از دلیران ایرانی بود.
 

وطن را لاله های سر نگون است
       زیاد آریو برزن غرق خون است

 

ایران سرزمین جاودانگی چرا که جان داده است در راه آزادگی

هرگز نرود زیر یوق بیگانه بدین سادگی


مانده جاودان یا با زور سرنیزه و شمشیر و زوبین

و یا بهرگیری ز خرد فرهنگ و دانش مردمان پاک دین


به راستی که هیچ جاودانگی وجود ندارد مگر زان که بهای اشا خویش بپردازد و این میهن پرداخته چه فراوان که پاینده مانده این گونه آسان. همواره باید بر پای نهال آب ریخت تا درختی پر مایه شود. این ابر درخت که نام ایران باشد، بداده است خون‌های فراوان بر پای نهال خویش که اینگونه چون سروی بلند رو به آسمان ایزد و نیزه‌ای در چشم دشمن ماندنی شده است.

نخستین خون را فرزند شاه سیامک پاک بداد است در راه میهن و واپسین را جوانان نیک سرشت در هشت سال جنگ تحمیلی و نابرابر تا بدرخشد نام این بوستان در جهان آری ایران جاودانه بمان که جاودانگی شایسته‌ی توست.
یکی از این جاودانگان جان باخته «آریو برزن» آزادی خواه است که مرگ به جنگ را به از زندگی به ننگ دانست و درود بر روان اندیشه‌ی پاک او که در زمانی که داریوش سوم یکی پس از دیگری شهرهای مادر زمین را راه می‌کرد و پا به فرار گذارده بود [شاید بتوان گفت که داریوش سوم پادشاه ترسویی بوده، زیرا با کوچکترین دشواری و شاید چیزهایی که ما نمی‌دانیم؛ به مکان‌های دیگر پناه می‌برده است. برخی از آنها هم برای گردآوری سپاهی دیگر بوده است. ولی اگر این چنین هم باشد می‌توان گفت او پیش‌بینی همه چیز را می‌کرده است. برای یک پادشاه بسیار سخت است که نامش در زمان شکست دربرابر یک کشور یا گروه دیگر در تاریخ جاودان بماند.] و در پی آن، شاه بی‌تدبیر گجسته مقدونی (اسکندر) ایران را ویران می‌کرد؛ فریاد آزادی ایران بر افراشت و شکست سختی بر وجود سپاه آن جهان خواه به وجود آورد.
 

همان هنگام که ایران زمین باز بی‌یاور شد

سوشیانتی دگر سر بر آفراشت و فریاد آورد
 

دریغ است که ایران ویران شود

کنام پلنگان و شیران شود
 

زمانی که آگاهی یاوت که مقدونی جهان خواه از شوش به راه افتاده تا از راه اهواز و بهبهان (استان خوزستان کنونی ) به سوی پارس رود، آریو برزن با ۲۵ هزار تن از همرزمان خویش به بند پارس رفته در آنجا کمین کرده و چشم به راه دشمن سرزمین مقدس ایران ماند. در دربند پارس این دلیران چنان گرمابه‌ای از خون بپا کردند که اسکندر گجستک نخستین شکست خویش را پذیرفت و هنگامی که آن چوپان ناآگاه راه پنهان را به اسکندر نشان داد و مقدونی آریو برزن را دور زد و محاصر کرد باز فریاد این آزادگان این بود.
 

همه روی یکسر به جنگ آوریم

جهان بر بد اندیش تنگ آوریم
 

همه سر به تن کشتن دهیم

از آن به که کشور به دشمن دهیم


همه یکدل و یک زبان به قلب سپاه مقدونی تاختند و حلقه ی محاصر را شکستند و در آن دم که پیام آمد که پارسه در خطر است، وی باز به سوی پایتخت شتابان روان شد. به سوی همان جنگ نابرابر. راهی که پایانش را نیک می‌دانست. آری پارسه مقصدی که دلیرمرد تاریخ ما هرگز به آنجا نرسید؛ چرا که مقدونی‌ها که به فرمان گجستک چندی پیش در راه پارس بودند راه بر ژنرال سر افراز ایران بستند و در جنگی که مقدونی‌ها چیرگی نفری داشتند، آریو برزن و یاران میهن خواهشان یکایک بر زمین افتادند تا هر زمان که ما دشتی از لاله را ببینیم، به یاد آن دلیران و همه‌ی جان باختگان در راه ایران باشیم و به احترام همه‌ی شهیدان رنگ زیبای سرخ را بر پرچم بیفزاییم. به پاس‌داشت آریوبرزن ما نام اسکندر را تحریم می‌کنیم و همیشه از او بنام نخستین کسی که طعم تلخ شکست را به اسکندر چشاند، یاد می‌کنیم.

یاد آریوبرزن‌های این دیار گرامی راهشان پاینده

چو ایران نباشد تن من مباد
       بر این بوم و بر زنده یک تن مباد 

این مطالب برگرفته از سایت www.ariobarzan.com  می باشد.

ادامه مطلب ...

پیر تاریخ زرتشتیان



به بهانه‌ی ٢١ آذر سالگرد درگذشت استاد رشید شهمردان
یادی از پیر تاریخ زرتشتیان
بوذرجمهر پرخیده :

رشید شهمردان در کتاب وزین و پرارزش «فرزانگان زرتشتی»، زندگی نامه خود نوشت خود را چنین آورده است:
«نگارنده این نامه را نام رشید، پور شهمردان، پور ایران، پور گشتاسب، پور بهرام، پور شهریار، ساکن بمبئی است.
نیاکانش از مردم قریه حسینی، حومه تفت یزد، بوده و معروفند به طایفه ”بهرام شهری“، و آن خاندان بسیار بزرگی است که افراد آن در سراسر نقاط ایران و هند و اروپا پراکنده هستند.
خاندان نگارنده همه در هندوستان زندگی می‌کنند. در روز دی‌به‌مهر و فروردین ماه باستانی ١٢٧٤ یزدگردی، برابر ٥ آوریل ١٩٠٥ میلادی در شهر بمبئی زاده شد. چون هفت‌ساله شد، به اتفاق پدر برای آموزش فارسی به ایران رفت و پس از پاپان آموزش‌های آغازین، دو سالی در درمانگاه “سررتن تاتا” که به سرپرستی انجمن زرتشتیان ایرانی – بمبئی در آن زمان در یزد بنیان نهاده شد، به کار مشغول شد. سپس به بمبئی بازگشت و زیرنظر فرزانه دینشاه جی جی باهای ایرانی سلیسیتر در تعلیمات دینی و فلسفه صاحب اطلاعات گردید و در ضمن در کارهای ادبی و فارسی، آن فرزانه را یاری می‌نمود و بنا به تشویق او به نگارش رساله‌های فارسی پرداخت.»
سپس در باره کتاب فرزانگان زرتشتی و پی گیری کار این کتاب می‌نویسد: «... در طی ١٤ سال اخیر در گردآوردن و نوشتن این کتاب که شالوده‌ی تاریخ زرتشتی است، رنج فراوان برده و به این امید دلخوش است که نویسندگان هم‌گروه در اکمال و اصلاح نقایص آن و تدوین کامل تاریخ زرتشتی جدا اقدام خواهند نمود.»
افزون بر این‌ کتاب، استاد شهمردان کتاب‌های زیر را ــ پس از نوشتن «فرزانگان زرتشتی» ــ نوشت:
١. خرده‌اوستا با آوانویسی و معنا.
٢. فهرست کتاب‌های موجود در کتابخانه اردشیر یگانگی.
٣. پرستشگاه‌های زرتشتیان.
٤. دانستنی‌های آیین زرتشتی (ترجمه).
٥. زرتشت و همرزمان او در ودا (ترجمه).
٦. سال دینی زرتشتیان (ترجمه).
٧. دین پایه زرتشتی (با همکاری دکتر حسین وحیدی).
٨. تجدید چاپ و اضافات بر کتاب خرده‌اوستا با آوانویسی (با همکاری دکتر حسین وحیدی).
٩. کتاب تاریخ زرتشتیان از پایان دوره ساسانیان تا به امروز.
مقاله‌های استاد شهمردان در مجله‌های شناخته شده ایرانی به چاپ می‌رسید. از استاد شهمردان ده‌ها نوشته در زمینه تاریخ و فرهنگ زرتشتی به جای مانده است. هنوز نوشته‌های او درباره تاریخ پارسیان هند و کشتار زرتشتیان در دوره‌های تاریخ ایران برای پژوهشگران تاریخ بُن‌مایه‌ای ارزشمند است. شایسته است با کوشش سازمان‌های انتشاراتی این نوشته‌ها گردآوری، ویرایش و انتشار یابد.
روانشاد استاد شهمردان، این بزرگمرد تاریخ و فرهنگ زرتشتی، در آخرین نامه‌ای که از آمریکا برای یکی از دوستانش نوشته‌است، چنین می‌گوید:
«وضع من در اینجا چنان است که در خانه محبوسم. وسایل بیرون رفتن ندارم. در اینجا همه‌کس باید ماشین داشته باشد. وسایل ارتباط عمومی ندارم. افزون بر این به‌واسطه‌ی حمله قلبی از پیاده‌رفتن به کلی بازمانده‌ام. پسرم هم مدتی است در این‌جا نیست،‌ به مسافرت رفته و گرفتار است. همین که کارم درست شد، از این‌جا حرکت می‌کنم. اگر من برای چند روز به ایران بیایم که یادداشت‌های خودم همراه با کتاب‌های لازمه‌ام را بردارم و بروم، که زحمتی فراهم نمی‌شود؟
مانگجی صاحب هنگام اقامت در ایران، نامه‌های زیادی به انجمن پارسیان نوشته که همه‌ی آن‌ها در دوازده جلد دفتر بزرگی به خط شکسته گجراتی ضبط نموده‌اند و آن در دفتر انجمن بمبئی بود و چون آن هنگام به واسطه‌ی حمله قلبی سخت مریض بودم، و سپس برای شرکت در کنگره ایران‌شناسی سال ١٣٥٠ به ایران دعوت شدم، مطالعه‌ی آن به دنبال افتاد. اینک خیال دارم اگر توفیقی به‌دست آید و کمک مالی برسد، به‌وسیله‌ی یک نفر از هندوان پیر خارج از بمبئی که خط شکسته گجراتی را می‌تواند بخواند، آن را بررسی و چنان‌چه مطالبی داشته باشد، ترجمه‌ی آن را برای شما بفرستم که در انتشار آن اقدام نمایید. تازه‌یی در اینجا ندارم. زیرا کسی را نمی‌بینم و زرتشتیانی که در سانفرانسیسکو هستند، همه به خود مشغولند و کسی به یاد این درویش نیست. امیدوارم فوری جواب بنویسید که به تهیه حرکت به ایران مشغول شده و از آنجا به بمبئی بروم… اینک نیز فشار بر قلب زیاد شده و از کار بازمانده‌ام. فقط اوستا می‌خوانم.»
فرزانه گرامی، استاد بزرگوار، پیر راه زرتشت، به آرزوهایش که گرد‌آوری و ترجمه دوازده جلد از اسناد تاریخی دست‌نویس زرتشتیان که به زبان گجراتی بود، نرسید و شوربختانه در بامداد روز ٢١ آذرماه سال ١٣٦٣ خورشیدی(١٩٨٤میلادی) به سن ٧٨ سالگی جهان را بدرود گفته، در گذشت . روانش شاد و نیکی نامش جاودانه باد.

برگرفته از امرداد

جهانیان بدانند ایرانیان که هستند ...




در تصاویرحکاکی شده بر سنگهای تخت جمشید هیچکس عصبانی نیست

هیچکس سوار بر اسب نیست

هیچکس را در حال تعظیم نمی بینید

در بین این صدها پیکر تراشیده شده حتی یک تصویر برهنه وجود ندارد.

این ادب اصیلمان است:

نجابت

قدرت

احترام

مهربانی

خوشرویی

هم وطن ایرانی من ، ایرانی اصیل بمان...