راهرو عشق

راهرو عشق کویراست، که دریا بودنش را به آفتاب بخشید،آفتاب هم گرمی اش را نمی تواندبه همه نبخشد!

راهرو عشق

راهرو عشق کویراست، که دریا بودنش را به آفتاب بخشید،آفتاب هم گرمی اش را نمی تواندبه همه نبخشد!

مادها

مادها

تاریخچه ماد
مادها قومی ایرانی از تبار آریایی بودند که قسمت اصلی سرزمین آنها شامل جنوب آذربایجان و قسمتهای دیگری در زاگرس وپایتخت آنها هگمتانه بود.اولین اطلاعات درباره آنها به سالنامه های آشوری شلمسر سوم در سال 836 پ م باز می گردد.آنها از سده هشتم پیش از میلاد تا ظهور سلسله هخامنشی بر فلات ایران و فراسوی آن حکومت کردند.سکاها به دست کیاکسار شکست خوردند. او با آشور به جنگ پرداخت و برای مقابله با آنان با بابل هم پیمان شد. پس از اینکه آنها آشور را شکست دادند بخت النصر حاکم بابلی که با نواده کیاکسار عروسی کرده بود از ترس حملات مادها به سرزمینش در مرزهای شمالی سرزمین خود استحکامات نظامی فراوانی برپا کرد.نهایتا ماد توسط هخامنشیان از بین رفت


شش قوم تشکیل دهنده اتحاد ماد عبارتند از: بوسیان،ستروخاتیان،بودیان،آریزانتیان،مغهاوپارتاکانیان
در سال 728 پ م دیاکو نخستین پادشاه ماد سلسله ماد را بنیاد نهاد که نخستین شاهنشاهی آریایی تبار ایران بود
در سال 614 پ م دولت ماد در حمایت از بابل به آشور حمله کرد و حکومت آشور را منقرض کرد . پس از آن کشور لیدیه را فتح کردند

از بعد سیاسی عمده ترین عامل پیدا یش اتحادیه ماد ، سپس دولت وبالاخره تشکیل پادشاهی آنها را می توان در تجاوزگریهای آشوریان به سرزمین آنها دانست. مادها برای احراز آزادی مبارزه را آغاز کردند و نه تنها خود را از زیر یوغ حملات آشور رهانیدند بلکه دولت آشور را نیز منقرض کردند
از نظر فرهنگی دوران مادی را میتوان حاصل تکامل فرهنگی دانست که از هزاره سوم پیش از میلاد در جای جای فلات ایران رشد کرده بود و سرانجام به صورت پیام مشترک در آمد .خانواده مادی بر اساس پدر سالاری و چند همسری اداره میشد و آنها با طلا مفرغ و الکترون آشنا بودند. خانه های مردم به صورت یک طبقه با زوایای قایمه بود که ایوانی در جلوی خانه ایجاد شده بود. تا زمانی که ماد به آشور خراج میداد مهمترین خراجش شامل اسبهای نژاد نسا میشد.آنها به اسب اهمیت زیادی میدادند

شاهان ماد


دیاکو
دیاکو در سال 728 پ م به شاهی رسید و شهر هگمتانه را پایتخت خویش قرار داد او 53 سال پادشاهی کرد. از 708 پ م تا 655 پ م . نام شهر امدانه=همدان پیش از این در کتیبه های تیگلات پلسر اول آمده است. دیاکو این شهر را رونق بخشید. تنها خطری که در این زمان دیاکو را تهدید میکرد حملات پراکنده آشوریها به اللیپی= کرمانشاه بود و بقیه نقاط مملکت او در آرامش بسر میبرد. او خراجش را به موقع میپرداخت و در گیری آشور و بابل و ایلام دیگر مجالی برای آشوریها برای حمله به ماد نوپا نمیگذاشت
فرورتیش
فرورتیش پسر دیاکو، در سال 675 پ م به سلطنت رسید. او قباییل زیادی را که درحدود ری ، اصفهان ، آذربایجان کرمانشاه ، کردستان و همدان بودند، به اطاعت در آورد .پس از 22 سال سلطنت ، در جنگ با آشور کشته شد.درزمان پادشاهی او مادها بر سرزمین پارس مسلط شدند. دلیل شکست فرورتیش از آشوریها این بود که سپاه ماد را روستاییان نا آزموده تشکیل میدادند ولی سپاهیان آشور در جنگ با بابلیها یه خوبی تجربه نظامی داشتند و از جنگ افزارهای بزرگ استفاده میکردند . فرورتیش از فتح موفق سرزمین پارس به نیروی نظامی خود مغرور شده بود و همین باعث حمله به آشور شد ولی آشوربانیپال با موفقیت جلوی هجوم آنان را گرفت
خشتر یته
خشتریته از سال 653 پ م رهبری ماد را در دست گرفت و با ماناییها و سکاها بر ضدآشوریها متحد شد. او در سال 625 پ م درگذشت
هووخشتره-کیاکسار
هوخشتره پسر خشتریته بود و در سال 625 پ م به حکومت رسید . او به ارتش ماد قدرت بخشید و با شاه بابل متحد شد.دخترش را به همسری پسر نبوپلسر پادشاه بابل در آورد.امتیس ،دختر هووخشتره که از پای کوه الوند به جلگه های کم ارتفاع بین النهرین رفته بود ، دچار افسردگی شد.پادشاه بابل دستور ساخت باغهای معلق بابل را داد که به صورت کوهی مصنوعی بود تا برای امتیس حکم کوهساران را داشته باشد.هووخشتره و نبوپلسر پس از دو سال جنگ در سال 612 پ م موفق به فتح شهرهای آشور و نینوا شدند ودولت آشور به نابودی کشیده شد.بر اساس لوحهای بازمانده از بنوپلسر حاکم بابل کل شهر نینوا با خاک یکسان شد و همه شهرهایی که به آشوریها کمک کرده بودند نیز به این سرنوشت دچار شدند. ساراکس حاکم آشور خود و خانواده اش را در خرمنی از آتش سوزاند تا به دست دشمنان نیافتند. البته هوخشتره پیش از این به نینوا حمله کرده بود و شهر را محاصره کرده بود ولی چون سکاها به آذربایجان و کردستان حمله کرده بودند مجبور شده بود نینوا را ترک کند. او در شمال دریاچه ارومیه از سکاها شکست خورد و آنها 28 سال بر آذربایجان مسلط شدند تا آنکه هوخشتره به نیرنگی سران سکاها را در مهمانی در حالت مستی به قتل رساند و از شر آنها راحت شد. پس از آن مادها و بابلیها با کمک هم توانستند بر نینوا پیروز شوند. هوخشتره پس از فتح آشور به کشور گشایی ادامه داد تا به مرز لیدی رسید و متوقف شد. شش ماه دو دولت ماد و لیدی جنگیدند تا آنکه در سال 585 پ م کسوفی باعث وقفه در جنگ و سرانجام عقد قرارداد صلح شد. رود هالیس مرز دو کشور قرار داده شد .یک سال بعد شاه ماد درگذشت
ایشتوویگ - آستیاگ
ایشتوویگو در سال 585 پ م به پادشاهی رسید و در سال 550 پ م از کورش بزرگ شکست خورد و دولت ماد تبدیل به دولت هخامنشی شد. وی پسر هووخشتره بود. او با آرینیس خواهر قارون، شاه لیدیه ازدواج کرد . کورش هخامنشی دختر زاد
ایشتوویگو یعنی نوه او بود .ظاهرا شاه ماد میخواست از قدرت نا محدود اشراف بکاهد و این عمل او باعث شد تا گارپاگا فرمانده ارتشش مخفیانه با کورش دوم (همان کورش بزرگ هخامنشی) هم پیمان شود و در حمله پارسها به ماد سپاهیان ماد به سمت پارسها پیوستند و ایشتویگو شکست خورد و تسلیم کورش شد

http://iranatlas.info

کیانیان دومین سلسله پادشاهی اساطیر ایرانی

کیانیان


کیانیان دومین سلسله پادشاهی اساطیر ایرانی است. از این سلسله در منابعی مانند : اوستا کتاب مقدس زرتشتیان ، داستانهایی که در سلسله سامانیان رواج داشته و کتاب های پهلوی کهن مانند بندهش ، دینکرد ، مینوی خرد و ... آمده است. برخی باستان شناسان و محققین معتقدند که چنین سلسله‌ای وجود داشته است و وجود آن بر پایه افسانه‌ها نبوده است٬ بر این اساس این سلسله زمانی در شرق ایران حکمرانی می‌کرده است. برخی دیگر نیز پادشاهان این سلسله را معادل با پادشاهان هخامنشی میدانند.
کیانیان در اوستا نام خانوادگی سلسله‌ای سلطنتی نیست، اما در عهد ادبیات میانهٔ ایرانی، در متن‌های پهلوی، افراد این خاندان پادشاهانی شمرده می‌شوند که بعد از پیشدادیان به فرمانروایی ایران رسیده‌اند.
در شاهنامه‌ی فردوسی نیز سلسلهٔ کیانیان بعد از پیشدادیان به حکمرانی می‌رسد و موسس این سلسله نیز بر پایه اطلاعات شاهنامه کی‌قباد است و با مرگ اسکندر پسر دارا نیز این سلسله منقرض می‌شود.

واژه شناسی

کیانیان (در اصل کَیان یا کَویان) جمع واژهٔ «کَی»، به معنای حکیم و دانشمند می‌باشد. این واژه در اوستا به شکل «کَوی» آمده‌است

کَویان (کیانیان) در اوستا

کَوی‌ها و کَرپنان (karpan) در اوستا گروهی خاص از روحانیانِ دارای مذهب دیو یسنا هستند که با زرتشت دشمنی می‌کردند.اما از هشت تن نیز -که مردمانی نیک بودند و پیش از زرتشت زندگی می‌کردند- با لقب کَوی یاد شده است. اسامی این هشت تن از این قرار است:

کَوی‌کوات (Kavi Kavat)، به فارسی: کی‌قباد

کَوی‌ائی‌پی‌وُهو (Kavi Aipivohu)

کَوی‌اوسَذَن (Kavi Usazn)، به فارسی: کی‌کاووس

کَوی‌اَرشن (Kavi Arshan) به فارسی:کی‌آرش

کَوی‌پیسینه (Kavi Pisinah) به فارسی:کی‌پشین

کَوی‌بیَّرشن (Kavi Byarshan)

کَوی‌سیّاوَرشَن (Kavi Syavarshan)، به فارسی: کی‌سیاوش

کَوی‌هئوسرَوَه (Kavi Haosravah)، به فارسی: کی‌خسرو

از این افراد، کی‌قباد، کی‌کاووس و کی‌خسرو به پادشاهی رسیدند. دو تن دیگر نیز خارج از این گروه، در سلسلهٔ کیانیان، در زمان زرتشت می‌زیسته‌اند:

اَئوروت‌اَسپَ (Aurvataspa)، به فارسی: کی‌لهراسپ و کَوی‌ویشتاسپَ (Kavi Vishataspa)، به فارسی: کی‌گشتاسپ.

پادشاهان کیانی

سلسلهٔ کیانیان را به سه دوره می‌توان تقسیم نمود :

از کی‌قباد تا کی‌خسرو

این دوره از سلسله با پادشاه شدن کی‌قباد شروع می‌شود و با ناپدید شدن کی‌خسرو خاتمه میابد. خصیصهٔ بارز این دوره نبردهای طولانی مدت ایران و توران می‌باشد. این نبردها با کشته شدن سیاوش، پسر کی‌کاووس، بدست افراسیاب، و کین خواهی سیاوش بوسیلهٔ ایرانیان به اوج خود می‌رسد. پادشاهان این دوره از این قرار می‌باشند:

کی‌قباد
کی‌کاووس


او دومین پادشاه کیانی است. برخی او را معادل با کمبوجیه در نظر می گیرند. او پدر سیاوش است.

کی‌خسرو

کیخسرو پسر سیاوش و فرنگیس است. او را بزرگترین پادشاه کیانی می دانند. همو است که با لشکرکشی به توران ، به خونخواهی سیاوش افراسیاب را می کشد و بدین ترتیب به جنگ های ایران و توران پایان می دهد. برخی او را با کورش بزرگ یکی می دانند.


از لهراسپ تا گشتاسپ


مهم‌ترین ویژگی این دوره ظهور زرتشت و نبردهای گشتاسپ و پسرانش برای گسترش دینِ بهی می‌باشد. پادشاهان این دوره از این قرار می‌باشند:

لهراسپ
گشتاسپ



از بهمن تا اسکندر

این دوره از شاهنشاهی کیانیان را می‌توان بخش تاریخی با خاطرات مبهم ایرانیان از دورهٔ هخامنشیان دانست. با توجه به اینکه خاطرهٔ هخامنشیان نزد ایرانیان به مقدار بسیار زیادی از بین رفته بود، همچنان داستان‌هایی از آنان وجود داشت. مانند برخی روایات زندگی کوروش و اردشیر‌های هخامنشی که به بهمن نسبت داده شده. پادشاهان این دوره در زیر آمده‌اند:
بهمن
همای
داراب
دارا
اسکندر


در شاهنامه، اسکندر پسر دارا ،پادشاه کیانی و دختر فیلقوس ، پادشاه روم است. بنابراین آخرین پادشاه کیانی محسوب می گردد.
کی‌قباد


کی‌قباد اولین شاه از سلسلهٔ کیانیان است. پس از مردن گرشاسب آخرین شاه شاهان پیشدادی، با اینکه توس و گستهم، پسران نوذر، زنده بودند و خاندان فریدون هنوز از میان نرفته بود، اما چون فرّ ایزدی با آنان نبود، به شاهی نرسیدند. پس از مشورت زال با موبدان، بزرگان ایران کی‌قباد را که دارای فرّ ایزدی وبرازندهٔ تاج و تخت بود به شاهی برگزیدند. رستم پسر زال به البرز کوه، محل کنونی پناهگاه شیرپلا، رفت و او را به استخر آورد. پس از رسیدن کی‌قباد به شاهی، تورانیان که به ایران هجوم آورده بودند شکست یافته و برگشتند.




آوردن رستم کی‌قباد را از البرز کوه
کی کاووس


کی کاووس (کیکاووس هم نوشته می‌شود) دومین شاه کیانی و نام دارترین پادشاه این سلسله و نوهٔ کی قباد است. بنا بر باورهای ایرانیان کهن، کی کاووس بر هفت کشور و بر دیوان و آدمیان فرمانروایی مطلق می‌یابد. او بر سر کوه البرز هفت کاخ می‌سازد: یکی از زر، دو از سیم، دو از پولاد و دو از آبگینه. او از این کاخها بر همه حتا بر دیوان مازندران فرمان می‌راند. این هفت کاخ چنانند که هر کسی بر اثر پیری نیرویش کم شود، به کاخ او در می‌آید و دیگر باره توان بدو باز می‌گردد و جوان می‌شود. می‌گویند کی کاووس همچون فریدون و جم بی مرگ آفریده شده بود و دیوان برای این که مرگ را بر او چیره گردانند، دیو خشم را به یاری می‌گیرند و او را می‌فریبند. کی کاووس فریب دیوان را می‌خورد و بر فرمانروایی هفت کشور مغرورش می‌کنند. آن گاه آرزوی رفتن به آسمان را در دل او زنده می‌کنند. می‌گویند کی کاووس گردونهٔ خود را بر پای عقاب‌هایی می‌بندد و آهنگ پرواز به آسمان را می‌کند، تا مرز نور و تاریکی پیش می‌رود و از همراهان جدا می‌ماند ولی دست از عناد بر نمی‌دارد. در این هنگام، فره از او جدا می‌شود و سپاهش از این جای بلند بر زمین پرتاب می‌شوند. نریوسنگ، پیک اهورا مزدا، می‌خواهد او را بکشد که ناگاه، فره وشی کی خسرو، که هنوز به دنیای مادی نیامده بود، در می‌رسد و به او می‌گوید: او را مکش که از او سیاوش و از سیاوش من در وجود خواهم آمد. پس کی کاووس از مرگ رهایی یافت، اگرچه پس از آن میرا شد.
کی کاووس پس از آنکه فریب دیوان را می‌خورد، با وجود مخالفت‌های پهلوانان و بزرگان به ویژه زال و رستم، آهنگ مازندران می‌کند تا آن جا را فتح کند و بر شاه مازندران پیروز شود. شاه مازندران از دیو سپید کمک می‌خواهد. دیو سپید جادو می‌کند و چشمان کی کاووس و همراهانش را تیره می‌سازد و لشکر ایران پریشان و پراکنده می‌شود. کی کاووس در این هنگام به یاد پند‌های زال و بزرگان ایران می‌افتد و به زال و رستم پیغام می‌فرستد که او را یاری دهند. زال هم رستم را به یاری وی می‌فرستد و او را روانهٔ مازندران می‌کند. رستم پس از آزمایش‌ها و نبردهای شگفت انگیز از هفت منزل - که به هفت خوان رستم نام کرده شده - می‌گذرد و بر دیو سپید پیروز می‌گردد.
کی کاووس و همراهان او به دست رستم از دیو سپید نجات می‌یابند و بینایی خود را از جگر دیو سپید که رستم آن را دریده‌است و درمان چشمانش است، باز می‌یابند.
غم نامهٔ رستم و سهراب و سیاوش نیز به دوران پادشاهی کی کاووس تعلق دارد. کی کاووس در داستان‌های اسطوره‌ای ایران بیشتر به عنوان مظهر و قدرتی یاد شده‌است که به همهٔ تسلط و شکوه، در برابر جهان، ناچیز و رفتنی است. وی یکصد و شصت سال سلطنت کرد و پس از او کی خسرو به پادشاهی رسید.کیخسرو پسر سیاوش


در اساطیر و حماسه‌های ایرانی و شاهنامه‌ٔ فردوسی، کیخسرو پسر سیاوش و فریگیس(فرنگیس) و نوهٔ کیکاووس و افراسیاب و یکی از نامدارترین شهریاران و دلاوران است. واژه کیخسرو به معنی «شاه نیکنام» است.

کیخسرو در عدالت و شهامت سرآمد شاهان دیگر کیانی می‌باشد و به نسبت از کیکاووس خوشنامتر است. زیرا کیکاووس در شاهنامه اعمالی موذیانه (از قبیل ندادن نوشدارو به رستم برای بهبودی سهراب) انجام می‌دهد اما کیخسرو به عنوان پادشاهی عادل و شجاع باقی میماند. در شاهنامه و همچنین متون پهلوی کیخسرو نمادی از یک شاهنشاه آرمانی است. دستور مرگ سیاوش را افراسیاب صادر می‌کند و کیخسرو انتقام پدر را از افراسیاب می‌گیرد.
لهراسپ



در اساطیر ایران، لُهْراسپ از پادشاهان کیانی است. کیخسرو پیش از عروج به آسمان او را به شهریاری ایران برگزید. این کار کیخسرو با اعتراض پهلوانان و بزرگان روبرو شد ولی بالاخره با دلایلی که کیخسرو آورد بر این انتخاب گردن نهادند. در شاهنامهٔ فردوسی لهراسپ پدر گشتاسپ است.

ریشه‌شناسی
صورت اوستایی لهراسپ اَوروت-اسپَ به معنی دارندهٔ اسب تیزرو است.





نشستن لهراسپ بر تخت شاهیگشتاسب‌



گُشتاسب (در اوستا ویشتاسب به معنی دارنده اسب آماده) نام فرمانروای بلخ در زمان زرتشت، پیامبر ایرانی، است. زرتشت به گشتاسب پناه برد و او دین وی را پذیرفت و از وی پشتیبانی کرد. در گاهان، زرتشت چهار بار از این فرمانروا نام می‌برد که سه باز آن به گونه کی‌کشتاسب است. کی به معنی رئیس عشیره و فرمانروا بوده و عنوان فرمانروایان دودمان کیانیان است که گشتاسب نیز یکی از آنان بوده‌است. گفتنی است که در شاهنامه فردوسی چهره گشتاسب بکلی با آنچه در اوستا میبینیم ناسازگار است. در حماسه فردوسی گشتاسب شاهی خودکامه و ستمگر است که نمی‌تواند از ایران در برابر تاخت و تاز تورانیان پدافند کند و به سیستان میگریزد. اینگونه که پیداست دو روایت درباره گشتاسب‌شاه در دست بوده‌است. یکی روایت موبدان زرتشتی و دیگری روایتی از زندگی و کارکرد گشتاسب در میان مردم ایران. همین روایت دوم است که در شاهنامه بازتاب یافته‌است.

در منابع قدیمی، آبادسازی منطقه تالش گشتاسبی را به گشتاسب‌شاه نسبت داده‌اند.





هنر نمودن گشتاسب در روم و چوگان باختن او در برابر قیصربهمن پسر اسفندیار

بهمن، پسر اسفندیار، از پادشاهان کیانی بود. او پس از گشتاسپ شاه ایران شد. در تواریخ سنتی او را اردشیر درازدست نامیده‌اند. در شاهنامه هم به این موضوع اشاره شده‌است.
چو گشتاسب روی نبیره بدید
شد از آب دیده رخش ناپدید

ورا یافت روشن دل و یادگیر
ازان پس همی خواندش اردشیر

چو بر پای بودی سرانگشت او
ز زانو فروتر بدی مشت او

اسفندیار هنگام مرگ تربیت بهمن را به رستم سپرد و رستم به او آیین پهلوانی را تمام و کمال آموخت. اما بهمن پس از رسیدن به پادشاهی به انتقام مرگ پدر دمار از خاندان سام در آورد.




شاهنامه خطی: تیرباران کردن بهمن، فرامرز پور رستم را
برگرفته از http://www.gtalk.ir

شاهان پیشدادی =اسطوره های شاه نامه


کیومرث

طبق متون اوستایی او آدم ابوالبشر است و اولین انسانی است که از «اهورامزدا» (دانای بزرگ) که خداوند یکتا است اطاعت کرد. مورخین اسلامی او را گلشاه لقب داده اند که به معنی فرمانروای کوهستان است. در ادبیات بعد از اسلام او را نخستین کشورگشا معرفی کرده اند. نخستین بزرگی که کشور گشود- سرپادشاهان کیومرث بود. فردوسی درباره او مى گوید: کیومرث چون ابتدا در کوه اقامت داشت پلنگینه (پوست پلنگ) مى پوشید و در اشعارش مى گوید: کیومرث شد بر جهان کدخدای _ نخستین به کوه اندرون ساخت جای سر تخت و بختش برآمد ز کوه _پلنگینه پوشید خود با گروه. مى گویند بنیاد شهرسازی از او است. شهر های اسطخر، دماوند و بلخ را او بنا کرد.


سیامک


سیامک به معنی «سیاه مو» یا «دارنده? موی سیاه» از شخصیتهای اساطیری ایرانیان است.


سیامک در اوستا


در نسک مفقود چهرداد از سیامک سخن رفته بود. خلاصه? این نسک در دینکرت آمده‌ است.


سیامک در منابع پهلوی


در متنهای پهلوی بر خلاف شاهنامه سیامک فرزند کیومرث نیست بلکه فرزند مشی و مشیانه است.(گاهی نیز نسل دوم مشی و مشیانه‌است). اصولا چون در منابع پهلوی کیومرث نخستین انسان است و هوشنگ نخستین شاه و از آنجا که شاهی مستلزم وجود رعایا و فرمانبرداران است میان کیومرث و هوشنگ چندین نسل فاصله است. یکی از حلقه‌های این زنجیر (کیومرث تا هوشنگ) سیامک است.


سیامک در شاهنامه


در شاهنامه سیامک فرزند کیومرث است که در زمان حیات کیومرث در نبردی با دیوان کشته می‌شود. پس از کیومرث، هوشنگ فرزند سیامک به شاهی می‌رسد. پس از مرگ سیامک کیومرث و هوشنگ به خونخواهی مرگ او به نبرد دیو می‌روند، او را گرفتار می‌کنند و می‌کشند.


سیامک دیگری هم در شاهنامه وجود دارد که از پهلوانان توران است و تنها در داستان دوازده‌ رخ به او اشاره شده است. او در نبردی تن‌به‌تن با گرازه پهلوان ایرانی کشته می‌شود. گرازه او را چنان سخت بر زمین می‌زند که استخوانش شکسته و جان می‌سپارد.


سیامک در منابع اسلامی


در اکثر منابع اسلامی نیز میان کیومرث و هوشنگ چندین نسل فاصله است و سیامک جایی در میان این دو.سیامک نیز همچون کیومرث در داستان‌های


 ایرانی پس از اسلام جایگاه بلندی نیافت.


هوشنگ


هوشنگ یکی از شخصیت‌های اساطیری ایران است. وی در شاهنامه، پسر سیامک و نوه? کیومرث و در متون پهلوی، نخستین شاه پیشدادی است.


هوشنگ در اوستا


 هوشنگ در اوستا «هائو شیانگها» (Haoshyangha) ذکر شده. بعضی از مورخین او را اولین پیشداد (اولین قانونگذار) معرفی مى کنند، زیرا بر هفت اقلیم فرمانروایی مى کرد. درباره معنی اسم او اختلاف است. فردوسی هوشنگ را برگرفته


از هوش و فرهنگ مى داند و در این باره مى گوید: گرانمایه را نام هوشنگ بود _ تو گفتی همه هوش و فرهنگ بود زبان شناسان باستانی و شرق شناسان اروپایی «هائو شیانگها» را به معنی «فراهم سازنده منازل خوب»
 آورده
 اند، چون او بود که شهر های شوش و بابل را بنیاد نهاد. در زمان او آهن و آتش کشف شد و ابزار های جنگی آهنی فراهم آمد. فردوسی در باب کشف آتش مى گوید که هنگام پرتاب سنگ برای کشتن مار آن سنگ به سنگ دیگری برخورد کرد و اخگری پدید آمد.
فروغی پدید آمد از هر دو سنگ _ دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ. چون تهیه
  آتش برای زندگی مشکل بود، به دستور هوشنگ آتشکده هایی در فارس، آذربایجان و خراسان برپا کردند تا مردم بتوانند، آتش آماده از آن بردارند. داستان هوشنگ درباره کشف آتش نشان مى دهد که ایرانیان آتش پرست نبوده اند ولی آتش را از جهت روشنایی و گرمی بخشیدن به زندگی آدمیان حفظ مى کردند و سعی در نگهداری آن داشتند.به انگیزه کشف آهن در دهم بهمن جشن سده را برپا مى داشت، یعنی زمانی که پنجاه شب و پنجاه روز تا اول بهار (عید نوروز) باقی بود. فردوسی درباره جشن سده مى گوید:ز هوشنگ ماند این سده یادگار _ بسی باد چون او دگر شهریار /در زمان او مردم توانستند که از پوست حیوانات لباس تهیه نمایند.


هوشنگ در شاهنامه


در شاهنامه انتقام قتل سیامک را از اهریمن می‌گیرد و پس از کیومرث به پادشاهی جهان می‌رسد. همچنین، یافتن آتش و برپایی جشن سده را در شاهنامه و اسطوره‌های ایرانی به او نسبت می‌دهند.


هوشنگ شاه، مردم زمان خود را با آبیاری و صنعت و جداکردن آهن و سنگ و ساختن ابزار و آلات آهنی آشنا ساخت و به ایشان کشت و زرع آموخت. در شاهنامه، طبخ غذا، پختن نان و گله‌داری از آموزه‌های او برای مردم به شمار می‌رود.


http://aryabarzan.parsiblog.com