ای که هستی بنده ی یزدان هم از یزدان بترس
ای که دیوان میکنی از صاحب دیوان بترس
ایکه یزدان را به یکتایی شناسی مرحبا
حق شناسی پیشه کن از کفرنشاسان بترس
ایکه میترسی ز یزدان و نمیترسی ز کس
زیر دستان را مترسان و از زبردستان بترس
ای که داری حرص دنیایی مروت پیش گیر
مال دنیا آتش است از آتش دوران بترس
ایکه عالم را مسخر کردی از ظلم و ستم
ظلم بی پایان بود از آه مسکینان بترس
ایکه گویی مال مردم از عسل شیرین تر است
گر عسل شیرین بود از نیش زنبوران بترس
ایکه چون جمشید غمخواری نداری در جهان
هرکجا که میرسی از این بترس و آن بترس
جمشید خسرو داراب خرمشاهی