راهرو عشق

راهرو عشق کویراست، که دریا بودنش را به آفتاب بخشید،آفتاب هم گرمی اش را نمی تواندبه همه نبخشد!

راهرو عشق

راهرو عشق کویراست، که دریا بودنش را به آفتاب بخشید،آفتاب هم گرمی اش را نمی تواندبه همه نبخشد!

موجیم و وصل ما از خود بریدن است...

"موجیم و وصل ما از خود بریدن است..."

موجیم و وصل ما، از خود بریدن است
ساحل بهانه‌ای است، رفتن رسیدن است

تا شعله در سریم، پروانه اخگریم
... شمعیم و اشک ما، در خود چکیدن است

ما مرغ بی پریم، از فوج دیگریم
پرواز بال ما، در خون تپیدن است

پر می کشیم و بال، بر پرده‌ی خیال
اعجاز ذوق‌ها، در پر کشیدن است

یا هیچ نیستیم، جز سایه ای ز خویش
آیین آینه، خود را ندیدن است

گفتی مرا بخوان، خواندیم و خامشى
پاسخ همین تو را، تنها شنیدن است

بی درد و بی غم است، چیدن رسیده را
خامیم و درد ما، از کال چیدن است



قیصر امین پور

ارزش انسان؟؟؟

" ارزش انسان "

دشتها آلوده ست

در لجنزار گل لاله نخواهد روئید

... در هوای عفن آواز پرستو به چه کارت آید ؟

فکر نان باید کرد

و هوایی که در آن

نفسی تازه کنیم

گل گندم خوب است

گل خوبی زیباست

ای دریغا که همه مزرعه دلها را

علف کین پوشانده ست

هیچکس فکر نکرد

که در آبادی ویران شده دیگر نان نیست

و همه مردم شهر

بانگ برداشته اند

که چرا سیمان نیست

و کسی فکر نکرد

که چرا ایمان نیست

و زمانی شده است

که به غیر از انسان

هیچ چیز ارزان نیست .


حمید مصدق‬

از لحظه های آبی

" از لحظه های آبی "


در آن بهار بلند آن سپیده ی بیدار

مرا به گونه ی باران
...
مرا به گونه ی گل

به موجواره ی آن شط روشنی بسپار

در آن بهار کبود

آن دو دشت رستاخیز

در آن سکوت پذیرنده و گریزنده

مرا به سان سرودی

دوباره

کن تکرار


محمدرضاشفیعی کدکنی