وطن یعنی همه آب و همه خاک وطن یعنی همه عشق و همه پاک
به گاه شیرخواری گاهواره به روز و درد پیری ، عین چاره
وطن یعنی پدر ، مادر ، نیاکان به خون و خاک بستن عهد و پیمان
وطن یعنی هویت ، اصل ، ریشه سرآغاز و سرانجام همیشه
وطن یعنی محبت ، مهربانی نثار هر که دانی و ندانی
وطن یعنی نگاه هموطن دوست هر آنجایی که دانی هموطن اوست
وطن یعنی قرار بیقراری پرستاری ، کمک ، بیمارداری
وطن یعنی هوای کوچه ی یار در آن کو دل شکستن های بسیار
نگاهی زیرچشمی ، عاشقانه به کوچه آمدن با هر بهانه
وطن یعنی غم همسایه خوردن وطن یعنی دل همسایه بردن
وطن یعنی زلال چشمه ی پاک وطن یعنی درخت ریشه در خاک
ستیغ و صخره و دریا و هامون ارس ، زاینده رود ، اروند ، کارون
دنا ، الوند ، کرکس ، تاق بستان هزار و قافلانکوه و پلنگان
وطن یعنی بلندای دماوند شکیبا ، دل در آتش ، پای در بند
وطن یعنی شکوه اشترانکوه به دریای گهر استاده نستوه
وطن یعنی سهند صخره پیکر ستیغ سینه در سنگ تمندر
وطن یعنی وطن استان به استان خراسان ، سیستان ، سمنان ، لرستان
کویر لوت ، کرمان ، یزد ، ساری سپاهان ، هگمتانه ، بختیاری
طبس ، بوشهر ، کردستان ، مریوان دو آذربایجان ، ایلام گیلان
اراک ، فارس ، خوزستان و تهران بلوچستان و هرمزگان و زنجان
وطن یعنی سرای ترک با پارس وطن یعنی خلیج تا ابد فارس
بهشتی چشم را گسترده در پیش ابوموسی و مینو ، هرمز و کیش
وطن یعنی همه سازندگی ها رهایی از تمام بندگی ها
بریدن دست غیر از گردن نفت صلای صبح ملی نفت
وطن یعنی ز هر ایل و تباری وطن را پاسبانی ، پاسداری
وطن یعنی دلیر و گرد با هم وطن یعنی بلوچ و کرد با هم
وطن یعنی سواران و سواری لر و کرد و یموت و بختیاری
همه یک جان و یک دل بودن ما به دامان وطن آسودن ما
وطن یعنی دلی از عشق لبریز گره باف ظریف فرش تبریز
وطن یعنی هنر یعنی سپاهان حریر دستباف فرش کاشان
وطن یعنی کتیبه در دل سنگ تمدن ، دین ، هنر ، تاریخ ، فرهنگ
وطن یعنی همه نیک و بهنجار چه پندار و چه گفتار و چه کردار
وطن یعنی شب رحمت ، شب قدر شب جوشن ، شب روشن ، شب بدر
وطن یعنی هم از دور و هم از دیر سده ، نوروز ، یلدا ، مهرگان ، تیر
وطن یعنی جلال مانده جاوید ستون و سر ستون تخت جمشید
هزاران نقش و خط مانده در یاد صبا ، کلهر ، کمال الملک ، بهزاد
نکیسا ، باربد ، افسانه و چنگ سرود تیشه ی فرهاد در سنگ
سر و سرمایه های سرفرازی ابوریحان و خوارزمی و رازی
به اوج علم و دانش رهنوردی ابونصر ، ابن سینا ، سهروردی
به بحر عشق و عرفان ناخدایی عراقی ، رودکی ، جامی ، سنایی
وطن یعنی به فرهنگ آشنایی در لفظ دری را دهخدایی
وطن یعنی جهانی در دل جام وطن یعنی رباعیات خیام
وطن یعنی همه شیرین کلامی عفاف عشق در شعر نظامی
وطن یعنی نگاه مولوی سوز حضور نور در شمس شب و روز
وطن یعنی پیام پند سعدی زبان پیوسته در پیوند سعدی
وطن یعنی هوا و حال حافظ شکوه باور اندر فال حافظ
وطن یعنی تبیره ، دمدمه ، کوس طلوع آفتاب شعر از طوس
وطن یعنی شب شهنامه خواندن سخن چون رستم از سهراب راندن
وطن یعنی رهایی زآتش و خون خورش کاوه و خشم فریدون
وطن یعنی زبان حال سیمرغ حدیث یال زال و بال سیمرغ
وطن یعنی امید نا امیدان خروش و ویله گرد آفرینان
وطن یعنی لگام و زین و مهمیز سواران قران و رخش و شبدیز
وطن یعنی گرامی مرز تا مرز وطن یعنی حریم گیو و گودرز
وطن یعنی دل و دستی در آتش روان و تن ، کمان و تیر آرش
وطن یعنی شبح یعنی شبیخون وطن یعنی جلال الدین و جیحون
وطن یعنی به دشمن راه بستن به اوج آریو برزن نشستن
وطن یعنی دو دست از جان کشیدن به تنگستان و دشتستان رسیدن
زمین شستن ز استبداد و از کین به خون گرم در گرمابه ی فین
وطن یعنی گذشته ، حال ، فردا تمام سهم یک ملت ز دنیا
وطن یعنی چه آباد و چه ویران وطن یعنی همین جا ، یعنی ایران
شعر از : علیرضا شجاع پور
آمد بهار ای نازنین ، گیتی به کام خویش بین
بر گیر شادان ساتکین ، بشنو سرودی دلنشین
در فروردین جامی ز می ، یاد آورد از فر کی
وز زرتشت نیک پی، پیغمبر ایرانزمین
مردی ز ما در باستان ، بر خاست از آذربایجان
از دوده اسپنتمان ، وز خاندان آبتین
گفتا که من پیغمبرم ، زرتشت والا گوهرم
فرخنده پیک داورم ، وخشور دین راستین
دستور مینو بارگاه ، آرم سوی گشتاسپ شاه
باشد مرا یار و پناه ، آن مرد با تخت و نگین
رخشنده پندار آمدم ، زیبنده گفتار آمدم
فرخنده کردار آمدم ، آری بود پیک این چنین
دادار من مزدا بود ، یکتا و بی همتا بود
در روشنی پیدا بود ، نه در دیو تاریکی گزین
بپذیر دین ار بخردی ، این دین پاک ایزدی
تا چیره گردی بر بدی ، با رستگاری همنشین
پندار نیکو گفتن ، گفتار نیک آموختن
کردار به اندوختن ، این است فرمان مهین
زین خاندان تا گر سمان، وز مردمان تا ایزدان
جز راستی راهی مدان ، آن راه فردوس برین
شبی دل بود و دلدار خردمند
دل از دیدار دلبر شاد و خرسند
که با بانگ بنان و نام ایران
دو چشمم شد ز شور عشق گریان
چو دلبر شور اشک شوق را دید
به شیرینی زمن مستانه پرسید
بگو جانا که مفهوم وطن چیست
که بی مهرش دلی گر هست دل نیست
به زیر پرچم ایران نشستیم
و در را جز به روی عشق بستیم
به یمن عشق، درّ ناب سفتیم
و در وصف وطن اینگونه گفتم
وطن خاکی سراسر افتخار است
که از جمشید و از کی یادگار است
وطن یعنی نژاد آریایی
نجابت مهرورزی با صفایی
وطن خاک اشوزرتشت جاوید
که دل را می برد تا اوج خورشید
وطن یعنی اوستا خواندن دل
به آیین اهورا ماندن دل
وطن تیر و کمان آرش ماست
سیاوشهای غرق آتش ماست
وطن منشور آزادی کورش
شکوه جوشش خون سیاوش
وطن نقش و نگار تخت جمشید
شکوه روزگار تخت جمشید
وطن فردوسی و شهنامه اوست
که ایران زنده از هنگامه اوست
وطن آوای رخش و بانگ شبدیز
خروش رستم و گلبانگ پرویز
وطن شیرین خسرو پرور ماست
صدای تیشه افسونگر ماست
وطن چنگ است بر چنگ نکیسا
سرود باربدها خسرو آسا
وطن یعنی سرود رقص آتش
به استقبال نوروزی فره وش
وطن یعنی درختی ریشه در خاک
اصیل و سالم و پر بهره و پاک
وطن یعنی سرود پاک بودن
نگهبان تمام خاک بودن
وطن را لاله های سرنگون است
که از خون شهیدان لاله گون است
وطن شوش و چغارنبیل و کارون
ارس زاینده رود و موج جیهون
وطن خرم ز دین بابک پاک
که رنگین شد ز خونش چهره ی خاک
وطن یعقوب لیث آرد پدیدار
و یا نادر شه پیروز افشار
به یک روزش طلوع مازیار است
دگر روزش ابومسلم به کار است
وطن یعنی صفای روستایی
زلال چشمه های بی ریایی
وطن یعنی دو دست پینه بسته
به پای دار قالی ها نشسته
وطن یعنی هنر یعنی ظرافت
نقوش فرش در اوج لطافت
وطن در هی هی چوپان کرد است
که دل را تا بهشت عشق برده است
وطن یعنی تفنگ بختیاری
غرور ملی و دشمن شکاری
وطن یعنی بلوچ با صلابت
دلی عاشق نگاهی با مهابت
وطن یعنی خروش شروه خوانی
ز خاک پاک میهن دیده بانی
ز عطر خاک میهن گر شوی مست
کویر لوت ایران هم عزیز است
وطن یعنی بلندای دماوند
ز قهر ملتش ضحاک در بند
وطن یعنی سهند سرفرازی
چنان ستارخانش پاکبازی
مرا نقش وطن در جان جان است
همان نقشی که در نقش جهان است
وطن یعنی سخن یعنی خراسان
سرای جاودان عشق و عرفان
وطن گلواژه های شعر خیام
پیام پر فروغ پیر بسطام
وطن یعنی کمال الملک و عطار
یکی نقاش و آن یک محو دیدار
در این میهن دو سیمرغ است در سیر
یکی شهنامه دیگر منطق الطیر
یکی من را زدشمن می رها ند
یکی دل را به دلبر می رساند
خراسان است و نسل سر بداران
زجان بگذشتگان در راه ایران
وطن خون دل عین القضاتست
نیایشنامه پیر هراتست
وطن یعنی شفا قانون اشارات
خرد بنشسته در قلب عبارات
نظامی خوش سرود آن پیر کامل
زمین باشد تن و ایران ما دل))
وطن آوای جان شاعر ماست
صدای تار بابا طاهر ماست
اگر چه قلب طاهر را شکستند
و دستش را به مکر و حیله بستند
ولی ماییم و شعر سبز دلدار
دو بیت طاهر و هیهات بسیار
وطن یعنی تو و گنجینه راز
تفال از لسان الغیب شیراز
وطن آوای جان می پرستان
سخن از بوستان و از گلستان
وطن دارد سرود مثنوی را
زلال عشق پاک معنوی را
تو دانی مولوی از عشق لبریز
نشد جز با نگاه شمس تبریز
وطن یعنی سرود مهربانی
وطن یعنی شکوه همزبانی
وطن یعنی درفش کاویانی
سپید و سرخ و سبزی جاودانی
به پشت شیر خورشیدی درخشان
نشان قدرت و فرهنگ ایران
وطن شور و نشاط هستی ما
وطن میخانه ما مستی ما
وطن دار الفون میرزا تقی خان
شهید سرفراز فین کاشان
کنون ای هموطن ، ای جان جانان
بیا با ما بگو پاینده ایران
http://7porsesh.blogfa.com/post-1.aspx
صادق
آتشی