گبر به چم و معنی زرتشتی نیست |
نوشته شده توسط مازیار قویدل |
http://www.shahnamehvairan.comبرگرفته از |
گبر نام واژهی"گبر"، واژه ای آرامی است. آنان این واژه را "گبر" مینوشتند و "مرد" می خواندند*، که این روش نوشتن و خواندن را هُزوارش گویند و به بسیاری در زبان پهلوی نمونه دارد. نام واژه ی گبر، به چم و برابر با "آزاده"، می باشد، "جبرییل"یی که تازیان او را به نام فرستادهی جان ستان و کشندهی انسان می شناسند و نام میبرند، چه بدانند و چه ندانند، به چم یا معنی "مرد خداست"، چرا که ییل در زبان آرامی به چم "خدا"،* است و نام گبرییل و گابریل و همانند اینها، همگی برآمده و فراوردهی نام واژه ی گبر هستند. بنا بر این، درست نیست که "گبر" را برابر با زرتشتی و یا باورمند به آیین زرتشت می دانند. نمونهای از سرودهای شاهنامه این گره را برای ما باز می کند.
بزد پر و سیمرغ بـَر شد به ابر همی حلقه زد بر سر مرد گبر
این نمونه به داستان زندگی زال و هنگامی که هنوز نزد سیمرغ زندگی می کند باز می گردد. گمان کنم هرکسی که از پشتهی ایران باشد و توان خواندن و نوشتن داشته باشد و یا با کسانی که این توان را داشته باشند آمد و شد داشته باشد، با نام فردوسی و شاهنامه و چند و چون داستان زال آشناست. در این داستان، پس از اینکه سام نریمان، پهلوان ایرانی، از سویی به اشتباهی که در باره ی فرزند سپید مویش از او سرزده است پی می برد و بنا بر مهر پدری او را درخواب می بیند؛ و از سویی دیگر، رهگذران و کاروانیان، سخن از جوانی به میان میآورند که چابک تر از دام و دد* از کوه البرز بالا و پایین میرود، بسیار نیرومند است و با مرغان زندگی میکند، به آرزوی یافتن فرزند، راهی البرز کوه و آشیان یا کنام سیمرغ می گردد و او را می یابد. یافتن زال، با شادی فراوان ایرانیان و جشن و شادی فراوان همراه است. سام سپس با یاری بخردان، آموزش های بسنده به او می دهد و در هنگام درخوری بنا به فراخوان شاهنشاه، همراه با زال به دیدار منوچهر، شاهنشاه ایران میرود. در درگاه شاهی، و در هنگامی که برای منوچهر شاه از چگونگی یافتن زال سخن به میان می آورد و به شاه می گوید که در پای کوه ایستاده بودم و آرزوی دیدار فرزند را داشتم و توان بالا رفتن از آن کوه بلند و با شکوه را در کسی نمی دیدم. یکی کــاخ بـُد تارک اندر سماک نه از رنج دست و نه از آب و خان ستـاده جـوانـی به کــردار ســام بـدیـدش کـه میگشــت گـِــرد کنـام ره بر شدن جست و کی بود راه دد و دام را بــــر چنــــان جـایگـاه ستایش کنـان گـــرد آن کوه بــر بــرآمـــد ز جــایــی نـدیـد او گــذر به یکباره دیدم که سیمرغ از کاخ بلند جایگاه خود پر زد و زال جوان را برداشت و به کنار من آورد و بر زمین گذاشت، سخن از مرد آزاد و یا گبر به میان می آورد: بزد پر و سیمرغ بـَر شد به ابر همی حلقه زد بر سر مرد گبر
به کوه اندر آمــد چو ابر بهــار گـرفته تـن زال را در کنــــار از آنجا که در هنگام روی دادن این داستان، و آوردن زال از کوه به یاری سیمرغ ، بیش از دوهزار سال به آمدن اشو زرتشت مانده است، پس آیینی به نام زرتشتی سامان نگرفته است تا کسی زرتشتی باشد و گبر خوانده شود، پس گبر را به اشتباه برای کسی که آیین زرتشتی به کار بردهاند و میبرند. و اگر بخواهیم سرپشمهی این اشتباه را دریابیم، باید یادآور شویم که در هنگام یورش تازیان، بیشترین مردمان ایرانی آیین زرتشتی داشتند و به ایرانیان، آزاده و یا همان گبر میگقتهاند و چون تازیان کشور ما را با زور شمشیر و چپاول زیر فرمان گرفتند. بانوان ایرانی را پس از کشتن مردانشان، و تجاوز به آنان، به بازارهای برده فروشی بردند و همراه و یا بدون فرزندان و بستگانشان به بردگی فروختند.
مردمان آزاده، برده و غلام و چاکر شدند و از بزرگی و بابایی افتادند. برای همین نیز واژهی گبر را برای ایرانیان که آنان را زرتشتی و یا به گفتهی آنان، آتش پرست میدانستند، به گونهی ریشخند آمیز به کار میبردهاند و درست به مانند امزور، که برای ریشخند کسی می گویند :"آفا را ببین"، و چنین نمونه هایی پس از انقلاب به فراوانی دیده شد.
*. یادآور می شود که به جز برداشت های از سخن استاد سخن، بسیاری از آموخته ها، برایند شاگردی نزدیک به دو دهه ای استاد علی اکبر جعفری می باشد. **. دام: برابر با جاندار وحشی گیاهخوار، و دد: جاندار وحشی گوشتخوار است. |
آفرینش کیومرث یا برهما:
داستانهای افسانه ای یا اساطیری حاصل تفکر مردمان پیش از تاریخ است و لذا در مواردی این داستانها جنبه خرافاتی داشته و با اعتقادات بشر امروزی همخوانی ندارند. به هر حال این موضوع موجب نمی گردد که ما در صدد ریشه یابی این داستانها بر نیاییم و تا ابد پرده از اسرار فراموش شده نگشاییم.
در این مبحث از آفرینش نخستین انسان بحث میگردد که در روایات عامیانه و ادبی از روزگار پیوستگی قبایل هند و ایرانی، تا زمان حاضر، همچنان زنده مانده است. در این بخش، بحث را با روایات عامیانه و داستانهایی درباره کیومرث به عنوان نخستین بشر یا نخستین شاه افسانهای ایرانیان آغاز می کنیم و به کمک منابع و متون هند و ایرانی به ریشه یابی و تعیین شخصیت مزبور در اساطیر هندی می پردازیم.
در داستان های ملی ایران، پیش نمونه انسان یا بشر نخستین به نام کیومرث نامبردار است و به عبارتی دیگر او نخستین بشر در روایات ملی ایرانی است.
متاسفانه آنچه در بخش های مختلف اوستای موجود در مورد کیومرث آمده است و کهن ترین مدرکی است که به نخستین بشر در داستان های افسانه ای ایرانیان پرداخته است، ناکافی و بلکه بسیار اندک است، اما خوشبختانه در کتاب بندهش اطلاعات بسیار ارزشمندی در مورد کیومرث ارائه شده است که بدون شک سرچشمه گفتار آن بخشهای مفقود شده اوستا بوده است.
نام کیومرث در کتب پهلوی گَیومرد و در اوستا، تحت نام گَیَه1 Gaya و در اغلب موارد گَیَه. مَرِثنَه2 Gaya.marethneآمده است. گَیَه در زبان اوستایی به معنای جان است و در فروردین یشت اوستا، اشاره ای به گَیه شده است که منظور همان کیومرث است:
«… و آن میترا، دارنده چراگاه های فراخ را می ستاییم، و آن کلام مقدس را، و آن آسمان را و آن آب را و آن زمین را و آن گیاه را و آن گاو را و آن جان(گَیَه) را، و آن مومنان پاک را می ستاییم.»
« فرَوَهَر۳ کیومرث را می ستاییم، نخستین کسی که به اندیشه ها و اندرزهای اهورامزدا گوش داد، که از او ناف سرزمین های آریایی به وجود آمد، نژاد سرزمین های آریایی. در اینجا فرَوَهَر زرتشت سپیتمه پاک و مقدس را می ستاییم.
نخستین کسی که نیک اندیشید، نیک گفت، نیک عمل نمود، کسی که نخستین ارتشتار(رزمی) بود، کسی که نخستین کشاورز گله پروربود، کسی که نخستین بار دانش اندوزی کرد و نخستین بار آموزاند، نخستین کسی که دریافت چهارپایان را، راستی و گفته های شایسته را و فرمانبرداری از دستورات دینی و همه نیکی های مزدا داده پاک نژاد را، کسی که نخستین آثرَوَ۴ بود، کسی که نخستین ارتشتار(رزمی) بود. نخستین کسی که کشاورز گله پرور بود، نخستین بار چَخرَ ۵را به گردش در آورد و دیوان را از مردمان باز شناخت(تمیز داد)، نخستین کسی که در جهان مادی نماز اَشِم نائیس ۶، خواند، چنانکه دیوان باور کردند دین مزدیسنای زرتشتی ضد دیو اهورایی کیش را»
در کتاب بندهش نیز مذکور است که خداوند از آفریدگان مادی، نخست آسمان را آفرید، دوم آب را و سوم زمین را و چهارم گیاه و پنجم گاو مقدس و ششم انسان مقدس یا کیومرث را در ایرانویچ در میان جهان بر ساحل رودخانه دائیتی آفرید.
کیومرث در اساطیر هندی:
در انطباق با روایات اساطیری هندی، در مهابهارتا نیز روایات مشابهی در باب چگونگی پیدایش جهان و روایت خلق شدن شخصی به نام برهما که خالق خلق نامیده شده آمده و چنین مذکور است:
« خداوند تعالی نخست چیزی که آفرید مهاتَتوَه۷ بود. یعنی ابتدا، آسمان، آب، باد، آتش و زمین را آفرید و از مهاتتوه، اَهنکار۸ را آفرید. آب به یاری آتش به فضا رفت و به کمک آتش و باد توده و سخت گردید و زمین احداث شد و این زمین را نیلوفر(پَدمَ) گویند. ساقه آن نیلوفر، کوه سومِرو۹(واقع در میان جهان) است و در وسط کوه مزبور شخصی پیدا شد که او را برهما خوانند و او اصل همه چیزها و منشا جمیع علوم است و پیدایش همه از اوست و جان همه چیزها است و او نوری بسیار عظیم دارد.»
در مهابهارتا، نقل است که برهما از ناف گل نیلوفر که از ناف ویشنو (خداوند حافظ جهان) روییده بود، به وجود آمده است و از این لحاظ او را ناف زاد می نامند.
در اوستا نیز گفته شده که از کیومرث ناف ممالک آریایی و نژاد ممالک آریایی بوجود آمده است و شاید چون کیومرث خود نیز ناف زاد بوده، از ناف او نیز ناف یا دودمان جهان ائیری که همان اهالی ایرانویچ هستند پدیدار شده اند.
پیدایش خلق و مخلوقات:
به موجب مهابهارتا برهما از دل خود جماعت پسران را پیدا کرد و هفت فرزند پسر به نامهای دَکشَ، مریچی، آتری، انگیراس، پولَستیه، پولَهه و کرَتو آورد. از مریچی، کَشیَپَ و از دَکشَ، جماعت دختران به وجود آمدند و از کشیپ و 13 تن از دختران دَکشَ جماعت آدمیان، گندهروها، طایفه ماران و از برخی نیز جانوران، گاو، میمون و از بعضی ماهی و گیاهان خرد و کلان بوجود آمدند.
در روایات متعدد و متنوع هندی، گاه از ده فرزند برهما یاد شده است که جماعت مردمان از آنها به وجود آمدند و از این جماعات به عنوان پرجاپتی یا خداوندان خلقت یاد گردیده است.
در بندهش در مبحث درباره چگونگی مردمان مذکور است که ده گونه مردم از پیوند فرواک، فرزند سیامک، فرزند مشی اند. از آنجا که ده گونه مردم از بن یاد کرده شده و پانزده گونه از فرواک بود، روی هم بیست و پنج گونه از تخم کیومرث بودند، چون زمینی، آبی،برگوش، برچشم، یک پا و آن نیز که مانند شبکور پر دارد وبیشه ای دنب دار که مانند گوسپندان موی بر تن دارد که خرس گویند و کپی۱۰ (میمون) و آب زَوَنگل که بالایش شش برابر میانه بالایان است و بدستی۱۱ که بالایش یک ششم میانه بالایان است، رومیان و ترکان و چینیان و دائیان و تازیان و سندیان که هندوان اند و ایرانیان و نیز آنان که بدان شش کشور دیگر اند.
به موجب بندهش، در هنگام درگذشت کیومرث، نطفه او به زمین ریخت و پس از چهل سال، دو فرزند نر و ماده به نام های مشی و مشیانه چون گیاه از زمین روییدند که نخستین زوج بشر هستند.۱۲
بنا بر روایات هندو، در اولین مرحله خلقت انسانها توسط برهما که جوهر خود را میان مذکر و مونث تقسیم کرد، از مونث نیروی مذکر، یعنی ویراج را بوجود آورد، آنگاه ویراج، مانوی اول و از او، ده پَرِجاپت ( خداوندان نژادهای مختلف انسانی) آفریده شدند.
در بندهش نیز گفته شده که ده گونه مردم از پیوند فرواک، فرزند سیامک، فرزند مشی اند، و این ده گونه مردم با ده پرجاپت که بوجود آورنده گونه های مختلف انسانی بوده اند، منطبق است.
گرچه روایات و گزارش های متعدد اساطیری هند و ایرانیان در باب پیدایش جهان و خلق نخستین انسان از گویندگان مختلف و در دوره های زمانی مختلف بازگو شده و تفاوتهای آشکار در ذکراین روایات مشاهده می شود، با این وجود آنچه از مجموع این روایات دستگیر میگردد، چندان تفاوتی با یکدیگر ندارند، برهما، جان همه چیز ها است و گَیَه (نام کیومرث در اوستا) نیز به معنای جان است. هم کیومرث و هم برهما، در مرحله ششم آفرینش، به یکباره در میان جهان خلق شدند.
سوء قصد به جان کیومرث یا برهما:
در دفتر دوازدهم مهابهارتا در مورد این سوء قصد چنین آمده است:
«اهریمنی به نام مدهو بصورت قبیح و پر غضب از عالم غیب به ظهور آمد و قصد هلاک برهما را نمود، ولی پیش از آنکه او برهما را به عالم عدم فرستد، ویشنو(پروردگار جهان) او را به ملک فنا فرستاد.»
در بندهش نیز روایت مشابهی آمده است:
«اهریمن که قصد نابودی آفرینش های مزدا را داشت به آفریده های او، حمله ور شد، اما خداوند پیش از هجوم اهریمن به آفرینش و پیش از آمدن به کیومرث، خواب را بر کیومرث فراز برد و چون کیومرث از خواب فراز شد، جهان را چون شب تاریک دید.»
در روایات ایرانی (بندهش)، عمر جهان بر اساس بروج دوازده گانه، دوازده هزار سال تعیین شده است که به چهار دوره سه هزار ساله بخش شده است.
در سنت هندو نیز عمر جهان به چهار دوره یا عصر بخش شده است. دوره اول یا ستیه یوگا۱۳ 4800سال، دوره دوم یا تریتیا یوگا۱۴ 3600 سال، دوره سوم یا دواپَرَ یوگا ۱۵ 2400 سال و دوره چهارم یا کالی یوگا ۱۶ 1200 سال و جمعا 12000 سال خدایان را شامل میگردد.
همچنین طبق اساطیر هندی در عصر اول و دوم، تقوای کامل در بین مردمان حکمفرما بود و جهان به دور از گناه و زشتی ها بودودر اساطیر ایرانی نیز عینا در کتاب دینکرت مذکور است که در سه هزار سال اول و دوم، جهان در حالت مینوی(غیر محسوس)، روحانی و بدون گناه بود.
از مجموع منابع بررسی شده و مذکور در روایات ایرانی و هندی، می توان چنین نتیجه گرفت که گیه Gaya یا جان نخستین که جان میرا یا گیه مرتنه نیز گفته شده و در روایات ملی ایرانی کیومرث نامیده شده، معادل با برهما (جان همه چیزها) و نخستین مخلوق یا پیش نمونه انسان است که به موجب اساطیر ایرانی در ایرانویچ در میان جهان و به موجب داستانهای اساطیری هندی در کوه سومرو یا مروMeru در ایلاورته در میان جهان خلق شد.
1 Gaya.
2 Gaya.marethna
۳ در اوستا، فرَوَشی Fravashi، به باور زرتشتیان، یکی از پنج جزء بدن موجودات است که پیش از آغاز آفرینش نزد خداست و روان مردگان پس از مرگ به فرَوَهَر یا فرَوَشی آنان می پیوندد.
۴ Athrava ، طبقه روحانی، پیشوای دینی.
۵ Chaxra، نام سلاحی دیسک مانند که آنرا ابتدا میچرخانده و سپس برای جدا کردن سر از بدن به سمت خصم پرتاب میکردند.
Ashem.Nāis ۶، نام نمازی است.از «اَ شَ. ناسَ »، نمازی که برای پاک ساختن کسی آن را می خوانده اند. در فقره 50
فروردین یَشت اوستا، «اَشَ .ناسَ .نمنگهه» مذکور است.
۷ Mahātatva، به معنای پنج عنصر.
۸ Ahamkāra، به معنای شعور، اندیشه، انانیت یا خود شناسی. در بخش دیگری از مهابهارتا مذکور است که برهما اول اهنکار را پیدا می کند و بعد از آن عناصر خمس یا پنجگانه را.
۹ کوه سومرو Sumeru یا مرو Meru ، به موجب روایات اساطییر هندی، نام کوهی در مرکز جهان بود، درست مانند رودخانه و کوه دائیتی در داستانهای ایرانی که کیومرث در آنجا خلق گردید.
۱۰ در بن دهش در مورد کپی چنین آمده: در دین گفته شده که من مردمان را ده گونه آفریدم. نخست آن کیومرث روشن و سپید چشم است، تا ده گونه، که یکی کیومرث است و نهم از کیومرث باز بود. دهم کپی است که از مردمان فروترین خوانده شود.
۱۱ بدستی، در زبان پهلوی به معنای یک وجبی است. در اوستا، واژه ویتستی به همین معنا است.
۱۲ در کتب پهلوی، برای کیومرث فرزندانی به نام های مشی و مشیانه، معرفی شده اند که از این دو تن، پسری به نام سیامک و از سیامک نیز فرواک متولد گشت. مشیه در زبان اوستایی به معنای مرد است و در این صورت مشی یعنی انسان نرینه یا مذکر و مشیانه یعنی انسان مونث، که مشابه با اسطوره هندی است.
۱۳ Satya yuga
۱۴ Tritya yuga
۱۵ Devāpara yuga
۱۶ kāli yuga
برگرفته ازhttp://mehranjd.blogfa.com
در افسانه های متاخر ایرانی کیکاوس دومین پادشاه کیانی است که به فریب دیوان برای تسخیر آسمان به ناحیه آسمانی رفت و در نبرد با خدا و موجودات مقدس شکست خورد و در نتیجه سرنگون به زمین افتاد و بی مرگی از او گرفته شد. نام کیکاوس در کتب پهلوی نظیر دینکرت، کَی اوس Kay us و در بندهش، کِی کائوس و در اوستا، اغلب اوسَن Usan یا کَوَ اوسَ Kava Usa آمده است.
در آبان یشت و فروردین یشت اوستا، پس از اشاره به نام کَوی کَوات (کیقباد در شاهنامه)، اشاره به نام کَوی اوسَذَنKavi Usadhana شده که غیر از کَوَ اوسَ است و چون به دلیل مشابهت این دو نام، در تفسیر اوستا در دوران ساسانیان، این دو شخصیت یکی فرض شده اند، این اشتباه به شاهنامه فردوسی نیز راه یافته و کَوی اوسَن را که از شخصیتهای نخستین داستانی محسوب میشده، پادشاهی هم عصر با افراسیاب در نظر گرفته اند و نیز به خطا ماجراهای وی را با نبرد های رستم با طایفه دیوان موسوم به مزندر مرتبط دانسته اند و حال آنکه او در خدمت طایفه دیوان بود.
به عبارتی موبدان دوران ساسانی در تفسیر اوستا به اشتباه داستانهای کَوی اوسَن که از شخصیتهای نخستین اسطوره ای و هم عصر با ایندرا و ورتر بوده را با یکی از کَویان Kavian متاخر دوران اسطوره ای به نام کَوی اوسَذَن ادغام نموده و شخصیت واحدی به نام کیکاوس ساخته و پرداخته شده و شکل گرفته است.
نظر به معادل بودن حرف س در زبان اوستایی با حرف ش در زبان سانسکریت، نام کَوی اوسَن داستانهای ایرانی با کَوی اوشان روایات هندی از نظر زبانشناسی یکی است و علاوه بر آن داستانهای این دو نیز به اندازه ای مشابهت دارند که جای شک باقی نمیگذارد که این دو در اصل یک شخصیت واحدند و دوره اقتدار او مربوط به زمانی است که هنوز طوایف آریایی از هم جدا نشده بودند و داستانهای او مربوط است به هم مجموع آریاییان ساکن نواحی شمالی و پیرامون جبال هیمالیا که بعدها رهسپار آسیای میانه و سپس ایران و اروپا شدند و هم آریاییان ساکن در نواحی مرکزی و جنوبی هند که در همان هندوستان ماندند.
در این مبحث خواهیم دید که با توجه به روایات مشترک هویت این دو شخصیت داستانی که تاکنون از دید اسطوره شناسان پنهان مانده بود در واقع یک شخصیت واحدند و نیز خواهیم دید که کیکاوس نیز چون جمشید فریب اهریمن را خورد و هدف او نیز چون جمشید فرمانروایی بر همه مردم جهان، دیوان، پریان و جادوگران بوده است.
رفتن کیکاوس به آسمان و نبرد با ایزدان:
از نبرد کیکاوس با ایزدان در آسمان که در اساطیر ایرانی به نبرد وی با امشاسپندان(فرشتگان) و در اساطیر هندی به نبرد با دیوَتها(فرشتگان) مشهور است داستان مشترکی به جا مانده است که در اثبات شخصیت واحد کیکاوس (کَوی اوسن اوستا یا کَوی اوشان هندوان) به ما کمک خواهد کرد.
در داستانهای متاخر ایرانی مذکور است که او برای تسخیر آسمان بر تختی نشست و ۴ عقاب را به تخت خود بست و عقابها در پی گوشتی که در بالای سرشان آویزان شده بود به پرواز درآمدند و کیکاوس را به آسمان بردند.
این قضیه در منابع هندی نیز مذکور است.در مهابهاراتا، در مبحث حقیقت نوزدهم (در بیان پرسیدن راجه یودیشتر درباره اوشان)، اشاره ای به دشمنی اوشان با فرشتگان (دیوَتها) شده و مشروح آن بدین قرار است که اوشان با طوایف دیوان از در رفاقت درآمد و مهادیو یا ایزد مرگ در پی او شتافت تا او را بگیرد و او در آسمان گریخت ولی موفق به فرار نشد و در بدن ایزد مرگ غوطه ور شد و در آسمان معلق گردید و نمیتوانست از بدن او خارج شود تا سرانجام از سوراخ خروجی بدن او خارج شد و ایزد مرگ که او را خوشحال دیده بود با سلاح سه شاخه خود قصد هلاک اوشان را نمود اما در پی گریه اوشان( کیکاوس)پاروتی (همسر ایزد مرگ) از او خواست تا اوشان را نکشد و گفت آن که از قالب تو بیرون خواهد آمد او پسر من میشود. و ایزد مرگ خندید و دست از اوشان بازداشت.
نظیر این روایت را ما در به آسمان رفتن کیکاوس و نبرد با امشاسپندان(ایزدان) و سرنگون شدن از آسمان هم در شاهنامه فردوسی و روایات متعدد فارسی و نیز در کتاب نهم دینکرت ملاحظه می کنیم.
در این کتاب پهلوی پس از اشاره به بنا نموده هفت کاخ بر فراز کوه هربرز و محدود نمودن و شکست دیوان مزونیک(مازندر) شرحی از ماجرایی که در مهابهاراتا آمده مذکور است و آمده است که کیکاوس به فریب دیوان به همراهی آنها از جبال هربرز به مقر فرشتگان و ناحیه آسمانی رفت و از روی بی عقلی به نبرد با موجودات مقدس پرداخت و به آنها آزار رسانید و اورمزد فره کیانی را از او برگرفت و او با سپاهیانش از اوج آسمان به زمین افتادند و خود او به دریای وروکش (فراخکرت) گریخت و نریو سنگ یا ایزد مرگ در پی او شتافت.
این را نیز می گوید که به همراه کیکاوس، شخصی در پس او در پرواز بود، متصل به او، و از پی او نیز نریوسنگ در پرواز بود و از گریه کیکاوس، کیخسرو متولد نشده، که متصل به او بود، درست مانند خروش سپاه نیرومند هزار نفره، گفت :
او را مکش ای نریوسنگ، ، زیرا اگر تو این مرد را هلاک سازی ، پس از او موفقیتی بدست نخواهد آمد در نابودی کامل کاهن بزرگ توران، زیرا از این مرد سیاوش متولد خواهد شد و از سیاوش من متولد می شوم که هستم خسرو، من که تحریک خواهم کرد دلیرترین شخص توران را، کسی که بزرگترین درهم شکننده پهلوانان و سواران است-- به همراه دلیران بیشمار دینی، من به انجام میرسانم نابودی پهلوانان و سوارانش را، زمانیکه من فراهم کنم فرار به دور دست های پادشاه توران را.
از این سخنان خسرو متولد نشده، نریوسنگ شاد شد و کیکاوس را رها نمود، و در نتیجه آن کیکاوس باخرد (عاقل) گردید.
چنانکه ملاحظه می گردد، هر دو روایت ایرانی و هندی، در مورد کیکاوس، از یک منبع واحد سرچشمه گرفته اند و این قضیه تاکنون توسط هیچ یک از محققین مورد بررسی و موشکافی قرار نگرفته بود و پیش از این موضوع انطباق کوی اوسن Kavi Usan ایرانی و کوی اوشان Kavi Ushan هندی تنها بر مبنای هم نامی این دو تن و بلکه در مرحله حدس و گمان بود.
در هر دو اسطوره هندی و ایرانی، کیکاوس به دشمنی با فرشتگان متهم شده است که ایرانیان آنرا امشاسپندان و هندوان دیوتها مینامند. به موجب هر دو روایت هند و ایرانی، کیکاوس به وسوسه دیوان خود را به آسمان و جایگاه فرشتگان و ایزدان آسمانی میرساند، اما در پی تعقیب توسط مهادیو(نریوسنگ) از اوج سقوط نموده و طبق روایت هندی در آب و طبق روایت ایرانی در دریای فراخکرت می افتد.
به موجب روایت ایرانی، کیخسرو متولد نشده از ایزد مرگ می خواهد تا مانع هلاکت کیکاوس گردد و طبق روایت هندی همسر مهادیو به نام پاروتی Parvati از ایزد مرگ می خواهد تا مانع کشته شدن کیکاوس شود و پس از این درخواست ملاحظه می گردد که ایزد مرگ (در اساطیر هندی مهادیو و در اساطیر ایرانی نریوسنگ)، شاد گشته و کیکاوس را رها می کنند.
در انطباق این دو روایت، متوجه نقش یکسان مهادیو و نریوسنگ نیز می شویم.
مهادیو در اساطیر هندی، خداوند ویرانی و فنا است و همچنین او را خداوند قدرت و محافظ عظمت و بزرگ ایزدان می دانند.
نریوسنگ در اوستا ( فقره 52 مهریشت اوستا ) ایزدی است که همراه با دو ایزد دیگر به نامهای میترا و سروش توانا، مردان بدکردار و حیله گر را می کشند، به عبارتی همان نقشی که در اساطیر هندی برای مهادیو قائل شده اند در اوستا به نریو سنگ هم داده شده.
بنا بر اسطوره هندی از بطن اوشان که در آسمان در قالب مهادیو غوطه ور بود، در آینده فرزندی به دنیا خواهد آمد که پاروَتی همسر مهادیو او را پسر خود می داند و گفته شده که او همان کشیَپَ Kashyapa مقدس است که به موجب اساطیر هندی نبیره مهادیو شناخته شده است و در داستانهای مذکور در مهابهارتا نقش او احیا کننده و تجدید حیات دودمان منقرض شده پادشاهی است که توسط پرسورام یا افراسیاب ریشه کن شده بود.
در داستان ایرانی این نبیره، که از بطن کیکاوس و از سیاوش قرار بود متولد گردد کیخسرو به دنیا نیامده نامیده شده و فروهر اوست که از ایزد مرگ میخواهد که مانع از هلاکت کیکاوس شود تا او به سلامت به دنیا آید و بتواند پادشاه توران را از میان بردارد.
به موجب اوستا لقب کیخسرو برقرار کننده و متحد سازنده پادشاهی است یعنی همان پادشاهی که توسط افراسیاب از بین رفته بود.
در آبان یشت اوستا (فقرات 46-45) از کیکاوس تحت نام کَوَ اوسَ یاد شده است که در بالای کوهی به نام اِرِزیفیِِه قربانی نمود تا پادشاه همه ممالک گردد:
"او را ستود کاوس پیروزمند بسیار زورمند ( ائوروَ. اَش- وَرِچو) در بالای کوه اِرِزیفیِه، با صد اسب، هزار گاو و ده هزار چارپای کوچک. از او خواست این سعادت را بده به من، ای نیک، ای تواناترین، ای اَرِدوی سورَ اناهیتا. یاوری کن من را در پادشاهی تا بشوم شهریار همه ممالک، دیوها، مردمان، جادوگران و پریان و شاهان ستمکار و کرفن ها."
این کوه اِرِزیفیه Erezifya را نمی دانم که دقیقا کدام کوه امروزی بوده است. یوستی در فرهنگ زبان اوستایی خود، نام اِرِزیفیه را از نظر اختلافات لهجه ای و زبانشناسی با کوه رجیپیه Rjipya در هندوستان یکی دانسته است که علی القاعده این انطباق صحیح است چون r سانسکریت به ere اوستایی و حروف j و p سانسکریت به ترتیب به z و f در زبان اوستایی قابل تبدیلند. البته یوستی به مکان این کوه هیچ اشاره نکرده است و من هم در منابع چیزی مشاهده نکردم اما یافتن این کوه رجیپیه در هندوستان برای ما ایرانیان بسیار مهم و حائز اهمیت است چون در شناسایی بسیاری از کوههای مزدا آفریده مذکور در زامیاد یشت اوستا هم ما را یاری خواهد کرد.
از کوه اِرِزیفیه در فقرات 2- 1 زامیادیشت اوستا در شمار کوههای مزدا آفریده یاد شده است. در این متن اوستایی مذکور است که سلسله کوه اِرِزیفیه همراه با کوههای اوشیذاو و اوشی - دَرِنَه بخشی از رشته کوههایی به نام زِرِذَز است که از آن سوی کوه مانوش همه ممالک پرآب و در مسیر سپیده دم خورشید را فرا گرفته است.
در فقرات مزبور پس از اشاره به اولین کوه، یعنی کوه هَرَئیتی، در اشاره به دومین کوه، یعنی زِرِذَز چنین آمده است:
" دومین، کوه زِرِذَز است که از آن سوی مانوش، همه جا را احاطه کرده است، ممالک پرآب و در مسیر سپیده دم خورشید را، از این کوه، کوه های اوشیذاو، اوشی - دَرِنه و سلسله اِرِزیفیه سرزد..."
نام اوستایی کوه زِرِذَز Zaredhaza از نظر زبانشناسی با رشته کوههای دَرِدَه Daredaha در هندوستان در ناحیه شمال شرقی پنجاب در دوران باستان یکی است. هم واژه اوستایی این کوه و هم واژه هندی آن به معنای کوهی است که در مرکز یا قلب سایر کوهها قرار گرفته باشد.
شجره نامه کیکاوس در اساطیر هندی:
در سکند ششم بهاگوَت پورانا ( فصل18، فقره4) مذکور است که از نهمین فرزند آدیتی به نام وارونا و زنی به نام چارشنی ، پسری به نام بهرگو متولد گردید. همچنین به موجب سکند چهارم کتاب بهاگوَت پورانا، اوشان پسر کَوی پسر بهرگو بود و اوشان روحانی و مرشد طایفه دیوان موسوم به دائیتی شد.
بر اساس سکند پنجم بهاگوَت پورانا (فصل1، فقرات 34-33)، از شاهزاده ای به نام پریاوَرتا که از پرستندگان بزرگ برهما بود و دختر ویشوَکرما که بَرهیشمَتی نام داشت، دختری به نام اورجَس وَتی به دنیا آمدند و اورجَس وَتی همسر اوشان شد.
از اوشان و اورجَس وَتی، دختری به نام دیوَ یانی به دنیا آمد . از دیوَیانی که با ییاتی پسر راجه نهوشه ازدواج کرد، دو پسر به نامهای یادو و توروَسو متولد شدند و از سرمیشتها که او نیز با ییاتی ازدواج کرد و همسر دوم او شد، سه پسر به نامهای انو، دروهیو و پورو متولد شدند. این پنج اولاد بعدها هر یک سرسلسله دودمانی شدند و فرزندان آنها در شبه قاره هند پخش شدند.
طبق افسانه های هندی اوشان به دشمنی با ایزدان به خدمت طایفه دیوان و شاه دائیتی ها رفت و راز نوشدارو یا جوهر سنجیونی Sanjivani را به طایفه دیوان آموزاند تا آنها قادر شدند مرده ها را زنده کنند و به عبارتی دیوان راز متصل نمودن سر قطع شده مرده به تن را از وی آموختند. جوهر سنجیونی عصاره گیاه مخصوصی بود که در کوههای هیمالیا می رویید و در مهابهاراتا در شرح نبرد شخصیت معادل با رستم ایرانی و فرزندش به دنبال جوهر سنجیونی فرستادند و همانست که در شاهنامه فردوسی نیز در قضیه نبرد رستم و سهراب تحت نام نوشدارو از کیکاوس درخواست شده است.
حدس دانشمندان:
بسیاری از دانشمندان از جمله اشپیگل، شارپانتیه، کریستنسن و گلدنر بر آن بودند که اوشان مذکور در ریگ ودا، همان اوسَن اوستا، شاه اساطیری ایرانیان است اما هیچگونه وجه شباهتی بین این دو پیدا نکرده بودند.
کریستنسن در کتاب کیانیان می نویسد:
بر اثر قدرت کَوی اوسان (کیکاوس)، آوازه شهرت او به دره سند رسیده و نامش در وداها راه یافته است.
وی در جای دیگر می نویسد:
شارپانتیه گفته است که وجود اوسَنَس کَوی که همان کَوی اوسان اوستا است، محققا وجودی تاریخی است.
استاد پورداود در ترجمه و تفسیر جلد دوم یشتها، در مبحث کیانیان (کیکاوس)، اسم خاص اوسَن را به نقل از بارتولومه به معنای " دارای چشمه ها " و با استناد به ترجمه اشپیگل و یوستی به معنای " آرزومند، با اراده و توانا " ذکر می کند.
وی همچنین به نقل از اشپیگل می نویسد:
"برخی از مستشرقین خواسته اند که میان کَوی اوسان و اوسَنَس کَوی ریگ ودا ارتباطی برقرار دهند، اما وجه مناسباتی که ذکر کرده اند طوری نیست که خواننده قانع شود."
استاد مهرداد بهار در مورد کیکاوس می نویسد:
"شخصیت کاوی اوشنه در وداها و کاوس در شاهنامه، شخصیت آنها به کلی متفاوت است. می دانیم که کاوس همان کاوی اوشنه است و خصوصیات همان روحانی اساطیری را دارد، ولی خیلی عوض شده. شخصیت کاوس از اوستا تا ادبیات پهلوی هم عوض شده، پس شخصیت ها گاه تحول پیدا می کنند."
در پایان مبحث کیکاوس و در انطباق با روایات هندی لازم است اشاره گردد که کیکاوس هم عصر با افراسیاب و رستم نبود و در مباحث کیخسرو، افراسیاب و رستم که در آینده بدانها اشاره خواهم کرد خواهیم دید که کیکاوس، سده ها پیش از افراسیاب می زیسته و لذا هیچگونه نبردی بین این دو نمیتوانسته رخ داده باشد. همچنین در انطباق با داستانها و روایات هندی ملاحظه می کنیم که رستم نیز پهلوانی پس از عصر افراسیاب بوده و بنابراین داستان کمک های رستم به کیکاوس چه در نبرد با دیوان مازندر و چه در سرزمین سمبران(هاماوران) و چه در نبرد با افراسیاب همگی از افزوده های بعدی است و ابدا با اساطیر هندی همخوانی ندارد.
کریستنسن نیز در کتاب کیانیان به این نکته توجه نموده و می نویسد:
"طبق روایات دینی میان کاوس و افراسیاب جنگی رخ نداد و بنابر نقل جاماسپ نامه در دوره کاوس فقط یک جنگ بزرگ واقع شده و آن جنگ با دیوان البرز کوه بود."