"از سیستم فاضلاب پیشرفته تا تالارهای عظیم"
(قسمت اول)
*دروازه ملل (خشایارشاه)*
هان ای دل عبرت بین از دیده نظر کن هان
ایوان مداین را آیینه عبرت دان
یک ره زسر دجله منزل به مداین کن
و ز دیده دوم دجله بر خاک مداین کن
خود دجله چنان گرید صد دجله خون گویی
کز گرمی خونابش آتش چکد از مژگان
از آتش حسرت بین بریان جگر دجله
خود آب شنیدستی کاتش کندش بریان
گر دجله در آموزد باد لب و سوز دل
نیمی شود افسرده ، نیمی شود آتش دان
تا سلسه ایوان بگسست مداین را
در سلسله شد دجله ، چون سلسله شد پیچان
گه گه به زبان اشک آواز ده ایوان را
تا بوکه به گوش دل پاسخ شنوی ز ایوان
گوید که تو از خاکی ، ما خاک توایم اکنون
گامی دو سه بر مانه و اشکی دوسه هم بفشان
آری چه عجب داری کاندر چمن گیتی
جغد است پی بلبل ، نوحه است پی الحان
ما بارگه دادیم ، این رفت ستم بر ما
بر قصر ستم کاران تا خود چه رسد خذلان
بر دیده من خندی کاینجا زچه می گرید
گریند بر آن دیده کاینجا نشود گریان
دانی چه مداین را با کوفه برابر نه
از سینه تنوری کن وز دیده طلب طوفان
این است همان ایوان کز نقش رخ مردم
خاک در او بودی دیوار نگارستان
این است همان درگه کورا زشهان بودی
دیلم ملک بابل ، هندو شه ترکستان
این است همان صفه کز هیبت ار بردی
برشیر فلک حمله ، شیر تن شاد روان
پندار همان عهد است از دیده فکرت بین
در سلسله درگه ، در کوکبه میدان
از اسب پیاده شو ، بر نعط زمین رخ نه
زیر پی پیلش بین ، شه مات شده نعمان
مست است زمین زیرا خورده است بجای می
درکاس سر هرمزخون دل نوشروان
بس پند که بود آنگه بر تاج سرش پیدا
صد پند نوست اکنون در مغز سرش پنهان
کسری و ترنج زر ، پرویز و به زرین
برباد شده یکسر ،با خاک شده یکسان
پرویز به هر بزمی زرین تره گستردی
کردی ز بساط زر زرین تره را بستان
پرویز کنون گم شد ، زان گمشده کمتر گو
زرین تره کو برخوان ؟ رو کم ترکو برخوان
گفتی که کجا رفتند آن تاجوران اینک
ز ایشان شکم خاک است آبستن جاویدان
بس دیر همی زاید آبستن خاک آری
دشوار بود زادن، نطفه ستدن آسان
خون دل شیرین است آن می که دهد رزین
ز آب و گل پرویز است ان خم که نهد دهقان
خاقانی از این درگه دریوزه عبرت کن
تا از در تو زین پس دریوزه کند خاقان
امروز گر از سلطان رندی طلبد توشه
فردا ز در رندی توشه طلبد سلطان
این بحر بصیرت بین بی شربت ازو مگذر
کز شط چنین بحری لب تشنه شدن نتوان
خاقانی شروانی
طاق کسری )ایوان مدائن( عقیده هرتسلفد از
بناهای عهد شاهپور اول است اما مسیو روتر روایات متداوله را تأیید
کرده است و گوید: طاق کسری بارگاهی است که خسرو اول بنا نهاد.
مشهورترین بنائی که پادشاهان ساسانی
ساخته اند. قصری است که ایرانیان طاق کسری یا ایوان کسری مینامند و هنوز ویرانه آن در محله اسپانبر موجب حیرت سیاحان است . ساختمان این بنا
را در داستانها بخسرو اول نسبت داده اند به...
مجموع خرابه های این کاخ و متعلقات آن
مساحتی بعرض و طول ۴۰۰*۳۰۰ گز را پوشانیده است ،
در این مساحت آثار چند بنا دیده میشود، علاوه بر طاق کسری عمارتی است در فاصله ٔ
۱۰۰
گز در مشرق طاق و تلی که معروف به حریم کسری است . درسمت جنوب طاق و در جانب شمال
ویرانه هائی است که در زیر قبرستان جدید پنهان شده ، طاق کسری تنها قسمتی است از
کل عمارت که اثر قابل توجهی از آن باقی است .
نمای این بنا که متوجه بشرق است و ۲۹
یا ۲۸ گز ارتفاع دارد،
دیواری بوده است بی پنجره لکن طاقنماهای بسیار و ستونهای برجسته و طاقهای کوچک
مرتب بچهار طبقه و دیواری « دهلیزی » داشته است .
نظیر آن را باید در بلاد شرقی که نفوذ
یونانی در آن راه یافته خاصه در پالمورجستجو کرد. نمای عمارت شاید از صاروج منقش
یا سنگهای مرمر یا چنانکه بعضی از نویسندگان جدید ادعا کرده اند از صفحات مسین زراندود
و سیم اندود پوشیده بوده است .
تا سال ۱۸۸۸ نما و تالار بزرگ
مرکزی بر پا بود، اما در آن سال جناح شمالی خراب شد و اکنون جناح جنوبی نیز در شرف
انهدام است . در وسط این جلوخان ، دهانه ٔ طاق بزرگ بیضی شکلی
نمایان است که عمل آن تا آخر بنا پیش میرفته است . این تالار که ۲۵/۶۳
گز پهنا و ۴۳/۷۲ گز درازا دارد
بارگاه شاهنشاه بوده است
|
||
|
||
|
||
احسان یغمایی- الیکا بقایی : | ||
![]() بیشترین
فضای معماری شاهنامه به بلندا و گستردگی ایوانها، درگاهها خیمه و
خرگاهها پردهسراها و.... میپردازد، اما از شیوه و گونهی ساخت وساز
آنها کمتر سخنی است. در مواردی، که خوشبختانه کم هم نیستند، با آگاهی و
هوشیاری تمام به ساختوساز کاخها، سدها و بندها میپردازد و شگفت اینکه
نشانی دقیق آنها را بازگو میکند. برای نمونه، فردوسی به طوردقیق جای
آتشکده آذرگشنسب را در آذربایجان میشمارد. در حالی که نظامی آن را در بلخ
میداند:
به بلخ آمد و آذر زردهشت / به توفان شمشیر چون آب کشت
بهار دل افروز در بلخ بود / کزو تازه گل را دهن تلخ بود
زده موبدش نعل زرین بر اسب / شده نام آن خانه آذرگشسب
اما فردوسی به درستی و آگاهی تمام جایگاه آتشکدهی آذرگشسب را در آذر آبادگان میشمارد و در چندین بیت به آن اشاره میکند:
پس و پیش گرد اندر آزادگان / همی رفت تا آذرآبادگان (نوشیروان )
چو چشمش برآمد به آذرگشسب / پیاده شد از دور و بگذاشت اسپ
پل شوشتر و اشارهی شاهنامه به آن
بر پایهی گفتهی فردوسی، شادروان شوشتر بر روی رودخانهی «گرگر» به دستور شاپور نخست ساسانی و به رازیگری« برانوش» بنیان نهاده شده است . همی برد هر سو برانوش را / بدو داشتی در سخن گوش را
برانوش
یکی از چند رازیگری است که شاهنامه از آن نام میبرد. برپایهی شاهنامه
برانوش سپهدار سرزمین بالوینه در روم بوده که در نبردی به دست شاپور
گرفتار آمد:زبالوینه هم چنین لشکری / بیامد سپهدارشان مهتری برانوش بد نام آن پهلوان / سواری سرافراز و روشنروانسردار ایرانیان در این نبرد گرشاسپ است: وزین سو بشد نامداری دلیر / کجا نام او بود گرشاسپ شیر برانوش در نبردی به سرداری گرشاسپ گرفتار میشود:برانوش جنگی به قلب اندرون / گرفتار شد با دلی پر زخون شرط رهایی برانوش از بند شاپور اردشیر پایان بردن این بند است: یکی رود بد پهن در شوشتر / که ماهی نکردی برو بر گذر برانوش را گفت گر هندسی / پلی سازی آن جایگه چون رسی شاپور چون برانوش را گرفتار نمود از او میخواهد بر رودخانهی «گرگر» بندی برپا دارد: یکی رود بد پهن در شوشتر / که ماهی نکردی برو بر گذرو او پس از سه سال کار ساختمان آن را به پایان میبرد و به روم باز میگردد: به کار اندر آمد برانوش مرد / به سه سال آن پل تمامی بکرد
اشاره به پل شوشتر در سرچشمههای تاریخی و جغرافیاییجز فردوسی بسیاری از دیگر پژوهشگران ایران به این بند اشاره کردهاند. «ابن بلخی» در «فارسنامه» نوشتار بسیار ارزشمند دارد. هرچند ساختار آن را از شاپور ذوالاکتاف میشمارد. ابن بلخی نوشته است:«و از آثار او (شاپور ذوالاکناف) در عمارت جهان آن است که شهرها و بندها و پلها که یادکرده او بنا کرده است ....در خوزستان ، شوش ، شادروان شوشتر...». «دمشقی» نیز به استناد ابن بلخی این را از شاپور ذوالاکتاف میشمارد. شادروان شوشتر چندان ساختاری شگفتآور و تحسینبرانگیز دارد که جز فردوسی، بسیاری دیگر از اندیشمندان و بزرگان ایران در نبشتههای خود از آن یاد و ساختار هوشمندانه آن را ستودهاند. بیگمان ارزشمندترین و کهنترین این نبشتهها از آن ابوالقاسم بن احمد جیهانی در کتاب اشکال العالم است که نوشته است:«و از ناحیت تستر بنایی است که آن را شادروان میگویند بندری است که بنای آن شاپور کرده است و محکمترین بناهاست و مولف کتاب میگوید: شنیدهام که نزدیک میل یک فرسنگ است که بنا کردهاند همه از سنگ تا آب در آن جا جمع میشود و بلند میشود تا به در تستر آید...» تاریخ گزیده نیز شادروان شوشتر را از زمان شاپور ذوالاکتاف میشمارد. به هر روی، سروده فردوسی چنین است: همی برد هر سو برانوش را / بدو داشتی درد سخن گوش را یکی رود بد پهن در شوشتر / که ماهی نکردی برو بر گذربرانوش را گفت گر هندسی / پلی سازی ان جایگه چون رسی که ما باز گردیم و این پل بجای / بماند به دانایی رهنمای برش کرده بالای این پل هزار / بخواهی زگنج آنچه آید به کار تو از دانش فیلسوفان روم / بکار آر چندی بدین مرزو بوم چو این پل براید سوی خان خویش / برو تازیی باش مهمان خویش ابا شادمانی و با ایمنی / زبد دور و از دست اهرمنی به کار اندر آمد برانوش مرد / به سه سال آن پل تمامی بکرد چو شد پل تمام او ز شستر برفت / سوی خان خود روی بنهاد تفت اهمیت پل و سد شوشترروش کندن جویهای بزرگ آبیاری در میان دورود از زمان سومریان شناخته شده بوده است. این کانال ها چندان پهن آور بوده که حتی ساخت سازههایی چون قایقها و کشتیهای کوچک در آنها رفت و آمد داشتهاند. از اینروی شادروان شوشتر پیشینهای چندین هزاره دارد. اهمیت و حتی برپایی شوشتر بیشتر از آن روی است که در آن کارون پر شتاب و بیمهار به بند کشیده میشود و جریانی آرام مییابد. رودخانه کارون هنگامی که به شوشتر میرسد دو شاخه میشود. یک شاخهی آن که نزدیک 6/4 است کارون را به سوی باختر میکشاند پیش تر «چهار دانگه» و امروز «شطیط» نامیده میشود. از این شاخه نهر«داریان» یا «داریون» جدا شده و به سوی زمینهای جنوب خاوری میرود. شاخه دیگر که با دست کنده شده و نزدیک 6/2 از آب کارون را به سوی خاورین راه میبرد. شادروان شوشتر که برین نهر برپا بوده پیش از شکستن آب بیشتری داشته و امروز بسیار کم است. این نهر مسرقان یا مشرگان یا دو دانگه نامیده میشده و اکنون «گرگر»خوانده میشود. |