راهرو عشق

راهرو عشق کویراست، که دریا بودنش را به آفتاب بخشید،آفتاب هم گرمی اش را نمی تواندبه همه نبخشد!

راهرو عشق

راهرو عشق کویراست، که دریا بودنش را به آفتاب بخشید،آفتاب هم گرمی اش را نمی تواندبه همه نبخشد!

سیر تکامل خط در ایران باستان


خط میخی

کتیبه های هخامنشی به خط میخی است. ایرانیان این خط را از قوم کلده و آشور گرفتند و در آن تغییراتی دادند و آن را به صورت الفبایی در آوردند. این خط که از چپ به راست نوشته می شده دارای ۳۶ حرف بوده و در کنده کاری و نوشتن روی سنگ و اجسام سخت به کار می رفته است. نخستین خط میخی که به دست آمده است از زمان آریار منه و آخرین خط میخی از روزگار پادشاهی اردشیر سوم است. این خط به سبب دشواری نگارش، از دوران اشکانیان رو به زوال نهاد و به تدریج منسوخ گردید.

در کتیبه ها پنج کلمه به خط میخی و به صورت پندار نگاری باقی مانده است. پندار نگاری مرحله ی پس از تصویر نگاری در تاریخچه ی خط را گویند که تصویر در آن کم کم ساده شده و به صورت علامت و نشانه در آمده است. همچنین برای اسامی معنی نیز علایمی ایجاد گردیده است. علایم ریاضی نیز که اکنون به صورت خط بین المللی در آمده از نمونه های پندارنگاری است. این پنج کلمه عبارت است از: اورامزدا – اهورامزدا، خشایثیه – شاهنشاه، دهیو – کشور، بغا – خدا، بومی - بوم – سرزمین. گذشته از سنگ نبشته ها، سکه های هخامنشی و خطوط روی برخی ظروف و سنگ ترازو ها و نگین های بر جای مانده از آن عهد، همه به خط میخی و زبان پارسی باستان است. برای شناختن زبان پارسی باستان چند جمله از بند اول کتیبه ی نقش رستم با زبان پارسی باستان آوزده می شود: « بغ وزر که اورامزداهی ایمم بومیم اداهی اومام آسمانم اداهی مرتیم اداهی شیاتیم ادامرتیهی». ترجمه : خدای بزرگ است اهورا مزدا که این زمین را آفرید که آن آسمان را آفرید که شادی را برای مردم آفرید.

زبان اوستایی

اوستا قدیمی ترین اثر از آثار آریایی است. زبان اوستایی با سانسکریت، زبان ادبی و کهن هندیان شباهت تام دارد و معلوم می شود که ایرانیان و هندیان در روزگاری با هم زندگانی کرده و زبان مشترکی داشته اند که ریشه ی زبان اوستایی و سانسکریت بوده است. زردشت پیامبر ایران باستان که قرن ها پیش از مسیح زندگی می کرده است، از شمال یا شمال غرب ایران برخاسته و متوجه ی مشرق ایران شده است و پیروانش گشتاسب و گرشاسب در مشرق ایران بوده اند. پس زبان اوستایی در قسمت های شرقی هم مفهوم بوده است.

اوستا دارای دو لهجه است. قسمتی که از خود زردشت است خیلی قدیمی و بقیه جدیدتر است. گات ها یا سرودهای مذهبی از خود زردشت است. اوستا در قدیم ٢١ کتاب را شامل می شده که مردم ایران آن ها را از حفظ داشتند. در استیلای اسکندر، مقداری از آن از دست رفت. بلاش اول اشکانی کوشش به گرد آوری اوستا نمود و دستور داد اوستای پراکنده را که موبدان در حافظه داشتند گرد آوری کنند. ولی اقدام اساسی برای تدوین اوستا در زمان ارشیر بابکان انجام گرفت و عده ای از موبدان که ریاست آن ها با تنسر، هیربد هیربدان بود مامور گرد آوری اوستا شدند. پس از اردشیر، پسرش شاپور اول خرده اوستا را که پراکنده بود گرد آوری کرد. به روزگار شاپور دوم ساسانی درباره ی مراسم دینی میان زردشتیان اختلاف افتاد و به دستور شاپور، آذر بد مهر اسپندان موبد موبدان به کتاب اوستا مراجعه و مطالب آن را مرتب نمود.

خط اوستایی

خط اوستایی با احتمال زیاد در زمان ساسانیان تنظیم شده است. در این دوره در ضمن تدوین اوستا و کتابت آن متوجه شدند که خط پهلوی برای نوشتن تلفظ صحیح اوستا، رسا نیست. بنابراین موبدان، الفبایی از روی الفبای پهلوی به وجود آوردند که بتوان تمام لغات و کلمات مقدس و خواندن صحیح اوستا را به وسیله ی آن نوشت. این خط دین دبیره نام دارد که امروزه به خط اوستایی یا دبیری دین نیز خوانده می شود. این خط که از راست به چپ نوشته می شود، کامل ترین خط موجود جهان است. زیرا در الفبای اوستایی اعِراب جزو حروف است و برای همه ی صداها نیز حروف و نشانه ی ویژه وجود دارد. الفبای اوستایی ۴۴ حرف دارد و جدا نوشته می شوند و چون اعِراب داخل حروف است، خواندن و نوشتن با آن بسیار ساده است. به جرات می توان گفت که خط اوستایی یکی از کامل ترین خطوطی است که تا کنون مورد استفاده قرار گرفته است.

پس از مرگ اسکندر، کشور های تصرف شده، میان جانشینان او تقسیم شد و سلکوس به فرمانروایی ایران منصوب گردید. مدت هشتاد سال سلوکی ها بر ایران تسلط داشتند تا آن که مردم خراسان با قیامی مردانه، سلوکی ها را مغلوب ساختند و دولت پارت یا اشکانیان را به وجود آوردند. واژه ی پارت parthava (پرثَوَه) در گذشت زمان به پَرتَو و سپس با تبدیل (ر) به (ل) و (ث) به (ه) پَلهَو شده و بر اثر قلب (ل) و (ه) به صورت پَهلَو در آمده است. پارت سرزمین خراسان و گرگان کنونی است که نامش در کتیبه ی بیستون جزو کشور هایی که داریوش بر آن ها حکمرانی داشته، آمده است . واژه ی "پهلو" همان گونه که توضیح داده شد از همان لغت پرتو یا پرثوه است که در نتیجه ی تطور لغوی به این صورت درآمده است و لفظ "پهلوان" به معنی شجاع از همین واژه ی "پهلوی" است، زیرا پرتوها ( پهلوی ها ) نزدیک به ۵٠٠ سال در برابر یوزش رومیان ایستادگی کردند.

زبان پهلوی

پس از استقرار اشکانیان، زبان پهلوی اشکانی یا زبان مردم خراسان زبان رسمی و درباری ایران شد و تا تسلط اعراب تازی زبان مردم شمال و مشرق ایران بود. از زبان پهلوی اشکانی که به زبان پهلوی شمالی نیز معروف است، جز چند کلمه به روی سکه ها، آثار مهمی بر جای نمانده است و در زبان ارمنی و لهجه های آذربایجان و خراسان نیز پاره ای از واژه های پهلوی اشکانی دیده می شود.

گاهی از کلمه پهلوی، زبان فارسی روان اراده می شود، به طوری که در دوره های اسلامی، "پهلوی زبان" می گفته اند که مقصود "زبان پارسی" بوده و آن را در برابر زبان عربی به کار می بردند. این زبان که اصل آن از پارسی باستان است، در طی زمان تغییر پیدا کرد و پس از تحول بسیار به صورت پارسی و زبان دری در آمد.

مانی در سال ٢۵١ میلادی در سن ۴۵ سالگی ادعای پیامبری کرد و برای تبلیغ شاپور اول ساسانی به دین خود، کتاب شاپورگان را به زبان پهلوی اشکانی نگاشت. بخشی از آثاری که اخیرن از مانویان در تورفان ایالتی از ترکستان چین پیدا شده بنا به عقیده ی شماری از پژوهشگران به خط و زبان پهلوی اشکانی است. رساله ای هم به زبان پهلوی اشکانی در دست است به نام درخت آسوریک که گروهی از پژوهشگران عقیده دارند که اصل آن به زبان پهلوی اشکانی بوده و بعد به پهلوی ساسانی در آمده است و این کتاب در اصل منظوم بوده و شعرهای ١٢ هجایی داشته ولی اکنون وزن های بیت های آن به هم خورده و به نثر تبدیل شده است. موضوع درخت آسوریک عبارتست از مناظره ی درخت خرما و بز که ما به عنوان نمونه چند سطر از کتاب را با ترجمه ی آن می آوریم: «درختی رست است تر او شتر و اسوریک، بنش خشک است، سرش هست تر، ورگش کنیا ماند، برش ماند انگور، شیرین بار آورد. مرتومان وینای آن ام درختی بلند». ترجمه : درختی رسته است آن طرف شهرستان آسوریک، بنش خشک است و سر او تر است، برگش به نی ماند و بارش به انگور. شیرین بار آورد. مردمان بینی من آن درخت بلندم.

خط پهلوی

اخیرن سندی به زبان پهلوی اشکانی در اورمان کردستان کشف شده و آن عبارت از دو قباله ی زمین است که در ١٢٠ سال پیش از میلاد مسیح آن را به خط پهلوی اشکانی روی پوست آهو نوشته اند. خط پهلوی اشکانی که با حروف جدا از هم و منقطع و از راست به چپ نوشته می شد، از خط آرامی اقتباس شده بود، خط آرامی را کلدانیان که تابع ایران بودند در این کشور رواج دادند. در زمان هخامنشیان این خط مخصوص نگارش بود و خط میخی برای کتیبه و کنده کاری به کار می رفت، در دوره ی اشکانیان خط پهلوی برای کتیبه و کنده کاری هر دو معمول شد. خط پهلوی دارای ٢۵ حرف است و عیب و اشکال بزرگ آن این است که حروف صدادار ندارد و یک حرف آن گاه چند صدای مختلف دارد.

اردشیر بابکان، اردوان آخرین پادشاه اشکانی را شکست داد و آن سلسله را برانداخت و سلسله ی ساسانی را بنیاد نهاد و پایتخت را از شمال به جنوب آورد. مذهب زردشتی را که از روزگار تسلط اسکندر به تدریج از رونق افتاده بود، آیین رسمی ایرانیان کرد و آتشکده های خاموش را روشن ساخت. وی و جانشینانش در آبادانی کشور و گسترش علم و فرهنگ و ترویج آداب و رسوم ملی کوشش بسیار نمودند.

زبان پهلوی ساسانی که به پهلوی جنوبی معروف است با پهلوی اشکانی تفاوت اندکی دارد. با نگاهی به برخی کلمات که هنوز در زبان پارسی به کار می رود، می توان به اختلاف میان دو لهجه ی اشکانی و ساسانی پی برد. مثلن "گرسنه" و "گسنه" که به زبان پهلوی اشکانی است، در زبان پهلوی ساسانی "گشنه" است. همچنین "فرستک" در پهلوی اشکانی، "فرشتک" در پهلوی ساسانی و "فرشته" در زبان پارسی کنونی است. اصل زبان پهلوی جنوبی نیز از پارسی باستان است و چون پاره ای از اصطلاحات دینی و لغات اوستایی در آن راه یافته و از نظر قواعد دستوری با پهلوی اشکانی فرق اندکی دارد، از این رو آن را لهجه ای از لهجه های پهلوی می شمارند.

از زبان پهلوی ساسانی آثار متعددی یز جای مانده است که بخش عمده ی آن کتاب های دینی، اخلاقی، ادبی و داستان است. در روزگار ساسانیان اوستا نیز گرد آوری و ترجمه و تفسیرهایی به پهلوی بر آن نوشته شد که آن را زند گفته اند و شرحی که سپس برای زند نوشته شد، به پازند معروف است.

خط پهلوی ساسانی از روی خط پهلوی اشکانی تنظیم شد که در کتیبه ها، حروف آن مانند پهلوی اشکانی از هم جدا نوشته می شد و در نامه ها و تحریر، با هم ترکیب می شد . شمار الفبای پهلوی ساسانی را از ١٨ تا ٢۵ حرف نوشته اند و علت این امر همان گونه که گفته شد آن است که در این خط یک حرف چند صدای مختلف می دهد. دبیران دوره ساسانی برخی از لغات را به آرامی می نوشتند و هنگام خواندن به پهلوی می خواندند و آن را هُزوار ٍٍِِ‌ش می نامیدند. مثلن « ملکان ملکا » می نوشتند و «شاهنشاه» می خواندند و «یوم» می نوشتند و «روز» می خواندند. با آن که زبان پهلوی از نظر قواعد دستوری و ریشه ی کلمات با زبان پارسی کنونی اختلاف اندکی دارد، به سبب این که الفبای پهلوی حروف صدادار ندارد و یک حرف، صداهای مختلف می دهد و معمول بودن هزوارش در آن، خواندن کتاب های پهلوی خالی از اشکال نیست. خط پهلوی در دوره ی ساسانیان معمول بوده و تا حدود یک سده پس از اسلام در ایران زمین رواج داشته است و تا زمان حجاج بن یوسف ثقفی دفاتر دیوانی هنوز به خط پهلوی نوشته می شد و پس از آن که خط عربی جانشین آن گردید، این خط تا مدتی میان گروهی از ایرانیان به ویژه موبدان برای نامه نگاری و نوشته های دینی به کار می رفت. کتیبه هایی از دوره ی ساسانیان کشف شده است که مهم ترین آن ها عبارتست از :

١- کتیبه ی نقش رستم نزدیک تخت جمشید از اردشیر بابکان به سه زبان پهلوی اشکانی و ساسانی و یونانی.

٢ – کتیبه ی حاجی آباد در سه فرسخی تخت جمشید ار شاپور اول ساسانی که به پهلوی ساسانی و اشکانی نوشته شده است.

۳ – کتیبه ی پایکوبی میان قصر شیرین و سلیمانیه کردستان عراق که بخشی از ایران بوده و کتیبه ی بسیار مفصلی است از نرسی که به خط پهلوی اشکانی و ساسانی نوشته شده است .در این کتیبه نرسی بیان می کند که چه گونه بهرام سوم را از تخت پایین آورده و خود به سلطنت رسیده است . این کتیبه درباره ی حدود و مرزهای ایران در آن زمان اطلاعات بسیار جالبی به دست می دهد.

کتیبه هایی نیز در طاق بستان و نقش رجب و تخت جمشید و همچنین لوح ها، سکه ها و مُهر هایی از دوره ی ساسانی باقی است. یکی از آثار پر ارزش به خط پهلوی ساسانی "کارنامه اردشیر بابکان" است که در بخشی از آن می گوید: «پس از مرگ اسکندر گجستک رومی، ایران، شهر ٢۴٠ کدخدایی بود. سپاهان و پارس و نواحی نزدیک آن در دست اردوان سردار بود. بابک، مرزبان و شهردار پارس و گمارده اردوان بود».

نقل از:http://generaleshop.com

اصل و هدف واقعى اشو زرتشت

زرتشت و گات ها
آریاییان زندگیشان را به گله دارى مى گذراندند و خود به دو دسته تقسیم مى شدند، تعدادى از آنان که در جلگه هاى وسیع ، زندگى مى کردند استعداد و انعطاف بیش ترى در پذیرش تمدن تازه داشته و دیگران که صاحب زمین هاى ناهموار بودند به همان زندگى چادرنشینى و شکار قناعت کردند. اینان به خدایان قدیمى طبیعت ، مانند دیوها و دوهاى هندیان ، اعتقاد داشتند.
زرتشت در گات ها از مریدان این خدایان به نام هاى فرفسترهیزوا که معنى آن افعى زبانان مى باشد (یسناى 33 بند 6) نام برده است . بیش ترین سطور گات ها اختصاص به مبارزه با طرفداران دیوان یا بهتر بگوئیم مبارزه با معتقدان قدیم و طبیعت پرست داشته است ؛ به عبارت دیگر، گات ها، تاریخى است انباشته از برخورد با دیوپرستان .
زرتشت مى کوشید که با فلسفه اجتماعى خود که فلسفه ى پیشرو بود، آریاییان را از زندگى چادرنشینى و شکارورزى بازداشته ، آنان را به زندگى در شهرها، کشاورزى و تمدن شهرى آشنا کند، و براى اتحاد آنان تک خدایى را جانشین خدایان متعدد و طبیعت پرستى نماید.
بارتولومه مى نویسد: نو آورى زرتشت این است که بجاى خدایان متعددى که وجود داشت ، یک خداى دانا یا اهورمزدا را جانشین ساخت .
اغلب محققین دیگر که پیام زرتشت را به دقت بررسى کرده اند دریافته اند که در گات ها فقط یک خداوند و آفریدگار وجود دارد و زرتشت پیام آور یک توصیه خالص است . دیوهاى گات ها موجوداتى آسمانى نبوده و بر روى همین زمین زندگى مى کردند. این دیوان که زرتشت از آن ها به نام هاى بتدوا، کرپان ها، کاوى ها، کرنما و دیوسیجها نام مى برد مخالفین فلسفه زرتشت و خواهان شیوه زندگى قدیمى خود یعنى چادرنشینى و شکارورزى بوده اند. در حقیقت گات ها تصویریست از جامعه ى بسیار کهن که مرحله انتقالى جامعه شبانى به جامعه کشاورزى است .
دیاکونوف ، نهضت دینى شرق ایران را که در گات ها منعکس شده است ، نهضتى دموکرات مى داند. در گات ها نامى از طبقات و اصناف مختلف نیست ؛ زیرا در آن عصر هر کس مى توانسته هم کشاورز، هم چوپان و هم جنگجو باشد.
روابط و مناسبات ارضى گات ها بیانگر ارتباط خانه ، کشتزار، ایالت ، یا: خانه ، ده ، و ایالت است . زرتشت پیوسته در تلاش براى حفظ این نظام در برابر چادرنشینان بود چنان که در (وهوخشترگات یسنا 5 بند 14) فریاد برمى دارد: کرپانان نمى خواهند که در مقابل قانون زراعت سر اطاعت فرود آورند و یا در (یسنا 31 بند9) در ستایش کشاورزى مى گوید: از آن تو بود آرتنى ها، از آن تو بود نیروى آفریننده ستوران و فردى روشن که ستور را آزاد گذاشته تا خویش نزد برزیگر و غیر برزیگر اختیار کند و گاه در دفاع از شهر و زندگى شهرى و کشاورزى ، با اهورامزدا سخن مى گوید (و در یسنا 31 بند 16) مى گوید از تو مى پرسم اگر دانائى (زرتشت ) را به واسطه راستى آرزوى برترى بخشیدن به مال و شهرت بوده است و اگر مى خواهد که مثل تو بشود، اى مزدااهورا، کى بدان رسد و چگونه باید رفتار کند؟
در همین باب در (یسنا 45 بند9) مى گوید بشود که مزدااهورا از قدرت ، خویش را بکشت و کار یارى کند تا آن که بستوران و برزیگران نمو و ترقى دهیم بنظر مى رسد که گاهى دیوان انسان نما - طرفداران چادرنشینى - بر زرتشت و یاران او پیروز مى شدند، زیرا در (اشتودگات یسنا 46 بند 1) گوید: به کدام خاک روى آورم ، به کجا رفته پناه جویم و در ادامه شکوه مى گوید: چگونه ترا خشنود توانم ساخت اى مزدا.
کشور دلخواه زرتشت و حکومت دلخواه او کشور و حکومتى است که آسایش مردمان در آن فراهم باشد چنان که (آبان یشت - کرده سى ام بند 120) مى گوید: اى ، اردیسور آناهیتا و اى نیک ، اى توانا، اینک از تو خواستارم این کامیابیم که با ارج فراوان به شهریارى بزرگى دست یابیم که در آن خوراک بسیار ساخته مى شود و بهره و بخش هر کس بسیار است .
نهضت زرتشت ، نهضتى اجتماعى بود که پایه هایش را بر یکتاپرستى (اهورامزدا) قرار داده است تا همانطور که ذکر شد اتحاد ایرانیان را تامین کند. در گات ها دویست بار به کلمه مزدا برمى خوریم ، اهورامزدا قدرتى یکتا و آسمانى ، توصیف شده است که مانع طرفداران و پیروان راستى و زندگى شهرى و کشاورزى ، و خصم چادرنشینان و خدایان آنان است . اهورامزدا خداى بخشایش و آمرزش و ترحم و شفاعت است و نه خداى جبر و قهر و مکر و خشم ، بلکه خداى پاکى ، راستى ، مردانگى ، راستگویى و پیمان شناسى است و یاران و آفریدگان وى نیز باید چنین باشند. اهورامزدا خواست و اراده خود را برتر از همگان نمى داند، بلکه با امشاسبندان و ایزدان و فروهرها، آدمیان را در کار آفرینش و پیکار، با اهریمن به یارى مى خواند و در این پیکار فرقى میان میان زن و مرد نیست به آناهیتا همان اندازه ارج مى گذارد که به مهر.
در سراسر گات ها موجودى به نام اهریمن وجود ندارد. کلمه اهریمن اولین بار در زمان ساسانیان و در زمان نگارش دوباره اوستا و تفسیر آن (زند) و (پازند) در مقابل اهورامزدا قرار گرفت . در گات ها انسان آزاد آفریده شده و اوست که به اختیار سرنوشت خود را شکل مى دهد. حتى پیروان دروغ نیز آزادانه راه خود را انتخاب مى کنند. در یسنا (5/30) تاکید مى کند که مزدا را نیز باید برگزید و داوطلبانه و به اختیار از او اطاعت کرد. در یسنا (2/52) و یشتاسب و دو عضو خانواده هوکره ، دختر و داماد زرتشت باید به اختیار و با میل اطاعت و پرستش اهورا را بپذیرند.
پروفسور گیگر، انتخاب آزاد را جالب ترین اصول زرتشت مى داند.
در سه بند گات ها (9/31) آمده است از آن توست خرد مینوى جهان آفرین تو به بندگان خویش نیروى اختیار راه نیک و بد، بخشودى تا این که راهى برگزینند که راهنما به آن گرویده و یا رهبر غیرواقعى شان داده است .
آن چه اصل و هدف واقعى زرتشت است ، بسط راستى و راست کردارى و پرهیز از ریا و دروغ و فریب است .

نقل از:http://forum.niksalehi.com

نخستین نمایشنامه جهان

نخستین نمایشنامه جهان:
دیرین ترین متن نمایشی در دست،فصل 29 از گات های زرتشت است.سخنوری که یونانیان و رومیان زمان او را شش هزاره پیش از افلاطون می شماردند و توان ادبی اش را بیشتر از "هومر" و "هزیود" میدانستند.
در گات ها میبینیم که به دنبال پویش زرتشت که:چگونه بود آغاز آفرینش؟(28:11)، تماشاخانه ای برای خواننده گات ها برپا میشود و گفت و گوهایی نمادین میان هرمزد با نقش آفرینان گیتی(امشاسپندان) درمی گیرد.شیوه هنرمندانه زرتشت در پدیدآوری پرس و گوی،یک نوآوری در ادب دنیا بوده و نمونه برداری هایی از آن،انجام پذیرفته است; از "بگ وت گیتا" و "مکالمات کنفسیوس" گرفته تا "کتاب اشعیا" و گفت و گوهای سقراط(دیالوگ ها) که نامدارترین آن ها را افلاطون نگاشته است.پژوهشگری به نام "لومل" مینویسد:"در کلام زرتشت جاه و عظمت پروردگار،پیوسته با عمیق ترین وجهی قابل احساس است و نزدیکی بی نظیر و قابل اعتماد به خداوند مشهود است.روی سخن او با آنکه اغلب با انسانهاست ولی گفت و گویش بیشتر به یک مونولوگی(سخن یک جانبه) مبدل میشود که طرف صحبت خداوند است و سپس چنان اثرمیگذارد که گویی دیالوگی(سخن دو جانبه) با پروردگار است که در آن،دوست با دوست سخن میگوید."
پژوهشگران دیگر نیز بر این باورند که سروده های زرتشت از گرانبهاترین گوهرهای ادب دینی جهان(جان هیلنز)...و صور خیال گات ها به مراتب از مثل هایی که در تورات و انجیل آمده،پیچیده تر و ژرف تر است(مری بویس)....اگر زرتشت پیدا نشده بود،حماسه در ایران به همان سرنوشتی دچار میشد که در میان هندیان و مردم ژاپن دچار آمده است(ریچارد فرای).
نکته مهم و جالب اینکه گات ها با نوای بربط و چنگ و تنبور و دیگر سازهای زهی،همراهی میشد و اصلا کلمه "گات" نمایانگر شعر(قطعه) و موسیقی(سه گاه،چهارگاه) است.پژوهشگرانی چون "پرونیر" و "دریپر" بر این باورند که موسیقی و آواز خوانی کلیسا که گاهی در قالب 2 گروه انجام میشود و حالت دیالوگ دارد،برگرفته از موسیقی مغانه است.به نوشته کتاب "تاریخ بخارا"قوالان این شهر درباره "کین سیاوش" نمایش هایی به زبان شعر و نوحه(تراژدی) داشتند که آنرا "گریستن مغان" می خواندند و پیشینه اش به چهار هزار سال میرسد.این گزارش گرانبها نشان میدهد که سابقه نمایش در ایران تا چه اندازه دور و دراز است.
اینک میپردازیم به گوشه ای از نخستین نمایشنامه جهان:
زمین:چه کسی مرا میخراشد و زخمی میکند؟خشم و ستم و پلیدی،مرا آغشته است.ای هرمزد،برایم یک پناه بخش بفرست.
هرمزد:ای عشق،آیا راهبری توانمند را میشناسی که پناه بخش جهان آباد باشد و پیروان دروغ را بازدارد؟
عشق:هویدا نمیبینم سرکوبگر بدکاران را،کسی که گوش به زنگ او،به جنبش درآییم.نماز و آفرین من بر هرمزد باد تا دیوپرستان را برچیند و مردمان راست کردار را پرستار باشد.
هرمزد:ای بهمنش،آیا بینشوری سرشار از عشق نمیشناسی؟تو کدامین پیشوا را سپارنده ای؟
بهمنش:آنکه من میشناسم،"سپیتمان زرتشت" است که با آوایی خوش،ستاینده شما و عشق است.
زمین:چه خشنودم از آن رادمرد که فروگذار جنگ است.کدامین هنگام مرا یاری میدهد؟ای هرمزد ما او را پربارترین ویدای شما میشناسیم.فرا بفرست آن پیر مغان را و پاینده دار "زند" را.ما شما را رهرویم.


منبع:کتاب مرز مزدایی به قلم استاد امید عطایی فرد