شرح سیمای فروهر
چون غیر از کندهکاری سیمای فروهر که در سنگنبشههای ایران باستان مانند تخت جمشید وجود دارد نوشتهای در این مورد در دسترس نداریم،
شرح سیمای فروهر
چون غیر از کندهکاری سیمای فروهر که در سنگنبشههای ایران باستان مانند تخت جمشید وجود دارد نوشتهای در این مورد در دسترس نداریم، از این رو بناچار برای باز نمود پیکر فروهر باید از گفتار گذشتگان که سینه به سینه به ما رسیده بازگویی کنیم.
1- سیمای فروهر که همانند چهره آدمی است و نمود همبستگی با او را دارد.
2- دو بال در دو سوی فروهر که دارای سه شهپر میباشد و نشانگر “اندیشه نیک، گفتار نیک و کردار نیک” است که انگیزه پویایی و پرواز و پیشرفت است.
3- پائین تنه او که دارای سه بخش می باشد، نمودار“اندیشه وگفتار و کرداربد” استکه نابههنجاریها و زشتیها از آن سرچشمه میگیرد و مایه سرنگونی آدمی میشود.
4- در دو سوی این پیکره دو چنبره دیده میشود که دو نیروی “سپنتامینو” و “انکره مینو” را بازگو میکند که نخستین به سوی چهره و دومی در پشت پیکره است و در اینجا باز هم اشاره به این میشود که ما باید روی به نیکی آورده و به بدی پشت کنیم.
5- در میان تنه و یا دورن فروهر یک دایره وجود دارد که نمایانگر بیآغازی و بیپایانی روان می باشد.
6- یک دست فروهر به سوی بالاست که نشانه کوشش برای رسیدن به والایی است.
7- و در دست دیگر او حلقه ای استکه گروهی بر این باورند که آن حلقه پیمان است و نمودار ارج فراوان پیمان و وفاداری به آن در این کیش است.
در آئین زرتشت، فروهر و یا روان انسان دارای دو نماد خوبی و بدی است و این امر به خوبی بن مایه فلسفه زرتشت را نشان میدهد که هر کس باید تلاش نماید تا نیروی سپنتامینوی خود را فر و شکوه بخشد و کارمایه “انکره مینوی” را به زیر پا بکشد و با این پیکار دو گونه گان روان خود را فرهی داده تا راه را بر والایی و رستایی مینوی خود بگشاید و پیشرفت نماید و کامیاب شود.
گاتاها سرود سوم (30) بند 3
اینک، آن دو مینوی همزاد که در آغاز،
در اندیشه و انگار پد یدار شد ند،
یکی نیکی را مینماید وآن دیگری بدی را.
شخص خرد مند از ایند و نیکی را برمیگزیند،
وشخص نادان بدی را.
از سویی دیگر چون دایره میان پیکره نشانه جاودانی بودن روان است می توان اینگونه برداشت کرد که هر اندازه که آدمیان برای والایی فروهر خود بکوشند پس از درگذشت از این جهان روان آنها از پایگاه بالاتری برای رساییهای خود، دوره نوینی را آغاز خواهد کرد.
بر همین انگیزه است که ایرانیان باستان پس از درگذشت نزدیکان خویش گریستن و زاری و اندوه را نکوهیده و ناشایست می دانستند. زیرا زمانی که ما بپذیریم که فروهر و یا روان دلبندان ما با گذشتن از این جهان دورهای از رسایی خود را پشت سر می گذارند و از پایگاه بالاتر و نوی، راه رستایی خود را می پیمایند باید خرسند و شاد بود نه اندوهگین و گریان، هر چند که نبود آنانها، مایه تلخکامی و ناگوارایی برای بازماندگان باشد. بدین ترتیب، در فلسفه زرتشت هر کسی بر پایه سرشت فروهر خود پاسخگوی رفتار خویش است.
بر نهاد چنین اندیشه نیرومند و والایی بود که هیچگاه کوروش بزرگ و یا بیشتر پادشاهان باستانی ایران به گواه تاریخ نه تنها کیش زرتشت را به زور به مردم ندادند و ستمی بر آنان روا نداشتند بلکه باورهای د یگران را هم آزاد گذاشتند و به اندیشه و کیش و آئین آنها ارج نهادند.
گاتاها سرود چهارم (31) بند 11
ای خداوند خرد،
هنگامیکه در آغاز برای ما جسم و جان و وجدان آفریدی
وبما همچنین نیروی اندیشیدن وتوان کارکرد ن وسخن گفتن بخشیدی،
تاهرکس بد لخواه خویش وبا کمال آزادی کیش خود را بر گریند.
http://zoroaster.net