یکی از شاخه های شناخت
فرهنگ ادوار گذشته هر تمدنی، تاریخ لباس و پوشاک است. مردان ایرانی در
تمامی ادواری که نشانه هایی از پوشش آنها در دست داریم، نیز حجاب در معنای
مخالف برهنگی را داشتند و اصولاً برهنگی در فرهنگ ایرانی امری مذموم به
شمار می رفته است. شاید این مفهوم را هنگام مقایسه با تمدنهای همزمان با
تمدن ایرانی بهتر درک کنیم.
بررسی پوشش مردان و زنان ایرانی نه تنها ما
را با ظاهر افرادی که در گذشته زندگی می کردند، آشنا می کند، بلکه شناخت
بسیاری از مسایل مانند انواع بافته های نساجی نوع و طرح آنها و خیلی موارد
دیگر را به ما می دهد.
ایرانیان از عهد کهن تا چندی پیش درباره لباس
پوشیدن تغییر نگرش اساسی نداشته اند، اگر چه در گذر زمان سعی کرده اند شیوه
لباس پوشیدن را متناسب با شرایط متغیر زمانه خود هماهنگ سازند، ولی در
مجموع متفاوت تر از ساکنان کشورهای اروپایی بوده اند. سنگ نگاره های به جا
مانده از عهد باستان هم نشان می دهد که جوامع شرقی از جمله ایران و مناطق
دیگر همچون تمدن «تدمر» در سوریه علی رغم تأثیرپذیری از معماری یونانی و
رومی، باز هم حال و هوای شرقی خود را حفظ کرده اند که این در سنگ نگاره ها و
پیکرهای تقریباً پوشیده از لباس به یادگار مانده از آن دوران خود را نشان
می دهد.
تاریخ لباس بخشی از تاریخ تمدن است که در آن تحولات شکل و فرم
لباس از قدیمی ترین ایام تا زمان خاصی مورد بررسی و مطالعه و تحقیق قرار می
گیرد و با تغییر این نوع پوشاک رفتارهای فرهنگی و اجتماعی آن جامعه نیز
دستخوش تغییر و تحول می گردد. در هر جامعه مطالعه این بخش از تاریخ رازهای
نهفته ای در مورد مردم آن دوران را برای ما روشن می سازد.
::پوشاک در شهر سوخته
شهر
سوخته زابل شهری پنج هزار ساله در دل کویر است که آشکار شدن اسرار نهفته
اش در هر فصل کاوش توسط باستان شناسان، مردم دنیا را حیرت زده به سوی خود
جلب می کند. سیستان به خصوص شهر سوخته از لحاظ موقعیت خاص اقلیمی، سیاسی و
فرهنگی مرکز ارتباطات تمدنهای بزرگ ماوراء النهر، بین النهرین و هند و چین
به شمار می رفته است.
شهر سوخته تنها جایی است در ایران که حدود هفتصد،
هشتصد نوع پارچه از ظریف و خشن و کتانی شکل در آن یافت شده است و این به
خاطر شرایط اقلیمی شهر سوخته است که توانسته پارچه ها را خیلی خوب نگه
دارد.
مدارک و اسناد مربوط به پوشاک در ایران باستان از نظر منبع
مطالعاتی به چند گروه تقسیم می شود؛ دوران پیش از تاریخ، پیش از دوران
ایلامی ها و بعد هم هخامنشیان و دیگری هم دوران ایلامی به بعد تا دوران
اسلام است.
در دوران اسلامی به خاطر داشتن مدارک و اسناد بسیاری که
وجود دارد مشکل خاصی برای بازسازی نحوه لباس مردمان آن زمان نداریم، مشکل
اصلی ما بازسازی نحوه پوشاک مردم پیش از تاریخ است. همان طور که می دانید
در محوطه های باستانی ایران پارچه نداریم، البته نمونه های بسیار کوچک
گهگاه در کاوشهای شهر سوخته دیده می شود.
طی کاوشهایی که در این شهر
انجام شده چند نمونه لباس را روی پیکره های فلزی، سنگی و گلی کشف کرده ایم،
به عنوان نمونه مجسمه مفرغی پیدا شده که خانمی را نشان می دهد که دیگی روی
سر دارد و ظاهراً در حال جابجایی آب از جایی به جای دیگر است. این بانو
دارای یک لباس یک تکه بلند است که تقریباً تا پایین زانو و بالای قوزک پا
به صورت یک تکه آمده است. دیگری یک مجسمه کوچک سنگی است که این مجسمه یک
نوع دیگر لباس که در مناطق شرق ایران مثل خراسان استفاده می شده را نشان می
دهد که شبیه یک نوع ساری هندی است، این زن یک شالی را به یک طرف شانه
انداخته، شالی که از جلو بدن او شروع می شود و به پشت شانه می افتد. نوع
دیگری از لباسهای خانمهای شهر سوخته که در کاوشهای متعدد کشف شده، لباس
بلندی است که تا روی زانو پولک دوزی شده است.
البته در بین این پیکره ها
دو، سه نمونه لباس مردانه هم دیده شده است که نشان می دهد ظاهراً مردان
شهر سوخته در هوایی که خیلی سرد نبوده بالاتنه شان تقریباً عریان بوده و از
روی کمر یک شال بلندی را چند بار به دور کمر می پیچانده اند. در نمونه
دیگری که از پیکره مرد گلی به دست آمده، می بینیم که لباس کاملاً بلند و یک
تکه، چیزی شبیه لباس روحانیان به تن داشته البته با این تفاوت که در قسمت
جلو هیچ شکافی وجود ندارد، مثل کیسه که ظاهراً از سر پوشیده می شده است.
در
مورد نوع پوشش مردمان شهر سوخته را تزیینات لباسهای آنها می داند و مثلاً
در یکی از قبرها، ما زنی را پیدا کردیم با یک لباس تمام منجق دوزی شده که
با یک نوع مهره یا سنگ قیمتی تزیین شده است و از نوع لباس و تزیینات این زن
می توانیم بفهمیم که احتمالاً او یک فرد عامی و عادی نبوده است و مطمئناً
متعلق به یک طبقه حداقل متوسط بوده است. همچنین در ادامه کاوشهای شهر سوخته
آثاری از بند کفش مثل بندکفشهایی که در بلوچستان استفاده می شود، به دست
آورده ایم که نشان می دهد این مردم از کفش هم استفاده می کرده اند. در شهر
سوخته استفاده از کمربند زیاد رایج بوده، چرا که نوعی قطعه پارچه ای پیدا
شده، مثل کمربندهای امروزی با سوراخهایی که برای کنترل کردن آن استفاده می
شده است. همچنین در کاوشهای باستان شناسی مواردی مثل یک نوار قیطانی شکل که
روی سربسته می شده است و یکسری قالبهای چوبی کفش و حتی چند نمونه گل موکه
با نخهای چند رنگ بافته شده، نیز دیده شده است.
پوشاک در فلات ایراناما
«لادن خرمی» کارشناس طراحی پارچه و لباس و مدرس دانشکده تربیت مدرس قدیمی
ترین نمونه های لباس در فلات ایران را مربوط به لباسهای مجسمه انسانی در
این فلات می داند که متعلق به 4200 سال قبل از میلاد است. لباس این مجسمه
منحصر به لنگی است که به کمر بسته و معلوم می شود که انسان از آن زمان دیگر
از پوست حیوانات بطور طبیعی استفاده نمی کرده بلکه از پشم، پارچه هایی می
بافته است و آن را لنگ وار به دور خود می پیچیده است.
وی به گزارشگر ما
می گوید: نوع دیگر از لباس قدیمی در نقوش برجسته ایلام دیده می شود. این
لباس متعلق به هزاره سوم پیش از میلاد است که برش ساده ای به پوست داده شده
و به طرز زیبایی به شکل شال، که یک طرفه آن روی شانه ها گره خورده و شانه
دیگر آن برهنه و آزاد می باشد، دیده می شود. در سرلوحه کتیبه قانون حمورابی
متعلق به 2100 سال قبل از میلاد بالای کتیبه «خداوند آفتاب» نشسته و در
حالی که از شانه هایش شعله زبانه می کشد و متن قانون را در دست گرفته است،
لباسی شامل شش دامن که مانند ژیپون روی هم قرار گرفته با بالاتنه ای ساده
از پارچه ای نرم به تن دارد که متأسفانه تصاویر چندان روشن و واضحی از آن
در دست نیست.
::نوع پوشش در سلسله هخامنشیانیکی
از نکات جالب توجه در تمام نگاره های باستانی هخامنشیان این است که در هیچ
نگاره ای انسان برهنه ای دیده نمی شود و اصولاً برهنگی از دیدگاه
هخامنشیان بسیار زشت و قبیح بوده است. پروفسور گزنفون در کتاب «از زبان
داریوش» در این باره می گوید: کوروش این لباس را از مادها گرفته و تمام
کارکنانش را متقاعد کرده تا آن را بر تن کنند وظاهراً معتقد بوده که این
لباس نقص بدن اشخاص را می پوشاند و آدمی را زیبا و بالابلند نشان می
دهد.البته در رابطه با طرح و برش و دوخت این لباسها بحثهای زیادی بوده، به
طوری که برخی می گویند، پارچه ای ساده است به طول دو قد انسان و به عرض دو
دست باز، با سوراخی برای سر، برخی هم آن را لباس دو تکه بسیار پرکاری می
دانند.
درباره دو تکه بودن لباس هخامنشیان گولدمن باستان شناسی که در
این باره تحقیق کرده، عقیده دارد: کسی نمی تواند به صراحت بگوید که این
لباس دو تکه یا یک تکه است.
برعکس این عقیده، دانشمندی به نام رس کوشش
کرده که دو تکه بودن لباس پارسیان را ثابت کند و در مقاله ای می نویسد: دو
تکه بودن لباس نگهبانان ایلامی کاخ داریوش روی کاشیکاریهای شوش به خوبی
نمایان است.
وی چنین ادامه می دهد: در شوش لباس نگهبانان ایلامی کاخ
داریوش دو رنگ داشته و این امر دو تکه بودن این لباس را ثابت می کند. این
نوع لباس نگهبانان ایلامی در شوش بسیار زیاد و مزین بوده و از دو رنگ پارچه
(سفید و زرد یا نارنجی و قهوه ای) دوخته شده است و نقش روی پارچه عبارت از
چهار گوشه های زینتی و گلهای درشت و زیبایی که درون آن اشکال هندسی رنگین
نقش شده است.
هر لباس از سه قطعه پارچه متفاوت درست شده که به کمک حاشیه
ها از یکدیگر مشخص می شود. بالاترین قطعه لباس آن است که روی شانه ها قرار
می گیرد، این پارچه از این مچ دست تا آن مچ دست را دربرمی گیرد. سوراخی
برای عبور سر در میان دارد و در قسمت جلو تا روی سینه قرار می گیرد. بعد
پارچه ای یک رنگ به طرف پایین بدن، در جلو تا کمر و در پشت تا زیر نشیمن
گاه که روی پارچه چینهای عمیقی وجود دارد. قطعه سوم پارچه ای نسبتاً بزرگ
است که به صورت لنگ بسته می شود و در پشت و جلو قدی یکسان دارد.
در کتاب
تاریخ شاهنشاهی هخامنشی ترجمه دکتر محمد مقدم در مورد سربازان گارد
جاویدان نقش شده در آجرهای لعابدار شوش چنین توضیح داده شده است که آنها
سرهای برهنه داشته اند و موهایشان را با نوارهای تابیده سبز رنگ می بسته
اند و یک لباس پرکار که از گردن تا مچ پای آنها را می پوشانده به تن داشته
اند.
به گفته پروفسور هایرماری کخ در کتاب «از زبان داریوش»، در رابطه
با پوشش لباس گارد جاویدان هخامنشیان نظرات جالبی وجود دارد این که گارد
جاویدان در بعضی نقش برجسته های تخت جمشید کلاهی که از جنس نمد بوده به شکل
مستطیل ساده و کوتاه تر از کلاه شاه استفاده می کردند. کفش آنها، کفش چرمی
ساده نوک تیز بوده و سه بند داشته است و در آن برای بلند قد نشان دادن
افراد از پاشنه استفاده می کرده اند.
خرمی ادامه می دهد: در جای دیگر
روی کاخ داریوش در تخت جمشید پیکره پهلوانی در حال کشتن شیری دیده می شود،
بالاپوشی که این مرد هخامنشی به تن دارد، غیر از فرمی است که تا به حال
درباره آن گفته ایم این بلوز بدون آستین بوده و جلوی آن مانند جلیقه باز
است و چنین به نظر می رسد که این پهلوان در زیر جلیقه خود چیزی نپوشیده است
یا آن که در زیر آن پیراهنی بدون آستین به تن دارد. به طوری که از سنگ
نگاره های تخت جمشید بر می آید قسمت پایین لباس پارسیان دو نوع مختلف بوده
است:
نوع اول آن که در جلو، دارای چینهایی است که از دو سمت راست و چپ
روی ساق پاها به صورت منحنیهایی کنار هم آویزان شده اند و تا قسمت پشت
ادامه دارند. این نوع دامن در روی ناف با کمربند یا لیف کمر بسته میشده.
نوع دوم تن پوش یا دامنی است که در قسمت جلو دارای دو ردیف چین چهارتایی
است که میان آن دو، یک پلیسه چین دار منحنی شکل قرار گرفته است. به هر حال
همه نقوش و مهرها نظر دو تکه بودن لباس هخامنشیان را تأیید می کنند.
خرمی
در رابطه با پوشش زنان دوران هخامنشی این طور می گوید: زنان هخامنشی پوششی
ساده و بلند یا دارای راسته چین و آستین کوتاه که در پایین دامن از زانو
به پایین تا مچ می رسیده بر تن می کرده اند. نوع دیگر پوشش چادری بوده،
پارچه مستطیلی که بر سر می افکندند و در زیر آن یک پیراهن دامن بلند و در
زیر آن پیراهن، پیراهنی بلندتر که تا مچ می رسیده بر تن می کرده اند.
در
کتاب هگمتانه درباره زنگوله های زینتی آمده است: 33 زنگوله طلا در طرف
داخل و پایین دامن لباس یا در نزدیک لبه شلوار یا در محلهای دیگر پوشاک
بانوان می دوختند و هنگام راه رفتن صدای آهسته آن بر تجمل و زینت صاحب
پوشاک می افزوده است.
::مادها و پارسهالادن
خرمی در رابطه با رنگ لباس مادها و پارسها به گزارشگر ما چنین می گوید:
رنگ لباس مادها بیشتر ارغوانی بوده و براساس طبقه اجتماعی موجود در جامعه
شان انتخاب می شده است، به این ترتیب که جنگجویان قرمز، موبدان سفید و
روستاییان آبی می پوشیده اند و طبق نظر پروفسور گزننون، صاحب منصبان ماد
نوعی کلاه گرد و ساده می پوشیده اند که جنس این کلاه احتمالاً از نمد بوده و
گاهی حفاظی فلزی همراه با حلقه در پشت برای استحکام بیشتر به آن متصل بوده
است و نوعی دیگر کلاه، به شکل باسلق از جنس نمد یا چرم یا ابریشم بوده که
احتمالاً خاستگاه آن از شرق بوده است.
وی می افزاید: سربازان پارسی از
نوارهای پهن یا باریکی برای بستن یا جمع کردن موهایشان استفاده می کرده اند
و کلاههایی ساده و استوانه ای شیاردار که مخصوص صاحب منصبان بوده به سر می
گذاشتند.
جبه مادها که بر روی دوش می افکنده اند بسیار مزین بوده به
طوری که بر روی آنها، نقش و نگارها و طرحهای گوناگون از جمله گیاهان و
حیواناتی نظیر شیر و نیز طرحهایی باشکوه از دوایر متحد المرکز و غنچه های
نیلوفر آبی، از پارچه قرمز و ارغوانی رنگ (رنگ محبوب پارسیان) در کنار
گلدوزیهای قرمز دیده می شود.
خرمی ادامه می دهد: کفشهای آن دوره یا به
صورت ساقه کوتاه یا پنجه ای ساده و همراه با سه یا چهار بند و یا تسمه ای
چرمی بوده و یا آن که نیم چکمه هایی با پنجه های برگشته به بالا بوده با
دکمه ها یا بندها بر رو و بالایشان. که البته چکمه هایی با ساق بلند، کفش و
بند کفشهای شاهان هخامنشی در آثار تخت جمشید به رنگ قرمز دیده می شود.
::پوشاک ساسانیان
از
جایی که ایران دوره ساسانی، شرق و غرب عالم آن زمان را به هم وصل می کرده،
و یگانه راه داد و ستد ما بین یونان، روم، بین النهرین و آسیای صغیر از
یکسو و چین، هند و آسیای میانه از دیگر سو بوده، تجارت ایران از رونق
فراوان برخوردار بوده است. به طوری که نقش برجسته های طاق بستان خود به
تنهایی حدود بیست و پنج طرح رایج پارچه آن دوران را مشخص کرده است.
یکی
از این نقوش بسیار مهم، نقش برجسته تا جداری از اردشیر سوم است، کلاه او
احتمالاً به جای نمد از فلز گرانقیمتی درست شده است. ولی شکل خاص کلاه های
ایرانی را حفظ کرده است. بالاپوش آستین دار که در محل کمر بسته شده و روی
آن شلواری از پارچه نازک و پرچین دیده می شود که در قسمت مچ پاها تنگتر شده
است و روی آن شلواری از پارچه نازک و پرچین دیده می شود که در قسمت مچ
پاها تنگتر شده است و روی آن دامنی است که از دو پهلو بالا زده شده است و
بدین ترتیب پایین آن به صورت نیم دایره درآمده است. این کار را در مواقع
سوارکاری و برای آن که راحت تر حرکت کنند، انجام می دادند.
خرمی در
ادامه توضیح پوشاک دوران ساسانی چنین می گوید: یکی از محصولات مشخص پوشاک
این دوره تونیکی است صاف، ضخیم و بلند، که تا زانوها و بر روی شلوار قرار
می گرفته است.
از عمده سربندهای ساسانی می توان از کلاهی بلند یا گرد
نام برد که به سبک پارتها با حفاظ گردن یا بدون آن است و گاه توسط نوارهایی
بلند و باریک گره می خورد و تزیین می گردید. از زینتهای رایج دوران
ساسانی، باید به گردن آویزه های پهن ساده یا مزین اشاره کرد و از عمده
رنگهای موردپسند مردم در این دوره می توان از سرخ، آبی آسمانی و سبز نام
برد.
خرمی می افزاید: لباس زنان این دوره تونیک بلندی بود که می توانست آستین بلند یا بی آستین باشد، که گاهی با کمر پوشیده می شده است.
پرورنس
الیورهارپر، پژوهشگری که در خصوص لباسهای زنان ساسانی، مطالعه کرده، می
گوید: زنان این دوره از پیراهنی آستین و تنگ همراه با قطعه ای حلقوی و لخت
تا زیر ساقها را می پوشانده، استفاده می کرده اند که جنس پارچه های جلوی
سینه و پاچه ها با جنس پارچه آستینها و شانه، متفاوت بوده است. برخی از این
پیراهنها دارای تزیینات نواری شکل در زیر بازو و نیز بر دور گردن بوده
اند. طرح پارچه ها به صورت طرحهای پر نقش و نگار و هندسی، یا به صورت
گلدوزی شده، یا طرحهای زرکش و یا زینتی بوده است.
::اشکانیانبه
دنبال صنایع و هنرهای بدیع هخامنشی، برای مدت 5 قرن و نیم، فعالیتهای هنری
و تحول آن قطع می شود و پس از آن صنایع ساسانی شروع می شود که علت آن را
می توان در تمدن اشکانی، جستجو کرد. چرا که این قوم مردمی جنگجو و چادرنشین
بودند و حس زیباپسندی و خلاقیت هنری آنان پایین تر از پارسها بوده است.
لادن
خرمی در رابطه با پوشاک زنان و مردان اشکانی به گزارشگر ما چنین می گوید:
پوشاک اشکانیان عبارت بوده از پیراهن بلند تا زانو که دارای کمربند بوده و
شلواری گشاد که در کفش ساقه بلند فرو می رفته است. نوک پنجه این کفش کمی به
طرف بالا برگشته بوده است. از نوع دیگر لباس این مردم می توان به قبایی
بلند و گشاد یاد کرد و به جای کلاه پارچه ای به شکل نوار بر گرد سر می بسته
اند و یا کلاهی به شکل تاج گردی که مخصوص هخامنشیان بوده بر سر می گذاشته
اند. نوع دیگر لباس که معمولاً سواران از آن استفاده می کرده اند، پیراهنی
است پرچین و شلواری گشاد. این پیراهن چینهایی دارد که از 8 تا 12 ترک تشکیل
می شود.
خرمی ادامه می دهد: لباس دیگر اشکانیان پیراهنی است بلند که تا
سر زانو می رسیده است و یقه این لباس گرد و در جلوی گردی یقه شکافی به
پایین دارد که نشان می دهد حلقه یقه گردن را تنگ می گرفته است و ظاهراً
برای این که بتوانند به راحتی از سر رد کنند جلوی آن را چاک می داده اند.
آستین این لباس بلند است به طوری که از انگشتان دست می گذشته است.
این
آستین از مچ دست به پایین قیفی شکل و چین دار بوده است و کمربندی که مهره
ای شکل بوده است به کمر می بسته اند و دامن پیراهن در دو پهلو، ترکهای چین
دار عمودی دارد. اشکانیان شلوارهای گشاد و بلند با چینهای فراوان می
پوشیدند که کمر شلوار برحسب کمتر یا بیشتر شدن چینهای شلوار حداکثر تا 3
متر در نظر گرفته می شده و بر روی این چینهای فراوان در راستای هر دو پا
مانند یک نوار از زیورآلات بر آن می دوخته اند.
به طور خلاصه در رابطه
با پوشاک زنان اشکانی چنین می توان گفت که زنان اشکانی پیراهن بلند، حجیم و
پرچین تا روی قوزک پا آستین دار با یقه ای راست که در ناحیه کمر، کمری می
خورده می پوشیده اند. جنس این پوشاک همگی از پارچه های منقش و مزین به
قلابدوزی بوده است و جالب است بدانید که پوششی شبیه به چادر بر روی سر می
بسته اند که براساس نقاشیهای به دست آمده بیشتر به رنگهای ارغوانی و سفید
بوده است و شکل کفشهایی که زنان استفاده می کرده اند شبیه کفشهای مردها
بوده است.
::پوشاک سلجوقیان... تا قاجاریه
لادن
خرمی در رابطه با سر پوشها و پای افزارهای دوره های سلجوقیان، تیموریان،
صفویان، افشاریه، زندیه و قاجاریه به گزارشگر ما می گوید: سرپوش مردان در
دوره سلجوقی شامل کلاه، نوار تزیینی و عمامه بوده است و از پای افزارهای
این دوره می توان به انواع کفشهای ساق بلند و نیمه بلند اشاره کرد. در سده
های گذشته، استعمال کلاه، زیاد معمول نبوده و عمامه بر سر می نهاده اند و
یا اکثراً از نوارهای زینتی برای نگاهداری موی سر استفاده می کرده اند و
برخی اوقات هم از کلاههای کوتاه مزین که آن را از پارچه های لفافدار یا نمد
می ساخته اند و بر روی آن زینت می کرده و در جلو آن چیزی از نوع گل و برگ
نصب می کرده اند، استفاده می نموده اند.
در سده دهم (دوره صفویان) و
یازدهم در تزیینات و برخی قسمتهای پوشاک تغییری پیدا شد ولی اصل ساختمان
پوشاک همچنان باقی بوده است. پوششهای این دوره ویژگیهای مکتب هنری تیموری
را به اضافه ذوق و نبوغ و هنر ایرانی دارا است و از تنوع زیادی برخوردار می
باشد.
سرپوش این دوره کلاه نمدی نوک تیزی است که وقتی عمامه را به دور
آن می پیچیده اند، نوک کلاه به بلندی یک چهره، در بیرون از عمامه افراشته
می مانده است.
در این باره دو سیاح مشهور فرانسوی «شاردن و تاورنیه»
(که هر دو، زمان صفویه را درک کرده اند و درباره پوشاک مردم آن زمان شرح
داده اند) توضیحاتی داده اند که مفید خواهد بود.
«شاردن» درباره کلاههای
قزلباش نوشته است: این کلاهها را از کتان زمخت سفیدی تهیه می کنند که جزو
اساس و زیرکار آن به شمار می رود و روی آن پارچه لطیف و گرانبهای ابریشمی و
یا ابریشم زربفتی می کشند. این پارچه ها در منتهاالیه خود، دارای یک قطعه
پارچه گلدار به پهنای 6 تا 7 شست است که هنگام بستن کلاه، آن را به مانند
جیقه ای از لای آنها در می آورند. در زیر کتان زمخت یک عرقچین کتانی
کرکدار، یا مرقع و منقش و گاهی ماهوت و پشمی هم بر سر خویش می گذارند.»
همان طور که ذکر شد، پوشاک سده یازدهم همان پوشاک سده های نهم و دهم هجری
بوده و اختلاف چشمگیری در میان پوشاک این سده ها نمی بینیم.
«شاردن
فرانسوی» در رابطه با کفش این دوره نوشته است: کفش ایرانیان گوناگون است...
همه را از پاشنه نعل می کنند و پنجه تختش را با میخهای ریزی مجهز می
نمایند و یا گلمیخهایی می زنند که تا مدتی دوام می یابد. شکل کفشهای اشخاص
عالیمقام به مانند (دم پایی راحتی) بانوان است.
تخت کفش همیشه ساده و
به مانند مقوایی نازک می باشد. رویه بعضی، چرمین و برخی پارچه ای پنبه ای
است و به مانند جورابهای ما اروپاییان با میله بافته می شود ولی بسیار
محکمتر است و این نوع کفشها را «گیوه» می نامند. از دوره کوتاه 12 ساله
افشاریه مطلب مهمی برای عرضه کردن در دست نیست به نحوی که تنها راه رسیدن
به پوشاک اوایل این سده، توجه داشتن به پوشاک نادر شاه است که تعدادی نقاشی
آن را به شکلهای مختلف نشان می دهند و این نقاشیها مطمئن ترین راه برای
راهنمایی ما برای رسیدن به چگونه بودن سرپوش این دوره است. کلاه دوره زندیه
از جنس نمد، استوانه ای و به شکل نیمگرد که با دستاری از جنس شالهای مخطلط
پوشیده شده است، بوده و پای افزار این دوره بدون ساق و با نوک پنجه تیز و
پاشنه دار بوده است.
و اما دوران قاجار، سرپوش این دوره عبارت است از کلاه پوستی نوک بلند که از ماهوت الوان و اغلب قرمز رنگ و شکل عمومی کلاه چنان است که بعد از پیشانی به تدریج به عقب و بالای سربلندی گرفته است، درست می شده است. سابقه و زمینه این گونه کلاه را دورتر از دوره زندیه نمی توان جست و کلاه مرد دوره زندیه را در یادآور و مقدمه ای برای این قبیل کلاه می توان دانست. تغییر کلاه پوستی نوک تیز به کلاه تخم مرغی و گرد، نتیجه تحول تدریجی در اواخر دوره قاجار است. کفش این دوره از نوع بدون ساق با پنجه نوک تیز و گاهی برگشته به بالا و پاشنه دار بوده است. سرهنگ «گاسپاردروویل» که از سیاحان معروف است و در اوایل این سده به ایران آمده بود، راجع به پای افزار این دوره در سفرنامه خود چنین نوشته است: «در شهر، کفش راحتی سبزرنگی نظیر کفشهای زنانه ی سال پیش فرانسه به پا می کنند. اما طبقات پایین که مجبورند اغلب پیاده راه بروند نیم چکمه های دراز و پنجه باریکی شبیه با پوش چینی ها به پا می کنند. مردان ایرانی، به هنگام سواری، چکمه های محکم چرم بلغار پنجه باریک (که ساقه شان تا بالای زانو می رسد)، به پا می کنند که پاشنه این چکمه ها بسیار بلند است.
اشکانیان
پس
از هخامنشیان و تاخت و تاز اسکندر مقدونی به ایران، هنگامی که وضعیت
سلوکیان آشفته بود، اشکانیان ایرانی که از پارت ها بودند، به حکومت
رسیدند. در این دوران که نفوذ ادیان بودایی و مسیحیت از شرق و غرب، آیین
زرتشتی را کمرنگ نموده بود، زنان ایرانی همچون گذشته دارای حجابپوشیدهای
بودهاند.
در این باره چنین
میخوانیم((لباس زنان اشکانی پیراهنی بلند تا روی زمین، گشاد، پرچین،
آستیندار و یقه راست بودهاست. پیراهن دیگری داشتهاند که روی اولی
میپوشیدند و قد این یکی نسبت به اولی کوتاه و ضمنا یقه باز بودهاست. روی
این دو پیراهن چادری سرمی کردند))
درجای دیگر آمدهاست((چادر زنان اشکانی به رنگهای شاد و ارغوانی و یا سفید
بودهاست. گوشه چادر در زیر یک تخته فلزی بیضی منقوش یا دکمه که به وسیله
زنجیری به گردن افکنده شده، بند است. این چادر به نحوی روی سر میافتاده که
عمامه (نوعی کلاه زنانه) را در قسمت عقب و پهلوها میپوشانیدهاست))
درکتاب ((پارتیان)) نیزآمدهاست((زنان عهد اشکانی قبایی تا زانو برتن
میکردند، با شنلی که برافکنده میشد و نیز نقابی داشتند که معمولاً به پس
سر میآویختند))
همچنین از آثار این دوره، روسری ابریشمین خوش رنگ و نگار و نفیس زنان سنگسری به جا ماندهاست که ((ساخته مکنه))
نام دارد و سدههاست که زنان سنگسری آن را میبافند و میآرایند. آنان این
روسری را به ترتیب خاصی بر سر خود میبندند، که این خود نمونهٔ کامل پوشش
سر زنان در زمان اشکانیان میباشد.
در دورهٔ
اشکانیان پوشش زنان شامل پیراهن شلوار و در مراسمهای رسمی و مذهبی همراه
با شال بلندی بوده است که نمونههای آن در مجسمههای دورهٔ اشکانیان نمایان
است. این مجسمهها بانو اوبال و دخترش را با کلاهی بلند وجواهر نشان همراه
با شال بلندی که در پشت آویزان است و گیسوان بافته و جمع سده و پیراهنی
دراپه(چیندار به صورت افقی) وشلوار دراپه و جواهرات فراوان نشان میدهد که
بسیار یادآور پوشش بانوان هندی است.
هخامنشیان
همچنین توسط یک هیئت روس در دره پازیریک قطعه فرشی کشف شده است که مراسم مذهبی را ترسیم می کنند که توسط چهار زن جشن گرفته شده است. آنها ایرانی الاصل هستند و لباس هخامنشی به تن دارند. رنگ پوست شخصیتها سفید، چشم هایشان قهوه ای و موهایشان آبی است. در این فرش شباهت لباس زنان با مردان بسیار قابل توجه است، فرضیه ای که توسط هرودوت پیش از این تایید شده است.
مادها
کتاب ))پوشاک باستانی ایرانیان(( دربارهٔ پوشش زنان در دوران مادها با تکیه بر نقوش برجستهٔ برجا مانده میگوید که پوشاک زنان آن دوران از دید شکل با پوشاک مردان یکسان است. در ادامه دربارهٔ آن نقوش چنین مینویسد))مرد و زن به واسطه اختلافی که میان پوشش سرشان وجود دارد، از هم تمیز داده میشوند. به نظر میرسد که زنان پوششی نیز روی سر خود گذاردهاند و از زیر آن گیسوهای بلندشان نمایان است .
تاریخ پوشاک به طور کلی بخشی از تاریخ تمدن و فرهنگ انسان
است و برای آگاهی از پوشش در ایران، بایستی فرهنگ مردم ایران را هم بررسی
نمود.
روند تاریخ تمدن و فرهنگ انسانی از
زمانی آغاز شد که انسانها زندگی فردی و غارنشینی را رها کرده و هستههای
ابتدایی نخستین جامعه بشری را پدید آوردند. از این رو در هر جامعه ای بنا
به شرایط زیر نوع پوشاک و پوشش زنان و مردان متفاوت است:
دایرة المعارف لاروس نیز به وجود حجاب زنان در ایران باستان اشاره میکند. در تفسیر اثنی عشری چنین آمدهاست: ((تاریخ نشان میدهد که حجاب در فرس(فارس) قدیم وجود داشتهاست.))
حجاب در لغت به معنای پوشیدن و پرده به کار رفته و در هیچ موردی اصالتاً به نوع و سبک لباسی که پوشیده می شود ، اطلاق نشده است. اگر چه حجاب با پوشش اسلامی یکی از دستورات حکیمانه و سعادت بخش دین مبین اسلام است که از هنگام اسلام آوردن مردم ایران در دو قرن نخست هجری، توسط اهالی این سرزمین مورد پذیرش واقع شده ، ولی تحقیقات نشان می دهد که جایگاه حجاب در ایران از زمانهای پیشتر شناخته شده بوده و به نوعی دیگر حجاب و پرده نشینی زنان مرسوم بوده است. چه این که شرایط حاکم بر انتخاب لباس می تواند نشأت گرفته از موقعیت فرهنگی و شرایط اقلیمی باشد.


سیوسومین سال حضور ایران در کنوانسیون میراث جهانی یونسکو فرار رسید و این کشور چهاردهمین و پانزدهمین اثر خود را نیز در فهرست میراث جهانی جای داد. با این حال و در مقایسه با کشورهای دیگر، ایران همچنان رتبه قابل توجهی ندارد و کشورهایی چون ایتالیا و اسپانیا با بیش از 40 اثر ثبتی رتبههای جهانی دارند.
خبرگزاری میراث فرهنگی – گروه میراث فرهنگی – سی و ششمین کنفرانس میراث جهانی فرا رسید و نمایندگان پنج قاره رنگی دنیا به سن پترزبورگ آمدند که اثر دیگری از دستاورد تمدن جهانی را در اوراق یونسکو ثبت کنند. حرکتی که سی و شش سال پیش آغاز شد و جهانیان از آن استقبال کردند.
| ردیف | نام اثر | شماره ثبتی اثر | تاریخ ثبت اثر | محل اثر |
| 1 |
چغازنبیل |
112 |
1358 |
استان خوزستان |
| 2 |
تخت جمشید |
114 |
1358 |
استان فارس |
| 3 |
میدان نقشجهان |
115 |
1358 |
استان اصفهان |
| 4 |
تخت سلیمان |
1077 |
1382 |
استان آذربایجان غربی |
| 5 |
ارگ بم |
1208 |
1383 |
استان کرمان |
| 6 |
پاسارگاد |
1106 |
1383 |
استان فارس |
| 7 |
گنبد سلطانیه |
1188 |
1384 |
استان زنجان |
| 8 |
بیستون |
1222 |
1385 |
استان کرمانشاه |
| 9 |
مجموعه کلیساهای غرب کشور |
1262 |
1387 |
آذربایجان شرقی،آذربایجان غربی |
| 10 |
سازههای آبی شوشتر |
1315 |
1388 |
استان خوزستان |
| 11 |
مجموعه تاریخی بازار تبریز |
1346 |
1389 |
آذربایجان شرقی |
| 12 |
آرامگاه شیخ صفیالدین اردبیلی |
1345 |
1389 |
استان اردبیل |
| 13 |
باغهای ایرانی |
1372 |
1390 |
استانهای فارس،اصفهان،مازندران،کرمان،یزد، خراسان |
| 14 | مسجد جامع اصفهان | 1391 | استان اصفهان | |
| 15 | گنبد قابوس | 1391 | استان گلستان |
پروندههای ارسالی برای ثبت در فهرست میراث جهانی
| ردیف | نام اثر | محل اثر | تاریخ ارسال پرونده |
| 1 |
مجموعه تاریخی قصر شیرین |
استان کرمانشاه |
1997 |
| 2 |
مجموعه تاریخی فیروز آباد |
استان فارس |
1997 |
| 3 |
شوش |
استان خوزستان |
1997 |
| 4 |
نقش رجب و نقش رستم |
استان فارس |
1997 |
| 5 |
تپه سیلک |
استان اصفهان |
1997 |
| 6 |
محور تاریخی اصفهان |
استان اصفهان |
2007 |
| 7 |
شوش (پرونده تکمیلی شهرباستانی) |
استان خوزستان |
2007 |
| 8 |
شهرهای تاریخی ساسانی(بیشاپور،فیروزآباد،سروستان) |
استان فارس |
2007
|
| 9 |
طاق بستان |
استان کرمانشاه |
2007 |
| 10 |
میمند |
استان کرمان |
2007 |
| 11 |
کوه خواجه |
استان سیستان و بلوچستان |
2007
|
| 12 |
شهرسوخته |
استان سیستان و بلوچستان |
2007
|
| 13 |
مجموعههای مرتبط با تخت جمشید |
استان فارس |
2007 |
| 14 |
بنای تاریخی کنگاور |
استان کرمانشاه |
2007 |
| 15 |
ساختار تاریخی یزد |
استان یزد |
2007 |
| 16 |
شهر تاریخی میبد |
استان یزد |
2007 |
| 17 | محور تاریخی فرهنگی تهران (کاخ گلستان) | استان تهران |
2007 |
| 18 | بندر سیراف | استان بوشهر |
2007 |
| 19 | بازار قیصریه لار | استان فارس |
2007 |
| 20 | بسطام و خرقان | استان سمنان و قزوین |
2007 |
| 21 |
بافت تاریخی دامغان |
استان سمنان |
2007 |
| 22 | نمای فرهنگی و طبیعی رامسر | استان مازندران |
2007 |
| 23 |
مسجد کبود |
استان آذربایجان شرقی |
2007 |
| 24 | چشمانداز توس | استان خراسان رضوی |
2007 |
| 25 | شهر تاریخی ماسوله |
استان گیلان |
2007 |
| 26 |
مجموعه تاریخی ایزد خواست |
استان فارس |
2007 |
| 27 |
چشم انداز فرهنگی الموت |
استان قزوین |
2007 |
| 28 |
قنات گناباد |
استان خراسان رضوی |
2007 |
| 29 |
زوزن |
استان خراسان رضوی |
2007 |
| 30 |
دره خرم آباد |
استان لرستان |
2007 |
| 31 |
جیرفت |
استان کرمان |
2007 |
| 32 |
محور تاریخی سلجوقیان و غزنویان خراسان |
استان خراسان رضوی |
2007 |
| 33 |
چشم انداز فرهنگی کردستان |
استان کردستان |
2007 |
| 34 |
پارک ملی گلستان |
استان گلستان |
2007 |
| 35 |
جنگل کاسپین |
استان گلستان، گیلان، مازندران |
2007 |
| 36 |
جزیره قشم |
استان هرمزگان |
2007 |
| 37 |
کویر لوت نواحی نزدیک به شهداد |
استان کرمان |
2007 |
| 38 |
منطقه حفاظت شده ارسباران |
استان آذربایجان شرقی |
2007 |
| 39 |
سبلان |
استان اردبیل |
2007 |
| 40 |
پارک ملی خبر و پناهگاه حیات وحش روچان |
استان کرمان |
2007 |
| 41 |
غار علی صدر |
استان همدان |
2007 |
| 42 |
جاده ابریشم |
استان خراسان رضوی |
2007 |
| 43 |
چشم انداز طبیعی و فرهنگی ایذه |
استان خوزستان |
2008 |
| 44 |
مجموعه تاریخی دوران زندیه شیراز |
استان فارس |
2008 |
| 45 |
ساختار تاریخی فرهنگی کرمان |
استان کرمان |
2008 |
| 46 |
هگمتانه |
استان همدان |
2008 |
| 47 |
مجموعه پلهای تاریخی استان لرستان |
استان لرستان |
2008 |
| 48 |
پارک ملی توران |
استان سمنان |
2008 |
| 49 |
دریاچه هامون |
استان سیستان و بلوچستان |
2008 |
| 50 |
منطقه حفاظت شده حرا |
استان هرمزگان |
2008 |
| 51 |
کوه دماوند |
استان مازندران |
2008 |
در اوایل دوره صفویه در محلی زرتشتی نشین در غرب تخت فولاد موسوم به «گبرآباد» ساکن بودهاند و قبرستانی نیز در این منطقه داشتهاند. (خیابان «آپادانا» که هنوز در افواه مردم اصفهان به این نام خوانده می شود، به این مناسبت نامگذاری شده بود) شاه عباس ابتدا دستور میدهد تا در حدود جلفای اصفهان، زمین و مکانی برای سکونت به آنها داده شود و زرتشتیان به این قسمت از جلفا نقل مکان نمایند، سپس دستور احداث کاخها و باغهای متعددی مانند:«عمارت هفت دست» ، «تالار آیینه خانه»،«قصر نمکدان»، «باغ گلستان» ،«عمارت دریاچه» و … را میدهد و خیابانی نیز از جنوب پل خواجو به سمت راه شیراز احداث میگردد که در حال حاضر «خیابان فیض» نام دارد.
وی همچنین دستور طرح اندازی چهار باغی بزرگ در جاده اصفهان به شیراز را میدهد. این چهار باغ که از جنوب پل حسن آباد آغاز شده و به دروازه تخت فولاد ختم میشده به «چهار باغ گبرآباد» معروف بوده و شامل باغهای زیر بوده است:
۱- در جانب شرق و دو طرف پل، باغ و قصری مشرف بر زاینده رود به نام «باغ کاج» وجود داشت که بعدها در فتنه افغان،چون محمود غلجایی مدتی از بیم طغیان اهالی پایتخت در این باغ به سر می برد به «باغ محمود» معروف گردید.
۲- در مقابل این باغ و غرب خیابان، باغی وسیع با عمارتی به نام «باغ مستوفی» وجود داشت و به باغ گلستان که در کنار تالار آیینه خانه مشرف به زاینده رود بود متصل می شد.
۳- «باغ نگارستان» که ساختمانها و دریاچهای بزرگ داشت،در جنوب باغ های فوقالذکر و در جانب غرب این خیابان واقع بوده است.
۴- «باغ انارستان» در جانب شرق و روبه روی باغ نگارستان قرار داشته است.
با به سلطنت رسیدن فتحعلی شاه قاجار و انتخاب «محمد حسین خان صدر اصفهانی» ابتدا به سمت حاکم اصفهان و سپس به سمت صدر اعظم فتحعلی شاه، تخت فولاد رونقی دوباره گرفت. محمد حسین خان صدر که مردی دیندار و نیکوکار بود در آبادانی شهر اصفهان بسیار کوشید و مدارس و مساجدی را بنا نمود. وی و سپس فرزندش «عبدالله خان امین الدوله» در مقام احیا و تعمیر آثار صفوی از جمله «چهار باغ گبر آباد» برآمدند و به تقلید از صفویه،چهارباغی را از دروازه حسن آباد تا پل خواجو و سپس از پل خواجو تا کاروانسرای تخت فولاد طرح ریزی کرده و آنرا «چهارباغ امین الدوله» یا «چهارباغ امین آباد» نامیدند.
برگرفته ازhttp://www.isfahan.ir

برگزفته از www.behrah.com/
بدون شک مردم گی یا جی امروزی در روزگاران پیش از اسلام را پیروان آئین زرتشت تشکیل می داده است. کهن ترین یادگار تاریخی اصفهان که همانا آتشگاه اصفهان بر فراز تپه ای بلند است ، از زرتشتیان و آئین ایشان در گذشته سخنها دارد. با ورود تازیان به این سرزمین ، گروهی از ایشان دین نوین (اسلام) را پذیرفتند ، گروهی به خاور کوچ کردند و گروهی ماندند و همچنان بر باورهای دینی خود پایدار ماندند.
افسوس که در بین نوشته های تاریخ نگاران ، اشاره ای به زندگی و آئین این یکتا پرستان اهورایی نشده است ، لیکن نیک می دانیم که در روزگار صفویه در نیمروز زاینده رود و در نزدیکی پل خواجو ، محله ای به نام گبر آباد زرتشتی نشین بوده است.
آنگونه نیز که در سفر نامه ها آمده است در روزگار پادشاهی شاه عباس دوم ، دخمه ی ایشان که در نزدیکی کوه صفه قرار داشته ، به توپ بسته شده است و از میان رفته است. بنا بر این ، گروهی دیگر از زرتشتیان چاره را بر کوچ دیده و به یزد یا کرمان پناه برده اند. از آخرین دوره ای که آتشکده ایشان فروزان بوده است نیز گواه چندانی بر جای نمانده است ، لیکن با سرد شدن آتش آن روشن است که گروهی دیگر از ایشان کوچ کرده اند.
امروزه
تنها حدود 250 نفر زرتشتی در اصفهان زندگی می کنند و آتشکده ای به نام "
درب مهر و گوهر" در محله سیچان دارند و انجمن فرهنگی زرتشتیان نیز در نزدیک
این آتشکده نیز قرار دارد.
(برگرفته از کتاب: اصفهان این همه هست این همه نیست نوشته جناب آقای منصور قاسمی انتشارات نقش خورشید)
بهدینان این دیار در زمان خلافت بنی امیه با وجود فشارهای فراوان به آیین نیاکان خود وفادار مانده و تعداد اندکی به اسلام گرویدند.اما در زمان خلافت بنی عباس و به در مهر اصفهان ویژه در در دوران آل بویه دیگر اکثریت این شهر را زرتشتیان تشکیل نمی دادند. به طوریکه با اتفاقات و رویدادهایی که افتاد ایرانیان تغییر دین داده و مسلمان شدند.
اتفاق جالب توجه این دوره تخریب آتش ورهرام اصفهان و تبدیل آن به مسجد جامع است. به طوریکه هنوز آثار آپرینگان(آتشدان) آن در اتاقی دیده می شود.این یک موضوع قابل تامل است که مساجد جامع بر آتش ورهرام ها ساخته می شدند و مسجد های دیگر در جایگاه آدریان ها. در دوران مغول و تاتار تعداد بهدینان اصفهان به شدت کاهش می یابد، به طوریکه اکثریت انها به یزد و کرمان و تعدادی دیگر به هندوستان می کوچند.
با ظهور صفویه و بروز سیاست تمرکز قدرت شاهد کوچ تعدادی از بهدینان به اصفهان و استقرار آنها در محله گبر آباد هستیم.آنها در این محله آتشکده ساخته و دوباره به نیایش دادار اورمزد پرداختند.
بنابر اظهارات موبد بهزاد نیک دین،آثار کمی از محله گبر آباد باقی مانده و معلوم نیست آتشکده در کجا بوده است.
آنطور که شاردن در سفرنامه اش آورده ؛ تعداد بهدینان از 3میلیون نفر به 200هزار نفر دراواخر صفویه کاهش می یابد. جالب است که بدانید شاه سلطان حسین صفوی در یک روز 20 هزار زرتشتی را در اصفهان به قتل می رساند. تنها تعداد کمی از زرتشتیان اصفهان از این مهلکه جان سالم به در بردند و به خرمشاه یزد و قنات غسان کرمان کوج کردند.
http://gaabie.blogfa.com
به دلیل فشار روزافزون حکمرانان صفوی ،بهدینان یزد به دهات اله آباد،خیرآباد،علی آباد،مبارکه،زین آباد،چم،مزرعه کلانترومهدی آباد کوچیدند وزرتشتیان کرمان به روستاهای قنات غسان،جوپار،گبرآباد وبداق آباد وسلسبیل مهاجرت کردند.دزدیدن زنان ودختران،افزایش مبالغ جزیه،اعمال مالیات های گزاف وسنگین، انجام فعالیت های پست و سطح پایین نمونه دشواریهای بهدینان دراین عهد بود.مهاجرت اجباری زرتشتیان به محله گبرآباد دراطراف اصفهان وکشت وکشتار وغارت ثروت بهدینان دیگر معضلات این اقلیت رنج کشیده بود.جالب است بدانید که تعداد بهدینان از3میلیون نفر به 20هزارنفر کاهش یافت.این فشار درعهد افشاریه وزندیه نیز به اوج رسید.به طوریکه تعداد زرتشتیان به 4هزار نفردر پادشاهی فتحعلی شاه قاجار رسید.
موج سوم مهاجرت زرتشتیان به هندوستان درهمین دوران رخ داد.بهدینان ساکن محله گبرآباد پس از شاه سلطان حسین صفوی به یزدکوچیده ودر محله خرمشاه(خرمشاد)ساکن شدند. همچنین عده ای از زرتشتیان ساکن یزد به کرمان مهاجرت کرده و درمحله جوپار ساکن شدند.
http://payamepasargad.blogfa.com
در قدیم در غرب تخت فولاد محلهای به نام "گبر آباد" که زرتشتی نشین بوده قرار داشت. تا پیش از صفویان این مکان، محلی برای تجمع دراویش بوده و خانقاهی هم در آن احداث کرده بودند. در زمان صفویه در کنار این قبرستان کاروانسرایی احداث گردید که آخرین منزلگاه کاروانهایی بوده که از جنوب وارد اصفهان میشده اند (هنوز آثاری از آن پابرجاست). در دوران صفویه این قبرستان یک گورستان اختصاصی تلقی میشده و تنها بزرگان مملکتی در آن به خاک سپرده میشدند. پس از این دوره در آن تکایای احداث گردید و سر انجام به قبرستان همگانی شهر تبدیل گشت. در سال ۱۳۶۳ دفن اموات - به غیر از شهدای جنگ ایران و عراق – در این قبرستان متوقف گردید و به قبرستان جدید شهر به نام باغ رضوان منتقل گردید.
http://mehrbiin.blogfa.com
جهاگردی آلمانی به نام الئاریوس که در سال 1654 میلادی در ایران بوده در این مورد مینویسد: زرتشتیان ایران را که گبر می خوانند و جایگاه و زیستگاه ایشان در اصفهان و گبر آباد است. تا زمانی که عرب ها به ایران چیرگی داشتند به گونه کلی در ایران زرتشتیان و دیگر اهل ذمه چون یهود و نصا را آزاد بودند و با پرداخت جزیه حق داشتند در معابد و پرستشگاه های خود به عبادت بپردازند. از روزگاری که ترکان سلجوقی و غزنوی و دیگر دولت های ترک در ایران بر قرار شدند ، بر اهل ذمه سخت گرفته آتشکده و معبدهایشان را ویران کردند.
مغولان چون به اسلام گرویدند از ترکان هم سخت گیر تر شدند و به آزار و ستم اهل ذمه پرداختند. غازان خان چون مسلمان شد و خود را محمود نامید فرمان ویران ساختن معبدهای یهود ، نصارا ، بودایی و آتشکده های بازمانده زرتشتیان را داد. جهانگرد سوئدی به نام اوتر که در سال 1739 میلادی بر ایران سفر کرده در سفرنامه ی خود مینویسد: گبرها در همه جای ایران میزیستند و شاه عباس یکسره آن ها را نابود کرد و آتشکده های آنان را ویران ساخت و آن ها را ناگزیر کرد که به دین اسلام در آیند و یا از ایران بیرون روند. چندین هزارتن از آنان به هندوستان روی آوردند. مردم گبر آباد را هم شاه عباس و دیگر شاهان صفوی ناگزیر به پذیرفتن اسلام کردند و نام آن روستا را دگر گون کرده ، گبر آباد را از روی آن برداشته و سعادت آباد نامیدند که تا کنون هم به همین نام خوانده میشود. در صدر اسلام شمار زیادی از ایرانیان زرتشتی به چیرگی عرب ها تن نداده و نخواستند در جرگد همان اهل ذمه عرب وارد گردند. زرتشتیان با ایمان از سوی دریا راه هندوستان را پیش گرفته و دور شدن از کشور را به آقایی عرب نسبت به خود برگزیدند. واکنش سختگیری دولت صفویه بر زرتشتیان انگیزه کمک ایشان به افاغنه و آسان شدن گرفتن اصفهان و فروپاشی دولت فاصد صفویه شد(تاریخ سیاسی ایرانیان ج2 ، ص 1448-1449)
1344 هجری
http://iranteravel.blogfa.com
اصفهان در متون کهن جغرافیای تاریخی به شانزده تا سی بلوک تقسیم شده است65و تختفو لاد بخشی از یکی از بلوکات مهم این شهر موسوم به جی[به فتح و تشدید]محسوب میشده است75.این سرزمین نزدیک یا بخشی از برزرود85جی واقع در سه کیلومتری جنوب اصفهان و ساحل جنوبی زایندهرود بوده است95.بخش برزرود در شمال و جنوب اصفهان گسترده بوده و دارای باغستانهای زیاد و باغهای مشهور عباسآباد، چهارباغ علیای عباسی،سعادتآباد و بناهای هفتدست،آینهخانه،نمکدان06و تخت فو لاد بخشی از این سرزمین بوده است16.قسمت عمدهای از نواحی این بخش از جمله سعادتآباد گلدیپاچه[-کولهپاچه]، مصلّی،شهرر در محدوده تختفو لاد کنونی واقع است26.این گورستان اکنون به فاصله کمی در منطقه جنوب زایندهرود واقع شده و در گذشته آثاری از امتداد آن تا کرانه ساحلی زایندهرود یافت شده است.مقبره ملا محمد صادق پلوی اردستانی و چند گور دیگر نزدیک و آن سوی پل خواجو به طرف تختفو لاد که در سدهء اخیر تخریب شده است-گواه این امر است36.بخش غربی تختفو لاد که مزار بابا رکن الدین است و لسان الارض واقع در شمال شرق آن کهنترین بخشهای این سرزمین است.اصل بنای لسان الارض و مقبره یوشع [و یا شعیاء]از دورهء دیالمه و صفوی بوده که اخیرا تخریب شده است46.در فاصله زمانی سفر پیترو دلاواله (حدود 7161 میلادی)و سفر شاردن به اصفهان(حدود 4761 میلادی)بخشهایی از تخت فو لاد،گبرآباد یا گبرستان و یکی از چهار محله اصفهان بوده است.گبرآباد در مقابل اصفهان و مانند قلعهء بستهای بوده و دلاواله حدس زده است که دیر یا زود اصفهان اصلی و محله گبرها و دو محله دیگر[جلفا و عباسآباد]به یکدیگر بپیوندند. از نگاه او این محله بسیار زیبا بوده و با خیابانهای عریض و مستقیم و زیباتر از خیابانهای جلفا،اما خانهها همه محقر بودهاند.زرتشتیان در اینجا معبدی نساخته بودند،اما دلاواله قبرستان آنها را از خارج دیده است66. در 4761 م یعنی به هنگام سفر شاردن به اصفهان،مزار بابا رکن الدین و ناحیه تختفو لاد از سویی به صحرایی موسوم به حسنآباد و رودخانه سلطنتی و قصر غلامان شاه و قصر موستان[-تاکستان]و کاروانسراها و حمام و یک بازار و یک مسجد و از سوی دیگر به خانه تفریحی[-باغ گوشهران]،خانقاه ملا محمد مهدی لاری (همزمان و مقتول شاه صفی)و خانقاه بابا لکات و بسیاری خانقاههای بنا شده در خارج شهر،محدود بوده است و طرف دیگر آن مقبره بزرگی به نام گنبد لله و قبرستان گبرها و قصر هزار جریب و قبر اللهوردی بیک سوگلی شاه عباس و یک مسجد و بازار و باغی شامل حجرهء درویشان و تکیهها و باغها و دو یخچال بزرگ و یک قربانگاه و نهر کوچک«آب دویستوپنجاه»قرار داشته است76.پل خواجو پل ارتباطی ساکنان محله خواجو [خاجو-حسنآباد]و باغکاران و طراز به مقبره تختفو لاد بوده است86.
تختفو لاد در حدود 4861 میلادی منطقهای بوده در جنوب و شرق باغهای سعادتآباد.این باغها تمام کناره زایندهرود[بین پل خواجو و حدود پل اللهوردی خان]را اشغال میکرده است.این منطقه گوشه دنج و خلوتی بوده است و جاده شیراز و[شهرهای]منطقه خلیج فارس در امتداد پل خواجو از این منطقه میگذشت96.بناهای دیگر کرانه جنوبی زایندهرود و نزدیک باغ سعادتآباد را بعدها ظل السلطان تخریب کرد07.
(62).شاردن،سفرنامه،ص 081 و رفیعی مهرآبادی،آثار ملی اصفهان،ص 313.
(72).بهشتیان،همان،ص 04-34.
(82).مشاهدات نگارنده.
(92).ابو نعیم،حافظ،همان،ص 851 و الاصفهانی،همان،ص 74.
(03).جابری انصاری،همان،ص 371 و رجال اصفهان،ص 44 و این یوشع غیر از یوشع بن نون وصی حضرت موسی است،ر.ک:رجال اصفهان،ص 471.
--------------
(13).الاصفهانی،نصف جهان فی تعریف الاصفهان،ص 74 و خوانساری،سید محمد باقر،روضات الجنات،ج 1،ص 15.
(23).ابن حوقل،صورة الارض،ترجمهء جعفر شعار،ص 501-111.
(33).جابری انصاری،پیشین،ص 7 و 371.
(43).مهدوی،سیری در...،ص 92.
(53).ن.ک،جابری تاریخ اصفهان دری،ص 77 و بزرگزاد،حبیب الله،جشنها و اعیاد ملی و مذهبی در ایران قبل از اسلام،ص 601- 801.
(63).مهدوی،سیری در،ص 42 و رجال اصفهان،ص 181.
(73).جابری انصاری،پیشین،ص 071.
(83).در این باره مسعود میرزا ظل السلطان،در ص 281 تاریخ سرگذشت مسعودی کمال الدین اسمعیل اصفهانی را نیز از کسانی میشمارد که در یکی از تکایای تخته فو لاد گوشهگیری اختیار کرده بود.آنگاه مغولی تبری به کبوتری انداخت آن کبوتر نزدیک خانقاه شیخ به چاهی افتاد مغول به چاه درآمد که کبوتر را بیرون بیاورد...وی را دستگیر و شکنجه کرد و او را قطعهقطعه کردند.