جشن سَده در روز مهراز ماه بهمن برابر 10 بهمن خورشیدی است.
جشن سده جشن پیدایش آتش است.موبدان و بانوان مشعل بدست گرفته و بسوی جایگاه آتش میروند تا بوته ها را بر افروزند و نوید دگر بار افروخته شدن آتش سَده را بدهند،آتشی به گرمی دل ایرانی،شعله ای به فروغ بینش آریایی و گویای پایداری آیین های ما،جمعی پرشور از ایرانیانی فارغ از هر کیش و مذهب که جویای هویت راستین خود هستند .
جشن سده هیچگاه به هیچیک از اقوام یا ادیان باستان ارتباطی نداشته و همواره جشنی ملی بوده.
نیاکان ما در روزگاران بسیار کهن،سال را به دو پاره بخش میکردند.تابستان بزرگ که هفت ماه به درازا میکشید،در نخستین روز فروردین ماه آغاز و آخرین روز مهر ماه پایان می یافت.و زمستان که از آغاز آبان ماه شروع میشد و تا پایان اسفند ماه به طول می انجامید.جشن سده،برابری میکند با صدمین روز از آغاز فصل زمستان و از سویی دیگر 50 شب و 50 روز به جشن نوروز یا اول تابستان بود.
جشن های آذرگان،شهریورگان و سَده همگی برای بزرگ داشت آتش بوده اند که سده بزرگترین آن بشمار میاید.
آتش و نور و خورشید همواره نماد رویش و زندگی بوده اند و تجلی خداوند.آتش همواره جایگاهی والا و سپند(مقدس) نزد ایرانیان داشت.امروزه هم در ضرب المثل هایی که ریشه در این باور ها دارند پایبندی به این نماد هارا میبینیم:«اجاق خانه ات خاموش مباد»،«قسم خوردن به سوی چراغ» و بر افروختن شمع در جایگاه های سپندینه و....اینها همه باورهایی با ریشه استوار و چندین هزار ساله است.
باور مردم این چنین بود که زمستان رو به اتمام است و با برافروختن آتش این سرما را نابود میکنند که مبارزه ای نمادین با سرمای سخت زمستان است. اشارههای فراوانی که از داستانها و ترانههای مردمی بدست میآید؛ نشانگر به ستوه آمدن مردم از یخبندان و آرزو برای رفتن سرما و یا کاستنِ از شدت آن بوده و همین نکته میتواند دلیل برگزاری این مراسم و بر افروختن آتشهایی در مبارزه نمادین با سرما باشد.
این جشن را هوشنگ شاه بنا نهاده است.در شاهنامه آمده روزی هوشنگ شاه با همراهانش در کوهی میرفتند ناگهان ماری سیاه رنگ دیدند . هوشنگ،سنگی بسوی مار پرتاب کرد که آن را بکشد.سنگ به سنگ دیگری برخود کرد و چون هر دو سنگ چخماق بودند،فروغی پدیدار شد ،به بوته گرفت و مار فرار کرد.از این رویداد هوشنگ شاه شادمان شد و خداوند را نیایش کرد که راز آتش را به او آشکار کرده است. هوشنگ شاه آتش را از همان هنگام قبله قرار داد،آن روز را جشن اعلام کرد و این سنت تا امروزبر جاست.به گفته فردوسی:
بر آمد به سنگ گران سنگ خرد هم آن و هم این سنگ گردید خرد
فروغی پدید آمد از هر دو سنگ دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ
جهاندار پیش جهان آفرین نیایش همی کرد و خواند آفرین
که او را فروغی چنین هدیه داد همین آتش آنگاه قبله نهاد
یکی جشن کردآن شب وباده خورد سده نام آن جشن فرخنده کرد
هوشنگ فرزند سیامک بود که به آبادی زمین و خوشبختی مردمان میکوشید.و پس از پدر بزرگش کیومرث بر تخت نشست:
جهان دار هوشنگ با رای و داد
به جای نیا تاج بر سر نهاد
وزان پس جهان یکسر آباد کرد
همی روی گیتی پر از داد کرد
هوشنگ به نیروی دانش نخست آتش را کشف کرد که انقلابی بزرگ بود و با برفروختن آتش،مردم را به جشن و شادمانی فرا خواند، آن جشن را جشن سده نامگذاری کرد.
آنگاه به یاری آتش،آهن را از کوهها بیرون کشید به مردمان پیشه وری آموخت.
جشنی که از آن یاد میشود به معنای نیایش و ستودن همراه با شادمانی است،فرهنگ ایرانیها، فرهنگ شادی بوده است و میبینیم در سال جشنهای فراوانی داریم مثل جشن نوروز، جشن مهرگان و سده و... اینها جشنهای ایرانی و آریایی است. جمشید، کاوه، فریدون.و هوشنگ که جشن سده به او مربوط میشود گویای عقاید،آرمان های ایرانیان و روح غم ستیز آنان است.
این جشن یاد آورنده اهمیت نور،آتش و انرژی است. فروغ خورشید،ماه،آتش،چراغ و نیز روشنایی درونی دل و جان،همه نشان هایی از فروغ اهورامزدا هستند.
حافظ میسراید:
از آن به دیر مغانم عزیز میدارند که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست
آتشی که نماد پرتو مهر اهورایی است.

حکیم عمر خیام در کتاب نوروزنامه مینویسد:
"هر سال تا به امروز سده را پادشاهان نیک عهد در ایران و توران به جای میآورند،بعد از آن به امروز،زمان این جشن به فراموشی سپرده شد و فقط زرتشتیان که نگهبان سنن باستانی بوده و هستند این جشن باستانی را برپا میداشتند".
زنده یاد استاد مهرداد بهار معتقد است که واژه سده از فارسی کهن به معنی پیدایش و آشکار شدن آمده و آن را برگزاری مراسمی به مناسبت چهلمین روز تولد خورشید (شب یلدا) دانسته و می نویسد: … جشن سده سپری شدن چهل روز از زمستان و دقیقا در پایان چله بزرگ قرار دارد. البته به جشنی دیگر که در دهم دی ماه برگزار می شده و کمابیش مانند جشن سده بوده هم باید توجه کنیم که در آن نیز آتش ها می افروختند. اگر نخستین روز زمستان را که پس از شب یلدا است را تولد دیگری برای خورشید بدانیم، می توان آنرا هماهنگ با جشن گرفتن در دهمین و چهلمین روز تولد، آیین کهن و زنده ایرانی دانست. (در همه کشور و سرزمین های ایرانی نشین، دهم و چهلم کودک را جشن می گیرند) و این واژه که به معنی پیدایی و آشکار شدن است ، در ایران باستانsadok و در فارسی میانه sadag بوده و واژه عربی سذق و نوسذق (معرب سده) از آن آمده است.
یکی از بزرگ ترین و با شکوه ترین جشن های سده که پس از اسلام برگزار شد،بدست مردآویج زیاری به سال 323 هجری(سده دهم میلادی)بود این جشن را در اصفهان و در کنار زاینده رود با شکوه برگزار کرد.
مردآویج علیه خلیفه قیام کرد و کوشش نمود سرزمین های ایرانی را دوباره یک پارچه کند و از دست تازیان باز ستاند،او ری،گرگان،اصفهان و خوزستان را به تصرف در آورده بود.
مردآویج مانند برادرش وشمگیر یا اصلا مسلمان نبود و یا با وجود قبول ظاهری اسلام باطنا تعلق تمام به آداب ایرانی و مراسم آیین زردشتی داشتند،از خلیفه عباسی و عمال عرب او سخت متنفر بود و در این خط سیر میکرد که شاهنشاهی ساسانی را دوباره احیا کند.به همین خیال تاجی مرصع مانند انوشیروان بر سر میگذاشت و بر تخت زرین مینشست.
او در اقامه آداب قومی ایران سعی بسیار به خرج میداد.در زمستان سال 323،زمانی که در اصفهان بود،در شب جشن سده امر کرد که در دو طرف زاینده رود هیزم فراوان گرد آورند و وسایل چراغانی و آتش افروزی و سور و سرور بزرگی را که شایسته چنین جشن باستانی و چنان پادشاهی باشد فراهم نمایند.
همچنین در زمان غزنویان این جشن دوباره رونق گرفت و به فرمان سلطان محمود با شکوه برگزار میشد.
عنصری فرخی شاعر ایرانی در یکی از جشن های سده در برابر سلطان محمود قصیده ای درباره سده خواند که اینچنین آغاز میشود:
سده جشن ملوک نامدار است ز افریدون و از جم یادگار است
عنصر الدوله دیلمی و ملکشاه سلجوقی نیز در برپایی این جشن کوشش بسیار کردند.
کوششی بسیار برای جشنی ایرانی،جشنی که از گرمای دل ایرانیان بر آمده است،جشنی با شادی و پایکوبی،چرا که ایرانیان از دیر باز بر اساس تعالیم زرتشت شادی را انگیزه ای میدانستند برای کوشش در راه ساخت جهانی آباد و به همین دلیل است که امروزه زرتشتیان سوگواری را زشت میدارند.چراکه پیامبر ایرانی،زرتشت میگوید:
دمی را که با غم بسر میبری،زندگی مشمار.
در ایران قبل از اسلام و در میان زرتشتیان امروز ،این جشن نزدیک غروب آفتاب با آتش افروزی آغاز میشد و امروز هم با همان سنت کوه هایی از بوته و خار و هیزم در بیرون از شهر فراهم شده،در حالی که موبدان لاله بدست اَوِستا زمزمه میکنند،بوته ها را با آتش آدریان (آتشکده) روشن کرده و مردمی که در آنجا جمع شده اند نماز آتش نیایش خوانده،و سپس دستان یکدیگر را میگیرند و به دور آتش می چرخند،شادی و پایکوبی میکنند.و برخی کوپه های آتش را بر پشت بام ها می افروختند.

امروزه در برخی نواحی افغانستان و میان کُردان سلیمانیه و هم چنین روستا نشینان شمال شرقی ایران در خراسان، و یزد برگزار میشود.
این مراسم به وسیله انجمن زرتشتیان کرمان سده هاست که بیرون از شهر انجام شده و همه مردم زن و مرد زرتشتی و مسلمان و کلیمی از هر کیشی در آنجا گرد آمده و در شادی شرکت میکنند.در تهران این جشن هر ساله در همایشگاه مارکار در تهران پارس و یا باغ ورجاوند برگزار میشود.در شیراز با یاری زرتشتیان و مردم شیراز برابر کعبه زرتشت مقابل آرامگاه داریوش و خشایارشا برگزار میشود.
در گذشته، جشن سده در گستره پهناوری از آسیای کوچک (آناتولی) تا استان سینکیانگِ چین یعنی در سرتاسر ایران بزرگ، در بین همه مردمان، فارغ از هر قومیت یا گرایش دینی رواج داشته و به مانند نوروز در روایتهای مکتوب تاریخی به آن اشاره شده است.
پس از تازش اعراب و مغول آنچنان شادی رو به فراموشی رفت که سَده به تاریخ سپرده شد و تا کنون فقط زرتشتیان پاسدار این آیین بوده اند.
چون این جشن ملی است تمام ایرانیان میتوانند در آن شرکت کنند.شاید این جشن را فقط زرتشتیان برگزار میکنند،چراکه پاسدار فرهنگ و باور های ایرانی بوده اند ولی این جشن،جشن شما هم است.
این فرخنده جشن سَده،یادگار نیاکان،گرامی و شادباش باد.
http://avesta-iran.blogfa.com
* مسعودی در کتاب « مروج الذهب و معادن الجوهر » : به گفته گروه .... بیت الحرام از جمله هفت خانه بزرگ بود که به نام هفت ستاره بنا شده بود و خانه دیگری در اصفهان است که بالای کوهی است و آنرا مارس گویند . در آنجا بُت هایی بوده که « ویشتاسب » ( گشتاسب ) پادشاه ایرانی وقتی زرتشتی شد ، آنجا را آتشکده نمود و بُت ها را بیرون ریخت .
توضیح : 1- هفت ستاره مقدس باستان همان خورشید و ماه و پنج سیاره منظومه شمسی هستند . 2- چون در اوایل در خط عربی نقطه نمی گذاشتند کلمه « ماربین » را برخی بصورت « مارس » خوانده اند و به مرور یکی از اسامی این بنا شده که خصوصا در میان غربیان رواج بیشتری دارد .
* حمزه اصفهانی : طهمورث در اصفهان دو بنای بزرگ به نامهای « مهرین » و « سارویه » ساخت . اما مهرین بعدها نام روستایی شد . این کوه که اکنون آتشگاه خوانند از جمله بیوت عبادت بوده در عهد طهمورث و آنرا « مینودز » خوانده اند و بتان نهاده بودندی بسیار چنانکه از جمله شهرهای مشرق اینجا آمدندی به جمع کردن . تا روزهای کشتاسف ( گشتاسب ) که اسفندیار به فرمان پدر آنرا از بتان خالی کرد و آتشگاه کرد و هم بر آن بماند تا اسکندر آنرا خراب کرد و چنان آورده اند که طهمورث آنجا نهاده است ( مدفون است )
اردشیر ( همان بهمن پسر اسفندیار پسر طهمورث ) در یک روز در اصفهان سه آتشکده ساخت : یکی به هنگام برآمدن آفتاب به نام « شهر اردشیر » در جانب قلعه مارین . دوم به هنگام ظهر که خورشید در وسط آسمان است به نام « ذروان اردشیر » در قریه دارک از روستاهای خوار ( بُرخوار ) . سوم به هنگام غروب آفتاب به نام « مهر اردشیر » در قریه اردستان .
* ابن حقول : در اینجا پشته بزرگی چون کوه است که بر آن قلعه ای و آتشکده ای است و میگویند آتش آن از آتش های ازلی است .
* مافروخی در « محاسن اصفهان » از دژ ماربین که به آتشگاه ( بیت النار ) معروف است نام برده و میگوید چشم انداز آن ده فرسنگ در ده فرسنگ همه آب و سبزه و بوستان است و با عنوان « بردا و سلاما » یاد میکند . سپس اشاره دارد که دژ ماربین را حاکمی به نام « مهریزدان » که از ملوک الطوایف بود ساخته است .
توضیح : ملوک الطوایف بر اساس شاهنامه فردوسی همان اشکانیان هستند .
* حمدالله مستوفی در « نزهت القلوب » : در این ناحیت قلعه ای بود که طهمورث دیوبند ساخته است . آنرا آتشگاه گفته اند و در او بهمن ابن اسفندیار آتش خانه ساخته بود .
* باستانی پاریزی در « برهان قاطع » : ماربین همان ماربن و ماربانو است ، یعنی بانوی مادر . از بتخانه های قدیم اصفهان است که در آن ناهید را پرستش میکردند .
* جلال الدین همایی : معاویة ابن ابی سفیان شخصی به نام عبید الله ثقفی را برای تخریب و خاموش کردن آتشکده ها به اصفهان فرستاد که در واقع برای رشوه گرفتن بود نه برای تخریب . او قسمتی از آتشکده را خراب کرد و بعد از گرفتن رشوه فراوان به سیستان رفت به جهت آتشکده آنجا . و در این سفر چهل میلیون درهم بدست آورد . اما آتشکده ماربین در این زمان خاموش نشد و تا قرنها در آن آتش فروزان بود و اطرافش گبر نشین بودند .
* در کتابهای « محاسن اصفهان » و « کامل التواریخ » آمده است : در سال 319 فردی به نام لشگری از سرداران دیلمی با سپاهی بزرگ به اصفهان تاخت . سپاهیان او قلعه ماربین و آتشگاه را گرفتند و خود او که عقب تر بود با حاکم اصفهان درگیر شد و حاکم او را کشت . شعرا در این باره شعرها سرودند و اظهار شادی کردند که : کشت و زرع و گاو و گوسفند و آتشکده محفوظ ماند . این واقعه نشان میدهد که تا آن زمان آتشکده دایر و فروزان و مورد اهمیت بوده است .
* آخرین کسی که به صراحت خبر از روشن بودن آتش مقدس زرتشتی در آتشگاه داده ابن حقول بغدادی است و آنچه مسلم است تا اواسط سده پنجم آتش در این مکان روشن بوده است .
* احتمالا در زمان حمله های ترکان غزنوی و حکومت ترکان سلجوقی که هر دو سنی مذهب متعصب بودند آتشکده ها نابود شده چون از آن به بعد هیچ یک از مورخین در نوشته هایشان درباره آتشگاه از روشن بودن آتش سخنی نگفته اند .
* ابن اسفندیار در « تاریخ طبرستان » : در حدود 486 هجری فدائیان اسماعیلیه قلعه آتشکوه یا آتشگاه اصفهان را به تصرف در آوردند . محمد ابن ملکشاه پس از آنکه ارکان حکومت خود را استوار کرد ، در حدود 499 هجری به قلع و قمع جماعت باطنیه آتشگاه پرداخت .
* از برخی منابع بر می آید که بعد از حمله مغول تا زمان صفویه هم آتش در این مکان روشن بوده اما بطور قطع از صفویه به بعد دیگر آتشی در این مکان روشن نشد . و زرتشتیان نیز بر اثر فشارهای دولت صفوی به یزد و دیگر نقاط مهاجرت کردند .
* صادق هدایت : اگر این بنا به دست آدمها خراب نشده بود شاید تا صد سال دیگر هم خم به ابرویش نمی آورد . جاهایی را که خراب نکرده اند هنوز محکم و تمیز مانده است . در داخل هشت دری محرابی است به شکل مربع مستطیل مانند محراب مسجدها که دور آن از سنگ است و درون آن پُر شده . من یک تکه روزنامه از جیبم درآوردم و در محراب آتشکده آتش زدم که شعله کشید و خاکستر شد .
این پرستشگاه مانند مسجد و کلیسا دورش دیوار نداشته و چیزی را از کسی نمی پوشانیده ، مانند آتش ساده و پاکیزه بوده ، همان آتش جاودان نماینده پاکیزگی و زیبایی که به سوی اسمان زبانه میکشیده و در شبهای تار از دور دلهای افسرده را قوت میداده و از نزدیک با پیچ و خم دلربا با روان آنسان گفتگو میکرده ...
بر گرفته از کتاب « آتشگاه اصفهان » نوشته : یاغش کاظمی – ناشر : مرکز اصفهان شناسی و خانه ملل - شهرداری اصفهان