راهرو عشق

راهرو عشق کویراست، که دریا بودنش را به آفتاب بخشید،آفتاب هم گرمی اش را نمی تواندبه همه نبخشد!

راهرو عشق

راهرو عشق کویراست، که دریا بودنش را به آفتاب بخشید،آفتاب هم گرمی اش را نمی تواندبه همه نبخشد!

اسطوره مشی ومشیانه

" هرمزد به مشی و مشیانه گفت که «مردم اید، پدر و مادر جهانیان اید. شما را با برترین عقل سلیم آفریدم، جریان کارها را به عقل سلیم به انجام رسانید. اندیشه ی نیک اندیشید. گفتار نیک گوئید، کردار نیک ورزید، دیوان را مستائید؛ بندهش."‬

واژه نامه اوستایی - پهلوی

ردیف وازه ها و اصطلاحات به کار رفته شده در چم (معنی ) واژه های اوستایی و پهلوی به فارسی روان
1 آبان - آب ماه آبان - روز آبان - جشن آبانگان واژه پهلوی آن آو - اوستایی آن آپ - گرامیداشت آب و سپاسگذاری از مایه نجات طبیعت
2 آتر - آتور - آترش آذربایجان آتش - در کردی آگز - واژه مقدس در ایران
نگهبان آتش- موبد نگهبان آتشکدهای ایران
- آتروان - ائورنان
3 آتروپاتان
آتش مشهور ایرانی آتش حافظ اتحاد خانواده ایرانی - آتشی مقدس که روش تهیه آن با تمام آتشها متفاوت است
آتش بهرام - آذر
4 بهرام
5 آثر ماه آذر - روز آذر - جشن آذرگان آذر - آتش
زادگاه اشو زرتشت زادگاه پیامبر آریایی - سرزمین نگهبانان آتش - محل آتشکده های نامدار شیز و آذرگشنسب
- آذربایجان
6 آذرآبادگان
سپنتا آرمئیتی - عشق و محبت - جشن مزدبگیران و جشن زنان ایرانی
پنجمین روز ماه ایرانی - جشن
7 آرمیتی سپندارمذگان
8 آسمان روز 27 ماه ایرانی در اوستا اسمن به چم سنگین آمده است . سنگ از همین واژه است
9 آمو - آموی آمل در مازندران نام قبیله ای در طبرستان در چم مخرب و مضر است
10 آمودریا جیحون رودی میان خراسان و ماورالنهر - تیر آرش بر لب رود جیحون نشست
11 آمویه آمل شهری در جنوب شرقی ترکنستان ( توران ) که هم اکنون چهارجو است و آرش از آنجا تبرش را رها کرد
12 ائشمه خشم - دیو غضب و تندخویی

13 ائیریامن آریارمن نیای داریوش بزرگ طبقه پیشوایان دینی ایران - آری یامن در سانسکریت و اوستا = یار و دوست
14 ائیرینه ایران همان ایران - آریارامنا نام جد داریوش بزرگ
ایران نام کهن ایران - در چم سرزمین آریایی
ائیرینه وئیجه - ائیران
15 وئیج
16 ابرهام به چم طبیعت - فارسی آن پرهام - تازی آن ابراهیم
17 ابهرویز پرویز واژه ای کهن به چم پیروز - سربلند و فاتح است
18 اپاختر باختران باختر - در اوستا به چم شمال است - در مزدیسنا پایگاه اهریمن است
19 اتیوتی اوستا تندرستی
20 ارتشتاران نیروی ارتش کشور ایران یکی از 4 طبقه کشوری ایران باستان - به چم جنگاوران
21 ارته خشتره اردشیر به چم پادشاه راستگو و درست کردار
37 تیر یشت درباره آرش کمانگیر صحبت شده است - 22 ارخش آرش در بندهای 6
روز 25 ماه ایرانی - به چم فر و شکوه - در پهلوی رامش دهنده - ماه دوم ایرانی - اردشیر - اردبیل - اردوان - اردلان
23 ارد - آراد اردیبهشت
24 اردبیل نام قبلی آن بادان فیروز بوده کیخسرو پس از گرفتن دژ بهمن در اردبیل به پادشاهی رسید و آتشکده آذرگشسب را پایه نهاد
25 اردستان ارد + ستان به چم جایگاه شکوه و بزرگی - زادگاه انوشیروان دادگر - اردشیر اول آتشکده ای بزرگ در آنجا بنا کرد
شهری که اردشیر پاپکان بنا نهاد و مورخین گفته اند آباد تر از این شهر در ایران نبود - عضدوالدوله در سال 335 هجری نام آنجا
26 اردشیر خره فیروز آباد را تغییر داد و فیروز آباد گذاشت

27 اردی بهشت اردیبهشت بهترین راستی و درستی - ماه بهشت و زیبایی و درستی

28 ارمن ارمنستان - ارمنی در کنیبه داریوش بزرگ به عنوان شهری کوچک از ایران آمده است - زادگاه شیرین معشوقه خسرو
دریاچه مقدس ارومیه که نطفه زرتشت در آنجاست ارزش خواصی بین ایرانیان دارد - آتشکده های شیز و آذر گشنسب نیز
29 ارمیه ارومیه مهمترین آثار آنحاست
30 اژی مار واژه ای پهلوی - حیوان موذی که آسیب میرساند - اژی دهاک از همین روی به ضحاک نسبت داده شده است
31 اسپ- اسب لهراسب - گشتاسب - جاماسب وازه ریس انگلیسی از اسب به چم دونده و چابک آمده است
32 اسپنتمان - سپتام زرتشت اسپنتمان نام خانودگی اشو زرتشت - نیای نهم زرتشت - به چم نژاد سپید
33 اسپهبد سپهبد تیره ای از ایرانیان در گرگان که در زمان ساسانیان برگزیده قوم خود در خاندان سلطنتی بودند
34 اشا پیام زرتشت راستی - درستی
35 اشتاد ارشتات - اردامنش بیست وششمین روز ماه ایرانی - به چم عدل و دادگستری
36 اشتود گات یکی از 5 قسمت گاتها در اوستایی به چم سلامت و عافیت
37 اشو اشو زرتشت - اشو داد در اوستایی به چم پاک و مقدس
38 اشی پاداش
امرداد - جاودانگی - نامردنی - هفتمین روز ماه ایرانی - ماه امرداد
39 امرتات جشن امردادگان
40 ان ئوش انوش - انوشیروان - انوشه ان = حرف نفی و ائوشه = مرگ در کل به چم جاودانه
41 ان ائیریا انیران به چم سرزمینهای متعلق به ایران که مردمانش ایرانی نیستند و همه زیر نظر امپراتوری سترگ ایران بودند
42 انار میوه مقدس زرتشتیان میوه ای است که هم اکون در جشن یلدا و پیوند همسران زرتشتی و ایرانی به کار میرود
43 انامک ماه هخامنشی یکی از 9 ماه سال در زمان هخامنشیان است که در بیستون نامش آمده است

44 انبار شهر ایرانی در نزدیکی بغداد این شهر توسط شاهنشاه شاپور ذوالاکتاف بنا شد
اندرز آدرباد مهراسپندان - اندرز داناک اوشنرداناک - اندرز خسرو کواتان - چیتیک اندرز پور یوتکیشان - اندرز زرتشت پسر
آذرپاد مهر اسپندان - اندرز بخت آفرید - اندرز بزرگمهر - اندرز نوشیروان و زرتشت
با ارزشترین اسناد اخلاقی پیش از
45 اندرزنامه اسلام
46 انگره مینو انگره + مینو به چم نابود کننده + روح و افکار
47 اهنود گات نخستین بخش گات ها به چم سرور و والا
48 اودر سگ آبی سگ آبی در وندیداد و در زبان سانسکریت هم همینطور
49 اورامان منطقه ای در کردستان ایران بر بالای تپه ای قرار دارد و مردمان آنجا به اوستایی سخن می گویند و هنوز آتشکده ها در آنجا بنا است
50 اوشتره اسب - شتر - بزرگ نام بسیاری از بزرگان ایران مانند : گشتاسب - فرشوشتر - پوروشسب در کردی وشتر است
تازیان آنرا فارس خوانده اند - پهلوی آن پارسی - قومی از قبایل آریایی است -بسیار از پارسیان کهن پس از یورش اعراب به
بمبئی - کراچی - کلکته نقل مکان کردند و اسلام را نپذیرفتند 51 ایران - فارس - پارس پارس
پس از یورش اعراب به ایران آتش ساخته شد و آنان که ترک وطن کردند آنرا که هم اکنون در 100 کیلومتری بمبئی است
52 ایران شاه آتش مقدس مهاجرت ایرانیان مستقر کردند و هر ساله عده زیادی برای گرامیداشت نیاکانشان به آنجا میروند
از ریشه بغ ایرانی است - یکی از شهرهای مهم ایرانی بود که آتشکده باکو در آنجاست و با نفت همیشه روشن بوده است . هم
53 باگوان باکو اکنون در ده سوراخ خانه آثار آن باقیست
54 بانواک بانو ترکی آن خانم است - پهلوی آن بانواک است
55 باورد ابیورد ترکمنستان کنونی ویرانه باستانی آن متعلق به شاهنشاهی اشکانیان است - باورد فرزند گودرز ایرانی بود که آن شهر را بنا کرد
56 برات روکرش قاتل زرتشت زرتشت در 6 فروردین ماه زاده شد و در 11 دی ماه پس از 72 سال زندگی باشکوه چشم از جهان فروبست
57 بردع - بردعه شهری در روسیه کنونی نزدیک شیز و از شهرهای ایران بود که کیخسروبه انتقام خون سیاوش افراسیاب را به قتل رساند
58 برز البرز - گرز به چم بلند و با شکوه است

سنبول ستایش از گیاهان است که یزدگرد سوم در آخرین لحظه های زندگی آنرا خواست و همین امر مایه شناسایی او شد و او را
59 برسم شاخه درخت انار ماهوی سوری به قتل رساند
60 بغ بغداد واژه ای بسیار کهن پیش از زرتشت به چم سرور جهان - خدا
61 بگ داتی بغداد شخصی که در کتیبه سارگون پادشاه آشور توسط او اسیر شد و پوست بدنش کنده شد . او ایرانی بود
62 بلخ بامیان بلخ سرزمینی که زرتشت دین را به کیگشتاسب عرضه کرد - پایتخت ایران در زمان کیکاووس و تا چند دهه پیش جزوی از ایران بود
63 بندهش کتاب دینی ایرانیان در حدود 13000 کلمه است - شامل نوشتارهای تاریخی - جغرافیایی و دینی ایرانی است
به چم منش خوب و نیک - در اوستای به چم اندیشیدن - وهو = خوب - من = منش و روان - ماه ایرانی - روز 2 از ماه ایرانی
64 بهمن - وهومن جشن بهمنگان
65 پاپک بابک کلمه ای پهلوی و نام چند تن از بزرگان ایران - اردشیر پاپکان - بابک خرمدین - موبد زمان ساسانی
زبانی که برگرفته شده از زبانهای باستانی است - افغانستان - تاجیکستان - برخی قسمتهای هند - پاکستان -عراق - آذربایجان
66 پارسی فارسی نیز گویشهای مختلف دری پارسی است
کتیبه مشهور شاهنشاه نرسی ساسانی در آنجاست و نقش برجسته او کنده شده است - در سال 1910 نوشته های بر پوست آهو
از آن بدست آمد که نوشته بود آتشکده ها ایران به دست تازیان ویران شد - روستاهای ایران به آتش کشیده شد - زنان و
دختران به بردگی گرفته شدند مردان در خون غلطیدند و ایران نابود گشت
67 پایکولی شهری ایرانی در عراق کنونی
68 پرامون پیرامون در پهلوی پرامون گویند و در فارسی روان گرداگرد چیزی را گویند
69 پرودرش خروس خروس فارسی از خراوش اوستایی است - خروش نیز از همین واژه است
70 پور فرزند به پسر گفته می شود - واژه ای ایرانی
71 پوردگان جشنی ایرانی به نوشته برهان قاطع ایرانیان 5 روز آخر آبان ماه را جشن می گرفتند

72 پیشترا پیشه ور پهلوی آن هوتخشان است - در فارسی روان پیشه ور و طبقه زحمت کشان است
73 تئوخمه - تهم تخم در پهلوی به چم تخم است ولی در فرس هخامنشی و گاتها به چم دلیر است
- یکی از بزرگان عرب است که ریشه همه عربها به او بر میگردند - ایرانیان چون مورد یورش آنان قرار گرفتند آنان را تازش کننده
74 تازی اعراب وحشی و تازی نامیدند
75 تازیک تاجیکستان از اقوام ایرانی است که از تازیک یا تاجیک عربی گرفته شده است
76 تشتر - بشتر ماه تیر - روز 13 ماه ایرانی به چم ستایش از باران و آب است که هستی را زنده نگه میدارد
77 توران ترکمنستان کنونی قبیله ایرانی و آریایی بودند که چون شهر نشین نبودند بیتمدن بودند - شهری ایرانی بود
78 توشی توش - توانایی
نخستین کاخ سپید دنیا - اعراب آنرا مدائن به چم مدینه ها ( شهرها ) نام نهادند - آنجا بزرگترین پایتخت تجاری آنروزگار بود
79 تیسپون کسری مدائن که پایتخت اشکانیان و ساسانیان بود ولی پس از اعراب ویران شد و ثروتهای آنجا غارت شد
80 جام کیخسرو جام جم جامی اسطوره ای که به کیخسرو پادشاه ایران نسبت داده اند و از آن برای دیدن آینده استفاده میکردند
81 جلولا شهری ایرانی در عراق کنونی در فاصله 45 کیلومتری خانقین - در سال 16 هجری نبردی خونین بین ایرانیان و سپاه اسلام درگرفت
82 چستی دانش
83 چلیپا - چلیپ صلیب تازی آن صلیب است - همان که عیسی را با آن به سه گوش بستند
84 چیثر چهره به دو چم است - نخست نمایش و پیدایش - سپس به چم تخمه و نژاد
85 چیستا چیستی به چم دانش و علم- نام دختر زرتشت نیز پورچیستا بود
86 حلوان شهری در جنوب سر پل ذهاب یکی از شهرهای پر رونق ایران ساسانی که طاق گرا نیز آنجاست ولی پس یورش سپاه اسلام به کلی ویران شد سال 19 هجری

یکی از شهرهای دوره شاهنشاهی ساسانیان بود که پس از یورش سپاه اسلام نابود گشت و جدا شد
شهری ایرانی در یک فرسنگی جنوب
87 حیره کوفه
88 ختاد خدا از ختای پهلوی گرفته شده به چم ایزد یکتا
89 خرتو خرد - شعور
90 خرفستر حشره موجودات و جانوران موذی - در گاتها نیز آمده است
91 خره فره - اردشیر خره فر و شکوه و بزرگی است که شخصی با عنایت بر آن به مقامی خواهد رسید . با وابستگی خداوند
92 خشئت شید - نور به چم نورانی - جمشید از جم + شید است یا خورشید از خور + شید تشکیل شده است یا روزهای باستانی ایران
93 خشترپاون ساتراپ - مرزبان در زمان هخامنشیان کاربرد بیشتر داشته است
94 خشثر شهریاری
95 خنتک - کندک خندق واژه ای پهلوی به چم گودال
96 خور + آسان خور - خراسان خور یا هور اوستایی است به چم نورانی - خراسان به چم جایگاهی که خورشید از آن برمیخیزد
97 خوربران - خوروران خاور واژه ای پهلوی به چم مغرب و جایی که خورشید غروب میکند
98 خورتک اوستا خرده اوستا اجزای دیگر آن یسنا - ویسپرد و وندیداد است شامل نیایش نماز و جشنهای باستانی و . . . است
واژه ای پهلوی است که به چم نگهبان آب و پاسداری از آب است
خرداد نام ماه و روز ششم ماه ایرانی و
99 خورداد نام جشن خوردادگان
100 خویشکاری کشاورزی - کاری روزانه به دهقانی نیز گفته میشود
101 دئنا دین - کیش - مذهب
102 دائیتی ارس - جیحون نام رودی مقدس که بعضی ها آنرا آمودریا یا جیحون گفته اند و بعضی یا ارس - در وندیداد نامش آمده است

03 دات داد - انصاف واژه پهلوی آن دات است به چم بخشیدن و دادگستری
104 داتیک یکی از بیست یک نسک اوستا گاسانیک - هاتک مانسریک - داتیک
105 دخم - دگ دخمه زمانی که آریاییان ایرانی و هندی با هم میزیستند مرده های خود را در آنجا میسوزاندند
106 دری زبان پارسی قدیم از زمان ساسانیان به موازات پهلوی در ایران رایج شد - شاهنامه نیز دری است و واژه های عربی در آن نیست
107 دریاچه چیچست دریاچه ارومیه واژه ای اوستایی است که فرزند زرتشت از آنجا ظهور خواهد کرد
108 دریاچه سیستان دریاچه هامون کیانسه نیز گفته شده است و سه هزار سال پس از زرتشت نطفه او در آنجا بوجود آمده است
109 دریای گرگان دریای خزر واژه اصلی آن گرگان است که پس از تجزیه شدن ایران در زمان قاجارها نام آن به مرور زمان به خزر تبدیل شد
110 دهمان آفرینگان نیایش دادار اورمزد - امشاسپندان - نیاکان - داده های خداوند
111 دوغدر دختر - دخت واژه ای پهلوی به چم دختر - مقابل آن پوس یا پور است که همان پسر است
به چم آفریدگار - از ریشه دا دادن آمده است که فارسی آن دادار است ماه دی - روز 8 هر ماه ایرانی = جشن
112 دی دیگان
113 دین دبیره خطی ایرانی برای نگاشتن متون دینی گات ها را با دین دبیره نوشته اند - از راست به چپ نگاشته میشود
114 دینکرت - دینکرد متون دینی و علمی ایرانیان کتاب دینی ایران باستان به زبان پهلوی بوده که دایره المعارف کامل بوده است
115 رئوخشن روشنک - روشن واژه ای اوستانی است که یونانیان آنرا از روشنک به رکسانا تغییر داده اند
116 رام - رامن روز 21 ماه ایرانی به چم صلح و آرامش - روزی که به صلح و نابودی جنگ مشهور است
117 رام شهر اهواز نام باستانی و پادشاهی اهواز کنونی در خوزستان
118 رایومند واژه ای اوستایی به چم دارنده فروغ و شکوه که بیشتر برای خداوند اهورامزدا به کار میرفته است

19 رپیتون عصر و نیمروز به چم روز نیمه و جنوب نیز است
120 رتوخشتر شهریاری شاهنشه در ایران باستان
121 رشن - رشنو نام 18 از ماه ایرانی به چم دادگری - روز بررسی کارنامه مردمان
122 رگا ری از شهرهای مهم ایران که داریوش هم از آن نام برده است
123 روسپی زن بدکاره در ایران واژه پهلوی آن روسپیک است - واژه اوستای آن جهیکا است
124 زامیاد - زم زمین روز 28 ماه ایرانی- در این روز درخت کاشتن و سبز کردن زمین ها لازم است
125 زرتشت- زرتشتر پیامبر ایرانی شتر زرد - روشنایی و درخشش
126 زرنگ سیستان نام کهن سیستان - آنجا سرزمین مقدس نیز خوانده شده است
127 زروان زمان در اوستا زرون است که به چم دراز و زمان جاودانگی خداوند
128 زریه دریا در واژگان هخامنشیان دریه است
129 زند وهومن بهمن یشت نیز گفته اند کتابی درباره پیشگویی آینده ایران و دین زرتشتی بهی و دارای 4200 واژه است
130 زیم زمستان در پهلوی دمستان و در اوستا زمستان به چم فصل سرما و زمستان
131 ژوژه - ژوژک خارپشت در کرمان جوجیک میگویند - چون این حیوان نابود کننده مار بوده است در نامه های پهلوی آنرا ستوده اند
132 سئن سیمرغ - شاهین واژه ای پهلوی که از سین + مرو آمده است گرفته شده
در انجیل آمده است 3 مغ از ساوه برای ستایش عیسی به بیت الحلم رفته اند - مارکوپولو هنگام عبور از ایران دنبال آرامگاه این
133 سابه ساوه سه مغ زرتشتی بود
134 سپاه داذور قوه قضایی در زمان شاهنشاهی ساسانی به نیروی دادگستری و قاضایی گفته میشده است
135 سپنت مینو مینو افزاینده

36 سپنتمد گات گات ها یکی از 5 قسمت گاتها به چم
137 ستر - استر کسی که فرزندی نداشته باشد در آئین مزدیسنا هر ایرانی که فرزندی نداشته باشد در آن دنیا هنگام عبور از پل جینوت نمیتواند گذر کند
- با پوشیدن لباسی 9 تکه - بدون یقه آستین کوتاه و بدون آستین صورت می گیرد - در اوستا وهومنه واستره نامیده شده است
برای دختر و پسر از 15 سالگی این مراسم واجب است که باید لباسی سفید بر تن کنند
138 سدره مراسم دینی ایرانیان
139 سرذ سال - سرد از آغاز قصل سرد گفته میشده است - واژه ای اوستایی
140 سروش نیوشایی
141 سنسکریت زبان مشترک آریایی ها از زبانهای کهن که نزدیکی با اوستا دارد و در بین ایرانیان و هندیان مشترک بوده است
142 سوزیانا خوزستان مرکز دولت عیلامیان بوده است و مهمترین بنای آن دوره معبد زیگورات است
143 سوشیانت ناجی به چم نجات دهنده در دین بهی است که مهدی موعود مانند همین است
144 سولان کوه سبلان کوهی که زرتشت مدت ده سال را در آنجا از مردم دوری گزید - آتشکده آذرگشنسب در آنجاست در کنار اردبیل
145 سکاها - سیت ها تورانیان باستانی قومی آریایی که در پیش از ظهور زرتشت با ایرانیان دارای دین مهر بودند
146 سیاوخش - سیاورشن سیاوش پسر کیکاووس که متهم به عاشق شدن نامادری اش گشت و بهمین جهت مجبور به آزمایش عبور از آتش شد
147 سیر سور جشن ایرانیان باستان در روز 14 از ماه دی ایرانیان شراب و سیر میخوردند برای دفع شر و شیطان از زندگیشان
148 شادشاهپور قزوین قزوین در پیش از اسلام شادشاپور نام داشت که شاهنشاه شاپور اول آنرا ساخت
149 شهریور نام 6 ماه سال - روز 4 ماه ایرانی اوستایی آن خشتروئیریه است - پهلوی آن خشتریور - به چم آرزوی شهریاری و شاهنشاهی ایران
150 شکاف رستم سزارین شکافی که بر بدن مادر رستم زده شد تا رستم از آن بیرون آید - ژول سزار نیز همینگونه بدنیا آمد - سزارین امروز
151 شیرآف سیراف یکی از بندرهای مهم ایرانی پیش از اسلام در جنوب ایران از زمان کیکاووس

سط شاهنشاه شاپور اول در 1800 سال پیش بن شد و مرکز علمی منطقه گردید - شاپور شاه هم دانشگاه بین المللی را در
166 گند شاپور جندی شاپور آنجا ساخت و هم بیمارستان آنرا که پزشکانش از مصر و یونان می آمدند
167 گنداره از ایالتهای کورش در افغانستان بعضی آنرا کابل و دیگران آنرا شهری در شمال شرغی کابل و پیشاور دانسته اند
168 گو جهان زنده
169 گوش چهاردهمین روز از ماههای ایرانی جهان
170 گوش ارون گات ها جهان روان - احترام به جانداران چرا که آنان پیش از انسانها بوجود آمده اند
171 گوش تشن گات ها جهان روان - احترام به جانداران چرا که آنان پیش از انسانها بوجود آمده اند
172 گیه واژه ای پهلوی واژه ای هلوی به چم هستی - زندگی و جان
173 لاجیم در سواد کوه یکی از کتیبه های پهلوی ایران باستان در آنجا قرار دارد
174 لرک آجیل ایرانیان در هنگام اجرای جشن سده خورده میشده است
175 لیدی شهری ایرانی این شهر در آسیای صغیر قرار دارد در کنار دریای اژه که کروزوس شاه آنجا بود و کورش بزرگ او را شکست داد
176 مئثن میهن واژه پهلوی میثیا به چم خانه - مام - میهن است
177 مئیریه فریفتار - نابکار صفتی است که برای افراد گنهاکار آمده میشده است - صفت افراسیاب
178 ماد قوم کهن ایرانی آنان در جنوب آذربایجان و و اطراف همدان زندگی میکردند و در سال 800 قبل از میلاد تشکیل حکومت دادند
179 مان خانه مان واژه ای پهلوی به چم خانه - نماد نگهبانی و احترام بنیاد خانواده است
180 مانثر پیام
181 ماه نیایش نیایش ایرانیان باستان زمانی که ماه هلال باشد - زمانی که ماه کامل است - زمانی که دوباره هلال میشود روحانیون نیایش میکردند
182 ماونگهه ماه وازه ای پهلوی - روز 12 از ماه ایرانی

183 مرتیا - مشیا - مرت مردم به چم فنا شدنی است - در کتیبه های هخامنشی و اوستایی آمده است - تازی شده آن انسان است
184 مردگیران جشن مزدگیران ابوریحان بیرونی از آن به عنوان جشن گرامیداشت زنان در خانواده نام برده است - سپندارمذگان نیز گفته شده است
185 مزدا لقب خداوند به چم دانا - تشکیل شده از مه ( بزرگ ) + زدا ( دانا ) در کل دانای بزرگ و برتر گفته میشود
186 مزدیسنا دین بهی زرتشتی به چم خداپرست
187 مژردک آمرزش
188 مگوس مجوس در چم مغ روحانیون باستان - ولی پس از یورش سپاه اسلام لقبی بود که به ایرانیان داده شد به چم کافر و آتش پرست
189 مهرداد بهار فرزند ملک الشعرای بهار استاد دانشگاه - استادزبان پهلوی و اوستایی
190 میترا مهر نماد مهر - دوستی و انسانیت در ایران - در چم اوستایی نماد عهد و پیمان - آئینی که از ایران به اروپا رفت و جهانی شد
191 میخی خط ایرانیان باستان از آنجهت میخی گفته شده است که کلمات آن شبیه به میخ است - گرولفند آلمانی نخستین کسی بود که رمز گشایی کرد
192 مینوی بهشت جهان آخرت که مقابل جهان مادی است - زرتشت نخستین کسی بود که از وجود آن دنیا خبر داد
193 نسک کتاب واژه ای اوستایی که تازی آن کتاب است
194 نماز نیایش ایرانیان باستان به درگاه خداوند یتا اهو - اشم وهو - وینگهه هاتام مشهور ترین آنان است
195 نمه نماز واژه ای پهلوی که فارسی آن نماز و پهلوی ان نیایش است
196 نیرنگ نیرنگ - فریب واژه ای پهلوی - از آن به عنوان مراسم دینی هم یاد شده است
197 نیمروچ نیمروز به چم جنوب - پهلوی آن نیمروچ - اوستایی آن رپیتو است
198 هئروتات رسایی - شیوایی
199 هاونگاه بامداد واژه ای پهلوی که در چم نخستین زمان روز را گویند - در اوستایی نگهبان شبانه روز است

روز 20 ماه ایرانی - واژه ای مقدس - نام ستاره مریخ - آتش مقدس آذر بهرام - نام سرود های باستانی بهرام یشت نام بزرگان
ایرانی = بهرام گور - بهرام فرزند گودرز - بهرام چوبین - بهرام ورجاوند پادشاه ایرانی در زمان کیانیان
216 ورهرام بهرام
217 وندیداد کتاب دینی ایرانیان در چم قوانین ضد دیوان است - نوعی کتب قانون و چگونگی انسانی زیستن است
218 وهوخشتر گات یکی از 5 قسمت گاتها چهارمین بخش گاتها - در چم اقتدار نیک و کشور درست و خوب است
219 وهومند یشت بخشی از اوستا در چم منش نیک و درست است - در ستایش منش درست و بهی بوده که به مرور زمان نابود شده است
220 وهیشتواشت گات یکی از 5 قسمت گاتها پنجمین بخش گاتها در چم بهترین خواسته و نیکوترین سرمایه انسان است
221 کاتوزیان یکی از طبقه ایرانیان - روحانیون جمشید شاه طبقه دینی کشور را مکانی ساخت و آنان را از امور داخلی کشور منع کرد
222 کرت ابزار جراحی هم به چم قطعه بریده شده است و هم وسیله جرحی در ایران باستان
223 کرفه کرفه گر به چم خیر خواهی ( ثواب ) است پهلوی آن کرپک است
224 کست چهار جهت اصلی شرق = کست خورآسان غرب=کست خوروران شمال = کست اپاختر جنوب = کست نیمروچ
225 کنکه - دژ سیاوش کنک سیاوش دژی که سیاوش پس از مهاجرت به توران بنا کرد در شمال شرقی ایران - پرفسور کریسنسن نیز خبر از دژی در کوهها داد
226 کی کوی به چم پادشاه - فرمانروا است مانند : کیکاووس - کی آرش - کی خسرو - کی گشتاسب - کیومرث
227 یاتو جادو در پهلوی یاتوکیه است - در اوستا یاتو - در فارسی روان جادو است
228 یز - یشن - یزدان یزد اوستایی آن به چم در خور ستایش است
229 یزدان نام خداوند در چم در خور ستایش و بزرگ همه است
230 یسن جشن جشن های ایرانی چون جنبه تقدس و ستایش از خداوند داشته است از یسن و یزدان گرفته شده است
231 یسنا - یشت مهمترین بخش اوستا در چم نیایش و ستایش خداوند است - جشن نیز از یسنا اوستایی آمده است

ادامه مطلب ...

فرهنگ واژه‌های اوستا


ج1، احسان بهرامی، به یاری فریدون جنیدی، نشر بلخ،1369

استاد فریدون جنیدی

به نام خداوند جان و خـرد
کزین برتر اندیشه برنگذرد


در «دینکرت» یکی از نامه‌ها که به دبیره پهلوی برجای مانده است و گزیده‎ای از اوستای باستان است، پرسش‎های فراوان است که پرسنده از دانا می‎پرسد و یکی از آن نوشته‎ها چنین است که: چرا دین(اوستا، نمازهای دینی) را به آوازی ناآشنا و نهفته اوستا نام گوییم!  و این سخن نشان می‎دهد که در همان هنگام نیز زبان اوستایی برای گویندگان پهلوی، زبانی نهفته و دور بوده است، چنان که ایرانیان آن را به درستی درنمی‎یافته‎اند، و انبوه نامه‎ها که به زبان پهلوی بر اوستا نگاشته می‎شد. همه از برای گزارش واژه‎های دور از زبان و سخنان دور از اندیشه‎ مردمان بود و برخی از همین گزارش‎ها که به «زند» نامبردار بود، هنوز در دسترس ما هست و از برخی بخش‎های اوستا که با ستیزه روزگار از میان رفت، گزیده‎ها و نوشته‎های پراکنده در دفترهای پهلوی برجای مانده است، چنان که نامه «بندهش» از روی یکی از نسک‎های اوستای کهن به نام «دامدات نسک» فراهم آمده است.
در بسی از نوشته‎های پهلوی این سخن دیده می‎شود: پت دین گویت: به دین گوید، یا در نوشته‎های دینی چنین آمده است… و نویسندگان نوشته‎های پهلوی با این سخن، به گفتار ویژه‎ خود اندر می‎شدند و چنان می‎نماید که همه این گفتارها از نوشته‎های کهن اوستا، یا از آن بیست و یک نسک اوستا که امروز پنج نسک آن را در دست داریم، به زبان پهلوی درآمده است.
انبوه این گزارش‎ها نشان می‎دهد که اگرچه زبان اوستایی از دیدگاه توده مردمان، زبانی نهفته بوده است، دبیران و نویسندگان و دینیاران، همه آن زبان را به خوبی آموخته‎اند، چنان که به خوبی آن را ترجمه یا گزارش می‎کرده‎اند و دفتر کوچکی که به نام «خورتک اپستاک» یا خرده‎اوستا از نوشته‎های «آتورپات ماراسپندان»  بر جای مانده است، به خوبی بازمی‎نماید که آن دانای هژیر هنگام خویش، تا چه اندازه بدان زبان چیره بوده است، که در گزیده خویش، به زبان اوستایی چنین گفتارهای ویژه آورده است که نوشته او، از دیگر بخش‎های اوستای نو که شاید یکهزار سال پیش از او نوشته شده است، بازشناخته نمی‎شود و دگرگونی‎ها تنها در واژه‎ها روی داده است. چنانکه در آن واژه‎های نو جای واژه‎های کهن را گرفته است!
پس از اسلام نیز این رشته زنجیر پاره نشد و تا آنجا که در توان اندک موبدان بر جای مانده بود، نامه‎ها به دبیره پهلوی و اوستایی و گاهگاه به گزارش دوباره دفترهای زند، از گفت‎وشنودهای پهلوی به فارسی دری نوشته‎ می‎شد  و موبدان به دربار خلیفگان رفت‎وآمد داشتند و در گفت‎وشنودهای دینی دیدگاه خویش را در میان می‎نهادند و پیروزی یکی از آنان بر شخصی به نام «گجستک ابالیش»  در گزارش دبیران دربار برجای مانده است:
انبوه نوشته‎ها و دفترهای پهلوی پس از اسلام که برخی از آنها بسی بزرگ و در خور سنجش با کارهای بزرگ فرهنگی دیگر دوران اسلامی است، چونان بندهش، دینکرت، گزیده‎های زاتسپرم، نامه‎های منوشچر… نشانه پویایی فرهنگ بهدینان و یاوری آنان به جنبش فرهنگی ایران است.
از سویی نباید چنین انگاشت که این دستاوردها تنها ویژه موبدان زرتشتی بوده است. گنج نپشته‎های بزرگ ایرانی چونان گنج نپشته بزرگ بخارا که پورسینا بدان دست یافت، هنوز سرشار از دفترهای پهلوی و اوستا بوده است. زیرا که در زمانی اندک از سده سوم تا هنگام پورسینا چندان دانشمند و اندیشمند در «ورز رودان»  نبوده‎اند که چنان گنج نوشته بزرگ را فراهم آورند، تا کسی چون پورسینا را به شگفتی افکند و بی گمان در آن گنج، نوشته‎های پیشین نیز بر جای بوده ا ست!
ترجمه چند بخش از شاهنامه که آزادمرد خراسان، فردوسی ایران آنها را از روی نوشته‎های پهلوی به فارسی دری درآورده است  و نیز آگاهی دیگر نویسندگان ایرانی چون ابوریحان بیرونی، مسعود تبری؛ ثعالبی… از زبان پهلوی، به ویژه سهروردی که بی‎گمان از روی نوشته‎های پهلوی و کهن‎تر از پهلوی برداشت کرده است نشان می‎دهد که دیگر ایرانیان نیز از این میدان چندان دور نبوده‎اند و پرتو تابناک آن گاهگاه بر چهره آن بزرگمردان و بر دفتر ایشان افتاده است و بدان، فروغ و جان و نیرو داده است.
بسی از نسک‎ها اوستا و به ویژه اوستاهای بایسته که موبدان را برای انجام آیین‎های دینی به کار می‎آمده هم‎اکنون در دست هست و برخی از این دست‎نوشته‎ها نمونه‎ای از زیباترین شاهکارهای نگارش دبیره اوستایی است و نشان می‎دهد که نویسنده چه اندازه در این کار آزمایش داشته تا بدین پایه از زیبایی نگارش رسیده باشد. 
پارسیان هند که بازماندگان خراسانیان گریخته به هندوستان‎اند، پس چند سده ماندن در آن دیار، دفتر و دین و آیین را از دست دادند و چون چنین شد در سال 847 یزدگردی پیکی به نام نریمان هوشنگ را روانه مرز نیاکان کردند، تا او بنگرد که آیا هنوز در ایران زرتشتیان می‎زیند و اگر چنین است از آنان دین و آیین بیاموزد و به هندوستان بازگردد و هنگامی که او با نامه ایرانیان به هند بازگشت، ایرانیان در آن نامه از بزرگان پارسی هند درخواست کردند که «برای یاد گرفتن خط پهلوی و روش درست برگزاری مراسم مذهبی، دو هیربد دانا بیایند و خط پهلوی بیاموزند و شایست نشایست بدانند، در راه خشگان نزدیک است از قندهار تا سیستان نزدیک است و از سیستان تا یزد از این بیم نیست.
از آن سال  تا سال 1137 یزدگردی بیست و دو پیک از هندوستان به ایران آمدند و با آموزش‎های پیاپی به هندوستان بازگشتند….
اینجا بود که موبدان و هیربدان دانایان هند سررشته اوستاخوانی و اوستا دانی را در دست گرفتند و کانون فرهنگی خویش را فروزان کردند، تا آنکه در سال 1758 میلادی انکتیل دوپرون فرانسوی رهسپار هندوستان شد و در شهر «سورات» اوستا را از روی گفتار «دستور داراب» یکی از موبدان پارسی نوشت و با ترجمه آن در سال 1771 به چاپ رساند و در اینجا اروپاییان را گمان بر این افتاده است که اوستا در این سال‎ها بر دست آن فرانسوی(کشف) گردیده است!
اگر گوهری کانی، چون گوگرد یا آهن برای نخستین بار از سنگ و کان به در آورده شود، می‎توان از پیدایی آن سخن گفت و در چنین رویداد آن مردمان که زودتر بدان گوهر دست یابند، از دیدگاه دانش پیشرفته‎تر به شمار می‎آیند. چنان که بسی از این گوهرها، چند هزار سال پیش بر دست ایرانیان از دل سنگ به درآمده و به جهانیان پیشکش شده است!
چنین کشور، در جهان دارای فرهنگی برتر است که با چشم کنجکاو و رای پژوهنده، پرده‎های پوشاننده زمان و زمین را یکایک می‎گشاید و رازهای نهفته را یکایک بازمی‎نماید!
کشورهای دیگر، اگر از راه بهره‎وری از اندیشه‎های جهانی، پس از چندی همان پدیده‎ها را بیاموزند و دریابند، شاگرد و بهره‎ور اندیشه اینان به شمار می‎آیند و اگر همان پدیده‎ها را خود، پس از چند سده، یا چند هزاره دریابند، چند سده یا چند هزاره در کاروان دانش جهانی از اینان دیرتر و دورتر و پس‎مانده‎ترند.
اکنون می‎باید که داوری کرد که در رهنوردی درازآهنگ کاروان دانش جهانیان که در آن،‌ اندیشه‎ها به یکدیگر می‎پیوندد و سخن و جامه و داستان و پندار و انگاره و نشانه و نماد پدید می‎آورد و در این رهگذر به نگاشتن اندیشه‎ها می‎پردازد و دفتر و دیوان و شمار و آمار پیدا می‎شود… تا بدانجا که دفتری گرامی و بی‎مانند چون اوستا پدید می‎آید و هزاران سال بر جان و روان پیروان خود در ایران‎زمین و هندوستان می‎گذرد… اگر در جهان، قاره‎ای پیدا شود که تازه به همه چیز رسیده و همه‎چیز را از همه‎جا به زور شمشیر و نیرنگ فراهم آورده… مردمانش و دانایانش به دفتر اندیشه و اندریافت چندهزارساله ایران بر بخورند و گمان برند که آن را «کشف» کرده‎اند، به آنان چه می‎شاید گفت؟!
انبوهی از نویسندگان و پژوهندگان ایرانی این زمان،‌که در هر کار چشم به دست و گوش به فرمان اروپاییان دارند، چنین گمان می‎کنند که ایرانیان، در آموزش اوستا، وامدار پژوهندگان اروپایی‎اند، باز آنکه چون نیک بنگریم، اروپا و دستگاه دانش و پژوهش جهان، در آموزش اوستا وامدار ایرانیان‎اند.
پس از انکتیل دوپرون، بورنف فرانسوی به ترجمه‎ای از اوستا به سانسکریت که بر دست دستور نیروسنگ پاسری انجام گرفته بود، دست یافت و در سال 1833 هات نخست یسنا را به یاری آن با یادداشت‎های فراوان به چاپ رسانید و به گفته اروپاییان اوستاشناسی از آن هنگام پایه علمی به خود گرفت:
اکنون اروپا خویش را کانون اوستاخوانی و اوستاشناسی می‎داند و دانشمندان آن دیار هرگاه که بایسته می‎بینند، از آزمایش‎های خویش در آموختن سانسکریت نام می‎برند که در پرتو آن اوستا نیز بازشناخته می‎شود!!
پس باید دید که آنان زبان سانسکریت را چگونه آموختند!
ایرانیان به خوبی در یاد دارند که پزشک نامی ایران برزویه با سرمایه‎ای فراوان از سوی انوشیروان به هندوستان رفت و در کار شناسایی داروهای گیاهی هندی رنج برد و نامه‎ای به نام «پنجاتنترا» را که به زبان سانسکریت در گنج نپشت پادشاه هند بود، در همانجا خواند و ترجمه کرد و آن را به نام کلیلک و دمنک به ایرنا آورد و آنگاه که در زمان خلیفگان بر دست روزبه پارسی(ابن مقفع) به زبان تازی ترجمه گردید، با زبان تازی ره به اروپا گشود و بدینسان اروپاییان نخستین بار به کوشش همه‎جانبه ایرانیان به یک نامه سانسکریت دست یافتند!
پس از آنکه نصرالله منشی به فرمان سامانیان ترجمه آن دفتر به تازی را که بر جای مانده بود، به فارسی بازگرداند و سده‎ها در دست بود. از آنجا که خواندن آن که سخت به تازی آمیخته بود، خوانندگان فارسی زبان را به ویژه در هندوستان دشخوار می‎آمد و مصطفی خالقداد ایرانی به فرمان اکبرشاه آن را از روی نوشته سانسکریت دوباره به فارسی ساده درآورد که به نام پنجاکیانه یا پنج داستان، که همان کلیلک و دمنک باشد، برگرداند.
پس از اسلام دانشمند فرزانه ایران، ابوریحان همراه با لشکر خونخوار محمود به هندوستان رفت و محمودیان را چشم به گنج‎های زر و گوهر هند بود و ابوریحان را گوش به سخنان گوهرآمیز برهمنان آن سامان و همگان می‌دانند که با آنکه برهمنان از آموختن زبان سانسکریت به دیگران خودداری می‎کنند، در نگاه و سخن و رفتار ابوریحان ما چه دیدند که پی به اندیشه پاکش بردند و دروازه‎های شهر بزرگ سانسکریت را بر رویش گشودند و او را تا کرانه‎های دور اندیشه نیاکان ره نمودند!
ابوریحان از هندوستان با دفتر بزرگ و پر از شگفتی مال‎الهند بازگشت و محمودیان با تکه‎های زر و گوهر که از تندیسه‎های بتکده سومنات به یغما برده بودند.
سخن از مصطفی خالقداد رفت. همو ترجمان جوگ باشست بزرگترین دفتر اندیشه هند است.
دیگر رهنورد بزرگ ایرانی در جهان اندیشه هندوستان میرغیاث‎الدین علی قزوینی است که دفتر بزرگ مهابهارات را به فارسی درآورد که آن را شاهنامه هندوستان می‎خوانند.
دیگر نویسنده و ترجمان ایرانی داراشکوه خواهرزاده آصف‎خان تهرانی است که دست به کار بزرگ ترجمه اوپانیشادها به زبان فارسی زد  و همین نامه بزرگ است که بزرگترین آموزگار اروپاییان  در زبان سانسکریت به شمار می‎رود و آنان نخستین بار با این کتاب از زبان سانسکریت آگاه گردیدند… و با این کتاب به زبان سانسکریت ره بردند و دیگر دفترهای بی شمار ایرانیان که ترجمه از سانسکریت بود، در این راه پرشگفتی رهنمای آنان بود.
و اکنون فرزندان آنان را گمان بر این افتاده است که: «زبان اوستایی دستور ندارد، ما به یاری دستور زبان سانسکریت پی به دستور زبان اوستایی برده‎ایم!»
فرزندان آن نیاکان فرزانه که جهان را به تیغ خامه خویش گشوده بودند و بر فراز ابرهای اندیشه، در آسمان       بی کرانه دانش پرواز می‎کردند و به همه سوی جهان، دانش و فرهنگ و دفتر و دیوان گسیل داشتند و جهانیان از پس گذشت هزاره‎ها هنوز وامدار کوشش و بینش آنان‎اند… فرزندان آن نیاکان، اگر چندی دست بر روی دست گذارده و چشم به دهان دیگران دوزند… شایسته چنین سخنان و سزاوار چنین داوری‎ها و در خور چنین سرشکستگی هستند!
جوانان ایران بر پای خیزید! و گرد و غبار روزگار ستم جهانخواران را از سر و روی و چشم و گوش خویش بپردازید و باور کنید که خون آن نیاکان در رگ‎های شما روان است و مغز و اندیشه و اندریافت شما بازمانده و یادگار آن بزرگان است!
بر پای خیزید و فرهنگ خویش را بازشناسید و جایگاه خویش و کشور خویش را در جهان بازیابید و ارزش دستاوردهای بی شمار فرهنگی پدران و مادران خویش را در پهنه میدان فرهنگ جهانی بازبینید و در این زمان که هیاهویی خفیف، از جنبش آبخیزهای ژرفای دریای جان ایرانیان به گوش می‎رسد و از همه‎سو جنبش های فرهنگی تازه را پدیدار می‎آورد… در این زمان که بیش از هر زمان جان ایرانیان را نیاز بیداری و آگاهی فراگرفته است، در این زمین که پیش از هر زمین دیگر کانون فروزش فرهنگ جهان بوده، در این سرزمین که اکنون نیز کانون و میانه جهان است… سر بلند دارید و به رهاوردهای گذشته خویش ببالید و پای بر ستیغ دماوند بگذارید و از آنجا بنگرید که نیاکانتان چگونه با فروتنی و‌آزادمنشی، جهانیان را  زیستن و با آزرم به اندیشه دیگران نگریستن آموختند!
این زمان زرین را، که همهمه نهفته بیداری جان ایرانیان، نرم‎نرمک آشکار می‎شود از دست مدهید!
این تپش، تپش دل فرهنگ ایران است، آن را دریابید!
این دم، دم گرم جان نیاکان است، آن را فروبرید!
اگر باید چنین کنیم، نخستین کار بایسته در زمینه پژوهش زبان‎های ایرانی، شناختن نخستین سنگ‎های پی ساختمان است و برای دستیابی بدین، می‎باید که به واژه‎های کهن ایرانی دست یافت. پس می‎باید که این فرهنگ یکی از باورهای استوار برای جنبش فرهنگی ایران به شمار رود و شگفتا که پیش از بهمن 57 گزارنده این فرهنگ، احسان بهرامی، سال‎ها دفتر را به دست گرفته و به این در و آن در می‎رفت تا راهی برای چاپ آن بیابد و همه سازمان‎های فرهنگی! آن زمان پاسخ سرد به وی می‎دادند و برخی از آنان نام اوستا را به گوش نشنیده بودند… و یکی از نشانه‎های یک همبستگی نیرومند ملی در جنبشی که جان ایرانیان را در این هنگام، فراگرفته، امروز آشکار می‎شود که می‎بینیم کاری که در همه آن زمان دراز، به انجام نرسید، امروز فرجام می‎یابد!
اوستا:
امروز زبانی را که دفترهای پیشین ایران بدان نوشته می‎شود زبان اوستایی می‎خوانیم و این واژه خود در نوشته‎های اوستا به چشم نمی‎خورد که در نوشته‎های پهلوی به گونه اپستاک دیده می‎شود.
درباره این واژه سخنان فراوانی گفته شد. آنچه بهتر از مه است، اینست که گروهی اوستا را از رشیه وید گرفته‎اند که دانش باشد و گروهی دیگر نیز آن را از ویستی که آن نیز دانش و آگاهی است، می‎دانند.
این دو ریشه‎یابی به گمان نگارنده دور از خود واژه است زیرا که اوستا در گونه کهن‎تر زبان پهلوی اپستاک بوده و با «و» آغاز نمی‎شده است، باز آنکه اگر چنین نیز بیندیشیم، این واژه با پیشوند «ا» معنی بی‎دانشی، یا ناآگاهی را به خود می‎گیرد.
و از سویی، چون این واژه در نوشته‎های پهلوی آمده، می‎باید معنی پهلوی آن را به دست آورد و ریشه‎یابی کهن‎تر از آن چنان که با دگرگونی وات سنگین‎تر «پ» به وات سبک‎تر «و» درست نمی‎نماید.
در این بی‎گمانیم که اسکندر گجستک چون به دژنپشت ایران رسید، از روی نادانی و کینه‎وری و رشک آن گنجینه بزرگ جهانی را که بر روی دوازده هزار پوست گاو به دبیره زرین نوشته بودند، بسوخت و خاکستر کرد و به دریا ریخت…
ایرانیان چند سده از دفتر و نوشته خویش دور بودند، مگر گروهی اندک که آن دفترها را در خانه پنهان و نهفته می‎داشتند!
و از آن هنگام تا زمان پادشاهی بلاش اشکانی، چهار سده ایرانیان را دفتر و دیوانی نبود. تا آنکه بلاش بفرمود تا دفترهای پراکنده و پنهان را که در دست برخی موبدان و دبیران بازمانده بود، گرد آوردند.
از سرتاسر ایران تنها بیست و یک نسک  پیدا شد و چون آن همه را در یکجا گرد آوردند،‌ دیدند که سه گونه گفتار است. چند دفتر گاسانیک یا سروده‎هایی چون گاثاها چند دفتر مانتریک که نمازها و آفرین‎ها و یادهای بایسته در آیین‎ها را دربرمی‎گیرد و چند دفتر داتیک که داد و دهش و آفرینش یزدان و نیز داد و قانون‎های کشور بزرگ باستانی که بازمی‎نماید!
چون خواستند که آن نسک‎ها را به دبیره پهلوی بنویسند، برخوردند که واک‎های ویژه آن زبان ناآشنا را نمی‎توان با این دبیره نوشت… آنگاه فرزانگان فراهم نشستند و از روی دبیره پهلوی دبیره‎ای برساختند که دارای 44 نگاره بود و همه آواهای شگفت آن زبان نهفته را بدان توان گفت!
اینجا معنی اوستا یا اپستاک روشن می‎شود.
چهار سده مردمان ایران دفترهای دانایان پیشین را ناپیدا می‎دیدند.پستاک پهلوی گونه‎ای دیگر از پیتاک پهلوی است که در فارسی آن را «پیدا» می‎خوانیم و اوستا بر روی هم «ا + پیدا= ناپیدا» معنی می‎دهد و چون نامی را که چهار سده بر زبان و روان مردمان ایرانشهر گذشته بود، نمی‎توانستند دیگر کرد، همان نام بر آن دفترها ماند و با دگرگونگی از پهلوی به فارسی به گونه «اوستا» درآمد و بهترین گواه این سخن نیز همان گفتار دینکرت است که به گونه ناآشنا و نهفته اوستا نام از آن یاد کرده است!
چون ایرانیان چهار سده از گرامی‎ترین یادگارهای نیاکان خویش به دور مانده بودند، همه آن نسک‎ها را به گونه فرمان دین پذیرا گشتند و سر بر فرمان نیاکان نهادن را با جان و دل خواستند و چون پیامبر ایرانی زرتشت بود، همه آن نوشته‎ها را زرتشت خواندند و اوستا نام نامه دینی ایرانیان را به خود ویژه کرد. باز آنکه امروز روشن می‎شود که اوستا نامی کهن نیست و نامی است که ایرانیان در زمان گم بود و ناپیدا بودن آن دفترها بر آن نهاده بودند و به جز بخشی از آن که «گاثاها» بوده باشد هیچ نسک دیگرش از زرتشت نمی‎باشد و به دین زرتشتی پیوند ندارد. مگر آنکه همه آنها تراوش اندیشه ایرانیان در زمان‎های دور و دراز زندگی و فرهنگ ایرانی است. برخی از این کتاب‎ها پس از زرتشت نوشته شد و برای آنکه آن را در دید زرتشتیان به راست به شمار آورند، در هر بخش آن پرسش و پاسخی میان زرتشت و اهورامزدا آورده‎اند و چون پاسخ از سوی اهورامزدا داده می‎شود پس کار کردن بدان، خویشکاری هر زرتشتی گرویده  است!
برخی از آنها چون وندیداد و یشت‎ها دیدگاه‎های کهن ایرانی و پیش از جدایی هندوان از ایران است که پس از زرتشت با شیوه تازه (اوستای نو) نوشته شده.
هندیان زبان کهن خویش سانسکریت را «سمز کرته بهاشا» می‎نامند که زبان ویراسته شده و زبان به‎شده و خوب شده معنی می‎دهد و چون دستور آن زبان بر زبان اوستا نیز دستور می‎راند، نشان می‎دهد که در زمانی دور، هنگامی که هنوز هندوان و ایرانیان در ایرانویج می‎زیسته‎اند، ایرانیان کهن برای نگارش دفترهای خویش زبانی ویراسته به جز از زبانی که بر زبان مردمان روان است، آراسته بوده‎اند و آن همین زبان است که امروز سه گونه گویش آن را در سانسکریت، اوستا و فارسی هخامنشی بازمی‎یابیم.
پس بهتر آن می‎بود که ما نیز این زبان را زبان فرهنگی کهن ایران بنامیم، اما چون از آن زمان که اسکندر گجسته دوازده هزار دفتر دانایان پیشین ایران را سوزانده است، بیست و دو سده بیش می‎گذرد و در این بیست و دو سده همواره این نسک‎ها با همین نام خوانده شده است، نمی‎توان آن را دگرگون کرد… ما نیز می‎باید که آن را اوستا بنامیم، شاید که همین نام، همواره یادآور کار زشت تباهکاران تاریخ باشد!
درباره این دفتر
احسان بهرامی گزارنده این دفتر از بیست و چهار سال پیش آغاز به کار آن کرده بود و چون در آغاز کار بنیاد نیشابور، اندیشیدم که می‎باید فرهنگی از واژه‎های اوستایی فراهم آوریم و بهتر آنست که این فرهنگ ترجمه فرهنگ کانگا باشد که گام نخست را پشت سر یک ایرانی نژاده گذاشته باشیم با موبد فرزانه رستم شهزادی سخن را در میان نهادم که با یاری وی و موبدان فرزانه اردشیر آذرگشسب و فیروز آذر گشسب این کار را بیاغازیم.
وی به من گفت که این کار چندی پیش انجام شده و یک دفتر آن نزد ایشان بود به من نمود و گوشزد کرد که همین کار، با ویرایش و نگرشی تازه، تو را به هدف می‎رساند و نیاز به دوباره کاری نیست!
دفتر را گرفتم و ناشکیبا و بی‎آرام به خانه بردم و بررسی کردم… اما سالها گذشت تا احسان بهرامی را بیابم و درباره آن با وی سخن گویم.
او از پیشامدهای نابهنجار دست از شهر شسته و به کشاورزی روی آورده بود و هیچکس آگاهی او را نداشت! تا آنکه پس از چند سال جست‎وجو دست روزگار او را به گونه‎ای که در اندیشه‎ام نمی‎گنجید به من رساند. بیدرنگ کار را آغاز کردیم و از آن زمان هفت سال می‎گذرد که از کار ویرایش، حروفچینی‎های شش‎گانه، صفحه‎‎آرایی و ویرایش نادرستی‎های چاپی و نگرش دوباره آن پرداخته‎ایم و بیگمان چاپ این فرهنگ از آغاز کار چاپ در ایران تاکنون دشخوارتر از همه کارهای چاپی بوده زیرا که افزون بر دین دبیره و گاه دبیره پهلوی و سانسکریت، در هر برگ آن چهار گونه حروفچینی داریم که هر گروه آن جداگانه چیده شده و بریده شده و در جای خود چسبانده شده است و برخی از برگ‎های این دفتر هست که از 75 تکه جداگانه سر هم شده باشد و اکنون اینچنین ساده به چشم نگرنده می‎آید! کار حروفچینی این فرهنگ نیز بسیار فنی بود و بویژه آوانویسی‎های فارسی و لاتین آن که با نشانه (آکسان)های بیشمار کسی را می‎خواست که تحصیلات بالاتر از لیسانس ادبیات داشته باشد و در این کار، ا. گرمانیک، نویسنده و پژوهشگر ارمن و سرپرست بخش پژوهش‎های ارمنی بنیاد چون کار را ناگزیر دید با همه گرفتاری‎های خویش به یاوری ما برخاست که اگر نگرش تیز و دلسوزی همه‎جانبه وی در کار نمی‎بود، این بخش از فرهنگ با نادرستی‎های فراوان به دست خواننده می‎رسید.
نگرش او تا بدانجا بود که گاهگاه لغزش‎هایی را که کمابیش در یک کار بزرگ روی می‎دهد(و آوانویسی‎های مرا نیز دربرمی‎گرفت) با دیده تیزنگر درمی‎یافت و مرا نیز آگاه می‎کرد. همو بود که بخش فهرست انگلیسی را نیز در دفتر چهارم نگریست و در کار آن یاوری بس ارزنده کرد.
احسان بهرامی که در آغاز نمی‎دانست این کار از دیدگاه فن چاپ تا چه اندازه فنی و دشخوار است، گاهگاه برمی‎افروخت و نیازمند بود که من با آرامش و لبخند و امید، آتش وی را که سالها در اندوه چاپ فرهنگ هر زمان تندتر می‎شد فروبنشانم. خوشبختانه فروتنی و دید دانشمندانه وی، یاور خوبی در ویرایش فرهنگ بود و در هر دیدار، بررسی انبوه واژه‎های تازه و نگرش و ویرایش دیگر بایسته بود و هر بار، با گفت‎وگو و شنیدن سخنان من با من همرای می‎شد.
کار فهرست‎برداری که بیش از یکسد هزار فیش داشت، چشم راست آن یار نازنین را بیمار کرد چنانکه برای درمان و کاردپزشکی به کشور دانمارک رفت و هنوز نیز کار درمانش به پایان نرسیده است که فرهنگ از پس 24 سال به چاپ می‎رسد.
سنجش این فرهنگ
هیچ کار بزرگ از نادرستی و لغزش برکنار نیست و من خود به خوبی می‎دانم که اگر یکبار دیگر این فرهنگ را بازنگرم،‌ ده‎ها لغزش چاپی و ویرایشی و شاید لغزش در گفتار یا هر لغزش دیگر در آن بیابم.
بنابراین از استادان خردمند و خوانندگان فرزانه که به چنین لغزش‎ها برمی‎خورند، خواهش دارم که آن نادرستی را از فرهنگ بپیرایند و بر من نیز ببخشایند که کاری را که انجام آن در خور چند گروه دانشی و فنی بوده است و تاکنون در ایران مانند نداشته است، به تنهایی انجام داده‎ام و یاور من یکی دو دوست وفادار بوده‎اند که هرکدام گاهگاه دست مرا گرفته‎اند.
پس این فرهنگ با نگرش ایرانیان می‎باید که پیراسته‎تر و آراسته‎تر گردد و در آینده به گونه‎ای بهتر از این به دست ایرانیان رسد.
چراغ راه من در این کار بزرگ این اندیشه بوده است که ما ایرانیان را نمی‎شاید که پشت سر اروپاییان گام برداریم و بهتر همان است که گام نخست را بر پایه‎ای گذاریم که بر دست یک ایرانی دیگر بنیاد شده، دستوری از خانواده دستوران که اوستا را از پدران و نیاکان خویش آموخته و چشم بر دست دیگران ندوخته است،… و این کار به یاوری خداوند پیروزگر به انجام رسید… و آینده هنوز از آن ما است و رهروان این راه درازآهنگ خود دانند که گام‎ها را یکایک چگونه بردارند و کمی‎ها و کاستی‎ها را چگونه بپیرایند و این اندازه گفتار را برای آگاهی دوستان از یورش‎ها و نقدهای پیروان اروپاییان به این فرهنگ بسنده می‎دانم!
ما تا نود و پنج درسد کار را به انجام رسانیدیم، یاران پنج درسد دیگر را به فرجام رسانند!به یاری یزدان کار را آغاز کردیم، اما یک چنین فرهنگ با چنین ویژگی‎های فنی در هنگامی که بهای کاغذ یکباره به بالا رفت، بی پشتیبانی سرمایه بی دریغ به چاپ نمی‎رسید.
به خواست خداوند در آن هنگام هرمزد سروشیان فرزانه آزاده‎ای را که می‎خواست به نامگانه مادر خویش دست به کارهای فرهنگی زند و بنیادی برای چاپ نوشته‎هایی پیرامون فرهنگ ایران فراهم آورد، با بنیاد نیشابور آشنا ساخت و نمونه کارهای فرهنگی را که در این بنیاد به چاپ می‎رسید، در راستای اندیشه خویش یافت. اما دریغا که در همان روزگار فرزند جوان فرهیخته اندیشمندش که نشانه‎های یک نبوغ بزرگ را با استواری زیر گام می‎نهاد و می‎رفت که یکی از بزرگترین چهره‎های دانش جهانی شود، در دیاری دیگر از جهان برفت و سایه‎ای از اندوه بر چهره پدر و مادر و آشنایان خویش افکند….
هرمزد سروشیان بسیار زود به خود آمد و آن بنیاد را که می‎خواست به نام مادر بنیان نهد، به نام فرزند بنا نهاد و با بزرگواری همه هزینه‎های چاپ این فرهنگ را پذیرا گشت، اما کارهای ایشان چنان بود که بیشتر زمان‎ها در کشوری دیگر به سر می‎برد و نگرشی ویژه و فرهنگی و سرمایه‎ای بی دریغ را بایسته می‎کرد که هر دم به یاری ما بشتابد.
پس از چند سال دوست فرزانه دانشمند علی آیت‎اللهی موسوی که از خاندان دانش و فرهنگ کرمان‎اند، به نمایندگی ایشان به یاری ما شتافتند و چنان با ‎آغوش باز همه کارها را پذیرا گشتند و هر زمان که بایسته بود، بی درنگ دست ما را گرفتند، که کار چاپ و فرهنگ از لیتوگرافی تا پایان صحافی در زمانی کمتر از چهار ماه به انجام رسید و آنان که به کار چاپ، با دستگاه‎های موجود در ایران آشنایی دارند، خود دانند که این نیز یکی از شگفتی‎های کار ما است.
آفرین یاد
اینک که کار چاپ به پایان می‎رسد، با دلی سرشار از مهر و زبان پر از آفرین به همه یاران که به گونه‎ای در کار این دفتر یار ما بوده‎اند، ستایش و آفرین درود می‎فرستیم، به:
شادروان دستور کانگای بزرگ نویسنده فرهنگ کانگا که با دریافت یک فرمان تاریخی بزرگ از روان نیاکان، دست به کار فرهنگ اوستای خویش زد.
استاد پورداود که نویسنده این دفتر را در خانه خویش پذیرا شد و اوستا را به او آموخت.
احسان بهرامی گزارنده فرهنگ که با شور و التهاب کار فرهنگ را بیست و چهار سال دنبال کرد.
دکتر بهرامشاه غریب شاهی که در ویرایش کار انگلیسی این فرهنگ ما را راهنمایی کرد.
ا. گرمانیک پژوهشگر تیزنگر ارمن که از یاوریش یاد کردم.
همه حروفچینان این فرهنگ که در درازنای چند سال هر یک به گونه‎ای یاور ما بوده‎اند. خسرو هادیان و منیژه فرهنگی برای شکیبایی فراوان در کار صفحه‎آرایی فرهنگ مسلم حدادی مدیر و کارکنان لیتوگرافی فیلم گرافیک برای سرپرستی کار لیتوگرافی و دل دادن و به سامان رساندن آن، به گونه‎ای که از کار ایشان به نام همکاری فرهنگی می‎توان یاد کرد. عباس موقتیان مدیر و کارکنان چاپ 2000 که انبوه فرم‎های فرهنگ را به سامان رساندند.
اصغر آزادی نجیب برای فراهم آوردن کاغذ ضرب و گالینگور جلد، چنانکه گویی همه این کارها را برای خود انجام می‎دهد.
اصغر عبداللهی مدیر و کارکنان صحافی آذین که بهره کوشش هفت ساله ما را در جامه‎ای زیبا آراستند.
دوست گرامی علی اکبر خرمشاهی که بخشی بزرگ از کار این فرهنگ، زیر چراغی فراهم آمد که ایشان روشن کرده بودند و سرانجام دوست فرزانه محسن رئوفی که در همه کارها از لیتوگرافی تا صحافی با نگرش و دل‎بندی ویژه یار و یاور بنیاده بوده‎اند.
دوست فرزانه ارجمند علی آیت‎اللهی موسوی که بی یاری ایشان بدین زودی‎ها کار فرهنگ به پایان نمی‎رسید.
فرزانگان هرمزد سروشیان و مریخ مزدایی پدر و مادر داغدیده آن جوان ناکام که به جای اشک و آه فرهنگ و دانش پیشکش ایرانیان کرده‎اند.
خدایشان یار باد و بهره کار نیکشان به جهانیان رساد.
با درود و آفرین ویژه به روان و فروهر آن جوان ناکام سرن سروشیان که رفتنش نیز برای بازماندگان نشانه‎های نیک برجای می‎گذارد.

فریدون جنیدی
اورمزد روز و امرداد ماه 1369 خورشیدی

 

برگرفته از تارنمای بنیاد نیشابور