راهرو عشق

راهرو عشق کویراست، که دریا بودنش را به آفتاب بخشید،آفتاب هم گرمی اش را نمی تواندبه همه نبخشد!

راهرو عشق

راهرو عشق کویراست، که دریا بودنش را به آفتاب بخشید،آفتاب هم گرمی اش را نمی تواندبه همه نبخشد!

کتیبه شاهپور ساسانی در نقش رستم

‫ترجمه سطر به سطر کتیبه شاهپور ساسانی در نقش رستم) ////// من مزدیسن، بغ شاپور، شاهنشاه ایران و انیران که چهره(دودمان)از ایزدان، پور مزدیسن، بغ اردشیر شاهنشاه ایران که چهر از ایزدان پورِ پور(نوه)بغ بابک شاه[است].
خداوندگار ایران شهرم و[این]...
شهرها(کشورها) را دارم:

پارس، پارت، خوزستان، میشان، آسورستان، اربایستان، آتورپاتکان، ارمنستانوروچان، سیکان، اران،
بلاسگان تا فراز به کوهِ کاف (=قاف) و [به] در (=حدود) آرانان و به همه [حدود] کوهِ پریشخوار، ماد، گرگان، مرو، هرات و همه ابر شهر:
کرمان، سکستان، توران، مکران، پارتان، هندوستان، کوشان شهر تا فراز به پیشاور و تابه کاش(=کاشغر)، سغد و چاچستان........[تا ساحل] پارس دریا. مزون شهر.
و من گرفتم پیروز شاپور نامی.....
و من گرفتم هرمزد اردشیر نامی/نام را.
و این همه شهر(کشور) و شهریار و والیان، همگی برای ما به باج و بندگی ایستادند..............

هنگامی که نخست من بر شهر (کشور)ایستادم(شهریار شدم)،گردیانوسِ قیصر از همه شهر"روم"،"گُت" و"ژرمن" سپاه جمع کرد واز [سوی] آسورستان به سوی ایرانشهر و ما تاخت.

و در مرز آسورستان جنگی در "مشیک"جنگ بزرگی بود(=درگرفت)گردیانوس ِقیصر کشته شد، سپاه رومیان از بین رفت و رومیان"فیلیپوس" را قیصر کردند و فیلیپوسِ قیصر به نمسته(=التماس و شفاعت)به سوی ما آمد و برای خون بها پانصد هزار دینار داد(پرداخت)]و[ به باج ایستاد(=باج گذار شد)و ما از این رو مشیک را"پیروز شاپور"نام کردیم(=نهادیم).و قیصر دوباره دروغید(گناه بزرگی کرد)، در ارمنستان گناه کرد و ما به شهر(=کشور) روم یورش کردیم و سپاه شصت هزار نفری رومیان را در"بیبالیش"زدیم(نابود کردیم) و شهر(=کشور)سوریه و آنچه که در بالای شهر سوریه بود همه را گرفتیم(=فتح کردیم)
تنها در این نبرد از شهر(=کشور)رومیان: دژ و شهرستان "آناث"را با ناحیه‌های اطراف آن، دژ"اروپن" با ناحیه‌های اطراف آن،
شهرستان بیبالیش با ناحیه‌های اطراف آن،
شهرستان منبوگبا ناحیه‌های اطراف آن،
شهرستان حلب با ناحیه‌های اطراف آن،
شهرستان کنشرا با ناحیه‌های اطراف آن،
شهرستان آپومیا با ناحیه‌های اطراف آن،
شهرستان رنیپوس با ناحیه‌های اطراف آن،
شهرستان زوما با ناحیه‌های اطراف آن،
شهرستان گُندُروس با ناحیه‌های اطراف آن،
شهرستان ارمیناژ با ناحیه‌های اطراف آن،
شهرستان سلوکیه با ناحیه‌های اطراف آن،
شهرستان انطاکیه با ناحیه‌های اطراف آن،
شهرستان کیروس با ناحیه‌های اطراف آن،
دیگر شهرستان سلوکیه با ناحیه‌های اطراف آن،
شهرستان اسکندریه با ناحیه‌های اطراف آن،
شهرستان نیکوپولیس با ناحیه‌های اطراف آن، شهرستان سزار با ناحیه‌های اطراف آن،
شهرستان حما با ناحیه‌هایاطراف آن،
شهرستان ارستون با ناحیه‌های اطراف آن،
شهرستان دیکور با ناحیه‌های اطراف آن،
شهرستان دورا با ناحیه‌های اطراف آن،
شهرستان دولیخ با ناحیه‌هااطراف آن،
شهرستان کرکسیا با ناحیه‌های اطراف آن،
شهرستان ژرمانیا با ناحیه‌های اطراف آن،
شهرستان بتنان با ناحیه‌های اطراف آن،
شهرستان خانر با ناحیه‌های اطراف آن.
اندر کاپادوکیه:
شهرستان سَتَل با ناحیه‌های اطراف آن،
شهرستان دومان با ناحیه‌های اطراف آن،
شهرستان ارنگلیا با ناحیه‌های اطراف آن،
شهرستان سوش با ناحیه‌های اطراف آن،
شهرستان شود با ناحیه‌های اطراف آن،
شهرستان فرات با ناحیه‌های اطراف آن.
بر روی هم سی و هفت شهرستان با ناحیه‌های اطراف آن.

سومین بار، هنگامی که ما به حرّان و الرّها حمله کردیم و حرّان و الرّها را محاصره کردیم، والریانوس قیصر به پذیره ما آمد و با [او] بود از سرزمین ژرمانیا، از سرزمین ریشیا، از سرزمین نیرکوس،
از سرزمین داکیا، از سرزمین پندانیا، از سرزمین میسیا، از سرزمین آستاریا، از سرزمین اسپانیا، از سرزمین افریقا، از سرزمین تراکیا،از سرزمین بوتنیا، از سرزمین آسیا، از سرزمین پامپیا، از سرزمین آسوریا،
از سرزمین لوکونیا، از سرزمین گلاتینا، از سرزمین لوکیا، از سرزمین کیلیکیه، از سرزمین کاپادوکیه، از سرزمین فریگیا، از سرزمین سوریه،
از سرزمین فنیقیه، از سرزمین یهودیا، از سرزمین ارابیا، از سرزمین مورن، از سرزمین ژرمانیا، از سرزمین روتاس، از سرزمین اسنیوس.از سرزمین میان رودان، سپاهی هفتاد هزار[نفر].

و در آن سوی حرّان و الرّها حمله بزرگی بر والریانوس قیصر بود(=شد) و والریانوس قیصر را، خودم، با دست‌های خویش دستگیر کردم و سایر حاکمان، سناتوران، و فرماند[هانی] که در سر(=رأس) آن سپاه بود، همه را دستگیر کردم و به پارس هدایت کردم(=آوردم)و سرزمین سوریه، کیلیکیه و سرزمین کاپادوکیه رااین بار از رومیان،
سرزمین اسکندریه و
شهرستان کتسیوس با ناحیه‌های اطراف آن،
شهر شمشات با ناحیه‌های اطراف آن،
شهرستان کرترای با ناحیه‌های اطراف آن،
شهرستان ایگا با ناحیه‌های اطراف آن،
شهرستان ماماسیتا با ناحیه‌های اطراف آن،
شهرستان مالوس با ناحیه‌های اطراف آن،
شهرستان آدانا با ناحیه‌هایاطراف آن،
شهرستان ترسوسبا ناحیه‌های اطراف آن،
شهرستان زفیرون با ناحیه‌های اطراف آن،
شهرستان سپستیا با ناحیه‌های اطراف آن،
شهرستان کورکوس با ناحیه‌های اطراف آن، شهرستان انزرپوس با ناحیه‌های اطراف آن،
شهرستان کاستاپلا با ناحیه‌های اطراف آن،
شهرستان نرینیاس با ناحیه‌های اطراف آن،
شهرستان پلاویاس با ناحیه‌های اطراف آن،
شهرستان تودینا با ناحیه‌های اطراف آن،
شهرستان قیصریه با ناحیه‌های اطراف آن،
شهرستان کومانادیابا ناحیه‌های اطراف آن،
شهرستان کوپستریا با ناحیه‌های اطراف آن، شهرستان سباستیا با ناحیه‌های اطراف آن،
شهرستان بیرت با ناحیه‌های اطراف آن،
شهرستان راکوندیا با ناحیه‌های اطراف آن، شهرستان لارندیا با ناحیه‌های اطراف آن،
شهرستان ایکوندیا با ناحیه‌های اطراف آن،
همه شهرستان‌ها با ناحیه‌های اطراف آن سی و شش.
و از مردمان سرزمین(=کشور)روم[و]از انیرانآورده شده(=به عنوان اسیر آورده شد)اندر ایران شهر، اندر پارس، پارت، خوزستان، آسورستان و دیگر سرزمین(=استان)به سرزمینی که از آنِ ما و پدر و نیاکان و پیشینیان [ما] بود، آنجا برقرار کردیم(=در آن جاها سکنی دادیم). و ما سرزمین‌های بسیار دیگری را خواستیم [و] بسیار نام(=آوازه) و نیوی(=دلیری) کردیم که اینجا ننوشتیم.
اما آن چند (=مقداری)از کرده هارا فرمان دادیم نوشتن (=بنویسند) تا کسی که پس از[ما] خواهد بود.این نیکنامی [کرده ها] و نیوی و خداوندگاری ما را بشناسد.
و پیش از آنکه ایزدان آنگونه سرزمین‌ها را به ما بدهند(=ارزانی دارند)و با پشتی(=پشتیبانی)ایزدان این چند کشور را بخواهیم وبداریم، این چنین ما در کشور بسیار آذر بهرام نشانیدیم و بسیار مغ مردان را کرفه کردیم و ایزدان را نیایش‌های بزرگ کردیم و اینجا، در کتیبه نوشتیم:
یک آتشی معروف به شاپورنام برای [آمرزش] روان و نیکنامی‌مان، آتشی معروف به آذر-آناهید نام برای [آمرزش] روان و نیکنامی دخترمان آذر-آناهید شهبانوی شهبانوها،
آتشی معروف به هرمزد-اردشیر نام برای [آمرزش] روان و نیکنامی هرمزد-اردشیر، پسرمان، بزرگ شاه ارمنیان، آتشی معروف به شاپور نام برای [آمرزش] روان و نیکنامی شاپور، پسرمان، شاه میشانآتشی معروف به نرسه نام برای [آمرزش] روان و نیکنامی آزاده مزدیسن، نرسه، پسرمان، شاه هند [و] سکستان و توران تا ساحل دریا [برپا کردیم

ائریه - ائیرین - آریاورته - آورته - آریا ویج - ایرانویج - ایران


نام ایران

ائریه - ائیرین - آریاورته - آورته - آریا ویج - ایرانویج - ایران ویژ - اریانه - اران - پرس
ایران - Persia - IRAN

به آن گروه از آریایی‌ها که مهاجرت نکردند و در «ناف جهان» که به‌زبان اوستایی «ائیرینه‌وئیجنگه»(airyana-vaējang...
h) خوانده می‌شد، ساکن بماندند و با نام ایرج مشهوراند و ایرج (eraj) که به‌زبان پهلوی (erech) خوانده می‌شود، مخفف همان واژه­ی اوستایی است که به پهلوی و پارسی دری (ویج) تلفظ می‌شود که همان مرکز جهان معنی می‌دهد.

واژه­ ایران که در پارسی ‌میانه به شکل «اران»(erān) بوده، و برگرفته از شکل‌های قدیمی «آریانا» یعنی سرزمین آریایی‌هاست.

واژه­ی «آریا» در زبان‌های اوستایی، پارسی باستان و سنسکریت به ترتیب به شکل‌های «اَیریه»(airya)،«اَریه»(āriya)،«آریه»(arya) به کار رفته است. و نیز در زبان سنسکریت «اریه»(ariya) به معنی سَروَر و مهتر و «آریکه»(aryaka) به معنی مَردِ شایسته‌ی بزرگداشت و حرمت است و آریایی به‌زبان اوستایی «ائیرین»(airyana) و به‌زبان پهلوی و پارسی دری «ایر» خوانده می‌شود و ایرج به‌زبان آریایی «airya» است.
ایر در واژه به‌معنی «آزاده» و جمع آن «ایران» به‌معنی «آزادگان» است.

در شاهنامه درباره­ی پسر سوم فریدون می‌خوانیم :

مر او را که بُد هوش و فرهنگ و رای مر او را چه خوانند ؟ ایران خدای

ایران در این‌جا به‌معنی جمع «ایر» یعنی آزادگان و «ایران خدای» به‌ معنی پادشاه آزادگان است.

ایرانیان و آریاییان هند که در روزگاران کهن زبان‌های آنان به یکدیگر بسیار نزدیک بود، خود را به این نام خوانده­‌اند.(سیمای ایران تألیف ایرج افشار، ص 67-68-69)

داریوش بزرگ در نوشته‌های نقش رستم و شوش از خود، چنین یاد می‌کند :

«منم داریوش، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه سرزمین‌های همه‌ زبان، شاه این بوم بزرگ پهناور، پسر ویشتاسب هخامنشی، پارسی، پسر یک پارسی، آریایی، از چهر آریایی (آریایی‌نژاد).»

(اومستد، ا.ت. تاریخ شاهنشاهی هخامنشی، ص 167)

اریه در نام «اریامنه»(ariyāramna) - اریامنه پدر اَرشام پدر ویشتاسب و ویشتاسب پدر داریوش است - و «ایریه» در واژه‌ی اوستایی «اَیرینَه وئجه»(airyna.vaējangh) ایران‌ویج (ایران‌ویج در دید زرتشتیان هنوز هم به معنای بهترین و مقدس‌ترین بخش ایران و جهان است) و «اَیریوخشوثه»(airyo.xshutha) - اَیریوخشوثه کوهی که آرش، تیر انداز نامی ایران در زمان منوچهر پیشدادی از بالای آن تیری به سوی مشرق انداخت - و «ایره‌یاوه»(airyāva)، ایرج (یاری کننده‌ی آریا) به‌کار رفته است.

در مورد کشورهای دیگر و اقوام آریائی که به اروپا مهاجرت کردند و نام ایران را نگاه داشتند، می‌توان «ایرلند» را نام برد (ایرلند = سرزمین ایرها = سرزمین آریاییان) و هم در آن‌جا است که هنوز معابد میترایی یعنی یادگار دوران فریدون از زیر خاک بدر می‌آید. (دکتر فریدون جنیدی کتاب زندگی و مهاجرت آریاییان ص - 175 176)

این واژه را در زبان ایرلندی که هم‌ریشه‌ی زبان ماست به شکل «aire» و «airech» و به همان معنی «آزاده» می‌بینیم.

بخش نخست نام کشور ایرلند که در خود زبان ایرلندی «eire» نامیده می‌شود نیز همین واژه است.
Eire; former name of the Republic of Ireland

اریه و ایریه رفته‌ رفته به شکل «ایر»(ēr) درآمد. ایرانیان در نوشته‌های پهلوی ساسانی، خود را به این نام و میهن خود را «ایران»(ērān) نامیدند. (ایرانیان در نوشته‌های پهلوی اشکانی «اَریان»، در ارمنی «اِران»(eran) یا «ایرانشتر»(ērān shathr) و در فارسی «ایرانشهر» نامیده می‌شدند.)

ایران در زبان پهلوی دو معنی داشت :
یکی آریاییان یا ایرانیان و دیگر سرزمین ایران.

شکلی دیگری از ایران «اریان» است که در کتاب تاریخ پیامبران و شاهان از «حمزه اصفهانی»، دانشمند سده‌ی 4 آمده است. او یک‌بار از مملکت «اریان» و هم «فرس» و به بیان دیگر «اریان» نام می­برد و می­گوید که ایشان پارسسیان‌اند.(اصفهانی، حمزه. تاریخ پیامبران و شاهان، ص2)

از این سخن پیداست که او اریان را در معنی جمع و به جای ایرانیان یا آریایی­ها بکار برده است.

شکل «اریان شهر» نیز به جای «ایران‌ شهر» در کتاب التنبیه و الاشراف، تألیف «ابوالحسن علی مسعودی»، مورخ سده‌ی 4 نیز دیده شده است.(مسعودی، ابولحسن علی.التنبیه و الاشراف، صص 38-39)
«شثر» (= شهر در فارسی) که در واژه­ی پهلوی «ایران شثر» آمده است در آن زبان به معنای کنونی «سرزمین» است.

در زبان پهلوی ساسانی به جای شهر (در معنی امروزی) شثرستان (= شهرستان در فارسی) بکاربرده می‌شد و کیشور (= کشور در فارسی) به معنی یک بخش از هفت بخش زمین بود که به تازی «اقلیم» خوانده شده است.

در زبان پهلوی از واژه‌ی «ایرانشثر»، کشور ایرانیان، کشور آریاییان خواسته و دریافته می‌شد. (کیا، دکتر صادق. آریا مهر، ص 3-4)

ایران هم‌چنین منسوب به‌محل آن، به‌نژاد «ایر» یا جایگاه آریاییان گفته می‌شده و هم‌اکنون نیز به همان نسبت خوانده می‌شود. بخشی از پیام کی‌خسرو به افراسیاب‌ را ببینید :

به ایران زن‌ و مرد لرزان به ‌خاک خروشان ز تو پیش یزدان پاک

که در این بیت : ایران به‌معنی کشور آریاییان است، یا :

دریغ‌ است، ایران که ویران شود کنام پلنگان ‌و شیران شود

ابوسعید ابوالخیر در این چهارپاره (رباعی) ایران را به معنی جمع ایر آورده است :

سبزی بهشت و نوبهار از توبرند آنی که به خلد یادگار از تو برند
در چین وختن، نقش‌ونگار از تو برند ایران همه فال روزگار از تو برند

ماندانا گیست؟؟؟

ماندانا ( مادری که بزرگترین پادشاه تاریخ را تربیت کرد )

ماندانا در لغت به معنی بهترین بوی عنبر است . ماندانا دختر آخرین پادشاه ماد و همسر کمبوجیه اول (شاه پارس) بود که ثمره ازدواج این دو کورش بزرگ بود . آری ماندانا مادر کورش بنیانگذار ام...

پ
راطوری عظیم هخامنشیان بود .
او در انتقال قدرت به پسرش کورش سهم بسیار موثری داشت .
در آن زمان فقط اشراف زادگان و درباریان می توانستند فرزندانشان را برای یادگیری علم نزد اساتید بفرستند ، ولی جالب است بدانید که
اولین مدرسه جمعی ایران و جهان که ورود به آن برای عموم آزاد بود توسط ماندانا بنیانگذاری شد که سرمنشاء نظام آموزشی بی نظیر هخامنشیان بود .
دانش آموزان در این مدرسه حقوق و قانون می آموختند و جالبتر اینکه خود ماندانا نیز در این مدرسه تدریس میکرد .
فنون نظامی نیز به کسانی که اندامی ورزیده داشتند در این مدرسه آموخته میشد .
کورش بزرگ بارها در بین یارانش عنوان نموده از مادرش ماندانا آموخته است که پایه ظلم و بیداد را ویران نماید و در هر حال یار و همیار زیر دستان و ضعیفان باشد . او احترام بسیار بسیار زیادی برای مادر خود قائل بود .
از دیدگاهی دیگر ماندانا کورش را برای بوجود آوردن بزرگترین پادشاهی جهان تربیت کرد تا پرافتخارترین تاریخی که یک کشور میتواند داشته باشد برای ما رقم بخورد . روانت شاد ماندانا ای مظهر و نماد زن ایرانی .

منابع :

تاریخ هرودوت جلد یک (همعصر هخامنشیان )
ایرانیان و یونانیان (کتزیاس ، همعصر هخامنشیان )
کتابخانه ی تاریخی (دیودور سیسیلی ، قرن 1 میلادی )
یونانیان و بربرها ( امیرمهدی بدیع )‌
تاریخ ایران باستان ( مشیرالدوله)
تاریخ ایران ( سرپرسی سایکس)
تاریخ ماد (دیاکونوف)
ایران از آغاز تا اسلام (گیرشمن