در یک روز بارانی آب نهری موری را با خود برد اما از خوش اقبالی کبوتری که از آن حوالی پرواز می کرد و ناظر بر ماجرا بود برای مورچه متاثر شد و برگ درختی را در آب انداخت و بدین ترتیب مورچه نجات پیدا کرد چندی بعد همان کبوتر بالای شاخه درختی نشسته و چرت می زد که یک شکارچی او را دید و به طرفش نشانه گرفت مورچه که به طور اتفاقی از آنطرف می گذشت متوجه شد و پای شکارچی را چنان گاز گرفت که شکارچی از زور درد تفنگش را بر زمین انداخت و شروع به فریاد زدن کرد همین سر و صدا باعث شد کبوتر بیدار شده و از آنجا پرواز کند مورچه به این طریق خوبیهای کبوتر را جبران کرد.
ما همگی وابسته و نیازمند کمک یکدیگریم اینها جلوه هایی از اهمیت روابط انسانی است