راهرو عشق

راهرو عشق کویراست، که دریا بودنش را به آفتاب بخشید،آفتاب هم گرمی اش را نمی تواندبه همه نبخشد!

راهرو عشق

راهرو عشق کویراست، که دریا بودنش را به آفتاب بخشید،آفتاب هم گرمی اش را نمی تواندبه همه نبخشد!

درخت و نمادهای آن در شاهنامه



پویان پشوتنی

طرح از امین نبی‌پوردر جهان شاهنامه و اندیشه‌ی فردوسی، درخت جایگاهی بلند و نمادین دارد و سرشار از راز و رمزهاست.  تا بدان‌جا که نام ۵۷۰ درخت سرافراز را در شاهنامه می‌توان یافت. درخت در شاهنامه نماد پایداری و ایستادگی و سربلندی است. افزون بر آن‌که رمز بالندگی و پیشرفت نیز هست. در فرهنگ ایرانی، درخت پدیده‌ای خجسته و سپند و اهورایی است. آن‌چه در این‌جا به آن اشاره می‌شود برپایه‌ی پژوهش گسترده‌ای است که دکتر مهدخت پورخالقی درباره‌ی «درخت شاهنامه» انجام داده است.

آیین‌هایی که با درخت پیوند دارند
در شاهنامه شمار فراوانی از آیین‌ها را می‌توان یافت که پیوندی نمادین با درختان دارند. یک نمونه‌ی آن، آیین درختکاری به پاس برآورده شدن آرزوها و خواسته‌هاست. هنگامی که اسفندیار راهی جنگ با ارجاسب تورانی است، از خداوند می‌خواهد که او را در این نبرد یاری کند تا او به نشانه‌ی سپاسگزاری، درخت بنشاند و آتشکده برپا کند و ده هزار چاه آب بسازد:«به گیتی صد آتشکده نو کنم/ جهان از ستمکاره بی‌خو کنم؛ کنم چاه آب اندرو ده هزار/ نشانم درخت از بر کوهسار».
یک نمونه‌ی دیگر آیین‌های درختی شاهنامه، نهادن تخت شهریاران ایران در زیر درختان است. بزم‌ها و جشن‌های شاهنامه نیز در زیر درختان پُر برگ و بار و در باغ‌ها برگزار می‌شده است. در آن‌جا بود که تخت شاهی را در زیر انبوه‌ترین درخت می‌نهادند:«درختی زدند از بر گاه شاه/ کجا سایه گسترد بر تاج و گاه؛ بیامد نشست او به زرینه تخت/ به سر برش ریزنده مشک از درخت». چنین آیینی از آن‌رو بود که درخت، نماد سر سبزی و شادکامی و سرخوشی دانسته می‌شد.
آیین خاکسپاری مردگان در زیر درخت نیز در شاهنامه نمونه دارد. پیکر رستم را در باغ به خاک می‌سپارند و بر روی آن دخمه‌ای بلند می‌سازند. اسفندیار نیز آرزو می‌کند که ایکاش می‌توانست پیکر بی جان برادرش- فرشیدورد- را در جایی به خاک بسپارد که درخت سر برآورده باشد.
در جهان شاهنامه، گاه بر درختان بارور و میوه‌دار نیز خراج می‌نهادند که خود آیینی دیگر بود.

برخی از درختان شاهنامه
درخت سرو: درخت سرو در شاهنامه نمودی برجسته دارد. سرو نماد و رمز جاودانگی و نامیرایی است و در میان درختان از ارزش اساتیری بیشتری برخوردار است. سویه‌ای مینوی و سپند نیز دارد و نماد آزادگی و راستی و دادگستری نیز هست. سرو را «درخت ایران» نامیده‌اند. هنگامی که گشتاسب کیانی دین می‌پذیرد، درخت سروی را که اشوزرتشت از بهشت آورده بود، در برابر آتشکده‌ی مهربرزین کاشمر می‌کارد و بر آن سرو بلند می‌نویسد که: گشتاسب دین بهی را پذیرفت:«نخست آذر مهر برزین نهاد/ به کشمر نگر تا چه آیین نهاد؛ یکی سرو آزاده بود از بهشت/ به پیش در آذر آن را بکشت؛ نبشتی بر آن زاد سرو سهی/ که پذرفت گشتاسب دین بهی؛ گوا کرد مر سرو آزاد را/ چنین گستراند خرد داد را».
درخت نارون: تابوت جهان پهلوان شاهنامه، رستم، از درخت نارون ساخته شده است.
درخت ساج: در شاهنامه، از این درخت نیز کرسی و تخت و تابوت می‌سازند. ساختن مهره‌های شطرنج نیز از چوب درخت ساج است.
درخت ترنج: در شاهنامه درخت ترنج و میوه‌ی آن نماد پیروزی و شکوه و غرور و سربلندی است و به نشانه‌ی پیروزی، میوه‌ی آن را در دست می‌گیرند. در یکی از داستان‌ها- داستان «رستم و اسفندیار»- رستم، ترنج به دست بر کرسی زر می‌نشیند:«بیامد بر آن کرسی زر نشست/ پُر از خشم و بویا ترنجی به دست».
درخت سخنگو: درختی نمادین در شاهنامه است که اسکندر با آن سخن می‌گوید و درخت سخنگو، آینده‌ی او را پیشگویی می‌کند. درخت سخنگوی شاهنامه، دو بُن دارد و نرینه و مادینه است. سخن گفتن درخت، ریشه در اندیشه‌ی جاندار پنداری مردمان باستان دارد. آن‌ها درخت را همانند انسان دارای شعور و فهم می‌دانستند و موجودی زنده گمان می‌بردند. پس در نگاه آنان سخن گفتن یک درخت، چندان شگفت‌آور نبود. این جاندار پنداری(آنیمیسم) در دیگر عناصر طبیعت نیز در دیده می‌شود. چنینان باستان نیز باور داشتند که درخت سرو، سخن می‌گوید.
دیگر درختان شاهنامه: در شاهنامه به درختان فراوان دیگری اشاره شده است. همانند:صنوبر، زیتون، توت، سنجد، عناب، آبنوس، خدنگ، گز، بید، سیب، خرما، شمشاد، نارون، چنار، صندل، بادام و بسیارانی دیگر.

سوزاندن درختان
نمونه‌هایی از سوزاندن درختان در شاهنامه دیده می‌شود که سرانجامی تخ و ناگوار در پی دارد. فرامرز به کین‌خواهی رستم، چناری را که شغاد- کشنده‌ی رستم- در درون آن پناه گرفته بود، آتش می‌زند: به کردار کوه آتشی برفروخت/ شغاد و چنار و زمین را بسوخت. اما فرامرز، سرانجام، به دست بهمن به دارآویخته می‌شود و زندگیش پایانی ناگوار می‌یابد. فریدون نیز در سوگواری فرزندش ایرج، درختان سرو را می‌سوزاند: گلستانش برکند و سروان بسوخت/ به یکبارگی چشم شادی بدوخت. فریدون نیز بینایی چشمانش را از دست می‌دهد. این کار او، ریشه در آیین سوکواری بسیار کهنی دارد.

یاری‌نامه
در این نوشتار، افزون بر پژوهش دکتر پورخالقی به نام «درخت شاهنامه»(۱۳۸۱)، از جستار «نگاهی به جایگاه درختان و گیاهان مقدس در شاهنامه‌ی فردوسی» نوشته‌ی دکتر بهناز پیامنی(کتاب ماه- شماره پیاپی ۱۵۱) و کتاب «نمادها و رمزهای گیاهی در شعر فارسی» نوشته‌ی دکتر حمیرا زمردی(۱۳۸۷) بهره برده شده است.

تارنمای امرداد

نیکی در دین اشو زرتشت



برخورداری جهان از نیکی راه رستگاری در گیتی است               نیکی در دین اشو زرتشت 

         امید جلال دوست - نیکی که واژه اوستایی آن «هو» است از صفاتی به شمار می‌رود که در سراسر فرهنگ دینی ستوده شده و دارای چنان پایگاهی است که در توصیف از اهورامزدا بارها چنین گفته شده «اهورامزدا سرچشمه نیکی است.

 

در ‌یسنای هات ١٢بند-١ چنین آمده: «من اهورامزدا را آفریننده‌ی همه چیز می‌دانم و استوارم بر اینکه او نیکی و راستی است، مقدس است، فروغمند است، دانا و تواناست، همه نیکی‌ها از اوست، هنجار (نظام) هستی که در سراسر گیتی دیده می‌شود، از او به وجود آمده است و کرات درخشنده از فروغ بی‌پایان او درخشانند.

 

همچنین در بسیاری از بندهای گاتها اهورامزدا را سرچشمه منش نیک و نیکی خوانده و به هنگام ستایش از اهورامزدا تصریح شده است که با اندیشه‌نیک، گفتارنیک، و کردارنیک اهورامزدا را پرستش می‌کنیم و نماز می‌بریم. اما نیکی در این فرهنگ به هنگامی سزاوار ستایش دانسته شده است که برای دیگران هم بهره نیک داشته باشد و شخصیتی نیکوکار خوانده می‌شود که نتیجه کار و رفتار آن کس در راه بهره بخشی به دیگران باشد.

 

در این باره در نیایش همازور دهمان همه‌جا به نیکی و به نیکوکاری تاکید شده است و می‌افزاید: همه نیکوان همیار و یگانه باشید، فزون توانا باد نیک اندیش، و دانای راد نیکخواه، فزون توانا باد نیک منشان جهان و زندگی شان دراز باد مردمان نیک و نیک رسان، فزون توانا باد نیکویی در گیتی و مینو، درود و نیایش فراوان باد بر نیکوکاران و کارنیک و دهش نیک اشوداد که در هفت کشور زمین باشد،

 

 شادی و آرامش در زندگانی پر از آسایش بهره کسی است که در اندیشه‌نیک و در گفتار و کردارنیک و نیکی‌اش به همه رساد. از آسمان نیک باراد. از زمین نیک رویاد و نیکان و مردمان از آن بهره‌مند شوند. بد اندیشان از آن بهره نیابند، مگر نیکوکار شوند. ای اهورا نیایش ما را بپذیر، باشد که از زمره نیکان باشیم.

 

دیرزیویم- درست زیویم- شادزیویم- کامروا زیویم – گیتیمان به کام تن باد و مینومان به کام روان – از نیکان و نیکوکاران و همیار با همه پاکان باشیم.

 

از این جهت است که در این فرهنگ تنها نیک بودن بسنده نیست؛ بلکه باید این نیکی پرتوافکن بر دیگران باشد و دیگران هم از نیکی بهره برگیرند. در این آموزش‌ها بهترین نماز و نیایش هنگامی پذیرای درگاه اهورامزدا است که همراه با نیکی و نیکوکاری نسبت به خود و دیگران باشد.

 

در یسنا ٢٩ بند ٤ در تقرب به اهورامزدا چنین آمده است: «ای اهورامزدا با اندیشه‌نیک و گفتارنیک و کردار راست و با نیکوکاری و پرهیزگاری می‌خواهیم به آستان تو نزدیک شویم و به تو رسیم.» بنابراین همان‌طور که در پیش گفته شد در فرهنگ زرتشتی نیکی آنگاه ستوده می‌شود که برای خود و دیگران نیکی به بار آورد و سود و بهره نیک داشته باشد.

در اینجا در خوربازگویی است که واژه «هو» همان‌گونه که در اوستا نیک و نیکی معنی می‌دهد، در فرهنگ عرفانی نیز واژه «هو» در سرلوحه‌ی گفتارها و نوشته‌ها جای گرفته است بسیاری از اشعار و سروده‌ها با این کلمه آغاز  و در ردیف حق آورده می‌شود آن چنان که در ترجیع‌بند عزلی چنین آمده «هو حق مددی، مولا نظری»

 

کوتاه سخن آنکه یک زرتشتی واقعی برای شناسایی اهورای یکتا باید در راه نیکی گام نهد. نیکی ببار آورد و دیگران را از نیکی بهره‌مند سازد و در این صورت است که اهورامزدا را شناخته و در راه تقرب به او گام برداشته است.

 

پس برای استحکام پایه‌ی اخلاقی نونهالان شایسته است که پدران و مادران در خانه و خانواده این بنیاد اخلاقی را از زمان کودکی به فرزندان خود بیاموزند و پایه‌ی اندیشه و گفتار و کردار آنها را بر نیکی و بهره‌بخشی به دیگران استوار دارند. زیرا از این راه است که در زندگانی اجتماعی خود را دوست و به یار جامعه و افراد دانسته و عضوی سودمند و سودبخش خواهد بود.

 

بنابراین نیکی راستین آن است که بهره‌ی آن به خود و دیگری ارزانی شود. و این آموزش عالی را همواره باید در نظر داشت که

«شادی و خوشبختی هنگامی پایدار می‌ماند که نیکی و نیکوکاری به آفریدگان اهورامزدا برسد و جهان و جهانیان از نیکی و شادی برخوردار باشند. این است راه رستگاری در گیتی و مینو»


 

امید آنکه در راه نیکی گام برداریم و از نیکی خود دیگران را هم بهره‌مند سازیم.

 


نوشته:  اردشیر جهانیان

منبع: کتاب بیست‌و‌یک

جایی که کیخسرو از دیده‌ها پنهان شد


روستای «گوره زار» و سنگ‌مزارهای همراهان شاه‌کیخسرو
کوه شاه‌زند؛ جایی که کیخسرو از دیده‌ها پنهان شد
خبرنگار امرداد - شهداد حیدری :

«غار کیخسرو در ٤٥ کیلومتری جنوب خاوری اراک در روستایی به نام”گوره‌زار“جای دارد. گروهی نهان‌گاه کیخسرو را ”غار شاه‌زنده“ (شازند) نیز نامیده‌اند. باور کهن ایرانیان چنین است که کیخسرو در این غار از دیده‌ها پنهان شده است و در پایان جهان دوباره پدیدار می‌شود و جهان را از دروغ و ناراستی پاک می‌کند. در روستای ”گوره‌زار“ گورستانی نیز به نام ”هفت برارون“ (هفت برادران) دیده می‌شود. این گورستان آرامگاه هفت تنی از یاران کیخسرو است که همراه او بودند اما از ادامه‌ی راه بازماندند و پس از بازگشت، در برف و کولاک جان خود را از دست دادند.»آن‌چه بازگو شد بخشی از سخنان هویک میناسیان، پژوهنده‌ی تاریخ اجتماعی ارمنیان، بود. او که خود زاده‌ی گوره زار است و درباره‌ی تاریخ و فرهنگ آن‌جا پژوهش‌های درازدامنی انجام داده است، درباره‌ی استوره‌ی کیخسرو و نهان شدن او از دیده‌ها و مرگ همراهان او، گفت: «کیخسرو، شهریار استوره‌ای ایران، پس از ٦٠ سال پادشاهی، به ناگهان تاج و تخت را رها می‌کند و لهراسب را به جانشینی خود برمی‌گزیند. مردم، شگفت‌زده از این خواسته‌ی کیخسرو، می‌کوشند او را از تصمیمی که گرفته است بازبدارند. چرا که کیخسرو را دوست می‌داشتند. آن‌ها چنین گمان می‌بردند که اهریمن او را فریب داده است. اما هنگامی که چهره‌ی تابناک و مینوی کیخسرو را می‌بینند‏، با او سخن می‌گویند، شاید از آن‌چه گفته است دست بکشد. اما کیخسرو از خواسته‌ی خود بازنمی‌گردد. با این همه ٧ تن از یاران و درباریان همراه او می‌شوند و راه می‌سپارند تا به روستایی نزدیک اراک می‌رسند. کیخسرو کنار چشمه‌ی آن جا شستشو می‌کند و از همراهانش می‌خواهد که بازگردند. اما خود از کوه بالا می‌رود تا به غار شاه‌زنده، در فراز کوه، می‌رسد و از دیده‌ها پنهان می‌شود. گفته‌اند که او روزی بازمی‌گردد و جهان را از کژی می‌رهاند. یارانش که توان بالا رفتن از کوه را نداشته‌اند، به ناچار بازمی‌گردند. اما گرفتار برف می‌شوند و می‌میرند. هنگامی که درباریان به جستجوی آن‌ها می‌روند، پیکرهای بی‌جان ٧ همراه کیخسرو را زیر انبوهی از برف می‌یابند. ناگزیر آن‌ها را در همان جا به خاک می‌سپارند. هفت گوری که در روستای ”گوره‌زار“ دیده می‌شود و دیرزمانی زیارتگاه بوده است، گورهای همان ٧ تن همراه کیخسرو است.»

غار کیخسرو و سنگ‌مزارهای «هفت برارون»، زیارتگاه پیروان همه‌ی ادیانمیناسیان سپس درباره‌ی ویژگی‌های غار کیخسرو و سپندینگی آن افزود: «کوهی که کیخسرو در آن ناپدید شد، ٢٨٩٠ متر بلندی دارد. رسیدن به غار از ٢ راه شدنی است. اما هر ٢ راه دشوار است و بالا رفتن از کوه از توان هر کسی ساخته نیست. شنیده‌ایم این زیارتگاه در سالیانی نچندان دور، هر سال ٢٠٠ تا ٣٠٠ هزار زیارت‌کننده داشته است. پارسیان هند نیز خود را به این غار می‌رساندند تا آن را از نزدیک ببینند و زیارت کنند. روستایی که غار در آن جای دارد، اکنون به تمامی خالی شده و مردم از آن‌جا کوچیده‌اند. رودخانه‌ای هم که کیخسرو در آن شستشو کرد‏ خشک شده و جز آب باریکه‌ای، چیزی از آن نمانده است. چون در سال گذشته چاه‌های عمیقی در کنار چشمه زده‌‌اند و آب چشمه را پایین کشیده‌اند. این همان چشمه‌ای بود که ٢ روستا را سیراب می‌کرد.»
به سخن میناسیان، سنگ مزارهای هفت‌گانه‌ی برارون، سال‌های سال در نزد مردم آن‌جا و زیارت‌کنندگان همه‌ی ادیان از احترام برخوردار بود و مردم در کنار آن نذر و نیاز می‌کردند و از آن‌ها مراد می‌خواستند. اما قاچاقچیان اشیا باستانی، گورها را خالی کرده‌اند و هر آن‌چه بوده است با خود بُرده‌اند. سنگ گورها را هم کنار گودالی پرت کرده‌اند. در این سال‌ها نیز که روستاییان پی به ارزش زمین‌های آن‌جا بُرده‌اند، دست به شخم زدن زمین‌ها می‌زنند. تا آن که در سال ١٣٨٦ به یاری گوره‌زاریی‌های که در تهران بسر می‌برند و کمک گرفتن از میراث فرهنگی، پیرامون گورها را دیوارکشی کرده‌ایم تا شاید از آسیب‌های بیشتر به این زیارتگاه جلوگیری کنیم. نوشته‌های کنده شده بر سنگ گورها، آن‌گونه که شنیده‌ایم، در گذشته به خط عبری بوده است. نزدیک به ٤٠٠ سال پیش نوشته‌ها را به خط کوفی برگردانده‌اند. گورها چنان ارزشی برای مردم داشته است که خاک آن را برای کسانی می‌برده‌اند که توان آمدن و زیارت کردن را نداشته‌اند. اما اکنون از آن جای سپند (:مقدس) جز گودال‌هایی چیزی بر جا نمانده است.

پیشکش‌های شاه صفوی به غار کیخسرو
میناسیان در ادامه‌ی سخنانش آگاهی‌های افزون‌تری درباره‌ی غار کیخسرو و ویژگی‌های نمادین آن به‌دست داد و گفت: «غار کیخسرو هنوز هم هست. این غار در بالای کوه ”شاه‌زنده“ از رشته کوه‌های ”راسوند“ جای دارد. ورودی آن یک متر و ٩٠ و پهنای آن یک متر و ٣٠ سانتی‌متر است. این غار از دید استوره‌شناسی بسیار اهمیت و ارزش دارد. نام‌هایی که بر دیوار و سنگ‌های غار کنده‌اند، همه پارسی است. همانند: پولاد تیرانداز، سیاوش، شهریار، آزادمهر قهرمان و نام‌های دیگر. گزارش‌های فراوان تاریخی گواه آن است که این غار همواره از ارج و احترام بسیاری برخوردار بوده است و زرتشتیان هر سال به زیارت آن می‌آمده‌اند. تا بدان‌جا که ”شاه سلیمان صفوی“ شمعدان‌هایی را به غار پیشکش می‌کند. یک روایت محلی چنین است که روزی کیخسرو همراه با لشکریانش از کنار کوه می‌گذرد. اما دشمنان پیرامون او را می‌گیرند. کیخسرو از خدا یاری می‌خواهد و به ناگهان از دیده‌ها پنهان می‌شود. مردم روستا چنین می‌گویند که در نوروزها صدای چکاچاک شمشیر و شیهه‌ی اسبان از غار شنیده می‌شود.»

روستایی که زمانی سکونت‌گاه زرتشتیان بودمیناسیان درباره‌ی روستای زرتشتی‌نشین گوره‌زار و آمدن ارمنیان کوچنده به روستا پس از سالیانی که زرتشتیان آن‌جا را رها می‌کنند، گفت: «گورستان هفت‌برارون ٨ هزار متر مساحت دارد. افزون بر این که ٥٢٤ سنگ گور نیز از ارمنیان در آن جا دیده می‌شود. پژوهش‌های تاریخی نشان می‌دهد که روستای گوره زار سکونت‌گاه زرتشتیان بوده است. اما آن‌ها روستا را رها می‌کنند؛ بی آن‌که بدانیم چرا دست به چنین کاری زده‌اند. سال‌ها می‌گذرد و روستا به ویرانه‌ای تبدیل می‌شود. تا آن که در سال ١٨٠٠ میلادی شماری از ارمنیان که نیاکان آن‌ها از منطقه‌ی وان ارمنستان خاوری (ترکیه‌ی کنونی) بودند، به آن‌جا می‌روند و بر روی بازمانده‌های روستای کهن، روستای ارمنی‌نشین گوره‌زار را بنا می‌نهند. آن‌ها گروهی از ارمنیان بودند که در سال ١٦٠٤ میلادی و در پی جنگ‌های ایران و عثمانی، به دستور شاه‌عباس صفوی به ایران کوچانده شده بودند. ارمنی‌ها نخست رهسپار تبریز می‌شوند اما چندی پس از آن به خواست والی همدان به این شهر می‌روند و در آن‌جا نزدیک به ١٢٠ سال سکونت می‌کنند. تا آن که، همان‌گونه که گفته شد، روستای گوره زار را برای زندگی برمی‌گزینند. ارمنیان که سالیان بسیاری است که در آن‌جا زندگی می‌کنند، برای خود کلیسا و مدرسه و گورستانی ساخته‌اند. همه ساله نیز در شهریورماه به دستور خلیفه‌ی ارمنیان تهران و شمال ایران در این گورستان آیین زیارت و یادبود درگذشتگان ارمنی روستا را برگزار می‌کنند. افزون بر این که در یکی از باغ‌های روستا آیین برداشت انگور را بجای می‌آورند.»

«گوره‌زار» به چه معناست؟میناسیان درباره‌ی دیگر ویژگی‌های روستای گوره زار و نامگذاری آن گفت: «گوره‌زار از سوی شمال به روستای ”مست‌علیا“، از سوی خاور به کوه ”سنگ شکسته“، از جنوب به روستای ”خسبی‌جان“ و از شرق به ”دشت کیشان“ و روستای ”کلاهدوز“ راه دارد. رودخانه‌ی ”قره‌چای“ از جنوب به شمال جریان می یابد و از سوی باختر روستا می‌گذرد. گوره زار واژه‌ای باستانی است که درباره‌ی معنای آن روایت‌های گوناگونی گفته شده است. بجز آن‌چه درباره‌ی آمدن کیخسرو و کشته شدن ٧ همراه او در برف و گورجای آن‌ها آورده‌اند، این نیز گفته شده است که گورهای آن‌ها را ”گور زهر“ نامیده‌اند و سپس ”گوره زار“ شده است. چون باور مردم چنین بوده که برف سرخ مسموم کننده‌ای بر سر همراهان کیخسرو باریده بود. از همین‌رو آن‌جا را ”گور زهر“ خوانده‌اند. برخی نیز گفته‌اند که ”گور“ همان ”قبر“ است و ”زار“ پسوند جا است. یا باز شنیده شده است که گوره‌زار نامی است که از گل‌های زرد منطقه گرفته شده است. این نیز گفتنی است که ارمنیان این روستا را با گویش خود ”گولی‌زارد“ می‌نامند.»
پایان بخش سخنان هویک میناسیان درباره‌ی پیوندهای دیرینه‌ و تاریخی ایرانیان و ارمنیان بود.
یادآور می‌شود که هویک میناسیان در سال ١٣٧٩ هموند هیات امنا و مسوول دارایی‌های «کلیسای گریگور لوساوریچ مقدس» مجیدیه تهران، بنیان‌گذار«کتابخانه‌ی نارک» مدرسه‌ی آرارات، هموند سازمان میراث فرهنگی استان مرکزی، هموند انجمن نویسندگان ارمنیان تهران و پژوهشگر برگزیده‌ی سال ١٣٧٨ استان مرکزی است. از او آثاری همانند: «سنگ‌مزارهای ارامنه»، «گوره‌زار یادگاری از ایران باستان»، «چهل و هشتمین سال بنیان مدرسه آرارات» و کتاب‌های دیگر منتشر شده است.
این سخنرانی، ٢٥ دی‌ماه در بنیاد فرهنگی جمشید جاماسیان برگزار شد.