راهرو عشق

راهرو عشق کویراست، که دریا بودنش را به آفتاب بخشید،آفتاب هم گرمی اش را نمی تواندبه همه نبخشد!

راهرو عشق

راهرو عشق کویراست، که دریا بودنش را به آفتاب بخشید،آفتاب هم گرمی اش را نمی تواندبه همه نبخشد!

پدر راستگو

تنها و تنها یک پدر است،

که دوست دارد،

از رقیبش شکست بخورد،

"از فرزندش"

دوری از خشونت

در هزارهای قبل در ایران مردم با اندیشه نیک، گفتار نیک و کردار نیک بدون اینکه بدانند با این کلمات از طبیعت کمک می گرفتند و دارای یک جامعه لطیف و مهربان شده بودند و طبیعت الهی با ترکیب این کلمات زندگی زیبای برای ملت فراهم می کرد ما با تفکرات لطیف و زیبا که در جامعه حرکت کنیم اتوماتیک وار ان جامعه را بطرف نیکی وپاکی حرکت دادیم و امواج منفی که مسبب جرم و خشونتگرای میشود را دور کردیم

راهرو عشق


این عشق چه عشق است ؟ ندانیم که چون است
عقل است و جنون است و نه عقل و نه جنون است

فرزانه چه دریابد و دیوانه چه داند
از مستی این باده که هر روز فزون است

... ماهی است نهان بر سر این بحر پریشان
کاین موج سراسیمه بلندست و نگون است

حالی و خیالی است که بر عقل نهد بند
این طرفه چه آهوست کزو شیر زبون است

آن تیغ کجا بود که ناگه رگ جان زد
پنهان نتوان داشت که اینجا همه خون است

با مطلع ابروی تو هوش از سر من رفت
پیداست که بیت الغزل چشم تو چون است

با زلف تو کارم به کجا می کشد آخر
حالی که ز دستم سر این رشته برون است

سایه ! سخن از نازکی و خوش بدنی نیست
او خود همه جان است که در جامه درون است

برخیز به شیدایی و در زلف وی آویز
آن بخت که می خواستی از وقت کنون است

با خلعت خاکی طلبی طلعت خورشید
رخساره برافروز که او آینه گون است

هوشنگ ابتهاج