راهرو عشق

راهرو عشق کویراست، که دریا بودنش را به آفتاب بخشید،آفتاب هم گرمی اش را نمی تواندبه همه نبخشد!

راهرو عشق

راهرو عشق کویراست، که دریا بودنش را به آفتاب بخشید،آفتاب هم گرمی اش را نمی تواندبه همه نبخشد!

پیامبری اشو زرتشت و اوستا


‫اوستا سرود زندگی است .... همه ی اوستا آموزه هایی راستین در راستای رسایی و جاودانگی آدمی است ...

نکته ی مهم این است که باید آگاه باشیم اوستا از بخشهای گوناگون تشکیل شده و هر بخش ارزش و جایگاه خودش را دارد و مقایسه آنها با هم اشتباه است.‬
‫به طور آشکار مقام اشوزرتشت (همه بهدینان جهان ، وخشور بزرگ دین مازدیسنی را اشوزرتشت خطاب قرار دهند نه زرتشت) بسیار بالاتر از یک فیلسوف می باشد. ایشان در گاتها مانترن و سوشیانت نامیده شده اند. و در اوستای پیمان دین پیغمبر و پیامبر نامیده شده... است. بنابراین اشوزرتشت نه یک فیلسوف بلکه یک پیامبر است.


در جای جای اوستا و متون میانه و پازند و در کلیه ادبیات و متون مزدیسنا ، بر پیامبری اشوزرتشت و اهورایی... بودن پیام آن وخشور پاک، پافشاری شده است و خود اشوزرتشت در جایجای گاثاها خود را برگزیده اهورامزدا برای رهبری جهانیان به سوی اشا (راستی و درستی و پاکی و قانون اهورایی) میدانند، برای نمونه بنگرید به یسنای ۳۲ بند ۲ از اوستای پاک، که در آن اشو زرتشت می فرمایند :

« از آنجایی که گفته های گمراه کننده ، شما را از دیدن آشکارای راه بهتر و برگزیدن آن بازمیدارد ، بنابراین خداوند جان و خرد مرا برای رهبری شما برگزید تا زندگی کردن برابر آیین راستی را به هردو گروه نیکان و بدان بیاموزم » .

و یا در گاثاها ، یسنای ۴۵ بند ۵ که در آن اشو زرتشت با تاکید بر پیامبری خویش میفرمایند :

« در این هنگام ، سخنانی خواهم گفت که از سوی پروردگار بمن رسیده است ، سخنانی که شنیدن و به کار بستن آنها در زندگی برای مردم بهترین است .
کسانیکه این آموزش ها را با جان و دل پذیرا شده و فرمان برند ، ازبخشش رسایی و جاودانگی (خورداد و اَمرداد) برخوردار خواهند شد ، اندیشه ی نیک (وهومن) ، آنها را بانجام کار نیک رهنمون خواهد کرد و سرانجام ، بدیدار اهورا مزدا و همانا روشنایی حقیقی خواهند رسید» .
(اوستای پاک، گاثاها، یسنا ۴۵ بند ۵)

اصولا یسنای ۲۹ که بخشی از گاثاهای پاک اشو زرتشت میباشد پیرامون فرآیند برگزیده شدن اشوزرتشت به پیامبری میباشد و به شما سفارش میکنم به آن مراجعه کنید.

باور به پیامبری اشو زرتشت باوری بنیادین و جدانشدنی از باورهای اساسی یک بهدین قلمداد میشود و به هنگام سدره پوشی و گزینش آزادانه و خردمندانه دین بهی توسط نوزوت، قبل از آنکه نوزوت رسما به هازمان زرتشتی بپیوندد دست در دست موبد اوستای پیمان دین (دین نو کلامو) را میخواند که در بخشی از متن پازند آن چنین آمده است :
« دین بهی راست و درست که خدا بر مردم فرستاده این است که اشو زرتشت پیغمبر آورده است. دین دینِ اورمزد دادِ زرتشت...»

یک بهدین به هنگام نو کردن روزانه کشتی و زدن چهار گره کشتی (دو تا در پیش و دوتا در پشت) به چهار چیز گواهی میدهد :
با گره نخست به باورش به اهورامزدا
با گره دوم به باورش به اهورایی بودن دین بهی
با گره سوم به باورش به پیامبری اشوزرتشت
و با گره چهارم به پیروی از اندیشه و گفتار و کردار نیک

ملانصرالدین ملت ها


ملانصرالدین در آینۀ ملت ها

ملانصرالدین در آینۀ ملت ها
غلامعلی لطیفی

 ملانصرالدین را یکی از حکمای طنز و شوخ طبعی در تاریخ جهان لقب داده اند. چرا که در میان ملت ها کمتر نماد بذله گوئی و شوخ طبعی با ملانصرالدین قابل مقایسه است. لطیفه های او، افزون برکشورهای اسلامی، در پهنۀ وسعیی از جهان، از آلمان گرفته تا ژاپن زبانزد ملت هاست.

با آن که این شخصیت را هر ملتی به نامی می خواند و عنوان و لقب متفاوتی به او می دهد، اما در همۀ آنها  شخصیت فرزانۀ او در هیأت یک روستائی ساده و خوش سیما تصویر می گردد که سخنان ساده و شیرین و در عین حال حکیمانه اش به دل ها می نشیند و از همین رو همۀ این ملت ها او را بومی و از آن خود می دانند.

ملانصرالدین را به نام های متعددی می نامند. از جوحه، جوحا، جحی، سید جوحا، جیوفا، جهان، خوجه نصرالدین، نصرالدین حوجا و ملانصرالدین، گرفته تا آرتین (در ارمنستان)، اویلن سیپیکل (در آلمان) و مکینتاش (در اسکاتلند). اما در همۀ این اسامی مفهوم واژۀ ملا، به معنای شخص درس خوانده و با سواد مستتر است.

در زبان ترکی "حوجا "هم به به معنای استاد و معلم دانشگاه به کار می رود و هم در محاوره "حوجام" (استاد من) عنوان احترام آمیزی است که به شخص با سواد خطاب می شود.

ملانصرالدین کیست و در چه زمانی می زیسته و چگونه شخصیتی بوده و اساساً چنین شخصی وجود حقیقی داشته یا ساخته و پرداختۀ ذهن ملت هاست. این ها سؤالاتی است که  محققان نتوانسته اند به آن ها پاسخ قاطع بدهند.

در روایت های عامیانۀ ترکی، زمانی او را هم عصر تیمور لنگ دانسته اند و حتا بنا بر همین روایات ملاقاتی هم بین ملانصرالدین و آن سفاک صورت پذیرفته بوده است. یا این که در سدۀ دهم میلادی او را با حسین ابن منصور حلاج، که در بغداد بر دار شد دیده اند. و یا گفته شده است که در اوایل سدۀ پانزده میلادی او با سید عمادالدین نسیمی، شاعر، که در حلب پوست کنده شد، حشر و نشر داشته است.

به باور فولکلور شناسان غربی، بعد از فرو پاشی حکومت سلجوقیان بر اثر جنگ های صلیبی و متعاقب آن حملۀ  مغول و بروز ناآرامی های اجتماعی در آسیای غربی، قرن سیزدهم میلادی اهمیت ویژه ای در تاریخ منطقه دارد. اهمیت این قرن در آن است که ما در این سده با سه چهرۀ برجستۀ در این بخش از جهان  رو برو می شویم.

نخست، جلال الدین مولوی است که با سبک و شیوۀ عارفانۀ قصه سرائی اش مرشد و مراد طبقۀ ممتاز و تحصیل کردۀ منطقۀ وسیعی از آسیای غربی، به مرکزیت ایران  تا آسیای مرکزی است.

دوم، یونس امره شاعر پر آوازۀ آسیای صغیر است که در قالب و محتوای آثارش  نقطۀ مقابل مولوی است. او همان مضامین مولوی را به جای زبان فاخر فارسی، که تنها طبقه ای خاص آن را در می یافتند، به زبان ترکی ساده بیان می کرد که برای توده های وسیع مردم قابل فهم بود و از آن لذت می بردند.

چهرۀ سوم از آن ملانصرالدین است در هیأت یک روحانی روستائی  بذله گو که  برای تلخ ترین مسائل زندگی هم  راه حل های شیرین و شوخ طبعانه و حکمت آمیز در آستین داشت.

او با قریحۀ شوخ طبعانه اش، با ظرافت و زیرکی به نقاط ضعف مردم  و بلاهت های حکام  می تاخت  و در این رهگذر نه فقط سبب رنجش و بر آشفتگی کسی نمی شد که باعث نشاط و شعف آن ها نیز می گردید. همین منابع شمار لطیفه های ملا را حدود ۱۱۲ تا ذکر می کنند و بقیه را الحاقی و انتسابی می دانند.

به  حکایت منابع عربی "جوحا"ی عرب ها به شکل "حوجا" وارد زبان ترکی شده است و نزدیکی دو واژۀ جوحا و حوجا را نیز بهترین دلیل آن ذکر می کنند. در همین منابع آمده است که در سدۀ شانزدهم میلادی لطیفه های ترکی ملا به عربی ترجمه شده و به آن عنوان "نوادرالحوجه نصرالدین افندی" داده شده است.

و نهایتاً ملا را هم عصر سلاطین سلجوقی همجون علاءالدین کیقباد و عزالدین و رکن الدین دانسته اند که در قرن سیزدهم میلادی در آسیای صغیر حکومت می کردند.

در منابع ایرانی، به نوشتۀ محمد جعفر محجوب "...از نخستین سال های رواج فن چاپ در ایران رساله ها و نمونه های متعدد از لطایف ملانصرالدین با حجم های مختلف به طبع رسیده  و تقریباً در تمام آن ها، که از روی نسخه های خطی فارسی چاپ شده، قهرمان اصلی داستان ها جحا (یا جحی) نامیده شده است..."

دائرة المعارف فارسی ملانصرالدین را چنین توصیف کرده است: مرد ظریف ساده لوح بذله گوی معروف، که احوال او با افسانه ها آمیخته است، و حکایات و امثال و نوادر بسیار در افواه بدو منسوب شده است.           

احمد مجاهد در مقدمۀ تحقیق و  تألیف جامع خود به نام "جوحی"، می نویسد "نخستین چاپ کتاب ملانصرالدین، به نام "نوادر الخوجه نصرالدین افندی الرومی المشهور به حجا" به عربی، در سال ۱۲۷۸هجرى ق-۱۸۶۰م، در مصر که در آن زمان تحت متصرفات دولت عثمانی بود انجام پذیرفته است."

 در مقدمۀ اولین نشر لطیفه های  ملانصرالدین از سوی "محمد رمضانی دارندۀ کلالۀ خاور" از قلم مؤلف و ناشر آن می خوانیم: "...این بنده در نتیجۀ چند ماه تفحص در کتب مختلف فارسی قدیم و جدید و  نسخ ترکی و عربی آن قریب ششصد لطیفه و حکایت از ملا گرد آورده... و منتشر کردم."

اما از جهت شکل و صورت ظاهری، معمولاً ملا را در کسوت یک روحانی روستائی، در حالی که وارونه بر خر سوار شده است نشان می دهند.

غیر از شوروی سابق، که او را بدون عبا و عمامه و پوشش سنتی اش، در هیأت "قهرمان کار سوسیالیستی" و "مبارز راه صلح" تصویر می کردند، بقیۀ ملت ها او را در پوشش اسلامی و یا به شکل روحانیان منطقه، معمولاً به همراه خرش، به تصویر کشیده اند.

در ازبکستان "خوجا نصرالدین" را با شال پهن و قبای راه راه و عرق چین، به  شکل روحانیان آن منطقه نشان می دهند. در تصاویر مصری و عموماً عربی، ملا را با ریش و عمامه و قبای بلند تا قوزک پا، که هیچ نشانی از شوخی و شوخ طبعی در آن دیده نمی شود ترسیم می کنند.

در ایران، هم در تصاویر عامیانه ای که از ملانصرالدین در دست است و هم در آثار فردریک تالبرگ، که لطیفه های او را مصور کرده است، این روحانی رند و فرزانه با رعایت معیارهای جامعۀ ایرانی بدون عبا و عمامه و بیشتر به شکل روستائیان سنتی ایرانی ترسیم شده است.

درنشریات انگلیسی زبان هم لودگی ملا بیشتر از ذکاء و زیرکی او به چشم می خورد. تصاویر ریچارد ویلیامز بر کتاب ادریس شاه نمونۀ مناسبی بر این مدعا می تواند باشد. شاید به همین خاطر است که ناشران آن دیار برای مصور کردن حکایات ملانصرالدین غالباً از مینیاتورهای موزه ها استفاده می کنند.

طبعاً تصویرگران و کاریکاتوریست های ترک بیش از دیگران به ملانصرالدین پرداخته و صورت و سیرت او را در آثار خود منعکس کرده اند. در آثار تصویری ترک ها ملانصرالدین معمولاً به شکل روحانیان روستائی آناتولی مرکزی، با ریش سفید و عمامه و پوستین و شلوار گشاد، در حالی که وارونه سوار خر است نشان داده می شود.     

اما با همۀ تطویلی که این نوشته پیدا کرده است، نمی توان از یک نمونۀ استثنائی از چهرۀ ملانصرالدین یاد نکرد و گذشت. و آن، چهره ای است که دو هفته نامۀ "ملانصرالدین" چاپ تفلیس عرضه کرده است.

نماد این نشریه که روحانى روستائى متین و موقرى است همواره در کاریکاتورهاى صفحه اول نشری حضور دارد و حکیمانه ناظر مسائل مضحکى ست که در آن کاریکارتورها مطرح مى شود و باعث خنده خوانندگان مى گردد.

جلیل محمد قلیزاده، طنزپرداز تواناى آذربایجان و ناشر "ملانصرالدین" از قول ملا و خطاب به خوانندگانش مى گوید: "اى برادران مسلمان من! اگر مى خواهید بدانید که شما به که مى خندید، آئینه به دست بگیرید و جمال مبارک خود را در آن تماشاکنید."

دقیق ترین گاهشمار جهان


داریوش دبیر

تقویم جلالی به استناد پژوهش محققان و گفته‌های اخترشناسان، دقیق‌ترین گاهشمار جهانی است. در برابر تقویم اروپایی که در هر ۲۵۰۰ سال یک روز خطا دارد، گاهشمار جلالی در هر ۱۰ هزار سال یک ثانیه خطا دارد.

پیدایش دقیق‌ترین گاهشمار مدیون تلاش گروهی از ستاره‌شناسان ایرانی است که به دستور سلطان جلال‌الدین ملک‌شاه سلجوقی مأمور تعیین و محاسبۀ دقیق سال خورشیدی شدند.

عبدالرحمان خازنی، ابومظفر اسفزاری، ابوعباس لوکری، محمد بن احمد معموری، میمون بن نجیب واسطی و ابن کوشک بیهقی مباهی از جملۀ این منجمان بودند، اما مشهورترین آنها مردی است که در دیوان رباعیاتش مکرراً از "فرصت کم" و "دو روز عمر" و "بازی فلک"، یعنی از زمان و پیمانه سخن گفته‌است. حکیم ابوالفتح عمر ابن ابراهیم نیشابوری مشهور به خیام.

صدا
توضیحات دکتر علی حصوری، تاریخدان و اخترشناس ایرانی مقیم سوئد دربارۀ اهمیت تقویم جلالی و گاهشماری در میان ایرانیان باستان
مبدأ گاهشماری ایرانی

در تقویم رسمی فعلی در ایران و افغانستان گاهشماری خورشیدی برپایهٔ تقویم جلالی است که به سلطان جلال‌الدین ملک‌شاه سلجوقی منسوب است.

مبدأ گاهشماری هجری خورشیدی مانند گاهشماری هجری قمری، هجرت پیامبر اسلام از مکه به مدینه در تاریخ ۲۴ تیر سال یکم هجری خورشیدی (۱۶ ژوئیه ۶۲۲ میلادی) است. البته سال خورشیدی با سه ماه و ۲۴روز تفاوت در اعتدال بهاری، یعنی اول فرودین که طول مدت شب با روز برابر است، آغاز می‌شود.

تا پیش از پیدایش تقویم جلالی در سال ۴۶۷ یا ۴۷۱ سال به دوازده ماه سی‌روزه تقسیم می‏شد؛ یعنی یک سال برابر بود با ۳۶۰ روز. پنج روز باقی‌مانده هم عموماً در اسفندماه به روزهای سال اضافه می‌شد.

به این ترتیب، پنج ساعت و ۴۸ دقیقه و ۴۵/۵۱ ثانیه از سال باقی می‏ماند. این زمان در هر چهار سال، یک روز می‏شد و از آنجا که در محاسبه نمی‏آمد، روز اول فروردین در فصول سال تغییر می‏کرد.

ایرج ملک‌پور، استاد نجوم دانشگاه تهران، که اینک بیش از سه دهه است، نامش در ابتدای تقویم‌های ایرانی درج است، چند سال پیش گفته بود که پیش از پیدایش تقویم جلالی ایرانی‌ها از تقویم یزدگردی استفاده می‌کردند، ولی کبیسه‌ها را اجرا نمی‌کردند.

به گفتۀ آقای ملک‌پور، در واقع هر کس به میل خود کاری می‌کرد. تا این که در دورۀ ملک‌شاه سلجوقی و بر احتمال نزدیک به یقین با فرمان خواجه نظام‌الملک تصمیم گرفته شد، تا در توس و اصفهان و مرو رصد کنند، تا دریابند خورشید در روز اول فروردین در اعتدال بهاری نیم‌کرۀ شمالی قرار دارد یا نه.

حکیم عمر خیام از بنیادگذاران تقویم جلالی

نتیجۀ این تحقیق، تکان‌دهنده بود. تقویم ایرانی حدود بیست روز با تقویم نجومی فاصله داشت. یعنی در روز دوازدهم اسفند، عید نوروز به اشتباه جشن گرفته می‌شد. برای جبران این اشتباه، اول فروردین هجده روز جلوتر برده شد و در ابتدای اعتدال بهاری، یعنی فروردین واقعی قرار گرفت.

در محاسبۀ جدید، هر سال را در چهار نوبت، ۳۶۵ روز محاسبه و سال پنجم را ۳۶۶ روز محاسبه کردند. البته، پس از هر هشت دورۀ چهارساله، سال پنجم را ۳۶۶ قرار می‏دادند.

در این محاسبه آن پنج ساعت و اندی نیز به حساب آمد تا همچنان تقویم خورشیدی با تقویم نجومی همزمان باقی بماند. بدین ترتیب، روز نوروز به عنوان نخستین روز فروردین ماه، از آن سال ثابت ماند.

گاهشمار ایرانی دیگر تغییری نکرد، تا اینکه ۸۵ سال پیش در دورۀ رضا شاه با تغییراتی جزئی صورت امروزی خود را یافت.

تغییرات در گاهشماری ایرانی در دورۀ رضاشاه

تا سال ۱۳۰۴ خورشیدی تقویم رسمی ایران بر اساس گاهشماری هجری قمری بود که ۱۱ روز از تقویم خورشیدی کوتاه‌تر است و به این ترتیب فصول سال مطابق این گاهشماری در گردش.

نام ماه‌های ایرانی هم بر اساس گاه‌شماری قمری بوده، مثل محرم و صفر و رمضان. اما با تصویب مجلس شورای ملی در ۱۱ فروردین ۱۳۰۴، گاهشماری هجری خورشیدی، تقویم رسمی ایران شد و نام ماه‌ها هم به نام‌های اوستایی تغییر کرد.

تقویم قمری به عنوان سال‌شمار مذهبی در کنار گاهشمار خورشیدی باقی ماند، اما به ترتیب فصول و زمان‌بندی دقیقی که در دورۀ ملک‌شاه سلجوقی انجام شده بود، بازگشت. با این همه، تقویم امروزی ایران و افغانستان تفاوتی هم نسبت به تقویم جلالی دارد که مربوط به نحوۀ محاسبۀ کبیسه است.

مطابق تقویم مدرن ایران تنها به جای افزودن پنج روز به سال، شش ماه نخست سال سی و یک روز، و پنج ماه دوم سی روز و اسفند را بیست و نه روزه قرار داده شد که هر چهار یا پنج سال، سی روز محاسبه می‏شود. در این تقویم سالی که اسفند آن سی روز است، کبیسه نامیده می شود.

در یک دورۀ ۳۳ ساله، هشت سال کبیسه وجود دارد، یعنی در هر دوره، یک‌ بار به جای هر چهار سال، بعد از پنج سال کبیسه گرفته می‌شود.

طول ماه‌های این تقویم در طول تاریخ و در کشورهای مختلف متفاوت بوده است، ولی از حدود سال ۱۳۴۸ در ایران و افغانستان طول ماه‌ها یکسان شده‌است. تنها تفاوت گاه‌شماری ایران و افغانستان، نام ماه‌هاست که در افغانستان برگرفته از زیج تقویم جلالی و به زبان عربی است: فروردین – حمل، اردیبهشت – ثور، خورداد – جوزه، تیر – سرطان، امرداد – اسد، شهریور – سنبله، مهر – میزان، آبان – عقرب، آذر – قوس، دی – جدی، بهمن – دلو و اسفند – حوت.

به این شکل فصل های سال طبق گاهشمار خورشیدی بر خلاف تقویم اروپایی به وسط ماه نمی‌افتد و مثلاً اول تابستان درست اول ماه است و روز اول نوروز که اعتدال بهاری است، نخستین روز فروردین و آغاز سال نو در ایران و افغانستان است.