راهرو عشق

راهرو عشق کویراست، که دریا بودنش را به آفتاب بخشید،آفتاب هم گرمی اش را نمی تواندبه همه نبخشد!

راهرو عشق

راهرو عشق کویراست، که دریا بودنش را به آفتاب بخشید،آفتاب هم گرمی اش را نمی تواندبه همه نبخشد!

جشن سده خجسنه باد

جشن سده، جشن پیدایش آتش
ستایش پاک تو را باشد ، ای آتش پاک گهر 


منوچهر ارغوانی - چهل‌ روز پس از جشن شب چله، آبان روز از بهمن ماه و در چهله‌ی زمستان، جشن سده {سد را به به نادرستی صد می‌نویسند} یا به پهلوی "سَت" یا "سده سوزی" برگزار می‌شود که جشن پیدایش آتش است.

جشن سده در بخش‌های گوناگون ایران بزرگ با نام‌های گوناگونی شناخته می‌شود: در خراسان "سَرِه"، در بوم‌های اراک "جشن چوپانان"، در خمین "کُردِه"، در دلیجان "هَله هَله" و در بَدَخشان تاجیکستان "خِرپَچار" نامیده می‌شود. در فراهان و سنگسر سمنان، چهار روز پیش و پس از سده را "چار و چار" و سردترین شب زمستان می‌دانند.

نخستین گاه‌شماری ایرانیان بر پایه‌ی چهل روز یا چله بود و سال را  به 9  چله {ماه} در دو بخش تابستان بزرگ به‌نام "هَمَه" و زمستان بزرگ به‌نام "زَیِنَه" بخش کردند که هریک را چَهره می‌نامیدند. بخش نخست که تابستان بزرگ است از آغاز فروردین تا پایان مهر و بخش دیگر که زمستان بزرگ است از آغاز آبان ماه تا پایان سپندارمد {= اسفند} بود.

سپس زمستان را به دو چله‌ی کوچک و چله‌ی بزرگ بخش کرده بودند. چله‌ی بزرگ از یکم دی ماه تا 10 بهمن ماه است و چله‌ی کوچک از 10 بهمن ماه تا 20 سپندارمد ماه است. شب آغاز چله‌ی بزرگ را چله (یلدا) و شب آغاز چله‌ی کوچک را سده نامیدند یا به دیگر سخن سده هنگامی است که سد روز از زمستان می‌گذشت.

سرانجام در زمان داریوش بزرگ این چهل روز به سی روز کاهش یافت و دوازده ماه و چهار واره (فصل) پدید آمد.

 

جشن سده یکی از جشن‌های بزرگ ایرانیان است و از میتُخت‌های (اساطیر) زیبای ایرانی سرچشمه گرفته شده است.

 

برخی داستان پیدایش سده را به اردشیر پاپکان (بابکان) و برخی دیگر به گیومرت (کیومرث) پیوند داده‌اند و گفته‌اند چون شمار فرزندانش به سد رسید، جشنی بزرگ برپا کرد و آتشی فراوان افروختند و آن را سده نام نهادند. در پی این گفتار برخی این جشن را به آدم پیوند می‌دهند و آشکار است که خواسته از آدم همان گیومرت است که در میتُخت‌های (اساطیر) ایرانی نخستین مردم (بشر) به شمار می‌آید. آدم واژه‌ی پارسی و کوتاه شده‌ی واژه‌ی اوستایی ایودامَن به مانک (معنی) نخستین آفریده است که به دیگر زبان‌ها رفته است.

برخی دیگر این پیوند را به مشیه {= آدم} و مشیانه (حوا) که در اوستا نخستین جفت به شمار می‌آیند، پیوند می‌دهند که این بازگویی به گونه‌های گوناگون است ولی ریشه‌ی یگانه دارد.

 

 از پیروزی فریدون بر اژی‌ده‌آک (ضحاک) نیز گزارش آمده است و آن به پیکار فریدون و اژی‌ده‌آک برمی‌گردد و از نگرش مینُوی (معنوی) با داستان هوشنگ و مار سیاه آمیزه‌های فراوانی دارد.

داستان هوشنگ و مار سیاه را فردوسی چنین بازگو می‌کند: جشن سده به هوشنگ شاه پیشدادی برمی‌گردد. روزی هوشنگ شاه پیشدادی به هنگام شکار با همراهان خود به کوه می‌رود. در راه به مار تنومندی برخورد می‌کند و سنگی را با شتاب به سوی مار پرتاب می‌کند. سنگ به سنگ دیگری برخورد کرده و خوارگی {خارگی} (جرقه‌ای) بیرون می‌جهد و خار و خاشاک پیرامون آن را فروزان می‌کند و آتش پدیدار می‌گردد. مار می‌گریزد و شاه و همراهان به گِرد آتش به جشن و شادمانی پرداخته و نمی‌گذارند آتش هیچ‌گاه خاموش شود. زین پس این جشن را سده نام نهادند و هر سال به پاس بزرگداشت آتش و یادگار آن بر پایش می‌کنند و آن را پدیده و پیشکش اورمزدی دانسته و سپند (مقدس) می‌دانند. این چنین است که روز مهر از ماه بهمن که پنجاه روز به نوروز مانده است، جشن سده برپا می‌گردد.

 

 

برگزاری جشن سده:

در پسین (عصر) این روز پس از خورنشست (غروب آفتاب)، سه تن از موبدان با جامه‌ی سپید به سوی توده‌ای از هیزم خشک که از پیش آماده گردیده می‌روند و گروهی از جوانان که آنان هم جامه‌ی سپید بر تن دارند با هموخ‌های (مشعل‌های) روشن، موبدان را همراهی می‌کنند. موبدان بخشی از اوستا که بیشتر آتش نیایش است را می‌سرایند و موبد بزرگ با آتشدان و جوانان سپید پوش با هموخ‌ها هیزم‌ها را می‌افروزند. گروه نوازنده از آغاز تا پایان جشن، آهنگ می‌نوازند و همه با شادی، پیروزی روشن شدن آتش سده را جشن می‌گیرند و به امید آنکه تا جشن سال دیگر روشنایی و گرمی در دل‌هایشان باشد، به خانه باز می‌گردند.

 

از گفته‌های بسیاری از نویسندگان و پژوهشگران، آشکار است که جشن‌های نوروز، سده و مهرگان جشن‌هایی بوده است همگانی که با شادمانی و جشن و گردش {کارناوال مانند} برپا می‌شده است. مردمان هریک به فراخور توان پشته‌هایی از هیزم، خار و خاشاک به ویژه چوب "گزمی" را فراهم می‌کردند و آتش می‌زدند، سپس با نکاب (نقاب، ماسک) بر چهره و دست افشانی و پایکوبی تا چندین روز به جشن و شادمانی سرگرم می‌شدند.

آتش‌ها در بالای پشت بام‌ها یا در دشت‌ها و بلندی‌ها روشن می‌شد. آیین جشن سده افزون بر آتش افروزی‌های گسترده، با برپایی جرگه‌های (مجالس) سور و شادمانی و میهمانی‌های بسیار گسترده همراه بوده است. جرگه‌های پایکوبی و خُنیا (موسیقی) و آواز تا بامدادان به درازا می‌انجامید و روز پس از جشن، پادشاه و بزرگان به پذیرایی می‌نشستند.

 

 

مردآویج، یکی از بزرگ مردان ایرانی در سپاهان (اصفهان) در هزار سال پیش {322 هجری قمری} در دو سوی زاینده رود، هیزم فراوان گِرد آورد و آتش افروزی کرد و جشن سده را با شکوه بسیار بزرگ و بی مانندی که روزگار به خود ندیده بود، برگذار کرد و نشان داد که این فرهنگ ریشه‌های ژرفی دارد که هرگز نابود نخواهد شد.

 

آتش از دیرباز نزد ایرانیان نماینده‌ی پاکی، روشنایی و گرمی دل‌ها بوده است و خوشبختانه پس از سده‌ها دشمنی، هنوز این آیین زیبا در سرزمین اهورایی اشو زرتشت جشن گرفته می‌شود.

ستیز من تنها با تاریکی است و برای ستیز با تاریکی، شمشیر به روی تاریکی نمی‌کشم، چراغ می‌افروزم. اشو زرتشت

 

ستایش پاک تو را باشد، ای آتش پاک گهر،

ای بزرگ‌ترین بخشوده‌ی اهورامزدا،

ای فروزنده‌ای که در خوری ستایش را،

می‌ستاییم تو را، که در خانه‌مانمان افروخته‌ای...

اوستا - آتش نیایش

 

سده، جشن پیدایش آتش فرخنده باد.

برگرفته از همازور

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد