راهرو عشق

راهرو عشق کویراست، که دریا بودنش را به آفتاب بخشید،آفتاب هم گرمی اش را نمی تواندبه همه نبخشد!

راهرو عشق

راهرو عشق کویراست، که دریا بودنش را به آفتاب بخشید،آفتاب هم گرمی اش را نمی تواندبه همه نبخشد!

سوشیانت در اوستای

 سوشیانت در اوستای متأخر
در اوستای متأخر هر گاه سوشیانت در شمار جمع به کار رفته باشد، تفاوتی با سوشیانت گاهان ندارد:

«سوشیانتهای َاشَوَن (= پیروِ راستی)»(یسن 14:1)، بسنجید با: یسن 34:13.

«[ما] سوشیانتها دروغ را دور خواهیم راند»(یسن 61:5)، بسنجید با: یسن 48:12.

«سوشیانتهای کشورها»(یسن 70:4)، بسنجید با: یسن 48:12.

«خِرَد همه سوشیانتها»(یشت 17:2)، بسنجید با: یسن 46:3.

سوشیانتها «داناترین، راست گفتارترین، یاری کننده‏ترین [و] خردمندترین»(یسن 13:3؛ ویسپرد 3:5) سرورانی هستند که رسالت زردشت را ادامه می‏دهند و بر خلاف نظر بارتلمه (1904، 1551)، سوشیانتهایِ اوستایِ متأخر فقط موبدان یا منجیان آخر زمان نیستند، بلکه هر فرد پرهیزگاری می‏تواند به مقام ایشان نائل شود:

«بشود که سوشیانتها باشیم، بشود که پیروز باشیم، بشود که پیش برنده‏ترین میهمانان گرامی اهورامزدا باشیم، ما مردان َاشَوَن که با اندیشه‏های نیک می‏اندیشیم، با گفتارهای نیک [سخن] می‏گوییم [و] با کردارهای نیک [عمل [می‏کنیم.»(یسن 70:4).

فقط در یک مورد (یسن 14:1 = ویسپرد 5:1؛ 11:20)موبدان خود را صریحا سوشیانتها نامیده‏اند:

«برایِ پرستش و نیایش و خشنودی و ستایش شما، امشاسپندان؛ برایِ بهروزی و خشنودی رَدان و َاشَوَنی و پیروزی و خوشیِ روانِ ما،سوشیانتهایِ اَشَوَن.»

در عصر اوستای متأخر مزداپرستان سوشیانتهایی را می‏شناختند که در گذشته دلاوریها از خود نشان داده‏بودند و نیز می‏دانستند که در آینده سوشیانتهای دیگری خواهند آمد:

«به خاطر شما (=فرَوَشی‏ها(7)) [بود که] پیش از این کَرشْنَزْها(8)(karšnazoÎ) یِ پهلوان، خشتاوی‏ها(9)((xštaÎuuaiioÎیِ دلیر، سوشیانتهایِ دلیر [و] پیروزمندانِ دلیر، نیرومندترین شدند»(یشت 13:38).

«اَشَوَنانی که درگذشته‏اند، َاشَوَنانی که زنده‏اند [و آن] مردانی که زاده نشده‏اند [یعنی]سوشیانتهایِ نو کننده»(یسن 24:5؛ ویسپرد 11:7).

«ای سپیتمان [زردشت]! مرا (= هوم(10)را) بگیر، مرا برای خوردن آماده کن، مرا برای ستایش بستای، چنان که مرا سوشیانتهایِ دیگر خواهند ستود»(یسن 9:2).

اما هر گاه در اوستای متأخر واژه سوشیانت در شمار مفرد به کار رفته باشد، تنها به یک سوشیانت خاص - که منجی آخر زمان است - باز می‏گردد.

«همه فَرَوشی‏هایِ نیکِ توانایِ َاشَوَنان را می‏ستاییم، از کیومرث(11)تا سوشیانتِ پیروز»(یسن 26:10، 59:27؛ یشت 13:145).

موبدان با در نظر گرفتن فقره گاهانی زیر نام َاسْتْوَتْ رتَه (äräta- astuuat¬.)را برای «سوشیانتِ پیروز» برگزیده‏اند که به معنیِ «راستیِ جسمانی» است:

یسن 43 بند 16

x¨iiaÎt¬ uštaÎnaÎ aojoÎèhuuat¬.astuuat¬ ašÊäm

راستیِ جسمانی با نیرویِ زندگی قدرتمند باشد.(12)

جزء - - ärätaدر این نام گونه‏ای گویشی برای واژه اوستایی - ašÊa «راستی» است(بسنجید با: -arta در فارسی باستان و -rÊta¨ در سنسکریت). از آن جا که اسطوره مربوط به استوت رته - که درباره‏اش سخن خواهیم گفت - ارتباط بسیار نزدیکی با دریاچه هامون در سیستان دارد، باید این نام واسطوره مربوط به آن را از نوآوریهای موبدان سیستان دانست(13)مفهوم نام استوت رته را اوستا خود چنین بیان کرده است:

«که نامش سوشیانت پیروز و استوت رته خواهد بود؛ از آن رو سوشیانت، که همه زندگی جسمانی را نیرو خواهدبخشید(14)از آن رو استوت رته، که [آن]موجودِ زنده جسمانی، بی بیمیِ جسمانی را مهیا خواهد کرد»(یشت 13:129).

استوت رته، پیک مزاد اهورا (یشت 19:92)، از تخمه زردشت ـ که در دریاچه کیانسه(15)(Kasaoiia-)(یشت 19:92؛ وندیداد 19:5) نگهداری می‏شود و نود و نه هزار و نهصد و نود و نه فرَوَشی محافظت از آن را بر عهده دارند (یشت 13:62) ـ و از دوشیزه‏ای به نام ردَت فِذْری (16) (ärädat¬.fädriÎ-)(یشت 13:142)، ملقب به ویسپَ تَوْرْوَیْری (17)(viÎspa.tauruuairiÎ -)(یشت 13:142؛ 19:92)،«برای ایستادگی در برابر ستیزه‏های دیوان و آدمیان» (یشت 13:142) زاده خواهد شد و نوسازی (اوستایی frašoÎ.käräti-) ، فارسی میانه (18)(frašagird جهان را به انجام خواهد رسانید:

«فّرِ(19)شاهی نیرومند مزدا آفریده را می‏ستاییم،[آن فرّ] بسیار ستوده سرآمدِ پرهیزگارِ کارآمدِ زبر دست [و [برتر از دیگر آفریدگان را، که سوشیانت پیروز و دیگر یاران [او] را همراهی خواهد کرد تا جهان را نو کند: [جهانی] پیرنشدنی، نامیرا، تباهی ناپذیر، نپوسیدنی، جاودان زنده، جاودان بالنده، [و] کامروا. در آن هنگام که مردگان برخیزند،[آن] زنده بی‏مرگ (= سوشیانت) خواهد آمد [و] جهان به خواست خویش نو خواهد شد. پس جهانهای (= آفریدگانِ) فرمانبردارِ راستی بی‏مرگ شوند، دروغ دگر باره به همان جایی رانده شود که از آن جا برای نابودیِ [فرد] اَشَوَن و تبار و هستی [اش] آمده بود. تباهکار [ماده(20)]نابود خواهد شد، تباهکار [نر] خواهد گریخت» (یشت 19: 90-88).

استوت رته، پس از ظهور، گرز پیروزی‏آور پهلوانانِ پیشین را به دست خواهد گرفت، همان گرزی که باآن فریدون اژی‏دها که(21) (azÏi- dahaÎka-)را، افراسیاب زَیْنیگَوْ(22) (zainigau-)را، کی خسرو افراسیاب را وکی گشتاسب دشمنان راستی را نابود کرده بود (یشت 19:93 ـ 92). او پهلوانانه با دروغ خواهد ستیزید و:

«....دروغ را از جهانهای راستی بیرون خواهد برد. او باچشمانِ خرَد خواهد نگریست، همه آفرینش را خواهد دید،... ...(؟) او با چشمانِ بخشش همه جهان مادّی را خواهد دید و با توجه همه جهان مادّی را بی‏مرگ خواهد کرد. یارانِ استوت رته پیروز به در خواهند آمد [که [نیک اندیش، نیک گفتار، نیک کردار [و] نیک دئنا [هستند] و هرگز به زبانشان دروغگو ن[ـیستند]. خشمِ خونین سلاحِ بی فرّ از برابر ایشان خواهد گریخت. راستی بر دروغِ بدِ بدنژادِ تیره غلبه خواهد کرد. اندیشه بد شکست خواهد یافت؛ اندیشه نیک بر آن غلبه خواهد کرد. سخنِ دروغ گفته شده شکست خواهد یافت؛ اندیشه نیک بر آن غلبه خواهد کرد. خرداد و َامرداد بر گرسنگی و تشنگی غلبه خواهند کرد؛ خرداد و اَمرداد بر گرسنگی و تشنگیِ بد غلبه خواهند کرد. اهریمنِ ناتوانِ بدکنش خواهد گریخت.....»(یشت 19:96 - 93).

از آن جا که اراده اهورا مزدا بر آن قرار گرفته که در پایان راستی بر دروغ چیره شود، در همه جا در اوستای متأخر واژه سوشیانت در شمار مفرد- که فقط به استوت رته بازمی‏گردد ـ با صفت väräÑrajan-(پیروز) آمده است.

زمان پیداییِ اسطوره استوت رته، سوشیانت و منجی آخر زمان، را پیش از گسترش دین زردشت در غرب ایران در اواخر سده هفتم پیش از میلاد نوشته‏اند (بویس، 872)، پس از آن موبدان غرب ایران، احتمالاً تحت تأثیر باورهای بابلی، عمر جهان را چهار دوره سه هزار ساله دانستند و ظهور زردشت را در آغاز سه هزار سال پایانی قرار دادند. به نوشته منابع فارسی میانه در هر هزار سال پس از زردشت، از تخمه او منجی‏ای زاده می‏شود که نخستین آنها هوشیدر(hoΚiÎdar)، دومین آنها هوشیدرماه (23)(hoΚiÎdarmaÎh)، و سومین و آخرین آنها سوشیانس است(24).

بنابر این سوشیانت ـ که درگاهان مفهومی کاملاً دینی دارد و منظور از آن هر رهبرِ پرهیزگارِ دیوستیز است ـ در اوستای متأخر به تدریج با اسطوره پهلوان اژدهاکش در هم می‏آمیزد و سازه معنایی جدیدی به خود می‏گیرد و درنهایت به منجیِ آخر زمان که نامش «استوت رته» و صفتش «پیروز» است اطلاق می‏شود و بدین گونه به اصطلاحی آخرت شناختی بدل می‏شود.

پی نوشتها

1 . ترجمه‏ها بر پایه آخرین ترجمه انگلیسی هومباخ (1994) است. در پاره‏ای از موارد واژه یا عبارتی بر مبنای ترجمه‏های اینسلر(1975)، بارتلمه (1904)، کلنز (1988)، لومل (1971) و هینتسه(1995) ترجمه شده است. این واژه‏ها به نشانه + مشخص شده‏اند.

2 . هومباخ SpitaÎma - را نام پسر زردشت می‏داند (1994، 103)، اما این واژه در همه جا نام خاندانِ زردشت است. احتمالاً منظور از پسر زردشت ایسَتْ واسْتْرَ (isat¬. vaÎstra)، بزرگترین فرزند اوست (بارتلمه 1904، 1624).

3 . از ریشه هند و اروپایی*kھeu - : «ورم کردن؛ ورم؛ فرورفتگی» (پوکورنی 1959، ج 1،

4 . واژه اوستایی - daeÎnaÎ به «دیدگاه فکری و نگرش فرد به زندگی خود و جهان پیرامونش اطلاق می‏شود»(هینتسه 1995، 84). هومباخ (1994) آن را همیشه «دیدگاه دینی» (religious view)ترجمه می‏کند.

5 . واژه اوستایی spänÊta-را هومباخ (1994)«مقدس»(holy) ترجمه می‏کند، اما بهتر است آن را به معنی «افزونی بخش» و «کامیاب کننده»making to increase and prosper)) دانست (بیلی 1979، 395).

6 . واحدهای اجتماعی عصر زردشت به ترتیب عبارت بودند از: کشور (daè¨hu-)، قوم (zänÊtu-)، طایفه (-vis ) و خانه یا خانواده (- dam).

7 . فرَوَشی (اوستایی - (frauuašÊi یا فرَوَهْرْ (فارسی میانه (frawahr: از عناصرِ مینوی که پیش از آفرینش موجود بوده‏است و پس از مرگ نیز پایدار می‏ماند و وظیفه محافظت از آفریدگان نیک را بر عهده دارد.

8 . کَرشْنَزْ((karšnaz و خشتَوی ((xštauuiنامِ دو خاندانِ ایرانی است.

9 . کَرشْنَزْ((karšnaz و خشتَوی ((xštauuiنامِ دو خاندانِ ایرانی است.

10 . اوستایی haoma-، گیاهی مقدس که افشره آن را در مراسم آیینی می‏نوشند.

11 . نخستین انسان

12 . یا «راستی، جسمانی [و]با نیرویِ زندگی قدرتمند باشد.»(هینتسه 1995، 94).

13 . در باره اهمیت سیستان در تحول دین زردشت نگاه کنید به: نیولی، 1967.

14 . با توجه به معنای سوشیانت: «نیرومند شونده».

15 . محل دریاچه کیانسه را سیستان نوشته‏اند(بندهش، 74). کیانسه احتمالاً نام دریاچه هامون بوده است. نیز نگاه کنید به: پور داود، 1356.

16 . به معنی «کامیاب کننده پدر».

17 . به معنی «شکست دهنده همه»

18 . واژه «فرشگرد» دراصل به معنی «شگفت سازی» است.

19 . «فرّ» یا «فَرّه» در اصل به معنی «سعادت، نیکبختی» است.

20 . احتمالاً منظور از تباهکار ماده، ماده دیودروغ، و منظور از تباهکار نر، اهریمن است.

21 . = دهاکه اژدها: اژدهای «سه پوزه، سه کله، شش چشم، هزارفن، بس زورمند، دروغ دیوی، دروندِ بد برای جهانیان، بس زورمندترین دروغ که اهریمن در برابر جهان مادی برای نابودیِ جهانهایِ (= آفریدگانِ)[پیرو] راستی، آفرید»(یسن 9:8). این نام بعدا در فارسی میانه به azdahaÎg و در فارسی دری به ضحاک بدل شد. واژه «اژدها» نیز از صورتِ پارتی همین واژه (azÏdahaÎg)بر جای مانده است.

22 . نام یکی از دشمنان ایرانیان است.

23 . نام این دو در اوستای متأخر فقط یک بار در بند 128 فروردین یشت به صورتهای uxšÊiia←¬.äräta«پروراننده راستی» و ـ uxšÊiiat¬.nämah- «پروراننده نماز» آمده و فروهرشان ستوده شده است. لازم به ذکر است که این بند از فروردین یشت از افزوده‏های بعدی است و زمان افزودنِ آن پس از خلق اسطوره مذکور بوده است.

24 . درباره این سه منجی و وقایع آخر زمان در متون فارسی میانه نگاه کنید به: راشد محصل، 1369.

منابع:
Bailey, H.W. Dictionary of Khotan Saka. Cambridge, 1979.

Bartholomae, C. Altiranisches Wörterbuch. Strassburg, 1904.

Boyce, M."Astvat.äräta."in Encyclopedia Iranica, voI.II, pp. 871-873.

Gnoli,G. Ricerche storiche sul siÎstaÎn antico. Roma,1967.

Hintze, A."The Rise of the Saviour in the Avesta"in Iran und Turfan, Beiträge Berliner Wissenschaftler,Werner Sundermann zum 60. Geburtstag gewidmet,Herausgegeben von C. Reck und P. Zieme, Wiesbaden, 1995,pp.77-97.

Humbach,H. "Gast und Gabe bei Zarathustra" in Münchener Studien zur Sprachwissenschaft 2, 1952 [1957], pp. 5-34.

Ibid.Die Gathas des Zarathustra.2 Bde., Heidelberg, 1959.

Ibid.The GaÎthaÎs of Zarathushtra, in collaboration with J. Elfenbein and P.O. SkjrvØ, 2 voIs. ,Heidelberg, 1991.

Ibid. and P. Ichaporia. The Heritage of Zarathushtra, A New Translation of his GaÎthaÎs. HeideIberg, 1994.

Insler, S. The Gathas of Zarathustra. Acta Iranica 8. Téhéran - Liège, 1975.

Kellens,J. and E. Pirart. Les textes vieil - avestiques. 3 vols.,Wiesbaden,1988, 1990,1991.

Lommel, H.Die GaÎthaÎ des Zarathustra, Herausgegeben von B. Schlerath, Basel/Stuttgart,1971.

Messina, G."il Saušyant - nella tradizione iranica e la sua attesa"in Orientalia 1, 1932,pp.149-176.

Pokorny, J.Indogermanisches Etymologisches Wörterbuch.2 Bde. Bern/Stuttgart,1959.

Whitney, W.D. Sanskrit Grammar.5th edition,Leipzig ,1924.

بُندَهِش. گزارده مهرداد بهار، تهران، 1369.

پورداود، ابراهیم. سوشیانس .بمبئی، 1346 ه. ق.

همو .«هامون» در یشت ها، به کوشش بهرام فره‏وشی، چ 3، تهران، 1356، ج 2، ص 302 - 289.

راشد محصل، محمدتقی. «نجات بخشی در دین زردشتی» در نجات بخشی در ادیان، تهران، 1369، ص 109-1.

لازم به ذکر است که در نگارش این مقاله بیشتر از مقاله هینتسه (1995) استفاده شده است.

http://tondar.net/articles

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد