راهرو عشق

راهرو عشق کویراست، که دریا بودنش را به آفتاب بخشید،آفتاب هم گرمی اش را نمی تواندبه همه نبخشد!

راهرو عشق

راهرو عشق کویراست، که دریا بودنش را به آفتاب بخشید،آفتاب هم گرمی اش را نمی تواندبه همه نبخشد!

زاد روز اشو زرتشت

در برخی منابع و کتاب‌های جدید، زادروز او ۶ فروردین ۱۷۶۸ پیش از میلاد[۱] و تاریخ درگذشت او ۵ دی ۱۶۹۱ پیش از میلاد[2] ذکر شده‌است. خاستگاه این دیدگاه محاسبات ذبیح بهروز پژوهشگر ایرانی می‌باشد که در کتابش "تقویم و تاریخ در ایران" به چند روش روز زایش و رصد منسوب به زرتشت را محاسبه کرده است.[3] چند دهه است که این محاسبات از سوی جامعهٔ زرتشتیان ایران به رسمیت شناخته شده و در گاهنما‌های زرتشتی (مانند گاهنمای راستی) به کار می‌رود ولی این امر از قدمت تاریخی نزد زرتشتیان برخوردار نیست به گونه‌ای که در نوشته‌های تاریخی زرتشتیان پس از اسلام از گاه‌شماری یزدگردی بهره گرفته شده‌است. تولد زرتشت در ششم فروردین از باورهای جدید و بدون منبع تاریخی است. زرتشتیان هند چنین ادعایی را به رسمیت نمی‌شناسند. [4]


  1. خورشیدیان. ص ۱۷.
  2. خورشیدیان. ص ۲۷.
  3. بهروز، ذبیح، تقویم و تاریخ در ایران، چاپ ۱۳۳۱، بخش هفتم
  4. Zoroastrian religious calendar for the year 2009

بهروز ، ذبیح ، نویسنده ، نمایشنامه نویس و محقّق ایرانی . در دهم ذیحجة 1308 (26 تیر 1269) در تهران زاده شد (حصوری ، ص 186). پدرش ، ابوالفضل ساوجی (1250ـ1312) از طایفة شاملو ساکن نیشابور، طبیب ، ادیب ، ریاضیدان و از خوشنویسان عصر قاجار و یکی از نویسندگان نامة دانشوران بود (حصوری ، همانجا؛ اعتماد مقدم ، ص 7؛ افشار، ص 721). بهروز تحصیلات مقدماتی را در کالج امریکایی تهران به پایان برد، در 1329/1289 ش به مصر رفت و ده سالی در قاهره مشغول فراگرفتن زبان عربی و علوم اسلامی بود تا آنکه در 1338ـ 1339/ 1299ش به کمبریج رفت و به تحصیل ریاضیات پرداخت و در این رشته فوق لیسانس گرفت . در انگلستان ، ادوارد براون * او را برای تدریس زبان فارسی به دستیاری خود برگزید و بهروز پنج سال در این سمت باقی بود (اعتماد مقدم ، ص 8؛ افشار، ص 721ـ722؛ حصوری ، همانجا). براون در تاریخ ادبی ایران (ج 3، ص 783) از او به شایستگی یاد کرده است . بهروز پس از چند سال ، با دلزدگی از جریان شرق شناسی انگلیسیها، به آلمان رفت و در آنجا با خاورشناس مشهور، مارْکُوارْت ، و دیگران آشنا شد؛ لیکن از ایشان هم طرفی برنبست و در 1304 ش به ایران بازگشت (اعتماد مقدم ، همانجا؛ افشار، ص 722) و تا 1310 ش در وزارت معارف و مالیّه اشتغال داشت تا اینکه تدریس ریاضیات در دانشکدة هواپیمایی به او واگذار شد. ضمناً در چند مدرسه و از جمله مدرسة عالی تجارت و دارالفنون هم تدریس می کرد. سالها ریاست کتابخانة باشگاه افسران را نیز داشت تا در 1344 ش بازنشسته شد و در 21 آذر 1350 درگذشت (افشار؛ حصوری ، همانجاها).

بهروز طنزپرداز و نمایشنامه نویسی متبحّر بود. نخستین اثر او در این رشته نمایشنامة جیجک علیشاه (برلین 1302 ش / 1923) بود که فضای درونی جامعة اشرافی عصر قاجار را با انتقادی گزنده به نمایش می گذارد. برخی دیگر از مجموعه آثار طنز و هزل وی (چاپ آلمان 1364 ش /1985) عبارت است از : گَنْدِ بادآورد ، تقلیدی هجوآمیز از «نعت » در مثنویهای کهن فارسی ، به وزن و سبک لیلی و مجنون نظامی ، که بخش معروف تر آن «لیلة المعراج » یا معراج نامه است ؛ مِرآت السّرائر (به نظم و نثر) که در هجو و تمسخر دو شرق شناس خیالی ، پروفسور «شُل کُن هایْم » و پروفسور «سِفت کُن بِرْگ » است . نثر آن به شیوة تذکره نویسی قدیم فارسی نوشته شده و نظم آن به تقلید از مثنوی مولوی سروده شده است و بخشی از آن با عنوان گَنْدِستان به سبک مقدمة گلستان سعدی و بخشی دیگر متضمّن دوازده قطعه به تقلید از بوستان است . قریحة طنزگویی او در این اثر دست کمی از عبید زاکانی ندارد، چندانکه نهج و نمط خلاّ ق و تأثیر و مقام مرآت السرائر او را در ادب فارسی معاصر، همسان با اثر مشهور جیمز جویس ایرلندی (1882ـ1941) با عنوان > بیداری فینیگانها < (1939) دانسته اند ( ایرانیکا ، ذیل مادّه ). بهروز در معراج نامه با اسم مستعار «ابن دیلاق »، به سبب احساسات ملی گرایی افراطی و عرب ستیزی غیرعقلایی ، مسئلة وحی الهی و معاد را به تعریض گرفته است . او جز آثار طنز که قریب به ده رساله است (حصوری ، ص 187)، چندین نمایشنامه نیز نوشته است ، از جمله : شاه ایران و بانوی ارمن (1306 ش ) که داستان خسرو پرویز و شیرین را بازگفته ؛ شب فردوسی (1313 ش ) که در جشن هزارة فردوسی به نمایش درآمد؛ در راه مهر (1323 ش ) که زندگی حافظ شیرازی و روح عرفان ایرانی در آن نمایش می یابد؛ حکیم باشی و خویشتن که از اینها جز نام چیزی در دست نیست . دیگر کارهای ادبی او عبارت است از : فرهنگ کوچک تازی به فارسی (1334 ش )؛ آیین بزرگی (1311 ش و 1336 ش ) که ترجمة کتاب الادب الکبیر ابن مقفّع است و از نمونه های رسا و زیبای فارسیِ سره به شمار می رود؛ و نیز ترجمه ای به نام تاجداران یمن که هنوز چاپ نشده است (اعتماد مقدم ، ص 11). بهروز در 1308 ش ، انجمن زبان ایران را بنیاد نهاد. او از جمله کسانی بود که به زدودن زبان فارسی از واژگان عربی اعتقاد داشت و این اعتقاد را در رسالة زبان ایران : فارسی یا عربی (1313 ش ) ابراز کرده است . در این رساله سرچشمة دانش و هنر را سرزمینهای آریایی دانسته و نظریات او در مبحث اشتقاق طبیعی در زبان فارسی ، کمابیش مصیب است ، اما در مباحث معناشناسی و شناخت ریشه های لغات ، گاه مطالبی غیر علمی بیان می کند. وی از بنیانگذاران «انجمن ایرانویج » بود و با محمد مقدم و صادق کیا در نشریة این انجمن ، ایران کوده ، همکاری می کرد و پنج جزوة آن نشریه نوشتة اوست با عنوانهای در راه مهر (ش 1)، دبیره (ش 2)، خطّ و فرهنگ (ش 8)، تقویم و تاریخ در ایران (ش 15) و تقویم نوروزی شهریاری (ش 18) که در شماره های دوم و هشتم ، ضمن بررسی تاریخ خط در ایران و انیران ، خط ابداعی خود را به نام «کودک دبیره » برای آموزش پیشنهاد کرد، چنانکه در تعلیم ریاضی نیز روش خاصی ابداع کرده بود (افشار، ص 723؛ حصوری ، همانجا). او همچنین زمانی مأمور واژه سازی برای اصطلاحات نظامی شد که به جهت آنچه با یاران خود در ستاد ارتش آن زمان برساخت ، با نقد و اعتراض برخی از ادیبان و استادان زبان شناس ایرانی روبرو شد (پورداود، ص 304ـ309، 320ـ 375).

بهروز به خاورشناسان و تحقیقات آنان دربارة ایران بدبین و از جمله نخستین کسانی بود که در مقابل اندیشه های آنان پایداری می نمود (حصوری ، ص 188). بر همین اساس ، و نیز برحسب گمان ورزیهایی که از ملی گرایی افراطی او سرچشمه گرفته بود، بر آن بود که اسکندر مقدونی در تاریخ وجود نداشته ، و انجیل سخنان «مهر» است ؛ و هر چه شرق شناسان در این خصوص نوشته اند، قصد توهین به ایرانی و محو آثار و تأثیر فرهنگ ایرانی را داشته اند. این سخنان او باعث تخطئة عقاید او از سوی دیگران می شد (همان ، ص 187؛ قس افشار، همانجا). تعصّب او دربارة پیشینة ایران باستان باعث شد که در نوشته هایش راجع به تاریخ و گاهشماری ، مطالبی غیرعلمی بیان کند، نظیر اینکه «الفبا» نخست 35قرن پیش از میلاد، در ایران ، و سپس توسط زرتشت در سدة هفدهم پیش از میلاد، اختراع شد (ذبیح بهروز، 1325 ش ، ص 136)؛ و چون زرتشت منجّم بود، نخستین رصدهای نجومی و حسابهای تقویمی نیز از اختراعات اوست (همو، 1331 ش ، ص 126). در همان دوران ، مجتبی مینوی با امضای علینقی استرآبادی ، نقدی تند بر کتاب تقویم و تاریخ در ایران او نوشت که در مجلة یغما منتشر شد (رجوع کنید به مینوی ، ص 547 ـ554).

منابع : علیقلی اعتماد مقدم ، «شمع فروزانی که سوخت »، هنر و مردم ، ش 112 و 113 (بهمن و اسفند 1350)؛ ایرج افشار، «درگذشت ذبیح بهروز»، راهنمای کتاب ، سال 14، ش 9ـ12 (آذر ـ اسفند 1350)؛ ادوارد گرانویل براون ، تاریخ ادبی ایران ، ج 3: از سعدی تا جامی ، ترجمه و حواشی علی اصغر حکمت ، تهران 1357 ش ؛ ذبیح بهروز، تقویم و تاریخ در ایران ، تهران 1331 ش ؛ همو، خط و فرهنگ ، تهران 1325 ش ؛ ابراهیم پورداود، هرمزدنامه ، تهران 1331 ش ؛ علی حصوری ، «پیوستگان به خاموشی : ذبیح بهروز 1269ـ1350»، فرهنگ و زندگی ، ش 7 (دی 1350)؛ مجتبی مینوی ، تاریخ و

فرهنگ ، « ] دربارة [ تقویم و تاریخ در ایران قدیم از ذ.بهروز»، تهران 1352 ش ؛

Encyclopaedia Iranica , s.v. "Behru ¦z" (by Paul Sprachman).

/ پرویز اذکائی /

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد