راهرو عشق

راهرو عشق کویراست، که دریا بودنش را به آفتاب بخشید،آفتاب هم گرمی اش را نمی تواندبه همه نبخشد!

راهرو عشق

راهرو عشق کویراست، که دریا بودنش را به آفتاب بخشید،آفتاب هم گرمی اش را نمی تواندبه همه نبخشد!

تولد اشو زرتشت از زرتشت نامه

وقتی که زرتشت متولد شد به صدایی بلند خندید. دوراسان (Durasan) که سرکردۀ جادوگران بود بدنش به لرزه افتاد و بسیار ترسید. پس دستور داد تا چند تن از کمک هایش کودک نوزاد را ربوده و به نزد او اورند. کودک را به پرستشگاه برده و در اتش قرار دادند و خود فرار کردند. مادر زرتشت به پرستشگاه رفت تا برای پیدا شدن کودک به درگاه پروردگار دعا بکند. با تعجب بسیار کودک را دید که با اتش بازی می کرد و هیچ زیانی از اتش به او نمی رسید و خوشحال بود. پس کودک را به خانه برد. دیگر بار به دستور دوراسان کودک را دزدیدند و این بار او را میان جاده ای که گذرگاه گله های گاوان بود گذاردند تا لگدمال شود. اما گاو بزرگ و نیرومندی بر روی او ایستاد تا محافظت شود و صدمه ای به او نرسد. بار سوم که کودک را دزدیدند او را در اشیان گرگ ها قرار دادند ولی گرگ ها به او هیچ نزدیک نگشتند. در این هنگام یک بز شیرده بیامد و او را غذا داد تا مادرش او را بار دیگر یافت و به خانه برد.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد