راهرو عشق

راهرو عشق کویراست، که دریا بودنش را به آفتاب بخشید،آفتاب هم گرمی اش را نمی تواندبه همه نبخشد!

راهرو عشق

راهرو عشق کویراست، که دریا بودنش را به آفتاب بخشید،آفتاب هم گرمی اش را نمی تواندبه همه نبخشد!

چشن سده

دبیر سیاقی می سراید:
آتش اندر دل " بهمن " چه بود، هست یقین
شرری کش ز پدر در دل هموار بود
این " سده " آتش افروخته دارد، که درست
لاله رخ، گرم اثر، عاشق کردار بود
گر چه این " آتش " ما اندک و خُردست ولی
هست مشتی که نماینده خروار بود
" آتش جشن سده " آتش مهر وطن است
کاندرین ملک نخواهد که شب تار بود
خرم است این " سده " و شادروان باد که گفت
شب ِ جشن سده را حرمت بسیار بود

از نظر نجومی نیاکان ما در روزگاران بسیار کهن یا باستان، سال را به دو پاره تقسیم می کردند. ا- تابستان بزرگ 2- زمستان بزرگ
تابستان بزرگ شامل بهار و تابستان
کنونی باضافه ماه مهر از فصل پائیز را شامل می شد. اما زمستان بزرگ در برگیرنده ماههای آبان و آذر و فصل زمستان امروزی بود.
از نگاه و نظر تاریخی، پیدایش آتش و جشن " سده " را به هوشنگ شاه از پادشاهان پیشدادی نسبت می دهند. بطوری حکیم طوس - فردوسی نامدار - در اثر جاودانی و ماندگارش شاهنامه، نقل می کند، روزی هوشنگ شاه با همراهانش به سمت کوهی روان بودند که ناگهان موجودی دراز، تیره تن و سیاه رنگ دید که در بالای سرش دوچشم پر از چشمه خون داشت و از دهانش نحوست و تیرگی فضای جهان پیرامون را تیره تار کرده بود و تنوره می کشید تا با دندانی از زهر کشنده بر جان خرد فرو برد.

یکی روز شاه جهان سوی کوه
گذر کرد با چند کس هم گروه
پدید آمد از دور چیزی دراز
سیه رنگ و تیره تن و تیز تار
دو چشم از بر سر چو دو چشمه خون
ز دود دهانش جهان تیره گون

هوشنگ شاه ابتدا نگاهی به این موجود بدخیم که نماینده تیره گی و اهریمن شب است، می اندازد و بعد با هوش و هنگ و خردمندی سنگی، از زمین بر می گیرد و آن را در چنگ خود مهار می کند و سپس با زور کیانی و خرد ِ بیدار به سوی مار رها می کند. تا بلکه آن را نابود کند. اما مار می جهد و سنگ به سنگ دیگری برخورد می کند و چون هردو سنگ از جنس سنگ ِ چخماق بودند، فروغ ( جرقه ای ) از دل سنگ پدیدار می شود. جرقه آتش به بوته های پیرامون سرایت می کند و فروغ آذرگون را به جان و دل و دیده و خرد می تاباند.

نگاه کرد هوشنگ با هوش و سنگ
گرفتش یکی سنگ و شد تیز چنگ
به زور کیانی رهانید دست
جهانسوز مار از جهانجوی جست
بر آمد به سنگ گران سنگ خرد
همان و همین سنگ بشکست گرد
فروغی پدید آمد از هر دو سنگ
دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ

مار فرار می کند اما آتش فروزان می شود و نور می گستراند و انرژی می بخشد. از این رویداد هوشنگ شاه شادمان می شود و خداوند را نیایش می کند که راز آتش را به او آشکار کرده است. شادمان و پیروز، هوشنگ شاه آتش را از همان هنگام کعبه خرد قرار می دهد و به میمنت، آن روز را جشن می گیرد و این سنت تا به امروز برجا مانده است.

نشد مار کشته ولیکن ز راز
ازین طبع سنگ آتش آمد فراز
جهاندار پیش جهان آفرین
نیایش همی کرد و خواند آفرین
که او را فروغی چنین هدیه داد
همین آتش آن گاه قبله نهاد

سپس با تعظیم به نور جاودانی ایزد، نیایشی در نهایت خرد به جای می آورد. از اینکه ایزد چنین فروغی را به او نمایاند.

بگفتا فروغی است این ایزدی
پرستید باید اگر بخردی

شب فرا می رسد و تیرگی غلبه می کند. اما هوشنگ شاه اینبار با آتش، بوته ها و خس و خاشاک را به بلندای کوه شعله ور می کند و با یاران خود در گرداگرد شعله های شفق گون آتش حلقه می زنند. در پرتو نور آتش به جشن و پایکوبی می پردازند و ساغرها را از باده پر می کنند و لبی به میمنت و این هدیه بزرگ طبیعت، تر می کنند و گونه ها را ارغوان می نمایند. این جشن و پایکوبی فرخنده را از پی تهنیت ِ فروغ آتش " سده " نامگذاری می کنند.
این یادگار جشن آتش گون " سده "، از هوشنگ شاه تا به امروز در سینه و وجدانهای تاریخی ایرانیان ثبت شده است و هرسال ایرانیان این جشن بزرگ شادمانی گستر را در پهن دشت ِ بیکران سرایِ ِ ایران زمین جلوه هایی از نور و روشنایی می بخشند.
این یادگار پایدار، هرساله نام هوشتگ شاه را بر تارک یاد و اندیشه و خرد و وجدان بیدار، آوازی دلکش را در فضای مطهر و معطر دیار یاران، سرزمین ایران، ترنم می کند.
با چنین کشفی و یا پیدا کردنی، هوشنگ شاه توانست جهان تاریک و تیرگی را روشن و آباد کند و جهانی از مردمان را شاد و شادمان گرداند. جهانی که از پس چنین آباد کردنی از هوشتگ شاه به نیکی یاد کرد و به نیکویی یاد می کنند.

شب آمد بر افروخت آتش چو کوه
همان شاه در گرد او با گروه
یکی جشن کرد آن شب و باده خورد
سده نام آن جشن فرخنده کرد
ز هوشنگ ماند این سده یادگار
بسی باد چون او دگر شهریار
کز آباد کردن جهان شاد کرد
جهانی به نیکی ازو یاد کرد

کشف آتش که سر چشمه انرژی است، تحولی شگرف را در زندگی بشریت سبب شد. بطوریکه با فروغ آتش دل تاریکی را دریدند و فرهنگ و تمدن بشریت را از آن پس پایه گزاری کردند.
با به چنگ آوردن گوهر آتش و انرژی حاصل از آن، بشر توانست، ذرات ِ آهن مخلوط با خاک و سنگ را جدا کند و با حرارت آتش، آن را ذوب کند و از دل سنگ خارا بیرون کشد.

نخستین یکی گوهر آمد به چنگ
به آتش ز آهن جدا کرد سنگ
سر مایه کرد آهن آبگون
کز آن سنگ خارا کشیدش برون

با شناختن این راه کار جدا سازی آهن از سنگ معدن و خاک، بشر تکنیک آهنگری و یا چلنگری را پیشه خود کرد و از طریق این حرفه و شغل و تکنیک توانست از آهن تولید کرده ارّه و تیشه و...بسازد.

چو بشناخت آهنگری پیشه کرد
از آهنگری ارّه و تیشه کرد

با ساختن چنین ابزاری، بشر توانست با آن جانوران را شکار کند و از گیاه خواری، توامان به گوشت خوار روی آورد. همچنین توانست با این ابزار درمقابل جانوران وحشی از خود دفاع کند.
بد نیست بدانیم که تا زمان کشف آتش خوراک مردمان آن زمان، میوه درختان و لباسشان از برگ گیاهان بود.

از آن پیش کاین کارها شد بسیج
نبُد خوردنی ها جز از میوه هیچ
همه کار مردم نبودی به برگ
که پوشیدنی شان همه بود برگ

از این پس ارابه تکامل را قرار و آرام، شایسته نبود و اسب چابک سوار تکامل با سرعت متناسب با زمان و مکان راه ناهموار تاریخ را پیمودنی سزاوار کرد و قله های رفیع پیشرفت و دانش بشری را یکی بعد از دیگری فتحی ظفر پیما طی می کرد. چاره اندیشیدند که چگونه می توانند دل دریاها را بشکافند و رودها جاری کنند و زمینه ها را آبیاری کنند.
زمین نشیمنگاهشان را وسعت دادند. باغ و مزارع را به آن افزودند. کشاورزی را آغاز کردند و تخم و بذر را برای تولید نان و قوت روزانه در چراگاه ها پاشیدند و و و ...الی آخر.

چو این کرده شد چاره آب ساخت
ز دریای ها رودها را بتاخت
به جوی و به رود آب ها راه کرد
به فرخندگی رنج کوتاه کرد
چراگاه مردم بدان بر فزود
پراکند پس تخم و کشت و درود
برنجید پس هرکسی نان خویش
بورزید و بشناخت سامان خویش
و...الی آخر.
از
دیدگاه دینی این جشن یاد آور اهمیت نور، روشنایی، آتش، انرژی و گرما است. نوری که از خدا جدا است و از خدا جدا نیست. قبله ای که در همه جا هست. زیرا هر جا نور است، خدا هم در آنجا است. زیرا روشنایی و مهر، همیشه با روشنایی بی پایان خدایی یکی بوده است.

چون نور که از مهر جدا هست و جدا نیست
عالم همه آیات خدا هست و خدا نیست
ما پرتو حقیم و هم اوییم و نه اوییم
چون نور که از مهر جدا هست و جدا نیست

آیین جشن سده:

حکیم عمر خیام در کتاب " نوروز نامه " می نویسد:

" هرسال تا به امروز جشن سده را پادشاهان نیک عهد در ایران و توران به جای می آوردند، بعد از آن تا به امروز، زمان این جشن به دست فراموشی سپرده شد و فقط زرتشتیان که نگهبان سنن باستانی بوده و هستند این جشن باستانی را بر پا می داشتند "
در تاریخ آمده است که مردآویج زیاری به سال 323 هجری ( سده دهم میلادی ) این جشن را در اصفهان، با شکوه برگزار می کرد. همچنین در زمان غزنویان این جشن دوباره رونق گرفت و عنصری شاعر نامدار ایران در یکی از جشن های سده در برابر سلطان محمود غزنوی قصیده ای در باره سده خواند که آغاز آن با این بیت شروع می شود:

سده جشن ملوک نامدار است
ز افریدون و از جم یادگار است

دلیل اینکه نام سده را براین جشن نهاده اند، این است که این جشن را پس از سد روز از زمستان گذشته برگزار می کردند. زیرا طبق سال شمار ایران باستان، سال به دو پاره تقسیم می شد و زمستان بزرگ شامل ماه های آبان، آذر، دی، بهمن و اسفند می گردید. 10 بهمن طبق توضیحات بالا روز جشن سده است. زیرا از شروع زمستان بزرگ تا 10 بهمن سد روز می شود. بطوریکه فرخی سیستانی می سراید:

از پی تهنیت روز نو آمد بر شاه
سدهء ِ فرخ روز دهم بهمن ماه

چله بزرگ از اول دی ماه تا دهم بهمن را شامل می شود و بیست روز آخر بهمن هم در فرهنگ عوام چله کوچک است که شامل بیست روز و بیست شب است.
اوج سرما ی زمستان در چهار روز آخر چله بزرگ و چها روز اول چله کوچک است که به چار چار شهرت دارد. و می گویند نمودار شدن و کشف آتش نیز در چار چار روی داده است.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد