راهرو عشق

راهرو عشق کویراست، که دریا بودنش را به آفتاب بخشید،آفتاب هم گرمی اش را نمی تواندبه همه نبخشد!

راهرو عشق

راهرو عشق کویراست، که دریا بودنش را به آفتاب بخشید،آفتاب هم گرمی اش را نمی تواندبه همه نبخشد!

از آیین زروان تا شاهنامه



زبان و ادبیات پارسى یا به بیانى گسترده‏تر و پرشمول‏تر«فرهنگ و ادب ایران

کلیتى است متشکل از دو مقطع گسست‏ ناپذیر فرهنگ و ادب پیش از اسلام و پس از اسلام که هر یک در عین حال که به تنهایى بسیار سرشار و پرمایه است-صرف نظر از استثناهایى اندک-عصرى زرین در تاریخ ایران است که بدون همراهى و نیز اطلاع از دیگرى، در تحقیقات ایران‏شناختى و ادب‏پژوهى بهره و اعتبار علمى در خورى ندارد.از این روى آگاهى از آثار و اخبار و ویژگى‏هاى فرهنگى-ادبى ایران باستان از دربایست‏هاى علمى- پژوهشى استادان و محققان و دانشجویان زبان و ادب دوره اسلامى یا پارسى درى است.یکى از این وابسته‏هاى فرهنگ ایران پیش از اسلام که در متون ادب پارسى به طور عموم و در ادب حماسى به ویژه شاهنامه، نشانه‏هاى مؤثرى از خود به یادگار نهاده، مبحث«دین‏هاى ایرانى»است.همان‏گونه که آشنایان فرهنگ و ادب ایران مى‏دانند ادیان ایرانى پیش از اسلام عبارت بوده است از:زرتشتى، زروانى، مهرى، مانوى و مردکى که از این بین، آیین مزدیسنا به دلیل رواج دراز آهنگ‏تر و آثار بیشتر و پیروان پرشمار خویش، آوازه افزون‏ترى را دارا بوده و هست، ولى کیش‏هاى دیگر نیز هر یک، روزگارى رونق و روایى و باورمندانى داشته و بر این پایه تأثیراتى را در زبان و ادب و فرهنگ ایران گذاشته است.

«زروانیسم»یا به تعبیرى بهتر«آیین زروان»از گروه ادبیان رایج و معتبر یاد شده است که در آن:زروان (پهلوى:zurwan، اوستا:zrvan)خداى زمان است، او سرشتى جاودانه و بى‏کرانه دارد و بنیاد هستى و مبدأ آفرینش و به اصطلاح(قائم به ذات)است و به علت بى‏کرانگى، هیچ یک از آفریدگانش توان و امکان شناخت او را ندارند.در داستان آفرینش زروانى، اهریمن و هرمزدزادگان زروانند که نخستین به روشى ناراست و با دریدن شکم پدر به گیتى مى‏آید و اهورامزدا، بى‏درنگ پس از هم‏شکم خویش، اما به طریق معمول.

در باور زروانیان از زروان بى‏کران، زمان محدود نه هزار ساله پدید مى‏آید که در آن اهریمن و اهورا مزدا و یاورانشان، پیوسته در ستیزند تا این که با پیروزى هرمزد و اهوراییان‏صدوران زروان کرانه‏مند پایان مى‏یابد. 1 زروان در اوستا اهمیت سزاوارى ندارد، اما بر پایه نوشته‏هاى عصر ساسانى-که مهم‏ترین و وسیع‏ترین آگاهى‏هاى مربوط به زروان از آن دوران است-در میان عامه مردم، خدایى بسیار مورد اقبال و ستایش بوده است. 2 روان‏شاد دکتر مهرداد بهار بر این اعتقاد است که زروان، ایزدى هند و ایرانى نیست، بلکه در اصل یک خداى بومى آسیاى غربى است. 3 درباره زمان دقیق پیدایى آیین زروان، نظریه استوار و یکسانى وجود ندارد، گروهى آن را از دوران ساسانیان و در میان زرتشتیان باختر ایران مى‏دانند که زیر تأثیر اعتقادات نجومى بین النهرینى رواج یافته است، عده‏اى نیز کهن پیشینگى‏اش را به پیشتر از زرتشت مى‏رسانند 4 که اشارات گواه بر درستى این دیدگاه قوى‏تر است.بر بنیاد گستردگى دانسته‏هاى بازمانده از روزگار ساسانیان درباره زروان و نیز جلوه‏هاى پنهان و پیداى انگاره‏هاى این آیین در باورهاى دینى و مذهبى رایج این دوره، واژه (زروان)در ترکیب نام‏هاى کسان روزگار ساسانى مانند:

زروان داد و زروان دخت، متداول بوده است. 5 نکته شایان توجهى که در همین باره و در پیوند با موضوع این یادداشت، باید بدان اشاره کرد این است که واژه «زروان»در شاهنامه نیز به صورت نام ویژه براى پرده‏دار پادشاه نامدار ساسانى، انوشیروان، به کار رفته است:

یکى نامور بود(زروان)به نام

که او را بدى بر در شاه ام

کهن بود و هم حاجب شاه بود

فروزنده رسم درگاه بود 6

(8/147/1577 و 1578)

در تحقیق و توضیح کیش زروان، کتاب‏ها و مقالات و یادداشت‏هاى گوناگونى فراهم آمده است 7 که در بین آنها سه اثر جداگانه به زبان پارسى دیده مى‏شود: 8

ترجمه زروان(زنر)، سنجش زمان در ایران باستان (فریدون جنیدى)و آیین زروانى، مکتب فلسفى -عرفانى زرتشتى بر مبناى اصالت زمان(مسعود جلالى مقدم.)

کتاب جاى پاى زروان، خداى بخت و تقدیر از آقاى هوشنگ دولت‏آبادى، جدیدترین پژوهش منتشر شده به زبان پارسى درباره آیین زروانى است که در پانزده فصل به بررسى این دین باستانى ایران و نشانه‏هایش از کهن‏ترین روزگاران تا عصر حاضر مى‏پردازد.پژوهشگر گرامى در دسته‏بندى منابع ایرانى مربوط به زروان، سومین مأخذ بنیادین را به درستى شاهنامه دانسته و بر همین پایه در فصلى ویژه و نیز به صورت پراکنده در بخش‏هاى دیگر به بررسى متن حماسه ملى ایران زمین پرداخته‏اند که بعضى از نکات و مطالب بیان شده، نیازمند تأمل و توضیح است که در این یادداشت بدانها خواهیم پرداخت، ولى پیش از آن، این نکته پیشنهادى جهت عنایت پژوهشگر گرامى و دیگر محققان شاهنامه آورده مى‏شود که شاهنامه‏ Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4

گنجینه شایگانى فرهنگ و ادب ایران پیش از اسلام با مایه‏هایى از محیط اسلامى زمان تدوین منابع آن است.به همین جهت اندیشه‏ها و اشارات و آیین‏هاى دیرسال دین‏ها و باورهاى ایران بستان را با تفاوت‏هاى کمى و به گونه پوشیده و آشکار در واژگان و داستان‏ها و مضامین و...آن مى‏توان یافت، اما همواره باید در پژوهش‏هاى شاهنامه شناختى از این نوع، با دقت و ژرف‏نگرى ویژه و احتیاط علمى خاصى گام پیمود و با تأویل شتابکارانه کوچک‏ترین اشاره و نکته، تحقیق علمى را فداى مصادره به مطلوب کردن‏ها و نتایج از پیش تعیین شده نکرد و همیشه همانندى‏ها را دلیل قاطع تأثیر و تأثرات ندانست.بلکه در چنین مواردى تطبیق و پیشنهاد، علمى‏تر از ارائه نظر قطعى درباره اثرگیرى و اثرپذیرى است، مگر این که شواهد معتبر درون و بیرون متن هرگونه گمانى را بزداید.

با این توضیح، پیشنهادهایى درباره چند نکته از مطالب کتاب ذکر مى‏شود:در(ص 48)آمده است: «سومین منبع معتبر ایرانى، خداى نامه یا تاریخ غیر مکتوب ایران باستان است که مردم آن را سده‏ها و شاید هزاره‏ها سینه به سینه نقل کرده‏اند و در آخر کار ایرانى بزرگوار، فردوسى، آن را با صداقت هم‏مرز با وسواس به نظم درآورده و براى ایرانیان حفظ کرده است

نخست این که کاربرد لفظ«هزاره‏ها»براى انس مردم ایران با روایات خداى‏نامه و بازگویى آنها چندان درست نمى‏نماید، چرا که از آغاز اولین اقدامات تدوین (خوتاى نامگ)در عصر انوشیروان تا روزگار نظم داستان‏هاى مبتنى بر آن، یعنى دوران استاد توس، فاصله زمانى تقریبا پانسد یا شش سد ساله‏اى بوده است و این را نباید(هزاره‏ها)خواند بلکه همان تعبیر (سده‏ها)درست‏تر است.

ثانیا، فردوسى متن خداى‏نامه را به نظم درنیاورده است بلکه دفترى را که به نام شاهنامه ابو منصورى و از روایات زبانى و نوشتارى بنیاد گرفته بر آن(خداى نامه) پراکنده در عصر فردوسى که به وسیله موبدان سامان یافته بود چونان اساس کار در پیوستن شاهنامه در دست داشته است و البته پاى‏بند صرف آن نیز نبوده، بلکه از منابع مکتوب دیگرى نیز در پى افکندن کاخ نظم بلند خویش سود جسته است.لذا(خوتاى نامگ)پهلوى، منبع باواسطه شاهنامه فردوسى است نه مأخذ مستقیم و بنیادین آن.اساسا متن پهلوى کامل خداى نامه در زمان فردوسى از بین رفته بوده و این واقعیت پذیرفته شده، آشکارا در دیباچه استاد بر شاهنامه گفته آمده و هیچ گمانى در درستى آن نیست:

یکى نامه بود از گه باستان

فراوان بدو اندرون، داستان

پراگنده در دست هر موبدى

از او بهره‏اى نزد هر بخردى

یکى پهلوان بود دهقان نژاد

دلیر و بزرگ و خردمند و راد

پژوهنده روزگار نخست

گذشته سخنها همه باز جست

ز هر کشورى موبدى سالخورد

بیاورد کین نامه را گرد کرد 8

(1/12/115-119)

چو بشنید از ایشان سپهبد سخن

یکى نامور نامه(شاهنامه ابومنصورى)افگندبن

(خالقى، 1/12/124)

در(ص 48)سپیدموى زاده شدن زال و بى‏زارى سام از این کودک و اهریمنى خواندن او را با زایش اهریمن از زروان در پیوند دانسته و گمان تداعى این داستان را در اندیشه سام مطرح کرده‏اند.اما با توجه به تأثیر بیشتر باورهاى زرتشتى در شاهنامه 10 در سنجش با آداب و عقاید دیگر آیین‏هاى ایران پیش از اسلام، به نظر مى‏رسد که روى گردانى سام از فرزند و بچه اهریمن و دیو و پرى نامیدن او متأثر از این پندار مزدیسنایى است که دژ چهرگى و نقص خلقت از عوامل و نشانه‏هاى اهریمنى است. 11 بهترین شاهد این موضوع، گفتار متن پهلوى معتبر(بندهش)درباره پیوند جمشید و خواهرش، جمگ، با دیوان و زایش جانوران از آنهاست: «این را نیز گوید که چون فرّه از جم بشد به سبب بیم از دیوان، دیوى را به زنى گرفت و جمگ، خواهرش، را به زنى به دیوى داد، کپى و خرس بیشه‏اى دنب‏دار و دیگر سرده‏هاى تباه‏کننده از ایشان ببود و پیوند او نرفت.» 12

چنان که براساس همان منبع از ازدواج زنى جوان با دیو، و مردى جوان به فرمان ضحاک فرزندى زنگى زاده مى‏شود. 13 نکته اساطیرى مهمى که در پس پشت سپیدموى زاده شدن زال در شاهنامه مى‏توان جست و خود نشانه پوشیده دیگرى در تأیید زرتشتى بودن بنیان این بیت مورد نظر پژوهنده گرامى است:

چه گویم که این بچه دیو چیست

پلنگ دو رنگ است گر بربرى است

(خالقى، 1/166/65)

این است که(سام)در منظومه(سام‏نامه)با (پرى دخت)، دختر فغفورچین و از نژاد پریان، ازدواج مى‏کند، از سویى به استناد طومارهاى نقالان، پرى دخت مادر زال است پس دلیل نقص خلقت ظاهرى زال، همچون روایت بندهش پیوند سام آدمى‏نژاد با دخترى از نوع پریان است. 14 نغزتر این که‏ Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4

این داستان سام نامه بازتاب داستانى رابطه(گرشاسپ سام نریمان)با پرى اهریمنى و پتیاره کردارى به نام (خناثتى:xanathati)در وندیداد اوستاست. 15 مجموعه این دلایل به هم پیوسته و درآمیخته داستانى، حماسى و اساطیرى باور زرتشتى نهفته در داستان زادن زال در شاهنامه را استوارتر مى‏کند.اما نکته مورد اشاره پژوهشگر گرامى را نیز نباید در حد«همانندى و مقایسه»از نظر به دور داشت.در(ص 54)نوشته‏اند:«در شاهنامه که سند بسیار معتبر تاریخ نانوشته ایران کهن است، اشاره‏اى به باورهاى دینى شهریاران پیش از منوچهر نیست.از رویدادهاى بعد از منوچهر چنین برمى‏آید که تا زمان گشتاسپ پادشاهان ایران اعتقادات زروانى را حفظ کرده‏اند.»این نظر پژوهشگر گرامى دو مساله مهم را که هر دو داراى مثال نقض در شاهنامه است، پیش کشیده.

نخست:عدم ذکر باور دینى شهریاران پیش از منوچهر که با روى‏کرد به شواهد متن شاهنامه، پذیرفتنى نیست، چون فردوسى آشکارا و به تأکید از کیش فریدون که(مهرپرستى)است، نام برده:

فریدون به خورشید بر، برد سر

کمر تنگ بستش به کین پدر

(خالقى، 1/71/268)

پرستیدن مهرگان دین اوست

تن آسانى و خوردن آیین اوست

اگر یادگار است از او ماه و مهر

بکوش و به رنج ایچ منماى چهر

(خالقى، 1/89/9 و 10)

دقیقى نیز درباره آیین لهراسپ که پیروى از راه جمشید است، مى‏گوید:

نیایش همى کرد خورشید را

چنان بوده بد راه جمشید را

6/66/22)

دوم:درباره زروانى بودن شاهان شاهنامه تا روزگار گشتاسپ که باز با توجه به ابیات شاهنامه در این فاصله زمانى داستانى باید گفت قراین زرتشتى و مهرى بودن ایرانیان پیش از زرتشت در شاهنامه استوارتر است و البته بودن پنداشت‏ها و کردارهاى افزون‏تر مزدیسنایى در قیاس با دیگر ادیان ایرانى پیش از اسلام در عصر قبل از ظهور زرتشت که از ناسازگارى‏هاى تاریخى شاهنامه است، صرفا ریشه در منبع باواسطه فردوسى یعنى(خوتاى نامگ)پهلوى دارد که به دلیل تدوین در دوره ساسانى و زیر نفوذ موبدان از تأثیر بسیار آداب و اعمال زرتشتى بدون عنایت به روند زمانى و داستانى روایات بى‏بهره نمانده است.اما اعتقادات مهرى هم که نشانه‏هاى گوناگونى در روایى و نفوذ آن در شاهان و یلان پیش از زرتشت شاهنامه وجود دارد-از آن جایى که آیین غالب ایران قبل از زرتشت بوده-یادگارهایى از خود در متن شاهنامه بر جاى گذاشته است.بر این اساس، بودن چند اعتقاد اندک زروانى در برخى از داستان‏هاى شاهنامه در برابر انبوه اشارات و اعتقادات مزدیسنایى و باورهاى مهرى متعدد نمى‏تواند جانب (زروانیگرى)را حداقل طبق متن شاهنامه برتر بدارد.

همین نکته درباره«دین رستم و زال»نیز صادق است که پژوهنده گرامى آنها را بر آیین زروان و زابلستان را کانون مقاومت زروان‏پرستان دانسته‏اند.(ص 57)حال آن که از میان نظریات مختلف در باب«دین رستم» 16 به استناد شاهنامه نخست زرتشتى بودن او(اشاره دقیقى به دین‏پذیرى زال و رستم و نام بردن رستم از امشاسپندان زرتشتى در ستایش کیخسرو)و سپس بر آیین مهر بودن او مقبول‏تر است که البته(مهرى بودن) وى با توجه به نشانه‏هاى درون متنى شاهنامه و بیرون از آن، طرفداران بیشترى دارد و پذیرفته‏تر نیز به نظر مى‏رسد. 17 از این روى اگر چه(مهرى بودن)رستم امر ثابت شده و مسلمى نیست ولى نشانه‏ها و دلایل استوار دارنده آن بر قراین(زروان کیشى)او برتر است.در (ص 70)علت یادنشدن نام(رستم در اوستا را دشمنى او با دین زرتشت دانسته و نوشته‏اند:«نمى‏توان انتظار داشت که اوستا دلاورى رستم را بستاید و زروانى بودنش را فراموش کند.»در باب این موضوع باید توجه داشت که در اوستا از بدترین دشمنان ایران مانند ضحاک و افراسیاب و مهتر مخالفان آیین زرتشت، ارجاسپ، سخن رفته است، هم‏چنین از شهریایاران ایران پیش از گشتاسپ-که به نظر پژوهشگر محترم، همه بر کیش زروان بوده‏اند-با ستایش و شکوه بسیار نام برده شده است.بر همین بنیاد زرتشتى نبودن زال و رستم، نمى‏تواند دلیل عدم ذکر آنها در اوستا باشد و:«علت آن را نمى‏توان دشمنى زردشتیان با رستم دانست.» 8

مرحوم دکتر مهرداد بهار بحث مستدل و قابل توجهى درباره چرایى تهى بودن اوستا از داستان‏هاى زال رستم دارند که مختصر آن چنین است که چون تدوین اوستا پیشتر از گردآورى روایات رستم و زال انجام شد استأنام و داستانى از آنها در نامه مینوى آیین زرتشت نیامده و سپستر نیز با توجه به پاى‏بندى موبدان به مندرجت متن اوستا و سپندینگى هز آنچه در آن آمده گناه دانستن افزایش عناصر و داستان‏هاى بیگانه بر آن در اوستا و دیگر متون زرتشتى، یادکرد در خورى از رستم نشده است. 19 در برابر، چون نیاى رستم، گرشاسپ پهلوانى اوستایى است همواره در متون پهلوى با ارج و بزرگى وصف مى‏شود.در(ص 109)ضمن بازآورد داستان بزرگمهر از شاهنامه آمده است که:«بعد از آن تنها اثرى که از او مى‏یابیم، زمانى است که با چشم میل کشیده به پیشگاه خسرو دادگستر فراخوانده مى‏شود.»در صورتى که مطابق روایت شاهنامه، دیدگان بزرگمهر بر اثر دیریازى زندانى شدن او در جایگاهى تنگ و تیره نابینا مى‏شود نه به سبب میل شکنجه انوشیروانى:

بر این نیز بگذشت چندى سپهر

پرآژنگ شد روى بوزرجمهر

دلش تنگ‏تر گشت و باریک شد

دوچشمش ز اندیشه تاریک شد

(8/260/3553/3554)

بدو گفت بازار من خیره گشت

چو چشمم از این رنجها تیره گشت

(8/262/3592)

بفرمود تا رفت نزدیک تخت

دل شاه کسرى غمى گشت سخت

که داننده را چشم بینا ندید

بسى باد سرد از جگر برکشید

(8/263/3607/3608)

در بیت:

چو بشنید این جستن باد او ز گیتى نگیرد کسى یاد او

ترکیب(باد جستن)را ناظر بر آن باور زروانى

از آیین زروان تا شاهنامه (4 صفحه - از 74 تا 77)
نویسنده:آیدنلو، سجاد

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد