راهرو عشق

راهرو عشق کویراست، که دریا بودنش را به آفتاب بخشید،آفتاب هم گرمی اش را نمی تواندبه همه نبخشد!

راهرو عشق

راهرو عشق کویراست، که دریا بودنش را به آفتاب بخشید،آفتاب هم گرمی اش را نمی تواندبه همه نبخشد!

زمان ایستا و زمان پویا در شاهنامه




شاهنامه فردوسی به عنوان یکی از شاهکارهای حماسی جهان، نه تنها بزرگترین و پرمایه‌ترین دفتر شعری باقی مانده از عهد سامانیان و غزنویان است، بلکه مهم‌ترین سند ارزش و عظمت زبان فارسی و روشن‌ترین گواه شکوه و رونق فرهنگ و تمدن دیرینه ایرانی است. 1 این اثر ارزشمند که به دلیل جامعیت و در برگرفتن دوره‌های مختلف پادشاهی ایران، نوعی «تاریخ جامع شاهنشاهی» به شمار می‌رود،2 از سه دوره اساطیری، پهلوانی و تاریخی تشکیل شده و در آن رویدادها و داستان‌های ایران باستان با هنرمندی استاد فرزانه توس، چنان در امتداد هم قرار گرفته‌اند که گویی از نظر زمانی متصل و به هم پیوسته‌اند. به عبارتی بهتر، خواننده شاهنامه با شاعر مبتکر و نابغه‌ای روبرو است که با درایت خود توانسته میراث هزاران سال یک ملت را در قالب سلسله حماسه‌های مرتبط به هم با مقداری از تاریخ منظوم، ساخته و پرداخته کند.3 با بررسی دقیق شاهنامه در می‌یابیم که هر چند دوره‌های اساطیری، پهلوانی و تاریخی دارای ویژگی‌های خاص خود بوده و از جهاتی با یکدیگر متفاوتند، اما هر سه از نظر ابهام در «زمان» وقوع حوادث، تقریباً دارای وضعیت یکسانی هستند. به ویژه دوره‌های اساطیری و پهلوانی که به دلیل مبتنی بودن بر روایت‌های شفاهی و سینه به سینه، دارای ابهام بیشتری بوده و نمی‌توان در مورد کیفیت زمان وقوع رویدادهای آنها به صراحت اظهار نظر کرد.   زمان ایستا با اندکی دقت و تامل در مورد چگونگی ابهام زمانی موجود در آثار حماسی می‌توان دریافت که حماسه‌ها قرن‌ها پس از وقوع حوادث، به وجود می‌آیند و انسان‌ها در زمان بروز جنگ‌ها و حوادث، تماشاگر رویدادهایی هستند که هیچ امر خارق‌العاده‌ای در آنها دیده نمی‌شود. اما همین حوادث با گذر زمان و قرون متوالی، به تدریج از حالت اولیه خود خارج شده، با توجه به اهداف وقوع آنها، اعم از استقلال ملی، جنگ با دشمنان و... کم‌کم رنگ تقدس می‌گیرند. فواصل زمانی و مکانی خود را نیز کم کم از دست داده، با یکدیگر مرتبط می‌شوند، به طوری که در نهایت به وقایعی منظم و مدون مبدل می‌گردند.4 در واقع، حوادثی که در حماسه‌ها به صورت متوالی و پی‌درپی ظاهر می‌شوند، از نظر تاریخی، زمان دقیق و مشخصی ندارند و در‌هاله‌ای از «ابهام» زمانی فرو رفته‌اند. چه بسا نیز دو حادثه که قرن‌ها با هم فاصله زمانی دارند، در گذر قرون و اعصار با هم ادغام شده، تشکیل یک داستان داده‌اند.5 در چنین شرایطی، سراینده حماسه با رویدادهایی مواجه است که تنها کنش و واکنش آنها باقی مانده و جزییات اولیه درگذر قرون حذف شده اند. به همین سبب شاعر می‌بایست علاوه بر ترمیم ساختار داستان‌ها و رویدادها، با مهارت و هنرمندی خود از لحاظ زمانی نیز آنها را سازماندهی کند و با قرار دادن حوادث در قالب‌های زمانی، جلوه قابل درکی به آنها ببخشد. در این زمینه، شاهنامه فردوسی از جمله شاهکارهای حماسی است که رویدادهای آن با گذر از قرون متمادی به دست استاد توس رسیده‌اند و او با مهارت بی‌بدیل خود آنها را آرایش داده، از نظر زمانی کوشیده است با بیان مدت‌های معین؛ مانند سال، ماه، هفته و... برای هر یک از رویدادها و نیز استفاده از واحدهای زمانی، چون طلوع، غروب و... آنها را در چهارچوب زمانی طبیعی و مشخص بیان کند. این زمان نمادین هرچند معنابخش کنش و واکنش‌های شاهنامه است، اما اغلب ایستا و بی‌حرکت است و تنوع چندانی در آن مشاهده نمی‌شود؛ به طوری که با بررسی دقیق رویدادها متوجه می‌شویم که روزهای مختلف که چون قالبی این رخدادها را در برگرفته‌اند، از لحاظ جوی تفاوت چندانی با یکدیگر نداشته، عموماً ساکن و یکسانند و حوادث در آنها اغلب به دور از پویایی زمان، در فضایی منجمد به وقوع می‌پیوندند و اگر تغییری در جو روزها رخ می‌دهد، معمولاً یا به سبب تاخت و تاز اسبان است: ز گرد سپه روشنایی نماند ز خورشید شب را جدایی نماند6 ز تیر و ز پیکان هوا تیره گشت همی آفتاب اندران خیره گشت (ج4/ص 193/ ب 1250ـ1249) جهان گشت چون روی زنگی سیاه چه از باره دژ چه گرد سپاه تو گفتی برآمد یکی تیره ابر هوا شد بکردار کام هژبر (ج3/ص 246/ب 3721ـ3720) و یا در اثر انبوهی و برخورد شدید دو لشکر است که آن هم زاییده خیال شاعر برای جلوه بخشی به رویدادهاست و به عبارتی «فضای مصنوع» به شمار می‌رود: ز عراده و منجنیق و ز گرد زمین نیلگون شد هوا لاژورد خروشیدن پیل و بانگ سران درخشیدن تیغ و گرز گران تو گفتی برآویخت با شید ماه زباریدن تیر و گرد سپاه (ج5/ص 313/ب 1307ـ1305) هوا تیره گشت از فروغ درفش طبر خون و شبگون و زرد و بنفش کشیده همه تیغ و گرز و سنان همه جنگ را گرد کرده عنان تو گفتی سپهر و زمان و زمین بپوشد همی چادر آهنین بپرده درون شد خور تابناک ز جوش سواران و از گرد و خاک (ج4/ص 133/ ب 288ـ285)   زمان پویا این فضای ساکن و بی‌حرکتی که همچون بستری رویدادهای شاهنامه را در خود جای داده، گاهی به شکل نادری، حالت طبیعی به خود می‌گیرد و حوادث در قالب و بستر فصل‌های مشخصی ظاهر می‌شوند که این پدیده، علاوه بر کمک به شفافیت زمان وقوع این حوادث، تا حدودی نیز زمان بی‌روح این اثر حماسی را زنده و پویا می‌سازد. نکته قابل تاملی که در ارتباط با فصل‌های به کار رفته در شاهنامه وجود دارد، این است که: با توجه به شواهد موجود در اوستا، به ویژه در متون «یشت‌ها» و نیز «خرده اوستا»، ایرانیان باستان، تنها قائل به وجود دو فصل‌هامین7 (تابستان) و زیم (زمستان) بوده اند. به عبارتی دیگر، آنها سال را به دو فصل تابستان و زمستان تقسیم می‌کردند که مدت این فصل‌ها نیز در همه مناطق یکسان نبوده و آب و هوای محل، در تعیین مدت آنها نقش اساسی داشته است؛ به گونه‌ای که در بعضی از مناطق، تابستان هفت ماه و زمستان پنج ماه و یا بالعکس بود. ولی معمولاً تابستان از «هرمزد روز» فروردین آغاز می‌شد و تا «انیران روز» مهرماه ادامه داشت و زمستان نیز از «هرمزد روز» آبان شروع می‌شد و در «اسفندماه» پایان می‌یافت.8 بعدها با گسترش دین زرتشت، سال به چهار فصل که تقریباً نامساوی بودند، تقسیم شد که به هر کدام از آنها «ییر» یا «رتو» اطلاق می‌شد و در پایان هر یک از این فصل‌ها نیز معمولاً جشن معروفی برگزار می‌شد.9 با بررسی دقیق رویدادهای شاهنامه متوجه می‌شویم که برخلاف تقسیم باستانی فصل‌ها، سه فصل به نام‌های بهار، زمستان و خزان حضور دارند که با نقش آفرینی گوناگون خود، زمان راکد حاکم بر رخدادها را تا حدودی تحرک می‌بخشند. در این میان نیز دو فصل زمستان و بهار به عنوان بستر زمانی حوادث استفاده شده و خزان تنها برای توصیف، تشبیه و... به کار رفته است. به عبارتی دیگر، فردوسی برخلاف کیفیت تقسیم‌بندی فصل‌ها در ایران باستان عمل کرده و فصل «بهار» را جایگزین «تابستان» کرده است. دلیل این کار هرچند به روشنی معلوم نیست، اما در این زمینه می‌توان به عقیده زرتشتیان آتشکده «برزین‌مهر» نیشابور که در نزدیکی توس ـ محل سکونت فردوسی ـ می‌زیستند، اشاره کرد که برخلاف نگرش دیگر ایرانیان باستان معتقد به وجود دو فصل «زمستان» و «بهار» بوده‌اند و تاکنون نیز بر همین عقیده استوار مانده‌اند.10 هرچند این عامل نمی‌تواند دلیل قاطعی برای این جا به جایی فصل‌ها باشد ولی می‌توان آن را در کنار سایر دلایلی که مسبب این جایگزینی فصل‌ها در شاهنامه‌ شده‌اند، درنظر گرفت. در ادامه به بررسی چگونگی کاربرد دو فصل زمستان و بهار به عنوان بستری برای وقوع حوادث شاهنامه می‌پردازیم.   1) بهار «بهار» پرکاربردترین فصل به کار رفته در شاهنامه است و فردوسی 113 بار به صراحت از آن در جنبه‌های مختلف رویدادها نام می‌برد که این نقش‌آفرینی طبعاً تأثیر مستقیمی در ایجاد تنوع و شکستن زمان ایستای شاهنامه دارد. مهمترین کاربرد این فصل، در بر گرفتن برخی رویدادهای شاهنامه است. بدین معنی که حوادث شاهنامه که در میان هاله‌ای از ابهام زمانی حاصل از گذر زمان فرو رفته‌اند، گاه در بستر فصل‌هایی چون بهار رخ می‌دهند که این امر نه تنها زمان بی‌جان اثر را از خشکی و بی‌روحی خارج می‌سازد، بلکه تا حدودی نیز از ابهام موجود کاسته، باعث شفافیت زمان وقوع حادثه می‌شود. با بررسی دقیق‌تر رویدادهای شاهنامه درمی‌یابیم که 9 حادثه از این اثر به شکل مستقیم در بستر فصل «بهار» رخ داده‌اند که عمدتاً نیز در دوره پهلوانی و به‌ویژه در «جنگ کیخسرو با افراسیاب» به وقوع می‌پیوندند. در ادامه به مواردی از این کاربرد اشاره می‌کنیم:   زمان آشنایی زال با رودابه: مه فرودین و سرسال بود لب لشکرگه زال بود همی گل چدند از لب رودبار رخان چون گلستان و گل در کنار (ج 1/ ص 164/ ب 421ـ420)   بازگشت گیو به ایران پس از یافتن کیخسرو: بهاران و جیحون و آب روان سه جوشن ور و اسپ و برگستوان بدین ژرف دریا چنین بگذرد خردمندش از مردمان نشمرد (ج 3/ ص 229/ ب 3487ـ3486)   تولد سیاوش در بهار: بسی بر نیامد برین روزگار که رنگ اندر آمد بخرّم بهار جدا گشت زو کودکی چون پری بچهره بسان بت آزری (ج 3/ ص 10ـ9/ ب 66ـ65)   توقف و درنگ کیخسرو تا بهار در مکران بعد از شکست شاه آن سرزمین: جهاندار سالی بمکران بماند زهرجای کشتی‌گران را بخواند چو آمد بهار و زمین گشت سبز همه کوه پر لاله و دشت سبز چراگاه اسبان و جای شکار بیاراست باغ از گل و میوه دار باشکش بفرمود تا با سپاه بمکران بباشد یکی چندگاه (ج 5/ ص 349/ 1949ـ1946)   بازدید بهرام گور از روستایی که به وسیله‌ی کارگزاران او ویران شده بود: چو یک سال بگذشت و آمد بهار بران ره بنخچیر شد شهریار بران جای آباد خرم رسید نگه کرد و برجای بر ده ندید (ج 7/ ص 327/ ب 379ـ378)   2) زمستان زمستان که 5 بار به صراحت از آن در شاهنامه نام برده شده است، دومین فصلی است که بعد از بهار زمینه و بستر برخی وقایع شاهنامه قرار گرفت و تا حدودی زمان ساکن شاهنامه را متحرک ساخته است. این فصل که معمولاً همراه با مظاهر آن (برف، سرما و...) رویدادهای مربوطه را تحت‌الشعاع خود قرار داده، گاه به شکل طبیعی در میان حوادث ظاهر می‌شود و گاه نیز نتیجه ویژگی خارق‌العاده بودن حوادث حماسه است و رنگ و بوی طبیعی ندارد. در ادامه برای هر یک از این موارد نمونه‌هایی ذکر می‌کنیم. الف) زمستان طبیعی مواجه شدن سپاه ایران به فرماندهی طوس با برف و سرمای زمستانی در عبور از کلات: یکی ابر تند اندر آمد چو گرد زسرما همی لب بدندان فسرد سراپرده و خیمها گشت یخ کشید از بر کوه بر برف نخ بیک هفته کس روی هامون ندید همه کشور از برف شد ناپدید (ج 4/ ص 72ـ71/ ب 9954ـ993)   حملة کیخسرو به توران و پیام افراسیاب به وی مبنی بر فرارسیدن زمستان: زمستان و سرما بپیش اندرست که بر نیزه‌ها گردد افسرده دست بدامن چو ابر اندر افگند چین بروبوم ما سنگ گردد زمین (ج 5/ ص 305/ ب 1173ـ1172) ب) زمستان غیرطبیعی استفاده تورانیان از جادوگر برای ایجاد برف و سرما در اردوگاه ایران در داستان «کاموس کشانی»: چنین گفت پیران بافسون پژوه کز ایدر برو تا سر تیغ کوه یکی برف و سرما و باد دمان بریشان بیاور هم‌اندر زمان هوا تیره‌گون بود از تیرماه همی گشت بر کوه ابر سیاه چو با زور در کوه شد در زمان برآمد یکی برف و باد دمان همه دست آن نیزه‌داران زکار فروماند از برف در کارزار (ج 4/ ص 138ـ137/ ب 350ـ346)   مواجه شدن اسفندیار با برف و کولاک در خوان ششم: هم‌اندر زمان تندبادی زکوه برآمد که شد نامور زان ستون جهان سربسر گشت چون پرّ زاغ ندانست کس باز هامون ز راغ ببارید از ابر تاریک برف زمینی پر از برف و بادی شگرف (ج 6/ ص 187/ ب 355ـ353)   بارش برف پس از ناپدید شدن کیخسرو: کیخسرو و پهلوانان دیگر که به بدرقة وی آمده بودند، پس از پیمون بیابان دراز و خشک به چشمه‌ای می‌رسند که در همان مکان توقف می‌کنند. کیخسرو شبانه در آن چشمه غسل می‌کند و به پهلوانان این‌چنین می‌گوید: شما بازگردید زین ریگ خشک مباشید اگر بارد از ابر مشک زکوه اندر آید یکی باد سخت کجا بشکند شاخ و برگ درخت ببارد بسی برف ز ابر سیاه شما سوی ایران نیابید راه (ج 5/ ص 413/ ب 3025ـ3023)   و فردای آن روز که کیخسرو ناپدید شد پهلوانان به دلیل بی‌توجهی توصیة وی، با برف و کولاک شدیدی مواجه می‌شوند: هم‌آنگه برآمد یکی باد و ابر هوا گشت برسان چشم هژبر چو برف از زمین بادبان برکشید نبُد نیزه نامداران پدید یکایک ببرف اندرون ماندند ندانم بدان جای چون ماندند (ج5 / ص415ـ414 / ب 3048ـ3046) غیر از موارد یادشده، که در آنها «بهار» و «زمستان» تاثیر مستقیمی در شکل‌گیری وقایع دارند، در سایر موارد شاهنامة فردوسی یا مانند نمونة زیر تنها نامی از فصل‌ها برده می‌شود: نکردی بشهر مداین درنگ دلاور سری بود با نام و ننگ بهار و تموز و زمستان و تیر نیاسود هرمز یل شیرگیر همی گشت گرد جهان سربسر همی جست در پادشاهی هنر (ج8 / ص 331ـ330 / ب 271ـ269) بدویست گیهان خرم‌ بپای همو داد و داور بهر دو سرای بهار آرد و تیرماه و خزان برآرد پر از میوه دار رزان (ج 1 / ص 175ـ174 / ب 599ـ598) و یا شاعر از فصل‌ها برای موارد مختلف آرایه‌های ادبی (تشبیه، استعاره و ...) استفاده کرده و در این امر نیز معمولاً از دید روزگار خود که مبتنی بر چهار فصل است، بهره می‌گیرد؛ به طوری که در توصیفات خود، از فصل خزان نیز ـ برخلاف دید باستانی به فصل‌ها ـ استفاده می‌کند. این نوع کاربرد فصل‌ها که هرگز ارتباطی با زمان وقوع یک واقعه ندارد، در اغلب توصیفات رزمی و بزمی شاهنامه و حتی مکانی نیز یافت می‌شوند و ما در این جا تنها به ذکر چند نمونه بسنده می‌کنیم. توصیف مازندران: که مازندران شهر ما یاد باد همیشه برو بومش آباد باد که بوستانش همیشه گلست بکوه اندرون لاله و سنبلست هوا خوشگوار و زمین پرنگار نه گرم و نه سرد و همیشه بهار (ج 2 / ص 77 / ب 27ـ25) توصیف قنوج: بجایی که باشد همیشه بهار نسیم بهار آید از جویبار گهر هست و گنج درم چو باشد دژم دل نباشد بغم (ج 7 / ص 77 / ب 2051ـ2050) توصیف بزمگاه: یکی بزمگه ساخت چون نوبهار بیاراست ایوان گوهر نگار (ج 7 / ص 338 / ب 572) بیاراست رامشگهی شاهوار شد ایوان بکردار باغ بهار (ج 2 / ص 206 / ب 450) توصیف شخص (خسروپرویز): نه چون تو خزان و نه چون تو بهار نه چون تو بایوان چین برنگار (ج 9 / ص 203 / ب 3253) در پایان شایسته ذکر است که در کنار فصل‌ها که در زمان ایستای شاهنامه پدیدار شده و به آن تحرک‌ می‌بخشد، گاه با برخی از تغییرات جوی نیز روبرو می‌شویم که کاملاً طبیعی‌اند و حتی در مواردی نیز بر جریان یک رخداد تاثیر مستقیم دارند. «باد» نمونه بارز این تغییرات است که در چندین رویداد شاهنامه شاهد وزش آن هستیم و طبیعی است که مختص به فصل خاصی نیست. به عنوان مثال، شاعر در توصیف جنگ رستم و پیلسم در مورد این پدیدة طبیعی چنین می‌گوید: یکی باد برخاست از رزمگاه هوا را بپوشید گرد سپاه دو لشکر بهامون همی تاختند یک از دیگران باز نشناختند (ج 3 / ص 187 / ب 2860ـ2859) این وزش باد در جریان حرکت رشنواد به سوی روم، همراه با رعد و برق و بارش باران است. چنان بد که روزی یکی تندباد برآمد غمی گشت زان رشنواد یکی رعد و باران با برق و جوش زمین پر ز آب آسمان پرخروش (ج 6 / ص 362 / ب 153ـ152) * مدرس پیام‌نور و دبیر آموزش و پرورش شهرستان رامشیر   پی‌نوشت: 1ـ صفا، ذبیح‌الله، حماسه‌سرایی در ایران، تهران، انتشارات امیرکبیر، چ هفتم، 1384، ص 8 2ـ نولدکه،‌ تئودر، حماسه ملی ایران. ترجمة بزرگ علوی، تهران، انتشارات نگاه، چ پنجم، 1379، ص 124. 3ـ کفافی، محمدعبدالسلام، ادبیات تطبیقی (پژوهشی در باب نظریه ادبیات و شعر روایی) ترجمة سیدحسن سیدی، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی،‌چ اول، 1382، ص 250 4ـ صفا، ذبیح‌الله، حماسه سرایی در ایران، تهران، انتشارات امیرکبیر، چ هفتم، 1384، ص 7 5ـ تمام ابیات شاهد در این مقاله از شاهنامة فردوسی به کوشش سعید حمیدیان، تهران، نشر قطره، چاپ ششم، 1382 آورده شده است. 6ـ حمدیان، سعید، درآمدی بر اندیشه و هنر فردوسی، تهران، انتشارات ناهید، چ دوم، 1383، ص 17 7ـ در زبان بلوچی هنوز هم با تابستان «هامین» گفته می‌شود. (جنیدی، فریدون: زروان سنجش زمان در ایران باستان، تهران، انتشارات نقش جهان، چ اول، 1358، ص 23) 8ـ نبئی، ابوالفضل،‌ تقویم و تقویم‌نگاری در تاریخ، مشهد، انتشارات قدس رضوی، چ دوم، 1366، ص 21 9ـ همان، ص 21 10ـ رزوان سنجش زمان در ایران باستان، پیشین، ص24 نصرالله غبیشاوی www.ettelaat.com

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد