راهرو عشق

راهرو عشق کویراست، که دریا بودنش را به آفتاب بخشید،آفتاب هم گرمی اش را نمی تواندبه همه نبخشد!

راهرو عشق

راهرو عشق کویراست، که دریا بودنش را به آفتاب بخشید،آفتاب هم گرمی اش را نمی تواندبه همه نبخشد!

ترس

«ای که هستی بنده ی یزدان هم از یزدان بترس
ای که دیوان میکنی از صاحب دیوان بترس
ایکه یزدان را به یکتایی شناسی مرحبا
حق شناسی پیشه کن از کفرنشاسان بترس
»


.

«ایکه میترسی ز یزدان و نمیترسی ز کس
زیر دستان را مترسان و از زبردستان بترس
ای که داری حرص دنیایی مروت پیش گیر
مال دنیا آتش است از آتش دوران بترس








«اایکه عالم را مسخر کردی از ظلم و ستم
ظلم بی پایان بود از آه مسکینان بترس
ایکه گویی مال مردم از عسل شیرین تر است
گر عسل شیرین بود از نیش زنبوران بترس
ایکه چون جمشید غمخواری نداری در جهان
هرکجا که میرسی از این بترس و آن بترس


 

 

 



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد