
پورداوود در آدینه بیست بهمن 1264 ش ، بیست و هشتم جمادی الاولی 1303 ق
در سبزه میدان رشت در خانواده ای ملاک ، دیده به جهان گشود . پدرش حاجی
داوود از بازرگانان رشت بود و مادرش از خاندان مجتهدان بزرگ . در کودکی به
مکتب میرزا محمد علی رفت . خود می گوید: « شاید پنج یا شش ساله بودم که به
مکتب سپرده شدم . در آن روزگار ، در رشت ، دبستان و دبیرستان نبود ، به
ناچار بایستی به مکتب رفت . . . پدرم پهلوی خانه ی خود ، دبستان عنصری
امروزی ، مکتبی از برای پسران خود باز کرد و آخوندی را برای آموزش به آن ها
گماشت . آن مکتب خانه ی پارینه چندی است ، مقبره پدر و برادرانم می
باشد ، من هم پس از نوردیدن این همه سال های بلند در آن جا آرام خواهم گرفت
. آن چنان که از آن جا ناموخته بیرون آمدم ، ناموخته به آن جا باز خواهم
گشت . ابراهیم تحصیلات ابتدایی فارسی و عربی را در مدرسه حاجی میرزا
حسن رشت در بازارچه صالح آباد در سبزه میدان انجام داد و در سال 1323 ق یا
1284 ش به همراه برادرش سلیمان و سید عبدالرحیم خلخالی مدیر مدرسه حاج حسن
به تهران رفت و در کلاس های میرزا محمد حسین سلطان الفلاسفه ، طبیب نامی آن
دوران ، حاضر شد و همزمان درمدرسه فرانسوی زبان « آلیانس » به فراگرفتن
مقدمات زبان فرانسه پرداخت . پورداوود ، آن روزها از جوانان مشروطه طلب بود
. در ذی قعده 1326 ق ، در سال 1286 ش علیرغم میل پدر ، از راه قم و
کرمانشاه و بندار ، پس از دیدار از بیستون و طاق بستان و قصرشیرین و ایوان
مداین به « حلب » و در نهایت به « بیروت » رفت . در این زمان بود که وی نام
خانوادگی « پورداوود » را برخود نهاد و خاندان وی در گیلان « داوود زاده »
نامیده شدند . پس از چندی به ایران بازگشت و پس از اقامتی کوتاه در رمضان
1328 ق از راه باکو و وین راهی فرانسه شد . ابتدا در دبیرستان شهر « بُووه »
نام نویسی کرد و چندی بعد در رشتة حقوق دانشگاه پاریس به تحصیل پرداخت
انجمنی ادبی برپا کرد و نیز با صدنفر از ایرانیان جلسه ای بر ضد نظام دولت
تزاری روسیه برپا کرد و در جمادی الاولی 1332 ق به یاری محمد قزوینی نشریه
ایرانشهر را منتشر کرد ، که پس از سه ماه در شعبان همان سال همزمان با آغاز
جنگ جهانی اول تعطیل شد . بعد از شش ما که از آغاز جنگ می گذشت در سال
1333 از پاریس ، به بغداد رفت و در بیست و نهم رمضان همان سال تا 29 جمادی
الاولی سال بعد به یاری جمال زاده روزنامه « رستخیز » را منتشر کرد ، اشعار
میهنی او در این سال ها ورد زبان مردم بود . با پیشروی انگلیسی ها و تسخیر
« کوت العماره » پورداوود به کرمانشاه رفت و چون آن هم به دست روس ها
افتاد ، شبانه راهی قصر شیرین شد و به بغداد بازگشت . ترکان عثمانی در آن
روزها از انتشار « رستخیز » جلوگیری کردند . به استانبول رفت و در آن جا از
خروجش ممانعت به عمل آوردند ، پورداوود مدتی بعد پس از کسب مجوز خروج ، به
قصد امانت در سوئیس از راه بالکان به برلین رفت . آلمانی ها نیز از خروج
او جلوگیری کردند و او ناچار تا پایان جنگ جهانی اول و مدتی پس از آن در
آنجا ماند . او ابتدا در دانشگاه برلین و بعد در دانشکده شهر «
ارلانگن »، تحصیل در رشتة حقوق را ادامه داد و در این زمان با محمد قزوینی ،
سید حسن تقی زاده و نویسندگان مجلة « کاوه » آمد و شد داشت و به مطالعه
کتب ایران باستان و اوستا می پرداخت و زبان اوستایی و پارسی باستان و فرهنگ
ایران باستان را نزد ایران شناسان آموخت . در شهریور 1299 در آلمان ازدواج
کرد و در مهر 1301 یگانه فرزندش ، پوراندخت ، به دنیا آمد . در مهر 1304
به دعوت پارسیان هند از راه بغداد به هندوستان رفت و در این مدت بخشی از
تفسیر اوستا را منتشر کرد و به ایراد چند سخنرانی پرداخت . در 1307 ش از
هند به بلژیک رفت و سه سال بعد راهی برلین شد و حدود یک سال به تحقیق
درباره اوستا و تمدن ایران باستان پرداخت و بخش دیگری از تفسیر اوستا را
منتشر کرد . در این ایام به دلیل درخواست « رابیندرانات تاگور » فیلسوف
و شاعر معروف هند ، از دولت ایران مبنی بر اعزام استادی برای تدریس فرهنگ
ایران ، راهی دانشگاه « دیشوا بهاراتی » شد و حدود یک سال در آن جا ماند .
به عضویت گروه اوستاشناسی در آمد و ریاست شعبه فارسی و عربی را بر عهده
گرفت . پور داوود در 1312 ش دوباره عازم آلمان شد و پس از 4 سال به
ایران برگشت و به عنوان استاد در دانشگاه تهران به تدریس فرهنگ ایران
باستان و زبان اوستایی پرداخت . در اسفند ماه همان سال ، همراه علی اصغر
حکمت و رشید یاسمی ، از جانب دولت ایران برای تجدید روابط فرهنگی به
هندوستان رفت . در 1339 ش ، با سمت رئیس هیئت نمایندگی ایران ، در بیست و
پنجمین کنگره خاورشناسان به مسکو رفت و سپس عازم فنلاند ، سوئد و هلند شد .
در 1340 به دعوت دولت اسراییل برای شرکت در کنگره یادبود و هزار و
پانصدمین سال آزادی یهود به دست کوروش به آنجا رفت و پس از آن راهی انگلیس ،
رم ، آتن و قبرس شد . چهار سال بعد در بیست و ششمین کنگره خاورشناسان شرکت
کرد و به ریاست بخش ایران شناسی انتخاب شد و از سوی دانشگاه دهلی دکترای
افتخاری ادبیات دریافت کرد . در بمبئی به پاس خدمات فرهنگی ایشان سپاسنامه
ای از سوی مؤسسه شرقی کاما ، انجمن زردتشتیان ایران ، انجمن فرهن باستان و
ایران کیک و نیز سازمان جوانان زردتشتی به او تقدیم شد . در ششم بهمن
1344 نمانیده پاپ در ایران از سوی پاپ ششم ، نشان شوالیه سن سیلوستر را به
پاس خدمات انسان دوستانه پور داوود به وی اعطا کرد و در هجدهم فروردین 1345
در جلسه فرهنگی ایران و هند ، نشان تاگور را دریافت کرد . در همان سال
برای عضویت در آکادمی جهانی هنر و علم انتخاب شد . ابراهیم پور داوود ،
رئیس انجمن فرهنگی ایران و آلمان ، عضو شورای فرهنگی سلطنتی و جزو هیئت
امنای کتابخانه پهلوی بود و ایشان انجمن ایران شناسی را در تهران ، پس از
جنگ جهانی دوم بنیاد نهاد و کلاس هایی برای تدریس زبان و فرهنگ باستانی
ایران در مدرسه فیروز بهرام تهران برای تدریس زبان و فرهنگ باستانی ایران
برگزار کرد و خود نیز به تدریس پرداخت . پور داوود نزد ایران شناسان
جهان از مقامی شامخ برخوردار است . او نخستین استاد و بنیانگذار تحقیقات
علمی درباره زردتشت و اوستا در ایران است . در شانزدهم مهرماه 1325
یادنامه ای در 2 جلد به چاپ رسید ، که یکی به فارسی با مقاله ای مفصل از
محمد معین درباره پورداوود بود و دیگر حاوی مقالات خاورشناسان به زبان های
بیگانه بود . در آبان ماه همان سال ، دانشگاه تهران شصتمین سالروز تولد
پورداوود را در تالار دانشکده ادبیات و دانشسرای عالی ، جشن گرفت ، که
استاد بدیع الزمان فروزانفر رئیس دانشکده و استاد دانشکده ادبیات با خواندن
قطعه شعری با عنوان « دانشمند » از خدمات علمی پورداوود و دکتر لطفعلی
صورتگر قدردانی کرد . دکتر پرویز ناتل خانلری درباره « اخلاق پورداوود » و
شادروان دکتر معین در مورد نظر دانشمندان درباره آثار پورداوود به سخنرانی
پرداختند . دکتر علی شایگان ، وزیر فرهنگ ، نشان اول دانش را برای اولین
بار از سوی وزارت فرهنگ به استاد اهدا کرد . استاد پورداوود در ششم
مهرماه 1324 به تأسیس انجمن ایران شناسی پرداخت و کارش تحقیق و پژوهش در
ادبیات و آیین کهن ایران باستان بود و به انتشار کتاب هایی در زمینه زبان و
تاریخ ایران پرداخت . ایشان در دانشگاه تهران ، علاوه بر تدریس ، در
مقطع لیسانس و دکترای زبان و ادبیات فارسی ، در دانشکده حقوق در کلاس سوم
قضایی « حقوق در ایران باستان » را تدریس می کرد . وی در طول زندگی پربارش
کتابخانه ای غنی از آثار خاورشناسان و پژوهشگران ایران در زمینه تاریخ و
فرهنگ ایران باستان فراهم نمود ، که طی قراردادی به کتابخانه مرکزی و مرکز
اسناد دانشگاه تهران به تالاری به نام « رشید الدین فضل ا... همدانی » در
اردیبهشت 1355 منتقل شد . پورداوود بیست و پنج ساله بود که ادوارد
براون درباره اش چنین گفت : « وی جوانی است در حدود بیست و پنج ساله ،
فرانسه را در بیرون ( سوریه ) آموخته و اکنون حقوق را در پاریس می خواند ،
در آن جا وی به تأسیس انجمن دانش و ادب ایرانیان پاریس کمک و جداً از آن
حمایت می کند . دانش نامه (دایره المعارف) بریتانیا وی را در ردیف گویندگان
درجه اول ایران محسوب داشته است . ابراهیم شاعری را با سرایش مرثیه
آغاز کرد : وی در آغاز جوانی در رشت جزو طلاب علوم دینی بود . خود می گوید
شعر را از کودکی با بهم پیوستن کلمات آغاز کرد و بعد در دوره جوانی ، در
ماه های سوگواری ، مرثیه می سرود . در همان دوران بود که دوستان طلبه اش
تخلص « لسان » را به وی دادند و او خود بعدها تخلص « گل » را برگزید . پس
از آن که برای فراگرفتن طب به تهران رفت ، در آغاز به سرایش غزل های
عاشقانه ، سپس به اشعار وطنی روی آورد . آثار جاودانه پورداوود عبارتند از : 1-
ترجمه و گزارش اوستا در نه مجلد که عبارتند از : گاتها ، سروده های
زردتشت ، با متن اوستایی و ترجمه گفتارهای آن به فارسی و انگلیسی ( چاپ اول
بمبئ ، خرداد 1305 ) ، یشتها ، مجلد نخستین ( بمبئی ، فروردین 1310 ، چاپ
دوم ، تهران 1346 ش ) ، خرده اوستا ( بمبئی ، مهر 1310 ) ، یسنا ، مجلد
نخستین ( بمبئی ، بهمن 1312 ) ؛ یسنا ، مجلد دوم ، به کوشش بهرام فره وشی (
تهران ، فروردین 1337 ) ؛ گاتها ، بخش نخست با متن اوستایی ( بمبئی ،
آبان 1329 ) ، یادداشت های گاتها ، بخش دوم ، به کوشش بهرام فره وشی (
تهران ، مهر 1336 ) ؛ ویسپر در بخشی از اوستا ، به کوشش بهرام فره وشی (
تهران 1342 ش ) . 2-آثاری درباره فرهنگ ایران باستان ، تاریخ ، زبان
فارسی و واژه شناسی که مهترین آن ها عبارتند از : ایرانشاه ، تاریخچه
مهاجرت پارسیان به هند ( بمبئی 1344 ) ؛ خرمشاه ، درباره آیین و کارنامه و
زبان ایران باستان ( بمبئی 1305 ش ) ؛ سوشیانس ، درباره موعود فردسینا
(بمبئی 1346) ؛ گفت و شنود پارسی ، برای دبیرستان های هند (بمبئی ، اسفند
1312) ؛ فرهنگ ایران باستان ( تهران 1326 ش ) ؛ هرمزدنامه ( تهران 1331 ش )
؛ آناهیتا ( تهران 1343 ش ) ؛ زین ابزار ( تهران 1346 ش ) . دیوان
اشعار پورداوود به نام دخترش ، با عنوان پوراندخت نامه همراه با ترجمه
انگلیسی اشعار او به قلم دینشاه ایرانی ( م 1317 ش ) در شهریور 1306 در
بمبئی انتشار یافت که شامل قصاید و غزلیات و مسمط ها و ترجیح بندها است و
دارای 95 صفحه پارسی و 113 صفحه انگلیسی است جزء اول بیت مقاله قزوینی نیز
برای نخستین بار به کوشش پورداوود تدوین و در 1307 ش در بمبئی منتشر شد .
او همچنین به خواهش تاگور، صد قطعه از اشعار غنایی تاگور را به فارسی ترجمه
کرد که با عنوان « صد بند تاگور » در 1314 ش / 135 در کلکته منتشر شد . وی
همچنین یادنامه ای در زمان حیات دینشاه ایرانی برای او تنظیم کرد که شامل
مقالات دانشمندان ایرانی و خاورشناسان و پارسیان است ودر 1323 ش با عنوان
یادنامه دینشاه ایرانی منتشر شد . ابراهیم پورداوود درباره هدف خویش از ترجمه اوستا و فرهنگ ایران باستان می نویسد : «
آرزویم شناساندن ایران باستان است به فرزندان کنونی این سرزمین و از این
راه مهر و علاقه ای نسبت به این مرز و بوم برانگیختن و به یاد پارینه به
آبادانی این دیار کوشیدن . » ابراهیم در تمام آثارش ساده نویسی را رعایت کرد هرگز پیچیدگی و دشواری در کلامش به کار نبرد . وی در آغاز گفت و شنود پارسی می گوید : « فارسی یک زبان دیرین است ساده و دلپذیر و شیرین است فارسی خوان اگر هنر خواهی بگشا لب اگر شکر خواهی »
بزرگترین و ارجمندترین اثر پورداوود ، ترجمه اوستا به فارسی است . وی
نخستین دانشجوی ایرانی است که به تحصیل زبان و ادبیات اوستایی و نیز زبان
پهلوی پرداخت . استاد ، سال ها به تدریس این علوم در دانشگاه تهران پرداخت و
سرانجام در بامداد روز یکشنبه بیست و ششم آبان ماه سال 1347 در سن 83
سالگی در اثر عارضه سکته قلبی چشم از جهان فرو بست و در بیست و هشتم آبان
ماه در کنار پدر و برادرانش در کوی حاجی داوود در همان مکتبخانه
خانوادگىاش که نخستین حرفها را با زبان و قلم آموخته بودبه خاک سپرده شد .
آرامگاه استاد پور داوود در کوی حاجی داوود رشت
دکتر بهرام فرهوشی در مرگ استاد مینویسد: "... تا اینکه بامدادى
پگاه- روز یکشنبه ۲۶ آبان ماه ۱۳۴۷ - خدمتگزار او به من تلفن کرد که استاد
سخت بیمار است، باران تندى مىبارید. خود را به شتاب به بالینش رساندم. وى
شبها در کتابخانه خود بر روى نیمتختى مىخفت، همچنان پرشکوه در میان
انبوه کتابها بر تخت خفته بود و کتابى گشوده، در کنارش بود. دست وى را به
دست گرفتم، هنوز گرم بود، ولى دیگر زندگى در آن نبود. شب هنگام دو بار
برخاسته بود، چراغ افروخته و کتاب خوانده بود و سپس آرام چشم از جهان فرو
بسته بود."
|