«آنهایی
که شاهنامه را افسانه میدانند، یا از سر ناآگاهی چنین سخنانی را بر زبان
میآورند، یا با تاریخ ایران دشمنی دارند. شاهنامه برتر از آن است که از
دید افسانهای نگریسته شود. این کتاب، نه تنها افسانه نیست، بلکه سراسر آن
تاریخ است و سخنان راستین. سخنی که با راستی همراه باشد، با دانش نیز
سازگار است و هرگز در برابر آن نمیایستد. از همینرو است که هرچه بر دانش
ما افزوده میشود، بیشتر پی میبریم داستانهای شاهنامه، تاریخی و حقیقی
است».محمد رسولی، حقوقدان و نویسندهی کتاب «پندهای شاهنامه»،
افزون بر آنچه از سخنان او بازگو شد، به روزگار پدید آمدن شاهنامه اشاره
کرد و گفت: «شاهنامه ساختهی فردوسی نیست. گنجینه و دانشنامهای است که
انجمنی از میهنپرستان آن زمان فراهم آورده بودند و بهدنبال کسی بودند که
آن دانشنامه را به نظم درآورد. نخستین گزینهی آنها "دقیقی"، سخنور
زرتشتی، بود. اما با کشته شدن او، انجمن میهنپرستان، فردوسی را برگزید.
فردوسی اسناد تاریخ ایران را گردآوری کرد و روایتهای سینه به سینه را
فراهم آورد و شاهنامه را به نظم کشید. پیداست در روزگاری که فردوسی دست به
چنین کاری زد، دیواری میان ایران پیش و پس از تازیان کشیده شده بود و برخی
از واژگان و عبارتها و اسناد، دگرگونی یافته بود. برای نمونه، امروزه
پژوهشگران دریافتهاند که چند خانوادهی نژاده و تاثیرگذار اشکانی، برخی
از پهلوانان کهن ایران را به نام خود کردهاند. یکی از آنها "گودرز
کشوادگان" است که از سران دولت اشکانی بود و توانسته بود نام خود را در
روایتهای ملی ایران جای دهد».
دگرگونی واژگانی «ترک»به
سخن رسولی، واژهی «ترک» نیز از واژگانی است که در گذر زمان دگرگونی یافته
و معانی امروزین آن با آنچه در شاهنامه آمده است، تفاوت دارد. در
روزگاران بسیار کهن 8 هزار سال پیش، عنصری به نام تُرک هرگز نبوده است تا
نام آن در شاهنامه آمده باشد. ترکان از نیمهی دوم شاهنشاهی ساسانیان است
که پا به میدان تاریخ میگذراند. واژهی ترکی که در شاهنامه میبینیم،
تورانیها هستند که از فرزندان فریدون بهشمار میرفتند. آنها ایرانیان
آنسوی جیحون بودند که از دید تمدنی فروتر از ایرانیان اینسوی جیحون
بودند.
پندهای شاهنامهرسولی
سپس به دستهبندی پندهایی که در شاهنامه آمده است، پرداخت و آنها را دارای
2 بخش «پندهای همگانی و ملی» و «پندهای جزیی» دانست و پند و اندرزهای
شاهنامه را برخوردار از پشتوانهای چندین هزار ساله برشمرد. او در ادامه
افزود: «در پندهای کلان و همهگیر شاهنامه، آنچه بیش از همه چشمگیر است،
برتری دادن سود(:منافع) ملی بر سودهای شخصی است. اگر این پند را بهکار
بگیریم، هیچ دشواری در جامعهی ایرانی نیست که چارهناپذیر باشد.
شدنی(:ممکن) نیست که کسی سود ملی را پاس بدارد و دست به سودجویی بزند، یا
میهنفروشی کند. یک نمونه از چهرههای شاهنامه که سود شخصی خود را کنار
میزند و به سود ملی کشورش میاندیشد، توس پسر نوذر است. در سالهای پایانی
فرمانروایی کیکاووس، بر سر جانشینی او، میان بزرگان ایران اختلاف
میافتد. گودرزیان، کیخسرو را شایستهی جانشینی کیکاووس میدانند. اما
توس، که از زرینهکفشان است، فریبرز را شایستهتر گمان میبَرد. نشانهها
میگویند که اگر جنگی رخ میداد، توس پیروز میشد. اما او با خود میاندیشد
که جنگ خانگی، دشمنان را شاد میکند: "نباشد جز از کام افراسیاب/ سر بخت
توران برآید ز خواب". پس میهنپرستی وادارش میکند که کوتاه بیاید و جنگی
را آغاز نکند که ایران از آن زیان خواهد دید.»
به سخن رسولی، آرش نیز در
زمانی که تورانیان به ایران یورش آورده بودند و ارتش ایران نتوانسته بود
پایداری کند، جان خود را فدا کرد تا مرزی از ایران از دست نرود. آرش
میدانست که پس از انداختن تیر، زنده نخواهد ماند با این همه، از دادن جان
خود دریغ نورزید. او نیز از کسانی است که سود ملی را برتر از سود شخصی
میدانست.
این شاهنامهشناس سپس افزود: «تاریخ به ما میگوید که اگر
ایرانی به قدرت برسد، سرشت و ذات او انسانگرایانه خواهد بود. این نگاه
انسانی، برخاسته از پشتوانهی هزاران سالهی اوست. اگر کورش بزرگ استوانهی
حقوق بشر را مینویسد، از آنروست که پشتوانهای همچون منوچهر داشته است.
شاهنامه به ما میگوید که منوچهر نیز حقوق انسانها را پاس میداشت و در
نگاهبانی از سرزمینش میکوشید. روان بزرگان ایران، همانند منوچهر و کورش و
کیخسرو و آریوبرزن و یعقوب لیث، به ما میگویند که با سختیهای بسیار
توانستهاند کاری کنند که ایران بماند و این سرزمین از میان نرود. اگر هنوز
نامی از ایران هست، از تلاش آنهاست. باید گوش سپرد و سخنشان را شنید.
آنها از ما میپرسند: شما برای نگاهبانی از ایران چه کردهاید؟»
رسولی
آنگاه به دیگر پندهای شاهنامه اشاره کرد و گفت: «از شاهنامه درمییابیم که
ایرانیان از دیرباز خدا را میشناختند و هرگز بتپرست نبودهاند. هیچ
جامعه و سرزمینی را پیدا نمیکنید که روزگاری بتپرست نبوده باشند. تنها و
تنها ایرانیاناند که در هیچ دورهای بت نپرستیدهاند. افزون بر آن، ما
هرگز بردهدار نبودهایم؛ حتا در اوج قدرت و توانایی هم.
خردورزی و دادگری از پندهای شاهنامه از
پندهای شاهنامه این را هم درمییابیم که پایه و اساس اندیشهی ایرانی بر
خردورزی نهاده شده است. دادگری نیز دیگر پند شاهنامه است. شاهنامه به ما
میگوید که اگر دادگری نباشد، هنجار هستی برهم میریزد. از اینرو، دادگری
جزیی از فرهنگ ایران بوده است. باز از شاهنامه و پندهای آن درمییابیم که
زنان در ایران کهن، با مردان برابر بودهاند.»
محمد رسولی در پایان
گفت:«نباید بهسادگی از کنار شاهنامه گذشت. شاهنامه چکیدهای از دانش کهن
ایرانیان است. از همینروست که آگاهیهای شاهنامه دربارهی پزشکی،
ستارهشناسی، حکمت، اخلاق و فلسفه، کم مانند است. شاهنامه به ما سرافرازی
میبخشد و یاریمان میدهد تا جهان را آنگونه که شایسته است ببینیم؛ نه آن
را خوار بشماریم و نه یکسره به آن دل ببندیم.»
این نشست در روز 26 تیر ماه در بنیاد فرهنگی جمشید جاماسیان برگزار شد.
متن بسیار مهم و حاوی چند نظریه جدید و قابل تامل است. چرا آقای رسولی ناشناس و حرفهای ایشان کم شنیده شده است؟؟