در اوستا زَرَثُشْتَره(Zaraϑuštra=) است. بیشتر از ده شکل برای نام زرتشت در زبان فارسی موجود است. زارتشت، زارهشت، زرادشت، زارهوشت، زردهشت، زراتشت، زرادشت، زرتهشت، زرهتشت، زرهدست و زرههشت از این قبیل است ولی او خود را در گاتها زَرَثُشْتَره مینامد.
از بیشتر از دو هزار سال پیش تا به امروز، معانی بسیاری برای واژه زرتشت گفتهاند.آنچه که مشخص است این است که این نام مرکب است از دو جزء «زرت» و «اشترا» هرچند که در سر زرت اختلاف بسیار است. البته بیشتر تاریخ شناسان معتقدند زرد و زرین و پس از آن پیر و خشمگین معانی نزدیک تری هستند. کلمه زرد در خود اوستا «زیریت» است.البته «زرات» به معنی پیر آمدهاست ولی اینکه چرا در ترکیب با اشترا تبدیل به «زرت» شد باعث اختلاف نظر شدهاست.
در جزء دوم این نام اختلاف نظری نیست زیرا هنوز کلمه شتر و یا اشتر در زبان فارسی باقی است و هیچ شکی نیست که نام وی با کلمه شتر ترکیب یافته و «دارنده شتر» معنی میدهد و به همان معنی است که امروز در فارسی میباشد. در گذشته برای شتر از آن جهت که حیوان بسیار مفیدی بود ارج و منزلتی خاص قائل بودند و نام شتر را با پسوندهای خاص بر نوزادانشان مینهادند. همچنین در نوشتههای تخت جمشید از شتر به عنوان هدیهای که به داریوش اهدا میشد نام برده شدهاست. برای نمونه فراشتر به معنی دارنده شتر راهوار و یا تندرو است. گاه نیز نام خانوادگی که سپیتمه است، افزوده میشود و به صورت زرتشتر سپیتمه یاد میشود. البته این نام خانوادگی را امروزه سپنتمان و یا اسپنتمان میگویند که به معنی خاندان سفید است. نام پدر زرتشت پوروش اسپ بوده که مرکب است از پوروش به معنی دو رنگ و سیاه و سفید و اسپ.پوروش اسپ معنی دارنده اسپ سیاه و سفید را میدهد.
اسپیتامه نام خانوادگی زرتشت بودهاست. در بند دوی همایشت آنجا که همای مقدس همچون دوستی به زرتشت نزدیک میشود وی را محترمانه با این نام خطاب میکند.
در زبان یونانی استرا(ástra) به معنی ستارهها و زوروس (zōrós) به معنی ضعیف نشدهاست. این کهنترین معنی نسبت داده شده در زبان یونانی است. دینون یونانی آنرا به «ستاینده ستاره» ترجمه کردهاست. کریستیان بارتلمه جزء نخست را «زرنت» ثبت کرده و «دارنده شتر پیر» معنی کردهاست و دار «زراتو» دانسته و آن را «زرد» ترجمه کردهاست. امروزه در منابع اروپایی، به پیروی از زبان یونانی، نام او زرواستر خوانده میشود. نام زرتشت را می توان "دارندهٔ روشنایی زرین" معنی کرد.
فلسفه و اندیشمندان از دیر باز . پیوسته از زندگی پس از مرگ سخن گفته و درباره پایان زندگی زندگی افراد بشر اندیشه نموده اند دیدمان (میعاد) و یا بازگشت به زندگی برای نخستین بار در باورهای مذهبی مردم خاورمیانه به وجود آمده است در ان دورهها یونانیها ورومیها معتقد بودند که روان انسان جاودانی و فنا ناپذیر است ولی به میعاد جسمانی معتقد نبودند در باورهای مذهبی یونان باستان مانند معتقدات مذهب isis نیز سخن از میعاد روانی رفته است ولی آنها به میعاد جسمانی هیچ عقیدهای نداشتند دهریان ،ماتریالیستها و بی خدایان عقیده دارند که هر موجود زندهای در این دنیا دارای عمر محدودی بوده و پس از این که زندگی اش به پایان رسید برای همیشه از پهنه هستی خارج میشود این گروه همچنین باور دارند پس از این که انسان بدرود زندگی گفت و بدنش از هم نابود و متلاشی شد به اشیا و موجودات دیگری تبدیل میشود و دوبار ه جان گرفتن و زنده شدن او امکان ندارد . کیش زرتشت و دینهای ابراهیمی که میعاد جسمانی را از اصول عقاید خود به حساب می آورند باور دارند انسان بعد از مرگ باید در انتظار روز قیامت (رستاخیز ) باقی بماند تا درآن رز به حساب اعمال و رفتارشرسیدگی شود هر گاه او انسان نیکوکاری بوده برای ابد به بهشت و اگر بد کاره بوده باشد در دوزخ جای میگیرد معتقدان به این دیدمان باور دارند همان گونه که خداوند (اهورا) قدرت آفرینش انسان را دارد به همان گونه نیز قادر است به آثار و بقایای مانده از جسم او دوباره جان بدهد و او را به شکل زمان زندگی اش دوباره زنده کند . نوشتارها و کتابهای بی شمار مذهبی خاورشناسان و دانشمندان علوم دینی بدون تردید نشان می دهد که بنیان گزاران دینهای سامی (تمام دینهای عربی ) روز قیامت را مانند برخی تیوریهای دیگر از قبیل وجود شیطان ،پل صراط ،بهشت و دوزخ ومعراج و غیره را از کیش زرتشت و آیین مزدیسنا گرفته و انها را به نام نو آوریهای دین خود به پیروانشان آموزش داده اند اصول دین زرتشت حاکی است هنگامی که روز قیامت فرا می رسد افراد نیکوکار و همچنین بدکار هر دو از همان محلی که مرده اند دوباره زنده می شوند ، زمین و اسمان مردههای خود را تسلیم می کنند وهمه آنها در پیشگاه دادگری داوری الهی قرار می گیرند روانهای افراد نیکو کار و بدکار ، هر دو به بدنهایشان باز می گردد . استخوانهای مردگان از زمین . خون آنها از آب .موهایشان از گیاهان و وجود انها از آتش دوباره زنده خواهند یافت به گونهای که آنها از هر جهت به شکل زمان زندگی خود بازگشت خواهند کرد همچنین کیش زرتشت باور دارد که در روز رستاخیز سر انجام نیکی بر زشتی پیروز خواهد شد و برای افراد نیکو کار دنیایی پر از مهر و آرامش و دوستی به وجود خواهد آمد یو نانیها کیش زرتشت را دین ایرانیها و نخستین دین یکتا پرستی می دانستند بر خلاف سایر دینها که دینهای آیینی نامیده شده اند دین زرتشت دین عقیدتی نام گرفته است بدین شرح که در کیش زرتشت کسی که به پیروی از این کیش تن در دهد نخست اصول معتقدات آن را می پذیرد و سپس زرتشتی میشود ولی پیروان سایر دینها با اجرای آیینهای ویژهای به پیروی از آن دین در می آیند به گفته دیگر یک زرتشتی هیچ گاه از شکم مادر زرتشتی زایش نمی یابد بلکه پس لز رسیدن به دوره بلوغ و رشد معنوی و درک لازم با پذیرش معتقدات آن کیش زرتشتی میشود ولی در سایر دینها افراد مردم با اجرای پارهای از آیینهای آن دین وادار می شوند به آن دین ایمان بیآورند . برای . مثال . موسویت و اسلام کودکی که از شکم مادر زایش می یابد . ختنه میشود و به پیروی از آن دینها در می آید و در مسحیت غسل تعمید انسان را مسیحی میکند یکی از اصول معتقدات کیش زرتشت که اثر بسیار شگرفی در منطقه خاور نزدیک داشته . باورهای این کیش درباره روز رستاخیز و بازگشت مردگان به زندگی دوباره با بدن پیشین خود میباشد روز رستاخیز و زنده شدن پس از مرگ از نو باوریهای کیش زرتشت است و پیش از ظهور این کیش چنین دیدمانی در دنیا وجود نداشته است زرتشت باور داشت افراد نیکو کار پس از روز رستاخیز و بازگشت به زندگی دوباره تکامل پیدا می کنند و در پرتو فرمانروایی اهورا مزدا . زندگی جاودان خواهند داشت ولی در فراگشت پیروزی نیکی بر بدی ،روان و جسم بدکاران نابود خواهد شد . یو نانیهای باستان بویزه پیروان مکتب افلاطون به سبب دانش زرتشت در ستارهشناسی برای او احترام بسیار قایل بودند و(اریستوکسنوس ) یکی از مشهورترین شاگردان ارسطو که بین سیصد تا سیصدو بیست سال پیش از میلاد وسیح نوشتارهای بسیاری به رشته نگارش درآورده نوشته است که فیثاغورث شاگرد زرتشت بوده است این فروند نشانگر آن است که حتی باورها دینی و فلسفه یونان باستان نیز از تاثیر باورهای زرتشت در باره زنده شدن مردگان پس از مرگ و روز رستاخیز بر کنار نمانده است . دینهای ایراهیمی نیز نه تنها دیدمان میعاد جسمانی و روز قیامت را از کیش زرتشت برداشت کردند بلکه بسیاری از تیورهایی دینی خود را نیز از اصول کیش زرتشت گرفته اند . ولی هر یک ازد ینهای ابراهیمی پس از برداشت بسیاریی از تیورهایی دینی خود از کیش زرتشت . نهاد آن را دست نخورده نگذاشتند و شکل و چگونگی آنها را تغییر دادند مقایسه نوشتارهای موجود مذهبی کیش زرتشت و کتابهای مقدس دینهای ابراهیمی به خوبی این دیدمان را ثابت می کند.
زمان ظهور زرتشت، با همهٔ پژوهشهای دانشمندان قدیم و جدید، هنوز هم در پردهٔ ابهام است. بیشتر ایرانشناسان، ده تا یازده سده پیش از مسیح را پیشنهاد می کنند. درباره تاریخ زایش او دیدگاههای فراوانی وجود دارد. ارسطو و اودوکسوس و هرمی پوس نوشتهاند که زرتشت پنج هزار سال پیش از جنگ تروا میزیسته است. دیوجانس لائرتیوس نیز به روایت از هردمودروس و کسانتوس همین دیدگاه را بازگو کردهاست. روایات ایرانی، که برپایهٔ منابع پهلوی مانند بندهشن و ارداویرافنامه تکیه دارند و پس از زوال نفوذ آیین زرتشت نوشته شدهاند، زایش زرتشت را سه قرن پیش از اسکندر مقدونی میدانند. این روایت به وسیلهٔ بیرونی و مسعودی و دیگر نویسندگان ایرانی پایدار ماند و تا قرن گذشته نیز اعتبار خود را حفظ کرد. راه درست رفتن و به نتیجه رسیدن این است که گفتهها و نوشتههای دانشمندان پیش از مسیح یونان را که نزدیک به ۲۵۰۰ سال از ما جلوتر بودهاند و از زرتشت و زمان او بهتر آگاهی داشتهاند را بررسی کنیم و از روی آنها به چگونگی این راز کهن پی بریم. در برخی منابع و کتابهای جدید، زادروز او ۶ فروردین ۱۷۶۸ ق.م. و تاریخ درگذشت او ۵ دی ۱۶۹۱ ق.م. ذکر شدهاست. خاستگاه این دیدگاه محاسبات ذبیح بهروز پژوهشگر ایرانی میباشد که در کتابش "تقویم و تاریخ در ایران" به چند روش روز زایش و رصد منسوب به زرتشت را محاسبه کرده است. چند دهه است که این محاسبات از سوی جامعهٔ زرتشتیان ایران به رسمیت شناخته شده و در گاهنماهای زرتشتی (مانند گاهنمای راستی) به کار میرود ولی این امر از قدمت تاریخی نزد زرتشتیان برخوردار نیست به گونهای که در توشتههای تاریخی زرتشتیان پس از اسلام از گاهشماری یزدگردی بهره گرفته شدهاست.
بررسیهایی که در صد و پنجاه سال پیش، نخست در اروپا و پس از آن در آمریکا در زمینهٔ ادبیات و مذاهب و زبانهای خاوری انجام شده، این موضوع را مورد بررسی قرار دادهاست. زبان اوستایی خویشاوند زبان سانسکریت است. گاتاها یا سرودهای مقدسی که بهدست زرتشت ساخته شدهاند، طنینی عتیق همانند سرودهای ریگودا، دارند. همچنین نزدیکی محسوسی میان دستور زبان و وزن و سبک سرودهای ریگ - ودا، و دستور زبان و وزن و سبک گاتاهای زرتشت موجود است، و در حقیقت ساختمان صرفی زبان گاتاها از ساختمان صرفی سرودهای ریگ - ودا، ابتداییتر و سادهتر است. در هر حال اکنون این دیدگاه وجود دارد که تصنیف گاتاها نمیتواند به طور جداگانه و در یک فاصله زمانی دور از زمان تصنیف وداها صورت گرفته باشد، و عصر زرتشت را حدود یک هزار سال پیش از مسیح میدانند.
دیدگاه دیگر دربارهٔ زمان زرتشت، متعلق به بیشتر پژوهشگران و دانشمندان پارسی هند نظیر جمشید جی کاتراک میباشد که زادروز زرتشت را حدود ۶۶۰۰ سال پیش از میلاد ذکر کردهاند. نظر دیگری که توسط یکی از نویسندگان دانشپژوه پارسیان هند است بیان میکند که از روی ستارهشناسی و اخترشماری، زرتشت ۷۱۲۹ سال پیش از مسیح به دنیا آمده و تا سال ۷۰۵۲ پیش از مسیح زنده بودهاست.
پژوهشی نوین از سورنا فیروزی، پژوهش گر و نویسنده ایرانی که بر اساس محاسبات بیولوژیک بر روی سن درخت سرو کاشته شده بدست زرتشت صورت گرفت، سال 6184 پ.م و در نتیجه داده ای نزدیک به گزارشهای کلاسیک یونانی را نشان داد.این نخستین بررسی انجام گرفته بر اساس دانشی برون از اخترشناسی بشمار می آید.
صراحت و قطعیتی که روایات سنتی به تثبیت دورهٔ زندگی زرتشت در سیصد سال پیش از اسکندر دادهاند، سبب شد که بعضی خاورشناسان، نظیر: فردیناند یوستی، گلدنر، وست، و ویلیامز جکسون این تاریخ را تقریباً نزدیک به تحقیق بدانند.
از آنجا که بیشتر پژوهشگران طرفدار تاریخ سنتی، مبنای کار را روی مقارن بودن زرتشت با ویشتاسب، پدر داریوش قرار دادهاند، نتیجه کار آنها یکسان است. چنان که هرتل و هرتسفلد که از شباهت اسمی استفاده کرده، پدر داریوش را با ویشتاسپ یکی دانستهاند، ناگزیر، زمان زرتشت را سال ۵۰۰ پیش از میلاد میپندارند.
البته زمان پیدایش آیین زرتشتی، چندان در روایات سنتی پهلوی قابل اعتماد نیست. چون، با توجه به این که همه مورخانی که زمان زرتشت را بین شش تا هفت هزار سال پیش از میلاد ذکر کردهاند، در عهد هخامنشی میزیستند، اگر زرتشت در دوران هخامنشیان ظهور میکرد، باید آنها از آن اطلاع میداشتند. حتا ادعا شدهاست که اودُخوس و برخی دیگر، ۲۱ نسک اوستا را هم مطالعه کرده بودند. با این وجود، چطور ممکن است هرودوت، مورخ سرشناس یونان که مقارن داریوش بزرگ میزیستهاست و حتی از بیان جزئیترین موضوعات تاریخ ایران هم هرگز امتناع نکرده، از معاصر بودن زرتشت و پدر داریوش، آگاه نبوده باشد و یا اگر بوده، در امر به این مهمی به سکوت گذرانده است؟
از سوی دیگر، کسانی چون وندیشمن، ویلیام گیگر، تیل، الدنبرگ، بارتولومه، ادوارد مایر، کریستن سن، مری بویس، ابراهیم پورداود و شاپور کاووسجی روایات سنتی را از همه جهات با دلایل قاطعی رد کردهاند.
دیدگاه دیگر در این زمینه از سوی "جهانشاه درخشانی" ایرانشناس و تاریخدان ایرانی مقیم آلمان ارائه شده که زمان زرتشت را در سدهٔ ۱۸ پیش از میلاد میداند. در پشتیبانی از این دیدگاه ۸ دلیل آورده است که به صورت خلاصه عبارت اند از: ۱. انتظار فرارسیدن آغاز هزارهٔ دوازدهم در سامانهٔ گاهشماری دوازدههزارسالهٔ ایرانیان و نیز ظهور مانی در این زمان (مانی خود را از نسل زرتشت معرفی میکرد تا با دومین نجاتبخش یعنی "هوشیدرماه" در باور مزداپرستان سازگار باشد.) ۲. شواهد زبانشناختی که متن اوستا را متعلق به نیمهٔ هزارهٔ یکم پیش از میلاد یا پیش از آن برآورد میکنند. ۳. در صورتی که زمان زرتشت هزار سال پیش از مانی دانسته شود، متنهای اوستای نو که پس از زرتشت به نگارش درآمدهاند در روزگار هخامنشیان بوده است که با توجه به این که در این متنها اشارهای به پادشاهان توانمند هخامنشی نشده درست به نظر نمیرسد. ۴. گزارش سوئیداس که زرتشت را ۵۰۰ سال پیش از جنگ ترویا (۱۲۴۰ پیش از میلاد) ذکر کرده است و با حدود ۱۷۴۰ پیش از میلاد میخواند. از سوی دیگر گزارش دیگر تاریخنگاران مانند هِرمیدورُس و پلوتارک که زرتشت را ۵۰۰۰ سال پیش از ترویا ذکر کردهاند، ممکن است بر اثر لغزش در روایت یا رونویسی باشد که ۵۰۰ را ۵۰۰۰ نگاشتهاند. ۸. گزارشهای ادبیات زند ساسانی که ظهور نخستین نجاتبخش پس از زرتشت یعنی "هوشیدر" را با ۸۰۰ سال تأخیر در ۱۸۰۰ سال پس از زرتشت ذکر کردهاند. این هوشیدر در باور برخی همان عیسی مسیح میباشد که در کتاب دکتر درخشانی شواهدی در این باره ارائه شده است. ۶. انتظار پایان هزارهٔ دوازدهم و آخرالزمان در ایران و اروپا با حدود ۴۵ سال تفاوت در اواخر سدهٔ دوازدهم و اوایل سدهٔ سیزدهم میلادی که در آن زمان، حدود ۳۰۰۰ سال از زمان زرتشت سپری شده است و با سامانهٔ گاهشماری دوازدههزارسالهٔ ایرانیان و باور به عمر ۱۲۰۰۰ سالهٔ جهان همخوانی دارد. ۷. شواهد اخترشناختی ۸. بنیادگذاری همدان و دودمان ماد در هزار سال پس از زرتشت
به باور جهانشاه درخشانی در آغاز فرمانروایی ساسانیان چون از فرارسیدن دومین هزارهٔ زرتشت میترسیدند (در باور عمر ۱۲۰۰۰ سالهٔ جهان، هر هزار سال بحرانی پیش میآید.) به شدت و بیپروا سالهای تاریخی را تحریف و دستکاری کردهاند تا هزارهٔ زرتشت در زمان دیگری بیفتد.
در اوستای قدیم به زمان ظهور زرتشت اشارهای نشدهاست. اما این مطلب، در دو رسالهٔ معروف پهلوی، یعنی بندهشن (کتاب آفرینش) و ارداویرافنامه، که هر دو در سدهٔ نهم و دهم میلادی تنطیم شدهاند، مورد بحث قرار گرفتهاست. در کتاب بندهشن آمدهاست که زرتشت در سال ۲۵۸ سال پیش از انقراض شاهنشاهی هخامنشی به بعثت رسید. اما در ارداویرافنامه، بعثت زرتشت ۳۰۰ سال پیش از حمله اسکندر ذکر میشود و بنابراین، چون اسکندر ۳۳۰ پیش از میلاد به ایران حمله کردهاست، تاریخ تولد زرتشت در حدود ۶۶۰ پیش از میلاد خواهد شد.[۲۹] مورخان ایرانی دورهٔ اسلامی مانند مسعودی و بیرونی، که جز منابع پهلوی اطلاعات دیگری در دست نداشتند، بعثت زرتشت را ۲۵۸ سال قبل از حمله اسکندر ذکر کرده و آن را ۵۵۸ پیش از میلاد دانستهاند.
از این پیامبر ایرانی در یشتهای کهن سخن میآید که در «ایرانویج (اَریّانَ و یَوچَه)» در ساحل رود «دائیتی» در سرزمین قبایل ایرانی زاده شد. در زامیادیشت زیستگاه زرتشت را در ناحیه ئی میداند که در آن دریاچه «کوسَویّ» (که ممکن است همان دریاچه هامون باشد) است. به هر تقدیر ناحیه «ایرانویج» گاه خوارزم پنداشته میشود و گاه آن را آذربایجان و بعضاً به سبب مراسمی مذهبی که در ستایش «اَرُدویسورااناهیتا» میشود آن را در سیستان ذکر کردهاند.همچنین هندشناسانی مانند مایکل ویتزل سرزمین اصلی وی را کوهستانهای سرد افغانستان مرکزی دانستهاند..اما در یسنا اشاره میشود که زرتشت یا بزرگترین رهبر روحانیت زردتشتی در جایی به نام «رقاً دفن است بندهشن این»رقاً را همان ری میدانددر قرن ۱۰ میلادی نویسنده ایرانی محمد الشهرستان که اصلیتش از ترکمنستان بود پیشنهاد کرد که پدر زردتشت از آتورپاتکان و مادرش از ری بوده است. در هر صورت زرتشت از سرزمینی کهنی برخاست که مردمانش آریایی بودند.
در زادسپرم (۱۵/۱۰)، زادگاه زرتشت در مکانی در چیچست در نظر گرفته میشود. چیچست، در اوستا، نام دریاچهای اسطورهای در شرق ایران است.
همچنین بسیاری از خاورشناسان غربی مانند آنکتیل دوپرن بلخ را زادگاه زرتشت دانستهاند. اما معتبرترین روایات خاستگاه وی را آذربایجان ذکر نموده اند
مسعودی ضمن بیان سلسله نسب زرتشت، جد پدری زرتشت را فردی به نام پورشسف دانستهاست. مادر او دُغدو و پدر وی پوروش اسپ نام داشتند. نام خانوادگی زرتشت اسپنتمان (زرتوشتره سپیتامه) بود پوروشَسْب اِسپَنْتْمان مردی دانشور و درستکار بود. دغدو دختر فریهیمرَوا از خاندانی نژاده و دینور بود. حاصل ازدواج پوروشسب و دغدو پنج پسر بود و زرتشت سومین آنهاست
زرتشت سه بار ازدواج کرده بود. نام زن نخست و دوم او ذکر نشده است؛ زن سوم او هووی نام داشته، از خاندان هووگوه و بنابر روایات سنتی دختر فرشوشتره (فرشوشتر) بودهاست.
زن نخست او پسری به نام ایسَتواسْتَرَه و سه دختر به نامهای فرینی و ثریتی و پوروچیستا داشت. در گاتاها از ازدواج دختر سوم خود یاد میکند و روایات بعدی، شوهر او را جاماسپه (جاماسب) مینامد. از همسر دوم زرتشت، دو پسر به نامهای اورْوْتَتْنَرَه و هْوَرْچیثْزَه به دنیا آمده؛ و ظاهراً از زن سوم فرزندی نداشتهاست.
نخستین کسی که به زرتشت ایمان آورد، میدیوی مانگهه (میدیو ماه) بود، که فروردین یشت از او نام میبرد. وی در روایات سنتی، پسر عموی زرتشت به شمار آمدهاست.
هر یک از فرزندان زرتشت وظایفی عمده بردوش داشتند. به عبارت دیگر پسر ارشد او نخستین موبد موبدان، پسر دوم نخستین رئیس و افسر رزمیان و پسر سوم، رئیس طبقهٔ برزیگران بودهاست.
لفظ اشو که به معنی مقدس روحانی و جسمانی راستی و درستی است و در اوستا زیاد آمدهاست صفت یا عنوان پیغمبر میباشد. به طوری که در اکثر جاهای اوستا آمده صفت اشو از جانب اهورا مزدا به زرتشت اختصاص یافته و دیگر مقامی بالاتر از آن نیست که آفریدهای از جانب آفریدگار بخشنده، به خطاب اشوئی مخاطب شود. اشوزرتشت را از دودمان مهآبادیان نامیدهاند.
روایت باستانی بر آن است که زرتشت در سن پانزدهسالگی نزد آموزگاری به شاگردی پرداخت و از او کشتی دریافت کرد. پس از اعلام پیامبری، زرتشت به شمال خاوری ایران آن روزگار یعنی منطقه بلخ کوچ کرد. در آنجا از گشتاسب خواست تا به آیین وی درآید؛ گشتاسب پس از مشورت با جاماسپ و فرشوشتر آیین تازه را پذیرفت. و زرتشت توانست دین خود را گسترش دهد.
در روایات دینی زرتشتیان آمده است که زرتشت پس از به دنیا آمدن برخلاف دیگر نوزادان خندیده است. روشن کردن آتش بدون چوب و سندل و کاشتن درخت سرو غول پیکری در کاشمر با فرو کردن عصا در زمین از دیگر معجزات زرتشت هستند. پیروان دین زرتشت، گاتاها را نیز معجزهٔ زرتشت میدانند. همچنین پیروران زرتشت پی بردن به یکتایی اهورامزدا را از معجزات وی میدانند.
گاتاها از برخی دشمنان شخصی زرتشت، مانند بندو و گرهمه نام میبرد که همیشه مانعی در برابر او بودند. بنابراین، وی از قبیله خود میگریزد و به کی گشتاسب، فرمانروای بلخ، پناه میبرد. در قسمتی از سرودها، نام کاوی، کرپان و اوسیج یکجا در زمره دشمنان آیین زرتشتی آمدهاست. دیگر از دشمنان که پیامبر از وی یاد میکند، مردی به نام بندوه است بندوه سمت کهانت و روحانیت داشتهاست. گرهما نیز، از دیویسنان و کاهنان آیین قدیم بودهاست. در گاثاها، از دشمنی به نام گئوتاما نیز نام برده شدهاست. دشمنان زرتشت بر اساس این آیین کسانی هستند که از کشاورزی گریزان بوده و به شکارورزی علاقهمند بودند؛ و گاوها را قربانی کرده و یا به آنها آسیب میرساندند؛ گروهی دیگر نیز کسانی که دست از آیین کهن بازنداشته بودنددشمنان زرتشت در گاتها: در گاتها از افراد خاصی به خوبی و از اشخاص خاصی به بدی یاد می شود.
اگر بخواهیم به طور دقیق در افراد منفی گاتها نزدیک شویم می توانیم آنها را افرادی ببینیم که زرتشت در یک بند یا چند بند از آنان و اعمال بد آنها ذکر کرده است: 1- آموزگاران کج اندیش 2- کرپانها 3- کاویها 4- گرهما 5- جمشید پسر ویونگهان 6- بندو 7- اوسیخش 8- کرپها
آنچه که مسلم است اینست که زرتشت این اشخاص را براساس معیارهای دینی و فکری خود سنجیده است و این افراد تا قبل از ظهور زرتشت احتمالا با آرامش خاصی که در نتیجه اعمال قدرت بوده به کار خود می پرداخته اند.ولی پس از فعالیتهای زرتشت و راهنماییهای او که موجب بیداری مردم می شد اختلافات مورد بحث پیش آمده و بعد از عمیق شدن و استمرار تبلیغات وی همان جنگها و ناآرامیها پیش آمده است و زرتشتی در گاتها بندهای قابل توجهی را به این دشمنان اختصاص داده است. که در اینجا به ذکر تعدادی از آنها می پردازیم.
در مورد آموزگاران تحریف گر بندهایی که به طور مستقیم اشاره شده باشد در حدود 4 بند است که از هات 32 بند 9 شروع تا هات 32 بند 12 ادامه می یابد.در هات 32 بند 9 بدکاری آنان را در تحریف تعالیم مذهبی و آموزشهای نادرست می داند.«آموزگار کج اندیش تعالیم مذهبی را تحریف کرده و با آموزشهای نادرست خود انسان را گمراه و از هدف اصلی زندگی منحرف می سازد.او انسان را از توجه به سرمایه گرانبهای راستی و درستی و اندیشه پاک باز می دارد...» در هات 32 بند 11، نیز زرتشت گناه آنان را بزرگ شمردن ثروتمندان ستمگر و ایجاد فساد بین اقشار جامعه می داند:«ای خداوند خرد،آموزگاران کج اندیش بدکاران را به واسطه شکوه و جلال مادی بزرگ می شمارند و زنان و مردان شریف را از رسیدن به آرزوی خود و برخورداری از بخشایش ایزدی باز می دارند.پارسایان و راستی گرایان را پرسشان و منحرف می سازند و زندگانی را فاسد و تباه می سازند.» در بند بعدی زرتشت اشاره به همکاری این افراد با گرهما و کرپانها می نماید و آینده تیره ای را برای آنها پیش بینی می کند. « آموزگاران گمراه کننده با آموزش نادرست کوشش می کنند مردم را از انجام کارنیک و شایسته باز دارند و با گفتار فریبنده مردم را گمراه ساخته و زندگانی آنها را تباه سازند.آنان در اثر کج اندیشی گرگان درنده ای چون گرهما و کرپانها را بر راستان و پاکان برتری داده و برایهواخواهان دروغآرزویسروری میکنند ولی مزدا خداوند خرد برای آنان کیفر سختی مقرر داشته است» از دیگر گروههای دشمن زرتشت کرپانها هستند.
آنطور که در کتب آموزشی دین ما گفته میشود کرپان شخصی بوده که مسؤول دینی دینهای دروغین بوده و قواعد و دستورات این ادیان را ساخته و ترویج می دادند.در هات 44 بند 20 کرپانها را در کنار کاویها و اوسیخش نشان می دهد و زرتشت در این بند این سه را در کنار هم در یک بند معرفی میکند « ای مزدا از تو می پرسم چه طور امکان دارد دیوان از شهریاران نیک باشند،کسانی که برای ارضای هوسهای خویش و انجام مقاصد خودخواهانه می جنگند و با کمک کرپان و کاویان و اوسیخش جهان را به دست خشم و نفرت سپرده جهانیان را به ناله و فغان در می آورند.آیا اینها هیچ کوششی برای پیشرفت و آبادانی جهان در پرتو راستی خواهند کرد.» در هات 51 بند 14،به توضیح فعالیتها و کارهای کرپانها پرداخته شده است.«کرپانها هیچ وقت نسبت به دستورات و قوانین الهی توجه ننموده و احترامی نمی گذارند.آنان خدمتگزاران جهان را با کردارهای زشت و آموزشهای نادرست خویش به تباهی میکشانندوسرانجام در نتیجه آموزشهای گمراه کننده خود نیز به سرای دروغ یا دوزخ اندر خواهند شد.»
دیگر دشمنان زرتشت کاویها یا کاویان بوده اند.این افراد نیز به نقل از آنچه در کتب درسی دینی آموزش داده میشود کسانی بودند که دستورات و قواعد دینی دروغین را که توسط کرپانها تهیه می شد به اجرا در می آوردند.در گاتها گاهی این افراد در کنار دیگر دشمنان زرتشت نقل شده است و گاهی به تنهایی.در هات 32 بند 4 زرتشت نام کاویها را در کنار گرهما آورده و ایشان را موجب فساد و تباهی جهان می داند.در هات 46 بند 11،زرتشت از اتحاد کاو.یان و کرپانها صحبت کرد و به آنان پل چینوت را یادآوری می کند. «کاویان و کرپانها متحد گشته و سعی می کنند با کردار زشت و سیاه خود زندگانی معنوی مردم را تباه سازند ولی هنگامی که به نزدیک پل چینوت رسند از روان و وجدان خود شرمسار گشته و سختی و آزار ببینند و برای همیشه مجبور به زندگی در سرای دروغ خواهند شد.» در هات 51 بند 12 هم آمده « فریب خوردگان مکتب کاوی هیچ گاه در دوران زندگی خویش زرتشت اسپنتمان را خرسند و خشنود نمی سازند.گرچه افرادی هستند که با کوشش می توانند به رسایی رسند و رستگار شوند»
دیگر دشمن زرتشت گرهماست.این فرد یا گروه نیز،مانند افراد پیش در کنار دیگران و گاه به تنهایی در بندهایی ذکر شده اند.در هات 32 بند 13 آمده « قدرتی که این گرگان حریص یعنی گرهماها در راه تبه کاری و کج منشی به دست می آورند سرانجام موجب بدبختی و تباهی زندگی خود آنها خواهد گشت.ای خداوند خرد آنگاه همین گرگان آزمند با میل شدید آرزوی پیام مقدس تو را خواهند داشت» در هات 32 بند14 نیز آمده « دیربازی است که گرهمای آزمند با کمک کاویها اندیشه و نیروی خود را برای به دام انداختن پیام آور تو متمرکز ساخته اند.آنان از هواخواهان دروغ و گمراهان یاری جویند و برای جهان آفرینش فساد و تباهی آرزو کنند بدین امید که ایزد هوم(شکست ناپذیر) آنها را یاری خواهد کرد»
جمشید ویونگهان دیگر مخالف زرتشت بوده که در یک بند زرتشت به معرفی و نکوهش او میپردازد. در هات 32 بند 8 آمده « جمشید پسر ویونگهان یکی از آن گناهکاران شناخته شده است.زیرا برای جلب خشنودی مردم و ارضای نفس خویش خداوند جهان را خوار شمرد.ای خداوند خرد من نسبت به داوری تو در روز واپسین رضایت کامل دارم.»
از دیگر مخالفان زرتشت که در گاتها نام برده شده است فردی به نام «بندو» که در دو بند پیاپی به شرح شخصیت و کارهای وی پرداخته شده است.هات 49 بند 1 « ای مزدای پاک بی همتا،بندو بزرگترین سد راه من است و همیشه با گمراه کردن مردم احساس خرسندی می کند.ای بخشنده مهربان به سوی من آی و مرا توانایی بخش تا در پرتو منش پاک بر او دست یافته و او را از گمراهی رهایی بخشم و از پاداش نیک برخوردار گردم به درستی زشت کاریهای بندو مرا نگران ساخته است،زیرا آموزشهای او جز دروغ و فریب و گمراه ساختن مردم و دور نگهداشتن آنان از راستی و پاکی چیزدیگری نیست. او هیچ گاه نسبت به پروردگار دلبستگی و ایمانی پاک و استوار نشان نمی دهد و لحظه ای ای مزدا با اندیشه پاک و ضمیر روشن به تو نمی اندیشد.»
اوسیخش یکی دیگر از کارشکنان نامبرده شده در گاتها در هیچ بندی به تنهایی ذکر نشده است ولی در همان در کنار کرپان و کاویان نام وی ذکر شده است که بند مورد نظر قبلا آورده شد. کرپها نیز به تنهایی در هیچ بندی ذکر نشده است ولی در هات 32 بند 15 در کنار کرپانها نقل شده است.در این بند آمده « به راستی که کرپها و کرپانها (کسانی به امر الهی گوش شنوایی نداشتند و جلال و بزرگی خداوند را نادیده می گرفتند یا به عبارت دیگر کوران و کران عمد که حاضر به شنیدن حقیقت نبودند) سرانجام به دست همان کسانی که (منظور سرایندگان کلام مقدس و هواخواهان راستی) از آنها سلب آزادی کرده اند شکست خورده و تباه خواهند گشت و آنان که از نعمت آزادی محروم بوده اند در پرتو دو بخشش ایزدی (کمال و جاودانی) از سرای منش پاک یا بهشت بهره خواهند برد.»
.
زرتشت در سن ۷۷ سالگی در روز خور یا یازدهم اردیبهشت ماه (به نقل از متن پهلوی زادسپرم) در نیایشگاه بلخ بدست یک تورانی به نام توربراتور کشته شد.
فحوای کلام شاهنامه فردوسی دلالت بر مرگ توأم با خشونت زرتشت، در هنگام حملهٔ ارجاسب به بلخ، در این شهر میکند.
از آنجا به بلخ آمد سپاه |
|
جهان شد ز تاراج و کشتن سیاه |
نهادند سر سوی آتشکده |
|
بر آن کاخ و ایوان زرآژده |
همه زند و اّستا همی سوختند |
|
چه پر مایه تر بود بر توختند |
ورا هیربد بود هشتاد مرد |
|
زبانشان ز یزدان پر از یاد کرد |
همه پیش آتش بکشتندشان |
|
ره بندگی بسر نوشندشان |
ز خونشان بمرد آتش زردهشت |
|
ندانم چرا هیربد را بکشت |
زرتشت در هنگام یورش ناگهانی قبایل تور در بلخ به دست یک تورانی کشته شد در کتابهای پهلوی نام قاتل وی توربرادروش یادشدهاست.
نوشتار اصلی: فلسفه زرتشت
زرتشت چنین گفتهاست: «سخنها را بشنوید و با اندیشه روشن در آنها بنگرید و راهی را که باید در پیش گیرید برای خود برگزینید، از آن دو مینوی همزادی که در آغاز آفرینش در اندیشه و انگار پدیدار شدند، یکی نیکی را مینمایاند و دیگری بدی را؛ و میان این دو، دانا راستی را برمیگزیند و نادان دروغ را»
وی در الهامهای خود گیتی را ستیزی کیهانی بین اشا (درستی-برای توضیحات بیشتر توضیحات را ببنید) و دروغ میبیند.مفهوم اصلی اشا (که بسیار ظریف و تفسیر آن فقط به طور مبهم ممکن است) بنیاد تمام عقیدههای دیگر زردتشتی مانند اهورامزدا٫ خلقت ٬ وجودیت ٬ و اراده آزاد است.این مفهوم بزرگترین اهدایی است که زردتشت به فلسفه دینی کردهاست. دلیل آفرینش انسان مانند دیگر آفرینشها نگهداری از درستی است.این هدف با مشارکت زنده در زندگی و گفتار ٬ پندار و کردار نیک دست یافتنی خواهد شد. عنصرهای فلسفه زردتشت از طریق تاثیر آن بر یهودیت و افلاطون گرایی میانی وارد فلسفه غرب شدهاست و به عنوان یکی از نخستین وقایع کلیدی در پیشرفت فلسفه شناخته میشود.
از دیدگاه اسلام
از آنجا که اسلام، صریحاً ایمان به پیامبران گذشته را همردیف به پیامبر اسلام اعلام کرده است، زرتشت هم یک پیامبر الهی شناخته شدهاست. چنان که در قرآن سورهٔ حج آیهٔ ۱۷، زرتشتیان را مجوس نامیدهاست و در ردیف پیروان ادیان آسمانی آوردهاست.
در قرآن کلمهٔ مجوس به عنوان یک دین ذکر شدهاست. همچنین در برخی احادیث اسلامی از زرادشت به عنوان پیامبر مجوس نام برده شدهاست. بنابر این، از دیدگاه اسلام، زرتشت پیامبری از جانب خداوند است که دارای کتاب آسمانی بودهاست. زرتشت نیز خود را پیامبر دانستهاست، آنجا که میگوید: «اهورامزدا، مرا برای راهنمایی در این جهان برانگیخت؛ و من از برای رسالت خویش، از منش پاک تعلیم یافتم.» مسلمانان باور دارند که آموزههای اصیل زرتشت به مرور زمان دستخوش تحریف شد و توحید زرتشت به شرک تبدیل گشت، دستورات آن از خرافات و اباطیل پر شد و در مسیر سود طبقات حاکم جامعه قرار گرفت. این افراد آیه ۲۹ سورهٔ توبه را گواه بر این امر میدانند.
برخی مفسرین همانند ابن کثیر آیین زرتشت را در زمره کفار دانستهاند، و این اعتقاد امروزه در میان برخی از مسلمین کماکان برقرار است.
آیین مانی زردتشت را از سیر پیامبرانی مانند بودا و عیسی میدانست که مانی در قله آن بود.دوگانهانگاری اخلاقی زردتشت که جهان را در جنگی حماسی بین نیروهای پلید و نیک میدید به آیین مانی نیز راه یافتهاست.آیین مانی عناصر دیگری را نیز از مزدیسنا قرض گرفتهاست هر چند بیشتر آنها یا از تعلیمات خود زردتشت نیستند یا کاربرد آنها در آیین مانی بسیار متفاوت با کاربرد آنها در مزدیسنا است.
تصویری خیالی از زرتشت (در عقب تصویر) و بطلمیوس در جلو. نقاشی از رافائل، مکتب آتن، پیرامون ۱۵۱۰م.
آنچه امروز، از سیمای اشوزرتشت گسترش دارد، کموبیش برداشتی است از حجاری منسوب به پیامبر آریایی در تاق بستان کرمانشاه. هر چند اندکی از نگارههای اخیر زردتشت وی را در حال انجام کارهایی افسانهای نشان میدهد، اما معمولاً نقشهای وی را در حالی که لباسی سفید به تن دارد به نقش میکشند. گاهی هم بارسوم در دست دارد (که نماد روحانی بودن است) یا کتابی که به اوستا تفسیر میشود. گاهی نیز وی با گرزی (ورزا) کشیده میشود که میلهای آهنی با سری مانند گاو است. همچنین در بعضی از نقاشیها وی را با دستی بلند شده و انگشتی که برای یادآوری کردم نکتهای بلند کردهاست میکشند.وی به سختی به حالتی کشیدهاست که مستقیماً به بیننده خیره شود و بیشتر نگاهش به طرف دیگری است مانند این که در جستجوی خداوند است.وی همیشه با ریشی قهوهای و رنگ چهرهٔ کم رنگ کشیده شدهاست.
معروفترین نقاشی اروپایی از زدتشت نقاشی رافائل مکتب آتن است.در این نقاشی وی و کلاودیوس بطلمیوس در حال صحبت هستند در حالی که زردتشت، گویی در دست دارد.
در کتب کشف شده در نجع حمادی به سال ۱۹۴۵ رساله کاملی به زبان قبطی تحت عنوان زوستریانوس کشف شد. توضیح محتوای این کتاب به صورت رمزی در سه جمله خلاصه شده بود: «کلمات حقیقت زوستریانوس، خدای حقیقت، کلمات زرتشت البته محتوای این کتاب بیشتر گنوسی و نامرتبط با زرتشتی اعلام شدهاست.
منابع: