راهرو عشق

راهرو عشق کویراست، که دریا بودنش را به آفتاب بخشید،آفتاب هم گرمی اش را نمی تواندبه همه نبخشد!

راهرو عشق

راهرو عشق کویراست، که دریا بودنش را به آفتاب بخشید،آفتاب هم گرمی اش را نمی تواندبه همه نبخشد!

واژه سپندینه دین اشو زرتشت

آبان/ آبان روز/ جشن آبانگان/ آبان یشت: (در پهلوی آپان) نام مینویِ همه ی آبها و صفت «اردویسور آناهیتا»ست. در پاره ای از نوشته های پهلوی «بُرزیَزد» خوانده شده و با «اپام نپات»(= نپات اپام) یکی شمرده شده است.
آبان روز، دهمین روز ماه بدین نام خوانده می شود.
جشن آبانگان، دهمین روز ماه آبان را که نام روز و ماه یکی می شد، بدین نام جشن می گرفتند. در برهان قاطع آمده است: «آبانگاه بر وزن آبان ماه روز دهم فروردین ماه باشد و نام فرشته ای نیز هست که موکل بر آب است. گویند اگر در این روز باران ببارد، آبان گاهِ زنان باشد و ایشان به آب درآیند و این عمل را بر خود شگون و خجسته دانند.» شاید در این نوشته ی برهان قاطع، «آبانگاه» به جای «آبانگان» و «دهم فروردین» به جای «دهم آبان» آمده باشد.
آبان یشت، پنجمین یشت از یشتهای بیست و یک گانه ی اوستا و ویژه ی نیایش و ستایش ایزدبانو اردویسور اناهیتاست. این یشت، سی کرده و یکسد و سی و سه بند دارد.
آبتین: (در اوستا آثویَه و در سانسکریت آپتیَه) نام پدر فریدون است. این نام را در فارسی به گونه ی آتبین نیز نوشته اند. در اوستا آثویَن صفت است به چم «از خاندان آثویه» و این همان واژه است که در پهلوی «آسپیان» شده و در برخی از نسکهای تازی و فارسی به صورت «اثقیان» آمده است.
آبِرت: (در اوستا آبِرِتَ) عنوان پنجمین تن از هشت موبد یا پیشوایی است که در روزگار باستان برگزاری «یَزِشنَ» (آیین نیایش و ستایش مزداپرستان) را برعهده داشتند. کار «آبرت» آوردن آب بدین آیین و کارهای مربوط به آب بود. واژه ی «آبرت» به چم «آورنده» است. امروزه تنها دو تن از پیشوایان هشت گانه با عنوانهای «زَوت» و «راسپی» به جانشینی آن هشت تن «یزشن» را برگزار می کنند.
آبریزگان: جشنی بوده است که در روز سی ام بهمن ماه برپا می داشته اند.
آتُربان: ( در اوستا آثرَوَن یا آثَئوروَن و در پهلوی آسَروَن یا آسرون) به چم نگاهبان آتش، عنوان پیشوایان دینی یا موبدان بود. آسرونان یکی از گروه های سه گانه ی اجتماعی بودند در کنار ارتشتاران(سپاهیان و رزمیان) و واستریوشان(کشاورزان). در فارسی این واژه را آذربان نیز نوشته اند.
آتَروَخش: عنوان سومین تن از هشت موبد برگزارکننده ی «یَزِشنَ» است. نگاهداری به این موبد واگذار میشد و او از سوی راست در برابر آتش می ایستاد.
آتش بهرام: (در پهلوی آتخشی وَهرامان یا آتَخشی وَرهران) بزرگترین و سپندترین آتش و آتشکده است. وَرهران/ وَهران آتخش برترین آتش زرتشتیان است.
«آذر بهرام (آتش بهرام) یکی از هفت آتشکده ی ایران (در زمان ساسانیان) به شمار رفته، نام آتشکده ی ویژه نبوده، بلکه در بسیاری از شهرهای ایران آذر بهرام بود...
اردشیر بابکان هنگام رهایی یافتن از چنگ اردوان و رسیدن به خلیج فارس، بدان جا روستایی به نام اردشیر بنا نهاد و ده آتش بهرام بر کنار دریا فرمود نشاندن.
در فرهنگها «آذرانشاه» را لقب «آذر بهرام» دانسته اند. دارمِستِتِر در «زند اوستا»یِ خود می نویسد: دو قسم آتشکده موجود است. معبدهای بزرگ را آتش بهرام می نامند و معبدهای کوچک را آدران یا آگیاری خوانند. در بمبئی سه آتش بهرام و در حدود سد آگیاری موجود است. فرق بین آتش بهرام و آدران اساسا در چگونگی آتش و سپس در اصل و روش آماده سازی آن می باشد. آماده سازی آتش بهرام یکسال به درازا می انجامد و آن از سیزده قسم آتش مختلف تشکیل می شود و در خود جواهر آنها را که به منزله ی روح همه ی آتش ها می باشد، تمرکز می دهد. آماده سازی و پالایش این آتشها نیازمند تشریفات گوناگون است که در وندیداد توضیح داده شده است.
«برپایه ی سنت زرتشتیان، هر یک از حوزه های بهدینان باید آتش بهرام داشته باشد. برخی از دستوران بر این باورند که تنها یک آتش بهرام باید باشد؛ چه آن شاه است و چند پادشاه در اقلیمی نگنجد. امروز یکی از مهمترین آتشهای بهرام، آتشکده ی نوساری هندوستان است که تقریبا هفتسد سال از بنای آن می گذرد.
در فرهنگهای پارسی، آتشکده ی بهرام را کنایه از برج حمل (بره) دانسته اند، بواسطه ی آن که حَمَل خانه ی بهرام (مریخ) است.
در یسنا 17 بند 11 از پنج گونه آتش نام برده شده و به هر یک جداگانه درود فرستاده شده است که نام نخستین آنها «بِرِزی سَوَنگهه» به «بلند سود» یا «سود بزرگ» ترجمه گردیده و در تفسیر پهلوی نام همگانی آتش بهرام خوانده شده است.»
دارمستتر نوشته است: «آتش بهرام هزار و یک آتش وابسته به شانزده گروه است (نود و یک آتش مردارسوز، هشتاد آتش رنگرزان و جز آن) که با هم درآمیخته و نماد زمینی آتش آسمانی است. این آتش، کانون پاکی است که هر آتش زمینی برای آن که به کانون نخستین خود بپیوندد، آرزوی بازگشت بدان را دارد.»
در وندیداد «دایتیو گاتو» آمده که در گزارش پهلوی «داتگاس» (= دادگاه به چم مطلق آتشکده) شده است. دارمستتر این ترکیب را هم چم «آتش بهرام» دانسته، ولی در برخی از بن مایه های دیگر، آتش بهرام در کنار آتش آذران و آتش دادگاه یکی از سه آتش سپندینه زرتشتیان شمرده شده است.
مری بویس می نویسد: «آتشهای سپندینه سه درجه دارند. مهمترین آنها آتش بهرام است که با دشواری ها و کوشش فراوان از ترکیب شانزده گونه آتش (از جمله آتش حادث از رعد و برق) به وجود آمده و تقدیس و ستایش می شود... آتش بهرام باید همواره- هتا در شب- با شعله های درخشان و فروزنده بسوزد. مراسم و عبادت های ویژه ای برای گرامیداشت و بزرگداشت آن به عمل می آید و در آغاز هر پنجگاه، چوبهای خوش بو درون آن سوزانده می شود. تنها موبدی که از هر نظر دارای شایستگی کامل باشد، می تواند وارد حریم آن آتش شود و تنها دعاها و نیایشی که مربوط بدان آتش است باید در کنار آن از بَر (حفظ) خوانده شود. بهدینان و موبدان معمولی تنها می توانند آتش بهرام را از میان پنجره های مشبکی که در دیوار حریم آتش قرار دارد، ببینند و از همان جا دعاها و نیایش خوانده و چوبهای صندل خوش بو نثار نمایند.»
«آتش بهرام از شانزده آتش گوناگون پدید می آید که هر یک خود پس از بجای آوردن آیینهای پیچیده، دشوار و طولانی که شوند(سبب) پاکی آن می شود، بدست می آید.
هنگامی که هر یک از شانزده آتش پس از مراسمی فراهم آمد، در نخستین روز از پنج روز پایان سال (اندرگاه) آتشها را به یک آتشدان می نهند و در همه ی نخستین ماه سال نو سرودهای دینی به گرد آن می خوانند. سپس در روزی سپندینه موبدان صفی می آرایند و گرزها و شمشیرها را که نشانه های ایزد بهرام است، در دست می گیرند و آتش را در نهایت احترام و با مراقبت تمام در اتاقک درون آتشکده برجای خویش می نهند، شمشیری و گرزی بر دیوار آن می آویزند و در هر کنجی زنگی برنجین به زنجیری می آویزند و در هریک از پنجگاه روز باید سرودی بر آتش خواند، آنها را به صدا درمی آورند....
سه آتش اصلی ایرانیان باستان- فَرن بغ، گُشنَسب و بُرزین مهر- از نوع آذر بهرام اند.»
آتش بهرام نیایش: پنجمین نیایش از پنج نیایش خرده اوستاست که 20 بند دارد. این نیایش را در هر پنج گاه شبانه روز، موبدان در آتشکده ها می خوانند و در آذر روز (نهم) هر ماه نیز خوانده می شود.
آدا: به چم پاداش مینُویِ نیکوکاران و پادافره ی گناهکاران هر دو، بارها در گاهان و اوستایِ نو بکار رفته است. گاه این واژه، نام ایزدی است.
این نام با نام ایزدبانو اَشَی(= اَرت) ایزد توانگری و پاداش همراه آمده و برخی برآنند که نام دیگری برای اشی است.

آدانَ و اَداد و اَذا به گونه های دیگر این نام، همه از مصدر «دا» به چم دادن و بخشیدن آمده و در گزارش پهلوی به «دَهِشن» (دهش یا پاداش روزشمار) برگردانده شده است.

آدَرَنَ: نام کوهی است در شمار نامهای کوههای دو هزار و دویست و چهل و چهار گانه ی روی زمین که در زامیادیشت (بند 3) آمده است.
آدیتیَه: در «ریگ ودا» نام گروهی از مِهین ایزدان (همانند امشاسپندان در اوستا) است که اَریَمَن (= اَیریَمَن در اوستا) یکی از آنهاست.
آذر/ جشن آذرگان: (= آتش) ایزد نگاهبان آتش و یکی از بزرگترین ایزدان دین مزداپرستی است. در اوستا آتَر و آتَرش و در پهلوی آتُر و آتَخش آمده است.
برای بزرگداشت ایزد آذر، او را پسر اهوره مزدا خوانده و گاه در گروه امشاسپندان جای داده اند. در اساتیر دینی ایرانیان، کارهای مهمی برعهده ی ایزد آذر است که از آن جمله می توان همراهی با امشاسپند اردیبهشت و ایزدان «وای» و «دین» در نبرد با آن گروه از دیوان که در فروباریدن باران درنگ پدید می آورند و همکاری در داوری پسین درباره ی کردار مردمان را برشمرد. «آذر» همچنین در کشمکش بر سر دستیابی به فر ناگرفتنی و در نبرد با آزی(= اژدی دهاک) نقش چشمگیری دارد.
نهمین روز ماه و نهمین ماه سال به نام این ایزد خوانده شده و به نوشته ی بندهشن، گل «آذرگون» ویژه ی اوست.
آذرگان نام جشنی است که در روز نهم آذرماه برگذار می شود و ابوریحان بیرونی آن را «آذر جشن» خوانده است. در این روز بویژه به زیارت آتشکده ها می رفتند.
آذرِ فروزان: آزمایش بزرگ ایزدی در روز پسین که در برابر آذر فروزان برگذار می گردد و از تابش آن آتش، اَشوَن از دُروَند و کرفه کار از گناهکار بازشناخته می شود و هر یک از دو گروه نیکوکاران و گناهکاران، پاداش و پادافره ی سزاوار خویش را می یابند. برخی از پژوهشگران برآنند که کاربردهای چندگانه ی این ترکیب در گاهان جنبه ی کنایی دارد و هدف از آن، دشواری های طاقت فرسایی است که آدمی در کشاکش زندگی، ناگزیر با آنها روبرو می شود و برای رسیدن به هدف واپسین، باید آنها را برتابد؛ ولی در اوستای نو بدین تعبیر، مفهومی عینی داده اند.
این نام همچنین اشاره ای ست به گونه ای از «وَر»ها (آیین های دادرسی) در ایران باستان.
آراستی: بنا به سنت زرتشتیان و نوشته ی بندهشن، نام عموی زرتشت و پدر «مَیذیویی ماونگهَه» (مَدیوماه) نخستین گرونده به دین مزداپرستی است.
آرش: نام تیرانداز بلندآوازه ی ایرانی است که در روزگار منوچهرشاه با پرتاب تیری از یکی از بلندیهای البرز به سوی کوهی در کرانه ی آمودریا، مرز ایران و توران را نشان گذاری کرد.
در تیریشت (بندهای 6 و 37) از آرش یاد شده و شتاب رفتن «تشتر»- ایزد باران- به سوی دریای فراخ کرت به شتاب تیر او مانند شده است. نام او در اوستا «اِرِخش» و صفت او «خشو یوی ایشو» (سخت کمان، دارای تیر تیزرو) و در پهلوی «شپاک تیر» و در فارسی «شیواتیر» و «آرش کمانگیر» ضبط شده است.
بهرام چوبین سردار نامدار ایرانی و هَمِستارِ خسروپرویز ساسانی، خود را از تبار آرش می شمرد. در ادب و تاریخ ایران، داستان تیراندازی آرش برای نشان گذاری مرز ایران و توران نامی ست. بیرونی درباره ی جشن تیرگان که در تیرروز از ماه تیر برگزار میشود، چنین می نویسد: «پس از آن که افراسیاب بر منوچهر چیره شد، او را در تبرستان محاصره کرد و قرار بر این نهادند که مرز ایران و توران با پرتاب تیری معین شود. در این هنگام فرشته اسپندارمذ حاضر شد و فرمان داد تا تیر و کمانی چنان که در ابستا(اوستا) بیان شده است، برگزینند. آنگاه آرش را که مرد شریف و حکیم و دینداری بود، برای انداختن تیر بیاوردند. آرش برهنه شد و بدن خویش را به حاضران بنمود و گفت:
- ای پادشاه و ای مردم! به تنم بنگرید. مرا زخم و بیماری نیست؛ ولی یقین دارم که پس از انداختن تیر، پاره پاره شوم و فدای شما گردم.
پس از آن، دست به چله ی کمان برد و به نیروی خداداد تیر از شست رها کرد و خود جان داد. خداوند به باد فرمان داد تا تیر را نگاهداری کند. آن تیر از کوه رویان به دورترین نقطه ی خاور، به فرغانه رسید و به ریشه ی درخت گردکانی- که در جهان بزرگتر از آن درختی نبود- نشست. آنجا را مرز ایران و توران شناختند. گویند از آنجا که تیر پرتاب شد تا بدان جایی که فرونشست، شست هزار فرسنگ فاصله است. جشن تیرگان به مناسبت آشتی میان ایران و توران برپا می شد.»
در تاریخ طبری و ترجمه ی بلعمی از آن و نیز در نوروزنامه و روضه الصفا، این داستان با کمی دگرگونی آمده است.
آرمَیتی: (= اَرمَیتی) یکی از فروزه های «مزدا اهوره» است که در گاهان، خویشکاری مهمی داد و در اوستای نو در ترکیب با صفت «سپِنتَ» (= سپند) به صورت «سپِنتَ اَرمَیتی» (= سپندارمذ) درآمده و یکی از امشاسپندان خوانده شده است.
آزی: در اوستا آزی و در پهلوی و فارسی آز نام دیو آز و افزون خواهی است. در بندهشن (بخش 28، بند 27) درباره ی این دیو آمده است: «آز دیو آن است که هر چیز را بیوبارد و چون نیاز را چیزی نرسد، از تن خورد. او آن دروجی است که چون همه ی خواسته ی گیتی را بدو دهند، انباشته نشود و سیر نگردد. چنین گوید که چشم آزمندان دمنی است که او را سامان نیست.»
در اوستا نام این دیو بیشتر با صفت «دَئِوَداتَ» (دیوداد یا دیوآفریده) آمده و گاه از او با وصف «اهریمنی» یاد شده است.
از وندیداد (فرگرد 18، بندهای 19 و 20) برمی آید که دیوآز دشمن ایزد آذر است و آن ایزد هر بامداد از خانه خدا و برزیگر می خواهد که هیزم بر آتش نهند و آذر پاک را فروزان کنند تا آزیِ دیوآفریده نتواند با وی بستیزد و او را نابود کند. آوردن شیر و چربی به آیین نیایش، دیو آز را از پای درمی آورد.
دارمستتر گفته است: «چنین می نماید که آزی شکل دیگری از اژی باشد که در اساتیر کهن با آتر(= آذر) در ستیزه است.» یکی از نمایان ترین عرصه های درگیری آزی با آذر را می توان در زامیادیشت(بندهای 46تا50) دید.
در دینکرت آمده است: «آز اهریمنی، تباه کردن خُره(= فر) را با مردمان درآمیخته است. آفریدگار، خرد را آفرید تا خره را از آز بپاید....زندگی خره از فرزانگی خرد است و مرگ آن از خودکامگی وَرِنَ (شهوت).
آسکِلپیوس: (= اَسکولاپ) در اساتیر یونان و رم (قهرمان و خدای پزشکی (قرینه ی «ثریتَ» در اساتیر ایرانی)) است.
آسمان/ روز آسمان: در اوستا و سانسکریت و پارسی باستان «اَسمَن» و «اَسَن» به چم سنگ است و چون سپهر را بسان سنگ می پنداشته اند، آن را بدین نام خوانده اند. در پهلوی «اَسمان» آمده و در فارسی گذشته از آسمان، در ترکیب هایی چون آسیاب، بادآس، دست آس، خرآس و جز آن در ریشه ی این واژه را می بینیم.
آسمان همچنین نام ایزد نگاهبان سپهر است که چندین بار در اوستای نو سخن از ستایش او رفته و روز بیست و هفتم ماه به نام او خوانده شده است. اوست که دارایی می بخشد و در نبرد با اهریمن، کار دشوار زندانی کردن اهریمن و دیوان را برعهده دارد و «آگاهی پرهیزگاران» سواره و نیزه در دست، بیرون از آسمان ایستاده است تا آسمان را در پیکار با اهریمن یاری برساند.
روز آسمان، نام روز بیست و هفتم ماه است.

آسنَتَر: (در پهلوی آسنَتار) عنوان ششمین تن از پیشوایان (موبدان) برگزارکننده ی «یَزِشنَ» بود و کار شستن ظرف ها و افزارها و پالودن نوشابه ی هوم را برعهده داشت و در سوی چپ یزشنگاه قرار می گرفت.
آشتی: در اوستا «آخشتی» و در پهلوی «آشت» و «آشتیه» (آشتی و سازگاری و صلح) نام ایزد آشتی است که در هفتن یشت کوچک(بند6) و سی روزه ی کوچک(بند2) و سی روزه ی بزرگ(بند2) با صفتهای پیروز و سرآمد دیگر آفریدگان ستوده می شود.
آفَرینگان: نام دسته ای از نیایش های زرتشتیان است که در درازای سال در جشنها و هنگامه های گوناگون می خوانند. از آن میان چهار آفرینگان دهمان، گاهان، گهنبار و رپیثوین از همه مهمتر است.
در فرهنگهای فارسی «آفرینگان» را نام یکی از نسکهای بیست و یک گانه ی اوستای روزگار باستان خوانده اند؛ ولی در بن مایه های معتبر، هیچکدام از نسکهای اوستا بدین نام خوانده نشده است.
آفرینگان دَهمان: در اوستا «دَهمَ» به چم نیک و پاک است و آفرینگان دهمان (که «دَهم آفرینی» و «دَهمان آفرین» نیز خوانده شده) نام نخستین آفرینگان از چهار آفرینگان مهم و نامی زرتشتیان و به چم نیایش و آفرین پاکان و نیکان است که در روزهای چهارم و دهم و سی ام و در سر سال پس از درگذشت هرکس می خوانند و برای بازماندگان او نیایش بجای می آورند و برای فَرَوَشی اشونان خواستار رستگاری می شوند.
برخی این آفرینگان را آفرینگان تندرستی نامیده اند. آقرینگان دهمان 13 بند دارد و بخشی از خرده اوستاست.
آفرینگان رَپیثوین: نام چهارمین آفرینگان نامی و مهم زرتشتیان است که هنگام نیمروز و در آغاز و انجام تابستان بزرگ (به گاهشمار ایران باستان از آغاز فروردین تا پایان مهرماه) برای خشنودی «رپیثوین» ایزد نگاهبان تابستان خوانده می شود.
در بندهشن (بخش27) آمده است که رپیثوین هفت ماه تابستان را روی زمین بسر می برد و در آغاز و انجام تابستان باید فرود و بدرود او را درود و سپاس گویند.
بدین سان «آفرینگان رپیثوین» باید در هرمزد روز از ماه فروردین و در انیران روز از ماه مهر خوانده شود؛ ولی زرتشتیان ایران در خرداد روز از ماه فروردین روزی گرامی و بزرگ برای ایرانیان است و ابوریحان بیرونی آن را «نوروز بزرگ» ایرانیان خوانده، این روز را برای نخستین برگزاری آفرینگان رپیثوین برگزیده اند. پارسیان هند، اردیبهشت روز از ماه فروردین را برای نخستین سرایش این آفرینگان تعیین کرده اند؛ چون امشاسپند اردیبهشت که نگاهبانی این روز بدو سپرده شده و در جهان استومند نگاهبان آتش است، با رپیثوین ایزد تابستان که زمین را پس از سرمای زمستانی گرما می بخشد، پیوندی دارد. آفرینگان رپیثوین 10 بند دارد و بخشی از خرده اوستاست.
آفرینگان گاهان: نام دومین آفرینگان از چهار آفرینگان مهم و نامی زرتشتیان است که در پنج روز افزوده به پایان سال یا اندرگاه (روزهایی که به نام گاهان پنجگانه نامگذاری شده است) خوانده می شود. این آفرینگان را «آفرینگان فَروَردگان» نیز می گویند؛ چون نیایشی است برای خشنودی فَرَوَشی که هنگام خواندن این آفرینگان بر روی زمین بسر می برند. آفرینگان گاهان 6 بند دارد و بخشی از خرده اوستاست.
آفرینگان گَهَنبار (گاهان بار): نام سومین آفرینگان از چهار آفرینگان مهم و نامی زرتشتیان است که در هر یک از پنج روز گهنبارهای شش گانه ی سال می خوانند:

یازدهم تا پانزدهم اردیبهشت ماه
یازدهم تا پانزدهم تیرماه
بیست و ششم تا سی ام شهریورماه
بیست و ششم تا سی ام مهرماه
شانزدهم تا بیستم دی ماه
پنج روز اندرگاه (روزهای افزوده به پایان سال)

آفرینگان گهنبار 19 بند دارد و بخشی از خرده اوستاست.
آگپِرِپتَ: به چم «گرفتن» و به تعبیر وندیداد (فرگرد4، بند 17 به بعد)، نام گناه کسی است که رزم افزا بر دست گیرد و قصد زدن دیگری را بکند.
آهنِ گدازان: آزمایشی است برای بازشناختن کِرفِه کار از گناهکار و اَشوَن از دُروَند در روز پسین که در گاهان چندین بار در کنار «آزمون آذرِ فروزان» از آن یاد شده و یک بار هم به صورت «آهن روان» آمده است. در یسنا 30، بند 7- یسنا 31، بند 3 و 9- یسنا 43، بند 4- یسنا 47، بند6 و یسنا 51، بند9، سخن از رستاخیز و آزمون گدازان و آذر فروزان به میان می آید.
گذر از میان خرمن آتش یا ریختن فلز گداخته بر تن برای نشان دادن بیگناهی، از آزمایش های معمول در ایران باستان (و گاه نزد قومهای دیگر) بوده و داستان سیاوش در شاهنامه یکی از نامی ترین نمونه های آن است. در داستان ویس و رامین هم، به دستور موبد قرار می شود که ویس و رامین برای اثبات بیگناهی خویش از میان دو کوهه ی آتش بگذرند.
داستان رفتن زرتشت در آتش و ریختن فلز گداخته بر سینه ی او و افسردن آن و نمایش پاکی زرتشت در ادبیات دینی زرتشتیان (که همانند آن را در داستان آذرپاد مهراسپندان و اردیراف نامه نیز می بینیم) از جمله ی آزمونهاست.
آیین بازشناسی گناهکار از بیگناه را «پِساخت» و «چاره ی آتشان» نیز میخوانده اند. «وَر» در پهلوی (= وَرَنگهه در اوستا) نام دسته ای از این آیین هاست.
اَئِزخَ: نام کوهی است در زامیادیشت (بند3).
اَئِوُگَفیَه: نام یکی از هماوردان بزرگ گرشاسب است.(بنگرید به رام یشت، بند بیست و هشت)
اَپاختَر: به چم «شمال»، در اساتیر و دین ایرانیان، جای دوزخ و کنام اهریمن و دیوان و دروجان و همه ی آفریدگان و کارگزاران اهریمن است و در برابر با «نیمروز» (= جنوب) قرار می گیرد که سمت و سوی اهورایی و ایزدی است.
اَپام نَپات: نام ایزد آب است. چم آن ترکیب «نیبره ی آبها»ست. در پهلوی این ایزد را «بُرزیزد» و «آبان» هم می نامند. در اوستا این ترکیب را گاه به گونه ی «نپات اَپام» هم می بینیم و بیشتر با صفت های رَدِ بزرگوار، شهریار شیدور و تیزاسب همراه می آید. در «ودا»، نامه ی دینی هندوان نیز «اَپام نَپات» خدای آبهاست.
اَپَوشَ: (در پهلوی اَپُش، گویا به چم پوشاننده و از میان برنده ی آب) نام دیو خشکسالی و بی بارانی و دشمن و هَمِستار ایزد «تشتر» (تیر) است که در تیریشت (بندهای 21 و 27) به کالبد اسب سیاه سهمناکی با گوشها و یال و دُمِ کَل در برابر تشتر پدیدار می شود و نمادی است از تابستان های خشک و سوزان در بیشتر سرزمین های ایرانی. تشتر در نخستین نبرد از اپوش شکست می خورد و نالان از چیرگی خشکسالی بر ایران زمین، می گریزد؛ ولی در دومین نبرد، اپوش را به سختی شکست می دهد و دور می راند و سرزمین های ایرانی را نوید باران و آب و آبادانی می بخشد.
اَپَه گَذَ: نام بیماری ناشناخته ای است. (وندیداد، فرگرد 21، بند 2)

http://zartusht.iranokb.com

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد